کلبه ۸۸ی ها

سلام. 

هر چند من در خدمت ۸۸ی ها نبوده ام 

اما این کلبه در پاسخ درخواست یکی از این عزیزان ساخته شده است. 

امیدوارم رونق بگیرد. 

ممنون 

استاد

نظرات 126 + ارسال نظر
جهان پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 ق.ظ

به نام خالق H2 و O2حاکمان سرزمین هستی
سلام ....
ممنونم از اینکه درخواستمون رو قبول کردید.تشکر فراوون.
انشاالله هر چه زودتر بتونیم در خدمتتون باشیم.
یکسری جملات قشنگ از مجله خوندم که دوست دارم اینجا بنویسمشون.
* زندگی تو همانطور خواهد بود که آن را رقم می زنی.
* هرگز برای رسیدن به آنچه می خواهی دیر نیست فردا می تواند شروعی دوباره باشد.
* زندگی پر از فرصتهای طلایی است؛آنها را پیدا کن و از دست نده.
* بردباری و تحمل یکی از رموز موفقیت است.
* در سرت رویا های بزرگ داشته باش و برای رسیدن به آنها تلاش کن.
* هیچ چیز در این دنیا باارزش تر از وقت و انرژی تلف شده تو نیست.
* انسانی به موفقیت می رسد که چشم خود را به موفقیت دوخته.
* بزرگ فکر کن ؛ نیرو های نامرئی وجود دارند که آمال و آرزو های تو را حمایت می کنند.
* تصمیم خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ماست.
* آرزوهای ما هدایایی هستند که با رسیدن به آنها آینده مان را می سازیم.
* اگر خداوند آرزویی را در دلت نهاد ؛بدان که توانایی رسیدن به آن را در تو دیده است.

به نام خدا
ما ممنونیم
در پناه حق
استاد
از طرف خودش و اصحاب صندوقچه

جهان پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ق.ظ

درسی از پروانه
یک روز سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد.شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده در پیله نگاه کرد.سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد.آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند و با قیچی پیله را باز کرد.پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود.آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت که بالهای پروانه باز،گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند.هیچ اتفاقی نیفتاد! در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.
چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمی دانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن ،راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند.
گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم.اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم.
من قدرت خواستم و خدا مشکلاتی در سر راهم قرار داد تا قوی شوم.
من دانایی خواستم و خدا به من مسائلی داد تا حل کنم .
من سعادت و ترقی خواستم و خدابه من قدرت تفکر و قوت ماهیچه داد تا کار کنم.
من جرأت خواستم و خدا موانعی سرراهم قرار داد تا برآنها غلبه کنم.
من عشق خواستم و خدا افرادی به من نشان داد که نیازمند کمک بودند.
من محبت خواستم و خدا به من فرصتهایی برای محبت داد.
<<من به هر چه که خواستم نرسیدم...اما به هرچه که نیاز داشتم دست یافتم.>>
بدون ترس زندگی کن، با همه مشکلات مبارزه کن و بدان که می توانی بر تمام آنها غلبه کنی.
موفق باشد و شادکام

سایه روشن پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ب.ظ

به نام حق
پروردگارا...
کمکم کن تا هرگز فراموشت نکنم زیرا آرامش دل تنها با یاد تو میسر میشود...
توفیقم ده که بیش از طلب همدردی "همدردی " کنم ....
بیش از اینکه مرا بفهمند دیگران را درک کنم...
بیش از اینکه دوستم بدارند دوستشان بدارم ....
زیرا در "*بخشیدن *"است که "*بخشیده*" می شویم ودر مردن است که حیات ابدی می یابیم



با تشکر از شما استاد گرامی
به بروبچه های ترم بالایی هم بگید به کلبه ما سر بزنند وبه همراه شما ما رو راهنمایی کنند تا محیطی سالم والبته با صفا
در کنار هم داشته باشیم

به امید حق...

به نام خدا
سلام خوش آمدید
اصحاب صندوقچه لطفا به دوستانتان سری بزنید
ممنون
استاد

مرتضی جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ

سلامی گرم به تمام بچه های ۸۸
مطمئنم که هیچکدومتون رو نمی شناسم
اما خیلی دلم می خواد که بشناسم
و به یمن وجود این وبلاگ شاید بعضی هاتون رو بشناسم
یادش بخیر یه زمانی سمنان پادشاهی می کردیم ( توجه: جمع بستم )

برای شروع اول کلبه دار شدنتون رو تبریک می گم و دوم اینکه یه سوال دارم:
جهان شخص است یا ...؟

من هم یه کلبه ای دارم
خوشحال می شم سری بزنید
گرچه این روزها از رونق افتاده٬ شاید با حضور شما جونی دوباره بگیره

سلام مرتضی
رسیدن به خیر

مرتضی جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ب.ظ

این سریع ترین زمانی بود که تو این وبلاگ جواب سوالم رو گرفتم
ممنون از کلبه ی خانم رجیمی نژاد و بوی فیروزه

مجددا به خانم زهره جهان و هم کلاسی های عزیزشون خوش آمد می گم
واسه آشنایی بهتر یکمی از خودم بگم که یه زمانی استاد بهم می گفت « بابای گروه » و الان می گه « شریک »
شما هم خیلی به این چیزا توجه نکنید چون چوب استاد هم زیاد خوردم
راستی خانم جهان تو این وبلاگ انقدر با اسامی مستعار میان و نظر می دن که دیگه نمی تونم به چشم های خودم هم اعتماد کنم
والا

استاد فکر کنم ما ۸۳ ای ها بیشترین رکورد تو برداشتن کلاس با شما رو داریم.
شیمی عمومی ٬۱ شیمی آلی ۱ و ۲ و ٬۳ سنتز

یا علی

سلام
۸۲ ای ها طیف سنجی و شیمی معدنی ۱ را هم داشتند! (البته آخری با دکتر فضلی مشتزک ازائه شد.)

مرتضی شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ب.ظ

حالا خوبه من همیشه هستم و رسیدن به خیر می گید
پس ۸۲ای ها یه نصفه از ما ۸۳ای ها رکورد دار ترند ...!!!
البته با احتساب کلاس های کنکور آلی ای که واسمون برگذار کردین من رکوردارترین بچه لیسانسی هستم که با شما کلاس داشتم
هم کنکور ۸۶ و هم کنکور ۸۷ و هم کلاس آلی پیشرفته سر کلاستون می یومدم
یادش بخیر
سر کلاس آلی پیشرفته بود که واسه افطاری دعوتمان کردین

مریض بودم که نبودم
حساسیت فصلی است دیگه !!!
امیدوارم همه در صحت سلامتی باشن
مخصوصا شما استاد

یا علی

ممنون شریک

سایه روشن شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:39 ب.ظ

به نام حق
سلام
در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ، ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز ، آغاز دیدار است ...

دکتر شریعتی



به نام خدا
سلام
رسیدن به خیر
ممنون

آشنا شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ب.ظ

سلام
یه کلاغ روی یه درخت نشسته بود و تمام روز بیکار بود و هیچ کاری نمی کرد... یه خرگوش از کلاغ پرسید: منم می تونم مثل تو تمام روز بیکار بشینم و هیچ کاری نکنم؟ کلاغ جواب داد: البته که می تونی!... خرگوش روی زمین کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد... یهو روباه پرید خرگوش رو گرفت و خورد!

نتیجه اخلاقی: برای اینکه بیکار بشینی و هیچ کاری نکنی ، باید اون بالا بالاها نشسته باشی

سایه روشن یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:22 ب.ظ


به نام حق...

خداوند بی‌نهایت است و لامکان وبی‌زمان

اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود

و به قدر نیاز تو فرود می‌آید

و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود

و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود

و به قدر نخ پیرزنان دوزنده باریک می‌شود...

پدر می‌شود یتیمان را و مادر

برادر می‌شود محتاجان برادری را

همسر می‌شود بی‌همسرماندگان را

طفل می‌شود عقیمان را

امید می‌شود ناامیدان را

راه می‌شود گمگشتگان را

نور می‌شود در تاریکی ماندگان را

شمشیر می‌شود رزمندگان را

عصا می‌شود پیران را

عشق می‌شود محتاجان به عشق را

...

خداوند همه چیز می‌شود همه کس را...

به شرط اعتقاد، به شرط پاکی دل، به شرط طهارت روح، به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب‌هایتان را از هر احساس ناروا

و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف

و زبان‌هایتان را از هر گفتار ناپاک

و دست‌هایتان را از هر آلودگی در بازار...

و بپرهیزید از ناجوانمردی‌ها،ناراستی‌ها، نامردمی‌ها!

چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه

بر سفره شما با کاسه‌ای خوراک و تکه‌ای نان می‌نشیند

در دکان شما کفه‌های ترازویتان را میزان می‌کند

و در کوچه‌های خلوت شب با شما آواز می‌خواند...

مگر از زندگی چه می‌خواهید که در خدایی خدا یافت نمی‌شود ...؟

ملاصدرا

آفرین

رحیمی نژاد دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:19 ب.ظ

سلام به ۸۸ های گرامی
اول اجازه بدید یه دعوا با آقا مرتضی بکنم : من رحیمی نژاد هستم نه رجیمی نژاد!
فرق رحیم و رجیم نقطه ای بیش نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند( اگه درست نوشته باشم)
سلام سایه روشن
چه شعر قشنگی ممنون.

به نام خدا
سلام

از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج شامگاه زمستانیت کنند

ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
از چاه می برند که زندانیت کنند

یک نکته بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند

پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانیت کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای است که قزبانیت کنند

مرتضی دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ب.ظ

سلام خانم رچیمی نراد

از یه نقطه که سهله از سه تا نقطه اش هم نمی ترسم

اصلاحیه ۱:
منظورم از هیچ انسانی بود وگرنه از خدا می ترسم٬ از اینکه به دام شیطان بیافتم می ترسم و از خیلی چیزهای دیگه
اما از انسان های پر مدعا نمی ترسم
و سعی می کنم هیچ وقت کار به دعوا نکشه ( مگر اینکه مسئله ناموسی باشه )

خوب خانم رچیمی نراد
این بود رجز هام
بسم الله گر حریف مایی

اصلاحیه ۲:
این ها صرفا شوخی ( و ۵۰٪ جدی ) بود
خواهشا انواع آبقوره٬ آبلیمو٬ سرکه و ... نگیرید
خانم رحیمی نژاد معذرت می خوام
یه اشتباه تایپی بود

مرتضی! معذزت آخرت خطای تو را نمی پوشاند.

مرتضی سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:45 ق.ظ

خیلی خوب
این بار اول معذرت می خوام تا شاید خطایم را بپوشاند
راستی کدوم خطا؟
من که فقط یه اشتباه تایپی کرده بودم
اشتباهی که زیاد رخ می ده و بی انصافی است بخاطرش آدم رو مجازات کنن!!!
والا ما واسه خانم رحیمی نژاد ارادت زیادی قائلیم
باز هم معذرت
راستی منظورم از پست بالا اصلا خانم رحیمی نژاد و شما و افراد این وبلاگ نبوده
کلی گفتم

رحیمی نژاد چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:43 ب.ظ

سلام به استاد گرامی
ممنون استاد
استاد میبینید به جای درست کردن بدترش کرد!

سلام آقای صفر دوست
باشه حالا نمی خواد گریه کنی می بخشمت.
دقت دارید با بعضی از ویژگی هایی که معمولآ به اسم خانم ها تمام شده خیلی بازی می کنید؟!!
حساس بودن
احساسات
گریه
من هم صبرم حد داره ها!
من از شوخی بدم نمی آد اما نمی دونم چرا داره از شوخیهای شما بدم می آد!!!!

راستی اشتباه تایپی شما منو یاد شعری که استاد لطف کردن کاملشو نوشتن انداخت وگرنه ناراحت نمیشم شوخیم مثل شوخی شما در مورد یادداشت یکی از دوستانتون بود که اسم همکلاسیشو اشتباه نوشته بود.

گفتم تا روزی نیاد که جدآ از دست شما ناراحت بشم خاستم پیشگیری کنم.

ما که شتری ندیدیم:-)

مرتضی چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ب.ظ

سلام بچه های ۸۸
شرمنده ام که این بحث ها تو کلبه ی شما رخ داد
خاصیت صندوقچه همینه
هیچی به هیچ چیزی مربوط نیست
زیاد هم تعجب نکنید٬ اولین بار نیست

سلام خانم رحیمی نژاد
این حرف رو کاملا قبول دارم که:
بعضی از ویژگی ها معمولآ به اسم خانم ها تمام شده
به خاطر اینه که از قدیم الایام مردها احساسات را در خودشون نشانه ی ضعف می دونستن و جالب تر اینکه همین مردها یه عالمه همسر داشتن
من مرد این ایام هستم و طرز فکری دیگر دارم و اون اینه که احساسات به مرد قدرت می ده
آیا می تونم ادعا کنم که انقلاب ما٬ یه انقلاب احساسی هم بوده؟
عشق به اسلام و عشق به ایران
آیا اسم این احساس نیست؟

خانم رحیمی نژاد وقتی جشن فارغ التحصیلیمون تموم من و دوتا از پسرامون گریه کردیم
های های هم گریه کردیم
همدیگه رو بغل کرده بودیم و گریه می کردیم
وسط سالن٬ پیش همه٬ حتی فیلم هم گرفتن
و به هیچ وجه هم خجالت نکشیدم که ای بابا مرد که گریه نمی کنه و از این جور حرف ها
احساسات چیزی بسیار مقدسی است که خدا به ما داده
و این است فرق ما با ابلیس و دلیل سجده نکردن او بر آدم
عشق و احساس
چیزی که در خانم ها بیشتر است اما در مورد مردها استثنائاتی هم وجود داره
من حتی پیش استاد هم گریه کردم
بعضی مواقع انقدر روزگار به آدم فشار می یاره که تنها راه خلاصی از اینها٬ گریه است
انشا... ازدواج می کنید و به این حرف من می رسید که مردها هم احساس دارن٬ بلکه بیشتر از خانم ها

درضمن ممنون که به صراحت گفتین از اون شوخی هام بدتون اومده
دیگه باهاتون شوخی ای نمی کنم

یا علی

مرتضای پخته!

(اگر اشتباه مایپی می شد چی می شد!!!)

بوی فیروزه پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ق.ظ

سلام شوما دو تا اینجایید!باز دارید کل کل میکنید ادامه بدید با مزست.
زهره جهان عزیز تقدیم:
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم

اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم

گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی

نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی

یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود

و صحرادر عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه

ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت

ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته

و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود زآنچه زیر لب می گفت

شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری

به جان دلبرش افتاده بود-اما-

طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد

ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند

شود مرهمبرای دلبرش آندم شفا یابد

چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را

بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده



و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه

به روی من

بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من

به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد

و او می رفت و من در دست او بودم

و او هرلحظه سر را رو به بالاها

تشکر از خدا می کرد

پس از چندی

هوا چون کورۀ آتش،زمین می سوخت

و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت

به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟

در این صحرا که آبی نیست

به جانم هیچ تابی نیست

اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من

برای دلبرم هرگزدوایی نیست

و ازاین گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما!

نمی فهمید حالش را چنان می رفت و

من در دست اوبودم

و حالامن تمام هست او بودم

دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟

نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟

و دیگر داشت در دستش تمام جان من میسوخت

که ناگه

روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد

دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -

مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت

نشست و سینه را با سنگ خارایی

زهم بشکافت

زهم بشکافت
اما ! آه

صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد

زمین و آسمان را پشت و رو می کرد

و هر چیزی که هرجابود با غم رو به رو می کرد

نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را

به من می داد و بر لب های او فریاد
"بمان ای گل

که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی

بمان ای گل"

ومن ماندم

نشان عشق و شیدایی

و با این رنگ وزیبایی

و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد

امید طاهری پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ب.ظ

من هم به نوبه خود به همه بچه های ۸۸ عرض ادب و احترام دارم و امیدوارم که توی این چهار سال تحصیل در سمنان هم خوش باشند و هم حسابی درس بخونند.
در ضمن مرتضی عزیز یکی از ۸۸ ها رو میشناسی همونی که توی تیم کمیکار بود و دختر ... من می شد.

امید باز هم یادم رفت دختر داییت بود یا دختر عمه ات؟!

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ

سلام آقا مرتضی
حالا چرا قهر میکنید!!!
شما بحث ها رو دختر پسری میکردید حالا یکی دو بار اشکالی نداشت ولی تو محیط وبلاگ و حتی هر محیط دیگه ای فکر میکنم این اتفاق نیفته بهتره. شما چی فکر میکنید؟
راستش دوست ندارم یکی هی بهم بگه شما هم با این احساساتتون یا اینکه شما حساسترید یا اینکه...وقتی یکی بهم اینجوری میگه فکر میکنم منظورش اینه که چون حساسی این جوری برخورد کردی وگرنه چیز خاصی نبود!!
البته صحبت های شما به این شدتی که نوشتم نیست ولی ترسیدم که بیشتر بشه گفتم برای پیشگیری نوشتم.
قهر نکنید دیگه
گفتم که از شوخی خوشم مییاد ولی خوب به حکم دختر بودن باید حواسم بیشتر به بعضی مسائل باشه درک میکنید که؟
قهرید؟؟؟؟؟؟
نه شما که قهر نمیکنید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نه دیگه اگه قهرم نبودید الان دیگه قهر کردید:-)
چی کنم دیگه
منم یه کم فقط یه کم اخلاقم بده.
راستی میدونید اوایل دوستی من و بوی فیروزه بوی فیروزه به من چی میگفت؟میگفت زبونت خیلی تلخه اعظم!!
فکر میکنم شما هم الان تو دلتون اینو میگید؟!
در هر حال من برای شما احترام زیادی قائلم و تا جایی که من شناختمتون دوست خوبی هستید و میشه روتون حساب کرد به قول خودم از این آدما نیستید که از پشت خنجر میزنن و لی خوب به من هم اجازه بدید که چیزی که ناراحتم کرده رو به شما بگم
اگه ناراحتتون کردم ببخشید
در ضمن قهرم نکنید
حالا چون شمایید شوخی هم بکنید ولی اگه میشه
شوخی هایی که ناراحتم نکنه بازم شرمنده.
آشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



رحیمی نژاد پنج‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام به ۸۸ ای های گرامی
منم عذر خواهی میکنم

راستی آقامرتضی
من میدونم آقایون هم احساس دارند نمونش بابا و داداش خودم که حتی به جرئت میتونم بگم احساساتشون از من بیشتره.
یا خود شما اگه احساس نداشتید اینقدر با احساس جواب نوشته ی منو نمی دادید.
من میگم چرا وقتی آقایون هم احساس دارند منتها کمتر نشون میدن باید همیشه مارو به خاطر احساس داشتن محکوم کنن؟
بگذریم.
خیلی چیزا تو این دورو زمونه برعکس شده.

امید طاهری جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ب.ظ

سلام استاد
دختر دایی ام

سلام
ان شاا... همه موفق باشند.

جهان جمعه 21 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ب.ظ

ممنونم از لطفت بوی فیروزه عزیز

عباس جمالی شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ب.ظ

سلام استاد
اومدم یه سری مجدد به وبلاگ زدم که کلبه 88ی ها رو دیدم و مطلبی که برام خیلی جالب بود این داستان کلاغ که نتیجه اخلاقیش با واقعیت نمی خونه
هر چه بالا بشینی مشئولیت بیشتری داری البته اگر مسئولیت پذیر باشی
آخه می بینم کسایی که بالا نشستن و وقتی برای زندگی شخصیشون ندارن و زحماتشون واقعا زیاده
راستش دلم به حالشون سوخت

با تشکر
ومن الله التوفیق

به نام خدا
سلام آقای جمالی
خوب است که همه مطالب را می خوانید.
اگر بگردید خیلی جاها توی دنیا هست که کلام ایشان صادق است.
باز هم ممنونم که همه مطالب را به دقت می خوانید.

راستی فرصت کردید یک سری به من بزنید.

ممنون
استاد

مرتضی یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ

سلام خانم رحیمی نژاد
جالبه که خونمون پیغام های همه رو باز می کنه الا شما رو
کل نظرتون سفیده به جز او علامت سوال ها
هر وقت رفتم دانشگاه کل نظرتون رو می خونم و مفصل جوابتون رو می دم
فعلا

مرتضی یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ب.ظ

سلام امید
چطوری پسر؟
مگه می شه
ناسلامتی هم گروهی کمیکارم بوده



راستی امید چه خبر از فیلم و عکس ها؟

عباس جمالی دوشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ق.ظ

بسمه تعالی
سلام استاد
ان شاء الله بیام سمنان حتماً خدمت می رسم
البته اگر در ایام امتحانات اجازه بدهند از 50 متری دفترتون رد شیم(مراقبای امتحانو میگم)
پیشنهاد:
استاد یه کلبه برای انتقاد و یا حتی تمجید از کارای خوب (!!!!) گروه شیمی بسازید حتما سازنده خواهد بود
با تشکر
ومن الله التوفیق

به نام خدا
سلام
۱-ورود به دفتر من آزاد است. خیلی ها که جای دیگر کار داشتند می گفتند با من کار دارند و وارد می شدند!!! (زمانی که دفترم بالا بود)

۲-من مسوول کارهای خوب یا بد گروه شیمی (جز به اندازه یک نفر عضو گروه) نیستم. شما که ماشاا... امکانات را دارید خودتان اقدام کنید.
اتفاقا با این نظر در کل موافقم. اما بعضی از دوستان نشان داده اند فقط حزف خودشان را می زنند و وقتی برایشان توضیح می دهی که قضیه چیست و منطق و دموکراسی حکم می کند که بهترین تفسیر را بپذیرند یا دست کم تکذیبیه تو را بپذیرند و به تو قول می دهند که دیگر تفسیر عاشقانه خود را ارائه ندهند باز هم پشت سر حرفهای خود را تکرار می کنند.
بعضی هم که خود را عقل کل می دانند و متاسفانه چون در ذهنشان است که هدف وسیله را توجیه می کند از حالا تمرین عملی می کنند.
همان طور که بارها عرض کرده ام برای برنامه اجرا شده هم من افتخارم این است که در کل موافق بودم و هستم و این امور را در جهت بسط دموکراسی و نهادینه کردن آزادی و کرامت انسانها می دانم اما اما ماجرایی که یک سرش کاملا به من مربوط نباشد با پیشنهاد شما توسط من نمی تواند به نتیجه کامل برسد. به شما پیشنهاد می کنم اگر این دغدغه را دارید (که خوب است) سوالاتتان را ابتدا از مسوول مربوطه بپرسید و اگر قانع نشدید با دلیل و مدرک دنبال پاسخ سوال باشید اگر با طی تمام این مسیرها به پاسخ نرسیدید یا قانع نشدید در یک جمع طرفهای ذی نفع را دعوت کنید و سوالات خود را بپرسید (مستقیم و شفاف هم بپرسید) آن وقت اگر عموزاده نیامد حجت تمام است. در غیر این صورت من جز در جایی که ببینم ظلم آشکاری صورت گرفته است (آن هم با آگاهی کامل) نمی توانم وارد شوم و در این حالت وارد هم می شوم.
تکرار می کنم این نظر من است و شاید دیگران با آن موافق نباشند اما ان شاا...خیلی مشکلات را حل می کند (اگر طرفین خواهان حل مشکل باشند).
تکرار می کنم نکته مهم هم در این گونه موارد جلوگیری از خلط مبحث است (همان تفسیر عاشقانه ای که گفتم)-(ضمنا لطفا خود شما هم به علامات تعجبی که گذاشته ای دقت کن ببین عدالت در ارائه پیشنهاد رعایت شده است یا خیز-البته اگر بگویی شده باید حرفت را قبول کنم و وقتی قبول کردم دیگر باز پشت سرت حرفهای خودم را نزنم-اگر فرد خدای ناکرده دروغ گفت بعدا می توانی به عنوان قرینه از این صحبت یا تکذیبیه کذبش استفاده کنی)
می بینی اگر بخواهی اصول را رعایت کنی چقدر سخت است؟!
راستی ممنون که با نام خودت هستی.

خدا نگهدار
ممنون

پی نوشت:
۱-راجع به این تیپ مطالب نظراتی منتشر می شوند که با نام واقعی باشند.
۲-توهین در آن نباشد یا ادعایی که به اشخاص دیگری مربوط می شود در آن نباشد.
۳-به توضیحات گفته شده توسط من دقت شده باشد-در یک کلام با پیچاندن صورت مساله خلط مبحث نشده باشد-یعنی از دید من به شعور مخاطب توهین نشده باشد. (کتمان نمی کنم اسم این را هر کس هرچه که می خواهد بگذارد)
۴-اگر کسی از نام دیگری استفاده کرد و نفر اصلی تکذیب کرد مطلب (ضمن عذر خواهی) برداشته می شود
۵-لطفا کسانی که می خواهند که در این رابطه نظر بدهند با رعایت دقیق (خواهشا دقیق) بندهای گفته شده عمل کنند که شرمنده شان نشوم.

عباس جمالی دوشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ب.ظ

بسمه تعالی
سلام استاد
استاد مگه پشت سرم چی میگین!!!!!(ضمنا لطفا خود شما هم به علامات تعجبی که گذاشته ای دقت کن ببین عدالت در ارائه پیشنهاد رعایت شده است یا خیزالبته اگر بگویی شده باید حرفت را قبول کنم و وقتی قبول کردم دیگر باز پشت سرت حرفهای خودم را نزنم)
علت علامت های تعجب 70 درصد همان چیزیست که فکر می کنید ......
اما ده درصد مربوط میشه به اینکه روم نشد بگم فقط انتقاد
آخر استاد خوب بودن وظیفه است مگر غیر از این است؟ما همیشه باید مشکلات را ببینیم و در جهت رفع آن بکوشیم
اصلا علت اصلی ارائه این پیشنهاد این بود ....
البته ایرادات اصلی ما مخصوصا ...(از کجا به کجا رسیدیم)
که البته حرف شما را قبول دارم و نباید علامت های تعجب را می گذاشتم
ولی استاد یه موضوعه دیگه راجع به بند یک شما
من صحبت کردن با شما را نه فقط به عنوان یک استاد بلکه به عنوان یک بزرگتر و گاهی اوقات به عنوان یک مسئول دوست دارم و به قول خودتان 'چای خوردن با شما را دوست دارم 'ولی برداشتم از بند یک این بود که شما از کامنت قبلی من این برداشت را کردید که من نمی خواهم نزد شما بیایم یا دوست ندارم که اگر اینطور بوده اشتباه است.
با تشکر
و من الله التوفیق

به نام خدا
سلام
۱-هیچی!!!!!
۲-بله رعایت شده خیلی ها به خودم مراجعه کردن و جمله بالا را به زبان آوردن. من هم گفته ام مفت چنگشان. دعوای من سر ورود دانشجویان من است. آنها باید حواسشان را جمع کنند کسی گولشان نزند. هرچند کسی که دروغ می گوید و وارد می شود نمونه بارز یک انسان ضعیف است.
۳-من به مستندات کار دارم. بله اما هر کس حدود وظایفی دارد (طنز من و پنچر گیری لایه اوزون و باقی ماجرا)
۴-ممنونم که به من اعتماد دارید. من این برداشت را نکردم.
نکته پایانی
قسمتهایی که حذف کرده ام مشمول عرایض قبلی من است.
باز هم ممنونم
خدا نگهدار
استاد

ضمنا خواهشا حتی الامکان از یک آی پی استفاده کنید تا کسی خودش را جای کس دیگر معرفی نکند.

محفوظ چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:10 ق.ظ

سلام
.....!!!! تازگی ها ......ها؟؟؟؟!!!!! حواستو جمع کن
راستی ......خیلی خیلی مشکوکه.

به نام خدا
نام محفوظ عزیز
سلام
نه این گونه نیست
شما که نباید این گونه فرمایش بفرمایید
خواهش می کنم شما خیلی حواستونو جمع کنین.
مواظب باشید بازی نخورین.
ممنون
استاد

پی نوشت: قسمتهایی که حذف کرده ام مشمول عرایض قبلی من است.

رحیمی نژاد چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ

سلام
طفلک ۸۸ای ها
آقا مرتضی به کسی نگید بین خودمون باشه من کلبه ی ۸۸ ای هارو خراب کردم ببین باید صفحه رو بکشی سمت راست!!!!!!!!!!!
نگیدا!!!!!!:-)
من از تمام ۸۸ ای ها عذر خواهی میکنم

محفوظ چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:11 ب.ظ

سلام استاد
این کامنت تنها یک شوخی با دوست عزیزم ...بود.ونیازی به حفاظت نام وحذفیات نداشت.

مرتضی چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ب.ظ

سلام خانم رحیمی نژاد
صبر کنید ۸۸ای ها امتحاناشون تموم بشه امیدوارم که عذرخواهی شمارو بپذیرند
گغته باشم اگه دعواتون شد من از الان بیطرفی خودم رو اعلام می کنم
آخه چرا کلبه شون رو و بالتبع کامپیوتر منو و خیلی های دیگه رو خراب کردین؟؟؟

امین چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ب.ظ

باغ با دلهره در حال شکوفا شدن است

رود با همهمه آماده دریا شدن است

ابرها لکه دامان زمین را شستند

خاک در تاب و تب گـرم مطلا شدن است

سر زد از پیرهن پاره شب یوسف ماه

دولت گم شده در معرض پیدا شدن است

بگسل ای سلسله ای سلسله ممتد شب

نوبتی باشد اگر نوبت فردا شدن است

ای گشاینده ترین دست کلید تو کجاست

قفل این پنجره ها منتظر وا شدن است

گوش کن ای شب کر! صحبت صبح است و سحر

آفتاب آمده کی فرصت حاشا شدن است



محفوظ پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:54 ب.ظ

سلام به همه گل ترمهای عزیز!!!
وسلام به استاد
استاد بامابه ازاین باش که باخلق جهانی
این قضیه( محفوظ وحذفیات) رو اصلا متوجه نمی شم راستش دو زاری من همیشه خداکج بوده!!یه کم توضیح بدین ماهم بفهمیم دنیادست کیه
انشاالله آمدم سمنان حتما خدمت میرسم تاافکارم باسخنان شما منوربشود.

سلام به محفوظ عزیز
ان شاا...
مرا شرمنده نکنید لطفا
ما در خدمتیم
ان شا... حضورا توضیح می دم اما دست کم این که دیگه ۸۸ ای ها توکلبه شون نظر نمی دن!

راستی شرمنده بابت دیرکرد
تهران بودم

محفوظ جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:02 ق.ظ

سلام
استاد نام محفوظ گفته که نیازی نبود اسمش رو محفوظ کنید ...
خب اسمشو بزارید

به نام خدا
سلام
لطفا به توضیحات داده شده با دقت توجه کنید.

محفوظ شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:01 ق.ظ

سلام استاد
امتحان بعدی من چهارشنبه است.من تا اون موقع که بخام بیام وحضوری خدمت برسم همین جوری تو کفم!!!!!!!!!داستان چیه؟این نام محفوظ جدید کیه؟
راستی استاد یادتونه یه بار یه جایی بهتون گفتم من روزه شک دار نمیگیرم؟مطمئن باشید من بازی نمی خورم .من خودم تو لوله بخاری بزرگ شدم وکسی نمیتونه منو سیاه کنه.!!
هنوز هم اصرار دارم نام من وکامنتها رو به صورت کامل(بدون حفاظت وحذفیات) تایید کنید.
یاعلی خدانگه دار

به نام خدا
سلام

خدمت از ماست
البته در این که تیز هستی شک ندارم
اما در روزه شک دارش شک دارم! (در کامنتهای قبلی گفته بودی- راستش دو زاری من همیشه خداکج بوده- و حالا می گی-من بازی نمی خورم.)

همیشه از آدم زرنگتر گیر می آد و اصولا آدم از همون جایی که متوجه نیست ضربه می خوره.

توصیه من جدی بود مراقب اطرافت باش همین حرفها نیز ببین آیا حرف توست یا خدای ناکرده دیگران به تو تکلیف کرده اند؟
از دو حال خارج نیست اگر حرف تو باشد مرا با این تیپ آدمها کاری نیست (البته ناراحت نشو دنیا به اندازه کافی بزرگ است که هم تو به راحتی زندگی کنی و هم من)
اما اگر این حرفها حرف تو نباشد ... به صحبت های من بیندیش
چرا می خواهی خودت نباشی؟ چرا می خواهی کس دیگری باشی؟
همه رو بازی نمی کنند. متاسفانه برخی ادعای مردانگی و شفافیت و حق و حقوق و آزادگی و این حرفها را می کنند ... که فقط ادعاست. در موقع نفع شخصی همه قول و قرارها را زیر پا گذاشته به وسوسه گندمی به اردوگاه رقیب می پیوندند (خدایا اول خودم را می گویم همه را هدایت و محافظت بفرما-آمین)

راجع به بقیه مسایل توضیح داده ام لطف کن پیدا کن و بخوان. به آزادی و حق انتخاب من احترام بگذار همان گونه که من باید.
وقتی یک چیزی را شفاف اعلام می کنم و باز کسی توجه نمی کند احساس خوبی به من دست نمی دهد. لطفا توضیحات را پیدا کن و بخوان.

برات آرزوی موفقیت می کنم.

ممنون
استاد

راستی از ۸۸ی های عزیز عذر می خوام.

محفوظ شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:43 ب.ظ

بسمه تعالی
سلام استاد
نام محفوظ رافهمیدم کیه چون فقط ... که تو لوله بخاری بزرگ شده
حالا اون یکی محفوظ کیه؟

مرتضی شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:01 ب.ظ

سلام
استاد حرف هایتان مرا یاد جشن فارغ التحصیلی خودمان انداخت

متاسفانه برخی ادعای مردانگی و شفافیت و حق و حقوق و آزادگی و این حرفها را می زنند که فقط ادعاست ...

قرار بود جشنمون تالار خوارزمی برگزار بشه اما آخر کار مسئولین مربوطه موافقت نکردن.
شخصا پیش دکتر خیرالدین هم رفتم ( محمد منسوبی هم باهام بود ) و کلی گله و زاری و انتقاد - حتی دعوا - کردم و ایشون در کمال خونسردی همین حرف شما رو بهم زدن
مواظب باش بازی نخوری مخصوصا اینکه ترم آخر هستی

خلاصه تصمیم گرفتم که جشنمون همون آمفی تئاتر علوم پایه برگزار بشه ( راستش این خواسته قلبی خودم هم بود چون تالار خوارزمی و دانش آدم احساس غریبی می کنه اما چون اصرار بچه ها بود پیگیری کردم )

اما وقتی همین آدم های پر مدعا فهمیدم تالار خوارزمی کنسل شده شروع کردن به داد و بی داد کردن و اینکه تو بی عرضه ای٬ لیاقت هیچ چیزی رو نداری و ...
در نهایت پیگیری مجدد تالار رو انداختم گردنشون و خدا شاهده که حتی یه بار پا کج نکردن برن پیش مسئولین

بعضی ها آدم رو کوک می کنم تا بواسطه شون به منافع شخصی خودشون برسن

زیاده گویی کردم
پا به برهنه پریدم وسط بحث
عذر خواهی می کنم

محفوظ دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ق.ظ

سلام
استاد اینجا فکر میکنم خلط مبحث پیش اومده.دوزاری من همیشه کج بوده ودراین شکی نیست.
اما اینکه گفتم روزه شک دارنمیگیریم یه جورایی به اعتقاداتم ربط داره.ودر واقع عقاید من باعث میشه که روزه شک دارنگیرم درعین حالی که دوزاری من کجه.
اما به هرحال همانطور که یک بار سر یک کلاس به خودتون گفتم من شخصا شمارودربست قبول دارم وهمیشه نصایح شما رو باگوش دل شنیدم(این یک تعارف نیست خداخودش میداند)وبه آن عمل کردم وهیچ گاه دراین مورد ضررنکردم.
حتی جالبه که بدونید همه بچه ها منو به عنوان طرفدار افراطی شما میشناسند وبه من لقب پاچه خارداده اند وخیلی ها به این خاطر به من خرده گرفتند اما من وقتی باکسی دست یا علی بدم تا ته خط باهاش میرم .
حالا هم چون میدونم شما حرف بی حسای نمی زنید چشم حواسمو جمع میکنم درضمن استاد من خیلی اوقات شوخی میکنم تادورهم بخندیم واین قضیه لوله بخاری واینها هم درهمین راستا بود. استاد دنیاروهرجورباهاش تا کنی همون جور باهات برخورد میکنه.پس بخندیدتادنیا هم بهشما بخنده.

به نام خدا
سلام
شرمنده ام که فرمایشات شما برایم قابل قبول نیست. این را با شناختی که از شما دارم می گویم (البته اخیرا کاملتر شده است). پیش از این هم با بحث هایی که گاه و بیگاه با هم انجام داده بودیم دریافته بودم که شما فقط حرف خودت را می زنی و در این موارد اصلا حرف گوش نمی کنی (ضمنا از تعارفات شما هم ممنونم) باقی مطالب هم تکراری است یعنی به راحتی می توان پاسخهایش را یافت.

بار دیگر عرض می کنم به جد هم عرض می کنم چون فرمودید حرفم را لایق می دانید عرض می کنم (جدل هم نمی خواهم کنم که ای بابا این چه فرمایشی است که اگر دست دوستی به کسی دادم تا آخرش هستم اگر را ه صحیح نبود چه و چه-بله به جد عرض می کنم) مراقب باشید. برخی (شاید برای خلاصی خود و شاید به خاطرهای دیگر) مستقیم و غیر مستقیم نشانه ها را به سمت شما می کشانند.
همه رو بازی نمی کنند.

ممنون


ضمنا از ۸۸ی ها باز هم عذر می خواهم. لطفا یک نظری مطلبی کامنتی بگذارید تا بفهمم خیلی از این جدل در کلبه تان ناراحت نیستید!

محفوظ سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ق.ظ

خدمت جناب آقای دکتر عموزاده
سلام علیکم
...

به نام خدا
علیکم السلام خدمت جناب آقای نام محفوظ عزیز
از چه برآشفته اید
نامتان که محفوظ بوده است
تازه یک انذار دادم و البته گفتم فرمایشتان را قبول ندارم
آن هم به شما
رو در رو
با نام محفوظ
نه مثل برخی پشت سر
باقی مسایل هم تکراری است و شعار
با این خود بزرگ بینی نهفته در فرمایشاتتان مخالفم. تازه شما که به بنده لطف دارید و دوست دارید با من چای بخورید.
دنیا به اندازه کافی برای من و شما و دوستان جا دارد
اما این محک خوبی بود برای این که خود و اطرافیانتان را بشناسید
همین کامنت با دو نام مختلف و دو آی پی مختلف برایم فرستاده شده است (گفتم که اگر شما خودتانید بدانید و اگر دوستانتان هستند باز هم بدانید).

راستی یک نکته
بنده هم مسلما داوری خدا را قبول دارم. ان شاا... به زودی گمراهان را به راه راست هدایت کند.

دوست داشتید باز هم کماکان حاضرم حضوری در خدمت باشم.

۸۸ی های عزیز
باز هم عذر می خواهم

محفوظ سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:29 ق.ظ

سلام محفوظ عزیز
زیاد غصه نخور
بذار بچه ها هرچه می خوان بگن
به من بدتر از تو می گفتن

" ..."

پاچه خوار که خیلی خیلی بهتره از اینه

یا علی

استاد سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:02 ق.ظ

به نام خدا
امین و چلیپای عزیز

سلام
لطفا مطالبتان را خود ویرایش کنید.
مطالبی که قابل انتشار نیست را لطفا خودتان ارسال نکنید.
چون سانسووووورش سخت است و وقت زیادی می برد از این به بعد مجبورم تمامش را حذف کنم و ناراحت می شوید؟.
فراموش نکنید ما پس از پنچرگیری لایه ازن مسوول کارهای دیگر هستیم.
راستی امین
اگر می خواهی در صندوقچه ۲ کلبه امین ۲ بسازم؟
ممنون
استاد

امین سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:21 ب.ظ

سلام چشم حتما از این به بعد کاملا حواسم هست که روی خط قرمز رقص پا نداشته باشم
برای کلبه در خانه جدید هم ممنون از لطفتون فعلا نه به کلبه قبلی دلخوشم ممنون

سلام
آخه کلبه قبلی خوب بالا نمی آد
مضافا در کلبه دیگران مطالب سانسووووور شدنی ارسال می کنی!

چلیپا سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:42 ب.ظ

و من جواب استادم را با نیایشی شروع خواهم رد کاش آمین گویید

خدایا کاری کن خط قرمز هایمان مانند چراغ راهنمایی گاهی سبز شوند

خدایا کمکمان کن تا مانند گل آقا دو کلمه حرف حساب بزنیم


خدایا به چلیپا کمک کن تا نحوه سخنش را عوض کند شد شد اگر نشد دهنش را عوض کند .

خدایا انبوهی از دوستان تشنه هدایتند، آنها را به وطن برگردان تا از آب خنک وطن سیراب شود.

خدایا نانوایی ها را متقاعد کن که دیگر جوش شیرین نزنند ، بیچاره فرهاد

خدایا از وزن ما کم کن و بر عقل ما بیافزا

خدایا قند خون ما بالاست . از قند خون ما بکاه و بر قند سخن ما بیافزا

خدایا استاد ما بزرگ است ، بزرگ ترش کن.


خدایا از ستون آگهی کلبه ها بکاه و بر ستون طنز کلبه ها بیافزا.

خدایا همه چیز همینطور خوب است ،سوژه هایمان را از ما نگیر

و در پایان می گم چشم رئیس

سلام
چلیپای عزیز
ممنون از درک بالایت
ببین من رییس نیستم
اما سیاست وبلاگ با من است
من فکر می کنم اکثر آنهایی که اینجا می آیند
این سیاست را می پسندند
اگر هم کسی دوست ندارد
مجبور که نیست
هست
این را به تو نمی گویم
چون تو شکسته نفسی
به مدعیان دروغین لافزن می گویم
بابا وا... دنیا بزرگ است
لکم دینکم ولی دین.

اما بعد
برای برخی دعاهات آمین گفتم
و با اجازه برای برخی نه

محفوظ سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:08 ب.ظ

به نام خدا
سلام
اول-اینکه ...

به نام خدا
سلام
تمام موارد را توضیح داده ام.
لطف کنید بیابید و بخوانید.

عزت زیاد

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 08:55 ب.ظ

به نام خدا
سلام

اینجا چه خبره...............؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
استاد یادتونه گفته بودم بعضی وقتا از خوندن نظرات یه علامت سوال بزرگ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ توذهنم بوجود میاد(همون ناشناس)
الانم همین جوریه!!!!

واقعا چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
امیدوارم خیلی جدی نباشه

به امید حق

به نام خدا

سلام
نگران نباشید
مساله سر اینه که برخی که دستی به برخی توانایی ها دارند و خود را عقل کل و کامل و زرنگ می دانند و پرمدعا و دروغگو هم هستند از اکنون تمرین جمله مشهور هدف وسیله را توجیه می کند می کنند. تازه به زور می خوان با آدم چایی بخورن و چون به اهداف خود نمی رسند عصبانی می شوند و داد و بیداد و وامصیبتا و اخلاق رفت و ... راه می اندازند.
نگران نباشید.
خواستید حضورا براتون بیشتر توضیح می دم.

ممنون
استاد

سایه روشن سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ب.ظ

به نام حق..
دوباره سلام فکر کنم اسممو تو نظر قبلی (اینجا چه خبره؟؟)
درج نکردم واقعا معذرت میخوام


سایه روشن

امین سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ

سلام استاد منم تا می تونستم نصیحتش کردم چلیپا را و بهش گفتم

ای چلیپا در سیاست کم فضولی کن بده

بی نظر باش کار دست ما و دست خود مده

پشت پرده هست بازیهای پنهانی بسی

در نیارد سر چو آرد زان نگوید با کسی

خشتک صلح و صفا از عهد ساسان پاره شد

سهم ما چوب و چماق و نیزه و خمپاره شد

ظالم و مظلوم و خوب و بد دگر قاطی شده

"خیلی از چیزای دیگر نیز قر-قاطی شده!"

بهش گفتم مظلوم امروز ظالم دیروز بوده ظالم فردا می شه و ... همینجور ادامه داره اونم قبول کرد و در تایید نصایحم گفت

الا مظلوم امروزی که گردی ظالم فردا

نگیری درس از این مکتب چه گویم ناله و دردا

چه سوزانم دل از رنجت که رنجم داده ای دیروز

هنوز از زیر خاک آید صدای جیغ و داد و سوز

به هر حال دیگه میگه حرف گوش کن شده و آماده کلبه جدید هم هست باز هم ممنون

سلام امین
ممنون
چشم ان شاا... به زودی

محفوظ چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:23 ق.ظ

به نام خدا
سلام
ببخشید استاد ...
در ضمن موارد توضیحی شما رانیافتم.

سلام
محفوظ عزیز
توضیح داده ام. مشکل من نیست. من توضیحات خود را داده ام.

استاد چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ق.ظ


این جملات را دیروز در کلبه مرضی نوشتم و امروز این جا:

کلامی از شیخ بهائی:

آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا :

اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است !

اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است!

اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند!

اگر جمعگرا باشد، می‌گویند بخیل است!

اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!!

اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست ..!

اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکاراست!!!

و اگر نکند میگویند کافراست و بی‌دین .....!!!

لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد

و جز ازخداوند نباید ازکسی ترسید.

پس آنچه باشید که دوست دارید.

شاد باشید ؛

مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.

سایه روشن چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:09 ب.ظ

به نام خدا
سلام

ای کاش علی شویم و عالی باشیم
هم سفره ی کاسه ی سفالی باشیم
چون سکه به دست کودکی برق زنی
نان آور سفره های خالی باشیم.


*****پیشاپیش میلاد حضرت علی (ع) رو تبریک میگم****

به نام خدا
سلام
ای کاش

ممنون سایه روشن


راستی زنیم است نه؟

استاد

جاسمین چادها جمعه 4 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:59 ب.ظ

سلام

استاد بس چرا ما ۸۷ی ها کلبه نداریم؟

با تشکر

به نام خدا
سلام
هر کلبه دست کم با درخواست یک نفر از دانشجویان آن ورودی ساخته می شود.
کلبه ساختن مهم نیست چرخاندن و مطلب خوب گذاشتن مهم است.
اگر کماکان مایل به داشتن کلبه هستید بگویید.
ممنون
استاد

زهره جهان شنبه 5 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ق.ظ


سلام ....
سلام به 88 ایها ....
سلام به همه...
دستانی که اگر دست پدر باشد و مفهوم سنگین آن را به دوش بکشد، بی شک دستانی مقدس و گرامیست. تنها کافیست کمی به زندگی خود نگاهی بیندازیم.چه کسی بار مسئولیت این زندگی طاقت فرسا را به دوش می کشد و چه کسی است که با انرژی وصف ناپذیر،خود را مهیای مقابله با دست سرد روزگار میکند.چه کسی زمانی که من در خوابی آرام ،ناشی از امنیت و فراق خاطر فرو رفته ام به فکر فرداست تامبادا این آرامش من به مخاطره بیفتد.
پدر به قدری بی ادعا و چشمداشت است که حتی روزش را نیز با یک نگاه حاکی از محبت تو با لذت تمام خواهد کرد.چقدر برازنده است روزی که به نامش نام نهاده اند؛میلاد امام علی (ع).پدرجان باش و با بودنت باعث بودن من باش.روزت مبارک.روز تمام پدرای مهربون مبارک .
استاد روز شما هم مبارک.


سلام
آفرین به قسمت اول
ممنون از قسمت آخر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد