کلبه اهل بیت (علیهم السلام)-۲-به پیشنهاد مرتضی

ما  را امید عفو تو  مغرور کرد  ورنه من 

خود کیستم که بر توبگویم خطا ببخش

نظرات 76 + ارسال نظر
مرتضی جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ق.ظ

به نام خدا
سلام دوستان
من شرمنده ی کلبه اهل بیت 1 هستم که با نبودن های مکررم نتونستم حق مطلب رو ادا کنم و به اون هدفی که در ذهن داشتم برسم
عذرم هم تا حدودی موجه هست (درگیر کارهای دفاعیه و پایان نامه ام بودم) اما این دلیل بر کم کاری ام نمی شه
اهل بیت (علیهم السلام) بر هرچیزی مقدم ترند
از خدای متعال خواهان اینم که بهم قدرت و توان این را بدهد که بتونم حقی را که بر گردنم هست (و حفق این کلبه را) ادا کنم

کمی زمان می خواهم تا مطالبم رو دسته بندی کنم
انشالله دست پر باز خواهم گشت

بچه ها شما هم در بهتر شدن این کلبه کمکم کنید
یا علی

۱۲۰ جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ

درتمنای جمالت شورش و غوغا شده شیونی گردیده گوئی محشری برپا شده
لاله هاروئیده گلگون درسربازارعشق باز با الله اکبر هر دلی شیدا شده
تا شمیم زلف تو پیچیده در کوی بلاد
انقلابی درجهان ازجمعه هاپیداشد
کس نشد اگه از اسراردل شوریدگان اینهمه غوغا ز هجر یوسف زهراشده

استاد جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:09 ب.ظ

نقل از عصر ایران:

رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور با طرح این پرسش که چه شد خوارج از علی (ع) فاصله گرفتند، خاطرنشان کرد: ویژگی‌های خوارج باعث شد آنها از راه حق جدا شوند که یکی از این ویژگی‌ها قشری گری است یعنی خوارج با اینکه اهل عبادت بودند، اما به ظاهر قرآن پایبند بودند و از سطح به عمق نرفته بودند یعنی نسبت به دین و معارف دینی سطحی ‌نگر بود و پندار غلط از دین داشتند یعنی برداشت قشری و یکسونگر داشتند که از عوامل انحراف آنها بود.

وی افزود: خوارج به ظاهر انسان‌ها توجه می کردند و امروز نیز در این رابطه شاهد حضور عرفان‌های دروغین در جامعه هستیم که افرادی ادعا می‌کنند با امام زمان(عج) دیدار کرده‌اند و حتی بسیاری از افراد تحصیل کرده جذب آنها می‌شوند که طالع می‌بینند و فال می‌گیرند و گاهی دعا می‌نویسند و دعا را زیر سئوال می‌برند. خوارج چنین تفکری داشتند و افرادی سطحی‌نگر، قشری و ساده ‌اندیش بودند. بنابراین حرف حق به گوش آنها نرفت و روبروی علی ایستادند و به علی گفتند دعوت معاویه را به حکمیت بپذیر که در غیر این صورت تو را مثل عثمان می‌کشیم.

وی قشری ‌گری را خطرناک خواند و گفت: مقدس ‌نمایی یا ظلم‌های دروغین خطرناک است و آفت دین و حقیقت به شمار می‌رود که در این رابطه امام (ره) نیز واقعا سختی کشیدند و در اوایل نهضت خود در محاصره این چهره‌های مقدس مآب بودند که نفوذ شدیدی در جامعه داشتند و امروز هم وجود دارند و عده‌ای با چهره‌های مقدس گونه و حرف‌های الهی و آسمانی روبروی انقلاب می‌ایستند و خون شهدا را پایمال می‌کنند که اینها بسیار خطرناک هستند.

تقوی تندروی و افراط را ویژگی دیگر خوارج دانست و گفت: در هر جامعه گروهی تندرو وجود دارند که از امام زمان خود حجت خود و ولی امر خود جلوتر حرکت می‌کنند و بسیار خطرناک هستند و علی (ع) بارها تاکید می‌کنند، دو گروه به خاطر افراط و تفریط‌شان جهنمی هستند آنها که محبان مفرط من هستند و آنها که مرا کافر می‌دانند و این دسته معمولا توسط شیطان‌صفتانی مثل عمر وعاص اداره می‌شود.

وی ویژگی دیگر خوارج را عدم درک سیاسی دانست و گفت: این گروه زمان را نمی‌شناسند و تحولات جامعه را درک نمی‌کنند و زیرکی لازم برای یک مومن را ندارند در حالی که ایمان به انسان بصیرت می‌دهد اینها انسان‌هایی بی‌بصیرت هستند لذا اسیر دست دیگران می‌شوند چون دشمن‌شناس نیستند.

رئیس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور در ادامه به سیره علی(ع) در برخورد با خوارج اشاره کرد و گفت: علی(ع) در برخورد با خوارج از چند روش به شیوه مرحله‌ای استفاده کرد چون خوارج از مردم خودی هستند و دشمن بیگانه به حساب نمی‌آیند، بلکه از درون جامعه به وجود آمدند پس علی (ع) ابتدا ماهیت آنها را معرفی می‌کند و در برخورد با آنها روشنگری و توجیه را به کار می‌برد همانطور که مقام معظم رهبری در فتنه سال گذشته تاکید بر بصیرت‌افزایی داشتند و شیوه علی (ع) را به کار بردند و از سیره علی (ع) در برخورد با فتنه استفاده کردند که همان روش روشنگری و توجیح بود.

تقوی گفت: دومین مرحله برخورد علی(ع) با خوارج مدارا بود البته تا آنجا که امنیت عمومی را به خطر نیندازند، اما وقتی که ارشادهای امام بر دل سیاه آنها موثر نشد و جاده‌ها را نا امن کردند و یاران علی را به همراه همسر حامله ‌اش کشتند علی (ع) دید مدارا کردن صحیح نیست، چرا که حقوق مردم به خطر افتاده است پس وقتی به خیابان‌ها می‌آیند مغازه‌ها و اداره‌ها را آتش می‌زنند امنیت مردم را به خطر می‌اندازند بسیجی‌ها را می‌زنند و می‌کشند علی نباید ساکت بنشیند و باید از امنیت مردم دفاع کند و در همین رابطه بود که علی (ع) فرمود من بودم که توانستم چشم فتنه را کور کنم. چرا که هر کس نمی‌توانست با کسانی که آثار سجده بر پیشانی آنها وجود دارد مقابله کند.

بانوی ایرانی جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ http://www.sobhan88.blogfa.com


همان گونه که در غیبت مقصریم
در ظهور موثریم !!!!!

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

امروز کسی می گفت وقتی خشکسالی میشه همه دور هم جمع میشیم و از ته دل دعای بارون می خونیم.بارون می خوایم واسه خوردن بهتر خواب آسوده تر و....

داشتم فکر می کردم تا حالا شده یک بار دور هم جمع شیم خودجوش و از خشکسالی روحیمون شکایت کنم و ....

ذائقمون عوض شده

سلام
ممنون

بانوی ایرانی جمعه 27 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:32 ب.ظ http://www.sobhan88.blogfa.com

همیشه شاید دنبال یه جوای اساسی برای سوالای زیر بودم:
اهل یعنی چه؟
و کدام بیت؟
:::
از اونجا که از معصوم (ع) روایت داریم و البته هر عقلی تائید می کنه ؛چیزها با ضدشون شناخته می شوند؛
چط.ره جواب این سوال رو در مناظره بین دو فرقه کــــــــــلامی شیعه بگیریم از وبلاگ زیر یه چیزایی می نویسم شاید تکراری باشه اما بنظر قابل تامل و تجدید نظر هم هست...

http://monazere2.blogfa.com/post-111.aspx



اهل بیت پیامبر کیانند ؟





اول : آل در لغت عرب به معنی قوم و قبیله شخص است و شامل زنان نمی شود . وقتی گفته می شود حکومت فلان کشور از آل ملک فلان است ، منظور پسران اوست و در این مورد زنان در نظر گرفته نمی شوند . بنابراین آل نبی اساساً شامل زنان آن حضرت نمی گردد . آری اگر تعبیر به اهل بیت شود ، در لغت شامل پسران ، زنان و بقیه بستگان نیز می گردد . پس آل در لغت شامل تمام پسران از یک نسل و حتی بستگان نزدیک شخص می گردد و معنی اهل بیت نیز در لغت گسترده است و شامل زنان نیز می شود .





دوم : رسول خدا صلی الله علیه و اله مفهوم لغوی آل را تغییر داد و آن را در یک اصطلاح جدید اسلامی بکار گرفت . او مفهوم اهل بیت و آل بیت را فقط برای علی ، فاطمه ، حسن ، حسین و نه فرزند از نسل حسین که آخرینشان مهدی علیه السلام است ، قرار داد . بنابراین اهل بیت و آل نبی دو اصطلاح خاص نبوی گردید که فقط شامل افراد خاصی گشته و سایر اشخاص را در بر نمی گیرد . مثل کلمه صلاه که معنی لغوی آن گسترده و شامل هر دعائی است اما رسول خدا آن را اصطلاحی خاص برای عبادتی مخصوص قرار داد . چنانچه کسی معنی صلاه را در آیة شریفه « و أن أقیموا الصلاه و اتقوه و هو الذی إلیه تحشرون » ( الانعام : 72 ) به دعا تفسیر کرده و بگوید : « هر کس دستانش را بلند کرده و خدا را بخواند یا خدا را با دلش بخواند نماز خوانده » خواهیم گفت که معنی درست و قابل قبولی نیست . چرا که مقصود از قول خداوند در عبارت « أقیموا الصلاه » ‌همان صلاه اصطلاحی است و هرگز به معنی لغوی یعنی دعا نمی تواند باشد .در اینجا هم اگر کسی بگوید آل نبی و اهل بیت نبی از نظر لغت شامل پسران و زنان او می گردد ، خواهیم گفت که کلام پیامبرت را زیر پا مگذار چرا که او آل و اهل بیت را اصطلاح خاص ، برای افرادی معین و مشخص قرار داد . پس منظور از آل و اهل بیت در آیات و احادیث شریف همان معنی اصطلاحی خاص آن است نه معنی لغوی ، مگر آن که شاهد و دلیل روشنی باشد که بفهماند منظور همان معنی لغوی است .





سوم : دلیل بر کاربرد این اصطلاح خاص نبوی ، حدیث کساء است . حدیثی صحیح و گویای این نکته که رسول خدا صلی الله علیه و اله به ام سلمه اجازه ورود به جمع اصحاب کسا را نداد . احمد در کتاب مسندش روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و اله عبا را از دستان ام سلمه کشید . در حقیقت آن حضرت با این عمل خود ام سلمه را از میان اهل بیت به همان معنی اصطلاحی مورد نظر خارج کرد . احمد در ج 6 ص323 مسند می گوید : ام سلمه روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و اله به فاطمه علیها السلام گفت : « همسر و دو پسرت را بیاور » . فاطمه آنان را حاضر کرد . رسول خدا یک عبای فدکی روی آنها انداخت ، دستش را بر آن جماعت نهاد و گفت : «‌ خداوندا این گروه ، آل محمدند پس درود و رحمت خود را بر محمد و آل محمد فرست که تو حمید و مجیدی »‌ . ام سلمه گفت : عبا را بلند کردم تا من هم به آنان بپیوندم ، اما رسول خدا آن را از دستم کشید و گفت تو را به خیر و سلامت . این روایت را ابویعلی در مسندش ج 21 ص 323 و 456 و طبرانی در معجم کبیر ج 3 ص 53 و ج 32 ص 336 و دیگران نقل کرده اند .





چهارم : با توجه به صراحت حدیث کساء معنی اهل بیت منحصر در افراد خاص و مورد نظر پیامبر است و آن حضرت همسران خود را از آن مقام بلند بیرون و آنان را از میان اهل بیت خارج کرده است . بنابراین هر کس معتقد باشد که زنان رسول خدا نیز جزء‌ اهل بیت او هستند در حقیقت با این خواست و اراده رسول خدا مخالفت کرده و مخالفت با رسول خدا نیز چیزی جز مخالفت با خداوند نیست . به علاوه این عمل ستمی آشکار در حق اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و اله است که دیگران را در حق اختصاصی آنان که خداوند بدان مخصوصشان کرده شریک کرده است .

ممنون از نظرات ارزشمندتان

دوران کودکی پیامبر (ص) سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ق.ظ

ولادت محمد بن عبدالله

عموم تاریخ نگاران معتقدند که آن حضرت درعام الفیل یا سال570 میلادی به دنیا آمده‌اند زیرا آن حضرت در سال 632 میلادی رحلت فرمود در حالی که سن ایشان 63 سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در سال 570 میلادی واقع شده است اما در روز ولادت اختلاف است. در بین محدثان و مورخین اهل تشیع قول مشهور جمعه 17 ربیع الاول و پس از طلوع فجر و در میان اهل تسنن، روز دوشنبه دوازدهم همان ماه است.
گویند که همزمان با ولادت رسول مرسل، طاق بلند ایوان مدائن فروریخت و شکافی چون دائرة شمشیر در آن به وجودآمد، آتش جهل آتشکدة آذرگشسب فارس برای همیشه خاموش شد، سرد شد و مرد، و آسمان مکه ستاره باران و نورافشان شد.
پدر آن حضرت عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم و مادرشان آمنه بنت وهب بوده است. اجداد آن حضرت همگی یکتا پرست و نیکومنش و از نسل فرزندان اسماعیل بوده‌اند.
در مورد نامگذاری آن حضرت آمده است که عبدالمطلب نوزاد را به کعبه برد و برای او دعا کرد و او را «محمد» نامید. پیش از پیامبر در تاریخ عربستان، تنها 16 نفر بدین نام مسمی شده بودند و بنابراین محمد نسبت به دیگر نامهای اعراب، نامی غیرمتداول و نامعروف بود. چون از عبدالمطلب پرسیدند: « چرا از نامهای اجداد اعراض کردی؟ » گفت: « می‌خواستم در میان آسمانیان و زمینیان ستوده باشد.» برخی دیگر از مورخین معتقدند که این نام را مادر آن حضرت بنابر الهامی غیبی انتخاب کرد.
امروز به برکت وجود رحمه العالمین نام محمد بیشترین آمار را در بین نامهای دنیا به خود اختصاص داده است.

دوران کودکی پیامبر (ص) سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 ق.ظ

سماء و صفات پیامبر

آن حضرت در میان آسمانیان به احمد و در بین زمینیان به محمد، محمود، ابوالقاسم، طه، یاسین، خاتم و امین شهرت دارد.

محمد و محمود است چون ستایش شده است و قابل ستایش.

او را همچنین ماحی گویند؛ چون خدا به واسطة وجود او کفر را محو کرد.

حاشر است چون مردمان در جهان دیگر بر پای او محشور می‌شوند و عاقب است چراکه آخرین پیامبر از جانب خداست.

او نبی‌الرحمه است چراکه خداوند فرمود: «وما ارسلناک الارحمه للعالمین» . و نبی الملاحم است چون بیش از هر پیامبری دستور به نبرد و مبارزه و مقاومت داشت.

خداوند در قرآن پیامبر را به گونه‌های بسیار خوانده است: رسول امین ،شاهداً و مبشراً و نذیراً ، داعیاً الی الله، سراجاً منیراً، رحمه للعالمین، خاتم النبیین، محمد رسول الله ، کافه للناس ، هدیٌ ورحمهٌ لقوم یومنون، الرسول النبی الامی، رؤوف رحیم، نذیر و بشیر، النذیر المبین.

آن حضرت همچنین در میان مردم ملقب است به رسول الله، حبیب الله، رحمه للعالمین، سید المرسلین، امام المتقین، خاتم النبیین ، رسول الهادی، قائد غر المحجلین ، خیر البریه، نبی الرحمه، مفتاح الجنه و مکنی است به ابوالقاسم، ابو ابراهیم، ابو الطیب، ابو الدارین، ابو الریحانین، ابو السبطین، ابو المساکین و ابوالارامل.

دوران کودکی پیامبر (ص) سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ق.ظ

دوران کودکی پیامبر (ص)

صفحات تاریخ گواهی می دهد که زندگانی رهبر عالی قدر مسلمانان از آغاز کودکی تا روزی که برای پیامبری بر گزیده شد، متضمن یک سلسله حوادث شگفت انگیز است و تمام این حوادث شگفت انگیز جنبه کرامت داشته و روی هم رفته گواهی می دهند که حیات و سر گذشت رسول اکرم یک زندگانی عادی نبوده است.

نویسندگان در باره توجیه این حوادث دو دسته اند :

1) مادی ها و جمعی از خاور شناسان: دانشمندان مادی که جهان بینی آنان فقط از دریچه مادیگری است و سازمان هستی را در چهار دیوار « ماده » منحصر می دانند و تمام پدیده ها را پدیده مادی و برای هر کدام یک علت طبیعی معتقدند، به این حوادث اهمیت نمی دهند و سند آنها هر قدر هم محکمتر باشد، کوچکترین اعتنائی به آن نمی کنند زیرا روی اصل مادیگری وقوع چنین رویدادها ممتنع است و هر چه در لابه لای تاریخ از این نوع قضایا مشاهده کنند همه را زائیده پندار و حب و علاقه پیروان آن آئین می دانند.
گروهی از خاور شناسان در عین اینکه در ظاهر خود را موحد و خدا شناس قلمداد می کنند و به جهان ماوراء طبیعت معتقدند اما بر اثر ضعف ایمان و غرور علمی و غلبه مادیگری بر افکار آنها، هنگام تحلیل حوادث از اصول مادیگری پیروی می کنند، ما بطور مکرر در سخنان آنان این جمله ها را مشاهده می کنیم که نبوت یک نبوغ بشری است؛ پیامبر یک نابغه اجتماعی است که با افکار نورانی خود مسیر زندگی بشر را روشن می سازد و ...
اینگونه گفتار از یک طرز تفکر مادیگری که تمام مذاهب را ساخته فکر بشر می داند سرچشمه می گیرد در صورتیکه دانشمندان عقاید در بحث « نبوت عامه » ثابت نموده اند که نبوت یک موهبت الهی است که مبداء الهامات و اتصالات معنوی می باشد و تا افاضه ای از مقام ربوبی نباشد؛ کوچکترین استفاضه ای در این طرف پیدا نخواهد بود ولی چون خاورشناسان مسیحی از دریچه فکر مادیگری به این مسائل می نگرد و می خواهد همه رویدادها را با اصول علمی که تجربه و آزمایش آنها را کشف کرده است بسنجد، حوادثی را که جنبه فوق العادگی دارد به باد انتقاد می گیرد و از اصل انکار می کند.

2) خدا پرستان: کسانیکه معتقدند که خواص و آثار جهان ماده تحت تدبیر عالم دیگر است و سازمان دیگر (عالم تجرد و ماوراء الطبیعه) عهده دار نظام جهان طبیعت می باشد و به عبارت دیگر جهان ماده خود سر و مستقل نیست و همه نظامات ثابت و قوانین طبیعی و علمی آن از جهان دیگر الهام می گیرد و آن اراده آفریدگار است که احاطه کامل به همه هستی دارد، او است که به ماده وجود داده و قوانین صحیحی در میان اجزاء آن پدید آورده و پایه آنرا بر اساس یک سلسله نوامیس طبیعی و علمی استوار نموده است.
این طبقه در عین اینکه به قوانین علمی ایمان دارند و گفتار دانشمندان را درباره روابط موجودات طبیعی تا آنجا که علم ثابت کرده است از صمیم دل می پذیرند معتقدند که این نظامات و اصول علمی و نظم شگفت انگیز جهان مادی مربوط به دستگاه دیگری است که تمام قسمت های آن تحت اراده آن مقام رفیع می چرخد ولی آنان اینگونه قوانین علمی را ثابت و تغییر ناپذیر نمی دانند و عقیده دارند که آن دستگاه مراقب، هر گاه بخواهد برای منظوری مجرای آنرا عوض کند، می تواند (نه تنها می تواند) بلکه در بسیاری از مواقع برای منظوری که داشته، این مطلب را عملی ساخته است.
آنها می گویند : تمام کارهای خارق العاده و شگفت انگیز پیامبران که بر وفق قوانین طبیعی نیست، همه از این راه صورت گرفته است. این طبقه بخود اجازه نمی دهند که آنچه را در قران و احادیث می بینند یا در تواریخ صحیح و معتبر مشاهده می کنند که جنبه اعجاز دارد، بی جهت به بهانه اینکه با موازین طبیعی و قوانین علمی وفق نمی دهد، رد کنند و یا در باره آن تردید نمایند.

دوران کودکی پیامبر (ص) سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ق.ظ

اینک ما دو قسمت از سر گذشت اسرار آمیز و شگفت آور دوران کودکی رسول خدا را از نظر می گذرانیم، و با در نظر گرفتن این بیان دیگر جای هیچگونه استبعاد و تردیدی نیست.

1) تاریخ نویسان از قول « حلیمه » چنین نقل می کنند که او می گوید: من پس از آنکه تربیت نوزاد « آمنه » را متکفل شدم در همان مجلس در حضور مادر خواستم او را شیر دهم پستان چپ خود را که دارای شیر بود در دهان او نهادم؛ ولی کودک به پستان راست من بیشتر متمایل بود، اما من از روزیکه بچه دار شده بودم شیری در پستان راست خود ندیده بودم. اصرار نوزاد مرا بر آن داشت که پستان راست بی شیر خود را در دهان او بگذارم؛ هماندم که کودک شروع به مکیدن کرد، رگهای خشک آن پر از شیر شد و این پیش آمد موجب تعجب همه حضار گردید.

2) باز وی می گوید : از روزیکه « محمد » را به خانه خود بردم روز به روز خیر و برکت در خانه ام بیشتر شد و دارائی و گله ام فزون تر گردید.

بطور مسلم داوری افراد مادی و کسانیکه از اصول آنها پیروی می کنند در این مسائل، با کسیکه پیرو مکتب خدا پرستان است تفاوت دارد. با اینکه هیچ کدام شخصا این جریان ها را مشاهده نکرده اند و فقط مدرک، گفتار خود دایه ی رسول اکرم (ص) است، پیروان اصول مادگری چون این نوع قضایا را از دریچه علوم طبیعی نمی توانند تفسیر کنند از این جهت فورا می گویند این حوادث زائیده پندار است، اگر خیلی مودب باشند خواهند گفت که پیامبر اسلام از این معجزه ها بی نیاز است، شکی نیست که آنحضرت از اینها بی نیاز است ولی بی نیازی مطلبی است و قضاوت در صحت و بطلان یک موضوع مطلب دیگر. اما آن مرد الهی که نظام طبیعت را مسخر و مقهور اراده آفریدگار جهان می داند و معتقد است که همه جهان از کوچکترین موجودات ( اتم ) گرفته تا بزرگترین آنها ( کهکشان )؛ با تدبیر و مراقبت او می گردند پس از بررسی این حوادث و ثبوت اسناد و مدارک آنها به همه آنها از دریچه احترام می نگرد و اگر هم اطمینان پیدا نکند بطور قاطع آنها را رد نمی کند.

ما در قران نظائر این جریان را در باره ی مریم (مادر عیسی) می خوانیم مثلا می فرماید: هنگامیکه وضع حمل مریم فرا رسید بدرختی پناه برد و از شدت درد و تنهائی و وحشت از اتهام از خدا تمنای مرگ کرد در این موقع صدائی شنید : « غمناک مباش پروردگار تو چشمه آبی زیر پای تو قرار داده و درخت خشکیده خرما را تکان ده خرمای تازه بر تو می ریزد » .
اگر چه مریم و حلیمه از نظر مقام و ملکات فاضله، فاصله زیاد است، ولی همان فاصله بین دو مولود نیز حکمفرما است؛ اگر لیاقت و آراستگی خود « مریم » موجب این لطف الهی شده اینجا هم ممکن است مقام و منزلتی که این نوزاد بعدها بدست خواهد آورد سبب شود که خدمتکار آن حضرت مشمول لطف الهی گردد.

ما در قران درباره مریم مطالب دیگری نیز می خوانیم، عصمت و تقوای او آن چنان مقام وی را بالا برده بود که هر موقع « زکریا » وارد عبادتگاه « مریم » می شد غذای بهشتی نزد او می یافت و موقعیکه از او استفسار می کرد که این روزی از کجاست « مریم » در پاسخ می گفت از جانب خدا است.

روی این اساس، ما نباید در صحت این نوع کرامات تردید کنیم و بعید بشماریم.

دوران کودکی پیامبر (ص) سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ق.ظ

پنج سال در صحرا :
مدت پنج سال رسول خدا (ص) در میان قبیله « بنی سعد » به سر برده و رشد و نمو کافی نمود و در ضمن این مدت دو یا سه بار حلیمه او را پیش مادرش برد و آخرین بار او را به مادرش تحویل داد.
نخستین دفعه هنگامی بود که دوران شیر خوارگی او پایان یافت و برای همین جهت او را به مکه برد و با اصرار دو مرتبه باز گرفت و علت اصرار « حلیمه » برای باز گرفتن این بود که وجود این طفل باعث خیر و برکت او گردیده بود و شیوع بیماری « وبا » در مکه سبب شد که « مادرش » نیز خواهش او را بپذیرد.
مرتبه دوم موقعی بود که دسته ای از روحانیون حبشه به حجاز آمده بودند و محمد (ص) را در قبیله « بنی سعد » مشاهده کردند. دیدند علائمی را که در کتابهای آسمانی برای پیامبری که پس از عیسی خواهد آمد دیده اند، کاملا در این طفل موجود است از این نظر تصمیم گرفتند او را به هر نحوی که ممکن است بربایند و با خود به حبشه ببرند و این افتخار نصیب آنان گردد .
این مطلب هیچ استبعادی ندارد زیرا به تصریح قران علائم پیامبر اسلام در انجیل بیان شده بود. هیچ مانعی ندارد که دانشمندان وقت از روی آن علائم، مصداق آن را تشخیص داده باشند. قران کریم در این باره می فرماید:
هنگامیکه عیسی بن مریم به بنی اسرائیل گفت: ای بنی اسرائیل! من پیامبر خدا بسوی شما هستم؛ تصدیق کننده آنچه پیش من هست از « تورات » بشارت دهنده ام به پیامبریکه پس از من خواهد آمد که نام او « احمد » است ولی هنگامیکه (پیامبر بشارت داده شده) با آن علائم و نشانه ها، بسوی آنان آمده آنان گفتند که این سحریست آشکار. و باز آیات دیگری نیز هست که آشکارا می رساند که علائم و نشانه های پیامبر اسلام (ص) در کتب آسمانی گذشته صریحا بیان شده بود و امت های پیشین از آن با خبر بودند.

مرتضی سه‌شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ق.ظ

به نام حضرت دوست

رسول اکرم صلی الله علیه و آله :

چون روز قیامت فرا می رسد، هیچ کدام ازبندگان قدم از قدم برنمی دارند مگر آنکه در مورد4 چیز، از آن ها سوال می شود:

از عمرشان که چگونه سپری نموده اند

از جوانی شان که در چه راه صرف نموده اند

از آن چه بدست آورده اند که از کجا کسب نموده اند

و از دوستی ما اهل بیت

تحف العقول ص195 ش162

مقدمه ای بر تاریخ زندگانی پیامبر اک دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ق.ظ

مقدمه ای بر تاریخ زندگانی پیامبر اکرم (ص)
پرداختن به تاریخ زندگی مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم است. در رابطه با تاریخ رسول مکرم اسلام ما با مشکل مواجه نخواهیم شد. زیرا هیچ نکته ای از زندگی رسول گرامی اسلام در تاریخ پنهان نمانده است و چونان کف دست در برابر انسانها قرار دارد. به همین دلیل است که شما به هر کتابخانه ای در هر گوشه دنیا که مراجعه فرمائید می توانید ده ها موضوع راجع به پیامبر اسلام بیابید و از ‌آنها استفاده کنید. پرداختن به تاریخ پیامبر مکرم اسلام و کنکاش در همه زوایای زندگی آن حضرت به دلایل گوناگونی صورت گرفته است.
اهم این دلائل به شرح زیر است: 1ـ رسول گرامی اسلام با ادعای خاتمیت برای هدایت بشر به سوی آنها مبعوث شده. خاتمیت ادعایی است که فقط و فقط در قرآن و سخنان پیامبر اسلام مطرح شده است. این مطلب را نه از سایر کتب آسمانی می توانید بیابید و نه در سخنان دیگر انبیاء الهی. گرچه پیروان ادیان بزرگ آسمانی مثل یهودیت و مسیحیت بعضاً چنین ادعایی دارند، اما این گزاره را نمی توان در کتب و سخنان پیامبران آنها یافت و نیز هرگز دلیل خرد پسند و موجّهی نیز بر ادعای آنها در دست نیست. اما قرآن نه تنها چنین ادعایی می کند، بلکه دلائل خرد پسند نیز برای آن اقامه می نماید و بشریت و دیگر ادیان را به مقابله فرا می خواند که اگر دلائل عقل پسند و خردگرا دارید، بیاورید تا انسانها از آن استفاده کنند. 2ـ جذابیت تعالیم رسول الله عامل دیگری برای کاوش و کنکاش اندیشمندان اسلامی و غیر اسلامی بوده است. شما اگر تعالیم سایر انبیاء را بنگرید، خواهید دید که آنها به گوشه ای از زندگی و ابتلائات بشر پرداخته اند، اما تعالیم دین مبین اسلام این امر را بر ما مسلّم می کند که در آن به همه زوایای زندگی بشر پرداخته شده است و خود رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم نیز در سیرۀ رفتاری و گفتاری خود معقول عنه نگذاشته است. 3ـ رقابت دوستان و دشمنان او باعث شده است که هیچ گوشه از زندگی او بر ما نامعلوم نماند. تاریخ هم دوستان او را به ما معرفی می کند و هم دشمنانش را. هم استراتژی مبارزه دشمنانش را به ما می گوید و هم همکارهای دوستانش را در تبعیت از او به ما بازگو می کند. و پرواضح است که وقتی چنین رقابتی سخت بین دوست و دشمن یک شخصیت بر سر او در جریان باشد، هیچ گوشه ای از زندگی او مبهم نخواهد ماند. زیرا دشمنانش برای خراب کردن شخصیت او از هیچ حربه ای دریغ نخواهد کرد و دوستانش نیز در هیچ مرحله ای از حمایت و تبعیت و خنثی سازی نقشه های دشمنان دست نخواهد کشید. 4ـ رسول مکرم اسلام تنها پیامبری است که نه تنها به هدایت قوم خود همت می کرد، بلکه دیگر اقوام و نژادهای بشریت را نیز به دین خود دعوت می نمود. به عنوان نمونه او به پادشاهان ایران، روم، مصر و… نامه فرستاد و آنها را به دین اسلام فرا خواند. شما اگر درباره آنچه از زندگی چهار پیامبر اولوالعزم به ما رسیده است مطالعه نمایید، می بینید که هیچ کدام از آنها چنین کاری نکردند. بلکه فقط به هدایت قوم خود پرداخته اند.


آنچه در ادامه می آید، گوشه هایی از زوایای سیرۀ نبی اکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم است که در حد توان ما بوده است.
امید است که مورد رضای حق و خشنودی امام بر حق عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع گردد.
انشاء الله تعالی

رحیمی نژاد چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ق.ظ

به نام خدا
سلام آقا مرتضی
خدا قوت
فعلا نمی تونم مطالب را بخونم انشالله پایان ترم تک تکشونو میخونم و یک بحث حسابی راه میندازیم:-)

رحیمی نژاد یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
سلام آقا مرتضی
۲تا سمینار کوچولو دارم اومدم پژوهشکده فرصتی شد مقداری از مطالب را بخوانم
استاد از؛نقل از عصر ایران؛قسمت های:
علی (ع) بارها تاکید می‌کنند، دو گروه به خاطر افراط و تفریط‌شان جهنمی هستند آنها که محبان مفرط من هستند و آنها که مرا کافر می‌دانند و این دسته معمولا توسط شیطان‌صفتانی مثل عمر وعاص اداره می‌شود.

وی ویژگی دیگر خوارج را عدم درک سیاسی دانست و گفت: این گروه زمان را نمی‌شناسند و تحولات جامعه را درک نمی‌کنند و زیرکی لازم برای یک مومن را ندارند در حالی که ایمان به انسان بصیرت می‌دهد اینها انسان‌هایی بی‌بصیرت هستند لذا اسیر دست دیگران می‌شوند چون دشمن‌شناس نیستند.

مرا به فکر فرو برد

بانوی ایرانی سلام پراکنده کامنتتان را خواندم ممنون

آقا مرتضی در کامنت؛نویسندگان در باره توجیه این حوادث دو دسته اند ؛:
من خودم گاهی که احساس ضعف میکنم و ناتوانی خودم رو می بینم یاد یه خاطره می افتم سالها پیش که رفته بودیم مشهد کسی رو دیدیم که میگفت: ؛من نه میتونستم حرف بزنم و نه میتونستم راه برم تصمیم گرفتم بیام مشهد مامانم نگران بود میگفت زیر دست و پا له میشی اما من اومدم و یه گوشه نشستم و دیشب لطف خدا شامل حالم شده حالا هم می تونم حرف بزنم و هم راه برم و مشکلی ندارم می خوام برم خونه اما نمی تونم از امام رضا دل بکنم ؛
به خودم میگم خدایی که این همه قدرت داره و به فکر بنده هاشم هست حتمآ به منم کمک می کنه و دنیا اگه راه حل بهم نده خدایی هست که همه چیز تحت فرمان اوست و کافیه که بخواد و خدا مهربان است .
اما یه سوال:
میگن آدمها قدرت تسلط بر محیط رو دارند یعنی نیروهایی دارند اما هنوز آنها را نشناخته و قادر به استفاده و کنترل آن نیستند گاه گدار چیز هایی میشنویم که فلان کس فلان کار عجیب را انجام میدهد
آیا معجزات هم از این دسته هستند ؟ آیا کار عجیب این افراد بر هم زدن قانونها ی مادی موجود است ؟ و یا آن قوانین جاری است و فقط آن را نمایان می کنند؟
یادم نمی آد معجزه چی بود؟ آیا چیزی فراتر از قوانین بود؟ احتمالآ باید باشه چون معجزه فقط برای فرستادگان الهی است وگرنه شاید در آینده یکی بیاد کار انبیا رو انجام بده بعد بگه من پیامبرم!!!
تا همین جا خوندم:-)





سلام

بزرگترین مظلومیت علی ع این است که معاویه صفتان هم از نام او سوء استفاده می کنند.

مرتضی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ب.ظ

به نام خدا
خدا رو شکر حداقل یه نفر پیدا شد نظری بده
دستتون درد نکنه خانم رحیمی نژاد
باعث شدین سر ذوق بیام و مطالبی رو که خونده بودم رو واستون بذارم
یک نفر هم بخونه واسم کفایت می کنه
البته منکر این هم نمی شم که چند وقتی است که سرم فوق العاده شلوغ شده و نتونستم رسیدگی کنم
اما من البعد بیشتر میام
فعلا یه مطلب از رفتار های رسول خدا می ذارم
امیدوارم شما دوستان هم به من که نه به خودتون و ائمه تون کمک کنید
راستش هدف من از ایجاد این کلبه یه کار مشارکتی بود. اینکه همه با هم مطلب بذاریم و اگه روزی من نبودم خودتون این کلبه رو بچرخونید اما گویا این وظیفه صرفا بر گردن خودمه
انشالله که بتونم از پسش بر بیام

یا علی

ممنون مرتضی واقعا ممنون

رفتارهایی از رسول خدا چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:07 ب.ظ

۱- روزی شتری را دید که زانوهایش بسته شده و هنوز بار سنگینی برروی آن است . گفت به صاحب شتر بگویید خود را برای مواخذه خداوند در روز قیامت آماده کند


۲- کافری را که در جنگ اسیر شده بود، آزاد کرد زیرا اعتقاد داشت که او مرد خوش اخلاقی است که همواره با عفت رفتار می کند.


۳- مردی بادیه نشین در زمانی که او در مدینه هم پیامبر و هم حاکم بود، به سراغش آمد و یقه او را گرفت که باید خرماهایی که از من قرض گرفته بودی، برگردانی. اصحاب عصبانی شدند و خواستند با آن مرد برخورد کنند. پیامبر برآشفته شد و گفت شماها باید طرف صاحب حق را بگیرید.


۴- گفت اگر در حال کاشتن نهالی بودید و علائم روز قیامت فرا رسید، به کار خود ادامه دهید و نهال را بکارید


۵- گروهی از اصحاب خود را برای تبلیغ اسلام به منطقه ای دیگر فرستاد. قبل از سفر از او پرسیدند تا چگونه این کار را انجام دهند. گفت تعلیمشان دهید و آسان بگیرید. سه بار از او این را پرسیدند و هر بار جواب همین بود


۶- مردی در ماه رمضان به سراغش آمد و گفت که روزه اش را به عمد شکسته و می خواهد کفاره بدهد تا خداوند او را ببخشد. پیامبر گفت باید 60 روز روزه بگیری. جواب داد توانش را ندارم. گفت برده ای را آزاد کن. جواب داد، برده ای ندارم. گفت 60 فقیر را سیر کن. جواب داد بی پولم. پیامبر قدری خرما به او داد و گفت به مردم مستحق بده. جواب داد خودم از همه مستحق ترم. پیامبر لبخند زد و گفت برو و با همسرت این خرماها را بخور تا خداوند تو را ببخشد


۷- بارها گفت که بر مردم آسان بگیرید زیرا مبعوث نشده ام تا آن ها را به زحمت بیاندازم


۸- گفت مبادا قبل از ذبح گوسفند، در جلوی چشمان گوسفند چاقو را تیز کنید. بدانید که حیوان هم می فهمد ،حق ندارید در دل حیوان غصه بیاندازید


۹- گفت زنی به بهشت رفت و تنها کار خوبش این بود که به گربه ای غذا می داد


۱۰- روزی زنی را دید که ناخن های خود را از ته کوتاه کرده. گفت برای زن ها زیباتر است که ناخن های خود را بلند کنند


۱۱- روزی مردی را دید که ژولیده است. گفت آیا در خانه ات روغن نبود تا با آن موهای خود را مرتب کنی؟


۱۲- گفت اسراف همیشه حرام است مگر برای خرید و استفاده از عطر. خودش همیشه عطر گل بنفشه می زد و در سفر هم همواره آن را با خود می برد


۱۳- می گفت ریش های خود را کوتاه نگه دارید زیرا به تمرکز و حافظه تان می افزاید.


۱۴- در زمانی که قدری با کفار صلح شده بود. به قصد خریدن زمینی در منطقه خوش آب و هوای طائف، عازم انجا شد. چند روز بعد برگشت و گفت که قبلا همه زمین ها را مردم خریده اند... نخواست بعنوان حاکم به زور چیزی را تصاحب کند


۱۵- دختران خود را برروی زانو می نشاند و در جلوی دیگران آن ها می بوسید تا محبت را بیاموزند. از او پرسیدند فرزند پسر بهتر است یا دختر؟ گفت هر دو خوبند اما دختر ریحانه است، برگ گل است.


۱۶- وقتی پسرش ابراهیم در سن خردسالی فوت کرد، بسیار گریست. گفتند چرا اینقدر بی تابی می کنی؟ گفت گریه از رحم است. کسی که رحم ندارد، خدا هم به او رحم نمی کند


۱۷- هنگام دفن پسرش ابراهیم، کسوف شد. همه مردم این را بدلیل مصیبتی دانستند که به پیامبر وارد شده، حتی کفار هم کم کم داشتند ایمان می آوردند اما او از این موقعیت استفاده نکرد. به بالای منبر رفت و گفت: خورشید نه برای من و نه برای هیچ کس دیگر نمی گیرد و نخواهد گرفت. خورشید گرفتگی نشانه قدرت خداوند است


۱۸- گل را می بویید و می گفت که این بوی بهشت است و باید به گل ها و درخت ها احترام بگذارید


۱۹- به او گفتند این که در قرآن آمده است که مسیحیان و یهودیان، کشیشان و احبار (علمای دین یهود) را به جای خدا می پرستند، به چه معنا است؟ گفت همین که حرفای علمای دین خود را بعنوان حرف خدا می پذیرند و تحقیق نمی کنند، یعنی پرستش. به اصحاب گفت که هر چه بر سر یهود و مسیحیت آمده، بر سر امت من هم خواهد آمد.

قربان مهربانی رسول خدا ص بروم. اگر برخی از این جملات را به برخی لافزنان مدعی کر بودن بگویی حکم ارتدادت را صادر می کنند!

مرتضی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ب.ظ

میلاد و دوران کودکی نبی مکرم اسلام (ص)


چهل سال قبل از بعثت، جهان مملو از سیاهی شرک و خرافه پرستی با قدوم مبارک نبی اکرم بر پهنۀ هستی روشن شد. این واقعه در 570 سال بعد از میلاد حضرت مسیح رخ داد. در روز ولادت آن حضرت بین شیعه و سنی اختلاف است به این معنی که روز ولادت آن حضرت را هفدهم ربیع الاول می دانند و اهل سنت دوازده ربیع الاول.
به هنگام تولد آن حضرت اتفاقاتی شگرف و عجیب رخ داد از آن جمله اتفاقات این بود که ایوان کسری لرزید و سیزده یا چهارده کنگرۀ آن فرو ریخت. نیز آتشکدۀ فارس به یک دفعه خاموش شد با آنکه هزار سال بود خاموش نشده بود و بت ها همه به رو افتادند. همچنین همزمان با تولد رسول خدا‌ (ص) زمین لرزه¬ای بوقوع پیوست که آثار آن به همه نقاط جهان رسید ‌تا آنجا که کلیساها و صومعه‌ها و بت‌هایی که مورد پرستش بت‌پرستان بودند ویران گشتند و کار جادوگران و پیشگویان نابسامان شد. ستارگانی در آسمان پیدا شدند که پیش از این زمان، دیده نمی‌شد.
در تاریخ آمده است که آن حضرت دو یا سه روز از شیر مادر بزرگوارش تغذیه نمود. هنگام تولد‌، ‌مادرش آمنه ‌کسی را نزد عبدالمطلب جد بزرگوار او فرستاد ‌که خداوند به تو پسری داده است. عبدالمطلب با شنیدن این مژده و حوادثی که هنگام تولد محمد، نوه‌اش به چشم دیده بود، ‌بی¬نهایت خوشحال شده و آن کودک را در دست گرفت و به داخل «کعبه» برد و مراسم شکرگزاری به جای آورد. بعد از آن حضرت عبدالمطلب جد امجد او، برایش دایه ای استخدام نمود و آن حضرت را به همراه دایه اش به صحرا فرستاد. به همراه آن حضرت، خیر و برکت نیز به خانۀ حلیمه سرازیر شد خانه ای که قبل از آن حتی شیر شتری نیز برای نوشیدن نداشتند اما به محض ورود آن حضرت شتر حلیمه شیرده شد و نعمات الهی به خانۀ آنها باریدن گرفت. حلیمه پس از مدتی که به‌ آن حضرت شیر داد او را به مادرش بازگرداند. شش ساله بود که آمنه مادرش او را برای دیدن دایی هایش به همراه خود به مدینه برد. در راه بازگشت در محلی به نام اداواء حضرت آمنه وفات یافت و بعد از آن، نگهداری او را جد بزرگوارش حضرت عبدالمطلب بر عهده گرفت. او نیز رسول گرامی را ترک کرد و این زمانی بود که کودک کلاً بیش از هشت سال نداشت. عبدالمطلب هنگام وفات فرزندش ابوطالب را خواست و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلّم را به او سپرد و از او خواست که همیشه و همه جا مواظب او باشد.

ادامه دارد ...

مرتضی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ب.ظ

میلاد و دوران کودکی نبی مکرم اسلام (ص)


توضیح چند مطلب:

1ـ گفته شد که در روز ولادت رسول مکرم اسلام بین اهل سنت و اهل تشیع اختلاف است. سئوالی که در اینجا مطرح است این می باشد که اولا‌ً سر این اختلاف چیست؟ و ثانیاً کدام تاریخ درست است؟ در جواب باید گفت: اولاً اعراب زمان رسول گرامی اسلام بی سواد بودند. لذا به ثبت وقایع نمی پرداختند بلکه آنها را به حفظ و پشت به پشت نقل می کردند. سر اختلاف می تواند همین عدم ثبت وقایع باشد. ثانیاً از پیشوایان معصوم علیهم السلام به ما رسیده است که روز میلاد آن حضرت هفدهم ربیع الاول است و از آن جا که «اهل خانه از آنچه که در خانه می گذرد و گذشته است، آگاه هستند» می توان نتیجه گرفت که قول درست همان هفدهم ربیع الاول است.

2ـ در تاریخ آمده است که حلیمه وقتی مطلع شد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم پدر ندارد و یتیم است از پذیرفتن آن حضرت سر باز زد اما چون بسیار لاغر اندام بود و کسی فرزندش را به او نمی داد، لذا از سوی خانه عبدالمطلب برگشت و رسول گرامی اسلام را پذیرفت که این نقل به جهاتی دروغ است. زیرا اولاً عظمت خاندان بنی هاشم و شخصیت مردی چون عبدالمطلب که جود و احسان، نیکوکاری و دستگیری او از افتادگان زبان زد خاص و عام بود سبب می شد که نه تنها دایگان سر باز نزنند که شیر دان نوه عبدالمطلب را به مباهات آنها نیز می شد. ثانیاً علت اینکه محمد (ص) را به حلیمه دادند این بود که نوزاد قریش پستان هیچ یک از زنان شیرده را نپذیرفت. سرانجام حلیمه سعدیه آمد و رسول گرامی اسلام، پستان او را مکید. لذا عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و پرسید از کدام قبیله ای؟ حلیمه جواب داد از قبیلۀ بنی سعد. بار دیگر عبدالمطلب پرسید: اسمت چیست؟ جواب داد: حلیمه. آنگاه حضرت عبدالمطلب بسیار مسرور شد و گفت: آفرین! آفرین! دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته در توست، یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری.

مرتضی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ب.ظ

مراسم نامگذاری پیامبر(ص)


عبدالمطلب برای عرض تشکر به پیشگاه خداوند جلیل، گوسفندی کشت و عده‌ای را دعوت نمود و در آن جشن با شکوه که از عموم قریش دعوت شده بود‌ند، نام فرزند خود را "محمد" گذارد. هنگامی که از او پرسیدند: «چرا نام فرزند خود را محمد (ستوده) انتخاب کردید، در صورتی که این نام در میان اعراب کم سابقه است؟ گفت: خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد.»
‌تا آن روز فقط شانزده نفر به این اسم نامگذاری شده بودند. قرآن مجید نیز از ایشان بنام¬های محمد و احمد یاد می¬کند در سوره‌های «آل¬عمران و محمد و فتح و احزاب» او را به نام محمد و در سوره «صف » بنام احمد خوانده است. و منشأ اختلاف این است که مادر رسول خدا، پیش از جدش نام او را احمد گزارده بود چنانکه در تاریخ منعکس است. بنابراین قرآن، ‌او را به هر دو اسم محمد و احمد معرفی نموده است.

مرتضی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 ب.ظ

دوره زندگی پیامبر (ص) در بادیه


نخستین دایه پیامبر (ص) کنیزی بود بنام «ثویبه» که چهار ماه آن حضرت را شیر داد. بعد از ثویبه، زنی به نام «حلیمه» که با زنان «بنی سعد» به شهر مکه آمده بود تا هر کدام، کودکی از قریش گرفته و آن را شیر دهند و بزرگ نمایند به این وسیله خود را از تنگنا نجات دهند.
برکت پیامبر(ص) زمانی که در دامان حلیمه پرورش یافته بود، چنان زندگی حلیمه را متحول نمود ‌که شوهر حلیمه از چنین رویداد بزرگی متعجب گشت و رشد و نمو این کودک چنان فوق العاده بود که در کودکی از سایر کودکان متفاوت بود ‌تاجایی که آثار درشت اندامی در وجود او نمایان بود. مدت 5 سال تمام رسول خدا در میان قبیله بنی سعد بود و رشد و نمو کافی نمود و در ضمن این مدت دو یا سه بار حلیمه او را پیش مادرش برد و آخرین بار او را به مادرش تحویل داد.

مرتضی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:04 ب.ظ

وفات آمنه مادر پیامبر (ص)

حلیمه سعدیه، ‌رسول خدا (ص) را نزد مادرش آمنه آورد و به او سپرد. از آن به بعد، ‌محمد(ص) در کنار مادر و جد خویش عبدالمطلب زندگی می‌کرد تا اینکه 6 سال از عمر شریفش گذشت. در آن هنگام مادرش آمنه‌، او را برای دیدار دائی های پدری که آن حضرت در مدینه از قبیله «بنی¬النجار» داشت، ‌با خود برداشته و به مدینه آورد و آمنه در مراجعت به سوی مکه، ‌در منزلی به نام «ابواء» بیمار شده و همان جا از دنیا رفت.

مرتضی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ب.ظ

کفالت و سرپرستی عبدالمطلب از پیامبر (ص)


پس از مرگ آمنه، رسول خدا (ص) در تحت تکفل و سر پرستی جدش عبدالمطلب قرار گرفت و رسم آن زمان چنان بود که هر روز ‌در کنار کعبه، ‌برای عبدالمطلب فرش پهن می¬کردند و فرزندانش در اطراف آن فرش، روی زمین می‌نشستند تا عبدالمطلب می‌آمد و روی آن فرش می‌نشست و فرزندان همراه او روی فرش می‌نشستند. رسول خدا گاهی روی آن فرش می‌رفت و عموهای آن حضرت‌ مانع کار او می‌شدند ولی عبدالمطلب به آنها می‌گفت که فرزندم را رها کنید که به خدا قسم، ‌صاحب مقام بزرگی خواهد شد. سپس او را می‌گرفت و در کنار خود، روی فرش می‌نشاند و دستش را بر پشت پیامبر می‌کشید و رفتار آن حضرت موجب خوشحالی عبدالمطلب می‌گردید.
هشت سال از زندگی شریف پیامبر(ص) گذشته بود، ‌که جد بزرگوارش، ‌رحلت کرد. عبدالمطلب از میان پسرانش، ابوطالب برای سرپرستی محمد (ص) انتخاب کرد و وصیت کرد که همواره از او نگهداری کند. عبدالمطلب می‌دانست که شفقت ابوطالب بر محمد (ص) افزون است. ابوطالب، ‌محمد (ص) را بر بالین خود فرا می‌خواند و بی‌نهایت او را دوست می‌داشت و پیوسته مراقب او بود و شب و روز یک لحظه او را تنها نمی‌گذاشت و او را از چشم بیگانه محفوظ می‌داشت.

مرتضی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ

شبانی پیامبر ‌(ص)


گزارش شبانی پیامبر (ص) برای خویشاوندان خود و تمام مکیان، از خود آن حضرت نقل شده است. پیامبر اسلام ابتدا در «اجیاد» برای خویشاوندان خود و سپس در «قراریط» در ازای گرفتن چند قیراط برای مکیان شبانی می‌کرد. عمر بن عمر بن فارس از زهری، ‌از جابر بن عبدالله نقل می‌کند: « که از پیامبر (ص) پرسیدم، شما هم گوسفند چرانی کرده‌اید، ‌فرمود: آری و هیچ پیامبری نیست، مگر آنکه گوسفند چرانی کرده است.»

مرتضی دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:02 ب.ظ

به نام خدا
سلام دوستان و سروران گرامی
امروز بی اختیار داستانهایی از زندگی پیامبر رو جستجو کردم و با دنیایی از این داستانهای عبرت آموز مواجه شدم
دل نیومد شما رو از این لذت بی نصیب کنم لذا وسط بحثی که در پیش گرفتم پرانتزی باز می کنم و چند تا از این داستان ها رو می ذارم
امیدوارم با نظرات خودتون منو در جمع آوری بیشتر این مطالب کمک کنید
متاسفانه شناخت ما از بزرگان دینمون بسیار بسیار پایینه و اگه واقعه ی عاشورایی رخ نمی داد٬ امام حسین رو هم نمی شناختیم. البته هنوز هم نمیشناسیم. اکثر شناخت ما منوط میشه به ۱۰ روز واقعه ی کربلا اما از ۱۰ سال امامت امام حسین (ع) چی میدونیم؟

امروز از دست اهالی صندوقچه گله دارم چون برای پیشوایان خودشون وقت نمی ذارن.
این کلبه نامش کلبه ی اهل بیت (ع) هست و صاحبش همه ی کسانی است که ادعای مسلمونی میکنن
حداقل یه حدیث میاوردین که بتونیم با استفاده از اون به زندگیمون سمت و سویی خدایی تر بدیم.
یا حداقل یه آیه ی قرآن در مدح بزرگانمون بیارید

اگه اسم این کلبه شب شعر بود تعداد نظراتش سر به فلک می زد اما گویا غریبی معصومینمون هم اینجا باید موج بزنه

از این حرف ها بگذریم
بریم سراغ داستان های پندآموز از پیامبر اکرم (ص) که قولش رو داده بودم

یا علی

مرتضای عزیز
...
بگذریم!

مرتضی دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:32 ب.ظ

صدقه بدون پول

پیامبر (ص) فرمودند: بر هر مسلمانی در هر روز صدقه لازم است.
برخی از اصحاب سوال کردند: یا رسول الله! چه کسی طاقت و توان این کار را دارد.
حضرت برای رفع ابهام فرمودند: بر طرف کردن موانع راه مردم، صدقه است . راهنمایی جاهل، عیادت بیمار، امر به معروف ونهی از منکر و جواب سوال، صدقه است و بااین حساب همگان می توانند صدقه بدهند.



فرزند شهید

ابن هشام مى نویسد: اسماء دختر عمیس ، همسر عبدالله بن جعفر گفته است : روزى که جعفر در جنگ موته به شهادت رسید، پیامبر صلى الله علیه و آله به خانه ما آمد. من تازه از کار خانه ، شست و شو و نظافت بچه ها فارغ شده بودم ، به من فرمود: فرزندان جعفر را پیش من آور. آنان را پیش آن حضرت بردم ، بچه ها را در آغوش گرفت و شروع به نوازش آنان کرد، در حالى که اشک از دیدگان آن بزرگوار سرازیر بود.
من پرسیدم : اى رسول خدا، پدر و مادرم فدایت باد. چرا گریه مى کنى ؟ مگر درباره جعفر و همراهانش به شما خبرى رسیده است ؟ فرمود: آرى ، آنها امروز به شهادت رسیدند.



فضیلت سجده

مردى به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد، دعا کنید که خدا مرا به بهشت برد. فرمودند: من دعا مى کنم ، اما تو مرا با این امر کمک کن که دعاى من مستجاب شود، و آن زیاد سجده کردن و سجده هاى طولانى کردن است.



مادر

مردى به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله مشرف گردید، و عرض ‍ کرد: یا رسول الله به چه کسى نیکى کنم ؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: به مادرت
دوباره سؤ ال کرد: سپس به چه کسى نیکى کنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت
بار دیگر سوال کرد: و سپس به چه کسى نیکى کنم ؟
حضرت فرمود: به مادرت
بار چهارم سؤ ال کرد: آنگاه به چه کسى نیکى کنم ؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: به پدرت.



اهمیت کودک
امام صادق علیه السلام فرمودند: رسول خدا صلى الله علیه و آله با مسلمانان خواندن نماز ظهر را با جماعت شروع کردند، ولى بر خلاف معمول ، دیدند آن حضرت دو رکعت آخر نماز ظهر را با شتاب به پایان رسانید. بعد از نماز، مردم از آن حضرت پرسیدند: چه شده ؟ مگر حادثه اى رخ داده که شما نماز را با عجله تمام کردید؟ پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: اما سمعتم صراخ الصبى . یعنى : آیا شما فریاد گریه کودک را نشنیدید؟



رفتار با مردم
در حالى که پیامبر صلى الله علیه و آله میدان در جنگ بود، عربى به محضر او رسید و رکاب شترش را گرفت و گفت : یا رسول الله ، عملى را به من بیاموز که سبب رفتنم به بهشت گردد.
حضرت فرمود: با مردم آن گونه رفتار کن که دوست دارى با تو آن گونه رفتار کنند، و از رفتار با آنها که خوشایند تو نیست ، بپرهیز.



ریا
شداد بن اوس گفت : بر رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شدم و چهره مبارکش را بدان گونه افسرده دیدم که مرا ناراحت ساخت . عرض کردم : چه پیش آمده است ؟ فرمودند: بر امتم از شرک مى ترسم . عرض کردم : آیا پس از شما مشرک مى شوند؟ فرمودند: آنان خورشید و ماه و بت و سنگ نمى پرستند، ولى ریا مى کنند و ریا خود شرک است و سپس آیه 110 سوره کهف را تلاوت فرمودند: فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا
هر کس امید دیدار پروردگار خود دارد، باید کار شایسته کند و در پرستش ‍ پروردگار خویش ، کسى را شریک نگیرد.

ممنون مرتضی

مرتضی دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ب.ظ

چهار خصلت خدا پسند

خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وحى کرد که من از جعفر بن ابى طالب به خاطر چهار صفت قدر دانى مى کنم .
پیغمبر صلى الله علیه و آله جعفر را خواست و موضوع را به ایشان خبر داد.
جعفر عرض کرد:
اگر خداوند به شما وحى نمى کرد، من هم اظهار نمى کردم .
یا رسول الله ! من هرگز شراب ننوشیدم ، زیرا مى دانستم که اگر بنوشم عقلم نابود مى شود.
و هرگز دروغ نگفتم ، زیرا دروغ خلاف مروت و ضد کمال انسان است .
و هرگز زنا نکرده ام ، زیرا ترسیدم با ناموسم همان عمل انجام بشود.
و هرگز بت نپرستیدم ، زیرا مى دانستم که بت پرستى منفعتى ندارد.
رسول خدا دست مبارکش را بر شانه وى زد و فرمود:
سزاوار است که خداوند به تو دو بال مرحمت کند، تا در بهشت پرواز کنى .
جعفر بن ابى طالب برادر على علیه السلام در جنگ موته دستهایش قلم شد و به شهادت رسید و خداوند در عوض دستها دو بال به او مرحمت کرد تا در بهشت پرواز کند.



محبوب ترین اسمها
جابر انصارى مى گوید:
به پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم عرض کردم :
در شاءن على بن ابى طالب علیه السلام چه مى فرمایید؟
فرمود:
او جان من است !
عرض کردم :
در شاءن حسن و حسین علیه السلام چه مى فرمایید؟
حضرت پاسخ داد: آن دو، روح منند و فاطمه ، مادر ایشان ، دختر من است . هر که او را غمگین کند مرا غمگین کرده است و هر که او را شاد کند، مرا شاد گردانیده است و خدا را گواه مى گیرم ، من در جنگم با هر کس که با ایشان در جنگ است و در صلحم با هر کس که با ایشان در صلح است .
اى جابر! هرگاه خواستى دعا کنى و مستجاب گردد، خدا را به اسمهاى ایشان بخوان ، زیرا که اسمهاى آنان نزد خداوند محبوب ترین اسمها است .



پاداش زنان
پیامبر صلى الله علیه و آله در باب جهاد و پاداش مجاهدان سخن مى گفت . در این بین ، زنى بپاخاست و پرسید: آیا براى زنان هم از این فضیلت ها بهره اى هست ؟
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: آرى ، از هنگامى که زنان باردار مى شوند، تا لحظه اى که کودکان خود را از شیر باز مى گیرند، همانند مجاهدان در راه خدا پاداش مى برند. و اگر در این فاصله ، اجل آنان فرا رسد و مرگ ایشان را دریابد، اجر و منزلت شهید را دریافت خواهند کرد.



پسندیده ترین صفت زن مسلمان
حضرت على علیه السلام مى فرماید:
در محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله بودیم ، فرمود:
به من بگویید بهترین و پسندیده ترین چیز براى یک زن مسلمان چیست ؟
ما همگى از پاسخ عاجز ماندیم .
سپس از خدمت حضرت بیرون آمدیم و من به خانه برگشتم ، قضیه را به فاطمه اطلاع دادم .
زهراى مرضیه اظهار داشت :
بهترین چیز براى یک زن مسلمان آن است که مردهاى نامحرم را نبیند و مردهاى اجنبى هم او را نبینند.
آنگاه خدمت پیامبر اسلام برگشتم و پاسخ فاطمه را به حضرت رساندم . پیغمبر صلى الله علیه و آله از شنیدن جواب به قدرى خوشحال شد که فرمود:
"ان فاطمه بضعه منى" حقا فاطمه پاره تن من و جزء وجود من است .
ظاهرا پرسش رسول اکرم براى اظهار عظمت حضرت فاطمه (س) بوده . بدین جهت على علیه السلام پاسخ پرسش را در مجلس بیان نکرد.



جواب سلام
مردى به رسول خدا صلى الله علیه و آله (السلام علیک ) گفت ، حضرت در جواب فرمودند: (و علیک السلام و رحمة الله ). دیگرى آمد و گفت : (السلام علیک و رحمة الله و برکاته ). سومى آمد و عرض کرد: (السلام علیک و رحمة الله و برکاته ). حضرت فرمودند: (علیک ). آن مرد عرض کرد: جواب مرا کم فرمودى ، مگر دستور خداى تعالى نیست ، و اگر به شما درود گفتند به بهترین وجه پاسخ دهید؟ حضرت فرمودند: تو براى من جاى پاسخ بهتر گفتن باقى نگذاشتى ، ناگزیر من همانند سلام تو جواب گفتم.

مرتضی دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:47 ب.ظ

مسابقه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام

روزى امام حسن با برادرش امام حسین علیه السلام مشغول نوشتن بودند. حسن به برادرش حسین (ع ) گفت :
خط من بهتر از خط تو است .
حسین : نه ، خط من بهتر است .
- حالا که این طور است مادرمان فاطمه علیهاالسلام در حق ما قضاوت کند.
- مادر جان ! خط کدامیک از ما بهتر است ؟
زهراى مرضیه براى این که هیچ کدامشان ناراحت نگردند، قضاوت را به عهده امیرالمؤ منین گذاشت و فرمود:
بروید از پدرتان بپرسید.
- پدر جان شما بفرمایید خط کدامیک از ما بهتر است ؟
على علیه السلام احساس کرد اگر قضاوت کند یکى از آنان ناراحت خواهد شد، از این رو فرمود:
عزیزانم بروید از جدتان پیامبر اکرم بپرسید.
- پدر بزرگ و مهربان خط کدام یک از ما بهتر است ؟
- من درباره شما قضاوت نمى کنم ، مگر این که از جبرئیل بپرسم .
جبرئیل خدمت رسول خدا رسید عرض کرد:
یا رسول الله ! من هم در بین ایشان قضاوت نمى کنم باید اسرافیل بین آنان قضاوت کند.
اسرافیل گفت :
من نیز تا از خداوند پرسش نکنم ، قضاوت نخواهم کرد.
اسرافیل : خدایا! خط حسن بهتر است یا خط حسین ؟
خطاب آمد: قضاوت به عهده مادرشان فاطمه علیهاالسلام است باید بگوید خط کدام یک از آنان بهتر است .
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:
عزیزانم دانه هاى این گردن بند را میان شما پراکنده مى کنم هر کدام از شما بیشترین دانه ها را جمع کند خط او بهتر است .
آنگاه دانه هاى گردن بند را پراکنده کرد، خداوند به جبرئیل دستور داد به زمین فرود آمده دانه هاى گردن بند را بین ایشان تقسیم کند تا هیچ کدام آن دو بزرگوار رنجیده خاطر نشود.
جبرئیل نیز براى احترام و تعظیم ایشان امر خدا را بجا آورد.(1)

(1) بحار: ج 43، ص 309.

الله اکبر!
ممنون مرتضی

مرتضی دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ب.ظ

این روایت واقعا زیباست.
واقعا زیبا:

حب على علیه السلام

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در شب معراج هنگامى که مرا به آسمان مى بردند، به هر جا مى رسیدم ، دسته هایى از فرشتگان با اظهار شادى و شادمانى به دیدارم مى آمدند، تا اینکه به جایى رسیدم که جبرئیل به همراه جمعى از فرشتگان به استقبالم آمدند. آن روز جبرئیل سخنى شنیدنى گفت : اگر امت تو بر دوستى و مهر على علیه السلام اجتماع مى کردند، خداوند متعال آتش جهنم را نمى آفرید.

ان شاالله که به برکت وجود و -جود مولا امر بر همه ما آسان شود.

مرتضی چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:03 ب.ظ

عاطفه

از مسیرة بن معبد نقل شده که گفت : مردى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و اظهار داشت : یا رسول الله ! ما مردم زمان جاهلیت بودیم . بتها را پرستش مى کردیم . فرزندان خود را به قتل مى رساندیم . من دخترى داشتم و از اینکه او را به مهمانى مى بردم ، خیلى خوشحال مى شد. روزى او را به قصد مهمانى بیرون بردم . دخترم دنبال سرم حرکت مى کرد، رفتم تا به چاهى رسیدم . آن چاه از خانه ام ، زیاد دور نبود. دست دختر را گرفته ، او را در چاه انداختم . آخرین چیزى که از او به یاد دارم ، این است که فریاد مى کرد: پدر! پدر!...
رسول اکرم صلى الله علیه و آله با شنیدن این ماجرا، آن چنان گریه کرد که اشک دیدگانش خشک شد.



سر آغاز دانش

مردى به نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: اى رسول خدا! شگفتى ها و مسائل غریب علم را به من بیاموز، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: از آغاز دانش چه آموخته اى ، که از انتهایش سؤ ال مى کنى ؟ عرض ‍ کرد: یا رسول الله ! آغاز دانش چیست ؟ فرمود: خداى را به حق شناختن . اعرابى گفت : حق معرفت خداوند چیست ؟ فرمود: خداى بدون مثل و مانند و ضد و شریک را بشناسى ، و نیز بدانى که خداى یکتا و یگانه ، ظاهر و باطن و اول و آخر است و همتایى ندارد و چیزى نظیر او نمى باشد. این حق معرفت خداوند و سر آغاز دانش است.

مرتضی چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ

رعایت حقوق دیگران

ابو ایوب انصارى ، میزبان پیامبر صلى الله علیه و آله در مدینه مى گوید: شبى براى پیامبر صلى الله علیه و آله غذایى همراه پیاز و سیر آماده کردیم و به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله بردیم . آن حضرت از غذا نخورد، و آن را رد کرد. ما جاى انگشتان آن حضرت را در آن غذا ندیدیم . من بى تابانه به حضور آن حضرت رفتم و عرض کردم : پدر و مادرم به فدایت ! چرا از غذا نخوردى ، و جاى دست شما در آن غذا نبود، تا با خوردن آن قسمت ، طلب برکت کنیم ؟
در پاسخ فرمود: آرى ، غذاى امروز سیر داشت و چون من در اجتماع شرکت مى کنم و مردم از نزدیک با من تماس مى گیرند و با من سخن مى گویند، از خوردن غذا، معذورم .
ما آن غذا را خوردیم ، و از آن پس چنان غذایى براى پیامبر صلى الله علیه و آله آماده نکردیم.



ریزش گناهان

سلمان مى گوید: در محضر حضرت رسول صلى الله علیه و آله در سایه درختى به سر مى بردیم . آن حضرت شاخه اى از آن درخت را گرفت و آن را تکان داد، برگهاى آن ریخته شد. حضرت رسول صلى الله علیه و آله به حاضران فرمودند: آیا از من نمى پرسید این چه کارى بود که کردم ؟ گفتم : اى رسول خدا، علت این کار را به ما خبر بده ، فرمودند:
ان العبد المسلم اذا قام الى الصلاة تحتاتت عنه خطایاه کما تحتاتت ورق هذه الشجرة .
یعنى همانا بنده مسلمان هرگاه به نماز ایستاد، گناهان او مى ریزد، همان گونه که برگهاى این درخت مى ریزد.

مرتضی چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:15 ب.ظ

رفتارى شگفت آور با رئیس منافقان






عبداللّه بن اُبَى که ریاست منافقان مدینه را به عهده داشت خود و یارانش از هیچ گونه آزارى نسبت به پیامبر (صلى الله علیه وآله) و مسلمانان فروگذارى نکردند و پیوسته بر ضد اسلام و مسلمانان به نفع دشمنان جاسوسى و خبرچینى مى کردند و بر نفاق خود آن چنان اصرار و پافشارى مى ورزیدند که بارها آیاتى در قرآن مجید درباره وضع ناهنجار آنان و محرومیتشان از رحمت حق و کیفیت عذابشان در قیامت نازل شد ولى آن بى خبران غافل و بى دردان جاهل ، دست از نفاق برنداشتند و تن به توبه و انابه ندادند .
عبداللّه بن ابى پس از بازگشت رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از تبوک در دهه سوم ماه شوال به سختى بیمار شد و در مسیر مرگ قرار گرفت .
بر پایه ( یُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَیِّتِ )، فرزندش ، مؤمنى صادق و مسلمانى پاک دل و جوانى شایسته و لایق و مورد محبت پیامبر (صلى الله علیه وآله) و مسلمانان بود .
او از باب ( وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً ) به عنوان فریضه دینى و تکلیف ایمانى همه روزه به عیادت پدر مى آمد و به جان به او خدمت مى کرد و به پرستارى اش چون پروانه به دور شمع ، دور وجود پدر مى گشت .
این فرزند فرزانه از پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) درخواست کرد تا از پدرش عیادت کند مبادا آنکه از عیادت نکردن پیامبر (صلى الله علیه وآله) از پدرش به منزلت و مرتبه خانوادگى اش زیان رساند و لکه ننگى و خفّت و عارى بر دامن اهلش بنشیند !
پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) حفظ منزلت آن پسر را که از مؤمنان حقیقى بود لازم شمرده ، براى عیادت بر بالین پدرش حاضر شدند !
حضرت با کمال محبت و از روى دلسوزى به عبداللّه بن ابى فرمودند : چندان که تو را از دوستى و رابطه با یهودیان معاند و جهودان نابکار منع کردم نپذیرفتى ، آیا اکنون وقت آن رسیده که ریشه مهر و محبت دشمنان خدا را از صفحه دل برکنى یا مى خواهى بر همان عقیده سخیف و محبت باطل و رابطه شیطانى خیمه از دنیا بیرون زنى و به سوى آخرت رهسپار گردى ؟
در پاسخ پیامبر (صلى الله علیه وآله) گفت : اسعد بن زراره دشمن جهودان و خصم یهودان بود و هنگام مردن این دشمنى و خصومت سودى براى او نداشت ! سپس گفت : اکنون وقت سرزنش و ملامت من نیست ، اینک من در ورطه مرگ قرار دارم ، از تو مى خواهم که بر جنازه ام حاضر شوى و بر من نماز گذارى و پیراهنت را به من عطا کنى تا مرا با آن دفن کنند .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) با کمال بزرگوارى و کرامت از دو پیراهنى که به تن داشتند پیراهن زبرین را به او عطا کردند . عبداللّه گفت : آن پیراهن را مى خواهم که با بدن مبارکت تماس داشته . پیامبر (صلى الله علیه وآله) درخواستش را اجابت فرمود و پیراهن زیرین خود را به او بخشید .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) پس از مرگ او به فرزندش تسلیت گفت و بر جنازه اش حاضر شد و بر او نماز خواند و در پاسخ اعتراض مردم فرمود : پیراهن و نماز و استغفار من سودى براى او ندارد .
از پى این کرامت و خوش رویى و نرمى و بزرگوارى و فتوّت و جوانمردى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ، هزار تن از قبیله خزرج به شرف مسلمانى سرافراز شدند و به دست پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) ایمان آوردند.

مرتضی چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:23 ب.ظ

دخترداری

مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و به فردی که نزد حضرت بود، گفت: خداوند دختری به تو مرحمت کرده است. ناگهان، رنگ مرد تغییر کرد. پیامبر فرمود: «تو را چه شده است؟!»
گفت: خیر است!
حضرت فرمود: «بگو برایت چه پیش آمده است؟»
گفت: از خانه که می آمدم، همسرم، درد زایمان داشت، این مرد به من خبر داد که همسرم دختر زاییده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «زمین حامل اوست؛ آسمان سایه انداز اوست و خداوند روزی دهنده اوست. دختر، گیاه خوش بویی است که آن را می بویی».



حفظ ارتباط

شخصى نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول الله ! بستگانم با من قطع رابطه کرده و مرا مورد حمله و شماتت قرار داده اند، آیا من هم با آنها قطع رابطه کنم ؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: با این وضع ، خداوند نظر رحمتش را از همه شما بر مى دارد.
آن مرد گفت : پس چه کنم ؟
حضرت فرمود: ایجاد رابطه کن با کسى که با تو قطع رابطه کرده است ، و ببخش به کسى که تو را محروم ساخته است ، و عفو کن کسى را که به تو ظلم کرده است ؛ در این صورت ، از سوى خداوند پشتیبانى در برابر آنها خواهى داشت .



بوسیدن دست کارگر

وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله از غزوه تبوک برگشتند. سعد انصارى به استقبال آن حضرت رفت و نبى اکرم صلى الله علیه و آله با او مصافحه کرد و چون دست در دست سعد گذاشت ، فرمود، این زبرى چیست که در دستهاى توست ؟ عرض کرد: یا رسول الله ! با بیل و کلنگ کار مى کنم و براى خانواده ام روزى فراهم مى نمایم . رسول خدا صلى الله علیه و آله دست سعد را ببوسید و فرمود: این ، دستى است که حرارت آتش دوزخ به آن نرسد.

رحیمی نژاد جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:17 ب.ظ

به نام خدا
سلام
آقا مرتضی فعلآ نمی تونم نظرات رو بخونم حتی نمی تونم به تفسیر قرآن خوندن خودم برسم ولی مطمئن باشید بعد از امتحانها حتمآ میخونم البته برای خوشحالی شما نه برای خودم.
تازه اول کار کلبه گفتم که باید ناراحت نشید شاید الان کسی نخونه اما فردا روزی شاید کسی احساس نیاز کرد و مطالبی که گذاشتید بدردش بخوره.
موفق باشید

آشنا چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ق.ظ

کار امروز را به فردا مگذار،
هر روز تکلیف خود را دارد. رسول اکرم(ص)



انسان به گفتارش سنجیده و به رفتارش ارزیابی می شود.
امیرالمومنین علی(ع)

چه جملات نغزی
سنجیده به گفتار و ارزیابی به رفتار.

۱۳ پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ب.ظ

به نام خدا

درود و سلام بر همگی

جناب صفر دوست سلام

حق با شماست به احتمال زیاد اگر اسم این کلبه هر چیزی به غیز از اهل البیت بود آلان امار نظرات چیزی به غیر از این بود از دلایل اون میتوان به
۱:کمی اطلاعات ما از ایشان
۲:کمی اعتقاد ما به ایشان(در حرف نه بلکه در عمل)
۳:بی توفیقی ما
و...
باشه
راستش در بین اهل بیت(ع) یکی از مظلوم ترینشان خود حضرت رسول است.عجب شخصیتی داشتند ایشان!فقط میشود افسوس خورد از اینکه در همین زمان ما چقدر به ایشان ظلم میشود.
مهربانی و عطوفت شان هرکسی را مبهوت می کند
خدا خیرتان دهد با خواندن بعضی از مطالب کلبه حال خوبی دارم
اجرتان با خدا

سلام ۱۳

۱۳ پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:56 ب.ظ

به نام خدا

گوشه ای از سیره حضرت رسول(ع)



نرمخویى و مهربانى


از منظر قرآن کریم یکى از شاخص ترین ویژگی هاى حضرت رسول‏ صلى الله علیه وآله، اخلاق زیبا و برخورد شفقت‏آمیز با دیگران بود. آن بزرگوار با داشتن این خصلت‏ ستودنى توانست در طول 23 سال، دل هاى بسیارى را به خود شیفته کرده و به صراط مستقیم هدایت نماید، در حالى که هیچ قدرتى توان چنین کار شگفتى را نداشت . خداوند متعال این عامل اساسى را چنین شرح مى‏دهد:« فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک‏»(آل عمران/159) ؛ به برکت رحمت الهى در برخورد با مردم، نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراکنده مى‏شدند.



اساساً آن حضرت بر این باور بود که فلسفه بعثت ‏براى تکمیل مکارم اخلاق است و مى‏فرمود:"انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق" (2)؛ همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شده‏ام .



ابراز محبت و مهرورزى آن حضرت نه تنها شامل دوستان و اهل ایمان مى‏شد، بلکه مخالفین آن بزرگوار نیز از اخلاق نرم و شفقت‏آمیز آن گرامى بهره ‏مند بودند و این سبب جذب آنان به سوى اسلام مى‏گردید . به همین جهت‏ خداوند متعال رسول گرامى‏اش را تحسین کرده و فرمود: « و انک لعلى خلق عظیم‏»( قلم/4) ؛ و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجسته‏اى هستى .



دلسوزى براى اهل ایمان



کسانى که خود را وقف اصلاح جامعه کرده و براى سعادت افراد آن از هیچ کوششى فروگذار نمى‏کنند و با دلسوزى و عشق و علاقه به انجام وظایف محوله مى‏پردازند، بدون تردید جایگاه خود را در جامعه و دل هاى مردم تحکیم می بخشند و ارتباط نزدیکترى با مخاطبان خود پیدا مى‏کنند، در نتیجه مردم به آنان به دیده احترام نگریسته و به ایشان اعتماد کرده و به آسانى گفته‏ها و خواسته هایشان را مى‏پذیرند. مردم عاشق کسانى هستند که بدون هیاهو به دنبال اصلاح جامعه و رفع گرفتاری هاى آنان باشند . اگر این دلسوزى و خدمات بى‏ریا، مخلصانه و فقط براى رضاى خداوند عالم باشد، نتیجه آن مضاعف و توفیق در کار حتمى و قطعى خواهد بود .



تو بندگى چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پرورى داند



این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است . قرآن مجید، پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرفى کرده و مى‏فرماید: « لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم‏» (توبه/ 128) ؛ همانا فرستاده‏اى از خود شما به سویتان آمد که رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت‏ به مؤمنان دلسوز و مهربان است .



خداوند متعال به کسانى که دلسوزى و مهربانى رسول اکرم ‏صلى الله علیه وآله را نوعى ساده لوحى قلمداد مى‏کردند و اغماض و چشم پوشی هاى آن وجود گرامى را در مورد افراد خطاکار، سطحى نگرى انگاشته و سخنانى ناروا در مورد پیامبر به زبان مى‏آوردند چنین مى‏فرماید: « و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة للذین آمنوا منکم والذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم‏»( توبه/61) ؛ از آنها کسانى هستند که پیامبر را آزار مى‏دهند و مى گویند: او گوشى‏است . ( آدم خوش باورى است!) بگو: خوش باور بودن او به سود شماست، او به خدا ایمان دارد و [تنها] مؤمنان را تصدیق مى‏کند و براى مؤمنان شما رحمت است، اما کسانى که رسول خدا صلى الله علیه وآله را مى‏آزارند عذاب دردناکى در پیش دارند .



دلسوزى حضرت خاتم الانبیاء به حدى بود که گاهى از شدت غصه و ناراحتى در آستانه هلاکت قرار مى‏گرفت . رسول مکرم اسلام نه تنها از انحراف و کجروی هاى برخى از مسلمانان آزرده خاطر مى‏شد، بلکه از گمراهى و نادانى نامسلمانان نیز در رنج و عذاب بود. تا این که خداوند متعال از دلسوزى رسول خویش چنین یاد مى‏کند: « فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا»( کهف/6 )؛ گویى مى‏خواهى به خاطر اعمال [ نارواى] آنان، اگر به این گفتار ایمان نیاوردند، خود را هلاک کنى .



آشنایى با درد مردم


توفیق در مدیریت جامعه به عوامل مختلفى بستگى دارد که یکى از مهمترین آنها آشنایى با مشکلات و گرفتاری هاى طبقات محروم اجتماع است . پیامبران الهى عموما و پیامبراسلام خصوصاً از چنین خصلت والایى برخوردار بودند . آنان خود را از مردم مى‏دانستند و هیچگونه امتیاز و تفوقى بر خویشتن نسبت ‏به سایر اقشار جامعه قائل نبودند . پیامبر اسلام‏ صلى الله علیه و آله مى‏فرمود: «انما انا بشر مثلکم‏»( فصلت/6 - کهف/110 ) ؛ همانا من هم همانند شما بشر هستم . در آیه دیگرى خداوند متعال مى‏فرماید: « لقد جائکم رسول من انفسکم‏ ...»( توبه/ 128) ؛ پیامبرى از خود شما برایتان آمده است .



افزون بر مردمى بودن، آشنایى و آگاهى و لمس واقعیت هاى پنهان جامعه از خصلت هاى بارز آن حضرت بود.



البته میان امثال پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله و کسانى که با شعار محرومیت زدایى به عرصه‏هاى رهبرى و هدایت جوامع وارد مى‏شوند اما خود طعم تلخ محرومیت و گرفتارى را نچشیده‏اند و درک این واقعیت ها برایشان سخت و غیر ملموس است فرق زیادى وجود دارد. آنان اگر هم بخواهند در این رابطه درست عمل کنند موفق نخواهند شد، اما کسانى که این مشکلات و محرومیت ها را از نزدیک لمس کرده‏اند، درد و رنج طبقات محروم جامعه را بهتر و راحت تر درک مى‏کنند . قرآن کریم مى‏فرماید: «الم یجدک یتیما فآوى و وجدک ضالا فهدى و وجدک عائلا فاغنى‏»( ضحى/6، 7، 8 ) ؛ آیا تو را یتیم نیافت و پناه داد؟! و تو را گمشده یافت و هدایت کرد و تو را فقیر یافت و بى ‏نیاز نمود.



حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله در مقابل مرفهین بى دردى که از او مى‏خواستند از طبقات محروم فاصله بگیرد، این آیه را تلاوت مى‏کرد: « و ما انا بطارد الذین آمنوا»(هود/ 29) ؛ من هرگز مردم با ایمان را [گر چه در ظاهر محروم و بى‏چیز و نیازمند باشند] از خود دور نخواهم کرد .



آرى رسیدن به مقام نبوت اوصاف برجسته‏اى مى‏طلبد که یکى از آنها مردمى بودن و آشنایى با حقوق محرومان است . کسى که مى‏خواهد دین آسمانى او جاودانه بماند و براى هر قوم و ملتى و در هر عصر و زمانى به کار آید لازم است که خود با ریشه‏هاى ناعدالتى و فقر و محرومیت از نزدیک تماس داشته باشد تا در بلنداى تاریخ بتواند نداى عدالت‏ خواهى و محرومیت زدایى را به گوش جهانیان برساند . قرآن با یادآورى دوران مشقت‏ بار و سخت زندگى پیامبرصلى الله علیه و آله به آن حضرت سفارش مى‏کند که: « فاما الیتیم فلا تقهر. واما السائل فلا تنهر» ( ضحى/9، 10) ؛ یتیم را از خود دور نکن و درخواست کننده را از خود مران .



رسول خدا صلى الله علیه وآله در هنگام هجرت به مدینه نیز در مقابل فریادهاى دعوت دهها نفر از اهالى مدینه، در زمینى که به یتیمان تعلق داشت فرود آمد و کانون اسلام را در همانجا متمرکز نمود که بعدها به مسجدالنبى و مرکز حکومت اسلامى تبدیل شد و تصمیمات مهم جهان اسلام در همانجا اتخاذ گردید .



صبر و بردبارى



گذرى کوتاه به تاریخ پیامبران الهى نشان مى‏دهد که آنان در راه اعتلاى کلمه توحید و انجام رسالت ‏خویش با سخت ترین موانع روبرو بوده‏اند، همچنان که امام صادق‏علیه السلام فرمود: «ان اشد الناس بلاء الانبیاء (3)؛ همانا که انبیاء الهى سخت ترین گرفتاریها را داشته‏اند .» اما در این میان حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه وآله بیش از سایر انبیاء در معرض بلاها و آزمایشات سخت قرار گرفت . آن حضرت در این مورد مى‏فرماید: « ما اوذى نبى مثل ما اوذیت(4) ؛ هیچ پیامبرى همانند من مورد آزار و اذیت قرار نگرفت .»



اما تحمل و بردبارى پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله در برابر کوه مشکلات که از هر سو به آن حضرت روى مى‏آورد و موانع گوناگونى که هر یک مى‏توانست‏ سد راه اهداف بلند حضرتش باشد، تمام دشمنان و مخالفین سرسخت آن حضرت را به زانو در آورد .



استاد شهید مطهرى‏ رحمة الله در این زمینه مى‏نویسد: « اراده و استقامتش بى‏نظیر بود. از او به یارانش نیز سرایت کرده بود . دوره 23 ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است . او در تاریخ زندگى‏اش مکرر در شرایطى قرار گرفت که امیدها از هرجا قطع مى‏شد، ولى او یک لحظه تصور شکست را در مخیله‏اش راه نداد . ایمان نیرومندش به موفقیت، یک لحظه متزلزل نشد .» (5)



گاهى خداوند متعال براى تقویت روحیه صبر و مقاومت رسول گرامیش مى‏فرمود:« فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل...‏» ( احقاف/35) ؛ پس صبر و بردبارى‏ پیشه کن، آن گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند .



رسول اکرم ‏صلى الله علیه وآله در سخن ارزشمندى پایدارى و مقاومت و اراده آهنین خود را در راه هدف به نمایش گذاشت و هنگامى که حضرت ابوطالب پیشنهاد مشرکین را مبنى بر خوددارى آن حضرت از ابلاغ پیام آسمانى خویش به وى بیان کرد، به عمویش ابوطالب چنین فرمود: « یاعم! والله لو وضعوا الشمس فى‏ یمینى والقمر فى یسارى على ان اترک هذا الامر حتى یظهره الله او اهلک فیه، ماترکته (6) ؛ اى عمو! به خدا سوگند اگر آنان خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند که از دعوت آسمانى خود دست ‏بردارم هرگز نخواهم پذیرفت تا این که یا خداوند دین مرا پیروز کند و یا این که جانم را در راه آن از دست‏ بدهم .»



و این چنین بود که حضرت محمد صلى الله علیه وآله با تحمل مشکلات و صبر و پایدارى توانست دین مبین اسلام را به جهانیان اعلام کند . انواع گرفتاریها و ناملایمات، صدمات جسمى و روحى، قرار گرفتن در معرض انواع اتهامات از قبیل: ساحر، مجنون، آشوبگر و سایر موانع راه پیامبر،با دو عامل ایمان به هدف و استقامت و پشتکار در راه رسیدن به آن، قابل تحمل بود .



امیرمؤمنان على‏علیه السلام در این مورد مى‏فرماید: « اشهد ان محمدا عبده و رسوله دعا الى طاعته و قاهر اعداءه جهادا عن دینه، لایثنیه عن ذلک اجتماع على تکذیبه و التماس لاطفاء نوره (7) ؛ گواهى مى‏دهم که محمد صلى الله علیه وآله بنده و پیامبر اوست، انسان ها را به عبادت خداوند دعوت نمود و با دشمنان خدا در راه دین او پیکار نمود و مغلوبشان کرد . هرگز همداستانى دشمنان که او را دروغگو خواندند، او را (از آن دعوت به حق و کوشش در راه استقرار دین اسلام) باز نداشت و تلاش آنان براى خاموشى نور رسالت نتیجه نداد .»



عبودیت



بندگى و خضوع در مقابل حق، فضیلتى ستودنى است که قرآن بارها بر این صفت زیباى محمدى‏ صلى الله علیه و آله اشاره دارد . خداوند متعال پیامبر گرامى‏اش را با وصف بندگى - که تمام اوصاف والاى حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه و آله را تحت الشعاع قرار داده - یاد مى‏کند و رسول گرامى اسلام نیز به عبودیت ‏خود در پیشگاه حق همیشه افتخار مى‏کرد .



به چند نمونه از آیاتى که حضرت رسول‏ صلى الله علیه وآله را با صفت والاى عبودیت توصیف مى‏کند اشاره مى‏کنیم:



- « وان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله... ‏»( بقره/ 23) ؛ و اگر در آنچه که به بنده خودمان نازل کرده‏ایم شک دارید، یک سوره همانند آن را بیاورید .



- « ... ان کنتم آمنتم بالله و ما انزلنا على عبدنا یوم الفرقان ...» ( انفال/ 41) ؛ اگر به خدا و به آنچه که بر بنده خود در روز جدایى [حق از باطل] نازل کرده‏ایم ایمان آورده‏اید ... .



- « تبارک الذى نزل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا» ( فرقان/1) ؛ بزرگوار و پر برکت است آن خداوندى که قرآن را بر بنده [خاص] خود نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد .



- « فاوحى الى عبده ما اوحى‏»( النجم/10) ؛ [در شب معراج] آنچه را که وحى کردنى بود به بنده‏اش وحى نمود .



پیامبر گرامى اسلام ‏صلى الله علیه وآله آنچنان شیفته عبادت و بندگى در بارگاه ربوبى بود که گاهى خود را فراموش مى‏کرد و از خود بی خود مى‏شد، تا این که آیه نازل شد: « طه! ما انزلنا علیک القرآن لتشقى‏»؛ طه! ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که این قدر به زحمت و مشقت‏ بیافتى .



مرحوم فیض کاشانى در ذیل این آیه مى‏نویسد: پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله آنچنان در عبادت الهى حریص بود که از کثرت عبادت پاهاى مبارکش متورم شده بود، تا این که خداوند متعال این آیه را فرستاد .



امام باقرعلیه السلام مى‏فرماید: روزى یکى از همسران آن حضرت به وى گفت: یا رسول‏الله! چرا به خود اینقدر زحمت مى‏دهى، در حالی که یک بنده آمرزیده هستى .



پیامبرصلى الله علیه وآله پاسخ داد: «اولا اکون عبدا شکورا (8) ؛ آیا بنده شکرگزارى نباشم .»



خداوند متعال در برخى از آیات براى عبادت و بندگى پیامبر گرامى‏اش چنین رهنمود مى‏دهد: « اقم الصلوة لدلوک الشمس الى غسق اللیل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا. و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا» ( اسراء/78 و79 )؛ نماز را از زوال خورشید (هنگام اذان ظهر) تا نهایت تاریکى شب (نیمه شب) به پای دار؛ و همچنین قرآن فجر( نماز صبح) را؛ زیرا قرآن فجر مورد شهادت [فرشتگان شب و روز] است . و پاسى از شب را [از خواب برخیز و قرآن و نماز بخوان و] عبادت کن . این یک عمل نافله براى توست . امید است که خداوند متعال تو را به این وسیله به مقامى محمود ( و در خور ستایش) برانگیزد .»



عدالت‏ خواهى

عدالت ‏خواهى یکى از مهمترین اهداف بعثت پیامبران الهى است . خداوند متعال در سوره حدید مى‏فرماید: « لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط‏ ...»(حدید/ 25) ؛ ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب آسمانى و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند .



همچنین خداوند متعال از زبان پیامبر گرامى اسلام در سوره شورى مى‏فرماید: « ... وامرت لاعدل بینکم‏ ...»( شورى/15) ؛ من براى اجراى عدالت در میان شما مامور شده‏ام .




و در آیات متعددى قرآن از عدالت‏ خواهى پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله که یکى از اهداف بعثت آن حضرت نیز مى‏باشد سخن گفته و مردم را به تبعیت از آن بزرگوار ترغیب و تشویق مى‏کند .



عدالت ‏طلبى در تمام زوایاى زندگى انسان نقش دارد و گستره آن به گفتار و رفتار و روابط انسان، معاملات، خانواده، دوستان، فرزندان، همکاران و حتى سایر ملل نیز کشیده مى‏شود . قرآن کریم مى‏فرماید: « واذا قلتم فاعدلوا» ( انعام/152) ؛ و هنگامى که سخنى مى‏گویید، عدالت را رعایت نمایید . پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله آنچنان به این مسئله حیاتى اهمیت مى‏داد که حتى در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت مى‏نمود . امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید: «کان رسول الله یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذا و ینظر الى ذا بالسویة (9) ؛ رسول خدا صلى الله علیه وآله نگاه خود را در میان اصحاب به طور مساوى تقسیم مى‏کرد، گاهى به این و گاهى به آن دیگرى به طور مساوى نگاه مى‏کرد .



پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله در یک منشور جهانى، عدالت‏ خواهى و تساوى حقوق انسان ها را در جوامع اعلام کرد و ملاک احترام به حقوق بشر را معین نمود . آن منادى راستین عدالت و آزادى هنگامى که مشاهده کرد یکى از اصحاب عرب وى، سلمان فارسى را به خاطر غیر عرب بودن تحقیر مى‏کند، در کلمات حکیمانه و معروفى فرمود: « ان الناس من عهد آدم الى یومنا هذا مثل اسنان المشط، لا فضل للعربى على العجمى ولا للاحمر على الاسود الا بالتقوى (10) ؛ همه مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانه‏هاى شانه [مساوى و برابر] هستند . عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برترى ندارد مگر به تقوى .



پیامبر اسلام در اجراى قانون عادلانه الهى اهتمام خاصى داشت و اگر کسى از آن حضرت تقاضاى غیرقانونى و غیراصولى مى‏کرد، شدیدا ناراحت مى‏شد . هنگامى که بعضى از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب در مورد تقسیم غنایم جنگى از آن بزرگوار تقاضاى غیرمعقول و خلاف عادت کردند، آن بزرگوار ناراحت‏ شد و 29 روز تمام از آنان فاصله گرفت . خداوند متعال نیز به این مناسبت آیاتى را بر آن حضرت نازل کرد و خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: « یا ایها النبى قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن واسرحکن سراحا جمیلا»( احزاب/ 28) ؛ اى پیامبر! به همسرانت ‏بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مى‏خواهید، بیایید [با هدیه‏اى] شما را بهره ‏مند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم . (11)



و به این ترتیب پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه وآله حتى به نزدیکترین افراد خانواده‏اش نیز اجازه نداد از قانون الهى تخطى کنند و عدالت اجتماعى را در حکومت اسلامى آن حضرت خدشه‏ دار سازند .



راستى و امانتدارى



امانتدارى و صداقت پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله نه تنها یاران و پیروان آن حضرت را شیفته ایشان نموده بود بلکه دشمنان نیز به این حقیقت اذعان داشته و صداقت آن بزرگوار را مى‏ستودند . سه سال از بعثت مى‏گذشت که حضرت رسول ‏صلى الله علیه و آله روزى در کنار کوه «صفا» روى سنگ بلندى قرار گرفت و با صداى رسایى قشرهاى مختلف مردم مکه را به سوى خویش فرا خواند، آنگاه خطاب به مشرکین و سایر مردم فرمود: اى مردم! هر گاه من به شما گزارش دهم که پشت این کوه دشمنان موضع گرفته‏اند و قصد جان و مال شما را دارند، آیا مرا تصدیق مى‏کنید؟ همگى گفتند: آرى، زیرا ما در طول زندگى از تو دروغى نشنیده‏ایم. (12)



حضرت خدیجه نیز هنگامى که پیشنهاد ازدواج به آن حضرت مى‏داد و شیفتگى خود را به آن وجود گرامى اعلام مى‏نمود با تأکید بر امانت و صداقت آن بزرگوار، چنین گفت: « انى قد رغبت فیک لقرابتک وسطتک فى قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک (13) ؛ به خاطر خویشاوندیت و بزرگواریت در میان قوم خودت و امانتدارى تو و اخلاق نیک و راستگوئیت، مایلم با تو ازدواج کنم .»



در این میان تصریح آیات الهى و تاکید کلام وحیانى قرآن بر صداقت و راستى و امانتدارى آن حضرت حلاوتى دیگر دارد . برخى از آیاتى که به امانتدارى و راستى پیامبر عظیم الشان اسلام اشاره دارند عبارتند از:



1- « قل لا اقول لکم عندى خزائن الله ولا اعلم الغیب ولا اقول لکم انى ملک...‏» ( انعام/50 ) ؛ بگو: من نمى‏گویم خزائن خدا نزد من است و من [جز آن که خدا به من بیاموزد] از غیب آگاه نیستم و به شما نمى‏گویم من فرشته‏ام .»



2- « و ما ینطق عن الهوى. ان هو الا وحى یوحى‏» ( النجم/3 و4) ؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى‏گوید و آنچه مى‏گوید چیزى جز وحى الهى که [بر او] نازل مى‏شود نیست .



3- « ما کذب الفؤاد ما راى‏» (14) ؛ قلب [ پاک حضرت محمد صلى الله علیه وآله] در آنچه دید هرگز دروغ نگفت .



حضرت محمد صلى الله علیه و آله در امانتدارى آنچنان شهره بود که حتى دشمنانش بعد از بعثت آن حضرت، با این ‏که نقشه قتلش را طراحى مى‏کردند، همچنان او را با لقب «امین‏» مى‏شناختند و در امانتدارى‏اش لحظه‏اى تردید نکردند و در شب هجرت امانت هایى نزد آن گرامى داشتند . رسول‏الله ‏صلى الله علیه وآله در غار ثور در عین حالى که از ترس مشرکین مکه مخفى شده بود، به امام على‏علیه السلام سفارش نمود که یا على! فردا در اجتماعات مردم مکه، صبح و شام با آواى بلند بگو: « من کان له قبل محمد امانة او ودیعة فلیات فلنؤد الیه امانته (15) ؛ هر کس نزد محمد امانتى دارد بیاید امانتش را بازستاند.



خداوند متعال در مورد ویژگی هاى انسان هاى وارسته و با ایمان مى‏فرماید: « والذین هم لاماناتهم وعهدهم راعون‏» ( مؤمنون/ 8 ) ؛ و آنان که به امانت ها و عهد و پیمان هاى خود وفا مى‏کنند .



و پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله اسوه کامل و نمونه بارز انسان هاى وارسته و داراى تمام کمالات ویژه اخلاقى بود .



صداقت و امانتدارى از منظر رسول گرامى اسلام آنچنان مهم بود که به عنوان معیار براى برترى یارانش محسوب می گردید . امام صادق‏علیه السلام در این مورد فرمودند:«ان علیاعلیه السلام انما بلغ ما بلغ به عند رسول الله ‏صلى الله علیه و آله بصدق الحدیث و اداء الامانة» (16) ؛ یقیناً على‏علیه السلام با راستگویى و امانتدارى به آن درجه و عظمت در نزد پیامبرصلى الله علیه وآله رسید.



قاطعیت و شهامت

پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله در مورد اجراى حدود الهى و قاطعیت در برابر قانون شکنان اهتمام خاصى داشت. آن حضرت در عین حالی که به اهل ایمان و مظلومان و ستمدیدگان رئوف و مهربان بود، در مقابل کفار و اشرار، با شجاعت و شهامت تمام ایستادگى مى‏نمود. خداوند متعال در این مورد مى‏فرماید: « محمد رسول الله والذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم‏»( فتح/ 29) ؛« محمد صلى الله علیه وآله فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربان هستند. » داستان زیر نشانگر قاطعیت آن حضرت در مقابل متجاوزان و قانون شکنان است .



گروهى از طایفه بنى ضبه به حضور پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله آمده و ضمن شکایت از بیمارى خود، از آن بزرگوار استمداد کردند. پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه و آله به آنان فرمود: چند روز در مدینه بمانید تا با مراقبت مسلمانان بهبودى یافته و به منطقه خود برگردید . آنان گفتند: یا رسول‏الله! اگر ما را در خارج از شهر مدینه اسکان دهید برایمان بهتر است . پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله ضمن پذیرش تقاضاى آنان به تنى چند از مسلمانان ماموریت داد تا تعدادى از شتران بیت المال را در چراگاههاى اطراف مدینه نگهدارند و از شیر آنها افراد بیمار بنى ضبه را پذیرایى و پرستارى کنند و از آنان مراقبت نمایند .



این افراد با حمایت پیامبر صلى الله علیه وآله در مدت کوتاهى سلامتى خود را باز یافتند، اما به جاى قدردانى از آن حضرت و یارانش - از آنجایى که باطنى خبیث و دلى مریض داشتند - سه تن از نگهبانان شترها را کشته و به همراه شتران فرار کردند . هنگامى که این خبر ناگوار به پیامبر گرامى رسید، على‏علیه السلام را مامور دستگیرى آنان نمود . امیرمؤمنان على‏علیه السلام این خطاکاران متجاوز را در نزدیکی هاى مرز یمن بازداشت کرده و به حضور پیامبرصلى الله علیه وآله آورد . در این لحظه پیک وحى نازل شده و احکام آنان را به رسول خدا ابلاغ نموده و فرمود: «انما جزاوا الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض‏...» (مائده/33) ؛ کیفر آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ برمى‏خیزند و در روى زمین اقدام به فساد مى‏کنند این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا دست و پاى آنها به عکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین [خود] تبعید گردند .»



حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه وآله از میان این چهار حکم، قطع دست و پا را انتخاب کرد و دستور داد دست و پاى آنها را بر خلاف یکدیگر ( دست راست و پاى چپ یا بالعکس) قطع کنند. (17) .



اصرار بر اجراى قوانین الهى، حیاء و ادب، جوانمردى، سرمشق و الگو بودن براى انسان هاى سعادت‏جو و حقیقت طلب، امى بودن، تواضع، گذشت، ساده زیستى، سخاوت و نیکى به دیگران، کرامت نفس و بشیر و نذیر بودن، از جمله سایر صفات ستوده حضرت خاتم الانبیاء صلى الله علیه وآله است که در آیات الهى به آنها اشاره شده است .




در حدیث دیگران


این مقال را با نقل ابیاتى از سروده معروف شبلى شمیل از دانشمندان برجسته جهان مسیحیت، که در ستایش عظمت‏ حضرت رسول‏ صلى الله علیه وآله سروده است ‏به پایان مى‏بریم:


انى و ان اک قد کفرت بدینه
هل اکفرن بمحکم الآیات

« من گرچه مسلمان نیستم اما آیا مى‏توانم به آیات محکم قرآن کفر ورزم؟!»


او ما حوت فى ناصح الالفاظ من
حکم روادع للهوى وعظات

« یا به پندها و اندرزهایى که در آن آیات آمده است و همه بازدارنده نفس از هوا و هوس، و در لباس شکوهمندترین واژه‏ها مى‏باشند منکر شوم؟!»

و شرایع لو انهم عقلوا به
ما قید العمران بالعادات

« یا به قوانینى که اگر مردمان آنها را درک مى‏کردند براى تحقق بخشیدن به عمران [و تمدن جهان]، همه آیین ها و سنت ها را جز تعالیم اسلام کنار مى‏گذاشتند، مى‏توانم بى‏تفاوت باشم؟!»

نعم المدبر والحکیم وانه
رب الفصاحة مصطفى الکلمات



«[محمد] بهترین تدبیر کننده و بهترین حکیم بود. او خداى فصاحت و [گوینده] گزیده ‏ترین سخنان است.»


رجل الحجا رجل السیاسة والدها
بطل حلیف النصر والغارات



«[محمد] یگانه مرد خردورزى، کشوردارى و هوشمندى بود و قهرمان هم پیمان با پیروزى بر سپاه کفر است.»


ببلاغة القرآن قد غلب النهى
و بسیفه انحى على الهامات



«[محمد] با بلاغت قرآن، بر همه خردها و اندیشه‏ها چیره گشت و سرها [ى دشمنان ارزش هاى انسانى] را زیر سایه شمشیر گرفت .»


من دونه الابطال من کل الورى
من غائب او حاضر او آت (18)


« قهرمانان تاریخ بشر چه گذشتگان، چه آنان که اکنون حاضرند و چه آیندگان، [همه و همه] در پایه‏اى فروتر و پایین‏تر از مرتبت او جاى دارند.»


منبع:http://r-karbala.blogsky.com

۱۳ عزیز
من هم معتقدم ایشان کماکان مظلومند.

۱۳ پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:02 ب.ظ

به نام خدا

گوشه‏اى از اخلاق عظیم پیامبر گرامى اسلام صلى الله و علیه و آله
محمد جواد مهرى

روزهایى بس شیرین و به ‏یاد ماندنى و تاریخ ساز پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله را نمى‏توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص ‏توصیف و تعریف کرد.

او هرگز در این واژه‏ها نمى‏گنجد و فراتر از آن است. انسان‏ کاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید واگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک‏» و الا انسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید که‏ جبرئیل آن ملک مقرب و واسطه وحى الهى به آنجا هرگز نرسد و با صراحت‏ به او عرض کرد: اگر یک مو بالاتر روم به نور تجلى ‏بسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جایى رفت که نه در خرد آید و نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم وخیال! اوست کسى که‏ خدایش درباره ‏اش فرمود: «و انک لعلى خلق عظیم‏» پس مابه جاى ‏اینکه حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایى ‏مى‏رساند چرا که جز آفریده ‏اش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت ‏«یا على ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنى الا الله وانت و ما عرفک الا الله و انا» پس روا است که لب فرو بندیم وسخن کمتر گوئیم.

بیائیم در این سخن ربانى که پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله را داراى منشى سترگ واخلاقى عظیم معرفى مى‏کند بیاندیشیم و از زبان روایت نمى از این‏ اقیانوس پرفیض برگیریم، شاید برخى عزیزان به کار بندند و ازرسول الله الگوى زندگى بگیرند که قرآن فرمود: «و لکم فى رسول‏الله اسوه حسنه‏».

جمله ‏هایى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مى‏شود که هم ‏برکت است و پر مایه برکتى است و هم برنامه به زیستى وخدا پسندانه:

1) آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روایت او را«خاضع الطرف‏» مى‏نامد یعنى به زمین نگاه مى‏کرد و سر را کمتر بالا مى‏برد، این چنین با وقار و متین... با ادب و فروتن. چنان‏ در برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سرفرود مى‏آورد و کمتر سر را بلند مى‏کرد چه پیوسته خدا را حاضر و ناظر مى‏دید و لحظه ‏اى ‏بلکه کمتر از لحظه‏ اى هم از یاد و ذکر خدا غافل نبود.

2) یکى دیگر از نشانه ‏هاى بارز تواضع و خوى نیکویش این بود که ‏به هر که مى‏رسید، پیش قدم در سلام کردن بر او بود، سلام که خود تحیت اسلامى است و پیامبر آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش ازهمه و پیش از همه به آن عمل مى‏کرد و قبل از آنکه دیگرى بر او سلام کند، او خود سلام مى‏کرد. هرگز پیامبر ملاحظه نمى‏کرد که آن ‏فرد بزرگ است‏ یا کوچک، دانشمند است ‏یا بى‏سواد، ثروتمند است ‏یا فقیر. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظه‏ هاى ‏اسمى، شغلى، خطى، مسئولیتى، مالى و... سلام مى‏کرد و او با اینکه بزرگترین از هر نظر بود بر کوچکترین انسانها از هر نظر سلام مى‏کرد و بیشتر براى اینکه ما را به این سنت‏ حسنه ‏تشویق کند مى‏فرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یک حسنه.

3) پیامبر هرگز بدون جهت ‏سخن نمى‏گفت، و اگر سخنى مى‏گفت‏ بیشتر جنبه موعظه و پند داشت، یا مطلبى را مى‏آموخت و یا به معروف و خیرى امر مى‏کرد و یا از شر و منکرى مردم را باز مى‏داشت، تمام ‏سخنانش سودمند و یک کلمه، نه بلکه یک حرف، پوچ و بى‏ارزش نبود، زیرا خوب مى‏دانست که: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید» وانگهى پیامبر اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر کسى ‏است که نخستین آفریده پروردگار، نور مبارکش است: «اول ما خلق‏الله نورى‏» پس، از این نور کامل چیزى تراوش نمى‏کند جز نور، وهرچه مى‏گوید گفته خدا است «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى ‏یوحى‏».

4) و پیامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمى‏شد. در روایت است: «ولایجلس و لایقوم الا على ذکر» او نمى‏نشست و برنمى‏خاست جز با ذکر و یاد خدا. پیامبر در هر آن قرین و همنشین ذکر خدا بود چه بر زبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذکر خدا را کفاره مجلس ‏مى‏دانست و اعلام مى‏داشت که اگر در مجلسى یاد خدا نباشد یا ذکرى ‏از اهل بیت که آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مى‏خندید از تبسم تجاوز نمى‏کرد «جل ضحکه التبسم‏» زیرا قهقهه و خنده با صدا با شئون ‏انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف‏ مخلوقات.

5) یکى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود که هر وقت‏ وارد مجلس مى‏شد، هر جا که جاى خالى بود مى‏نشست، مانند خود خواهان یا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستیم، و خیال‏ مى‏کنیم که باید بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا که انسان والا مى‏نشیند والا است نه آنکه انسان والا باید در جاى والا نشیند.

عزیزانم! قطعا این از تواضع است که انسان در جایى که خالى‏است‏ بنشیند و هرگز منتظر نباشد که دیگران در برابرش قد علم ‏کنند و برخیزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. این حالت ‏بدون تردید برخاسته از هواى نفس است و تکبر که باید زدوده شود و گاهى بلکه بیشتر به خاطر عقده ‏هاى درونى و محرومیت‏هاى دیرینه ‏است که شخص مى‏خواهد از این راه خودى را نشان دهد!!

6) پیامبر اکرم صلى الله و علیه وآله آرام و آهسته سخن مى‏گفت و هیچ گاه فریاد نمى‏زد و صدا را بلند نمى‏کرد. و مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى ‏برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبر بلند سخن نمى‏گفت «و اغضض من صوتک‏» و دستور هم همین بود که‏ کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند «لاترفعوا اصواتکم ‏فوق صوت النبى‏» و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مى‏گفت لذا مجلسش بسیار آرام و با وقار بود که حتى صداى به هم زدن بال ‏پرنده به گوش مى‏رسید.

7) «لایقطع على احد کلامه‏» هرگز سخن کسى را قطع نمى‏کرد و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مى‏داد و پس از تمام ‏شدن سخنش آرام پاسخش را مى‏گفت. و چنان اصحابش را تربیت کرده ‏بود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مى‏شد، تمام حاضران ساکت‏ مى‏شده و سراپا گوش مى‏شدند «کان على رووسهم الطیر» و هرگاه ‏سخن حضرت تمام مى‏شد بدون آنکه سخنانشان با هم تزاحم کند، با هر یک به نوبت‏ حرف مى‏زد.

8) نکته دیگرى که بسیار جالب و ارزنده است و باید مد نظر قرارگیرد این است که حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یکسان نگاه ‏مى‏کرد «و کان یساوى فى النظر والاستماع للناس‏» و باید سخنگویان محترم این مطلب را دقت کنند که یکسان و مساوى در حال حرف زدن به این طرف و آن طرف نگاه کنند زیرا این نکته‏ ظریف اخلاقى است که در نگریستن به افراد(هنگام صحبت کردن)انسان‏ فرق بین این و آن نگذارد و همه را به یک دید بنگرد که ‏امیدواریم در موارد دیگر نیز این تساوى و یکسان ‏نگرى حفظ شود. راستى چه زیبا است تربیت رسول الله! بنابراین، هر که ‏بخواهد بیشتر به پیامبر نزدیک گردد، باید رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزدیکتر کند.

9) «و کان یجالس الفقراء و یواکل المساکین‏» او نه تنها با مالداران و دارایان مجالست مى‏کرد بلکه با فقرا و مستمندان نیزهمنشین بود. بلکه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بیشتر لذت مى‏برد و اگر با ثروتمندان مى‏نشست ‏به خاطر هدایت کردن آنان بود نه چیز دیگر.

10) هرگاه پیامبر مى‏خواست ‏به مجلس وارد شود و با مردم ‏برخورد کند، خود را طبق موازین اسلامى آرایش مى‏داد یعنى درآینه مى‏نگریست و موهاى خود را شانه مى‏زد و چنین در روایت آمده ‏است «و کان ینظر فى المرآه و یتمشط‏» و نه تنها حضرت لباس ‏تمیز و مرتب مى‏پوشید و محاسن مبارک را شانه مى‏زد بلکه پیوسته ‏بوى خوش عطر از حضرت از مسافتى دور استشمام مى‏شد. بگذریم ‏که خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مى‏کرد، که همواره از عطر نیز استفاده مى‏نمود. راوى مى‏گوید: قبل ازآنکه حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مى‏شدیم زیرا بوى عطرش‏ از مسافتى به مشاممان مى‏خورد و متوجه ورود حضرت مى‏شدیم. خود حضرت نیز مى‏فرماید: «ان الله یحب من عبده اذا خرج الى اخوانه‏ان یتهیا لهم و یتجمل‏» خداوند دوست دارد که بنده ‏اش هرگاه‏ مى‏خواهد با برادرانش ملاقات کند، خود را آماده کند و براى آنها آرایش نماید.

اسلام دستور آراستن داده است نه مانند برخى ساده لوحان که باموهاى ژولیده و لباس نامرتب مى‏آیند و خیال مى‏کنند این از زهد است. نه! این از زهد اسلامى کاملا به دور است. زهد این است که به ‏دنیا و ملذاتش دل نبندیم نه اینکه صوفى منشانه زندگى کنیم وژولیده سیما در میان مردم حاضر شویم!

11) پیامبر اگر سواره بود هرگز نمى‏پذیرفت که شخصى همراه وهمگام او پیاده راه رود. از او مى‏خواست که بر مرکبش در کنارش ‏سوار شود و اگر قبول نمى‏کرد یا امکان نداشت، به او مى‏فرمود:

از من جلوتر برو تا من در پس تو آیم و به تو برسم. این چه عظمت ‏و بزرگوارى است انسان‏ها را سرگردان مى‏کند و به حیرت وا مى‏دارد.

12) اگر سه روز مى‏گذشت و دوستش یا برادر دینى‏اش را نمى‏دید ازاو سؤال مى‏کرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا مى‏کرد واگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مى‏نمود و به زیارتش مى‏رفت ‏واگر بیمار بود به عیادتش مى‏شتافت.

13) پیامبر آنقدر مهمان نواز بود و مهمانش را احترام و تقدیر مى‏کرد که هرگاه کسى بر او وارد مى‏شد، حضرت متکا و مسند خود را به او مى‏داد و اگر نمى‏پذیرفت آنقدر اصرار مى‏کرد تا قبول کند.

14) حضرت ضمن اینکه بسیار هیبت داشت، براى اینکه حاضرین از دیدارش هراس نکنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مى‏کرد و لطیفه ‏اى در حد میزان شرعى مى‏گفت که هیبتش حاضران را به ‏وحشت نیاندازد و جرات سخن گفتن را از آنان سلب نکند. بویژه ‏اگر مى‏یافت که یکى از یارانش ناراحت و غمگین است ‏با او شوخى ‏مى‏کرد تا غمش را بزداید. و اصلا پیامبر آن گونه با افراد سخن مى‏گفت که مناسب با وضعیت علمى و حالت روانى آنان بود. در روایت‏ آمده است: «و کان یخاطب جلساءه بما یناسب‏» و به اندازه عقل و درکشان با آنان سخن مى‏گفت و مى‏فرمود: «ما پیامبران ماموریت‏ داریم که با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئیم‏» .

15) مى‏فرمود: «اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذاتراووا و المصافحه اذا تلاقوا» برترین اخلاق پیامبران و رادمردان خوشروئى است هنگامى که به هم مى‏رسند و مصافحه و دست‏ دادن به یکدیگر است هنگامى که با هم ملاقات مى‏کنند و لذا هر وقت‏ پیامبر مسلمانى را مى‏دید فورا با او مصافحه مى‏کرد و به او دست ‏مى‏داد و بر این امر بسیار تاکید مى‏نمود. در روایت است که‏ هرگاه دو مؤمن به هم مى‏رسند و مصافحه کنند گناهانشان مى‏ریزد مانند برگ درختان(در فصل خزان).

این بود چند جمله کوتاه ولى پرفایده از سیره و منش ‏پیامبر که براى استفاده عموم عرض شد تا شاید در این ایام مبارک کار گیریم و دلها را از رشک و حسد و زیغ و رین پاک کنیم و گذشته ‏ها را به خاطر خدا نادیده ‏بگیریم و از لغزش‏هاى برادرانمان بگذریم(که خود نیز بسیار لغزش ‏داریم) وقلبها را از کینه و عداوت دور سازیم و با هم چنانکه خدا و رسولش خواهد برادروار زندگى کنیم و اگر از دیگرى انتقاد داریم تلاش کنیم که انتقادمان سازنده و برادرانه باشد نه کینه ‏توزانه و انتقام‏ گرانه.

باشد که روح رسول الله صلى الله و علیه و آله و فرزند برومندش حضرت بقیة الله الاعظم ارواحناه لتراب مقدمه الفدا از ما خشنود گردد.

منبع : پایگاه آیت الله العظمى سید محمد شیرازى
به نقل از مرکز جهانی طلاع رسانی ال البیت

۱۳ پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:08 ب.ظ

به نام خدا

شدت علاقه حضرت محمد (ص) به فاطمه (س)
سید محسن امین

حاکم در مستدرک به سند خود از ابو ثعلبه خشنى نقل کرده است که گفت: «عادت رسول خدا (ص) بر این بود که چون از جنگ یا سفرى بازمى‏گشت‏به مسجد مى‏رفت و دو رکعت نماز مى‏گزارد، آنگاه به فاطمه درود مى‏فرستاد و سپس پیش همسرانش مى‏رفت. » همچنین وى به سند خود از ابن عمران نقل کرده است که گفت: «پیامبر (ص) چون قصد مسافرت داشت، آخرین کسى را که وداع مى‏گفت فاطمه بود و چون از سفرى بازمى‏گشت نخستین کسى را که مى‏دید فاطمه بود.»

ابن شهر آشوب در مناقب با چند سند از عایشه نقل کرده است که گفت: «على (ع) از پیامبر-که میان او و فاطمه که در بستر خوابیده بودند، نشسته بود-پرسید: کدام یک از ما پیش تو محبوب‏تریم من یا او (فاطمه) ؟ پیامبر فرمود: او نزد من محبوب‏تر است و تو عزیزترى.»

در پاسخ به این پرسش، نمى‏توان جوابى بهتر از این یافت. فاطمه را از روى مهربانى و شفقت محبوب مى‏داند و على را به خاطر بزرگى در فضل و جایگاهش عزیز مى‏شمارد.

ترجمه: على حجتى کرمانى
منبع: سیره معصومان جلد 2، ص 19


پیامبر شاهد بر امت
عبداللَّه بن مسعود مى‏گوید: پیغمبر اکرم صلّى اللَّه علیه و آله فرمود:

قرآن را براى من قرائت کن و من اتفاقى سوره نساء را باز کردم وقتى به آیه: فَکَیْفَ إذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهیداً (4نساء/41) پس حال [آنان] چگونه باشد آنگاه که از هر امتى شاهدى به میان آوریم و تو را گواه بر اینان آوریم. رسیدم دیدم اشک از چشمان پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله فرو مى‏ریزد، فرمود: اکنون بس است.

1 - ابوعلى الفارسى. دکتر عبدالفتاح شلبى. صفحه 11، چاپ مصر.


پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله تمام آیات را براى من خواند
سلیم بن قیس هلالى گوید: مسائلى را از حضرت امیر المؤمنین على علیه السّلام شنیدم تا اینجا که گفت: هیچ آیه‏اى بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله نازل نشد مگر اینکه آن را بر من خواند و دیکته کرد و من به خط خود آن را نوشتم و ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من آموخت و از خداوند خواست که فهم و حفظ آن را به من بدهد و از هنگامى که دعا فرمود همه دانشهایى را که به من آموخته بود و من نوشته بودم هیچکدام را فراموش نکردم، هیچ حلالى و حرامى و همچنین هیچ امر و نهى در گذشته و آینده نبوده مگر این که آن را به من آموخته و تمام کتابهایى را که به پیامبران نازل شده بود و در آن طاعت یا معصیتى بود تعلیم داد و من آن را حفظ و نگهدارى نموده و حرفى از آن را فراموش نکردم. سپس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله دست بر سینه من نهاد و به درگاه خداوند دعا کرد که قلب مرا از علم، فهم، حکمت و نور پر سازد. پس گفتم: اى رسول خدا، پدر و مادرم فدایت باد از آن هنگام که برایم دعا نمودى چیزى را فراموش نکرده و مطلبى را از قلم نینداخته‏ام، آیا اکنون از فراموشى آینده برایم هراسى دارید؟ گفت: هرگز براى تو از نسیان و جهل نمى‏ترسم. 1 - تا این بخش را کلینى، صدوق و عیاشى با کمى تفاوت لفظى آورده‏اند ولى از اینجا به بعد را فقط دو نفر اخیر نقل کرده‏اند.

سپس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله اضافه کرد: خدایم خبر داده که دعاى مرا درباره تو و شریکان بعد از تو مستجاب کرده است.

گفتم: اى رسول خد،ا صلّى اللَّه علیه و آله، آن شرکاء چه کسانى هستند؟

فرمود: آنان که خداوند آنها را قرین خود و من قرار داده و گفته است:

یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللَّهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى اْلأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فى‏شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أحْسَنُ تَأْویلاً (4نساء/59) اى مؤمنان از خداوند و پیامبر و اولوالامرتان اطاعت کنید، و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، هرگاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید، آن را به [کتاب] خدا و [سنت] پیامبر عرضه بدارید که این بهتر و نیک‏انجام‏تر است.

گفتم: آنان کیانند؟

فرمود: اوصیاء من هستند که یکى از پس دیگرى بر من بر سر حوض کوثر وارد شوند همه آنان هدایت کننده و هدایت شونده هستند. اگر کسى دست از یارى آنان بردارد زیانى به آنان وارد نمى‏کند. آنان با قرآنند و قرآن با آنهاست و هرگز از هم جدا نمى‏شوند. امت من بواسطه آنها یارى مى‏شوند و به برکت ایشان باران رحمت مى‏بارد، وبا از امت من دفع مى‏گردد و دعایشان به اجابت مى‏رسد.

پس گفتم: یا رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله نامشان را برایم بازگو کنید.

فرمود: پسرم و دست بر سر حسن گذاشت. بعد گفت: پسر دیگرم و دست بر سر حسین نهاد، سپس پسر او که نامش على است و در زمان حیات تو متولد خواهد شد سلام مرا به او برسان. سپس آنان تا دوازده نفر تکمیل خواهند شد. عرض کردم: یا رسول اللَّه پدر و مادرم فدایت باد نامشان چیست؟

آن حضرت نام آنها را یکى یکى گفتند آنگاه امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود:

اى برادر طائفه بنى هلال سوگند به خدا در میان آنهاست مهدى امت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله که خداوند زمین را آنگاه که از جور و ستم پر شد از عدل و داد به دست او پر خواهد کرد، به خدا قسم مى‏دانم چه کسانى میان رکن و مقام با او بیعت مى‏کنند و نام پدران و قبائلشان را نیز مى‏شناسم.

1 - هفده گفتار در علوم قرآنى، صفحه 105.
منبع:پایگاه مرکز جهانی اطلاع رسانی ال البت

۱۳ پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:11 ب.ظ

به نام خدا

پیامبر صلى الله علیه و آله خوش باور است
گروهى از منافقان دور هم نشسته بودند و سخنان ناهنجار درباره پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله مى‏گفتند. یکى از آنان گفت: این حرفها را نزنید زیرا مى‏ترسم به گوش محمّد برسد و او ما را توبیخ کند و مردم را بر علیه ما بشوراند.

یکى دیگر که نامش جلاس بود گفت: مهم نیست، ما هر چه بخواهیم مى‏گوییم و اگر به گوش او رسید نزد وى مى‏رویم و انکار مى‏کنیم و او از ما مى‏پذیرد زیرا محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم آدم خوش باور و دهن‏بینى است، هرکس هر چه بگوید قبول مى‏کند. به همین مناسبت این آیه نازل شد:

وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ ألیمٌ (9توبه/61) و از ایشان کسانى هستند که پیامبر را مى‏آزارند و مى‏گویند او زودباور است، بگو به سود شماست که زودباور است، که به خداوند و مؤمنان ایمان دارد و رحمت [الهى] براى کسانى از شماست که ایمان آورده‏اند، و کسانى که پیامبر خدا را مى‏آزارند، عذاب دردناکى [در پیش] دارند.

و بدینوسیله پاسخ تندى به آنها داد و وعده عذاب دردناک به آزار دهندگان پیامبر داد.

1 - تفسیر نمونه، جلد 8، صفحه 168.

آیه‏اى که پیامبر را پیر کرد
بر حسب آنچه که از تواریخ و روایات مستفاد مى‏شود، اثرى که آیات شریفه سوره هود بر روى پیغمبر اکرم گذاشت از هر یک از آیات دیگر قرآنى بسشتر بود و هیچیک از آیات بدینگونه آن حضرت را تحت تأثیر قرار نداد. این آیه پیامبر را از پا در آورد و حداکثر تأثیر را روى آن حضرت گذاشت. ابن عباس گفته: ما نزلت على رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله فى جمیع القرآن آیه اشد و اشتق علیه من هذه الایة (مجمع البیان) فرمود نیامد بر پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله در تمامى قرآن آیه‏اى ک بر آن حضرت سخت‏تر و مشکلتر از این باشد. و نقل شده که به پیامبر گفته شد: ما اسرع الشیب الیک؟ چه زود پیرى به سراغ شما آمد و آثار شکستگى در شما پدیدار گردید! پیامبر فرمود: شیبنى سورة هود. یعنى سوره هود مرا پیر کرد. یکى از علماء معاصر در کتابى که در استقامت نوشته‏اند، مى‏گویند: از ابو عبدالرحمان نیشابورى نقل شده گفت: شنیدم ابو على شبوى مى‏گفت پیغمبر را در خواب دیدم، عرض کردم: از شما نقل شده که فرموده‏اید: سوره هود پیرم کرد آیا چه چیز از سوره هود شما را پیر کرد؟ آیا داستانهاى انبیاء و هلاک امم موجب پیرى شما شد؟ فرمودند: نه ولیکن گفتار خداوند: فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (11هود/112) پس همچنانکه دستور یافته‏اى پایدارى کن و نیز هر کس که با تو روى به سوى خداوند آورده است [چنین کند] و سرکشى مکنید، چرا که او به کار و کردارتان بیناست. مرا پیر کرد.

1 - نمونه هائى از تأثیر و نفوذ قرآن، صفحه 80.


سریع‏ترین پاسخ به دعاى پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله
روزى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در مسجد مدینه نماز ظهر مى‏خواند، على علیه السّلام نیز حاضر بود، فقیرى وارد مسجد شد، و از مردم خواست که به او کمک کنند، هیچکس به او چیزى نداد.

دل فقیر شکست و عرض کرد: خدایا گواه باش که من در مسجد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله درخواست کمک کردم ولى هیچکس به من کمک نکرد.

در این هنگام على علیه السّلام که در رکوع نماز بود، با انگشت کوچکش اشاره کرد، فقیر جلو آمد و با اشاره على علیه السّلام انگشتر را از انگشتر على علیه السّلام بیرون آورد و رفت.

رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پس از نماز به خدا متوجه شد و عرض کرد: پروردگارا برادرم موسى از تو تقاضا کرد:

قالَ رَبِّ اشْرَحْ لى صَدْرى (20طه/25) گفت پروردگارا دل مرا برایم گشاده دار.

وَ یَسِّرْ لى أمْرى (20طه/26) و کارم را بر من آسان کن.

وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانى (20طه/27) و گره از زبانم بگشا.

یَفْقَهُوا قَوْلى (20طه/28) تا سخنم را دریابند.

وَ اجْعَلْ لى وَزیراً مِنْ أهْلى (20طه/29) و از خانواده‏ام برایم دستیارى بگمار.

هارُونَ أخى (20طه/30) برادرم هارون را.

اشْدُدْ بِهِ أزْرى (20طه/31) و با او پشتوانه‏ام را نیرومند گردان.

وَ أشْرِکْهُ فى أمْرى (20طه/32) و او را در کارم شریک گردان.

یعنى: سینه مرا گشاده دار. کار مرا آسان کن، و گره از زبانم بگشا، تا سخنان مرا بفهمند، و وزیرى از خاندانم براى من قرار بده، برادرم هارون را، به وسیله او پشتم را محکم گردان، و او را در کار من شریک کن.

پس از این پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله عرض کرد:

اللهم اشرح لى صدرى و سیر لى امرى و اجعل وزیراً من اهلى، علیاً، اشدد به ظهرى.

پروردگارا سینه مرا گشاده دار - کار مرا بر من آسان گردان، و وزیرى از خاندانم برایم قرار بده که على علیه السّلام باشد، بوسیله او پشتم را محکم کن.

هنوز سخن پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به پایان نرسیده بود که جبرئیل نازل شد و این آیه (55 سوره مائده) را نازل کرد:

إنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ (5مائده/55) همانا سرور شما خداوند است و پیامبر او و مؤمنانى که نماز را برپا مى‏دارند و در حال رکوع زکات مى‏دهند.

سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پیامبر او، و آنها که ایمان آورده‏اند و نماز را بر پا مى‏دارند و در حال رکوع، زکات مى‏پردازند.

به این ترتیب، ولایت و رهبرى على علیه السّلام پس از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله از سوى خدا اعلام گردید.

منبع : داستانهای قرآنی ،غلام رضا نیشابوری
به نقل از پایگاه مرکز جهانی ال البیت

اللهم صل علی محمد و آل محمد

۱۳ پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:14 ب.ظ

به نام خدا

نام هاى پیامبر اکرم (ص)

این بابویه به سند معتبر از جابرانصارى روایت کرده است که حضرت رسول(ص) فرمود که: من شبیه ترین مردم به حضرت آدم(ع) و حضرت ابراهیم(ع) شبیه ترین مردم بود به من در خلقت و خلق; و حق تعالى مرا از بالاى عرش عظمت و جلالت خود به ده نام نامیده و صفت مرا بیان کرده و به زبان هر پیغمبرى بشارت مرا به قوم ایشان داده است, و در تورات و انجیل نام مرا بسیار یاد کرده است وکلام خود را تعلیم من نمود و مرا به آسمان بالا برد, و نام مرا از نام بزرگوار خود اشتقاق نمود.

یک نام او (محمود) است و مرا (محمد) نام کرده, و مرا در بهترین قرن ها و در میان نیکوترین امت ها ظاهر گردانید و در تورات مرا (احید) نامید زیرا که به توحید و یگانه پرستى خدا جسدهاى امت من بر آتش جهنم حرام گردیده است, و در انجیل مرا (احمد) نامید زیرا که من محمودم در آسمان و امت من حمد کنندگانند, و در زبور مرا (ماحى) نامید زیرا که به سبب من از زمین محو مى نماید عبادت بت ها را, و در قرآن مرا (محمد) نامید زیرا که در قیامت همه امت ها مرا ستایش خواهند کرد به سبب آن که به غیر از من کسى در قیامت شفاعت نخواهد کرد مگر به اذن من. و مرا در قیامت (حاشر) خواهند نامید زیرا که زمان امت من به حشر متصل است, و مرا (موقف) نامید زیرا که من مردم را نزد خدا به حساب مى دارم, و مرا (عاقب) نامید زیرا که من عقب پیغمبران آمدم و بعد از من پیغمبرى نیست, و منم رسول رحمت و رسول توبه و رسول ملاحم یعنى جنگ ها و منم (مقفى) که از قفاى انبیا مبعوث شدم, و منم (قثم) یعنى کامل جامع کمالات. و منت گذاشت بر من پروردگار من و گفت: اى محمد! من هر پیغمبرى را به زبان امت او فرستادم و بر اهل یک زبان فرستادم و تو را بر هر سرخ و سیاهى مبعوث گردانیدم و تو را یارى دادم به ترسى که از تو در دل دشمنان تو افکندم و هیچ پیغمبر دیگر را چنین نکردم, و غنیمت کافران را بر تو حلال گردانیدم و براى احدى پیش از تو حلال نکرده بودم بلکه مى بایست غنیمت ها که از کافران بگیرند,بسوزانند. و عطا کردم به تو و امت تو گنجى از گنج هاى عرش خود را که آن سوره فاتحه الکتاب و آیات آخر سوره بقره است, و براى تو و امت تو جمیع زمین را محل سجده و نماز گردانیدم بر خلاف امت هاى گذشته که مى بایست نماز را در معبدهاى خود بکنند, و خاک زمین را براى تو پاک کننده گردانیدم, و الله اکبر را به تو و امت تو دادم, و یاد تو را به یاد خود مقرون کردم که هر گاه امت تو مرا به وحدانیت یاد کنند, تو را به پیغمبرى یاد کنند, پس طوبى براى تو باد اى محمد و براى امت تو.(1)

و در حدیث معتبر دیگر روایت کرده است که: گروهى از یهود به خدمت حضرت رسول(ص) آمدند و سوال کردند که: به چه سبب تو را محمد و احمد و ابوالقاسم و بشیر و نذیر و داعى نامیده اند؟

فرمود که: مرا (محمد) نامیدند زیرا که ستایش کرده شدم در زمین; و (احمد) نامیدند براى آن که مرا ستایش مى کنند در آسمان ; و (ابوالقاسم) نامیدند براى آن که حق تعالى در قیامت, بهشت و جهنم را به سبب من قسمت مى نماید, پس هر که کافر شده است و ایمان به من نیاورده است از گذشتگان و آیندگان به جهنم مى فرستد و هر که ایمان آورد به من و اقرار نماید به پیغمبرى من, او را داخل بهشت مى گرداند ; و مرا (داعى) خوانده است براى آن که مردم را دعوت مى کنم به دین پروردگار خود; و مرا (نذیر) خوانده است براى آن که مى ترسانم به آتش هر که را نافرمانى من کند; و (بشیر) نامیده است براى آن که بشارت مى دهم مطیعان خود را به بهشت.(2)

و در حدیث موثق روایت کرده است که حسن بن فضال از حضرت امام رضا(ع) پرسید که: به چه سبب حضرت رسالت پناه(ص) را ابوالقاسم کنیت کرده اند؟

فرمود که: زیرا فرزند او قاسم نام داشت.

حسن گفت: عرض کردم که: آیا مرا قابل زیاده از این مى دانى؟

فرمود که: بلى, مگر نمى دانى که حضرت رسول(ص) فرمود که: من و على پدر این امتیم؟

گفتم: بلى.

فرمود: مگر نمى دانى که حضرت رسول(ص) پدر جمیع امت است ؟

گفتم: بلى.

فرمود که: مگر نمى دانى که على قسمت کننده بهشت و دوزخ است؟

گفتم: بلى.

فرمود: پس پیغمبر پدر قسمت کننده بهشت و دوزخ است و به این سبب, حق تعالى او را به (ابوالقاسم) کنیت داده است.

گفتم: پدر بودن ایشان چه معنى دارد؟

فرمود که: یعنى شفقت حضرت رسول(ص) نسبت به جمیع امت خود مانند شفقت پدران است بر فرزندان, و على(ع) بهترین امت آن حضرت است, و همچنین شفقت على(ع) بعد از آن حضرت براى امت مانند شفقت آن حضرت بود زیرا که او وصى و جانشین و امام و پیشواى امت بعد از آن حضرت بود; پس به این سبب فرمود که: من و على هر دو پدر این امتیم. و حضرت رسول(ص) روزى بر منبر بر آمده فرمود که: هر که قرضى و عیالى بگذارد بر من است و هر که مالى بگذارد و وارثى داشته باشد, مال او از وارث اوست. پس به این سبب آن حضرت اولى بود نسبت به امت خود از جان هاى ایشان و همچنین امیرالمومنین بعد از آن حضرت اولى بود به امت از جانهاى ایشان.(3)

و در حدیث موثق دیگر روایت کرده است از امام محمد باقر(ع) که: حضرت پیغمبر(ص) را ده نام بود, پنج نام در قرآن هست و پنج نام در قرآن نیست, اما آن ها که در قرآن است: محمد و احمد و عبدالله و یس و نون ; و اما آن ها که در قرآن نیست: فاتح و خاتم و کافى و مقفى و حاشر.(4)

و على بن ابراهیم روایت کرده است که حق تعالى آن حضرت را (مزمل) نامیده است زیرا که وقتى وحى بر آن جناب نازل شد, خود را به جامه اى پیچیده بود(5); و خطاب (مدثر) به اعتبار رجعت آن حضرت است پیش از قیامت, یعنى: اى کسى که خود را به کفن پیچیده اى! زنده شو و برخیز و بار دیگر مردم را از عذاب پروردگار خود بترسان. (6)

و در روایات معتبره بسیار وارد شده است که حضرت رسول(ص) فرمود که: حق تعالى من و امیرالمومنین را از یک نور خلق کرد و از براى ما دو نام از نام هاى خود اشتقاق کرد, پس خداوند صاحب عرش, (محمود) است و من (محمد), و حق تعالى (على اعلا) است و امیرالمومنین (على) است.(7)

و ابن بابویه به سند صحیح از امام محمد باقر(ع) روایت کرده است که: نام حضرت رسول(ص) در صحف ابراهیم (ماحى) است و در تورات (حاد), و در انجیل (احمد) و در قرآن (محمد).

پس پرسیدند که: تإویل ماحى چیست؟

فرمود: یعنى محو کننده بتها و قمارها و صورت ها و هر معبود باطلى; و اما (حاد) یعنى دشمنى کننده با هر که دشمن خدا و دین خدا باشد, خواه خویش باشد و خواه بیگانه ; و اما (احمد) براى آن گفتند که حق تعالى ثناى نیکو گفته است براى او به سبب آنچه پسندیده است از افعال شایسته ى او; و تإویل (محمد) آن است که خدا و فرشتگان و جمیع پیغمبران و رسولان و همه امتهاى ایشان ستایش مى کنند او را و درود مى فرستند بر او و نامش بر عرش نوشته است: (محمد رسول الله)(8).

و صفار روایت کرده است به سند معتبر از حضرت صادق(ع) که: حضرت رسول(ص) را ده نام است در قرآن: محمد و احمد و عبدالله و طه و یس و نون و مزمل و مدثر و رسول و ذکر; چنانچه فرموده است که (و ما محمد الا رسول )(9) و (و مبشرا برسول یإتى من بعدى اسمه احمد)(10) و (لما قام عبد الله یدعوه کادوا یکونون علیه لبدا)(11) و ( طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى )(12) ( و یس والقرآن الحکیم)(13) و ( ن والقلم و ما یسطرون )(14), و ( یا ایها المزمل)(15) و ( یا ایها المدثر)(16) و (انا انزلنا الیکم ذکرا رسولا).

پس حضرت صادق(ع) فرمود که (ذکر) از نام هاى آن حضرت است و مائیم (اهل ذکر) که حق تعالى در قرآن امر کرده است که:( هر چه ندانید از اهل ذکر سوال کنید). (17)

و بعضى از علما از قرآن مجید چهارصد نام براى آن حضرت بیرون آورده اند, و مشهور آن است که نام آن حضرت در تورات (مودمود) است و در انجیل (طاب طاب) و در زبور (فارقلیط) و بعضى گفته اند در انجیل (فارقلیط) ; و اما اسما و القاب که اکثر علما از قرآن استخراج کرده اند ـ به غیر از آنچه سابق مذکور شد ـ این هاست: (شاهد) و (شهید) و (مبشر) و (بشیر) و (نذیر) و (داعى) و (سراج منیر) و (رحمه للعالمین) و (رسول الله) و (خاتم النبیین) و (نبى) و (امى) و (نور) و (نعمت) و (رووف) و (رحیم) و (منذر) و (مذکر) و (شمس) و (نجم) و (حم) و (سما) و (تین).(18)

در کتاب سلیم بن قیس مسطور است که: چون حضرت امیرالمومنین(ع) از جنگ صفین برمى گشت, به دیر راهبى رسید که از نسل حواریان عیسى(ع) و از علماى نصارا بود, پس از دیر فرود آمد و کتابى چند در دست داشت و گفت: جد من بهترین حواریان عیسى بوده است و این کتاب ها به خط اوست که عیسى گفته و او نوشته است, و در این کتاب ها مذکور است که پیغمبرى از عرب مبعوث خواهد شد از فرزندان ابراهیم خلیل(ع) از شهر مکه و او را چند نام خواهد بود: محمد و عبدالله و یس و فتاح و خاتم و حاشر و عاقب و ماحى و قائد و نبى الله و صفى الله و حبیب الله. و هر گاه نام خدا مذکور شود باید که نام او مذکور شود, و او محبوب ترین خلق است نزد خدا. و حق تعالى خلق نکرده است احدى را نه ملک مقرب و نه پیغمبر مرسل از آدم تا آخر پیغمبران که بهتر و محبوب تر باشد نزد خدا از او. و حق تعالى در قیامت او را بر عرش خود خواهد نشانید و او را شفیع خواهد گردانید, و براى هر که شفاعت نماید قبول خواهد کرد. و به نام او جارى شده است قلم بر لوح که: محمد رسول الله.(19)

و در احادیث معتبره بسیار از امام محمد باقر و امام جعفر صادق(علیهماالسلام) منقول است که: حضرت رسول(ص) چون نماز مى کرد, بر انگشتان پاهاى خود مى ایستاد تا آن که پاهاى مبارکش ورم مى کرد; پس حق تعالى فرستاد که:( طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى)(20), یعنى: ( اى محمد! ما قرآن را بر تو نفرستادیم که خود را به تعب افکنى.) و (طه) به لغت طى به معنى (محمد) است.(21)

و در حدیث دیگر از حضرت صادق(ع) منقول است که: (طه) یعنى اى طلب کننده حق و هدایت کننده به سوى حق! (یس) یعنى اى سامع و شنونده وحى من!(22) و در حدیث دیگر: یعنى اى سید!(23)

و اخبار بسیار از طریق خاصه و عامه منقول است که: (یس) نام محمد(ص) است و (آل یس) اهل بیت آن حضرتند که حق تعالى در قرآن بر ایشان سلام فرستاده است و فرموده است که: (سلام على آل یس)(24) وبر غیر پیغمبران در قرآن سلام نفرستاده است مگر بر ایشان(25), و در قرائت اهل بیت(علیهم السلام) چنین است.

و در روایت دیگر وارد شده است که: (یس) را نام مکنید که نام آن حضرت است و رخصت نداده اند که دیگرى را نام کنند.(26)

و در حدیث معتبر از حضرت موسى بن جعفر(ع) منقول است در تفسیر (حم والکتاب المبین )(27) فرمود که:( حم) نام محمد(ص) است در کتابى که خدا بر هود(ع) فرستاده بود, و (کتاب مبین) امیرالمومنین(ع) است.(28)

و در روایات معتبره وارد شده است در تفسیر قول حق تعالى ( والنجم اذا هوى) که حق تعالى قسم یاد فرمود به پیغمبر در هنگامى که به معراج رفت یا از دنیا رفت و مراد از (نجم) آن حضرت است که نجم فلک هدایت است.(29)

و همچنین احادیث وارد شده است در تفسیر قول حق تعالى ( و علامات و بالنجم هم یهتدون)(30) که (علامات), ائمه(علیهم السلام)اند که نشانه هاى راه هدایتند; و (نجم), حضرت رسول(ص) است که ایشان به او هدایت یافته اند.(31)

و اخبار بسیار وارد است در تفسیر ( والشمس و ضحیها)(32) که مراد از (شمس), خورشید فلک رسالت است ; و مراد به (قمر), ماه اوج امامت است یعنى امیرالمومنین(ع) که تالى آن است ; و مراد به ( نهار), ائمه اطهارند که جهان به نور هدایت ایشان روشن است.(33)

و در تفسیر (والتین) وارد شده است که مراد از (تین), سید المرسلین(ص) است که بهترین میوه هاى شجره نبوت است ; و (زیتون), امیرالمومنین(ع) است که علم او روشنى بخش هر ظلمت است ; و (طور سینین), حسن و حسین(علیهماالسلام)اند که کوه وقار و تمکین اند: و (بلد امین), ائمه مومنانند که شهرستان علم یزدانند.(34)

و از حضرت امام رضا(ع) منقول است که به رإس الجالوت فرمود: (در انجیل نوشته است که فارقلیط بعد از عیسى خواهد آمد و تکلیف هاى گران را بر شما آسان خواهد کرد و شهادت به حقیت من خواهد داد چنان چه من شهادت به حقیت او دادم و او تإویل هر علم را براى شما خواهد آورد.) رإس الجالوت گفت: بلى چنین است.(35)

و از طریق عامه از انس بن مالک روایت کرده اند که: روزى حضرت رسول(ص) فرمود که: اى گروه مردم! هر که آفتاب را نیابد, دست از ماه برندارد. و هر که ماه را نیابد, زهره را غنیمت شمارد. و هر که زهره را نیابد, در فرقدان چنگ زند. پس فرمود که: منم شمس, و على است قمر, و فاطمه زهره است, و حسن و حسین فرقدانند.(36)



پى نوشت ها:

1. علل الشرایع, ;128خصال, 425 ; معانى الاخبار, 51.

2. علل الشرایع,ص ;127امالى, شیخ صدوق, ص 158 و 159 ; معانى الاخبار, ص 51.

3. علل الشرایع, ص ;127 معانى الاخبار, ص 52.

4. خصال, ص 426.

5. همان, ص 392.

6. تفسیر قمى, ج 2, ص 393.

7. علل الشرایع, ص 134 و ;135معانى الاخبار,ص 56.

8. امالى, شیخ صدوق, ص ;67 من لایحضر. الفقیه, 4 / 177.

9. آل عمران / 144.

10. صف / 6.

11. جن / 19.

12. طه / 1 و 2.

13. یس / 1 و 2.

14. قلم / 1.

15. مزمل / 1.

16. مدثر / 1.

17. بصائر الدرجات,ص 512, و در آن براى دهمین نام, آیه (ما إنت بنعمه ربک بمجنون)آمده است. 18. مناقب ابن شهر آشوب 1 / 195 با (اندکى تفاوت.)

19. کتاب سلیم بن قیس,ص 115-117 (بااندکى تفاوت) ; غیبت نعمانى, ص 71-73.

20. طه / 1 و 2.

21. تفسیر قمى 2 / 57 و 58.

22. معانى الاخبار, ص 22.

23. شرح الشفا 1 / 490.

24. اشاره به آیه 130 سوره صافات.

25. عیون اخبار الرضا 1 / 236 و 237. و نیز رجوع شود به تفسیر فرات کوفى, ص 356 و تفسیر ابن کثیر 4 / 21 و شواهد

التنزیل 2 / 165.

26. کافى 6 / 20.

27. دخان / 1 و 2.

28. کافى 1 / 479.

29. تفسیر قمى 2 / 333 ; تفسیر فرات, کوفى, ص449.

30. نحل / 16.

31. کافى 1 / 206 ; مجمع البیان 3 / 354 ; شواهد التنزیل 1 / 425.

32. شمس / 1 .

33. تفسیر قمى 2 / 424 ; تإویل الآیات الظاهره 2 / 805 ;شواهد التنزیل 2 / 432.

34. تفسیر قمى 2 / 429.

35. توحید شیخ صدوق, ص 428 ; احتجاج 2 / 416.

36. فرائد السمطین 2 / 17 ; شواهد التنزیل 2 / 288.

منبع :

*یکى از آثار ارزشمند فارسى در زمینه ى زندگى پیامبر اکرم و پیامبران الهى (حیوه القلوب) علامه محمد باقر مجلسى است. این کتاب بارها توسط ناشران مختلف چاپ شده است. بخش زندگى نبى اکرم(ص) از کتاب حیوه القلوب در سال 1376 ش. در دو جلد بزرگ, هر کدام حاوى هشتصد صفحه وزیرى, به همت انتشارات سرور قم منتشر شده است.

به نقل از پایگاه مرکز جهانی اطلاع رسانی ال الیبت

۱۳ پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:19 ب.ظ

به نام خدا

سیره پیامبر اعظم(ص) در تعامل با مردم

محمد رضا اکبرى

پیامبر(ص) در تعامل با مسلمانان

به هرکسى مى رسید سلام مى کرد چه توانگر و چه درویش، چه کوچک وچه بزرگ و اگر به مهمانى و خوردن چیزى دعوت مى شد آن را کوچک نمى شمرد هرچند خرمائى پوسیده باشد «وکان خفیف المونه کریم الطبیعه جمیل المعاشره طلق الوجه بساما من غیر ضحک محزونا مى غیر عبوس متواضعا مى غیر مذله جوادا مى غیر سرف رقیق القلب رحیما بکل مسلم ؛ مخارج زندگى آن حضرت سبک ،داراى طبع بزرگ و خوش معاشرت ،وخوش روبود بدون اینکه بخندد همیشه تبسمى بر لب داشت و بدون اینکه چهره اش در هم کشیده باشد ،اندوهگین به نظر مى رسید بدون اینکه از خود ذلتى نشان دهد همواره متواضع بود بدون اینکه اسراف بورزود سخى بود دل نازک و با همه مسلمانان مهربان بود »1

«یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الى اذا وینظر الى اذا بالسویه قال : ولم یبسط رسول الله رجلیه بین اصحابه ؛پیامبر (ص)بین اصحاب خود بطور مساوى چشم مى دوخت و به آنان یکنواخت نظر مى افکند و فرمود : هرگز پاى خود را بین اصحاب دراز نکرد.2

«کان رسول الله اذا حدث بحدیث تبسم فى حدیث»

«لقد کان النبى صلى الله علیه و آله یداعب الرجل یرید به اى یسره»3

هنگام سخن گفتن لبخند مى زود و بامردم شوخى مى کرد و منظورش از این کار مسرور ساختن آنها بود اگر انسان دقت کند در زندگى آن حضرت مى فهمد تمام سعى و تلاش آن عزیز این است که خود را در دلها و قلوب مردم جاى دهد ازنگاه مساوى و لبخند شرین توقع جز سرور و شادى دلها نمى رود اگر ما بخواهیم نفوذ در دلها پیدا کنیم باید از رفتار آن حضرت الگو بیگریم مردى عربى از رسول خدا (ص)تقاضاى کمک مالى کرد حضرت به اندازه کفایت به او بخشید و فرمود : احسان به تو کردم ؛گفت نه بلکه کار خوبى هم نکردى اطرافیان خشمناک شد و از جاى حرکت کردند تا او را کیفر دهند حضرت اشاره کرد خود دارى کیند آنگاه وارد منزل شد مقدار دیگر به او بخشید بعد فرمودند: اینک احسان کردم گفت : آرى خداوند پاداش نیکوئى به شما عنایت کند پس به آن مرد عرب فرمود: تو در پیش اصحابم سخنى گفتى که باعث کدورت آنها شد اکنون اگر صلاح مى دانى همین حرف را پیش آنها بزن تارنجیدگى شان بر طرف شود . فردا صبح هنگامى که اصحاب حضور داشتند خدمت پیامبر (ص)رسید فرمود : دیروز این مرد حرفى زد ،پس از آنکه بعطایش اضافه کردم مى گفت: از من راضى شده رو به او کرد و فرمود :همیطوراست ؟عرض کرد آرى خداوند به فامیل و خانواده شما خیر عنایت کند آنگاه حضرت محمد (ص)رو به اصحاب کرد فرمود: مثل من و مثل این مرد مانند کسى است که شترش رم کرده و درحال فرار باشد مردم به دنبال آن شتر بروند هر چه بیشتر ازدحام کنند آن حیوان فرارش زیادتر مى شود

صاحب شتر فریاد مى کند مرا باشترم واگذارید من بهتر اورا رام مى کنم و راه رام کردنش را خوب تر مى دانم آنگاه خودش پیش مى رود گرد و غبار از پیکر او مى زداید تا آرام شود کم کم او را خوابانده جهاز بر او مى گذارد و سوار مى شود من هم اگر شما را آزاد مى گذاشتم و قتى این مرد آن حرف را زد اورا مى کشتید بیچاره به آتش جهنم مى سوخت.4

پیامبر (ص)به اصحاب گوش زد مى کند که کارى نکنید که مردم از شما فرار کند و این کار پیامبر (ص)براى پیروان آن حضرت پیام دارد که هرگز در بر خوردها از خشونت استفاده نکنید ؛زیرا خشونت موجب نارضایتى افراد مى شود و مردم از ما فرار مى کند .

پى نوشتها:

1- سنن النبى ص41 -48

2- همان

3- همان

4- سفینة البحار ج1 ص416



آیه‏اى که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله شبى را با آن به صبح آورد
ابوذر مى‏گوید پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله شبى به عبادت برخاست و همه وقت شب را با قرائت این آیه گذرانید: إنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (5مائده/118) اگر آنان را عذاب کنى، بندگان تو هستند، و اگر از آنان درگذرى تویى که پیروزمند فرزانه‏اى.

اگر اینها را عذاب کنى پس اینها بندگان تواند و اگر آنان را بیامرزى پس تو عزیز و حکیمى.

و پیوسته این آیه را تکرار مى‏فرمود.

1 - المحجة البیضاء، جلد 2، صفحه 237.


محمّد نه ساحر است نه مجنون
نصر بن حارث که خود از سخن سرایان عرب بود مى‏کوشید تا با بازگو کردن داستانهاى کهن ایرانى مانع تاثیر قرآن بر قلوب مردم شود، اما وقتى مى‏دید که مردم از شنیدن آیات از یکدیگر سبقت مى‏گیرند، فریاد زد:

محمّد نه ساحر است نه مجنون و نه شاعر و نه کاهن، ما همه این نوع افراد را دیده‏ایم و مى‏فهمیم که او هیچکدام اینها نیست. ببینید در مقابل او چه باید بکنید.

1 - الخصائص الکبرى، جلد 1، صفحه 282. ر. ک. تفسیر القرطبى، جلد 7، صفحه 396، ذیل آیه 31 انفال

منبع:پایگاه مرکز جهانی اطلاع رسانی ال البت

۱۳ پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 ب.ظ

به نام خدا

صد سخن از حضرت رسول (ص)

1 . هر چه فرزند آدم پیرتر مى شود ، دو صفت در او جوانتر مى گردد : حرص و آرزو .

2 . دو گروه از امت من هستند که اگر صلاح یابند ، امت من صلاح مى یابد و اگر فاسد شوند ، امت من فاسد مى شود : علما و حکام .

3 . شما همه شبان و مسؤول نگاهبانى یکدیگرید .

4 . نمى توان همه را به مال راضى کرد اما به حسن خلق ، مى توان .

5 . نادارى بلاست ، از آن بدتر ، بیمارى تن ، و از بیمارى تن دشوارتر ، بیمارى دل .

6 . مؤمن ، همواره در جستجوى حکمت است .

7 . از نشر دانش نمى توان جلو گرفت .

8 . دل انسانى همچو پرى است که در بیابان به شاخه درختى آویزان باشد ، از وزش بادها دائم در انقلاب است و زیر و رو مى شود .

9 . مسلمان آن است که مسلمانان از دست و زبان او در آسایش باشند .

10 . رهنماى به کار نیک ، خود کننده آن کار است .

11 . هر دل سوخته اى را عاقبت پاداشى است .

12 . بهشت زیر قدمهاى مادران است .

13 . در رفتار با زنان ، از خدا بترسید و آنچه درباره آنان شاید ، از نیکى دریغ ننمائید .

14 . پروردگار همه یکى است و پدر همه یکى . همه فرزند آدمید و آدم از خاک است . گرامى ترین شما نزد خداوند ، پرهیزکارترین شماست .

15 . از لجاج بپرهیزید که انگیزه آن ، نادانى و حاصل آن ، پشیمانى است .

16 . بدترین مردم کسى است که گناه را نبخشد و از لغزش چشم نپوشد و باز از او بدتر کسى است که مردم از گزند او در امان و به نیکى او امیدوار نباشند .

17 . خشم مگیر و اگر گرفتى ، لختى در قدرت کردگار بیندیش .

18 . چون تو را ستایش کنند ، بگو اى خدا مرا بهتر از آنچه گمان دارند بساز و آنچه را از من نمى دانند بر من ببخش و مرا مسؤول آنچه مى گویند قرار مده .

19 . به صورت متملقین ، خاک بپاشید .

20 . اگر خدا خیر بنده اى را اراده کند ، نفس او را واعظ و رهبر او قرار مى دهد .

21 . صبح و شامى بر مؤمن نمى گذرد مگر آنکه بر خود گمان خطا ببرد .

22 . سخت ترین دشمن تو ، همانا نفس اماره است که در میان دو پهلوى تو جا دارد .

23 . دلاورترین مردم آن است که بر هواى نفس ، غالب آید .

24 . با هواى نفس خود نبرد کنید تا مالک وجود خود گردید .

25 . خوشا به حال کسى که توجه به عیوب خود ، او را از توجه به عیوب دیگران باز دارد .

26 . راستى به دل آرامش مى بخشد و از دروغ ، شک و پریشانى مى زاید .

27 . مؤمن آسان انس مى گیرد و مأنوس دیگران مى شود .

28 . مؤمنین همچو اجزاء یک بنا ، همدیگر را نگاه مى دارند .

29 . مثل مؤمنین در دوستى و علقه به یکدیگر ، مثل پیکرى است که چون عضوى از آن به درد بیاید ، باقى اعضا به تب و بى خوابى دچار مى شوند .

30 . مردم مانند دندانه هاى شانه ، با هم برابرند .

31 . دانش جوئى بر هر مسلمانى واجب است .

32 . فقرى سخت تر از نادانى و ثروتى بالاتر از خردمندى و عبادتى والاتر از تفکر نیست .

33 . از گهواره تا به گور ، دانشجو باشید .

34 . دانش بجوئید گرچه به چین باشد .

35 . شرافت مؤمن در شب زنده دارى و عزت او در بى نیازى از دیگران است .

36 . دانشمندان ، تشنه آموختن اند .

37 . دلباختگى ، کر و کور مى کند .

38 . دست خدا با جماعت است .

39 . پرهیزکارى ، جان و تن را آسایش مى بخشد .

40 . هر کس چهل روز به خاطر خدا زندگى کند ، چشمه حکمت از دلش به زبان جارى خواهد شد .

41 . با خانواده خود بسر بردن ، از گوشه مسجد گرفتن ، نزد خداوند پسندیده تر است .

42 . بهترین دوست شما آن است که معایب شما را به شما بنماید .

43 . دانش را به بند نوشتن در آورید .

44 . تا دل درست نشود ، ایمان درست نخواهد شد و تا زبان درست نشود ، دل درست نخواهد بود .

45 . تا عقل کسى را نیازموده اید ، به اسلام آوردن او واقعى نگذارید .

46 . تنها به عقل مى توان به نیکیها رسید . آنکه عقل ندارد از این تهى است .

47 . زیان نادانان ، بیش از ضررى است که تبهکاران به دین مى رسانند .

48 . هر صاحب خردى از امت مرا چهار چیز ضرورى است : گوش دادن به علم ، به خاطر سپردن و منتشر ساختن دانش و بدان عمل کردن .

49 . مؤمن از یک سوراخ ، دوبار گزیده نمى شود .

50 . من براى امت خود ، از بى تدبیرى بیم دارم نه از فقر .

51 . خداوند زیباست و زیبائى را دوست مى دارد .

52 . خداوند ، مؤمن صاحب حرفه را دوست دارد .

53 . تملق ، خوى مؤمن نیست .

54 . نیرومندى به زور بازو نیست ، نیرومند کسى است که بر خشم خود غالب آید .

55 . بهترین مردم ، سودمندترین آنان به حال دیگرانند .

56 . بهترین خانه شما آن است که یتیمى در آن به عزت زندگى کند .

57 . چه خوب است ثروت حلال در دست مرد نیک .

58 . رشته عمل ، از مرگ بریده مى شود مگر به سه وسیله : خیراتى که مستمر باشد ، علمى که همواره منفعت برساند ، فرزند صالحى که براى والدین دعاى خیر کند .

59 . پرستش کنندگان خدا سه گروهند : یکى آنان که از ترس ، عبادت مى کنند و این عبادت بردگان است ، دیگر آنان که به طمع پاداش ، عبادت مى کنند و این عبادت مزدوران است ، گروه سوم آنان که به خاطر عشق و محبت ، عبادت مى کنند و این عبادت آزادگان است .

60 . سه چیز نشانه ایمان است : دستگیرى با وجود تنگدستى ، از حق خود به نفع دیگرى گذاشتن ، به دانشجو علم آموختن .

61 . دوستى خود را به دوست ظاهر کن تا رشته محبت محکمتر شود .

62 . آفت دین سه چیز است : فقیه بدکار ، پیشواى ظالم ، مقدس نادان .

63 . مردم را از دوستانشان بشناسید ، چه ، انسان همخوى خود را به دوستى مى گیرد .

64 . گناه پنهان ، به صاحب گناه زیان مى رساند ، گناه آشکار ، به جامعه .

65 . در بهبودى کار دنیا بکوشید اما در کار آخرت چنان کنید که گوئى فردا رفتنى باشید .

66 . روزى را در قعر زمین بجوئید .

67 . چه بسا که از خودستائى ، از قدر خود مى کاهند و از فروتنى ، بر مقام خود مى افزایند .

68 . خدایا ! فراخترین روزى مرا در پیرى و پایان زندگى کرامت فرما .

69 . از جمله حقوق فرزند بر پدر این است که نام نیکو بر او بگذارد و نوشتن به او بیاموزد و چون بالغ شد ، او را همسر انتخاب کند .

70 . صاحب قدرت ، آن را به نفع خود به کار مى برد .

71 . سنگین ترین چیزى که در ترازوى اعمال گذارده مى شود ، خوشخوئى است .

72 . سه امر ، شایسته توجه خردمند است : بهبودى زندگانى ، توشه آخرت ، عیش حلال .

73 . خوشا کسى که زیادى مال را به دیگران ببخشد و زیادى سخن را براى خود نگاهدارد .

74 . مرگ ، ما را از هر ناصحى بى نیاز مى کند .

75 . اینهمه حرص حکومت و ریاست و اینهمه رنج و پشیمانى در عاقبت ! .

76 . عالم فاسد ، بدترین مردم است .

77 . هر جا که بدکاران حکمروا باشند و نابخردان را گرامى بدارند ، باید منتظر بلائى بود .

78 . نفرین باد بر کسى که بار خود را به دوش دیگران بگذارد .

79 . زیبائى شخص ، در گفتار اوست .

80 . عبادت ، هفت گونه است که از همه والاتر ، طلب روزى حلال است .

81 . نشانه خوشنودى خدا از مردمى،ارزانى قیمتها و عدالت حکومت آنهاست .

82 . هر قومى شایسته حکومتى است که دارد .

83 . از ناسزا گفتن ، بجز کینه مردم ، سودى نمى برى .

84 . پس از بت پرستیدن ، آنچه به من نهى کرده اند ، در افتادن با مردم است .

85 . کارى که نسنجیده انجام شود ، بسا که احتمال زیان دارد .

86 . آنکه از نعمت سازش با مردم محروم است ، از نیکیها یکسره محروم خواهد بود .

87 . از دیگران چیزى نخواهید گرچه یک چوب مسواک باشد .

88 . خداوند دوست ندارد که بنده اى را بین یارانش ، با امتیاز مخصوص ببیند .

89 . مؤمن ، خنده رو و شوخ است ، و منافق ، عبوس و خشمناک .

90 . اگر فال بد زدى ، به کار خود ادامه بده و اگر گمان بد بردى ، فراموش کن و اگر حسود شدى ، خوددار باش .

91 . دست یکدیگر را به دوستى بفشارید که کینه را از دل مى برد .

92 . هر که صبح کند و به فکر اصلاح کار مسلمانان نباشد ، مسلمان نیست .

93 . خوشروئى کینه را از دل مى برد .

94 . مبادا که ترس از مردم ، شما را از گفتن حقیقت باز دارد ! .

95 . خردمندترین مردم ، کسى است که با دیگران بهتر بسازد .

96 . در یک سطح زندگى کنید تا دلهاى شما در یک سطح قرار بگیرد . با یکدیگر در تماس باشید تا بهم مهربان شوید .

97 . هنگام مرگ ، مردمان مى پرسند از ثروت چه باقى گذاشته ؟ فرشتگان مى پرسند از عمل نیک چه پیش فرستاده ؟ .

98 . منفورترین حلالها نزد خداوند ، طلاق است .

99 . بهترین کار خیر ، اصلاح بین مردم است .

100 . خدایا مرا به دانش ، توانگر ساز و به بردبارى ، زینت بخش و به پرهیزکاری ، گرامى بدار و به تندرستى ، زیبایى ده

ممنون ۱۳ عزیز

۱۳ پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ب.ظ

به نام خدا

با توفیق خداوند کریم و با عنایت خود حضرت رسول(ص) کمی در بسیار کم در مورد شان مطلب اوردم .امید است که اهالی محترم صندوقچه با عنایت بیشتری به سیره حضرت ختمی مرتبت توجه کنند وبدانند که در مورد ایشان

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ایم

التماس دعا

ممنون ۱۳ عزیز
ان شاالله خدا خودش به تو جزای خیر دهد و در دشواریهای زندگی کمکت کند.

۱۳ پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:30 ب.ظ

به نام خدا

سلام بر همگی

با توفیق خداوند کریم و عنایات خود حضرت روسول خدا را شکر توانستم مطالب بسیار کمی در مورد ایشان نقل نمایم.امید است که شما عزیزان با عنایت و تفکر بیشتری مطالب را بخوانید.از خداوند میخواهم که به همگی ما توفیق عبودیت خودش را بدهد

واین شعر معروف تقدیم به وجود حضرت رسول(ص)

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اوّل وصف تو مانده‌ایم

التماس دعا

ان شاالله

۱۳ جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ق.ظ

به نام خدا

سلام استاد عزیز و گرامی

خواهش میکنم استاد .انجام وظیف می کنیم(بدون تعارف و اغراق میگم)
من هم از شما خیلی منون هستم که به ما این فرصت رو میدین

ببخشید اگر دو بار کامنت(با توفیق خداوند کریم و...)رو فرستادم اخه در اولیش یک غلط املایی داشت . ولی خب همچین بد هم نشد

انشاالله خدا همه ما را عاقبت به خیر کند

یا حق

سلام
ان شاالله

آشنا شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:35 ب.ظ

خدایا، آن جا که به ناچار یا دین ما کاستی میگیرد یا دنیای ما، کاستی را در آن قرار ده که زودگذر است، وبازگشت ما را به سوی آن که پایدارتر است.
و هرگاه آهنگ دو کار کرده باشیم که یکی خوشنودی تو را به همراه دارد و دیگری به خشمت می آورد،ما را به آن کار که خوشنودی تو در آن است گرایش ده ، و نیروی ما را در انجام دادن آنچه سبب خشم توست،ناتوان گردان.
صحیفه سجادیه

آمین

مرتضی یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ

به نام خدا
سلام
خدا رو شکر که دو نفر پیدا شد و کمی به این کلبه روح ببخشند

۱۳ و آشنای عزیز خدا خیرتان دهد

دارم روی موضوعی با عنوان "شهدای فخ" کار می کنم
به محض اینکه تمام شد در اختیار شما هم می ذارم

یا علی

ممنون مرتضی

ارمز یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:40 ب.ظ

به نام خدا
سلام به استاد عزیز
وسلام به همه اهالی خوب کلبه
ازمطالبی که درمورد سخنان و سیره معصومین (ع)و بالاخص پیامبر اکرم(ص) تهیه کردین بسیار ممنونم. امیدوارم بتونیم تو زندگی اجرا کنیم؛
اجرکم عندالله

این هم روایتی از کتاب داستان راستان علامه شهید مطهری

ثمره سفر طائف

ابوطالب عموی رسول اکرم ، و خدیجه همسر مهربان آن حضرت ، به فاصله چند روز هر دو از دنیا رفتند . و به این ترتیب ، رسول اکرم بهترین‏ پشتیبان و مدافع خویش را در بیرون خانه ، یعنی ابوطالب ، و بهترین مایه‏ دلداری و انیس خویش را در داخل خانه ، یعنی خدیجه ، در فاصله کمی از دست داد .

و فات ابوطالب به همان نسبت که بر رسول اکرم گران تمام شد ، دست‏ قریش را در آزار رسول اکرم بازتر کرد . هنوز از وفات ابوطالب چند روزی‏ نگذشته بود که هنگام عبور رسول اکرم از کوچه ، ظرفی پر از خاکرو به روی‏ سرش خالی کردند . خاک آلود به خانه برگشت . یکی از دختران آن حضرت ( کوچکترین دخترانش ، فاطمه ، سلام الله علیها) جلو دوید و سرو موی پدر را شستشو داد . رسول اکرم دید که دختر عزیزش‏ اشک می‏ریزد ، فرمود : " دخترکم ! گریه نکن و غصه نخور ، پدر تو تنها نیست ، خداوند مدافع او است " .
بعد از این جریان ، تنها از مکه خارج شد و به عزم دعوت و ارشاد قبیله‏ ثقیف ، به شهر معروف و خوش آب و هوا و پرناز و نعمت " طائف " ، در جنوب مکه ، که ضمنا تفرجگاه ثروتمندان مکه نیز بود ، رهسپار شد .
از مردم طائف انتظار زیادی نمی‏رفت . مردم آن شهر پر ناز و نعمت نیز
همان روحیه مکیان را داشتند که در مجاورت کعبه می‏زیستند ، و از صدقه سر بتها در زندگی مرفهی به سر می‏بردند .
ولی رسول اکرم کسی نبود که به خود یأس و نومیدی راه بدهد ، و درباره‏ مشکلات بیندیشد او برای ربودن دل یک صاحبدل و جذب یک عنصرمستعد، حاضر بود با بزرگترین دشواریهاروبرو شود . وارد طائف شد . از مردم طائف همان سخنانی را شنید که قبلا از اهل مکه‏ شنیده بود .

یکی گفت : " هیچ کس دیگر در دنیا نبود که خدا تو را مبعوث کرد ؟ ! " دیگری گفت : " من جامه کعبه را دزدیده باشم اگر تو پیغمبر خدا باشی " . سومی گفت : " اصلا من حاضر نیستم یک کلمه با تو هم سخن شوم " و از این قبیل سخنان .
نه تنها دعوت آن حضرت را نپذیرفتند . بلکه از ترس اینکه مبادا در گوشه و کنار افرادی پیدا شوند و به سخنان او گوش بدهند ، یکعده بچه و یکعده اراذل و اوباش را تحریک کردند تا آن حضرت را از طائف اخراج‏ کنند . آنها هم با دشنام و سنگ پراکندن او را بدرقه کردند . رسول اکرم در میان سختی‏ها و دشواریها و جراحتهای فراوان از طائف دور شد ، و خود را به باغی در خارج طائف رساند که متعلق به عتبه و شیبه - دو نفر از ثروتمندان قریش بود - ، و اتفاقا خودشان هم در آنجا بودند . آن دو نفر از دور شاهد و ناظر احوال بودند و در دل خود ازاین پیشامد شادی می‏کردند.

بچه ها و اراذل و اوباش طائف برگشتند.رسول اکرم در سایه شاخه های انگور ، دور از عتبه و شیبه نشست تا دمی استراحت کند. تنها بود ، او بود و خدای خودش. روی نیاز به درگاه خدای بی نیاز کرد و گفت: خدایا! ضعف و ناتوانی خودم و بسته شدن راه چاره واستهزاء و سخریه مردم را به تو شکایت میکنم ای مهربان ترین مهربانان! تویی خدای زیردستان و خوارشمرده شدگان . تویی خدای من، مرابه که وامیگذاری؟ به بیگانه ای که به من اخم کند، یا دشمنی که او را بر من تفوق داده ای؟ خدایا اگر آنچه بر من رسید، نه ازآن راه است که من مستحق بوده ام و تو بر من خشم گرفته ای ، باکی ندارم، ولی میدان سلامت و عافیت بر من وسیعتر است. پناه میبرم به نور ذات تو که تاریکیها با آن روشن شده و کار دنیا و آخرت با آن راست گردیده است از اینکه خشم خویش بر من بفرستی، یا عذاب خودت را بر من نازل گردانی.من بدانچه می رسدخشنودم تا از من خوشنود شوی . هیچ گردشی و تغییری و هیچ نیرویی در جهان نیست مگر از تو و به وسیله تو " .

عتبه و شیبه در عین اینکه از شکست رسول خدا خوشحال بودند ، به ملاحظه قرابت و حس خویشاوندی ، " عداس " غلام مسیحی خود را که همراهشان بود دستور دادند تا یک طبق انگور پرکند و ببرد جلو آن مردی که در آن دور در زیر سایه شاخه‏های انگور نشسته بگذارد ، و زود برگردد . " عداس " انگورها را آورد و گذاشت و گفت : " بخور ! " رسول اکرم‏ دست دراز کرد ، و قبل از آنکه دانه انگور را بدهان بگذارد ، کلمه مبارکه‏ " بسم الله " را بر زبان راند .

این کلمه تا آن روز به گوش عداس نخورده بود . اولین مرتبه بود که آن‏ را می‏شنید . نگاهی عمیق به چهره رسول اکرم انداخت و گفت : " این جمله‏ معمول مردم این منطقه نیست ، این چه جمله‏ای بود ؟ " رسول اکرم : " عداس ! اهل کجایی ؟ و چه دینی داری ؟ "

- " من اصلا اهل نینوایم و نصرانی هستم "
- " اهل نینوا ، اهل شهر بنده صالح خدا یونس بن متی ؟ "
- " عجب ! تو در این جا و در میان این مردم از کجا اسم یونس بن متی‏
را می‏دانی ؟ در خود نینوا وقتی که من آنجا بودم ده نفر پیدا نمی‏شد که اسم‏ " متی " پدر یونس را بداند " .
- " یونس برادر من است ، او پیغمبر خدا بود ، من نیز پیغمبر خدایم" .

عتبه و شیبه دیدند عداس همچنان ایستاده و معلوم است که مشغول گفتگو است . دلشان فرو ریخت ، زیرا از گفتگوی اشخاص با رسول اکرم بیش از هر چیزی بیم داشتند . یک وقت دیدند که عداس افتاده و سر و دست و پای رسول خدا را می‏بوسد . یکی به دیگری گفت : " دیدی غلام بیچاره را خراب‏ کرد ! "

سیره ابن هشام ، جلد 1 ، صفحه 419 - . 421

سلام
ممنون که سر می زنید دست پر

دوران جوانی پیامبر اکرم یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:44 ب.ظ

پیمان جوانمردان:
یکی دیگر از وقایع مهم زنگی پیامبر (صلی الله علیه و آله) قبل از بعثت، شرکت ایشان در پیمانی بنام "پیمان جوانمردان" است.

قبیله‌های ساکن در مکه با یکدیگر خویشاوند بودند و پیمان‌هایی در میانشان وجود داشت. به این دلیل و دلایل دیگر، هر قبیله از تعرض قبیله دیگر مصون بود. اما اگر غریبی به شهر می‌آمد و به او ستمی می‌رسید، هیچ مدافع و فریادرسی نداشت.

یکبار مردی از قبیله ای کوچک برای تجارت به مکه آمد، در مکه "عاصِ بن وائِل" از او کالایش را خرید، اما بهایش را نپرداخت. مرد غریبه در برابر ظلمی که به او شده بود از قریش یاری خواست، اما هیچکس به فریادش نرسید.

این حادثه در گروهی از جوانان مکه تاثیر جدی ایجاد کرد، از این رو چند تن از جوانان قریش در خانه یکی از بزرگان خود جمع شدند و پیمانی بستند که به موجب آن نگذارند به هیچ غریبی در شهر مکه ستمی برسد. و در برابر هر ستم آن قدر بایستند تا حق به حق‌دار باز گردد و نام این پیمان حِلفّ الفُضول قرار داده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در این پیمان شرکت کردند (ایشان از اعضای اصلی این پیمان بوده‌اند)، که بعدها از آن به نیکی یاد می‌نمودند.

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:50 ب.ظ

قبل از اینکه در مورد ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با حضرت خدیجه (سلام الله علیها) مطالبی بیان گردد لازم است تا مختصری با آن بزرگوار و خصوصیاتشان آشنا شویم.

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) اولین بانویی است که دعوت رسول گرانقدر را لبیک گفت و به پیام آسمانی آن حضرت پاسخ مثبت داد.

به نقل از مورخان، ایشان 68 سال پیش از هجرت متولد شده‌اند. (که البته نقل‌های دیگری در این زمینه وجود دارد.) پدر آن حضرت خُوُیلِد بن اسد و مادر ایشان فاطمه دختر زائِده بوده که از جهت پدر با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت خویشاوندی داشته‌اند.

بنا بر تحقیق پاره از محققان حضرت زهرا (سلام الله علیها) تنها دختر ایشان بوده‌اند اما عموم مورخان برای ایشان فرزندان دیگری ذکر می‌کنند.

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از اخلاق پسندیده و صفات برجسته برخوردار بوده و به اندیشمندی و تیز هوشی و پاکدامنی نام و نشان داشته‌اند تا آنجا که در دوران جاهلیت، که در میان مردم رسومی چون دختر‌کشی رواج داشته و زنان از اهمیت کمی برخوردار بوده و فساد در میان آنان وجود داشت، از آن بانو به عنوان طاهره - یعنی پاک - یاد می‌شد. البته برای ایشان القاب دیگری چون مبارکه و سیده نساء قریش ـ بانوی زنان قریش ـ نیز ذکر کرده‌اند.

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که از بزرگترین ثروتمندان قریش به شمار می‌رفتند، به تجارت می‌پرداختند. بدین صورت که افرادی را با اموال خویش به شهرهای دیگر چون یمن می‌فرستادند و آن مردان به داد و ستد پرداخته و در سود این تجارت با حضرت خدیجه (سلام الله علیها) شریک می‌شدند.

اما با اینکه تمام بزرگان قریش مایل به ازدواج با آن حضرت بودند، ایشان شخصا از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که از نظر مالی تفاوت چشمگیری با ایشان داشتند، تقاضای ازدواج کرده و پس از ازدواج با آن حضرت تمام مال و ثروت خویش را در راه نشر حقایق دین در اختیار همسر گرامیش - پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) - قراردادند، تا آنجا که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

"هیچ مالی چون مال خدیجه مرا سود نبخشید."

در سال ششم بعثت که قریش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و بنی هاشم را در شعب ابوطالب تحت محاصره شدید قرارداد، حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با استفاده از دارایی و نفوذ خویش در میان قریش به یاری محاصره‌شدگان شتافتند و به اندازه‌ای از مال خود بخشیدند که سرانجام خودشان نیز به سختی افتادند و همانطور که در تاریخ آمده است از آن ثروت فراوان در هنگام مرگ چیزی به جا نمانده بود.

مقام و منزلت این بانوی بزرگ اسلام در صدر زنان جهان قرار گرفته و روایتهای مختلفی ایشان را هم مرتبه حضرت مریم مادر گرامی حضرت عیسی (صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته و از آن حضرت به عنوان یکی از چهار زن برتر یاد کرده است. در روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که می‌فرمایند:

"برترین زنان بهشت چهار زن باشند، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون."

همچنین چندین بار نقل شده که جبرئیل - فرشته وحی - بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده و از جانب خدای تبارک و تعالی برای آن حضرت پیام سلام آورده است، که این امر اشاره به عظمت آن بزرگوار دارد زیرا همانطور که در قرآن آمده است خداوند بر انبیا بزرگ خویش سلام فرستاده است.

جبرئیل گفته است: "ای محمد، بر خدیجه از جانب پروردگارش سلام بر خوان." پس پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: "ای خدیجه این جبرئیل است که از پروردگارت بر تو سلام می‌گوید." پس خدیجه گفت: "خداوند خود سلام است و سلام از اوست و بر جبرئیل سلام باد."

حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از مقام خاصی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برخوردار بودند؛ بطوریکه تا هنگامی که ایشان زنده بودند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ازدواج نکردند. در منزلت آن بانو همین بس که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سال فوت ایشان را که مصادف با وفات حضرت ابوطالب (علیه السلام) نیز بود، عام الحزن یعنی سال غم یاد کردند.

بعد از فوت ایشان نیز همانطور که در تاریخ روایت شده است، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از ایشان بارها و بارها به نیکی یاد می‌کردند.

از عایشه - یکی از زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) - است که گفت: "رسول الله از خانه بیرون نمی‌آمد جز اینکه خدیجه را یاد می‌کرد و از او به نیکی ستایش می‌نمود."

در نقل دیگری از عایشه است: «هرگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گوسفندی را ذبح می‌کرد می‌گفت: "آنرا به دوستان خدیجه بفرستید." پس روزی علت این امر را پرسیدم. گفت: "من دوست خدیجه را هم دوست می‌دارم."»

حال پس از ذکر این مختصر و آشنایی با علو مقام حضرت خدیجه به روشنی می‌توان دریافت که از چه رو این افتخار نصیب ایشان گشته تا همسر گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مادر حضرت زهرا (سلام الله علیها) – بانوی بانوان عالم - باشند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد