استاد
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 ساعت 10:40 ق.ظ
آخرالزمان از زبان پیامبر/ روزگاری که دینتان: پول، قبله گاهتان: زنان و کاسبانتان رباخوار می شوند اندیشه - ویژه نامه رحلت پیامبر خاتم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) / آخرالزمان بر اساس روایات پیامبر در منابع مشترک شیعه و اهل سنت
غربت چیست؟ پیامبر فرمود" اسلام در غریب ظهور کرد و در آخرالزمان نیز غریب خواهد شد. چه بسیارند مسلمانان که از اسلام جز پوسته ای وارونه بر خویش ندارند."
از علی (ع) پرسیده شد:" آن زمان چه زمانی است" پاسخ گفته شد:" زمانی است که پست فطرتان همه جا را پر می کنند، بزرگواران کمیاب می شوند، روزگاری است که پادشاهان چون درندگان، تهیدستان طعمه آنان، راستی غارت می شود و دروغ فراوان می گردد. مردمانشان با زبان تظاهر به دوستی دارند اما در دل دشمن هستند. گناه همه جا را فرا می گیرد و علنی به گناه افتخار می کنند و اسلام را چون پوستینی واژگونه می پوشند"( نهج البلاغه . خطبه 108)
احادیثی بی شمار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(ع) در بحارالانوار جلد 22ص453و کنزالاعمال درباره روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان از شیعه و اهل سنت نقل شده که در اینجا به انها اشاره می کنیم :
شخصیت های بزرگ، حیله گر خوانده می شوند
روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند .
مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است .
در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد .
اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند
زمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.
شکم هاشان خدایان آنها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دین شان
در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .
از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود .
به چهار بلا مبتلا شوند. نخست: تجاوز به ناموس شان
در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان .
اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .
آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد
از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:
روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند .
یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟ پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.
از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند
در جایی دیگر در بحارالانوار جلد52ص190 پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد.
در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند .
به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند
در بحار ج 77ص369 آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی .
دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند . بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد .
آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که...
روزگاری خواهد امد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد بدور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آنها . از حق جز نامی نزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.
هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد
در کنزالاعمال حدیث 31008 آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟
پیامبر(ص) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد .
هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنندو بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه های هلاکت سقوط کند .
در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند
و نیز از پیامبر خدا در کتاب کنزالاعمال، حدیث 290324 روایت شده است که فرمود : در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیث هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدا به دام تزویر و فریب شان بیافتید .
از علی بن ابی طالب(ع) درباه آخرالزمان پرسیده شد : آیا در آن زمان مومنانی وجود دارند؟ فرمود: آری . باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته می شود؟ فرمود: نه ، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.
امیرالمونین (ع) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید .(نهج/حکمت 102)
امام سجاد(ع) فرمود : چون خداوند می دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار 60/18
بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید
امام صادق(ع) فرمود : چون قائم ما قیام کند خداوند انچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام اور نیازی نداشته باشند و به هرکجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. بحار ۳۶/۴۵
پیامبر (ص) فرمود :« این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود » و فرمود « در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند » کنزالاعمال حدیث34499و34500
در جای دیگری فرمودند: « چون در اخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید که به دل هایشان دیندارند و دین انها از الایش به افکار مصون ماند." بحار 52/111
مرتضی جان ایمیلم را خوندم با شما تماس می گیرم صبر کن تا با دست پر خدمت برسم . ****** اهل بیت لقبی بود که در پیش از اسلام و و در اوایل اسلام به قریش اطلاق می شد که در آن منظور از بیت همان کعبه می باشد. [۱] بعدها این تعبیر تحت شعاع تعبیری دیگر قرار گرفت. [۱] به تعبیر شیعیان، علی، فاطمه و حسن و حسین و دیگر امامان شیعه (۱۲ امام) را شامل میشود.[۲].
دیدگاه سنتی اسلامی در قرآن این واژه را برای خاندان ابراهیم بهکار رفته و به آنان بخشایش و برکت آسمانی را نوید دادهاست.[۳] همچنین در جای دیگر، این واژه در اشاره به خاندان ابراهیم بهکار رفته و به آنان بخشایش و برکت آسمانی را نوید دادهاست.[۴] همچنین در جای دیگر، این واژه برای اشاره به خاندان محمد بهکار برده و گفته که خداوند، میخواهد آنان را از هرگونه زشتی و پلیدی بپیراید.[۵] همه مفسران شیعه و برخی از مفسران اهل سنت مراد این آیه را پنج تن آل عبا، یا اصحاب کساء دانستهاند: پیامبر اسلام، علی، فاطمه، حسن و حسین. این نظریه بر اساس روایات شیعه و سنی مانند حدیث کساء، حدیث مباهله، و حدیث مودت قربی است.[۶][۷][۸]
در باور شیعیان مقصود از اهل بیت در احادیثی چون حدیث ثقلین، حدیث سفینه و حدیث نجوم، امامان دوازده گانه اند؛ زیرا به دلایل عقلی و نقلی منزلتی که در این احادیث آمده تنها برای آنان ثابت است؛ چنانچه جمعی از اهل سنت هم به آن تصریح کردهاند.[۹]
اما اهل سنت در مورد مصداق آیه ۳۳ سی و سومین سوره (احزاب) و سوره هود، آیه ۷۳ دیدگاههای گوناگونی دارند. برخی پنجتن اهل کساء، برخی همسران پیامبر، برخی آل هاشم و برخی دیگر منسوبان و نزدیکان پیامبر را مصداق این آیه دانستهاند.
حسابم اگر درست باشد بیش از 1132 سال و 1 ماه و 2 روز و 13 ساعت و 57 دقیقه و 24 ثانیه است کسی منتظر 313 مرد است و زمان 35723339844.765 همچنان در گذر است ، آه... مرد شدن چقدر زمان میخواهد....
مرتضی
چهارشنبه 13 بهمنماه سال 1389 ساعت 07:33 ب.ظ
به نام خدا سلام بچه ها ما همه ادعا می کنیم بچه مسلمون هستیم، درسته؟ چقدر از پیامبر خودمون می دونیم؟ از اهل بیت پیامبرمون چی می دونیم؟
ما یه مشکل بزرگی داریم که توی دینمون تحقیق نمی کنیم من و امثال من که ادعا می کنیم مولا و سرومان علی (ع) است حتی اندازه ی 10 دقیقه نمی تونیم درباره ی کسی که مریدش هستیم صحبت کنیم
اجازه بدین کمی فراتر برم قرار است در آینده ای نامعلوم شاهد ظهور منجی بشر باشیم. چقدر خودمون رو برای پذیرش حکومت آقا آماده کرده ایم؟
غیر از اینکه اگه ولایت نداشته باشیم تمام عبادت هامون نقش بر آب است؟ حالا اگه این تبری رو قلبا و تحقیقا قبول کرده باشیم انجام اعمال دینمون لذت بخش نمی شه؟
خوب، این همه مقدمه چینی کردم تابگم چقدر راه سخت و پر فراز و نشیبی در پیش داریم. ما اکنون در قدم نخست هستیم
قدم نخست چیست؟ مراجعه به تاریخ، عبرت گرفتن از گذشتگان، چیزی که در قرآن مجید هم به آن تاکید شده
حال یک سوال: چه مطالعه ای در تاریخ عبرت آموز تر از مطالعه در سیره ی ائمه است؟
هدف من از ساخت این کلبه نقل تاریخ ائمه است اما پیوسته و گسسته، قدم به قدم و جزء به جزء
چهارچوب کلی و موضوعات بحث به این صورت است:
1- نقل وقایع نیاکان پیامبر تا ولادت پیامبر (ص)
2- ولادت تا وفات پیامبر
3- رحلت پیامبر (ص) تا شهادت حضرت زهرا (س)
4- سیره ی تک تک امامان از لحظه ی تولد تا شهادت مخصوصا از امام چهارم به بعد
5- مهیا کردن ظهور آقا امان زمان (ع)
انشالله که در پیشگاه حضرت حق و آقا امام زمان (ع) رو سفید شویم
13 ، منتظر ، خانم رحیمی نژاد و معماری پناه، سلمان و امین و مابقی بچه ها ازتون دعوت می کنم که کمکم کنید و اصول رو رعایت کنید (یعنی ازاین شاخه به اون شاخه نپرید) بچه ها اوج کار در تحلیل مطالب است. پس دست به قلم بشید و تحلیل هاتون رو از مطالب گفته شده بنویسید.
از شنبه بحث رو با موضوع مطالعه و بررسی زندگی نیاکان پیامبر پیش می گیریم و تا شنبه می خوام نظرتون رو در باره ی این کامنت بنویسید
بسم الله
سلمان رحمانی
پنجشنبه 14 بهمنماه سال 1389 ساعت 10:51 ق.ظ
به نام خدا درود بر مرتضی عزیز خدا قوتت دهد کلبه ی خوبی است به یاری خدا که در کارت کامیاب و پیروز شوی من یه پیشنهاد دارم البته با توجه به موضوع کلبه شاید بی ربط باشد من بیشتر دوست دارم که از قبل از آن شروع کنیم یعنی: ۱- نیاز انسان به دین ۲- معرفی دین اسلام و مهم تر از آن کتاب قرآن به عنوان هدایت گر بشر و بررسی ابعاد گوناگون آن(البته این را هم اضافه کنم که ما شاید علم آن را نداشته باشیم ولی در حد خود بایستی بتوانیم تحلیل کنیم چرا که این کتاب برای ما فرستاده شده است و اگر ما نتوانیم درکش کنیم که بی فایده است) ۳- سپس حکم الهی ائمه به نظرم مفید تر باشه ولی فقط پیشنهاد بود نظر صاحب کلبه است. من فکر می کنم که شناخت قرآن و حقانیت آن سبب برطرف شدن خیلی از مسائل می شود. زیرا برای مطالعه ی تاریخی ناچار به استفاده از کتب متنوع هستیم که با توجه به مشکلات موجود در درستی مطالبشان شبه ی زیادی وجود دارد و در آغاز بایستی درستی نوشته هایش را تایید کنیم ولی در مورد قرآن چنین نیست. با سپاس فراوان
به نام خدا درود بر شما خیلی کار خوب ومفیدی هست انشاالله.اقای رحمانی هم پیشنهادات خوبی داشته اند من هم تا جایی که در توان داشته باشم امیدوارم که بتوانم کمک کنم.منتظر نظر صاحب کلبه هستم تا ببینم که ایا با همام موضوعات اولیه میخواهند بحث را ادامه دهند یا اینکه از مطالب اقای رحمانی هم استفاده میکنند
یا حق
سلام ۱۳ خوش آمدی
رحیمی نژاد
جمعه 15 بهمنماه سال 1389 ساعت 08:48 ب.ظ
سلام استاد سلام آقا مرتضی اول تبریک می گم بعدم دعوا دارم باهاتون !!!!!!چرا وقت تعیین می کنید من به شخصه آخر هفته ها نمی تونم زیاد تو وبلاگ بیام چون تنها زمانی هست که کل خانواده جمعیم و دوست دارم کنار خانوادم باشم تا برای یک هفته ندیدنشون آماده بشم اما دیگه به خاطر شما دارم جواب می دم به نظر من کلبه ی فوق العاده ای می شه راستش من برای کلبه ی خودم تردید داشتم نمی دونستم اول باید سراغ شناخت درست امامان باشم یا دنبال درک درست قرآن خوشحالم حالا هردو با هم همراه شدن. من برای کمک حاضرم یک کتاب دارم به نام چهارده معصوم نوشته ی آقای حسین عماد زاده شما اولین متن از هر امام رو بزارید من در مورد همون امام می خونم تایپ می کنم و تو کلبه می ذارم.(اگه موافق باشید) اما پیشنهاد و انتقاد : آقا مرتضی کمی با نظر آقای رحمانی موافقم بیشتر باید فکر کنم بعد پیشنهادهامو بهتون می گم.
سلام
معماری پناه
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 ساعت 11:27 ق.ظ
سلام آقا مرتضی امیدوارم بتونم کمکی بکنم.من هم دوست دارم این کلبه راه بیفته و ترکیبی از مطالب گفته شده اینجا آورده بشه.چون توی خودم هم این نیاز روحس میکنم که درباره دین وائمه و... بیشتر بدونم.بیشتر دوست دارم بچه ها نظرشون رو درباره یک مطلب بگن و توی این بحث به یه نتیجه ای برسیم که به شناخت بیشتری نسبت به دین و ائمه و... برسیم.نه اینکه مطلبی گذاشته بشه و طبق روال عادی پیش بره. البته این پیشنهاد بود .بازم هرطور شما مایلید.چون کلبه برای شماست. موفق وپیروز باشید. یاحق
به نام خدا سلام به همگی از آخر جواب می دونم چون پیشنهاد سلمان نیاز به تحلیل زیادی داره
خانم رحیمی نژاد دعواتون منطقی و به جا بود. خود من ۵شنبه و جمعه شدیدا درگیر خانواده بودم. آخه ۵شنبه با مادرم رفتیم خریدهای خونه رو انجام دادیم و یه گوشی نو هم خریدم!!! دیروز هم که شهادت امام رضا (ع) بود٬ سالگرد فوت پدربزرگم هم بود و مراسم داشتیم و تا ۲ نصفه شب درگیر بودیم
خانم رحیمی نژاد و ۱۳ عزیز تصمیم داشتم مدت زمانی که بچه ها میان تا نظر بدن رو تمدید کنم تا همه ی بچه ها بیان و نظر و پیشنهادشون رو بدن چون اولین هدف من تشویق همه به فکر کردنه و پیشنهاد دادن مستلزم تفکره عمیقه و این با ارزشه
خانم معماری پناه اگه تفکر کردن نباشه دنیا دنیا مطلب هم بذاریم حکم یه قصه ی قشنگ رو داره که تاثیر کوتاه مدتی داره اگه شماها به مطالب اولین کامنتم کلمه به کلمه فکر کنید به خیلی چیزها می رسید پیشنهاد می دم یک بار دیگه کامنت اولم رو بخونید و با دقت و موشکافانه بهشون فکر کنید سعی کنید فطرتتون را بیدار کنید و با چشم دل به این مطالب بنگرید
و انشالله از شنبه ی آینده شروع به کار می کنیم تا در این فرصت تمام دوستان نظر خودشون رو بدن
حدیثی متواتر از چندین معصوم هست که می فرمایند: «بنی الاسلام علی خمس: علی الصلاه و الزکاه و الصوم و الحج و الولایه و لم یناد بشی ء کما نودی بالولایه» اسلام بر پنج پایه بنا شده است، بر نماز، زکات، روزه، حج و ولایت (حکومت و رهبری) و در اسلام هیچ چیزی مانند ولایت مورد توجه قرار نگرفته است.» و در سخن دیگر فرمود: «والولایه افضل، لانها مفتاحهن، و الوالی هو الدلیل علیهن» ولایت (حکومت و رهبری) برتر از نماز، زکات وحج است، زیرا ولایت کلید آن ها است، و رهبر راهنمای (تحقق صحیح) نماز، زکات و حج است.
با استناد به این حدیث بسیار بسیار بسیار مهم میگم که اگه ولایت نداشته باشیم قرآن خوندن ما حکم خوندن یه کتاب قصه ای رو داره که فقط معنای تحت الفظی اونرو می فهمیم در حالیکه نیت ما پی بردن به عمق قرآنه و ما فقط در شرایطی می تونیم به معجزه های قرآن پی ببریم که نور ایمان در قلب هامون روشن بشه و این امر جز با ولایت پذیری محقق نمی گرده
ما در ابتدای راه هستیم اینگونه به قضیه بنگریم که می خواهیم از صفر مطلق در دین اسلام تحقیق کنیم٬ آیا ابتدا به سراغ تفسیر قرآن می ریم یا سیر کردن در تاریخ؟ ما تا پیامبر اسلام رو خوبه خوب نشناسیم نمی تونیم آنچنان که شایسته است به عظمت معجزه ی او پی ببریم
صبر کنید٬ شبهه ایجاد نشه یه پرنده برای پرواز نیاز به دو بال داره یکی نور ولایت و دیگری قرآن مجید و هیچ پرنده ای نیست که با یه بال بپره
تفسیر قرآن رو خانم رحیمی پیش گرفته و من هم بال دیگر ایشون شدم
در مورد پیشنهاد اولت هم میگم فرض ما اینه که مسئله ی ضرورت دین برای ما حل شده. کسی که دین اسلام رو قبول نداشته باشه نه ولایت رو می پذیره و نه قرآنش رو
واسه نتیجه گیری از حرف هام می گم که ایمان دارم که با این چهارچوب کلی که در ذهن دارم (و ماه عسل ساعت ها بحث و تفکره) پیش بریم تمام این موارد به یاری خدای متعال حل و فصل می شه
بچه ها خواهش می کنم طبق چهارچوب پیش بریم. دوباره هارچوب های کلی و موضوعات بحث رو یادآوری می کنم:
1- نقل وقایع نیاکان پیامبر تا ولادت پیامبر (ص)
2- ولادت تا وفات پیامبر
3- رحلت پیامبر (ص) تا شهادت حضرت زهرا (س)
4- سیره ی تک تک امامان از لحظه ی تولد تا شهادت مخصوصا از امام چهارم به بعد
5- مهیا کردن ظهور آقا امان زمان (ع)
فعلا تمام تمرکزتون رو روی مورد اول بگذارید و برای خودتون تحقیق کنید و ماه عسل دانسته هاتون رو اینجا نقل کنید. من تاریخ نقل می کنم تا با همدیگه اون قسمت تاریخ رو تحلیل و بررسی کنیم. شما هم اگه در همون دوران وقایع تاریخی ای پیدا کردین نقل کنید تا با همدیگه تحلیلش کنیم
فقط خواهشا با همدیگه پیش بریم من از ما جرای ترور جد پیامبر نگم و شما از جنگ خیبر!!!
خانم رحیمی نژاد هدف نوشتن از روی کتاب نیست (من هم این کتاب رو دارم) هدف رسید به یقینه و حرفی که دل و قلب برآید بر دل نشیند پیشنهاد می کنم شما تحقیق کنید که کلمه ی الله در زمان اسلام ظهور کرده یا قبل از اون هم بوده!!!
یا علی
یا علی
ما حصل!
الله یعنی ال اله و ال حرف تعریف عربی است که ابتدای اسامی مشخص و خاص می آید.
رحیمی نژاد
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 ساعت 10:49 ق.ظ
سلام استاد امروز متن اول این کلبه را خوندم خدا به ما رحم کنه (بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.)
سلام آقا مرتضی به به گوشیه نو مبارک آفرین که پسر خوبی برای مامانتی آفرین خدا پدربزرگتون رو رحمت کنه براشون فاتحه می خونم . آقا مرتضی گاهی برای فهمیدن باید شروع به مطالعه کرد حتی اگه اول درک و فهم سخت باشه من با خودم گفتم اول قرآن رو بخونم نه برای درک کامل فقط این که بدونم چی گفته بعد تحقیق بیشتر و آشنایی با امامان تا بتونم با قرآن مقایسه کنم و بعد بار ها و بارها پی در پی خوندن قرآن و شناخت امامان تا به یه جای خوب برسم مثل خوندن یه کتاب درسی که گاهی ۱۰ صفحه فقط می خونی ببینی چی گفته بعد بر می گردی با دید باز تری از اول می خونی باشه منم بیشتر سعی میکنم در بحث ها شرکت کنم ولی فقط بحث هم آدم رو به جایی نمی رسونه باید مطلبی بیان بشه باید داستان ها و ماجراهای زندگی امامان بیان بشه تا همه با هم باعث شناخت درست بشه چشم تحقیق بامن سعی خودم رو می کنم چند روز وقت می خوام ببینم چیزی پیدا می کنم یا نه . فقط می دونم بخوان خدای مسلمان ها رو معرفی کنن با نام الله معرفی می کنن (تو تفسیر خوندم) و الله کامل ترین نام خداست و نام های دیگه فقط بخشی از کمالات خدارو بیان می کنه . اما این که الله قبل از اسلام هم بوده یا نه نمی دونم فکر کنم یه راه فهمیدن بررسی کتاب های آسمانی دیگه باشه ببینیم الله توشون اومده یا نه و یکی هم می تونیم گذشته ی ایران رو بررسی کنیم ببینیم اصلآ ایران قبل از اسلام از کلمه الله استفاده می کرده یا نه . فکر کنم باید برم یک کتاب خونه عضو بشم اینجا کتابای زیادی نداره .
سلام ان شاالله
رحیمی نژاد
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 ساعت 12:02 ب.ظ
به نام خدا از تو اینترنت پیدا کردم اگه کافیست دیگه دنبال کتاب نرم آقا مرتضی؟
الله نام خدا در زبان عربی است و مسلمانان الله را تنها خدای عالم میدانند. این کلمه توسط عرب زبانان مسیحی و یهودی نیز در اشاره به خدا بهکار میرود؛ ولی در مغرب زمین، این کلمه بدلیل استفاده مسلمانان از آن شهرت یافتهاست.[۱][۲][۳] این کلمه توسط اعراب بتپرست پیش از اسلام نیز برای اشاره به خدای خالق استعمال میشدهاست. [۴] مفاهیمی که به کلمه الّله نسبت داده شده در بین مکاتب مختلف تفاوتهایی با هم دارد. قبل از اسلام الّله تنها خدا نبود، بلکه یاران و همراهانی، پسران و دخترانی داشت.[۵] این مفاهیم با ظهور اسلام به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. در اسلام، الّله نام برتر خداوند بوده؛ باور مسلمانان این است که تمامی نامهای دیگر الهی به این نام اشاره میکنند.[۵] الّله یکتاست، تنها خدا بوده، و خالق توانای جهان میباشد. [۱][۲] اعراب مسیحی جز الله کلمه دیگری برای اشاره به خدا ندارند. آنها به عنوان مثال از کلماتی مانند الله الاب (به معنی خدای پدر) استفاده میکنند.[۶] ریشهیابی در ریشهیابی واژه آن را تشکیل شده از دو بخش ال (الف و لام تعریف) + اله (ایزد یا معبود) میدانند.[۴] خویشاوندهای کلمه الّله در بین زبانهای سامی دیگر مانند عبری و آرامی موجود است. برخی فرهنگها، کلمههای معادل آرامی الّله در زبان آرامی کتب مقدس را אֱלָהָא Ĕlāhā و فرم سریانی آن را ܐܰܠܳܗܳܐ ˀAlâhâ یا Ālōho دانسته اند.[۷] به هم چسبندن ال و اله در تشکیل الّله (خدا، فرم مذکر) مشابه به هم چسباندن ال و الهه در تشکیل «اللات» (خدا، فرم مؤنث) است.[۸] . در عمده دست نوشتههای قدیمی اعراب مسیحی یا یهودی پیش از اسلام، کلمه "الله" به صورت "الاله" ثبت شده است. بهکارگیری دوران پیش از اسلام در دوران پیش از اسلام نیز تازیان به الله باور داشتند. اما راه رسیدن و نزدیکی به او را پرستش بتها میدانستند.الله خداوند نادیده بود و دارای دو فرزند دختر به نام لات و عزا بود. در اسلام واژه «الله» به شکل مکتوب در رسمالخط عربی از احترام ویژهای نزد مسلمانان برخوردار است و بسیاری از ایشان دست زدن به این واژه را بدون وضو جایز نمیشمارند. از این رو بسیاری از مسلمانان هنگام نوشتن به جای این کلمه «ا...» مینویسند. مثلاً «آیتا...» به جای «آیتالله». این رسم در میان یهودیان نیز برای نوشتن واژههایی که به خدا باز میگردند رایج است.
بقیه اعراب پیش از اسلام، اعراب مسیحی و یهودی خدای خود را الله مینامیدند، همچنین دیگر نامهای خدا در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، اِل، الوهیم، یهوه و یهوه صبایوت است. پیشتر "الله" فقط برای جانشینی یهوه به کار میرفت. ابن میمون یهودی آن را تنها برای یهوه و نه برای الوهیم به کار برده است. اما در قرون اخیر و در ترجمههای عربی موجود کتاب مقدس "الله" تنها برای ترجمه "الوهیم" به کار رفته است و "یهوه" بدون ترجمه گذاشته شده، یا با "رب" جایگزین شده است. همچنین مشرکان پیش از اسلام هم، یکی از خدایان و خالق اصلی هستی را الله میدانستند. http://fa.wikipedia.org
فکر خوبیه اقای صفر دوست اما من فکر میکنم اگه با توجه به پیشنهاد اقای رحمانی تو همین کلبه یا جای دیگه شبهاتی که امروزه وارد دین کردن رو مطرح و برطرف کنیم هم خوبه. بیاییم اول برتری اسلام رو ثابت کنیم بعد تحلیل تاریخ اسلام رو از همون صدر اسلام تاامروز در پیش بگیریم.
البته صلاح مملکت خویش خسروان دانند. ایشاا... بعد از کنکور خدمت میرسم.
سلام چند روز دیگه با چندتا کارتون ایشالا آپم و منتظر حضورتون
به نام خدا سلام ببخشید به خاطر دیرکرد! دوروزی برای داوری طرحهای نخبگان کشوری در تهران بودم
مرتضی
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 ساعت 01:09 ب.ظ
به نام خدا سلام
منتظر ماها دیگه برتری اسلام رو به دیگر ادیان قبول کردیم و پذیرفته ایم اگه کسی تو این موضوع شک و شبهه ای دارد نه من اون آدمی هستم که بخوام باهاش بحث کنم (یعنی سواد قانع کردنش رو ندارم) و نه تو حوصله ی این کلبه می گنجه دقت کنید که عنوان این کلبه "اهل بیت (ع)" است.
بچه ها تمام این پیشنهادهایی که می دهید در طول همدیگه هم هستند و من یه تنه و دست تنها نمی تونم به همه ی اینها بپردازم. از این شاخه به اون شاخه پریدم دردی رو دوا نمی کنه. فعلا اجازه بدیم موضوعی رو که خودم انتخاب کردم و ذوق زیادی توش دارم رو پیش بگیرم
در مورد تفسیر قرآن هم اگه طبق اصول و چهارچوب تعین شده ای پیش نریم بازده آنچنانی نخواهد داشت فکر می کنم حال که خانم رحیمی نژاد این مسئولیت سنگین رو پذیرفته یه کلبه "قرآن" ساخته بشه و از اول قرآن سوره ی حمد آیه به آیه تفسیر و تحلیل کنند. فکر کنم اینجوری بهتر باشه تا اینکه هر دفعه یه سوره و یه آیه انتخاب بشه!!! به نظرم اینجوری حق مطلب (یعنی پیامی که هر سوره می خواد بگه) ادا می شه
نظر با رئیس وبلاگ و مابقی دوستان است.
یا علی
به نام خدا سلام ببخشید به خاطر دیرکرد! دوروزی برای داوری طرحهای نخبگان کشوری در تهران بودم
نظر با خانم رحیمی نژاد است من بنا به دلایلی همین را ترجیح می دهم.
مرتضی
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 ساعت 05:14 ب.ظ
به نام خدا اولا تشکر می کنم از خانم رحیمی نژاد یه موضوع دیگه هم واسه تون دارن که بد نیست روش تحقیق کنید دین پیامبر اسلام قبل از به مبعث رسیدن چه بوده؟ سعی کنید چند تا سایت برید تا هم اطلاعات بیشتری بدست بیارید و هم از صحت مطلب با خبر بشید احیانا اگه رفرنسی داده بودن، ذکر کنید
دوما از بچه ها خواهش می کنم اگه مطالبی اضافه بر سازمان دارند (مثلا اگه مطلبی تکمیلی با موضوع نام الله یا همین موضوع جدید "دین پیامبر") واسمون بذارن
مجدد میگم هدفم تشویق به تفکره
به یاری خدا می خوام از امروز مطالبم رو واستون بذارم اما قبلش نیازه کمی زیر بنایی و مقدمه ای برخی مطالب رو بازگو کنم
و تاکید می کنم روایت تاریخ تو یه دوره ی زمانی خاص رو نمی شه با چندتا کامنت بیان کرد. اون چیزی کهاینجا میارم چکیده ی مطالبه و توقع می ره که شما دوستان کاملش کنید
واسه اهل بیت هرچقدر وقت بذاریم و مطالعه کنیم باز کم کاری کردیم
ابتدا لازم است رشتههای علمی که مربوط به تاریخ میشود توضیح داده شود و آن گاه به پاسخ پرسش پرداخته شود، در واقع سه علم مربوط به تاریخ میشود که با هم رابطة نزدیک و تنگاتنگی دارند.
1- تاریخ نقلی: یعنی علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد، علم تاریخ در این معنی، اولاً جزئی یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است نه علم به کلیّات و یک سلسله قواعد و ضوابط و روابط، ثانیاً یک علم «نقلی» است نه عقلی ثالثاً علم به «بودن»ها است نه علم به «شدن»ها. رابعاً به گذشته تعلق دارد و نه به حاضر، این نوع تاریخ، به «تاریخ نقلی» نام گذاری شده است.
2- تاریخ علمی: که عبارت است از علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگیهای گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست میآید، آن چه محتوا و مسایل تاریخ نقلی را تشکیل میدهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله «مبادی» و مقدمات این علم به شمار میروند. و در حقیقت آن حوادث و وقایع برای تاریخ به معنای دوّم، در حکم موادی است که دانشمند علوم طبیعی در لابراتوار خود گرد میآورد و آنها را مورد تجزیه و ترکیب و بررسی قرار میدهد که خاصیت و طبیعت آنها را کشف مینماید و به روابط علی و معلولی آنها پی ببرد و قوانین کلی استنباط نماید. مورخ به معنای دوّم، در پی کشف طبیعت حوادث تاریخی و روابط علی و معلولی آنها است تا به یک سلسله قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. تاریخ به این معنی را «تاریخ علمی» نامیده میشود. در تاریخ علمی مسائل قواعدی استنباط میشود که اختصاص به گذشته ندارد، قابل تعمیم به حال و آینده است. این جهت تاریخ را بسیار سودمند میگرداند و آن را به صورت یکی از منابع «معرفت» (شناخت) انسانی در میآورد و او را بر آیندهاش مسلط مینماید. تاریخ علمی، مانند تاریخ نقلی به گذشته تعلق دارد نه به حال و علم به آن علم به بودنها است نه علم به «شدنها»، امّا برخلاف تاریخ نقلی که کلی است. نه جزئی و عقلی است و نه نقل محض.
3- فلسفه تاریخ: یعنی علم به تحولات و تطورات جامعهها از مرحلهای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر این تطورات و تحولات. به عبارت دیگر: علم به «شدن» جامعهها نه «بودن» آنها.[1] در قرآن کریم هم آیاتی که بیانگر تاریخ نقلی است وجود دارد، مانند نقل جریان آدم و سرگذشت دیگر پیامبران مانند ادریس، نوح، هود، صالح، ابراهیم، اسحاق، اسماعیل، لوط، یعقوب، یوسف، موسی، عیسی و تاریخ اسلام.[2]
الف. تاریخ دارای سنّتها و ضوابط است: برای هر امتی مدتی است که وقتی مدتشان سر رسید دیگر نه لحظهای عقب و نه لحظهای پیش خواهد رفت. اعراف/ 34؛ و یونس/ 49.
ما اهل هیچ روستا یا سرزمینی را هلاک نکردیم مگر آن که برای آنان مدتی مضبوط معین بود، و هیچ امتی از اجل خود پیش و پس نمیافتد. حجر/ 4 ـ 5.
آیات فوق دلالت دارند که بر تاریخ سنّتهایی حکومت میکند و این سنتها غیر از ضوابط شخصی در مورد افراد است.
ب. ظلم باعث نابودی امتها میشود: پروردگار تو بسیار بخشاینده و مهربان است. اگر بخواهد مردم را به اعمالشان کیفر دهد، باید در عذاب آنها تسریع کند ولی این طور نیست، برای آنان سرفصلی است که از آن گریزی نخواهد بود و ما اهل این سرزمینهای ستمگر را هلاک کردیم و قانون هلاکت آنان را به وقت معینی موکول نمودیم. کهف/ 58 و 59.
در آیه دیگر میخوانیم «و اگر خدا مردم را به ستمگریشان مؤاخذه (سریع) میکرد، هیچ جنبندهای روی زمین نمیماند، ولی کیفر آنها را تا مدتی معین به تأخیر میاندازد و چون آن مدت سر آید، نه یک لحظه پیش و نه یک لحظه پس به حساب آنها خواهد رسید. فاطر/ 45.
ج. مخالفت با پیامبران پیامد ناگواری دارد: و چون بکوشند تا تو را در این سرزمین (مکه) به زحمت اندازند و از آن بیرونت کنند، در این صورت در جای تو جز مدتی کوتاه درنگ نمیکنند، این قانونی است دربارة پیامبرانی که قبل از تو فرستادیم و قوانین ما تغییر پذیر نیست. اسراء/ 76 و 77 این آیه نیز تأکید روی سنّتها دارد و میگوید: ما در رفتار با پیغمبران پیش از تو چنین رفتار کردیم، این قانون ادامه دارد و قابل تغییر نیست.
همانا پیامبرانی قبل از تو تکذیب کردند و آنها بر تکذیب مردم شکیبایی نشان دادند، آزار و اذیت مردم را تحمل کردند، تا یاری ما فرا رسید و هیچ قدرتی نتوانست نشانههای وعدة ما را که به پیامبران دادهایم، دگرگون سازد و همانا خداوند اخبار پیامبران را بر تو فرود آورد. انعام/ 34.
د. سیاحت برای درک سنّتهای تاریخ: پیش از شما سنّتهایی وجود داشته شما در روی زمین به سیر و سیاحت بپردازید، بنگرید تا بدانید پایان کار دروغ پنداران چگونه بوده است. آل عمران/ 127.
در بین متونی که برای اثبات تاریخ علمی و سنّتهای تاریخی از قرآن آورده شد، میتوان سه مطلب اساسی پیدا کرد که قرآن بر آنها تأکید دارد:
1. اولین حقیقت در سنن تاریخ، عمومیت داشتن آن است، یعنی سنّتهای تاریخ روابط اتفاقی و کورکورانه نیست، و وضعی ثابت و غیر تخلفی دارد، و تا وقتی جهان در وضع عادی برمنوال طبیعی و کیهانیاش سیر میکند، و تغییری در آن مشاهده نمیشود، عمومیت و کلیت این قوانین، سنن تاریخ را جنبة علمی میبخشد، زیرا قوانین علمی مهمترین امتیازش این است که کلیت دارد و فراگیر و عمومی است. این مطلب از آیات عدیدهای از قرآن استفاده میشود.[احزاب/ 62؛ اسراء/ 77] از جمله میفرماید: «و لن تجد لِسُنةِ الله تبدیلا».[انعام/ 34]
2. دومین حقیقتی که قرآن روی آن تکیه دارد، خدایی بودن این سنّت است، سنن تاریخی ربانی است، یعنی مربوط به خدا است، سنة الله است[احزاب/ 62] و به تعبیر دیگر، «کلمات الله»[انعام/ 34] است. یعنی هر قانونی از قوانین تاریخ، «کلمه الله» است، یک قاعده الهی است. پافشاری قرآن روی الهی بودن سنّتهای تاریخ «سنة الله» بودن و خصوصیت غیبی داشتن آنها برای ایجاد اندیشة وابستگی انسان به خدا است. یعنی حتی وقتی انسان میخواهد از طبیعت برخوردار شود، به «الله» وابسته است تا انسان بتواند خدا را دریابد و احساس کند. موقعی میتواند از نظم کامل جهان در میدانهای مختلف قوانین و سنّتهای حاکم بر طبیعت برخوردار باشد که از خدا فاصله نگیرد، زیرا خداوند قدرتش را از خلال همین سنّتها اعمال، این سنّتها و قوانین، «ارادة الله» اند و حکمت و تدبیر او را در عالم تجسم میبخشند.
3. حقیقت سومی که قرآن روی آن زیاد تکیه دارد مسأله آزادی و اختیار انسان، پافشاری روی آزادی در انتخاب مخصوصاً در مسأله سنّتهای تاریخ حائز اهمیت بسیاری است، زیرا شبهة تعارض بین آزادی انسان و سنّتهای تاریخی رفع میشود و روشن میشود که قرآن سنّتهای تاریخ را بیاراده انسان جمع کرده و اعلام میدارد که مرکز حوادث و قضایایی که یکی بعد از دیگری بر این جهان میگذرد و اراده انسان است، چنان که میخوانیم: «انّ الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم»؛[رعد/ 11] خداوند تا قومی خود را دگرگون نسازند، وضع آنها را دگرگون نمیسازد و فرمود: «هر گاه آنان در راه راست پایداری نشان دهند، ما از آب گوارای روزی فراوان آنها را سیرابشان میکنیم».[جن/ 16] و در آیه دیگر فرمود: «و ما اهل این روستاها را به علت ستمگریشان هلاک ساختیم و برای هلاکت آنها زمانی قرار دادیم.»[کهف/ 59] آیات فوق به خوبی نشان میدهد که سنّتهای تاریخی فراتر از دست انسان نیست بلکه، همه از زیر دست انسان میگذرد، زیرا خداوند هرگونه تغییر مطلوبی را در زندگی انسان به دست خود او سپرده است.
مرتضی
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 ساعت 05:48 ب.ظ
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. سنتهای تاریخ در قرآن، سید محمد باقر صدر، ترجمه سید جمال موسوی. 2. جامعه و تاریخ، مرتضی مطهری. 3. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 15، ص 95 و 344 و ج 13، ص 415 و ج 24، ص 254. 4. فهرست موضوعی تفسیر نمونه، احمد علی بابایی، ص 537 ـ 549.
به یاری خدا با کمی تامل بر روی مقدمه ای که گفتم به سراغ بیان تاریخ می رویم تا هم بدانیم پیام آور دین اسلام "حضرت محمد (ص)" از چه خاندانی بودن و چه سختی هایی کشیدند تا من و شما امروز راحت بسم الله الرحمن الرحیم بگوییم
دفعه بعد با مطالبی تاریخی، جذاب و در عین حال قابل تفکر بر می گردم.
یا علی
رحیمی نژاد
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 ساعت 11:44 ق.ظ
به نام خدا سلام استاد با شما موافقم سلام آقا مرتضی ما هم از اول قرآن شروع کردیم از بسم الله و از سوره ی اول و آیه به آیه . وقتی خواستم این کارو انجام بدم به خودم گفتم فرض بر این است که کسی نخواند !!! تا کسی احساس نیاز نکند نخواهد خواند . به شما هم میگم اگه کلبتون خواننده نداشت نا امید نشید شاید یه روزی یکی احساس نیاز کرد و اون وقت کلبتون بدردش خورد.
مورخان نوشته اند که نسب حضرت محمد(ص) به حضرت اسماعیل و حضرت ابراهیم (ع) میرسد، البته خود حضرت وقتی از نیاکانش نام می برد فقط تا عدنان می شمرد و از نقل نیاکان قبل از عدنان خودداری میفرمود. نیاکان پیامبر به ترتیب عبارت اند از: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد مناف، قصّی، کلاب، مرّه، کعب، لُوی، غالب، فهر، مالک، نضر، کنانه، خزیمه، مدرکّه، الیاس، مضر، نزار، معد و عدنان. همه نیاکان حضرت محمد(ص) بر دین حضرت ابراهیم (ع) بودند و خدای یگانه را می پرستیدند و هیچ اعتنایی به خدایان دست ساز مردم مکه نداشتند نسب و اجداد پیامبر اسلام از عبدالله تا عدنان به صورتی که ذکر شد، مورد اتفاق عالمان تاریخ و نسبشناسان است. آنچه مسلم است اینکه نسب عدنان به اسماعیل فرزند ابراهیم خلیلالرحمان میرسد؛ اما نام و تعداد اجداد پیامبر از عدنان تا به اسماعیل در کتب تاریخی بنا بر روایات مختلف به صورتهای متفاوت ذکر شده است و اتفاق و اجماعی راجع به نیاکان پیامبر از عدنان تا اسماعیل وجود ندارد. البته در « تاریخ الرسل و الملوک » محمد بن جریر طبری برخی از اقول متعدد درباره انساب پیامبر از عدنان تا اسماعیل ذکر شده است.
به نام خدا تفسیر مطلب فوق از زبان خودم: اونایی که فیلم بشارت منجی (حضرت عیسی) رو دیدند این نکته رو یادشون هست که رهبران یهودی بر این باور بودن که پیامبر اکرم (ص) از نسل حضرت اسحق فرزند ابراهیم (ع) است و وقتی حضرت عیسی این اعتقاد رو رد کردند با او سر ناسازگاری گذاشتند و مابقی ماجرا ... اما اون چیزی که اینجا مشهوده اینه که رهبران یهودی این قضیه رو می دونستند و تلاشهای بسیاری کردند که اجدادشون پیامبر را (حضرت هاشم به بعد) ترور کنند تا پیامبر خاتم متولد نشوند اما به خواست و اراده ی خدا نطفه ی طفل (حضرت عبدالمطلب) قبل از ترور پدر شکل گرفته بود. یهودیان نتونستند عبدالمطلب رو ترو کنند و عبدالله به دنیا آمد و جوانی بیست و چند ساله شد. طی اقدامی رهبران یهود قصد داشتند زنی یهودی از طایفه حضرت اسمعیل رو به عقد عبدالله درآورند تا پیامبر متولد شده را به خود نسبت بدهند اما مشیت الهی بر این بود که عبدالله با آمنه ازدواج کنه و ثمره ی این ازدواج ولادت پیامبر ختمی مرتب بود. لازم به ذکره که عبدالله همچون هاشم ترور گردید و عبدالمطلب هم پدر شهید شد و هم فرزند شهید. درضمن پیامبر ما نیز فرزند شهید است. نکته ای دیگر که باید اینجا متذکر بشم اینه بنی هاشم که ما زیاد اینو می شنویم (مثل کوچه بنی هاشم، قمر منیر بنی هاشم و ...) به فرزندان حضرت هاشم باز می گردد.
آباء و اجداد پیامبر اسلام، هیچ یک بت پرست و مشرک نبودهاند بلکه مطابق روایات و احادیث متواتر افرادی موحد، نیکوسرشت، پاک بنیاد و پیرو دین توحیدی بودهاند. از پیامبر اسلام آمده است: « که خداوند مرا در صلب آدم به زمین فرود آورد و در صلب نوح که در کشتی بود قرار داد و سپس در صلب ابراهیم قرار داد و آنگاه مرا از صلبهای کریمه به سوی ارحام پاکیزه انتقال داد، تا اینکه مرا از پدر و مادری که هرگز به فجور و آلودگیهای جاهلیت یکدیگر را ملاقات نکرده بودند بیرون آورد » و این میرساند که آباء و امهات پیامبر پدرانی کریم و مادرانی طاهر بودهاند. همچنین پیامبر به علی (ع) در وصف عبدالمطلب میگوید: « یا علی، عبدالمطلب به ازلام قرعهکشی نمیکرد. بتها را پرستش نمیکرد و گوشت میته نخورد و میگفت من بر دین پدرم ابراهیم هستم. » (ازلام تیرهای قرعهکشی مشرکین جاهلیت بود) طبق این حدیث برخی داستان ها که دال بر آن است که عبدالمطلب در مقابل هبل به احترام ایستاد و برای فرزندانش قرعهکشید که کدام یک را در پیشگاه هبل قربانی کند، باطل و ساخت دست نا آگاهان یا مغرضان است. عبدالمطلب در زمان جاهلیت با سنن جاهلی مبارزه میکرد. شراب نوشیدن و زنا را حرام میدانست. بر زناکار و سارق حد جاری میکرد. با عریان طواف کردن و زنده بهگورکردن دختران و ازدواج با محارم مخالفت میورزید. از حضرت علی (ع) روایت شده است که « به خدا قسم پدرم و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبد مناف هرگز بتی را پرستش نکردند. پرسیدند: پس چرا میپرستیدند؟ فرمود بر دین ابراهیم بسوی کعبه نماز میخواندند وبدان متمسک بودند » و نیز از آن حضرت آمده است که « خدای تبارک وتعالی پیامبر را از برترین صلب ها خارج نمود و در عزیزترین رحم ها گذارد. از شجرهای که پیامبرانش را از آن بوجود آورد »
نیاکان پیامبر - از عدنان تا کنانه (جد بیستم تا جد سیزدهم)
عدنان، جد بیستم پیامبر و پدر اعراب عدنانی است. عرب به دو شعبه عدنانی و قحطانی تقسیم میشود و عدنان جد همة عدنانیان است. قبیلة بنی عدنان منسوب به اویند. او چون به سن رشد رسید، مهتر قبیله بود و ساکنان بطحاء (مکّه) و یثرب بر امر او مطیع بودند تا اینکه « بخت النصر » که برای تسخیر بلاد عرب لشکرکشی کرده بود او را شکست داد و عدنان به یمن رفت. معد فرزند عدنان بود، که پس از مرگ بخت النصر به مکه بازگشت و رئیس قبیله شد. نزار فرزند معد بود و مضر نیز فرزند نزار. گویند که قبایل بنیذبیان و بنیهلال و بنیثقیف از نسل مضراند. فرزند مضر، الیاس بود که چون درمیان قبایل عرب بزرگی یافت او را «سید العشیره» میخواندند و فرزند الیاس، مدرکه بود. از آن رو او را مدرکه خواندند که هر شرافت و خیری را که پدرانشان داشتند، درک کرده بود و نام فرزند مدرکه، خزیمه بود، که قبیلة بنیاسد منسوب به یکی از فرزندان او بنام اسد است. نام دیگر فرزند خزیمه، کنانه بود که قبایل بنی لیس و بنی عامر از او منفصل میشوند.
نیاکان پیامبر - از نضر تا کلاب (جد دوازدهم تا جد پنجم)
نام فرزند کنانه نضر است و برخی اورا قریش خواندهاند. پس هر قبیله و طایفهای که نسلش به نضربن کنانه، جد دوازدهم پیامبر منتهی شود، قریشی است. در وجه نامیدن وی به قریش اختلاف است. عدهای گویند: چون بر قوم سیادت داشت و پراکندگان را جمع کرد و آنان بیشتر اوقات بر سر خوان او جمع میشدند، به قریش ملقب شد؛ زیرا قریش در لغت به معنای جمعکردن است. و برخی دیگر نیز گفتهاند که واژة قریش از یک حیوان دریایی بنام « قرش » گرفته شد، که موجودات دریا را میخورد و از آن رو که نضر فردی تنومند بود او را به این موجود دریایی تشبیه کردند. عدهای را نیز باور بر آن است که چون نضر بن کنانه به تفتیش و جستجوی حوایج افراد و رفع آن حوایج اقدام میکرد به قریش نام گرفت؛ چون « تقریش » در لغت به معنای تفتیش است. نضر فرزندی داشت به نام مالک. او نیز فرزندی به نام فهر، و او نیز فرزندی بنام غالب و او نیز فرزندی به نام لؤی. نسب سوده، زوجة طاهرة پیامبر، به لؤی بن غالب منتهی میشود. لؤی فرزندی به نام کعب داشت. نام یکی از فرزندان کعب، عدی بود که طایفة بنی عدی که عمربن خطاب از آنست، منسوب به اوست و نام دیگر فرزندش مره که جد ششم پیامبر بوده است. قبیلة بنی تیم که ابوبکر بن ابی قحافه منسوب به آن است و نیز قبیلة بنی مخزوم که ام سلمه، همسر طاهرة پیامبر، از آنست به او منتهی میشوند. فرزند مره، کلاب نام داشت که نسب آمنه بنت وهب، مادر پیامبر و سعد بن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف به او میرسد.
فرزند کلاب نیز قصی بود. قصی جد چهارم نبی گرامی است و مادرش فاطمه است. نام او زید و کنیهاش ابومغیره بود و قصی لقب او بود. بدین جهت او را بدین لقب خواندند که پس از وفات کلاب، مادرش او را به شام برد و قصی یعنی « دور شده از موطن خود ». پس از آنکه بزرگتر شد به مکه بازگشت و ازدواج کرد و مهتری یافت و صاحب چهار پسر به نامهای عبدمناف، عبدالعزی، عبدالقصی و عبدالدار شد. عبدمناف، جد سوم رسول خداست. نسب قبیلة بنیشیبه به عبدالدار میرسد. نسب حضرت خدیجة کبری و زبیر بن عوام نیز به عبدالعزی می رسد. پس از فوت حلیل، پدر زن قصی و بزرگ مکه، او ریاست مکه را در دست گرفت و با قبایل مخالف منجمله خزاعه و بنیبکر جنگید و پراکنده و مقلوبشان ساخت و امر مکه و کعبه و نیز همة افتخارات کعبه از سقایت (آبدادن به حجاج)، رفادت (پذیرایی مهمانها) و حجابت (پردهداری) را در دست گرفت. رفادت خرجی بود که مردمان قریشی در موسم حج هر سال از اموال خویش به قصی میپرداختند تا به کمک آن طعامی برای حج گزاران فراهم شود، تا حاجیان بی مکنت از آن استفاده کنند. رسم رفادت را قصی بر قریشیان مقرر کرد. او گفت: « ای مردم قریش، شما اهل خانه و حرم خدا هستید و حجگزاران مهمانان خدایند و از همة مهمانان دیگر بیشتر درخور احترامند؛ پس در ایام حج نوشیدنی و خوردنی برای آنها فراهم آورید تا کار حج به سر رسد و بروند. » افتخارات قصی، پس از او نیز به فرزندانش منتقل شد. او همچنین در مجاورت کعبه بنایی ساخت بنام « دارالندوه » تا قریشیان در آن به مشورت دربارة امور مهم بپردازند. او همچنین پس از شکستدادن قبایل مختلف، پراکندگان قریش را جمع کرد و برای آنها در مکه مکانهایی مشخص معین کرد از این جهت او را « مجمع » نیز گویند.
نیاکان پیامبر - از عبدمناف تا هاشم (جد سوم تا جد دوم)
یکی از فرزندان قصی که او را عبدمناف میخواندند، جد سوم پیامبر بود، که نامش مغیره بود و از زیبایی او را « قمر البطحاء » میگفتند، یعنی ماه مکه. ولی در قلوب مردم موقعیت خاصی داشت و بسیار پرهیزکار و خوش رفتار بود. صله ارحام به جا می آورد و به مردم کمک می کرد. حکومت و ریاست مکه طبق وصیت پدر با برادر بزرگترش، عبدالدار، بود. پس از فوت دو برادر در شورای دارالندوه قرار بر این شد که ریاست و تولیت کعبه با فرزندان عبدالدار و سقایت و مهمانداری حجاج با فرزندان عبد مناف باشد. او چهار پسر داشت به نامهای عمرو، عبدالشمس، عبدالمطلب و نوفل. عمرو (که جد دوم پیامبر است). بعدها به هاشم لقب گرفت. نسب عثمان بن عفان و خلفای بنی امیه به امیه فرزندخواندة عبدالشمس میرسد. هاشم زمامداری لایق بود و برای بهبود وضع زندگی مردم تلاش بسیاری می کرد از جمله با بلاد یمن و ایران پیمان هایی بست تا وضعیت مردم مکه را سامان بخشد و بازارها را گسترش دهد. مسافرت های تجاری به شام و یمن از زمان هاشم در بین مکیان رواج پیدا کرد. یک نمونه از اخلاق هاشم اینست که هر موقع هلال ذی الحجه دیده می شد، بامدادان بسوی کعبه می آمد و به دیوار کعبه تکیه کرده و خطبه ای بشرح زیر می خواند : گروه قریش! عاقلترین و شریفترین گروه عرب شما هستید، نژاد شما بهترین نژادها است خدا شما را در کنار خانه خود جای داده و این فضیلت را برای شما از میان سایر فرزندان اسماعیل اختصاص داده است. هان ای قوم من ! زوار خانه خدا در این ماه با شور عجیبی بسوی شما روی می آورند، آنان مهمانان خدایند پذیرائی آنها بر عهده شماها است، در میان آنها افراد تهیدست که از نقاط دور دست می آیند بسیار است سوگند به صاحب این خانه اگر قدرت و توانائی داشتم که از مهمانان خدا پذیرائی کنم. هر گز از شماها تقاضای کمک نمی کردم ولی فعلا آنچه مقدورم هست و از راه حلال کسب کرده ام در این راه مصرف می کنم، شما را قسم می دهم به احترام این خانه مبادا کسی مالی را بذل کند که آنرا از راه ستم بدست آورده است یا در دادن و بذل آن دچار ریا یا اکراه و اجبار گردد و اگر کسی در مساعدت، رضایت خاطر نداشته باشد از انفاق خودداری نماید. گفته شده است که عمرو (هاشم) و عبدالشمس با یکدیگر به دنیا آمدند به گونهای که انگشت یکی به پیشانی دیگری چسبیده بود. چون به واسطة جراحتی آنان را از یکدیگر جدا کردند، خون جاری شد اطرافیان این را به فال بد گرفتند و گفته شد که میان نسل این دو عداوت و خونریزی در خواهد گرفت و این پیش گویی گرچه عامیانه و جاهلانه بود، اما در تاریخ محقق شد. فرزندان هاشم به بنی هاشم شهرت یافتند و فرزندان امیه بن عبدالشمس به بنی امیه و همواره بین این دو تیره، جنگ و عداوت بود. برخی گفتهاند که امیه فرزند عبدالشمس نبود بلکه غلامی رومی بوده است که عبد الشمس او را به فرزندخواندگی گرفت و لذا بنی امیه نه از قریش اند و نه از اعراب. هاشم پس از پدر خود عهده دار رفادت و سقایت حجاج گردید و پس از او نیز برادرش مطلب. هاشم فردی مهمان نواز و بزرگوار بود، تا حدی که او را « عمروالعلی » میخواندند. گویند از این جهت به هاشم خوانده شد که در سالی که قحطی بر مکه حکمفرما شده بود، به فلسطین رفت و از آنجا آرد خرید و چون به مکه نان میپخت و شتر میکشت و با گوشت آن طعام طبخ میکرد و خود با دست خود نان در غذا خورد میکرد، به هاشم به معنی خوردکننده ملقب شد. نیز او نخستین کسی بود که سفر زمستان و تابستان را برای تجارت شام و یمن در بین قریش معمول کرد. امیه بن عبدالشمس بر خصوصیات هاشم حسادت برد و کوشید که با بذل ثروت، چون او مورد تکریم قرار گیرد. اما بالعکس مورد سرزنش قوم قرار گرفت. او همواره کینة هاشم را در دل داشت. اختلاف هاشم و امیه بن عبدالشمس و در نتیجه کینهتوزیهای تاریخی بنیامیه بر ضد بنیهاشم از همینجا آغاز شد.
هاشم چهار پسر و پنج دختر داشت. یکی از پسرانش بنام عبدالمطلب، جد پیامبر است و دیگری بنام اسد جد امی امام علی است. نام عبدالمطلب، عامر بود. چون درموقع تولد موی سرش سفید بود او را شیبه نیز میگفتند. وی پس از وفات هاشم تا هفت سالگی در یثرب به همراه مادرش و در میان اقوام میزیست اما پس از مدتی، مطلب عمویش او را به مکه برد و بدین جهت منسوب به عبدالمطلب شد. پس از وفات هاشم مناصب کعبه از سقایت و رفادت به برادرش مطلب رسید. عبدالمطلب پس از ورود به مکه در میان بنیعبدمناف به چنان جایگاهی از عزت و عظمت رسید که پس از وفات عمویش مناصب کعبه و ریاست و بزرگی مکه به او واگذار شد. وی زمامدار قریش و کلیددار کعبه بود و حدود 80 سال زندگی کرد. در سراسر عمر خود لب به شراب نزد و مردم را از آدم کشی و بدکاری باز میداشت. او در شمار مردان موحد و معتقد به معاد بود. یکی از کارهای مهم عبدالمطلب حفر چاه زمزم و بهرهبرداری رایگان عموم از آن بود. در آن هنگام عبدالمطلب فرزندی به نام حارث داشت که با کمک او چاه را حفر کرد. انجام امور کعبه مخصوصاً سقایت بسیار برای او مشکل بود و چون آب زمزم خشک شده بود یا چاه زمزم مسدود شده بود، او میبایست برای سقایت حاجیان از چاه های اطراف مکه آب تهیه میکرد و در حوضهای نزدیک مکه میریخت و در انجام این وظایف دشوار تنها و بییاور بود.
هاشم چهار پسر و پنج دختر داشت. یکی از پسرانش بنام عبدالمطلب، جد پیامبر است و دیگری بنام اسد جد امی امام علی است. نام عبدالمطلب، عامر بود. چون درموقع تولد موی سرش سفید بود او را شیبه نیز میگفتند. وی پس از وفات هاشم تا هفت سالگی در یثرب به همراه مادرش و در میان اقوام میزیست اما پس از مدتی، مطلب عمویش او را به مکه برد و بدین جهت منسوب به عبدالمطلب شد. پس از وفات هاشم مناصب کعبه از سقایت و رفادت به برادرش مطلب رسید. عبدالمطلب پس از ورود به مکه در میان بنیعبدمناف به چنان جایگاهی از عزت و عظمت رسید که پس از وفات عمویش مناصب کعبه و ریاست و بزرگی مکه به او واگذار شد. وی زمامدار قریش و کلیددار کعبه بود و حدود 80 سال زندگی کرد. در سراسر عمر خود لب به شراب نزد و مردم را از آدم کشی و بدکاری باز میداشت. او در شمار مردان موحد و معتقد به معاد بود. یکی از کارهای مهم عبدالمطلب حفر چاه زمزم و بهرهبرداری رایگان عموم از آن بود. در آن هنگام عبدالمطلب فرزندی به نام حارث داشت که با کمک او چاه را حفر کرد. انجام امور کعبه مخصوصاً سقایت بسیار برای او مشکل بود و چون آب زمزم خشک شده بود یا چاه زمزم مسدود شده بود، او میبایست برای سقایت حاجیان از چاه های اطراف مکه آب تهیه میکرد و در حوضهای نزدیک مکه میریخت و در انجام این وظایف دشوار تنها و بییاور بود.
شکی نیست که انسان هر اندازه قوی و نیرومند باشد سرانجام تا حدودی رنگ محیط را بخود خواهد گرفت عادات و رسوم محیط در طرز تفکر او اثر خواهد گذارد . ولی گاهی مردانی پیدا می شوند که با کمال شهامت در برابر عوامل محیط ، ایستادگی نموده ، خود و محیط زندگی خود را از هر گونه آلودگی مصون می دارند . قهرمان گفتار ما یکی از نمونه های کامل این طبقه است که در صفحات زندگی ارتباط روشنی را مشاهده می کنیم ، اگر کسی متجاوز از هشتاد سال در میان جمعی زندگی کند ، که بت پرستی و میگساری و ربا خواری و آدم کشی و بد کاری از رسوم پیش پا افتاده آنها باشد ولی در سراسر عمر خود لب به شراب نزند ، و مردم را از آدم کشی و میگساری و بد کاری باز دارد ، و از ازدواج با محارم و طواف با بدن برهنه جدا جلوگیری کند ، و در راه عمل به نذر و پیمان تا آخرین نفس پافشاری کند قطعا این مرد یکی از آن افراد نمونه است که در اجتماعات کمتر پیدا می شوند !! آری ، شخصیتی که در وجود او نور نبی اکرم ص ( بزرگترین رهبر جهانیان ) به ودیعت گذارده شده بود باید شخصی پاک و پیراسته از هر گونه آلودگی باشد . از حکایات و کلمات کوتاه و حکمت آمیز وی چنین استفاده می شود که وی در آن محیط تاریک در شماره مردان موحد و معتقد به معاد بوده است و همواره می گفت : مرد ستمگر در همین سرا بسرای خود می رسد و اگر اتفاقا عمر او سپری شود و پاداش عمل خود را نبیند، در روز باز پسین بسزای کردار خود خواهد رسید. حرب بن امیه از بستگان نزدیک وی بود و خود نیز جزء شخصیتهای بزرگ قریش بشمار می رفت ، و در همسایگی او یک مرد یهودی زندگی میکرد ، اتفاقا این مرد یهودی روزی در یکی از بازارهای تهامه تندی به خرج داد و کلمات زننده ای میان او و حرب رد و بدل شد ، این کار موجب گردید که مرد یهودی با تحریکات حرب کشته شود. عبدالمطلب از جریان اطلاع یافت و روابط خود را با او قطع نمود و کوشش کرد که خون بهای یهودی را از حرب بگیرد و به باز ماندگان مقتول برساند . این داستان کوتاه نمونه ای از روح ضعیف نوازی و عدالت خواهی این مرد بزرگ است .
عبدالمطلب چون یک فرزند داشت احساس می کرد که در میان قریش ضعیف و ناتوان است؛ پس در پیشگاه خداوند نذر و نیاز کرد تا اینکه صاحب ده پسر شد که کوچکترین فرزند عبدالمطلب، عبدالله پدر گرامی حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) بود. عبدالله ظاهراً در 546 میلادی به دنیا آمد. وقتی به 24 سالگی رسید پدرش، عبدالمطلب، آمنه، را به عقد عبدالله درآورد و حمزه بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، در همان سال تولد پیامبر، از دلاله متولد شد. (سبحانی، ص 139؛ آیتی، ص 139؛ آیتی، ص 51- 52)
در سال 570 میلادی، که پیامبر و عمویش به دنیا آمدند، واقعه اصحاب فیل به وقوع پیوست. ابرهه حبشی از طرف پادشاه حبشه مأمور شد تا یمن و بعد عربستان را به تصرف درآورد و کعبه را ویران سازد تا مردم به جای زیارت کعبه، به زیارت کلیسایی که پادشاه حبشه در صنعا ساخته بود بروند. وی برای تحقق این هدف شوم با سپاهی عظیم همراه فیل های جنگی به سوی مکه رهسپار شد. در نزدیکی مکه، ابرهه مأموری فرستاد و به وی گفت که پیش بزرگ قریش برو و بگو که هدف من نابودی کعبه است و اگر قریش مقاومت نکند هیچ خونی ریخته نخواهد شد. عبدالمطلب در پاسخ گفت «کعبه خانه خداست، خدا هر چه صلاح بداند همان را انجام خواهد داد.» عبدالمطلب به مردم مکه گفت که به کوه های اطراف پناه ببرد تا در امان باشند. سپس خود را به کعبه رساند و با دلی سوزان به پروردگار چنین گفت: بارالها برای مصون بودن از شر و گزند آنان، امیدی به غیر از تو نیست. آنان را از حریم خود باز دار. از خانه خود دفاع کن. روزی را نرسان که صلیب آنان پیروز گردد و خدعه آنان غالب و فاتح شود. سپس خود نیز همراه مردم به کوه های مکه پناه برد و در انتظار ماند. بامدادان که لشکر ابرهه آماده حرکت به سوی کعبه شد ناگهان دسته هایی از پرندگان در آسمان ظاهر شدند که در منقار و پاهای خود سنگ هایی حمل می کردند. این مرغان لشکر ابرهه را سنگ باران کردند به گونه ای که بیشتر لشکریان هلاک شدند. ابرهه دستور عقب نشینی داد و خود بر اثر زخم هایی که از پرتاب سنگ بر بدن داشت در صنعا جان سپرد. خداوند در سوره «فیل» به این واقعه اشاره فرموده است. آن سال به سبب این واقعه به عام الفیل مشهور شد و مبدأ تاریخی پیدا کرد.
عبدالله و آمنه در این سال منتظر به دنیا آمدن فرزندشان بودند، مورخان گفته اند که احتمالاً آمنه در ایام تشریق باردار شده است.(سبحانی، ص 153، آیتی، ص 54) (ایام تشریق به روزهای 11 و 12 و 13 از ماه حج می کردند، یکی ذی الحجه و دیگری ماه رجب، که احتمالاً آمنه در ماه رجب حامل نور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شده است). بعد از مدتی عبدالله برای تجارت همراه کاروان قریش به سوی شام رهسپار شد؛ در حالی که همسرش آمنه باردار بود. بعد از مدتی کاروان به مکه بازگشت، اما عبدالله همراه آنان نبود. از کاروانیان شنیدند که عبدالله در یثرب بیمار شده و برای استراحت در نزد خویشان خود توقف کرده است. عبدالمطلب حارث را برای جویا شدن از حال برادر به یثرب فرستاد. حارث وقتی وارد یثرب شد دریافت که عبدالله با همان بیماری چشم از جهان فرو بسته است. وی این خبر را به پدرش و آمنه رساند. سوگ عبدالله برای آمنه و عبدالمطلب بسیار سنگین و گران بود. از عبدالله پنج شتر و یک گله گوسفند و یک کنیز باقی ماند. برخی منابع ذکر کرده اند که حضرت محمد (ص) چند ماهه بود که پدرش فوت کرد و قول مشهور آن است که حضرت محمد (ص) هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش رخت از این جهان بربست.
برگرفته از تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 1، دکتر علی اکبر ولایتی
به نام خدا سلام به همه ۱۳ در کلبه خود مطلب جالبی را نقل کرده واز همه دعوت کزده آن را بخوانند. ممنون
به نام خدا خیلی ممنون اقای صفر دوست واقعا مطالب مفید و بسیار خوبی را ارائه میکنید.امیدوارم که موفق و موید باشید.از استاد عزیز هم کمال تشکر را دارم.اما ذکر یک نکته خالی از لطف نیست و ان اینکه مطلبی که استاد فرمودن در کلبه خودم نقل کردم دارای موضوع (ظهور و امتحانات پیش رو) می باشد
رحیمی نژاد
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 ساعت 12:04 ب.ظ
سلام نیاز به تحقیق نیست خودتون گفتید بر دین ابراهیم بودند و یکتا پرست. توی تفسیر خودتون گفتید پیامبر فرزند شهید بود جای دیگه گفتید پدر ایشون بر اثر بیماری از دنیا رفتند ! کدام درست است؟ شاید منظورتون شهادت هاشم بوده؟!
سلام ممنون که هستید آیا این حق ما نیست که صندوقچه ای داشته باشیم؟ برای خودمان؟ البته قدم هر کس که بیاید به روی چشم ولی من تعجبم دنیا که بزرگ است چرا برخی به اصرار می خواهند با انسان چای بخورند. اسم این تمامیت خواهی است.
به نام خدا سلام به همه خانم رحیمی نژاد و 13 عزیز بسیار ممنون که واسه دین خودتون وقت گذاشتید اینن ننگ بزرگی بر ما مسلمونا هست که ندونیم پیامبرمون کی بوده و چی بوده و از کدوم خانواده به دینا آمده
خانم رحیمی نژاد من هنوز وقت نکردم مطالب کلبه تون رو بخونم اما انشاله از هفته دیگه که وقتم آزاد شد و نوشتن پایان نامه ام به اتمام رسید حتما میام یه بالم که همون قرانه لنگ می زنه و همینکه شما (و ایضا 13 و در راس همه استاد عزیز) مو به مو مطالبم رو می خونید بسمه
یه سوال: واقعا فکر می کنید پیامبر اسلام وفات کردن؟ بعضی از اسناد تاریخی اینجور نقل کردن اما بعضی دیگر فوت پیامبر را مشکوک اعلام کردن یعنی ایشان را به شهادت رسانده اند (که در ادامه روی این موضوع حتما تحقیق خواهم کرد) همین شبهه هم درباره ی پدر بزرگوارشون صادقه. یعنی بیماری ایشون مشکوک بوده!!! خوشبختانه سند این موضوع دمه دستمه و در پست های آینه خواهم گذاشت
تو این مدت که نیستم (تا شنبه) اگه مطلبی تکمیلی داشتین خوشحال می شم بذارید
یا علی
به نام خدا سلام مرتضی مطلبت حقیقتا جذابه خواهش می کنم با ذکر منابع و مآخذ معتبر باشه تا اثر بهتری داشته باشه. خود من مساله (احتمال) شهادت پدر بزرگوار حضرت محمد (ص) را نشنیده بودم.
به نام خدا سلام ۱۳ عزیز ما از تو متشکریم در این صندوقچه جا برای همه هست اما کسانی که کمینه اصول احترام متقابل را بلد باشند. نه هیدروژن صفتان پرمدعای دروغگویی که خیلی از آنها اسلام اسلام می کنند اما نان معاویه را می خورند ودر بزنگاههای تاریخی حتی قزآنها را سر نیزه می کنند. دو رویان و معاویه صفتان بدانند خداوند در کمینگاه است! کاش همه مانند تو بودند. بگذریم آخرالزمان است دیگر! امید آن که (اول خودمرا می گویم) در ظهور ان شاالله قریب الوقوع ایشان جزو خدای ناکزده دشمنان ایشان نباشیم و اگر سعادت داشته باشیم که ... بگذریم. ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
-------------------------------------------------------------------------------- بچه ها ۱۳ مطلب جالبی در کلبه اش گذاشته و از همه دعوت کرده ان را بخوانند
رحیمی نژاد
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 ساعت 09:04 ق.ظ
به نام خدا سلام استاد شما دانایید و ما هنوز در ؛ب؛ی بسم الله . ولی استاد گاهی آدم ها یی هستن که از روی دوست داشتن می خوان با آدم چایی بخورن دشمن نیستن اما این دوست داشتن یک طرفه است . من یاد گرفتم انسان قابل احترام است و قابل دوست داشتن مگر این که بدیش ثابت بشه . اما بعضی ها دشمنند و در شکل و ظاهر دوست خودشونو نزدیک می کنن . و هرچه دوستی هم کنی جز با دشمنی جواب نمی دن. چند سالی هست که خدمت شما شاگردی میکنم نه علم شیمی علم زندگی .رفتار شما رو بارها دیدم و میدونم حرفاتون در مورد دشمنان است . امیدوارم این آدم هایی که نمی دونم کی هستن دست از کارایه بی منطق و بی فایدشون بردارن . براتون آرزوی سربلندی و آرامش و شادی دارم استاد. ببخشید گستاخی کردم.
سلام آقا مرتضی خیلی دلم میخواد بدونم این مطالب رو چطور تهیه می کنید ؟ کتاب بحث و گفتگو اینترنت یک سایت مشخص ....کدوم؟ امیدوارم پروژتون خوب تموم بشه خستگی از تنتون در بیاد .
سلام ممنونم شما لطف دارید. ولی با این لطف و اطمینانی که به بنده دارید وابراز می کنید در لیست آدم بدهای آنها می روید!
رحیمی نژاد
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 ساعت 12:13 ب.ظ
به نام خدا سلام جمله ی آخر در لیست آدم بد های آنها می روید ! است؟ نقطه ها معلوم نیست. استاد دوستی و دشمنی خلق خدا خیلی به کار آدم نمی آد فقط آدم خودش باید خوب باشه و بدی نکنه . خدارو دارم بستمه (انشاالله که دارم خدا مهربونه) حرف حق رو زدم کسی ظرفیت شنیدن نداره من مقصر نیستم خودش رو اصلاح کنه تازه چیزی برای از دست دادن ندارم نه جاهی نه مقامی این هم برای خودش نعمتی است تازه اگه جاه و مقام هم داشتم حرفم رو می زدم من شما رو قبول دارم و به عنوان استاد هم دوستتون دارم به دیگران چه. تو این دنیا تنها چیزی که اختیارش با ما مونده احساسمونه نمی ذارم این یکی حق هم ازم گرفته بشه .
به نام خدا سلام ممنون واقعا ممنون شما می فهمید چه می گویم. اگر کسی بگوید من دوست ندارم عموزاده در دفترش با فلانی و فلانی بنشیند و صحبت کند (!!!) و این را با احساس حق به جانب بگوید-چگونه باید راجع به این طرز تفکر قضاوت کرد؟ من با این گونه افراد واین طرز تفکر مشکل دارم. آنها که کمینه آزادی شخصی را نیز بر نمی تابند. این تفکر خارجی گونه امام کش-که فقط خود را حق می پندارد وبه راحتی به دیگران انگ نفاق و استغفرالله ارتداد می زند و ... آه علی چه زجری از آنها کشیدی آه امام چه خون دلی از آنها خوردی کجایند بی ادعایانی که با دست طاهر خود به سینه مدعیان دروغین بزنند و در این راه از نام و نان و جان و تهمت و افترا نترسند.
اینها همانها هستند که علی (ع) می فرماید آه که چه شیفته دیدار آنانم! آه که چه آرزومند پیروزی ایشان.
ببخشید کوکم کردید و این آهنگش! باز هم ممنونم حتی اگر توانسته باشم یک نفر را فقط یک نفر را (یعنی شما را) معلمی نسبتا خوب بوده باشم راضی ام
یکی از آسیب های مسایل تاریخی آن است که برخی از رخدادها ابهام دارد و از شفافیت لازم برخورد دار نیست ؛ از این رو قضاوت دربارة آن ها مشکل است. تاریخ زندگی پیامبر(ص) نیز از این قاعده مستثنا نیست و بخشی از آن فاقد شفافیت می باشد؛ از این رو دانشمندان سنی و شیعی در خصوص تاریخ ولادت ایشان اختلاف نظر دارند که دوازدهم ربیع الاول است و یا هفدهم آن. یکی از مسایل دیگر که ابهام دارد، آن است که آیا حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفت و یا شهید شد ؟
عده ای تلاش می کنند در جامعه مسلمین القا کنند پیامبر عمر طبیعی خودشان را کرد . کسی به ایشان قصد سوء نکرد. و این نظر خود را با تعبیر وفات و یا رحلت پیامبر ابراز می دارند؛ و متأسفانه در محافل شیعیان هر چند نادانسته و ناخواسته؛ چنین تعبیر می شود.
چون الان سرم خیلی شلوغه نتونستم مطالب رو جمع بندی کنم واسه همین مابقی مطلب از آدرسهای زیر بخونید
رحیمی نژاد
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 ساعت 08:20 ق.ظ
به نام خدا سلام استاد استاد شما معلم خوبی هستید قصد چاپلوسی ندارم اگه می شد بگم چه چیزایی از شما یاد گرفتم خودتون تعجب می کردید از لطف شما ممنونم
ممنون
سلمان رحمانی
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 ساعت 07:54 ب.ظ
به نام خدا درود بر مرتضی عزیز ببخشید یکمی دیر پاسخ دادم در پاسخ به کامنت شنبه 16 بهمن ماه 1389 ساعت PM 2:37 می خواستم بگم که با نظرت پیروز اینکه اگر کسی ولایت نداشته باشه نور ایمان در قلبش روشن نمی شه و نمی تونه از قرآن استفاده کنه و قرآن را متوجه بشه مخالفم. همانطور که می دونی قرآن 2 بعد خیلی مهم و واضح دارد: 1- بعد فردی و 2- بعد اجتماعی در موارد فردی چون خداوند به انسان عقل داده پس با خواندن قرآن می تواند احکام فردی و اخلاقی را استخراج کند. نمی گویم که علم تفسیر را نیز هر فردی دارد بلکه منظورم این است که کتاب دینی ما که به ادعای همه ی ما مسلمان ها (و در واقع) کتابی کامل است پس من نوعی پس از خواندن آن بایستی بتوانم در حد عقل و فهم خودم از آن برداشت کنم و فکر نمی کنم این موضوع با ولایت مداری و پذیرش ولایت از ناحیه ی کسی مغایرت رابطه ای داشته باشد. در واقع کتابی که کامل است بایستی بتواند قابل درک و فهم برای عقل هر انسان نوعی باشد لازم است اضافه کنم که این مطلب به این معنا نیست که عقل انسان در تمام زمینه ها کامل است و قادر به پاسخ گویی به تمام مسائل. همچنین اینکه تنها عقل برای رستگاری کافی باشد. و یا اینکه تمام مسائل بیان شده در قرآن را بتواند بفهمد ولی به هر حال برای زندگی بایستی قرآن رهنمودهایی در حد درک و فهم من نوعی داده باشد. بدون نیاز به واسطه ای دیگر. در نهایت می خواستم بگم که با توجه به مسائل و مشکلاتی که من می بینیم و با آنها روبرو می شوم حدس زدم که اینگونه به بحث بنشینیم و وقتی که توجیه شدیم با پایداری بیشتری به ادامه کار بپردازیم. تنها یک پیشنهاد بود ولی در هر صورت پیشنهاد اولیه با شما بود و خودتان مختار در چگونه به سرانجام رساندن کار. منم اگر مطلب مفیدی داشتم ارائه می دم و از نوشته های ارائه شده استفاده می کنم. پاینده باشی و پیروز یا علی
به نام خدا سلام نه سلمان عزیز! در جنگ حق و باطل که قرآنها به سر نیزه نفاق رفته بود علی (ع) فرمود: آیا قرآن مفسری شایسته نمی خواهد...؟ یا قرآن ناطق منم یا موارد دیگر. از نظر من باید کسی باشد که تخصص توضیح و بسط را داشته باشد هر چند که خود شما هم در ادامه بحثت به این مهم اشاره کرده ای آنجا که به ناکامل بودن عقل اشاره کرده ای.
سلمان رحمانی
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 ساعت 08:03 ب.ظ
به نام خدا یه نکته رو یادم رفت بگم که قصد به حاشیه رفتن موضوع کلبه رو نداشتم و ندارم. تنها می خواستم به نظر تکمیلی داده باشم.
اما در مورد مطلب معترضه مرتضی در مورد به حاشیه رفتن بحث نظرم این است که هر چند در ابتدا حق با مرتضی است که کمی دلخور شود ولی مرتضی عزیز چون از همه چیز آگاه نیستی و همان دشمنان همیشگی قصد تخریب دارند لذا گاهی ضرورت ایجاب می کند که در جاهای مختلف پاسخ آنها داده شود هرچند که نوشته ها مناسب کلبه نباشند.
پیروز و سربلند باشی یا علی
مرتضی
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 ساعت 02:39 ب.ظ
به نام خدا سلام به همه سلمان خوشحالم که باب بحث رو باز کردی چون اینگونه تشویق به تفکر و تحقیق بیشتری می شیم. حال چه بحثی زیباتر از شناخت دینمون واسه شناخت اسلام زمینه های متععدی وجود داره که من مطالعه در اهل بیت رو انتخاب کردم چون شخصا بجز یه سری اطلاعات محدود و تکراری که از بچگی بهم گفتن چیز دیگه ای نمی دونم. از دیگر زمینه ها مطالعه در قرآنه٬ یکی دیگه ولایت پذیری٬ دیگری مطالعه در احکام الهی و غیره
البته این نکته رو هم بگم که واسه این کار با خیلی از اساتید اهل فن صبحت کردم و همگی با این نظر من موافق بودن که تا شخص پیامبر رو خوب درک نکنیم نمی تونیم به معجزه اش آنطور باید و شاید پی ببریم.
یه مثال بزنم: اگه ما افکار و عقاید و آرمان های امام رو نشناسیم می تونیم به هویت و عظمت انقلاب پی ببریم؟ همه ی اینها در طول هم اند
ما اگه ائمه رو که قرآن ناطق هستن نشناسیم چجور می تونیم خود قرآن رو بشناسیم؟ جواب این سوالم رو دوست دارم بدونم!!!
راستی فکر کنم منظورم رو از اون جمله خوب متوجه نشوی٬ گفتم نیت ما پی بردن به عمق قرآنه نه اینکه همچون یه کتاب قصه بخونیمش (که البته این هم درجای خودش با ارزشه) و ما فقط در شرایطی می تونیم به معجزه های قرآن پی ببریم که نور ایمان در قلب هامون روشن بشه و این امر جز با ولایت پذیری محقق نمی گرده بر می گردم به سوال قبلم٬ می تونیم امام علی رو نشناسیم اما قرآنی رو که تلاوت می کرد بشناسیم؟
استاد و جناب صفر دوست پاسخ های قابل تامل و باارزشی به نظز جنابعالی داده اند ولی من هم نظرلت خودم را نقل میکنم. ۱)قران کامل هست ولی برای استفاده از ان انسان کامل هم لازم است.در جاه هایی از قارن کریم هم به انسان ها توصیه شده است که به صاحبان علم رجوع کنند وصاحبان علم ائمه هدی هستند بودن شک ۲)حدیث ثقلین را که حتما مطالعه نموده اید پیامبر اکرم تا ورود بر حوض کوثر قران و ائمه را مکمل هم قرار داده اند ۳)اگر ما با صاحبان علم رجوع نکنیم جتما به ایاتی خواهیم رسید که با میل و هوس خودمان ان را تفسیر خواهیم کرد .در این صورت راه را اشتباه رفته ایم و باعث پیامد های بسیار تلخی میشویم که در تاریخ به کرات تکرار شده(مثل همان مثالی که استاد فرموده اند) و....
یا حق
سلمان رحمانی
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 ساعت 08:29 ب.ظ
به نام خدا درود بر مرتضی عزیز خواهش می کنم. اولین نظری که در مورد موضوع این کلبه دادم پیرو همین موضوع بود که شناخت ما کامل تر بشه (البته خودم را عرض می کنم). من می گم که اینطوری به قضیه نگاه نکنیم که ما در جامعه ی اسلامی و خانواده های مسلمان دیده به جهان گشودیم و پس از چند سال به ما گفتند که به سن تکلیف رسیده اید و بایستی خداوند یکتا را بر طبق موازین و دستورالعملی که تحت نام دین است پرستش کنیم!!! من می گم که با این فرض بریم جلو که من نوعی پس از مدتی نیازی درون خود احساس می کنم که در پی آن می روم. حال نفش دین در پاسخ گویی به این نیاز درونی و روحی چیست؟ چرا انسان نیاز به دین دارد؟ حال فرض کنیم که شخصی پس از بررسی در ادیان مختلف به این نتیجه برسد که دین اسلام کامل ترین دین است. مهمترین راه شناخت دین اسلام و ادیان الهی دیگر خواندن کتاب فرستاده شده از طرف خدا به عنوان منبع آن دین است. حال شخص به قرآن رسیده است! آیا در این مرحله که در پی جستجوی دین الهی خود است با خواندن قرآن نبایستی قانع شود که اسلام کامل ترین است؟ منظورم این است که در این مرحله هنوز وارد دین نشده است بلکه پشت در دین است و به قرآن رسیده است و نیازی به ولایت ندارد بلکه در مرحله جستجو است. من می گویم که دینی که کامل ترین است کتابش بایستی قابل فهم باشد برای کسانی که خواستار تحقیق در این دین هستند.
در مورد معصومین بحث متفاوت است. آیا ابتدا قرآن نازل شده یا مولا علی (ع) و حضورت محمد (ص) معرفی شده اند؟ البته جایگاه مولا علی (ع) و پیامبر اکرم (ص) کاملا برای ما مشخص است ولی منظورم این است که پیامبر نیز وقتی مشرکین را به دین اسلام دعوت می کرد آیات قرآنی را که به او نازل می شد را بیان می کرد و اینگونه می گفت که ایشان از جنسی متفاوت نیست بلکه از همان مردم است و همانطور که از نام ایشان پیداست پیامبر است. یعنی وظیفه ی انتقال پیام خدا به مردم را بر عهده داشتند بدون اینکه کوچکترین دخل و تصرفی در آن داشته باشند. پس وقتی قرآن برای انسان آن زمان که از نظر فرهنگی در حد بسیار پایینی بود قابل درک بود و موجب یکتاپرستی مردم آن زمان می شد یعنی بی واسطه و بدون اینکه موضوع دیگری دخالت داشته باشد اثربخش بوده است.
«بحث ظریفی است اگر کمی قاطی شود ممکن است که سو تفاهم شود و من ملحد شوم پس کمی دقیق تر بنگریم»
من از این منظر به آن نگاه می کنم و اینکه برای هدایت من خود قرآن کفایت می کند و به طور کامل مسائل را تشریح کرده است.
اما در مورد سوالت بایستی بگویم که وقتی که قرآن را بخوانی و نشانه هایی را که برای بندگان ویژه ی خدا برشمرده است را دریابیم بی شک مولا علی (ع) را به عنوان پیشوا بر می گزینی چرا که همان قرآن ناطق است. یعنی آنچه را که خدا به صورت دستورالعمل کتبی بیان فرموده اند به صورت عملی در رفتار و کردار و گفتار مولا می بینی. یه مثال می زنم ولی قصد قیاس ندارم چرا که شبیهی وجود ندارد که بخواهیم آنرا با قرآن و مولا علی (ع) مقایسه کنیم اما یه مثال شیمیایی: مثلا وقتی در درس آلی گفته می شود که اسیدهای لوییس به عنوان کاتالیزور کابرد دارند تنها به صورت تئوری است ولی وقتی در عمل در آزمایشگاه بررسی می کنیم و نقش آنها را به عنوان کاتالیزور به صورت عملی مشاهده می کنیم دیگر ملکه ی ذهن می شود. در مورد قرآن و مولا علی (ع) نیز چنین است.
در پناه خدا
به نام خدا سلام سلمان برای کسی که در آزمایشگاه به این حقیقت می رسد فرمایشت صحیح است اما عامه مردم که نمی دانند اسید لویس چیست یا خواصش کدام است باید به متخصص مراجعه کنند. یعنی آن شیمیست برایشان اسید لویس و خواص آن را توضیح دهد و تفسیر کند.
موضع بحث به نظر من این جا نیست موضع بحث به نظر من جای دیگری است که چون خودم جوابش را نمی دانم سوالش را هم طرح نمی کنم! هر کس خواست حضوری.
ممنون
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
آخرالزمان از زبان پیامبر/ روزگاری که دینتان: پول، قبله گاهتان: زنان و کاسبانتان رباخوار می شوند
اندیشه - ویژه نامه رحلت پیامبر خاتم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) / آخرالزمان بر اساس روایات پیامبر در منابع مشترک شیعه و اهل سنت
غربت چیست؟ پیامبر فرمود" اسلام در غریب ظهور کرد و در آخرالزمان نیز غریب خواهد شد. چه بسیارند مسلمانان که از اسلام جز پوسته ای وارونه بر خویش ندارند."
از علی (ع) پرسیده شد:" آن زمان چه زمانی است" پاسخ گفته شد:" زمانی است که پست فطرتان همه جا را پر می کنند، بزرگواران کمیاب می شوند، روزگاری است که پادشاهان چون درندگان، تهیدستان طعمه آنان، راستی غارت می شود و دروغ فراوان می گردد. مردمانشان با زبان تظاهر به دوستی دارند اما در دل دشمن هستند. گناه همه جا را فرا می گیرد و علنی به گناه افتخار می کنند و اسلام را چون پوستینی واژگونه می پوشند"( نهج البلاغه . خطبه 108)
احادیثی بی شمار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(ع) در بحارالانوار جلد 22ص453و کنزالاعمال درباره روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان از شیعه و اهل سنت نقل شده که در اینجا به انها اشاره می کنیم :
شخصیت های بزرگ، حیله گر خوانده می شوند
روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند .
مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است .
در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد .
اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند
زمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.
شکم هاشان خدایان آنها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دین شان
در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .
از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود .
به چهار بلا مبتلا شوند. نخست: تجاوز به ناموس شان
در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان .
اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .
آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد
از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:
روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند .
یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟
پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.
از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند
در جایی دیگر در بحارالانوار جلد52ص190 پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد.
در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند .
به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند
در بحار ج 77ص369 آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی .
دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند . بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد .
آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که...
روزگاری خواهد امد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد بدور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آنها . از حق جز نامی نزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.
هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد
در کنزالاعمال حدیث 31008 آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟
پیامبر(ص) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد .
هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنندو بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه های هلاکت سقوط کند .
در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند
و نیز از پیامبر خدا در کتاب کنزالاعمال، حدیث 290324 روایت شده است که فرمود : در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیث هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدا به دام تزویر و فریب شان بیافتید .
از علی بن ابی طالب(ع) درباه آخرالزمان پرسیده شد : آیا در آن زمان مومنانی وجود دارند؟ فرمود: آری . باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته می شود؟ فرمود: نه ، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.
امیرالمونین (ع) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید .(نهج/حکمت 102)
امام سجاد(ع) فرمود : چون خداوند می دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار 60/18
بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید
امام صادق(ع) فرمود : چون قائم ما قیام کند خداوند انچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام اور نیازی نداشته باشند و به هرکجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. بحار ۳۶/۴۵
پیامبر (ص) فرمود :« این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود » و فرمود « در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند » کنزالاعمال حدیث34499و34500
در جای دیگری فرمودند: « چون در اخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید که به دل هایشان دیندارند و دین انها از الایش به افکار مصون ماند." بحار 52/111
/62
کد مطلب: 127518زمان انتشار: سه شنبه 12 بهمن 1389 - 23:51:57
سلام مرتضی جان
چه پیشنهادی و چه کلبه ای آفرین
مرتضی جان ایمیلم را خوندم با شما تماس می گیرم صبر کن تا با دست پر خدمت برسم .
******
اهل بیت لقبی بود که در پیش از اسلام و و در اوایل اسلام به قریش اطلاق می شد که در آن منظور از بیت همان کعبه می باشد. [۱] بعدها این تعبیر تحت شعاع تعبیری دیگر قرار گرفت. [۱] به تعبیر شیعیان، علی، فاطمه و حسن و حسین و دیگر امامان شیعه (۱۲ امام) را شامل میشود.[۲].
دیدگاه سنتی اسلامی
در قرآن این واژه را برای خاندان ابراهیم بهکار رفته و به آنان بخشایش و برکت آسمانی را نوید دادهاست.[۳] همچنین در جای دیگر، این واژه در اشاره به خاندان ابراهیم بهکار رفته و به آنان بخشایش و برکت آسمانی را نوید دادهاست.[۴] همچنین در جای دیگر، این واژه برای اشاره به خاندان محمد بهکار برده و گفته که خداوند، میخواهد آنان را از هرگونه زشتی و پلیدی بپیراید.[۵] همه مفسران شیعه و برخی از مفسران اهل سنت مراد این آیه را پنج تن آل عبا، یا اصحاب کساء دانستهاند: پیامبر اسلام، علی، فاطمه، حسن و حسین. این نظریه بر اساس روایات شیعه و سنی مانند حدیث کساء، حدیث مباهله، و حدیث مودت قربی است.[۶][۷][۸]
در باور شیعیان مقصود از اهل بیت در احادیثی چون حدیث ثقلین، حدیث سفینه و حدیث نجوم، امامان دوازده گانه اند؛ زیرا به دلایل عقلی و نقلی منزلتی که در این احادیث آمده تنها برای آنان ثابت است؛ چنانچه جمعی از اهل سنت هم به آن تصریح کردهاند.[۹]
اما اهل سنت در مورد مصداق آیه ۳۳ سی و سومین سوره (احزاب) و سوره هود، آیه ۷۳ دیدگاههای گوناگونی دارند. برخی پنجتن اهل کساء، برخی همسران پیامبر، برخی آل هاشم و برخی دیگر منسوبان و نزدیکان پیامبر را مصداق این آیه دانستهاند.
حسابم اگر درست باشد
بیش از 1132 سال و 1 ماه و 2 روز و 13 ساعت و 57 دقیقه و 24 ثانیه است کسی منتظر 313 مرد است و زمان 35723339844.765 همچنان در گذر است ، آه... مرد شدن چقدر زمان میخواهد....
به نام خدا
سلام بچه ها
ما همه ادعا می کنیم بچه مسلمون هستیم، درسته؟
چقدر از پیامبر خودمون می دونیم؟ از اهل بیت پیامبرمون چی می دونیم؟
ما یه مشکل بزرگی داریم که توی دینمون تحقیق نمی کنیم
من و امثال من که ادعا می کنیم مولا و سرومان علی (ع) است حتی اندازه ی 10 دقیقه نمی تونیم درباره ی کسی که مریدش هستیم صحبت کنیم
اجازه بدین کمی فراتر برم
قرار است در آینده ای نامعلوم شاهد ظهور منجی بشر باشیم. چقدر خودمون رو برای پذیرش حکومت آقا آماده کرده ایم؟
غیر از اینکه اگه ولایت نداشته باشیم تمام عبادت هامون نقش بر آب است؟
حالا اگه این تبری رو قلبا و تحقیقا قبول کرده باشیم انجام اعمال دینمون لذت بخش نمی شه؟
خوب، این همه مقدمه چینی کردم تابگم چقدر راه سخت و پر فراز و نشیبی در پیش داریم.
ما اکنون در قدم نخست هستیم
قدم نخست چیست؟
مراجعه به تاریخ، عبرت گرفتن از گذشتگان، چیزی که در قرآن مجید هم به آن تاکید شده
حال یک سوال:
چه مطالعه ای در تاریخ عبرت آموز تر از مطالعه در سیره ی ائمه است؟
هدف من از ساخت این کلبه نقل تاریخ ائمه است
اما پیوسته و گسسته، قدم به قدم و جزء به جزء
چهارچوب کلی و موضوعات بحث به این صورت است:
1- نقل وقایع نیاکان پیامبر تا ولادت پیامبر (ص)
2- ولادت تا وفات پیامبر
3- رحلت پیامبر (ص) تا شهادت حضرت زهرا (س)
4- سیره ی تک تک امامان از لحظه ی تولد تا شهادت مخصوصا از امام چهارم به بعد
5- مهیا کردن ظهور آقا امان زمان (ع)
انشالله که در پیشگاه حضرت حق و آقا امام زمان (ع) رو سفید شویم
13 ، منتظر ، خانم رحیمی نژاد و معماری پناه، سلمان و امین و مابقی بچه ها ازتون دعوت می کنم که کمکم کنید
و اصول رو رعایت کنید (یعنی ازاین شاخه به اون شاخه نپرید)
بچه ها اوج کار در تحلیل مطالب است. پس دست به قلم بشید و تحلیل هاتون رو از مطالب گفته شده بنویسید.
از شنبه بحث رو با موضوع مطالعه و بررسی زندگی نیاکان پیامبر پیش می گیریم
و تا شنبه می خوام نظرتون رو در باره ی این کامنت بنویسید
بسم الله
به نام خدا
درود بر مرتضی عزیز
خدا قوتت دهد
کلبه ی خوبی است
به یاری خدا که در کارت کامیاب و پیروز شوی
من یه پیشنهاد دارم
البته با توجه به موضوع کلبه شاید بی ربط باشد
من بیشتر دوست دارم که از قبل از آن شروع کنیم
یعنی:
۱- نیاز انسان به دین
۲- معرفی دین اسلام و مهم تر از آن کتاب قرآن به عنوان هدایت گر بشر و بررسی ابعاد گوناگون آن(البته این را هم اضافه کنم که ما شاید علم آن را نداشته باشیم ولی در حد خود بایستی بتوانیم تحلیل کنیم چرا که این کتاب برای ما فرستاده شده است و اگر ما نتوانیم درکش کنیم که بی فایده است)
۳- سپس حکم الهی ائمه
به نظرم مفید تر باشه ولی فقط پیشنهاد بود
نظر صاحب کلبه است.
من فکر می کنم که شناخت قرآن و حقانیت آن سبب برطرف شدن خیلی از مسائل می شود.
زیرا برای مطالعه ی تاریخی ناچار به استفاده از کتب متنوع هستیم که با توجه به مشکلات موجود در درستی مطالبشان شبه ی زیادی وجود دارد و در آغاز بایستی درستی نوشته هایش را تایید کنیم ولی در مورد قرآن چنین نیست.
با سپاس فراوان
به نام خدا
درود بر شما
خیلی کار خوب ومفیدی هست انشاالله.اقای رحمانی هم پیشنهادات خوبی داشته اند من هم تا جایی که در توان داشته باشم امیدوارم که بتوانم کمک کنم.منتظر نظر صاحب کلبه هستم تا ببینم که ایا با همام موضوعات اولیه میخواهند بحث را ادامه دهند یا اینکه از مطالب اقای رحمانی هم استفاده میکنند
یا حق
سلام ۱۳
خوش آمدی
سلام استاد
سلام آقا مرتضی
اول تبریک می گم بعدم دعوا دارم باهاتون !!!!!!چرا وقت تعیین می کنید من به شخصه آخر هفته ها نمی تونم زیاد تو وبلاگ بیام چون تنها زمانی هست که کل خانواده جمعیم و دوست دارم کنار خانوادم باشم تا برای یک هفته ندیدنشون آماده بشم
اما دیگه به خاطر شما دارم جواب می دم
به نظر من کلبه ی فوق العاده ای می شه راستش من برای کلبه ی خودم تردید داشتم نمی دونستم اول باید سراغ شناخت درست امامان باشم یا دنبال درک درست قرآن خوشحالم حالا هردو با هم همراه شدن.
من برای کمک حاضرم یک کتاب دارم به نام چهارده معصوم نوشته ی آقای حسین عماد زاده شما اولین متن از هر امام رو بزارید من در مورد همون امام می خونم تایپ می کنم و تو کلبه می ذارم.(اگه موافق باشید)
اما پیشنهاد و انتقاد : آقا مرتضی کمی با نظر آقای رحمانی موافقم بیشتر باید فکر کنم بعد پیشنهادهامو بهتون می گم.
سلام
سلام آقا مرتضی
امیدوارم بتونم کمکی بکنم.من هم دوست دارم این کلبه راه بیفته و ترکیبی از مطالب گفته شده اینجا آورده بشه.چون توی خودم هم این نیاز روحس میکنم که درباره دین وائمه و... بیشتر بدونم.بیشتر دوست دارم بچه ها نظرشون رو درباره یک مطلب بگن و توی این بحث به یه نتیجه ای برسیم که به شناخت بیشتری نسبت به دین و ائمه و... برسیم.نه اینکه مطلبی گذاشته بشه و طبق روال عادی پیش بره.
البته این پیشنهاد بود .بازم هرطور شما مایلید.چون کلبه برای شماست.
موفق وپیروز باشید.
یاحق
به نام خدا
سلام به همگی
از آخر جواب می دونم چون پیشنهاد سلمان نیاز به تحلیل زیادی داره
خانم رحیمی نژاد
دعواتون منطقی و به جا بود. خود من ۵شنبه و جمعه شدیدا درگیر خانواده بودم. آخه ۵شنبه با مادرم رفتیم خریدهای خونه رو انجام دادیم و یه گوشی نو هم خریدم!!!
دیروز هم که شهادت امام رضا (ع) بود٬ سالگرد فوت پدربزرگم هم بود و مراسم داشتیم و تا ۲ نصفه شب درگیر بودیم
خانم رحیمی نژاد و ۱۳ عزیز
تصمیم داشتم مدت زمانی که بچه ها میان تا نظر بدن رو تمدید کنم تا همه ی بچه ها بیان و نظر و پیشنهادشون رو بدن
چون اولین هدف من تشویق همه به فکر کردنه
و پیشنهاد دادن مستلزم تفکره عمیقه
و این با ارزشه
خانم معماری پناه
اگه تفکر کردن نباشه دنیا دنیا مطلب هم بذاریم حکم یه قصه ی قشنگ رو داره که تاثیر کوتاه مدتی داره
اگه شماها به مطالب اولین کامنتم کلمه به کلمه فکر کنید به خیلی چیزها می رسید
پیشنهاد می دم یک بار دیگه کامنت اولم رو بخونید و با دقت و موشکافانه بهشون فکر کنید
سعی کنید فطرتتون را بیدار کنید و با چشم دل به این مطالب بنگرید
و انشالله از شنبه ی آینده شروع به کار می کنیم تا در این فرصت تمام دوستان نظر خودشون رو بدن
یا علی
سلمان جان
حدیثی متواتر از چندین معصوم هست که می فرمایند:
«بنی الاسلام علی خمس: علی الصلاه و الزکاه و الصوم و الحج و الولایه و لم یناد بشی ء کما نودی بالولایه»
اسلام بر پنج پایه بنا شده است، بر نماز، زکات، روزه، حج و ولایت (حکومت و رهبری) و در اسلام هیچ چیزی مانند ولایت مورد توجه قرار نگرفته است.»
و در سخن دیگر فرمود: «والولایه افضل، لانها مفتاحهن، و الوالی هو الدلیل علیهن»
ولایت (حکومت و رهبری) برتر از نماز، زکات وحج است، زیرا ولایت کلید آن ها است، و رهبر راهنمای (تحقق صحیح) نماز، زکات و حج است.
با استناد به این حدیث بسیار بسیار بسیار مهم میگم که اگه ولایت نداشته باشیم قرآن خوندن ما حکم خوندن یه کتاب قصه ای رو داره که فقط معنای تحت الفظی اونرو می فهمیم در حالیکه نیت ما پی بردن به عمق قرآنه و ما فقط در شرایطی می تونیم به معجزه های قرآن پی ببریم که نور ایمان در قلب هامون روشن بشه و این امر جز با ولایت پذیری محقق نمی گرده
ما در ابتدای راه هستیم
اینگونه به قضیه بنگریم که می خواهیم از صفر مطلق در دین اسلام تحقیق کنیم٬ آیا ابتدا به سراغ تفسیر قرآن می ریم یا سیر کردن در تاریخ؟
ما تا پیامبر اسلام رو خوبه خوب نشناسیم نمی تونیم آنچنان که شایسته است به عظمت معجزه ی او پی ببریم
صبر کنید٬ شبهه ایجاد نشه
یه پرنده برای پرواز نیاز به دو بال داره
یکی نور ولایت و دیگری قرآن مجید
و هیچ پرنده ای نیست که با یه بال بپره
تفسیر قرآن رو خانم رحیمی پیش گرفته و من هم بال دیگر ایشون شدم
در مورد پیشنهاد اولت هم میگم فرض ما اینه که مسئله ی ضرورت دین برای ما حل شده. کسی که دین اسلام رو قبول نداشته باشه نه ولایت رو می پذیره و نه قرآنش رو
واسه نتیجه گیری از حرف هام می گم که ایمان دارم که با این چهارچوب کلی که در ذهن دارم (و ماه عسل ساعت ها بحث و تفکره) پیش بریم تمام این موارد به یاری خدای متعال حل و فصل می شه
یا علی
ما حصل
بچه ها خواهش می کنم طبق چهارچوب پیش بریم. دوباره هارچوب های کلی و موضوعات بحث رو یادآوری می کنم:
1- نقل وقایع نیاکان پیامبر تا ولادت پیامبر (ص)
2- ولادت تا وفات پیامبر
3- رحلت پیامبر (ص) تا شهادت حضرت زهرا (س)
4- سیره ی تک تک امامان از لحظه ی تولد تا شهادت مخصوصا از امام چهارم به بعد
5- مهیا کردن ظهور آقا امان زمان (ع)
فعلا تمام تمرکزتون رو روی مورد اول بگذارید و برای خودتون تحقیق کنید و ماه عسل دانسته هاتون رو اینجا نقل کنید.
من تاریخ نقل می کنم تا با همدیگه اون قسمت تاریخ رو تحلیل و بررسی کنیم.
شما هم اگه در همون دوران وقایع تاریخی ای پیدا کردین نقل کنید تا با همدیگه تحلیلش کنیم
فقط خواهشا با همدیگه پیش بریم
من از ما جرای ترور جد پیامبر نگم و شما از جنگ خیبر!!!
خانم رحیمی نژاد هدف نوشتن از روی کتاب نیست (من هم این کتاب رو دارم)
هدف رسید به یقینه
و حرفی که دل و قلب برآید بر دل نشیند
پیشنهاد می کنم شما تحقیق کنید که کلمه ی الله در زمان اسلام ظهور کرده یا قبل از اون هم بوده!!!
یا علی
یا علی
ما حصل!
الله یعنی ال اله
و ال حرف تعریف عربی است که ابتدای اسامی مشخص و خاص می آید.
سلام استاد
امروز متن اول این کلبه را خوندم خدا به ما رحم کنه
(بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.)
سلام آقا مرتضی
به به گوشیه نو مبارک
آفرین که پسر خوبی برای مامانتی آفرین
خدا پدربزرگتون رو رحمت کنه براشون فاتحه می خونم .
آقا مرتضی گاهی برای فهمیدن باید شروع به مطالعه کرد حتی اگه اول درک و فهم سخت باشه من با خودم گفتم اول قرآن رو بخونم نه برای درک کامل فقط این که بدونم چی گفته بعد تحقیق بیشتر و آشنایی با امامان تا بتونم با قرآن مقایسه کنم و بعد بار ها و بارها پی در پی خوندن قرآن و شناخت امامان تا به یه جای خوب برسم
مثل خوندن یه کتاب درسی که گاهی ۱۰ صفحه فقط می خونی ببینی چی گفته بعد بر می گردی با دید باز تری از اول می خونی
باشه منم بیشتر سعی میکنم در بحث ها شرکت کنم ولی فقط بحث هم آدم رو به جایی نمی رسونه باید مطلبی بیان بشه باید داستان ها و ماجراهای زندگی امامان بیان بشه تا همه با هم باعث شناخت درست بشه چشم تحقیق بامن سعی خودم رو می کنم چند روز وقت می خوام ببینم چیزی پیدا می کنم یا نه .
فقط می دونم بخوان خدای مسلمان ها رو معرفی کنن با نام الله معرفی می کنن (تو تفسیر خوندم) و الله کامل ترین نام خداست و نام های دیگه فقط بخشی از کمالات خدارو بیان می کنه . اما این که الله قبل از اسلام هم بوده یا نه نمی دونم فکر کنم یه راه فهمیدن بررسی کتاب های آسمانی دیگه باشه ببینیم الله توشون اومده یا نه و یکی هم می تونیم گذشته ی ایران رو بررسی کنیم ببینیم اصلآ ایران قبل از اسلام از کلمه الله استفاده می کرده یا نه . فکر کنم باید برم یک کتاب خونه عضو بشم اینجا کتابای زیادی نداره .
سلام
ان شاالله
به نام خدا
از تو اینترنت پیدا کردم اگه کافیست دیگه دنبال کتاب نرم آقا مرتضی؟
الله نام خدا در زبان عربی است و مسلمانان الله را تنها خدای عالم میدانند. این کلمه توسط عرب زبانان مسیحی و یهودی نیز در اشاره به خدا بهکار میرود؛ ولی در مغرب زمین، این کلمه بدلیل استفاده مسلمانان از آن شهرت یافتهاست.[۱][۲][۳]
این کلمه توسط اعراب بتپرست پیش از اسلام نیز برای اشاره به خدای خالق استعمال میشدهاست. [۴] مفاهیمی که به کلمه الّله نسبت داده شده در بین مکاتب مختلف تفاوتهایی با هم دارد. قبل از اسلام الّله تنها خدا نبود، بلکه یاران و همراهانی، پسران و دخترانی داشت.[۵] این مفاهیم با ظهور اسلام به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. در اسلام، الّله نام برتر خداوند بوده؛ باور مسلمانان این است که تمامی نامهای دیگر الهی به این نام اشاره میکنند.[۵] الّله یکتاست، تنها خدا بوده، و خالق توانای جهان میباشد. [۱][۲] اعراب مسیحی جز الله کلمه دیگری برای اشاره به خدا ندارند. آنها به عنوان مثال از کلماتی مانند الله الاب (به معنی خدای پدر) استفاده میکنند.[۶]
ریشهیابی
در ریشهیابی واژه آن را تشکیل شده از دو بخش ال (الف و لام تعریف) + اله (ایزد یا معبود) میدانند.[۴] خویشاوندهای کلمه الّله در بین زبانهای سامی دیگر مانند عبری و آرامی موجود است. برخی فرهنگها، کلمههای معادل آرامی الّله در زبان آرامی کتب مقدس را אֱלָהָא Ĕlāhā و فرم سریانی آن را ܐܰܠܳܗܳܐ ˀAlâhâ یا Ālōho دانسته اند.[۷] به هم چسبندن ال و اله در تشکیل الّله (خدا، فرم مذکر) مشابه به هم چسباندن ال و الهه در تشکیل «اللات» (خدا، فرم مؤنث) است.[۸] . در عمده دست نوشتههای قدیمی اعراب مسیحی یا یهودی پیش از اسلام، کلمه "الله" به صورت "الاله" ثبت شده است.
بهکارگیری دوران پیش از اسلام
در دوران پیش از اسلام نیز تازیان به الله باور داشتند. اما راه رسیدن و نزدیکی به او را پرستش بتها میدانستند.الله خداوند نادیده بود و دارای دو فرزند دختر به نام لات و عزا بود.
در اسلام
واژه «الله» به شکل مکتوب در رسمالخط عربی از احترام ویژهای نزد مسلمانان برخوردار است و بسیاری از ایشان دست زدن به این واژه را بدون وضو جایز نمیشمارند. از این رو بسیاری از مسلمانان هنگام نوشتن به جای این کلمه «ا...» مینویسند. مثلاً «آیتا...» به جای «آیتالله». این رسم در میان یهودیان نیز برای نوشتن واژههایی که به خدا باز میگردند رایج است.
بقیه اعراب
پیش از اسلام، اعراب مسیحی و یهودی خدای خود را الله مینامیدند، همچنین دیگر نامهای خدا در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان، اِل، الوهیم، یهوه و یهوه صبایوت است. پیشتر "الله" فقط برای جانشینی یهوه به کار میرفت. ابن میمون یهودی آن را تنها برای یهوه و نه برای الوهیم به کار برده است. اما در قرون اخیر و در ترجمههای عربی موجود کتاب مقدس "الله" تنها برای ترجمه "الوهیم" به کار رفته است و "یهوه" بدون ترجمه گذاشته شده، یا با "رب" جایگزین شده است. همچنین مشرکان پیش از اسلام هم، یکی از خدایان و خالق اصلی هستی را الله میدانستند. http://fa.wikipedia.org
هوالحی
سلام استاد عزیز
سلام اقای صفردوست
سلام به همه
امیدوارم حال و احوالتون خوب باشه و روزگار به کام.
فکر خوبیه اقای صفر دوست
اما من فکر میکنم اگه با توجه به پیشنهاد اقای رحمانی تو همین کلبه یا جای دیگه شبهاتی که امروزه وارد دین کردن رو مطرح و برطرف کنیم هم خوبه.
بیاییم اول برتری اسلام رو ثابت کنیم بعد تحلیل تاریخ اسلام رو از همون صدر اسلام تاامروز در پیش بگیریم.
البته صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
ایشاا... بعد از کنکور خدمت میرسم.
یا علی
سلام
سلام
چند روز دیگه با چندتا کارتون ایشالا آپم و منتظر حضورتون
به نام خدا
سلام
ببخشید به خاطر دیرکرد!
دوروزی برای داوری طرحهای نخبگان کشوری در تهران بودم
به نام خدا
سلام
منتظر ماها دیگه برتری اسلام رو به دیگر ادیان قبول کردیم و پذیرفته ایم
اگه کسی تو این موضوع شک و شبهه ای دارد نه من اون آدمی هستم که بخوام باهاش بحث کنم (یعنی سواد قانع کردنش رو ندارم) و نه تو حوصله ی این کلبه می گنجه
دقت کنید که عنوان این کلبه "اهل بیت (ع)" است.
بچه ها تمام این پیشنهادهایی که می دهید در طول همدیگه هم هستند و من یه تنه و دست تنها نمی تونم به همه ی اینها بپردازم.
از این شاخه به اون شاخه پریدم دردی رو دوا نمی کنه.
فعلا اجازه بدیم موضوعی رو که خودم انتخاب کردم و ذوق زیادی توش دارم رو پیش بگیرم
در مورد تفسیر قرآن هم اگه طبق اصول و چهارچوب تعین شده ای پیش نریم بازده آنچنانی نخواهد داشت
فکر می کنم حال که خانم رحیمی نژاد این مسئولیت سنگین رو پذیرفته یه کلبه "قرآن" ساخته بشه و از اول قرآن سوره ی حمد آیه به آیه تفسیر و تحلیل کنند.
فکر کنم اینجوری بهتر باشه تا اینکه هر دفعه یه سوره و یه آیه انتخاب بشه!!!
به نظرم اینجوری حق مطلب (یعنی پیامی که هر سوره می خواد بگه) ادا می شه
نظر با رئیس وبلاگ و مابقی دوستان است.
یا علی
به نام خدا
سلام
ببخشید به خاطر دیرکرد!
دوروزی برای داوری طرحهای نخبگان کشوری در تهران بودم
نظر با خانم رحیمی نژاد است
من بنا به دلایلی همین را ترجیح می دهم.
به نام خدا
اولا تشکر می کنم از خانم رحیمی نژاد
یه موضوع دیگه هم واسه تون دارن که بد نیست روش تحقیق کنید
دین پیامبر اسلام قبل از به مبعث رسیدن چه بوده؟
سعی کنید چند تا سایت برید تا هم اطلاعات بیشتری بدست بیارید و هم از صحت مطلب با خبر بشید
احیانا اگه رفرنسی داده بودن، ذکر کنید
دوما از بچه ها خواهش می کنم اگه مطالبی اضافه بر سازمان دارند (مثلا اگه مطلبی تکمیلی با موضوع نام الله یا همین موضوع جدید "دین پیامبر") واسمون بذارن
مجدد میگم هدفم تشویق به تفکره
به یاری خدا می خوام از امروز مطالبم رو واستون بذارم اما قبلش نیازه کمی زیر بنایی و مقدمه ای برخی مطالب رو بازگو کنم
و تاکید می کنم روایت تاریخ تو یه دوره ی زمانی خاص رو نمی شه با چندتا کامنت بیان کرد. اون چیزی کهاینجا میارم چکیده ی مطالبه و توقع می ره که شما دوستان کاملش کنید
واسه اهل بیت هرچقدر وقت بذاریم و مطالعه کنیم باز کم کاری کردیم
یا علی
بسم الله
ابتدا لازم است رشتههای علمی که مربوط به تاریخ میشود توضیح داده شود و آن گاه به پاسخ پرسش پرداخته شود، در واقع سه علم مربوط به تاریخ میشود که با هم رابطة نزدیک و تنگاتنگی دارند.
1- تاریخ نقلی:
یعنی علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد، علم تاریخ در این معنی، اولاً جزئی یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است نه علم به کلیّات و یک سلسله قواعد و ضوابط و روابط، ثانیاً یک علم «نقلی» است نه عقلی ثالثاً علم به «بودن»ها است نه علم به «شدن»ها. رابعاً به گذشته تعلق دارد و نه به حاضر، این نوع تاریخ، به «تاریخ نقلی» نام گذاری شده است.
2- تاریخ علمی:
که عبارت است از علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگیهای گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست میآید، آن چه محتوا و مسایل تاریخ نقلی را تشکیل میدهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله «مبادی» و مقدمات این علم به شمار میروند. و در حقیقت آن حوادث و وقایع برای تاریخ به معنای دوّم، در حکم موادی است که دانشمند علوم طبیعی در لابراتوار خود گرد میآورد و آنها را مورد تجزیه و ترکیب و بررسی قرار میدهد که خاصیت و طبیعت آنها را کشف مینماید و به روابط علی و معلولی آنها پی ببرد و قوانین کلی استنباط نماید. مورخ به معنای دوّم، در پی کشف طبیعت حوادث تاریخی و روابط علی و معلولی آنها است تا به یک سلسله قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. تاریخ به این معنی را «تاریخ علمی» نامیده میشود.
در تاریخ علمی مسائل قواعدی استنباط میشود که اختصاص به گذشته ندارد، قابل تعمیم به حال و آینده است. این جهت تاریخ را بسیار سودمند میگرداند و آن را به صورت یکی از منابع «معرفت» (شناخت) انسانی در میآورد و او را بر آیندهاش مسلط مینماید.
تاریخ علمی، مانند تاریخ نقلی به گذشته تعلق دارد نه به حال و علم به آن علم به بودنها است نه علم به «شدنها»، امّا برخلاف تاریخ نقلی که کلی است. نه جزئی و عقلی است و نه نقل محض.
3- فلسفه تاریخ:
یعنی علم به تحولات و تطورات جامعهها از مرحلهای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر این تطورات و تحولات. به عبارت دیگر: علم به «شدن» جامعهها نه «بودن» آنها.[1]
در قرآن کریم هم آیاتی که بیانگر تاریخ نقلی است وجود دارد، مانند نقل جریان آدم و سرگذشت دیگر پیامبران مانند ادریس، نوح، هود، صالح، ابراهیم، اسحاق، اسماعیل، لوط، یعقوب، یوسف، موسی، عیسی و تاریخ اسلام.[2]
الف. تاریخ دارای سنّتها و ضوابط است:
برای هر امتی مدتی است که وقتی مدتشان سر رسید دیگر نه لحظهای عقب و نه لحظهای پیش خواهد رفت. اعراف/ 34؛ و یونس/ 49.
ما اهل هیچ روستا یا سرزمینی را هلاک نکردیم مگر آن که برای آنان مدتی مضبوط معین بود، و هیچ امتی از اجل خود پیش و پس نمیافتد. حجر/ 4 ـ 5.
آیات فوق دلالت دارند که بر تاریخ سنّتهایی حکومت میکند و این سنتها غیر از ضوابط شخصی در مورد افراد است.
ب. ظلم باعث نابودی امتها میشود:
پروردگار تو بسیار بخشاینده و مهربان است. اگر بخواهد مردم را به اعمالشان کیفر دهد، باید در عذاب آنها تسریع کند ولی این طور نیست، برای آنان سرفصلی است که از آن گریزی نخواهد بود و ما اهل این سرزمینهای ستمگر را هلاک کردیم و قانون هلاکت آنان را به وقت معینی موکول نمودیم. کهف/ 58 و 59.
در آیه دیگر میخوانیم «و اگر خدا مردم را به ستمگریشان مؤاخذه (سریع) میکرد، هیچ جنبندهای روی زمین نمیماند، ولی کیفر آنها را تا مدتی معین به تأخیر میاندازد و چون آن مدت سر آید، نه یک لحظه پیش و نه یک لحظه پس به حساب آنها خواهد رسید. فاطر/ 45.
ج. مخالفت با پیامبران پیامد ناگواری دارد:
و چون بکوشند تا تو را در این سرزمین (مکه) به زحمت اندازند و از آن بیرونت کنند، در این صورت در جای تو جز مدتی کوتاه درنگ نمیکنند، این قانونی است دربارة پیامبرانی که قبل از تو فرستادیم و قوانین ما تغییر پذیر نیست. اسراء/ 76 و 77
این آیه نیز تأکید روی سنّتها دارد و میگوید: ما در رفتار با پیغمبران پیش از تو چنین رفتار کردیم، این قانون ادامه دارد و قابل تغییر نیست.
همانا پیامبرانی قبل از تو تکذیب کردند و آنها بر تکذیب مردم شکیبایی نشان دادند، آزار و اذیت مردم را تحمل کردند، تا یاری ما فرا رسید و هیچ قدرتی نتوانست نشانههای وعدة ما را که به پیامبران دادهایم، دگرگون سازد و همانا خداوند اخبار پیامبران را بر تو فرود آورد. انعام/ 34.
د. سیاحت برای درک سنّتهای تاریخ:
پیش از شما سنّتهایی وجود داشته شما در روی زمین به سیر و سیاحت بپردازید، بنگرید تا بدانید پایان کار دروغ پنداران چگونه بوده است. آل عمران/ 127.
در بین متونی که برای اثبات تاریخ علمی و سنّتهای تاریخی از قرآن آورده شد، میتوان سه مطلب اساسی پیدا کرد که قرآن بر آنها تأکید دارد:
1. اولین حقیقت در سنن تاریخ، عمومیت داشتن آن است، یعنی سنّتهای تاریخ روابط اتفاقی و کورکورانه نیست، و وضعی ثابت و غیر تخلفی دارد، و تا وقتی جهان در وضع عادی برمنوال طبیعی و کیهانیاش سیر میکند، و تغییری در آن مشاهده نمیشود، عمومیت و کلیت این قوانین، سنن تاریخ را جنبة علمی میبخشد، زیرا قوانین علمی مهمترین امتیازش این است که کلیت دارد و فراگیر و عمومی است. این مطلب از آیات عدیدهای از قرآن استفاده میشود.[احزاب/ 62؛ اسراء/ 77] از جمله میفرماید: «و لن تجد لِسُنةِ الله تبدیلا».[انعام/ 34]
2. دومین حقیقتی که قرآن روی آن تکیه دارد، خدایی بودن این سنّت است، سنن تاریخی ربانی است، یعنی مربوط به خدا است، سنة الله است[احزاب/ 62] و به تعبیر دیگر، «کلمات الله»[انعام/ 34] است. یعنی هر قانونی از قوانین تاریخ، «کلمه الله» است، یک قاعده الهی است. پافشاری قرآن روی الهی بودن سنّتهای تاریخ «سنة الله» بودن و خصوصیت غیبی داشتن آنها برای ایجاد اندیشة وابستگی انسان به خدا است. یعنی حتی وقتی انسان میخواهد از طبیعت برخوردار شود، به «الله» وابسته است تا انسان بتواند خدا را دریابد و احساس کند. موقعی میتواند از نظم کامل جهان در میدانهای مختلف قوانین و سنّتهای حاکم بر طبیعت برخوردار باشد که از خدا فاصله نگیرد، زیرا خداوند قدرتش را از خلال همین سنّتها اعمال، این سنّتها و قوانین، «ارادة الله» اند و حکمت و تدبیر او را در عالم تجسم میبخشند.
3. حقیقت سومی که قرآن روی آن زیاد تکیه دارد مسأله آزادی و اختیار انسان، پافشاری روی آزادی در انتخاب مخصوصاً در مسأله سنّتهای تاریخ حائز اهمیت بسیاری است، زیرا شبهة تعارض بین آزادی انسان و سنّتهای تاریخی رفع میشود و روشن میشود که قرآن سنّتهای تاریخ را بیاراده انسان جمع کرده و اعلام میدارد که مرکز حوادث و قضایایی که یکی بعد از دیگری بر این جهان میگذرد و اراده انسان است، چنان که میخوانیم:
«انّ الله لایغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم»؛[رعد/ 11] خداوند تا قومی خود را دگرگون نسازند، وضع آنها را دگرگون نمیسازد و فرمود: «هر گاه آنان در راه راست پایداری نشان دهند، ما از آب گوارای روزی فراوان آنها را سیرابشان میکنیم».[جن/ 16]
و در آیه دیگر فرمود: «و ما اهل این روستاها را به علت ستمگریشان هلاک ساختیم و برای هلاکت آنها زمانی قرار دادیم.»[کهف/ 59]
آیات فوق به خوبی نشان میدهد که سنّتهای تاریخی فراتر از دست انسان نیست بلکه، همه از زیر دست انسان میگذرد، زیرا خداوند هرگونه تغییر مطلوبی را در زندگی انسان به دست خود او سپرده است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. سنتهای تاریخ در قرآن، سید محمد باقر صدر، ترجمه سید جمال موسوی.
2. جامعه و تاریخ، مرتضی مطهری.
3. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 15، ص 95 و 344 و ج 13، ص 415 و ج 24، ص 254.
4. فهرست موضوعی تفسیر نمونه، احمد علی بابایی، ص 537 ـ 549.
به یاری خدا با کمی تامل بر روی مقدمه ای که گفتم به سراغ بیان تاریخ می رویم تا هم بدانیم پیام آور دین اسلام "حضرت محمد (ص)" از چه خاندانی بودن و چه سختی هایی کشیدند تا من و شما امروز راحت بسم الله الرحمن الرحیم بگوییم
دفعه بعد با مطالبی تاریخی، جذاب و در عین حال قابل تفکر بر می گردم.
یا علی
به نام خدا
سلام استاد
با شما موافقم
سلام آقا مرتضی
ما هم از اول قرآن شروع کردیم از بسم الله و از سوره ی اول و آیه به آیه .
وقتی خواستم این کارو انجام بدم به خودم گفتم فرض بر این است که کسی نخواند !!!
تا کسی احساس نیاز نکند نخواهد خواند .
به شما هم میگم اگه کلبتون خواننده نداشت نا امید نشید شاید یه روزی یکی احساس نیاز کرد و اون وقت کلبتون بدردش خورد.
سلام
مورخان نوشته اند که نسب حضرت محمد(ص) به حضرت اسماعیل و حضرت ابراهیم (ع) میرسد، البته خود حضرت وقتی از نیاکانش نام می برد فقط تا عدنان می شمرد و از نقل نیاکان قبل از عدنان خودداری میفرمود. نیاکان پیامبر به ترتیب عبارت اند از: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد مناف، قصّی، کلاب، مرّه، کعب، لُوی، غالب، فهر، مالک، نضر، کنانه، خزیمه، مدرکّه، الیاس، مضر، نزار، معد و عدنان. همه نیاکان حضرت محمد(ص) بر دین حضرت ابراهیم (ع) بودند و خدای یگانه را می پرستیدند و هیچ اعتنایی به خدایان دست ساز مردم مکه نداشتند
نسب و اجداد پیامبر اسلام از عبدالله تا عدنان به صورتی که ذکر شد، مورد اتفاق عالمان تاریخ و نسبشناسان است. آنچه مسلم است اینکه نسب عدنان به اسماعیل فرزند ابراهیم خلیلالرحمان میرسد؛ اما نام و تعداد اجداد پیامبر از عدنان تا به اسماعیل در کتب تاریخی بنا بر روایات مختلف به صورتهای متفاوت ذکر شده است و اتفاق و اجماعی راجع به نیاکان پیامبر از عدنان تا اسماعیل وجود ندارد.
البته در « تاریخ الرسل و الملوک » محمد بن جریر طبری برخی از اقول متعدد درباره انساب پیامبر از عدنان تا اسماعیل ذکر شده است.
(حکیم، ص 64؛ آیتی، ص 2).
به نام خدا
تفسیر مطلب فوق از زبان خودم:
اونایی که فیلم بشارت منجی (حضرت عیسی) رو دیدند این نکته رو یادشون هست که رهبران یهودی بر این باور بودن که پیامبر اکرم (ص) از نسل حضرت اسحق فرزند ابراهیم (ع) است و وقتی حضرت عیسی این اعتقاد رو رد کردند با او سر ناسازگاری گذاشتند و مابقی ماجرا ...
اما اون چیزی که اینجا مشهوده اینه که رهبران یهودی این قضیه رو می دونستند و تلاشهای بسیاری کردند که اجدادشون پیامبر را (حضرت هاشم به بعد) ترور کنند تا پیامبر خاتم متولد نشوند اما به خواست و اراده ی خدا نطفه ی طفل (حضرت عبدالمطلب) قبل از ترور پدر شکل گرفته بود.
یهودیان نتونستند عبدالمطلب رو ترو کنند و عبدالله به دنیا آمد و جوانی بیست و چند ساله شد. طی اقدامی رهبران یهود قصد داشتند زنی یهودی از طایفه حضرت اسمعیل رو به عقد عبدالله درآورند تا پیامبر متولد شده را به خود نسبت بدهند اما مشیت الهی بر این بود که عبدالله با آمنه ازدواج کنه و ثمره ی این ازدواج ولادت پیامبر ختمی مرتب بود.
لازم به ذکره که عبدالله همچون هاشم ترور گردید و عبدالمطلب هم پدر شهید شد و هم فرزند شهید. درضمن پیامبر ما نیز فرزند شهید است.
نکته ای دیگر که باید اینجا متذکر بشم اینه بنی هاشم که ما زیاد اینو می شنویم (مثل کوچه بنی هاشم، قمر منیر بنی هاشم و ...) به فرزندان حضرت هاشم باز می گردد.
نیاکان پیامبر؛ موحد یا بت پرست
آباء و اجداد پیامبر اسلام، هیچ یک بت پرست و مشرک نبودهاند بلکه مطابق روایات و احادیث متواتر افرادی موحد، نیکوسرشت، پاک بنیاد و پیرو دین توحیدی بودهاند.
از پیامبر اسلام آمده است: « که خداوند مرا در صلب آدم به زمین فرود آورد و در صلب نوح که در کشتی بود قرار داد و سپس در صلب ابراهیم قرار داد و آنگاه مرا از صلبهای کریمه به سوی ارحام پاکیزه انتقال داد، تا اینکه مرا از پدر و مادری که هرگز به فجور و آلودگیهای جاهلیت یکدیگر را ملاقات نکرده بودند بیرون آورد »
و این میرساند که آباء و امهات پیامبر پدرانی کریم و مادرانی طاهر بودهاند.
همچنین پیامبر به علی (ع) در وصف عبدالمطلب میگوید: « یا علی، عبدالمطلب به ازلام قرعهکشی نمیکرد. بتها را پرستش نمیکرد و گوشت میته نخورد و میگفت من بر دین پدرم ابراهیم هستم. »
(ازلام تیرهای قرعهکشی مشرکین جاهلیت بود)
طبق این حدیث برخی داستان ها که دال بر آن است که عبدالمطلب در مقابل هبل به احترام ایستاد و برای فرزندانش قرعهکشید که کدام یک را در پیشگاه هبل قربانی کند، باطل و ساخت دست نا آگاهان یا مغرضان است. عبدالمطلب در زمان جاهلیت با سنن جاهلی مبارزه میکرد. شراب نوشیدن و زنا را حرام میدانست. بر زناکار و سارق حد جاری میکرد. با عریان طواف کردن و زنده بهگورکردن دختران و ازدواج با محارم مخالفت میورزید.
از حضرت علی (ع) روایت شده است که « به خدا قسم پدرم و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبد مناف هرگز بتی را پرستش نکردند. پرسیدند: پس چرا میپرستیدند؟ فرمود بر دین ابراهیم بسوی کعبه نماز میخواندند وبدان متمسک بودند »
و نیز از آن حضرت آمده است که « خدای تبارک وتعالی پیامبر را از برترین صلب ها خارج نمود و در عزیزترین رحم ها گذارد. از شجرهای که پیامبرانش را از آن بوجود آورد »
نیاکان پیامبر - از عدنان تا کنانه (جد بیستم تا جد سیزدهم)
عدنان، جد بیستم پیامبر و پدر اعراب عدنانی است. عرب به دو شعبه عدنانی و قحطانی تقسیم میشود و عدنان جد همة عدنانیان است. قبیلة بنی عدنان منسوب به اویند. او چون به سن رشد رسید، مهتر قبیله بود و ساکنان بطحاء (مکّه) و یثرب بر امر او مطیع بودند تا اینکه « بخت النصر » که برای تسخیر بلاد عرب لشکرکشی کرده بود او را شکست داد و عدنان به یمن رفت.
معد فرزند عدنان بود، که پس از مرگ بخت النصر به مکه بازگشت و رئیس قبیله شد. نزار فرزند معد بود و مضر نیز فرزند نزار. گویند که قبایل بنیذبیان و بنیهلال و بنیثقیف از نسل مضراند. فرزند مضر، الیاس بود که چون درمیان قبایل عرب بزرگی یافت او را «سید العشیره» میخواندند و فرزند الیاس، مدرکه بود. از آن رو او را مدرکه خواندند که هر شرافت و خیری را که پدرانشان داشتند، درک کرده بود و نام فرزند مدرکه، خزیمه بود، که قبیلة بنیاسد منسوب به یکی از فرزندان او بنام اسد است. نام دیگر فرزند خزیمه، کنانه بود که قبایل بنی لیس و بنی عامر از او منفصل میشوند.
نیاکان پیامبر - از نضر تا کلاب (جد دوازدهم تا جد پنجم)
نام فرزند کنانه نضر است و برخی اورا قریش خواندهاند. پس هر قبیله و طایفهای که نسلش به نضربن کنانه، جد دوازدهم پیامبر منتهی شود، قریشی است. در وجه نامیدن وی به قریش اختلاف است. عدهای گویند: چون بر قوم سیادت داشت و پراکندگان را جمع کرد و آنان بیشتر اوقات بر سر خوان او جمع میشدند، به قریش ملقب شد؛ زیرا قریش در لغت به معنای جمعکردن است. و برخی دیگر نیز گفتهاند که واژة قریش از یک حیوان دریایی بنام « قرش » گرفته شد، که موجودات دریا را میخورد و از آن رو که نضر فردی تنومند بود او را به این موجود دریایی تشبیه کردند. عدهای را نیز باور بر آن است که چون نضر بن کنانه به تفتیش و جستجوی حوایج افراد و رفع آن حوایج اقدام میکرد به قریش نام گرفت؛ چون « تقریش » در لغت به معنای تفتیش است.
نضر فرزندی داشت به نام مالک. او نیز فرزندی به نام فهر، و او نیز فرزندی بنام غالب و او نیز فرزندی به نام لؤی. نسب سوده، زوجة طاهرة پیامبر، به لؤی بن غالب منتهی میشود. لؤی فرزندی به نام کعب داشت. نام یکی از فرزندان کعب، عدی بود که طایفة بنی عدی که عمربن خطاب از آنست، منسوب به اوست و نام دیگر فرزندش مره که جد ششم پیامبر بوده است. قبیلة بنی تیم که ابوبکر بن ابی قحافه منسوب به آن است و نیز قبیلة بنی مخزوم که ام سلمه، همسر طاهرة پیامبر، از آنست به او منتهی میشوند.
فرزند مره، کلاب نام داشت که نسب آمنه بنت وهب، مادر پیامبر و سعد بن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف به او میرسد.
نیاکان پیامبر - قصی (جد چهارم)
فرزند کلاب نیز قصی بود. قصی جد چهارم نبی گرامی است و مادرش فاطمه است. نام او زید و کنیهاش ابومغیره بود و قصی لقب او بود. بدین جهت او را بدین لقب خواندند که پس از وفات کلاب، مادرش او را به شام برد و قصی یعنی « دور شده از موطن خود ». پس از آنکه بزرگتر شد به مکه بازگشت و ازدواج کرد و مهتری یافت و صاحب چهار پسر به نامهای عبدمناف، عبدالعزی، عبدالقصی و عبدالدار شد. عبدمناف، جد سوم رسول خداست. نسب قبیلة بنیشیبه به عبدالدار میرسد. نسب حضرت خدیجة کبری و زبیر بن عوام نیز به عبدالعزی می رسد.
پس از فوت حلیل، پدر زن قصی و بزرگ مکه، او ریاست مکه را در دست گرفت و با قبایل مخالف منجمله خزاعه و بنیبکر جنگید و پراکنده و مقلوبشان ساخت و امر مکه و کعبه و نیز همة افتخارات کعبه از سقایت (آبدادن به حجاج)، رفادت (پذیرایی مهمانها) و حجابت (پردهداری) را در دست گرفت. رفادت خرجی بود که مردمان قریشی در موسم حج هر سال از اموال خویش به قصی میپرداختند تا به کمک آن طعامی برای حج گزاران فراهم شود، تا حاجیان بی مکنت از آن استفاده کنند. رسم رفادت را قصی بر قریشیان مقرر کرد. او گفت: « ای مردم قریش، شما اهل خانه و حرم خدا هستید و حجگزاران مهمانان خدایند و از همة مهمانان دیگر بیشتر درخور احترامند؛ پس در ایام حج نوشیدنی و خوردنی برای آنها فراهم آورید تا کار حج به سر رسد و بروند. » افتخارات قصی، پس از او نیز به فرزندانش منتقل شد. او همچنین در مجاورت کعبه بنایی ساخت بنام « دارالندوه » تا قریشیان در آن به مشورت دربارة امور مهم بپردازند. او همچنین پس از شکستدادن قبایل مختلف، پراکندگان قریش را جمع کرد و برای آنها در مکه مکانهایی مشخص معین کرد از این جهت او را « مجمع » نیز گویند.
(سبحانی، ص 112؛ آیتی، ص 36)
نیاکان پیامبر - از عبدمناف تا هاشم (جد سوم تا جد دوم)
یکی از فرزندان قصی که او را عبدمناف میخواندند، جد سوم پیامبر بود، که نامش مغیره بود و از زیبایی او را « قمر البطحاء » میگفتند، یعنی ماه مکه. ولی در قلوب مردم موقعیت خاصی داشت و بسیار پرهیزکار و خوش رفتار بود. صله ارحام به جا می آورد و به مردم کمک می کرد. حکومت و ریاست مکه طبق وصیت پدر با برادر بزرگترش، عبدالدار، بود. پس از فوت دو برادر در شورای دارالندوه قرار بر این شد که ریاست و تولیت کعبه با فرزندان عبدالدار و سقایت و مهمانداری حجاج با فرزندان عبد مناف باشد. او چهار پسر داشت به نامهای عمرو، عبدالشمس، عبدالمطلب و نوفل. عمرو (که جد دوم پیامبر است). بعدها به هاشم لقب گرفت. نسب عثمان بن عفان و خلفای بنی امیه به امیه فرزندخواندة عبدالشمس میرسد. هاشم زمامداری لایق بود و برای بهبود وضع زندگی مردم تلاش بسیاری می کرد از جمله با بلاد یمن و ایران پیمان هایی بست تا وضعیت مردم مکه را سامان بخشد و بازارها را گسترش دهد. مسافرت های تجاری به شام و یمن از زمان هاشم در بین مکیان رواج پیدا کرد.
یک نمونه از اخلاق هاشم اینست که هر موقع هلال ذی الحجه دیده می شد، بامدادان بسوی کعبه می آمد و به دیوار کعبه تکیه کرده و خطبه ای بشرح زیر می خواند :
گروه قریش! عاقلترین و شریفترین گروه عرب شما هستید، نژاد شما بهترین نژادها است خدا شما را در کنار خانه خود جای داده و این فضیلت را برای شما از میان سایر فرزندان اسماعیل اختصاص داده است.
هان ای قوم من ! زوار خانه خدا در این ماه با شور عجیبی بسوی شما روی می آورند، آنان مهمانان خدایند پذیرائی آنها بر عهده شماها است، در میان آنها افراد تهیدست که از نقاط دور دست می آیند بسیار است سوگند به صاحب این خانه اگر قدرت و توانائی داشتم که از مهمانان خدا پذیرائی کنم.
هر گز از شماها تقاضای کمک نمی کردم ولی فعلا آنچه مقدورم هست و از راه حلال کسب کرده ام در این راه مصرف می کنم، شما را قسم می دهم به احترام این خانه مبادا کسی مالی را بذل کند که آنرا از راه ستم بدست آورده است یا در دادن و بذل آن دچار ریا یا اکراه و اجبار گردد و اگر کسی در مساعدت، رضایت خاطر نداشته باشد از انفاق خودداری نماید.
گفته شده است که عمرو (هاشم) و عبدالشمس با یکدیگر به دنیا آمدند به گونهای که انگشت یکی به پیشانی دیگری چسبیده بود. چون به واسطة جراحتی آنان را از یکدیگر جدا کردند، خون جاری شد اطرافیان این را به فال بد گرفتند و گفته شد که میان نسل این دو عداوت و خونریزی در خواهد گرفت و این پیش گویی گرچه عامیانه و جاهلانه بود، اما در تاریخ محقق شد.
فرزندان هاشم به بنی هاشم شهرت یافتند و فرزندان امیه بن عبدالشمس به بنی امیه و همواره بین این دو تیره، جنگ و عداوت بود. برخی گفتهاند که امیه فرزند عبدالشمس نبود بلکه غلامی رومی بوده است که عبد الشمس او را به فرزندخواندگی گرفت و لذا بنی امیه نه از قریش اند و نه از اعراب. هاشم پس از پدر خود عهده دار رفادت و سقایت حجاج گردید و پس از او نیز برادرش مطلب. هاشم فردی مهمان نواز و بزرگوار بود، تا حدی که او را « عمروالعلی » میخواندند. گویند از این جهت به هاشم خوانده شد که در سالی که قحطی بر مکه حکمفرما شده بود، به فلسطین رفت و از آنجا آرد خرید و چون به مکه نان میپخت و شتر میکشت و با گوشت آن طعام طبخ میکرد و خود با دست خود نان در غذا خورد میکرد، به هاشم به معنی خوردکننده ملقب شد. نیز او نخستین کسی بود که سفر زمستان و تابستان را برای تجارت شام و یمن در بین قریش معمول کرد.
امیه بن عبدالشمس بر خصوصیات هاشم حسادت برد و کوشید که با بذل ثروت، چون او مورد تکریم قرار گیرد. اما بالعکس مورد سرزنش قوم قرار گرفت. او همواره کینة هاشم را در دل داشت. اختلاف هاشم و امیه بن عبدالشمس و در نتیجه کینهتوزیهای تاریخی بنیامیه بر ضد بنیهاشم از همینجا آغاز شد.
(سبحانی، ص 114-113؛ آیتی، ص 41)
نیاکان پیامبر - عبدالمطلب (جد اول)
هاشم چهار پسر و پنج دختر داشت. یکی از پسرانش بنام عبدالمطلب، جد پیامبر است و دیگری بنام اسد جد امی امام علی است.
نام عبدالمطلب، عامر بود. چون درموقع تولد موی سرش سفید بود او را شیبه نیز میگفتند. وی پس از وفات هاشم تا هفت سالگی در یثرب به همراه مادرش و در میان اقوام میزیست اما پس از مدتی، مطلب عمویش او را به مکه برد و بدین جهت منسوب به عبدالمطلب شد. پس از وفات هاشم مناصب کعبه از سقایت و رفادت به برادرش مطلب رسید. عبدالمطلب پس از ورود به مکه در میان بنیعبدمناف به چنان جایگاهی از عزت و عظمت رسید که پس از وفات عمویش مناصب کعبه و ریاست و بزرگی مکه به او واگذار شد. وی زمامدار قریش و کلیددار کعبه بود و حدود 80 سال زندگی کرد. در سراسر عمر خود لب به شراب نزد و مردم را از آدم کشی و بدکاری باز میداشت. او در شمار مردان موحد و معتقد به معاد بود. یکی از کارهای مهم عبدالمطلب حفر چاه زمزم و بهرهبرداری رایگان عموم از آن بود. در آن هنگام عبدالمطلب فرزندی به نام حارث داشت که با کمک او چاه را حفر کرد. انجام امور کعبه مخصوصاً سقایت بسیار برای او مشکل بود و چون آب زمزم خشک شده بود یا چاه زمزم مسدود شده بود، او میبایست برای سقایت حاجیان از چاه های اطراف مکه آب تهیه میکرد و در حوضهای نزدیک مکه میریخت و در انجام این وظایف دشوار تنها و بییاور بود.
نیاکان پیامبر - عبدالمطلب (جد اول)
هاشم چهار پسر و پنج دختر داشت. یکی از پسرانش بنام عبدالمطلب، جد پیامبر است و دیگری بنام اسد جد امی امام علی است.
نام عبدالمطلب، عامر بود. چون درموقع تولد موی سرش سفید بود او را شیبه نیز میگفتند. وی پس از وفات هاشم تا هفت سالگی در یثرب به همراه مادرش و در میان اقوام میزیست اما پس از مدتی، مطلب عمویش او را به مکه برد و بدین جهت منسوب به عبدالمطلب شد. پس از وفات هاشم مناصب کعبه از سقایت و رفادت به برادرش مطلب رسید. عبدالمطلب پس از ورود به مکه در میان بنیعبدمناف به چنان جایگاهی از عزت و عظمت رسید که پس از وفات عمویش مناصب کعبه و ریاست و بزرگی مکه به او واگذار شد. وی زمامدار قریش و کلیددار کعبه بود و حدود 80 سال زندگی کرد. در سراسر عمر خود لب به شراب نزد و مردم را از آدم کشی و بدکاری باز میداشت. او در شمار مردان موحد و معتقد به معاد بود. یکی از کارهای مهم عبدالمطلب حفر چاه زمزم و بهرهبرداری رایگان عموم از آن بود. در آن هنگام عبدالمطلب فرزندی به نام حارث داشت که با کمک او چاه را حفر کرد. انجام امور کعبه مخصوصاً سقایت بسیار برای او مشکل بود و چون آب زمزم خشک شده بود یا چاه زمزم مسدود شده بود، او میبایست برای سقایت حاجیان از چاه های اطراف مکه آب تهیه میکرد و در حوضهای نزدیک مکه میریخت و در انجام این وظایف دشوار تنها و بییاور بود.
نیاکان پیامبر - عبدالمطلب به نقلی دیگر
شکی نیست که انسان هر اندازه قوی و نیرومند باشد سرانجام تا حدودی رنگ محیط را بخود خواهد گرفت عادات و رسوم محیط در طرز تفکر او اثر خواهد گذارد . ولی گاهی مردانی پیدا می شوند که با کمال شهامت در برابر عوامل محیط ، ایستادگی نموده ، خود و محیط زندگی خود را از هر گونه آلودگی مصون می دارند .
قهرمان گفتار ما یکی از نمونه های کامل این طبقه است که در صفحات زندگی ارتباط روشنی را مشاهده می کنیم ، اگر کسی متجاوز از هشتاد سال در میان جمعی زندگی کند ، که بت پرستی و میگساری و ربا خواری و آدم کشی و بد کاری از رسوم پیش پا افتاده آنها باشد ولی در سراسر عمر خود لب به شراب نزند ، و مردم را از آدم کشی و میگساری و بد کاری باز دارد ، و از ازدواج با محارم و طواف با بدن برهنه جدا جلوگیری کند ، و در راه عمل به نذر و پیمان تا آخرین نفس پافشاری کند قطعا این مرد یکی از آن افراد نمونه است که در اجتماعات کمتر پیدا می شوند !!
آری ، شخصیتی که در وجود او نور نبی اکرم ص ( بزرگترین رهبر جهانیان ) به ودیعت گذارده شده بود باید شخصی پاک و پیراسته از هر گونه آلودگی باشد .
از حکایات و کلمات کوتاه و حکمت آمیز وی چنین استفاده می شود که وی در آن محیط تاریک در شماره مردان موحد و معتقد به معاد بوده است و همواره می گفت :
مرد ستمگر در همین سرا بسرای خود می رسد و اگر اتفاقا عمر او سپری شود و پاداش عمل خود را نبیند، در روز باز پسین بسزای کردار خود خواهد رسید.
حرب بن امیه از بستگان نزدیک وی بود و خود نیز جزء شخصیتهای بزرگ قریش بشمار می رفت ، و در همسایگی او یک مرد یهودی زندگی میکرد ، اتفاقا این مرد یهودی روزی در یکی از بازارهای تهامه تندی به خرج داد و کلمات زننده ای میان او و حرب رد و بدل شد ، این کار موجب گردید که مرد یهودی با تحریکات حرب کشته شود. عبدالمطلب از جریان اطلاع یافت و روابط خود را با او قطع نمود و کوشش کرد که خون بهای یهودی را از حرب بگیرد و به باز ماندگان مقتول برساند . این داستان کوتاه نمونه ای از روح ضعیف نوازی و عدالت خواهی این مرد بزرگ است .
نیاکان پیامبر - عبدالله (پدر پیامبر)
عبدالمطلب چون یک فرزند داشت احساس می کرد که در میان قریش ضعیف و ناتوان است؛ پس در پیشگاه خداوند نذر و نیاز کرد تا اینکه صاحب ده پسر شد که کوچکترین فرزند عبدالمطلب، عبدالله پدر گرامی حضرت محمد(صلیاللهعلیهوآله) بود. عبدالله ظاهراً در 546 میلادی به دنیا آمد. وقتی به 24 سالگی رسید پدرش، عبدالمطلب، آمنه، را به عقد عبدالله درآورد و حمزه بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، در همان سال تولد پیامبر، از دلاله متولد شد. (سبحانی، ص 139؛ آیتی، ص 139؛ آیتی، ص 51- 52)
تولد پیامبر - واقعه عام الفیل
در سال 570 میلادی، که پیامبر و عمویش به دنیا آمدند، واقعه اصحاب فیل به وقوع پیوست. ابرهه حبشی از طرف پادشاه حبشه مأمور شد تا یمن و بعد عربستان را به تصرف درآورد و کعبه را ویران سازد تا مردم به جای زیارت کعبه، به زیارت کلیسایی که پادشاه حبشه در صنعا ساخته بود بروند. وی برای تحقق این هدف شوم با سپاهی عظیم همراه فیل های جنگی به سوی مکه رهسپار شد. در نزدیکی مکه، ابرهه مأموری فرستاد و به وی گفت که پیش بزرگ قریش برو و بگو که هدف من نابودی کعبه است و اگر قریش مقاومت نکند هیچ خونی ریخته نخواهد شد. عبدالمطلب در پاسخ گفت «کعبه خانه خداست، خدا هر چه صلاح بداند همان را انجام خواهد داد.»
عبدالمطلب به مردم مکه گفت که به کوه های اطراف پناه ببرد تا در امان باشند. سپس خود را به کعبه رساند و با دلی سوزان به پروردگار چنین گفت:
بارالها برای مصون بودن از شر و گزند آنان، امیدی به غیر از تو نیست. آنان را از حریم خود باز دار. از خانه خود دفاع کن. روزی را نرسان که صلیب آنان پیروز گردد و خدعه آنان غالب و فاتح شود.
سپس خود نیز همراه مردم به کوه های مکه پناه برد و در انتظار ماند. بامدادان که لشکر ابرهه آماده حرکت به سوی کعبه شد ناگهان دسته هایی از پرندگان در آسمان ظاهر شدند که در منقار و پاهای خود سنگ هایی حمل می کردند. این مرغان لشکر ابرهه را سنگ باران کردند به گونه ای که بیشتر لشکریان هلاک شدند. ابرهه دستور عقب نشینی داد و خود بر اثر زخم هایی که از پرتاب سنگ بر بدن داشت در صنعا جان سپرد. خداوند در سوره «فیل» به این واقعه اشاره فرموده است. آن سال به سبب این واقعه به عام الفیل مشهور شد و مبدأ تاریخی پیدا کرد.
تولد پیامبر - واقعه عام الفیل
عبدالله و آمنه در این سال منتظر به دنیا آمدن فرزندشان بودند، مورخان گفته اند که احتمالاً آمنه در ایام تشریق باردار شده است.(سبحانی، ص 153، آیتی، ص 54) (ایام تشریق به روزهای 11 و 12 و 13 از ماه حج می کردند، یکی ذی الحجه و دیگری ماه رجب، که احتمالاً آمنه در ماه رجب حامل نور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شده است). بعد از مدتی عبدالله برای تجارت همراه کاروان قریش به سوی شام رهسپار شد؛ در حالی که همسرش آمنه باردار بود. بعد از مدتی کاروان به مکه بازگشت، اما عبدالله همراه آنان نبود. از کاروانیان شنیدند که عبدالله در یثرب بیمار شده و برای استراحت در نزد خویشان خود توقف کرده است. عبدالمطلب حارث را برای جویا شدن از حال برادر به یثرب فرستاد. حارث وقتی وارد یثرب شد دریافت که عبدالله با همان بیماری چشم از جهان فرو بسته است. وی این خبر را به پدرش و آمنه رساند. سوگ عبدالله برای آمنه و عبدالمطلب بسیار سنگین و گران بود. از عبدالله پنج شتر و یک گله گوسفند و یک کنیز باقی ماند. برخی منابع ذکر کرده اند که حضرت محمد (ص) چند ماهه بود که پدرش فوت کرد و قول مشهور آن است که حضرت محمد (ص) هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش رخت از این جهان بربست.
برگرفته از تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 1، دکتر علی اکبر ولایتی
به نام خدا
سلام به همه
۱۳ در کلبه خود مطلب جالبی را نقل کرده واز همه دعوت کزده آن را بخوانند.
ممنون
صد شاخه گل محمدی با صلوات
تقدیم امام عسگری(ع) در عتبات
جزحضرت مهدی(عج) نبود نایب او
آغاز امامتش درود و صلوات
آغاز امامت حضرت حجت بر محبین ایشان تبریک و تهنیت باد.
به نام خدا
خیلی ممنون اقای صفر دوست واقعا مطالب مفید و بسیار خوبی را ارائه میکنید.امیدوارم که موفق و موید باشید.از استاد عزیز هم کمال تشکر را دارم.اما ذکر یک نکته خالی از لطف نیست و ان اینکه مطلبی که استاد فرمودن در کلبه خودم نقل کردم دارای موضوع (ظهور و امتحانات پیش رو) می باشد
سلام
نیاز به تحقیق نیست خودتون گفتید بر دین ابراهیم بودند و یکتا پرست.
توی تفسیر خودتون گفتید پیامبر فرزند شهید بود جای دیگه گفتید پدر ایشون بر اثر بیماری از دنیا رفتند ! کدام درست است؟
شاید منظورتون شهادت هاشم بوده؟!
سلام
ممنون که هستید
آیا این حق ما نیست که صندوقچه ای داشته باشیم؟ برای خودمان؟
البته قدم هر کس که بیاید به روی چشم ولی من تعجبم دنیا که بزرگ است چرا برخی به اصرار می خواهند با انسان چای بخورند. اسم این تمامیت خواهی است.
به نام خدا
سلام به همه
خانم رحیمی نژاد و 13 عزیز
بسیار ممنون که واسه دین خودتون وقت گذاشتید
اینن ننگ بزرگی بر ما مسلمونا هست که ندونیم پیامبرمون کی بوده و چی بوده و از کدوم خانواده به دینا آمده
خانم رحیمی نژاد
من هنوز وقت نکردم مطالب کلبه تون رو بخونم اما انشاله از هفته دیگه که وقتم آزاد شد و نوشتن پایان نامه ام به اتمام رسید حتما میام
یه بالم که همون قرانه لنگ می زنه
و
همینکه شما (و ایضا 13 و در راس همه استاد عزیز) مو به مو مطالبم رو می خونید بسمه
یه سوال:
واقعا فکر می کنید پیامبر اسلام وفات کردن؟ بعضی از اسناد تاریخی اینجور نقل کردن اما بعضی دیگر فوت پیامبر را مشکوک اعلام کردن
یعنی ایشان را به شهادت رسانده اند (که در ادامه روی این موضوع حتما تحقیق خواهم کرد)
همین شبهه هم درباره ی پدر بزرگوارشون صادقه. یعنی بیماری ایشون مشکوک بوده!!!
خوشبختانه سند این موضوع دمه دستمه و در پست های آینه خواهم گذاشت
تو این مدت که نیستم (تا شنبه) اگه مطلبی تکمیلی داشتین خوشحال می شم بذارید
یا علی
به نام خدا
سلام مرتضی
مطلبت حقیقتا جذابه
خواهش می کنم با ذکر منابع و مآخذ معتبر باشه تا اثر بهتری داشته باشه. خود من مساله (احتمال) شهادت پدر بزرگوار حضرت محمد (ص) را نشنیده بودم.
---------------------------------------------------------------------------
به نام خدا
سلام ۱۳ عزیز ما از تو متشکریم
در این صندوقچه جا برای همه هست اما کسانی که کمینه اصول احترام متقابل را بلد باشند.
نه هیدروژن صفتان پرمدعای دروغگویی که خیلی از آنها اسلام اسلام می کنند اما نان معاویه را می خورند ودر بزنگاههای تاریخی حتی قزآنها را سر نیزه می کنند.
دو رویان و معاویه صفتان بدانند خداوند در کمینگاه است!
کاش همه مانند تو بودند. بگذریم آخرالزمان است دیگر!
امید آن که (اول خودمرا می گویم) در ظهور ان شاالله قریب الوقوع ایشان جزو خدای ناکزده دشمنان ایشان نباشیم و اگر سعادت داشته باشیم که ...
بگذریم.
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
--------------------------------------------------------------------------------
بچه ها ۱۳ مطلب جالبی در کلبه اش گذاشته و از همه دعوت کرده ان را بخوانند
به نام خدا
سلام استاد
شما دانایید و ما هنوز در ؛ب؛ی بسم الله .
ولی استاد گاهی آدم ها یی هستن که از روی دوست داشتن می خوان با آدم چایی بخورن دشمن نیستن اما این دوست داشتن یک طرفه است . من یاد گرفتم انسان قابل احترام است و قابل دوست داشتن مگر این که بدیش ثابت بشه .
اما بعضی ها دشمنند و در شکل و ظاهر دوست خودشونو نزدیک می کنن . و هرچه دوستی هم کنی جز با دشمنی جواب نمی دن.
چند سالی هست که خدمت شما شاگردی میکنم نه علم شیمی علم زندگی .رفتار شما رو بارها دیدم و میدونم حرفاتون در مورد دشمنان است .
امیدوارم این آدم هایی که نمی دونم کی هستن دست از کارایه بی منطق و بی فایدشون بردارن .
براتون آرزوی سربلندی و آرامش و شادی دارم استاد.
ببخشید گستاخی کردم.
سلام آقا مرتضی
خیلی دلم میخواد بدونم این مطالب رو چطور تهیه می کنید ؟
کتاب بحث و گفتگو اینترنت یک سایت مشخص ....کدوم؟
امیدوارم پروژتون خوب تموم بشه خستگی از تنتون در بیاد .
سلام
ممنونم شما لطف دارید.
ولی با این لطف و اطمینانی که به بنده دارید وابراز می کنید در لیست آدم بدهای آنها می روید!
به نام خدا
سلام
جمله ی آخر در لیست آدم بد های آنها می روید ! است؟ نقطه ها معلوم نیست.
استاد دوستی و دشمنی خلق خدا خیلی به کار آدم نمی آد فقط آدم خودش باید خوب باشه و بدی نکنه . خدارو دارم بستمه (انشاالله که دارم خدا مهربونه) حرف حق رو زدم کسی ظرفیت شنیدن نداره من مقصر نیستم خودش رو اصلاح کنه تازه چیزی برای از دست دادن ندارم نه جاهی نه مقامی این هم برای خودش نعمتی است تازه اگه جاه و مقام هم داشتم حرفم رو می زدم من شما رو قبول دارم و به عنوان استاد هم دوستتون دارم به دیگران چه. تو این دنیا تنها چیزی که اختیارش با ما مونده احساسمونه نمی ذارم این یکی حق هم ازم گرفته بشه .
به نام خدا
سلام
ممنون
واقعا ممنون
شما می فهمید چه می گویم.
اگر کسی بگوید من دوست ندارم عموزاده در دفترش با فلانی و فلانی بنشیند و صحبت کند (!!!) و این را با احساس حق به جانب بگوید-چگونه باید راجع به این طرز تفکر قضاوت کرد؟
من با این گونه افراد واین طرز تفکر مشکل دارم. آنها که کمینه آزادی شخصی را نیز بر نمی تابند. این تفکر خارجی گونه امام کش-که فقط خود را حق می پندارد وبه راحتی به دیگران انگ نفاق و استغفرالله ارتداد می زند و ...
آه علی چه زجری از آنها کشیدی
آه امام چه خون دلی از آنها خوردی
کجایند بی ادعایانی که با دست طاهر خود به سینه مدعیان دروغین بزنند و در این راه از نام و نان و جان و تهمت و افترا نترسند.
اینها همانها هستند که علی (ع) می فرماید آه که چه شیفته دیدار آنانم!
آه که چه آرزومند پیروزی ایشان.
ببخشید کوکم کردید و این آهنگش!
باز هم ممنونم
حتی اگر توانسته باشم یک نفر را فقط یک نفر را (یعنی شما را) معلمی نسبتا خوب بوده باشم راضی ام
به نام خدا
سلام به همه
با ابنکه موضوع به حاشیه رفت (مخصوصا بحث دشمنی) اما چون سوال پیش اومد چندتا مطلب می ذارم که قضاوتش با خودتون
سوال اینه که آیا حضرت محمد (ص) به مرگ طبیعی از دنیا رفت و یا شهید شد؟
بعدش برمیگردیم سر موضوع خودمون
یا علی
یکی از آسیب های مسایل تاریخی آن است که برخی از رخدادها ابهام دارد و از شفافیت لازم برخورد دار نیست ؛ از این رو قضاوت دربارة آن ها مشکل است. تاریخ زندگی پیامبر(ص) نیز از این قاعده مستثنا نیست و بخشی از آن فاقد شفافیت می باشد؛ از این رو دانشمندان سنی و شیعی در خصوص تاریخ ولادت ایشان اختلاف نظر دارند که دوازدهم ربیع الاول است و یا هفدهم آن.
یکی از مسایل دیگر که ابهام دارد، آن است که آیا حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفت و یا شهید شد ؟
عده ای تلاش می کنند در جامعه مسلمین القا کنند پیامبر عمر طبیعی خودشان را کرد . کسی به ایشان قصد سوء نکرد. و این نظر خود را با تعبیر وفات و یا رحلت پیامبر ابراز می دارند؛ و متأسفانه در محافل شیعیان هر چند نادانسته و ناخواسته؛ چنین تعبیر می شود.
چون الان سرم خیلی شلوغه نتونستم مطالب رو جمع بندی کنم
واسه همین مابقی مطلب از آدرسهای زیر بخونید
http://www.tebyan.net/religion_thoughts/articles/theinfallibles/prophetmohammed/2011/2/1/153671.html
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=4770
http://moudeomam.com/pasokh-be-soalat-va-shobahat/porsesh-va-pasokh/4033-porsesh-va-pasokh.html
به نام خدا
سلام استاد
استاد شما معلم خوبی هستید قصد چاپلوسی ندارم اگه می شد بگم چه چیزایی از شما یاد گرفتم خودتون تعجب می کردید
از لطف شما ممنونم
ممنون
به نام خدا
درود بر مرتضی عزیز
ببخشید یکمی دیر پاسخ دادم
در پاسخ به کامنت شنبه 16 بهمن ماه 1389 ساعت PM 2:37 می خواستم بگم که با نظرت پیروز اینکه اگر کسی ولایت نداشته باشه نور ایمان در قلبش روشن نمی شه و نمی تونه از قرآن استفاده کنه و قرآن را متوجه بشه مخالفم. همانطور که می دونی قرآن 2 بعد خیلی مهم و واضح دارد:
1- بعد فردی و 2- بعد اجتماعی
در موارد فردی چون خداوند به انسان عقل داده پس با خواندن قرآن می تواند احکام فردی و اخلاقی را استخراج کند. نمی گویم که علم تفسیر را نیز هر فردی دارد بلکه منظورم این است که کتاب دینی ما که به ادعای همه ی ما مسلمان ها (و در واقع) کتابی کامل است پس من نوعی پس از خواندن آن بایستی بتوانم در حد عقل و فهم خودم از آن برداشت کنم و فکر نمی کنم این موضوع با ولایت مداری و پذیرش ولایت از ناحیه ی کسی مغایرت رابطه ای داشته باشد.
در واقع کتابی که کامل است بایستی بتواند قابل درک و فهم برای عقل هر انسان نوعی باشد
لازم است اضافه کنم که این مطلب به این معنا نیست که عقل انسان در تمام زمینه ها کامل است و قادر به پاسخ گویی به تمام مسائل. همچنین اینکه تنها عقل برای رستگاری کافی باشد. و یا اینکه تمام مسائل بیان شده در قرآن را بتواند بفهمد ولی به هر حال برای زندگی بایستی قرآن رهنمودهایی در حد درک و فهم من نوعی داده باشد. بدون نیاز به واسطه ای دیگر.
در نهایت می خواستم بگم که با توجه به مسائل و مشکلاتی که من می بینیم و با آنها روبرو می شوم حدس زدم که اینگونه به بحث بنشینیم و وقتی که توجیه شدیم با پایداری بیشتری به ادامه کار بپردازیم. تنها یک پیشنهاد بود ولی در هر صورت پیشنهاد اولیه با شما بود و خودتان مختار در چگونه به سرانجام رساندن کار. منم اگر مطلب مفیدی داشتم ارائه می دم و از نوشته های ارائه شده استفاده می کنم.
پاینده باشی و پیروز
یا علی
به نام خدا
سلام
نه سلمان عزیز!
در جنگ حق و باطل که قرآنها به سر نیزه نفاق رفته بود علی (ع) فرمود: آیا قرآن مفسری شایسته نمی خواهد...؟ یا قرآن ناطق منم یا موارد دیگر.
از نظر من باید کسی باشد که تخصص توضیح و بسط را داشته باشد هر چند که خود شما هم در ادامه بحثت به این مهم اشاره کرده ای آنجا که به ناکامل بودن عقل اشاره کرده ای.
به نام خدا
یه نکته رو یادم رفت بگم که قصد به حاشیه رفتن موضوع کلبه رو نداشتم و ندارم. تنها می خواستم به نظر تکمیلی داده باشم.
اما در مورد مطلب معترضه مرتضی در مورد به حاشیه رفتن بحث نظرم این است که هر چند در ابتدا حق با مرتضی است که کمی دلخور شود ولی مرتضی عزیز چون از همه چیز آگاه نیستی و همان دشمنان همیشگی قصد تخریب دارند لذا گاهی ضرورت ایجاب می کند که در جاهای مختلف پاسخ آنها داده شود هرچند که نوشته ها مناسب کلبه نباشند.
پیروز و سربلند باشی
یا علی
به نام خدا
سلام به همه
سلمان خوشحالم که باب بحث رو باز کردی چون اینگونه تشویق به تفکر و تحقیق بیشتری می شیم.
حال چه بحثی زیباتر از شناخت دینمون
واسه شناخت اسلام زمینه های متععدی وجود داره که من مطالعه در اهل بیت رو انتخاب کردم چون شخصا بجز یه سری اطلاعات محدود و تکراری که از بچگی بهم گفتن چیز دیگه ای نمی دونم.
از دیگر زمینه ها مطالعه در قرآنه٬ یکی دیگه ولایت پذیری٬ دیگری مطالعه در احکام الهی و غیره
البته این نکته رو هم بگم که واسه این کار با خیلی از اساتید اهل فن صبحت کردم و همگی با این نظر من موافق بودن که تا شخص پیامبر رو خوب درک نکنیم نمی تونیم به معجزه اش آنطور باید و شاید پی ببریم.
یه مثال بزنم: اگه ما افکار و عقاید و آرمان های امام رو نشناسیم می تونیم به هویت و عظمت انقلاب پی ببریم؟
همه ی اینها در طول هم اند
ما اگه ائمه رو که قرآن ناطق هستن نشناسیم چجور می تونیم خود قرآن رو بشناسیم؟
جواب این سوالم رو دوست دارم بدونم!!!
راستی فکر کنم منظورم رو از اون جمله خوب متوجه نشوی٬ گفتم نیت ما پی بردن به عمق قرآنه نه اینکه همچون یه کتاب قصه بخونیمش (که البته این هم درجای خودش با ارزشه) و ما فقط در شرایطی می تونیم به معجزه های قرآن پی ببریم که نور ایمان در قلب هامون روشن بشه و این امر جز با ولایت پذیری محقق نمی گرده
بر می گردم به سوال قبلم٬ می تونیم امام علی رو نشناسیم اما قرآنی رو که تلاوت می کرد بشناسیم؟
به نام خدا
سلام و درود به همگی
اقای رحمانی عزیز
استاد و جناب صفر دوست پاسخ های قابل تامل و باارزشی به نظز جنابعالی داده اند ولی من هم نظرلت خودم را نقل میکنم.
۱)قران کامل هست ولی برای استفاده از ان انسان کامل هم لازم است.در جاه هایی از قارن کریم هم به انسان ها توصیه شده است که به صاحبان علم رجوع کنند وصاحبان علم ائمه هدی هستند بودن شک
۲)حدیث ثقلین را که حتما مطالعه نموده اید پیامبر اکرم تا ورود بر حوض کوثر قران و ائمه را مکمل هم قرار داده اند
۳)اگر ما با صاحبان علم رجوع نکنیم جتما به ایاتی خواهیم رسید که با میل و هوس خودمان ان را تفسیر خواهیم کرد .در این صورت راه را اشتباه رفته ایم و باعث پیامد های بسیار تلخی میشویم که در تاریخ به کرات تکرار شده(مثل همان مثالی که استاد فرموده اند)
و....
یا حق
به نام خدا
درود بر مرتضی عزیز
خواهش می کنم.
اولین نظری که در مورد موضوع این کلبه دادم پیرو همین موضوع بود که شناخت ما کامل تر بشه (البته خودم را عرض می کنم).
من می گم که اینطوری به قضیه نگاه نکنیم که ما در جامعه ی اسلامی و خانواده های مسلمان دیده به جهان گشودیم و پس از چند سال به ما گفتند که به سن تکلیف رسیده اید و بایستی خداوند یکتا را بر طبق موازین و دستورالعملی که تحت نام دین است پرستش کنیم!!! من می گم که با این فرض بریم جلو که من نوعی پس از مدتی نیازی درون خود احساس می کنم که در پی آن می روم. حال نفش دین در پاسخ گویی به این نیاز درونی و روحی چیست؟
چرا انسان نیاز به دین دارد؟
حال فرض کنیم که شخصی پس از بررسی در ادیان مختلف به این نتیجه برسد که دین اسلام کامل ترین دین است. مهمترین راه شناخت دین اسلام و ادیان الهی دیگر خواندن کتاب فرستاده شده از طرف خدا به عنوان منبع آن دین است.
حال شخص به قرآن رسیده است! آیا در این مرحله که در پی جستجوی دین الهی خود است با خواندن قرآن نبایستی قانع شود که اسلام کامل ترین است؟
منظورم این است که در این مرحله هنوز وارد دین نشده است بلکه پشت در دین است و به قرآن رسیده است و نیازی به ولایت ندارد بلکه در مرحله جستجو است.
من می گویم که دینی که کامل ترین است کتابش بایستی قابل فهم باشد برای کسانی که خواستار تحقیق در این دین هستند.
در مورد معصومین بحث متفاوت است. آیا ابتدا قرآن نازل شده یا مولا علی (ع) و حضورت محمد (ص) معرفی شده اند؟
البته جایگاه مولا علی (ع) و پیامبر اکرم (ص) کاملا برای ما مشخص است ولی منظورم این است که پیامبر نیز وقتی مشرکین را به دین اسلام دعوت می کرد آیات قرآنی را که به او نازل می شد را بیان می کرد و اینگونه می گفت که ایشان از جنسی متفاوت نیست بلکه از همان مردم است و همانطور که از نام ایشان پیداست پیامبر است. یعنی وظیفه ی انتقال پیام خدا به مردم را بر عهده داشتند بدون اینکه کوچکترین دخل و تصرفی در آن داشته باشند.
پس وقتی قرآن برای انسان آن زمان که از نظر فرهنگی در حد بسیار پایینی بود قابل درک بود و موجب یکتاپرستی مردم آن زمان می شد یعنی بی واسطه و بدون اینکه موضوع دیگری دخالت داشته باشد اثربخش بوده است.
«بحث ظریفی است اگر کمی قاطی شود ممکن است که سو تفاهم شود و من ملحد شوم پس کمی دقیق تر بنگریم»
من از این منظر به آن نگاه می کنم و اینکه برای هدایت من خود قرآن کفایت می کند و به طور کامل مسائل را تشریح کرده است.
اما در مورد سوالت بایستی بگویم که وقتی که قرآن را بخوانی و نشانه هایی را که برای بندگان ویژه ی خدا برشمرده است را دریابیم بی شک مولا علی (ع) را به عنوان پیشوا بر می گزینی چرا که همان قرآن ناطق است. یعنی آنچه را که خدا به صورت دستورالعمل کتبی بیان فرموده اند به صورت عملی در رفتار و کردار و گفتار مولا می بینی.
یه مثال می زنم ولی قصد قیاس ندارم چرا که شبیهی وجود ندارد که بخواهیم آنرا با قرآن و مولا علی (ع) مقایسه کنیم اما یه مثال شیمیایی:
مثلا وقتی در درس آلی گفته می شود که اسیدهای لوییس به عنوان کاتالیزور کابرد دارند تنها به صورت تئوری است ولی وقتی در عمل در آزمایشگاه بررسی می کنیم و نقش آنها را به عنوان کاتالیزور به صورت عملی مشاهده می کنیم دیگر ملکه ی ذهن می شود.
در مورد قرآن و مولا علی (ع) نیز چنین است.
در پناه خدا
به نام خدا
سلام سلمان
برای کسی که در آزمایشگاه به این حقیقت می رسد فرمایشت صحیح است
اما عامه مردم که نمی دانند اسید لویس چیست یا خواصش کدام است باید به متخصص مراجعه کنند. یعنی آن شیمیست برایشان اسید لویس و خواص آن را توضیح دهد و تفسیر کند.
موضع بحث به نظر من این جا نیست موضع بحث به نظر من جای دیگری است که چون خودم جوابش را نمی دانم سوالش را هم طرح نمی کنم!
هر کس خواست حضوری.
ممنون