کلبه خانم غلامی

 سلام به اصحاب صندوقچه 

این کلبه خانم غلامی است. حس می کنم کمی متفاوت بشود. 

به وبلاگش سری بزنید تا متوجه شوید!  

ممنون 

استاد

 

http://shazdekochulu.blogfa.com

نظرات 132 + ارسال نظر
۱۳ شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:56 ب.ظ

به نام خدا

خانم غلامی

کلبه دار شدن شما را تبریک میگم.انشالله که شاهد حضور پرشور شما باشیم.وبلاگ قشنگی هم داشتین


موفق باشید

[ بدون نام ] شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ

به نام خدا
سلام خانم غلامی
تبریک منو بعنوان عضوی قدیمی پذیرا باشید و پیوستن تون رو به جمع کلبه داران تبریک می گم


یه شازده کوچولوتون سری زدم و حیفم اومد مطلب قشنگش رو اینجا نیارم
موفق و سربلند
به کلبه ی جدید من و منتظر عزیزم هم سری بزنید
خوشحالمان می کید
یا علی


« عروسک گردان »

من چه کوچک بودم

یک عروسک بودم

گنج یک صحنه تاریک ونمور

دستانم خالی و دلم یخ زده بود

قاصدک باران گفت چشم من را بوسید گونه ام خیس شد از شبنم احساس و غرور

چشم من روشن شد من تورا می دیدم

صحنه بعد رسید

آفتابی تابید صحنه گرم وروشن

زندگی رنگ گل یاس گرفت

ای خدای خوبم

کاش باشی تو عروسک گردان دل سرخورده من

طالبی شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ب.ظ http://www.chemistry881semnan.blogfa.com

فرزان جونم سلام.کلبه ی نو مبارک.ایشالله همیشه و همه جا موفق و موید باشی.

طالبی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 ق.ظ http://www.chemistry881semnan.blogfa.com

قطاری به مقصد خدا می رفت .

لحظه ای در ایستگاه دنیا توقف کرد و پیامبر رو به جهان کرد و گفت:


مقصد ما خداست. کیست که با ما سفر کند؟

کیست که رنج و عشق توامان بخواهد؟

کیست که باور کند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن؟

قرن ها گذشت اما از بی شمار آدمیان جز اندکی بر آن قطار سوار نشدند.


از جهان تا خدا هزار ایستگاه بود. در هر ایستگاه که قطار می ایستاد کسی کم می شد.

قطار می گذشت و سبک می شد. زیرا سبکی قانون راه خداست.


قطاری که به مقصد خدا می رفت به ایستگاه بهشت رسید. پیامبر گفت : اینجا بهشت است.


مسافران بهشتی پیاده شوند. اما اینجا ایستگاه آخرین نیست.


مسافرانی که پیاده شدند. بهشتی شدند. امااندکی، باز هم ماندند.

قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند.


آنگاه خدا رو به مسافرانش کرد و گفت :


درود بر شما ، راز من همین بود.


آن که مرا می خواهد، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد.


و آن هنگام که قطار به ایستگاه آخر رسید دیگر نه قطاری بود و نه مسافری.

سلمان رحمانی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ق.ظ

به نام خدا
درود بر خانم غلامی
شاد باش صمیمانه مرا از برای کلبه اتان پذیرا باشید
باشد که به یاری خدا در راهتان پیروز و سربلند باشید
یا علی

غلامی(شازده کوچولو) یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:10 ب.ظ

دوست عزیز ۱۳
ممنون از تبریک و تمجیدتون

غلامی(شازده کوچولو) یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ

سلام استاد خوبم ممنون از اینکه منو تو جمعتون پذیرفتین
بازم ممنون از اظهار لطف و محبتتون

سلام
خوش آمدید.

غلامی(شازده کوچولو) یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:19 ب.ظ

دوست عزیز مرتضی و منتظر
ممنون از اظهار لطف و محبتتون
امیدوارم روزهای خوبی با هم توی صندوقچه داشته باشیم.

غلامی(شازده کوچولو) یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ب.ظ

مقدسه جانم ممنون از اظهار لطف و محبتت

حسین دهقان یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ

سلام بر خانم غلامی
کلبه دار شدنتون رو بهتون تبریک میگم.
خدارو شکر صندوقچه هر روز داره بهتر و بهتر میشه.
همیشه برقرار باشید
در پناه خدا

طالبی یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:54 ب.ظ

قوانینی که نیوتون از قلم انداخت!
قانون صف:

اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.


قانون تلفن:

اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.


قانون تعمیر:

بعد از این که دست‌تان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.


قانون کارگاه:

اگر چیزی از دست‌تان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.


قانون معذوریت:

اگر بهانه‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشین‌تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشین‌تان، دیرتان خواهد شد.


قانون حمام:

وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.


قانون روبرو شدن:

احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می‌یابد.


قانون نتیجه:

وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد.


قانون بیومکانیک:

نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.


قانون تئاتر:

کسانی که صندلی آنها از راه‌روها دورتر است دیرتر می‌آیند.

ممنون

غلامی(شازده کوچولو) دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 ق.ظ

سلام استاد خوبم آقای رحمانی
ممنون از اظهار لطف و محبت شما و تمامی اهالی صندوقچه
از خدا برای همه بهترینها رو میخوام

غلامی(شازده کوچولو) دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ق.ظ

سلام آقای دهقان
بازم تشکر

غلامی (شازده کوچولو) دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ

مقدسه جان ممنون از متن قشنگت

استاد دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ب.ظ

خانم غلامی سلام

تا این جا که دوستان کلبه داری کرده اند!

مطلبی؟ نکته ای!

ماهور دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:37 ب.ظ

سلام فرزانه قشنگم(میدونی که چی میخواستم بگم؟؟!)
کلبه ات هم مبارک.انشاا.. چرخش بچرخه
یه عالمه :-* :-* :-* :-*

طالبی دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:08 ب.ظ

شیشه عطر بهار لب دیوار شکست
و هوا پر شد از بوی خدا.همه جا آیت اوست.
دیدنش آسان است سخت آن است نبینی او را.

طیبه شمسی دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:40 ب.ظ

سلام فرزانه جون
کلبه دار شدنت رو تبریک می گم
موفق باشی

استاد دوشنبه 9 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ب.ظ

خانم غلامی سلام

تا این جا که دوستان کلبه داری کرده اند!

مطلبی؟ نکته ای!

غلامی(شازده کوچولو) سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:42 ب.ظ

وقت حضور توست
چ
وقتی دوباره پر شده از بت جهانمان
شرک است،ذکر نام خدا بر لبانمان!
اهریمنانه باعث شرم خدا شدیم
گم باد از صحیفه عالم، نشانمان
نفرین به ما،به خاطر یک لقمه بیشتر
واشد به روی هرکس و ناکس دهانمان
تیرو کمان،به دست گرفتیم تا مباد
غرق پرنده ها بشود آسمانمان
در فکر وسوسه سیب دیگریست
شیطان هم او که جا زده خود را میانمان
وقت حضور توست،مخواه آخرین امید
بی قهرمان تمام شود داستانمان
مسلم محبی

سلام
بزنید زنگ را!

چه شعر زیبایی.

غلامی(شازده کوچولو) سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ب.ظ

زندگی جیره ی مختصریست، مثل یک فنجان چای و کنارش عشق است
مثل یک حبه ی قند
...زندگی را با عشق نوش جان باید کرد

غلامی(شازده کوچولو) سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:53 ب.ظ

نامه چارلی چاژلین به دخترش

جرالدین؛دخترم!
از تو دورم ، ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمی شود.
جرالدین ، در نقش ستاره باش ، بدرخش و به آسمان برو ، ولی گاهی هم روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن که زندگی آنان که با شکم گرسنه در حالی که پا ها یشان از بی نوایی می لرزد و هنر نمایی می کند. من یکی از ایشان بودم.
دخترم ! دنیایی که تو در آن زندگی می کنی ، دنیای هنر پیشگی و موسیــــقی است.
نیمه شب ، آن هنگام که از سالن پر شکوه تئاتر بیرون می آیی ، آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن ، ولی از حال آن راننده تاکسی که تو را به منزل می رساند ، بپرس . حال زنش را بپرس و اگر پولی برای خرید لباس بچه نداشت . مبلغی پنهانی در جیبش بگذار.
جرالدین؛دخترم !
گاه و بیگاه با مترو و اتوبوس شهر را بگرد . مردم را نگاه کن . زنان بیوه ، کودکان یتیم را بشناس و دست کم روزی یکبار بگو : من هم از آنها هستم . تو واقعاً یکی از آنها هستی ، نه بیشتر .....
دخترم جرالدین !
چکی سفید برای تو فرستادم که هرچه دلت می خواهد بگیری و خرج کنی ، ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی با خود بگو: سومین فرانک از من نیست. این نیاز مندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برای تو حرف میزنم ، برای آنست که از نیروی فریب و افسون پول ، این فرزند شیطان،خوب آگاهم …
دخترم !
هیچکس و هیچ چیز دیگر در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد که دخترم ناخن پای خود را به خاطر آن عریان کند…
برهنگی ، بیماری عصر ماست.
برای تو حرف های بسیار دارم ولی به موقع دیگر می گذارم و با این پیام نامه ام را به پایان می رسانم.
انسان باش ، پاکدل و یکدل باش؛ زیرا گرسنه بودند ، صدقه گرفتن و در فقر مردن ، هزار بار قابل تحمل تر از پست وبی عاطفه بودن است.
چارلی چاپلین


پدر تو

استاد سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ب.ظ

نقل از عصر ایران:

سحابی ؛ الگوی مخالفین دلسوز نظام

میهن دوستی سحابی با وجود مخالفتی که با سیاستهای نظام و عملکرد مسئولان جمهوری اسلامی داشت، به حدی بود که هنگام حوادث 18 تیر سال 1378 و در اوج ناآرامیها، زمانی که سفارت آمریکا در دوبی با سحابی تماس می گیرد تا در براندازی نظام جمهوری اسلامی از نظرات وی استفاده کرده و در آینده کشور به عنوان یکی از رهبران مطرح شود، مهندس سحابی اظهار می کند با وجود اختلاف نظر با مسئولان جمهوری اسلامی ...

با درگذشت مهندس عزت الله سحابی، یکی از مخالفین دلسوز و میهن دوست نظام از دنیا رفت.

به گزارش آینده ، عزت الله سحابی که به دلیل دیدگاههای کارشناسی در اقتصاد و مدیریت ایران یکی از برجسته ترین صاحب نظران در این زمینه محسوب شده و در کنار مرحوم حسین عظیمی از چهره های ماندگار اقتصاد و مدیریت ایرانی به حساب می آید ، در دوران دفاع مقدس با پذیرفتن مسئولیت سازمان برنامه و بودجه نقش تاثیرگذاری در ساماندهی برنامه ریزی کشور پس ازانقلاب داشت تا حدی که کارشناسان سازمان برنامه وی را در طول سی سال گذشته وپس از تبدیل آن به سازمان مدیریت وبرنامه ریزی وسپس معاونت برنامه ریزی ونظارت راهبردی ریاست جمهوری کارآمدترین رییس این سازمان در طول 32 سال گذشته بوده است.

میهن دوستی سحابی با وجود مخالفتی که با سیاستهای نظام و عملکرد مسئولان جمهوری اسلامی داشت، به حدی بود که هنگام حوادث 18 تیر سال 1378 و در اوج ناآرامیها، زمانی که سفارت آمریکا در دوبی با سحابی تماس می گیرد تا در براندازی نظام جمهوری اسلامی از نظرات وی استفاده کرده و در آینده کشور به عنوان یکی از رهبران مطرح شود، مهندس سحابی اظهار می کند با وجود اختلاف نظر با مسئولان جمهوری اسلامی در برابر دخالت بیگانه مانند یک سرباز از کشورش دفاع می کند.

سلامت اخلاقی و مالی و تدین مهندس سحابی به حدی بود که کلیه مرتبطین با وی و حتی مخالفانش را تحت تاثیر قرار داده بود.


گوشه ای از زندگینامه سحابی

عزت الله سحابی فرزند شادروان دکتر یدالله سحابی، متولد ۱۳۰۹ در تهران است.

او مبارزات خود را در سالهای دهه ۲۰ و در دورهٔ دانشجویی و ملی شدن صنعت نفت آغاز کرد و با به وقوع پیوستن کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به نهضت مقاومت ملی پیوست.
سحابی در سال ۱۳۴۰ و با شروع به کار نهضت آزادی ایران به این گروه پیوست و در سال ۱۳۴۲ همراه دیگر اعضا و رهبران نهضت محاکمه شد و به شش سال زندان محکوم شد. او بار دیگر به خاطر مبارزات خود در سال ۱۳۵۰ به زندان افتاد و تا نزدیکی روزهای انقلاب در زندان ماند.

بعد از پیروزی انقلاب، مدتی به علت مرخصی مهندس بازرگان از دبیرکلی نهضت آزادی، برای انجام وظایف نخست وزیری، سرپرستی نهضت آزادی را بر عهده داشت تا زمانی که به عنوان رئیس سازمان برنامه بودجه در دولت مشغول به کار شد. او بعد از استعفای دولت موقت، با سران نهضت آزادی دچار اختلاف شد و با ۱۲ تن دیگر از جمله محمد بسته نگار، شهید محمدعلی رجایی و محمدمهدی جعفری از نهضت آزادی جدا شدند.

سحابی به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس اول شورای ملی (اسلامی) انتخاب شد و در سالهای بعد در پروژه‌های ملی با دولت‌های وقت همکاری داشت.

وی در دهه 70 مجله ایران فردا را منتشر می‌کرد که این نشریه در سال ۱۳۷۹ توقیف شد.

گلچین سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ب.ظ

ثروتمندتر از بیل گیتس!

از بیل گیتس پرسیدند از تو ثروتمند تر هم هست؟

در جواب گفت بله فقط یک نفر.

پرسیدند کی هست؟

در جواب گفت : من سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه های

در حقیقت طراحی مایکروسافت را تو ذهنم داشتم پی ریزی میکردم، در فرودگاهی در

نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک

روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد

ندارم برای همین اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه

پر توجه منو دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت

گفتم آخه من پول خرد ندارم

گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت

سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز داشتم دوباره چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت

این مجله رو بردار برا خودت

گفتم پسرجون چند وقت پیش باز من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد

اینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!

پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم

به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من مونده که با خودم فکر کردم

خدایا این بر مبنای چه احساسی اینا رو میگه

بعد از

19 سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم

تا جبران گذشته رو بکنم

اکیپی رو تشکیل دادم و گفتم برید و ببینید در فلان فرودگاه کی روزنامه

میفروخته. یک ماه و نیم تحقیق کردند متوجه شدند یک فرد سیاه پوست مسلمانه که الان

دربان یک سالن تئاتره خلاصه دعوتش کردن اداره

ازش پرسیدم منو میشناسی؟

گفت بله جناب عالی آقای بیلگیتس معروف که دنیا میشناسدتون

بهش گفتم سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی دو بار

چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا اینکار رو کردی؟

گفت طبیعی است چون این حس و حال خودم بود

حالا میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی رو جبران کنم

جوون پرسید به چه صورت؟

هر چیزی که بخوای بهت میدم

(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه وقتی با من صحبت میکرد مرتب میخندید)

پسره سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟

هرچی که بخوای

واقعاً هر چی بخوام؟

بیل گیتس گفت: آره هر چی که بخوای بهت میدم، من به 50 کشور آفریقایی وام داده ام

به اندازه تمام اونا به تو میبخشم

جوون گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی

گفتم: یعنی چی؟ نمیتونم یا نمیخوام؟

گفت: تواناییش رو داری اما نمیتونی جبران کنی

پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟

جوون سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو

بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه

اصلا جبران نمیکنه. با این کار نمیتونی آروم بشی. تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست!

بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست

جز این جوان 32 ساله مسلمان سیاه پوست


استاد سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 ب.ظ

نقل از تابناک:

سیدحسن خمینی در مراسم تجدید میثاق نمایندگان با آرمان‌های امام راحل:
اختلاف هم اگر داریم، پا را از محدوده ادب فراتر نگذاریم
وی با بیان این که قراین بسیاری دارم که امام در زندگی فردی و اجتماعی، پا روی ادب نگذاشتند، خاطرنشان ساخت: این یک درس برای ماست که باید در جامعه پیاده شود و لزومی ندارد، اگر ما با یکدیگر اختلاف داریم، پا را از محدوده ادب فراتر بگذاریم، زیرا آنچه جامعه را به تکامل می رساند، ادب و احترام متقابل است.
سرویس مجلس ـ نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی، در مراسم تجدید میثاق نمایندگان مجلس شورای اسلامی با آرمان‌های امام خمینی، به همراه بیان خاطراتی از ادب‌ورزی ایشان، تأکید کرد: اگر با هم در جامعه اختلاف داریم، لزومی ندارد پا را از محدوده ادب فراتر بگذاریم.

به گزارش «تابناک»، سید حسن خمینی امروز (سه شنبه) در مراسم تجدید میثاق نمایندگان مجلس ـ که در مرقد مطهر امام خمینی برگزار شد ـ با ذکر صلوات و فاتحه به روح امام راحل، فرزندان امام و شهدای انقلاب و دفاع مقدس، به بیان خاطراتی از بنیانگذار جمهوری اسلامی پرداخت و گفت: روزی ما در منزل امام خمینی، میزبان رهبر معظم انقلاب بودیم که ایشان در جمله‌ای حکیمانه عنوان کردند، برای ما همین قدر بس که خداوند توفیق داد، در روزگاری زندگی کنیم که امام زندگی می‌کرد و لطفی از الطاف خدا نسبت به همه ما بود.

نوه امام خمینی اظهار کرد: اگر ما سال ها بعد زندگی و برایمان تعریف می‌کردند، چنین مردی در گذشته در ایران بوده، غبطه می‌خوردیم که چرا در آن زمان که او تنفس کرد، نبودیم و در فضایی که او رهبری کرد، پیرو او نبودیم.

وی بزرگترین دستاورد و میراث امام خمینی (ره) را جمهوری اسلامی برشمرد و اظهار کرد: شاکله حکومت و نظام اسلامی در قانون اساسی، در قالب تئوری معروف امام خمینی که ولایت فقیه است، شکل گرفته و دارای رکن و جوهر عصر خود است که همه آن را می‌دانیم.

سید حسن خمینی، با اشاره به این که در تاریخ شمسی وفات پیامبر اسلام در دهه نخست خرداد رخ داده، به حدیثی از آن حضرت در باب اخلاق اشاره کرد و گفت: علت غایت حضور انبیا در جامعه و تشکیل حکومت دینی آن است که دین و حکومت اساسا برای تمام کردن مکارم اخلاق است و جمهوری اسلامی که دستاورد بزرگ امام خمینی است، همانند اصل دین و بعثت به گسترش اخلاق در جامعه نظر داشته است.

وی با تأکید بر این که همواره باید خود را با این علت غایی بسنجیم و رصد کنیم، افزود: یکی از مکارم اخلاق، ادب است و همه کسانی که با امام نشست و برخاست داشته‌اند، ایشان را به شدت انسانی مودب و مبادی آداب می‌دانستند و به شدت به ادب اجتماعی، ادب حضور و ادب فردی معتقد بودند.

نوه امام راحل، با آوردن خاطراتی از موارد ادب‌ورزی امام خمینی (ره) تصریح کرد: با توجه به آن که ما ده سال در خانه امام زندگی می کردیم، ایشان یک بار هم به من «تو» نگفتند و حتی وقتی می‌خواستند از رئیس جمهور آمریکا، یاد کنند، وی را آقای ریگان خطاب می‌کردند.

وی با بیان این که قراین بسیاری دارم که امام در زندگی فردی و اجتماعی پا روی ادب نگذاشتند، خاطرنشان ساخت: این یک درس برای ماست که باید در جامعه پیاده شود و لزومی ندارد، اگر ما با یکدیگر اختلاف داریم، پا را از محدوده ادب فراتر بگذاریم، زیرا آنچه جامعه را به تکامل می رساند، ادب و احترام متقابل است.

طالبی سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:10 ب.ظ

تو را دوست دارم بدون آنکه علتش را بدانم
محبتی که علت داشته باشد یا احترام است یا ریا ...
لامارتین

طالبی سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:11 ب.ظ

هر وقت نا امید شدی برو کوه و فریاد بزن ایا امیدی هست؟صدا میاد هست هست هست

علی کریمی چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ http://www.young-chemists89.blogfa.com

سلام به همگی.
درسا خیلی سخته!!!!

طالبی چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ب.ظ

به خدا گفتم :

« بیا جهان را قسمت کنیم آسمون واسه من ابراش مال تو

دریا مال من موجش مال تو ماه مال من خورشید مال تو … »

خدا خندید و گفت : « تو بندگی کن ، همه دنیا مال تو …من هم مال تو

شازده کوچولو چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ب.ظ

لقمان حکیم:
ای فرزندم، خروس از تو باهوش تر نباشد، آنگاه که او وقت سحر به پا خیزد و استغفار کند و تو در خواب باشی.

استاد پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ق.ظ

به نام خدا

سلام به همه

چند روزی نیستم!

ارادتمند
استاد

شمسی پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:34 ب.ظ



... قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض. یک طرف خاطره ها ، یک طرف فاصله ها.



در همه آوازها حرف آخر زیباست ...



آخرین حرف تو چیست تا به آن تکیه کنم؟



حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

سلام
ببخشید بابت تاخیر
چندروزی جایتان خالی مسافرت بودم.

شازده کوچولو پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:58 ب.ظ

تاربخ مرا در محک امتحان قرار داده است.
می خواهد فداکاری مرا بسنجد.
می خواهد شجاعت مرا بیازماید.
اکنون پرچم خدایی به دست من سپرده شده است
تابا طاغوت ها بجنگم ومبارزه ی من
فقط با شهادت و فداکاری امکان پذیر است.
خدایا!
تورا شکر می کنم که با فقر آشنایم کردی
تارنج گرسنگان را بفهمم
وفشار درونی نیازمندان را درک کنم.
خدایا!
هدایتم کن، زیرا می دانم گمراهی چه بلای خطرناکی ست.
خدایا!
هدایتم کن که ظلم نکنم،
زیرا می دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی ست.
خدایا!
نگذار دروغ بگویم،
زیرا دروغ ظلم کثیفی ست.
خدایا!
محتاجم مکن که به کسی تهمت بزنم،
زیرا تهمت خیانت ظالمانه ای است.
خدایا!
ارشادم کن که بی انصافی نکنم،
زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد.
خدایا!
راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم
که بی احترامی به یک انسان همانا کفرخدای بزرگ است.
خسته شده ام، پیر شده ام!دل شکسته ام.
نا امیدم، دیگر آرزویی ندارم واحساس می کنم
که این دنیا دگر جای من نیست.
با همه وداع می کنم و
میخواهم با خدای خودم تنها باشم.

شهید دکتر مصطفی چمران

سلام
ببخشید بابت تاخیر
چندروزی جایتان خالی مسافرت بودم.

طالبی جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ب.ظ

رجب یعنی اشک توبه در قنوت

خواندنش با نام غفار الذنوب

رجب یعنی چشمها هم در رکوع

شرمگین از نام ستار العیوب

رجب یعنی سر سجود و دل سجود

ذکر یارب یارب از عمق وجود

فرا رسیدن ماه رجب مبارک.التماس دعا.

سلام
ببخشید بابت تاخیر
چندروزی جایتان خالی مسافرت بودم.

ممنون
این رجبیون؟

بانوی ایرانی دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ق.ظ http://sobhan88.blogfa.com

خداوندا:
در اولین ساعات ماه رجب، بینندگان این کامنت ! را در زمره بهترین بندگان خود مقام ده و او را سبب خیر و برکت و مایه مباهات مومنین و فرشتگان خویش مقرر فرما



ضمن عرض تسلیت امروز ، ایشالا ماه پرباری رو تجربه کنیم
نمیدونم چرا رجب انقدر ماه باصفایی ....
در ضمن پیشاپیش همیشه و البته در شب بی نهایت لیله الرغائب التماس دعای ویژه دارم

یا علی

آمین

ممنون

چرا وبلاگتان دیر بالا می آید؟

طالبی دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ب.ظ

هفت نصیحت مولانا
• گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن (مثل رود)
• باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)
• اگرکسی اشتباه کرد آن رابه پوشان (مثل شب)
• وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)
• متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک)
• بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا )
• اگر می‌خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه)

آشنا سه‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ب.ظ

سلام به خانم غلامی
میدونم که دیر اومدم ولی تبریک منو هم پذیرا باشید



اگر تو روی نیمکتی
این سوی دنیا
تنها نشسته ای
و همه آن چه نداری کسی ست

آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه آن چه ندارد
تویی

نیمکت های دنیا را بد چیده اند...

طالبی چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ب.ظ

خدایا برایم تقدیری نیک رقم بزن, نگذار زود بخواهم آنچه را تو برایم دیر خواسته ای و نگذار دیر بخواهم آنچه را برایم زود خواسته ای .................آمین یا رب العالمین.

التماس دعا.

آمین

شازده کوچولو پنج‌شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ http://www.shazdekochulu.blogfa.com

پر معنی ترین کلمه "ما" است
آن را بکار ببندیم
عمیق ترین کلمه "عشق" است
به آن ارج بنهیم
بی رحم ترین کلمه "تنفر" است
آن را از بین ببریم
سرکش ترین کلمه "هوس" است
با آن بازی نکنیم
خود خواهانه ترین کلمه "من" است
از آن حذر کنیم
ناپایدارترین کلمه "خشم" است
آن را فرو ببریم
بازدارترین کلمه "ترس" است
با آن مقابله کنیم
با نشاط ترین کلمه "کار" است
به آن بپردازیم
پوچ ترین کلمه "طمع" است
آن را در خود بکشیم
سازنده ترین کلمه "صبر" است
برای داشتنش باید دعا کنیم
روشن ترین کلمه "امید" است
به آن امیدوار باشیم
ضعیف ترین کلمه "حسرت" است
توجهی به آن نداشته باشیم
تواناترین کلمه "دانش" است
آن را فراگیریم
محکم ترین کلمه "پشتکار" است
ایکاش آن را داشته باشیم
سمی ترین کلمه "غرور" است
باید در خود بشکنیمش
سست ترین کلمه "شانس" است
به امید آن نباشیم
شایع ترین کلمه "شهرت" است
دنباله رو آن نباشیم
لطیف ترین کلمه "لبخند" است
آن را همیشه حفظ کنیم
حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت" است
از آن فاصله بگیریم
ضروری ترین کلمه "تفاهم" است
سعی کنیم آن را ایجاد کنم
سالم ترین کلمه "سلامتی" است
به آن اهمیت بدهیم
اصلی ترین کلمه "اطمینان" است
به آن اعتماد کنیم
بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی" است
مراقب آن باشیم
دوستانه ترین کلمه "رفاقت" است
از آن سوء استفاده نکنیم
زیباترین کلمه "راستی" است
با آن روراست باشیم

زشت ترین کلمه "دورویی" است
یک رنگ باشیم
ویرانگرترین کلمه "تمسخر" است
دوست داری با تو چنین کنند؟
موقرترین کلمه "احترام" است
برایش ارزش قایل شویم
آرام ترین کلمه "آرامش" است
امید داشته باشیم تا به آن برسیم
عاقلانه ترین کلمه "احتیاط" است
حواسمان را جمع کنیم
دست و پاگیرترین کلمه "محدودیت" است
اجازه ندهیم مانع پیشرفتمان بشود
سخت ترین کلمه "غیرممکن" است
باور کنیم که وجود ندارد
مخرب ترین کلمه "شتابزدگی" است
مواظب پل های پشت سرمان باشیم
تاریک ترین کلمه "نادانی" است
آن را با نور علم روشن کنیم
کشنده ترین کلمه "اضطراب" است
آن را نادیده بگیریم
صبورترین کلمه "انتظار" است
منتظرش باشیم
بی ارزش ترین کلمه "انتقام" است
بگذاریم و بگذریم
ارزشمندترین کلمه "بخشش" است
سعی خودمان را بکنیم
قشنگ ترین کلمه "خوشروئی" است
راز زیبائی در آن نهفته است
تمیزترین کلمه "پاکیزگی" است
رعایت آن اصلا سخت نیست
رساترین کلمه "وفاداری" است
چه خوب است سر عهدمان بمانیم
تنهاترین کلمه "گوشه گیری" است
بدانیم که همیشه جمع بهتر از فرد بوده
محرک ترین کلمه "هدفمندی" است
زندگی بدون هدف، واهی پیمودن است
و هــدفمنــدتـرین کلــمه "موفقیت" است
پس همه با هم پیش به سوی موفقیت

زشت ترین کلمه "دورویی" است
یک رنگ باشیم

گلچین جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ب.ظ


زندگی رو دادیم دست ِ دوتا عقربه ی نَفهم

دو تا عقربه ای که فقط بلدن دور ِ خودشون بچرخن

و هی بهمون بگن، گذشت و تموم شد!!

به نقل از وبلاگ یه دوست

شازده کوچولو جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ب.ظ


´´´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶
¶¶¶´´´´´¶¶´¶
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶´¶¶´´´´¶¶¶¶
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶
´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶´´´´´´´´¶
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´¶¶
´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶
´´´´´´¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶
´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´¶¶¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´¶¶¶´´´´´¶´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶´´¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶
´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´¶¶¶¶´¶¶¶
´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´¶´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´¶¶´¶¶´´´´´´´´´´´¶
´´´´´´´´´¶´¶¶¶¶´´´´´´´´´´
´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶
¶¶¶´´´´´¶¶´¶
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶´¶¶´´´´¶¶¶¶
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶
´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶
¶¶¶´´´´´¶¶´¶
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶´¶¶´´´´¶¶¶¶
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶
´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶´´´´´´´´¶
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶´´¶¶
´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶
´´´´´´¶¶¶¶´´¶¶¶¶¶´´´´¶¶¶
´´´´´´´´¶¶¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´¶¶¶¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´¶¶¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´´¶¶¶´´´´´¶´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶´´¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶
´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´¶¶¶¶´¶¶¶
´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶
´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´´¶´´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´¶¶´¶¶´´´´´´´´´´´¶
´´´´´´´´´¶´¶¶¶¶´´´´´´´´´´
´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶
´¶¶¶¶¶¶¶¶´´¶
´´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶
´´´´´¶¶´¶¶´´´´¶¶¶¶
´´´´¶¶´´´´´¶¶¶
´´´¶¶´¶¶¶¶´´¶
´´¶¶¶¶¶´´¶¶´¶
´¶¶´´´´´´´´¶¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶

به به

گلچین جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ب.ظ


سلام استاد
وقتی دلمون می گیره ... قلبمون از شدت رنج و اندوهی که دنیا بهمون وارد می کنه واقعا می شکنه
اینجور موقع هاست که وقتی اونقدر ها با خدا رفیق نیستیم یا رومون نمی شه بریم پیشش و ناراحتی بهمون فشار میاره ...
و نمی تونیم به هیچ کسی هم بگیم که چی شده ... چون توضیح ما وقع سخت تر از پنهان کردنشه ... در نتیجه میایم اینجا و یه کامنت این شکلی می گذاریم و می ریم و تازه می فهمیم که آدم هایی که به خاطر درددل کردناشون ازشون خوشم نمیومده ... چی شده که اومدن اینجا و از مکنونات قلبیشون گغتن و رفتن ...
خلاصه که استاد قلب درد بد دردیه !!!

به نام خدا
سلام
شما آزادید که از کسی خوشتون بیادیا نیاد
دیگران هم همین طور

در نگارش شما نکات گنگی می بینم که لازم است برایم روشن شوند (اگر می خواهید در خدمتتان باشیم) لذا باید شما را بشناسم. در هر حال این حق شماست اما حق من هم این است که در غیر این صورت تشریف ببرید چایتان را با دوستان دیگر نوش جان بفرمایید. گفتم که ناراحت نشوید.

ممنون

شازده کوچولو شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.shazdekochulu.blogfa.com

........♥#########♥
.....♥#############♥
...♥###############♥
..♥#################♥..................♥###♥
..♥##################♥..........♥#########♥
....♥#################♥......♥#############♥
.......♥################♥..♥###############♥
.........♥################♥################♥
...........♥###############################♥
..............♥############################♥
................♥#########################♥
..................♥######################♥
....................♥###################♥
......................♥#################♥
........................♥##############♥
...........................♥###########♥
.............................♥#########♥
...............................♥#######♥
.................................♥#####♥
...................................♥###♥
.....................................♥#♥
.......................................♥
.......................................♥
.....................................♥
...................................♥
.................................♥
..............................♥
............................♥
.........................♥
......................♥
..................♥
.............♥
.........♥
......♥
....♥
......♥......................♥...♥
..........♥.............♥............♥
..............♥.....♥...................♥
...................♥.....................♥
................♥......♥..............♥
..............♥.............♥....♥
.............♥
...........♥
..........♥
.........♥
.........♥
..........♥
..............♥
...................♥
..........................♥
...............................♥
.................................♥
.................................♥
..............................♥
.........................♥
..................♥
.............♥
.....♥

مرتضی شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:06 ب.ظ

دو آتش نشان وارد جنگلی می شوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند . آخر کار وقتی از جنگل بیرون می آیند و میروند کنار رودخانه ، صورت یکی شان کثیف و خاکستر است و صورت آن یکی به شکل معصومانه ای تمیز .
سوال : کدامشان صورتش را می شوید ؟
.
.
.
.

آن که صورتش کثیف است به آن یکی نگاه می کند و فکر میکند صورت خودش هم همان طور است .
اما آن که صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به خودش می گوید : حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم .

از کتاب زهیر پائولو کوئیلو


چندین بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگران به شستشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشند و یا باشیم ؟

مرتضی شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:29 ب.ظ

شیخ به پاره ای از مریدانش دستور همی داد تا برای رسیدن به صبر، چهل روز معتکف شدندی.

مریدان شوریده حال گشته و از شیخ پرسیدند که یا شیخ، راه دیگری هم برای به دست آوردن صبر موجود باشد؟

شیخ فرمود:

آری یک ساعت استفاده از اینترنت پر سرعت ایران

مریدان همی نعره ای برکشیدند و راه بیابان پیش گرفتند

قشنگ بید!

آشنا شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ

سرگذشت پول


با اون میشه یه خونه خرید،

ولی نمیشه باهاش محل آسایش خرید.

میتونی باهاش ساعت بخری،

ولی نمیتونی باهاش فرصت بخری.

میشه با پول برات مقام و درجه خرید،

ولی احترام را نمی‌تونی بخری.

میتونم برات یه رختخواب بخرم،

ولی خواب خریدنی نیست!

میشه باهاش کتاب خرید.

ولی دانش و معرفت را نمیشه.

اون میتونه واسه تو دارو تهیه کنه،

اما تندرستی را نمیتونه.

با پول میشه خون تهیه کرد،

ولی زندگی خریدنـی نیست.

بنابراین میبینی که پول همه چیز نیست

ممنون آشنای پرکار

طالبی یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ب.ظ

اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست

او جانشین همه نداشتن هاست

نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است

اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند

و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد

تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی .

محسن دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 ب.ظ

راشاتودی: قدرت آرامگاه شهدای ایران از انرژی هسته ای بیشتر است
شبکه خبری راشاتودی طی گزارشی از بهشت‌زهرا (س)ی تهران عنوان کرد که آرامگاه‌های شهیدان یک بُعد قدرت ایرانی‌ها حتی بیشتر از قدرت هسته‌ای هستند و بسیاری از مردم هنگام زیارت آرامگاه‌ها از خداوند می‌خواهند که آن‌ها هم در راه خدا شهید شوند.


به گزارش فارس، شبکه خبری راشاتودی در گزارشی از بهشت‌زهرا (س) تهران نوشت: آرامگاه‌های شهیدان یک بُعد قدرت ایرانی‌ها حتی بیشتر از قدرت هسته‌ای هستند. این معما بیگانگان را گیج کرده که همه منتظرند حمله علیه ایران آغاز شود؛ اما مردم ایران خیلی آرام هستند. آن‌ها دعا می‌کنند و خیرات می‌کنند. مردم حضور خدا را بر مزار آن‌ها احساس می‌کنند و احساس ویژه با دوستان خود دارند.

*تشابه بهشت زهرا (س) با میدان تایمز نیویورک

مردم از هر قشری این‌جا حضور دارند. وفاداران دولت و مخالفان، زنان چادری و زنانی که روسری‌نازکی بر روی سر خود انداخته‌اند. دانشمندان، دانشجویان، کارگران، خانواده‌ها، مجردها، بچه‌ها و افراد مسن. مردم با خود خوردنی می‌آورند و بعضی با خود فلاسک‌ و کتری دارند. آن‌ها چای شیرین و قهوه، لوبیا، اسفناج، نبات، کیک، سیب و حتی خیار با خود می‌آورند و خیرات می‌کنند. نمی‌توانید خوردنی‌ها را رد کنید. این یک تشریفات مذهبی برای بیان احترام به شهیدان و قهرمانانی است. که در جنگ کشته شده‌اند یا به وسیله گازهای شیمیایی صدام، تسلیحات شیمیایی آمریکا یا بمب‌های تروریستی منفجر شده در مساجد یا پارلمان کشته شده‌اند.

یک زن تنها کنار قبری نشسته است. با صدای بلند گریه می‌کرد، مثل اینکه یکی از عزیزانش را تازه دفن کرده‌اند. اما قبری که او بر روی آن نشسته بود مال 30 سال پیش بود. لباس‌هایش آن چیزی نیستند که به طور معمول زنان مذهبی می‌پوشند. او برای یک شهید گریه می‌کرد. این تشریفات یک بخش ویژه از اعتقاد‌ آن‌ها است.

خبرنگار راشاتودی به سراغ محمد حسین 30 ساله که در رشته مدیریت درس می‌خواند می‌رود.

او می‌گوید: من سعی می‌کنم هر ماه به اینجا بیایم. هیچ یک از خویشاوندان یا عزیزان من در این محل دفن نیستند. من یک ساله بودم که جنگ شروع شد. والدین من شهیدان را دوست دارند؛ اما من نمی‌توانم بگویم که این عشق چگونه از یک نسل به نسلی دیگر منتقل می‌شود. شهیدان به خوبی مسیر خود را انتخاب کردند. هرکسی می‌تواند این مسیر را انتخاب کند بدون توجه به سنش.

محمد حسین توضیح می‌دهد: ما شهیدان را انسان‌های کاملی می‌دانیم که قبل از هرچیز دیگری خدا را شناخته‌اند. ما معتقدیم شهیدان منبع قدرت‌ ما هستند. به خاطر همین است که بسیاری از مردم به اینجا می‌آیند. شهیدان اراده مردم را قوی می‌کنند، این اعتقاد الهام گرفته از شهیدان است که ما می‌توانیم حتی قویتر از جنگ گذشته نشان دهیم. او می‌گوید که یک شهید کسی است که در دفاع از کشورش و ایمان خود بمیرد و کشته شود .

*چرا ایرانی‌ها از آمریکا نمی‌ترسند؟

محمد در پاسخ به این سؤال خبرنگار راشاتودی که چرا ایرانی‌ها از آمریکا نمی‌ترسند؟‌ گفت:‌ اگر آمریکایی‌ها می‌توانستند، تا حالا به ما حمله کرده بودند. آن‌ها دیگر شانسی ندارند. آن‌ها سعی کردند به ایران حمله کنند؛ اما من شک دارم آن‌ها توانایی آن را دوباره داشته باشند. آن‌ها تسلیحات شیمیایی خود را در دهه 1980 بر روی مردم ما آزمایش کردند. مثل بارش برف بر سر مردم می‌ریخت. هر کس در میان بمباران گرفتار می‌شد کشته می‌شد. آمریکایی‌ها سه تا از رزم‌ناوهای ما را منهدم کردند. آن‌ها به یک هواپیمای مسافربری در مسیر بندرعباس به دوبی شلیک کردند و 400 مسافر را کشتند.

*آرامش جالب مردم ایران

سعید شاهلویی مقدم وقتی که به جنگ رفت 15 ساله بود. او اکنون سردبیر مجله سیاسی بسیج است.

مقدم می‌گوید: ما به شهیدانمان اعتقاد داریم. زندگی ما با آن‌ها درهم تنیده است. ما بدون آ‌ن‌ها هیچ چیز نیستیم. آن‌ها راه ما را تعیین می‌کنند.

ما به دیدار خانواده شهیدان می‌رویم. در طول عید نوروز، بسیاری از ما از رزمندگان دیدار می‌کنیم. فقط هم‌کیشان ما درک می‌کنند که چرا ما آنقدر مجذوب همرزمانمان هستیم. آنجا در خط مقدم، شما می‌توانید بوی خدا را احساس کنید. دوست من شهید شد و من احساس می‌کنم که او اکنون برادر من است. این یک حس روحانی است. او بدون شک به من نگاه می‌کند. شما می‌بنید ما همراهانمان را از دست دادیم. وقتی که ما بر مزار آن‌ها می‌رویم و مکان‌هایی که جنگیدیم می‌رویم احساس خوبی به ما دست می‌دهد. ما از الگویمان امام حسین (ع) پیروی می‌کنیم.

حسین (ع) نوه بزرگ حضرت محمد (ص) است که در قرن هفت میلادی زندگی می‌کرد. این معما بیگانگان را گیج می‌کند، همه جهان منتظرند که حمله هوایی علیه ایران آغاز شود؛ اما مردم ایران خیلی آرام هستند.

مقدم می‌گوید: مردم ما برای قربانی کردن خودشان در راه اسلام آماده‌اند و آمریکایی‌ها این را می‌دانند. جنگ 8 ساله با عراق که از هر سو حمایت می‌شد ثابت کرد که ایران ساقط شدنی نیست. در همان زمان مزدوران شاه و بیگانگان با ایران جنگیدند. اگر دشمنان ما بر ما فشار بیاورند، ما صحنه را ترک نمی‌کنیم. این است ماهیت آنچه که امام حسین (ع) به ما آموخت.

آقای سلیمانی هم‌قطار مقدم در جنگ، به بحث ما اضافه شد. او نیز به مانند مقدم نمی‌گذارد ازش عکس بگیریم. و حتی از گفتن کامل اسمش هم خودداری کرد.
ما رزمندگان همیشه با هم در تماس هستیم. آیا شما می‌دانید که در میان شهیدان ما بعضی‌ها یهودی‌ و ارمنی هستند؟ بعضی از شهیدان ما سنی هستند. همه آن‌ها برداران ما هستند،‌ زنده یا مرده. داوطلب بودن در تفکر ما ریشه دارد.

*در آرامگاه فهمیده

آرامگاه شهید 13 ساله، فهمیده، یک محل تجمع برای افراد است. سنگ قبر او با گل پوشیده شده است. مادر فهمیده در یک خانه کوچک زندگی می‌کرد. این پسر بچه در همین جنگ اخیر داوطلبانه به جنگ رفت. زمانی گردانش زیر گلوله و خمپاره بود او به کمر خودش نارنجک بست و پرید زیر یک تانک دشمن.

مردم از یک قبر به قبر دیگر می‌روند و فاتحه می‌خوانند و دست‌هایشان را بر روی سنگ قبر می‌گذارند. بعضی مردم قرآن خوانان را دعوت می‌کنند و در کنار قبر زیلو می‌اندازند.

فاطمه اردستانی قبر شوهرش و پسرش ملاقات می‌کند. شوهرش قبل از اینک به جنگ برود یک راننده اتوبوس بود. او برای خدمت در سپاه پاسداران ثبت‌نام کرد و وقتی که در سال 1980 کشته شد پسر بزرگ هم داوطلبانه به عضویت سپاه درآمد.

فاطمه به خبرنگار راشاتودی می‌گوید: پدرش را برای من بدون دست و پا آوردند؛ پسرم به مدت 2 سال هر شب از شهر پاسداری می‌کرد. او در تابستان دوره آموزش نظامی دید و برای خدمت در استان کردستان در مرز عراق اعزام شد. گردان او گردان محمد رسول‌الله (ص) بود. یک خمپاره به سنگر آن‌ها برخورد کرد و وقتی که او را برای من آوردند بدنش پر از ترکش بود و صورتش سوخته بود. او 15 ساله بود و دو سال بعد از پدرش شهید شد. در این لحظات صدای فاطمه می‌لرزید و در حالی که مردم در اطراف ما ایستاده بودند او چشم‌هایش را می پوشاند تا اشک‌هایش را پنهان کند.
دوست فاطمه، زینب هم با او به مزارش آمده بود.

زینب و شوهرش اهل اصفهان هستند. وقتی که در اوایل انقلاب به تهران آمدند شوهرش فرمانده کمیته محلی انقلابی بود. آن‌ها جایی برای ماندن نداشتند. شوهرم آن‌ها را در خیابان دیده بود و آن‌ها را به خانه آورد. ما از آن زمان با هم دوست هستیم. زینب و شوهرش از اصفهان به اینجا می‌آیند تا فقط به همراه من به آرامگاه بیاییم. شوهرش هم اینجاست. او سه سال در جنگ بوده است. او الان به اینجا می‌آید که دوستانش را زیارت کند. آرامگاه شاعر ایرانی محمدرضا آغاسی هم نزدیک است و مردم در این مکان هم جمع می‌شوند.

آرامگاه شهید پلارک خیلی‌ها را مجدوب می‌کند. آن‌ها دو صف جداگانه است یکی برای مردان و یکی برای زنان. آرامگاه همیشه معطر است. این آیین در اعتقاد مسیحیان هم وجود دارد. مردم به آرامگاه‌ها می‌آیند و دعا و فاتحه می‌خوانند.

مجید اسدی راد به خبرنگار راشاتودی می‌گوید: او یک داوطب بود، یک بی‌سیم‌چی. آنهایی که می‌خواهند روح خود را کامل کنند به اینجا می‌آیند و از شهید طلب می‌کنند که دادخواه آن‌ها نزد خداوند باشد. این اولین باری است که قبر او را می‌بینم اما چیزهای زیادی درباره او خوانده‌ام. این فقط یکی از شهیدان ماست که از قبرش چنین عطر و بویی ساطع می‌شود.

مجید می‌گوید:‌شما باید بفهمید که شهیدان زنده‌اند حتی بعد از مرگشان. مردم بدون آن‌ها هیچ قدرتی ندارند. اما آن‌ها به مردم اما قدرت الهی می‌بخشند.

آشنا دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:29 ب.ظ

عاشقی در خانه معشوقی را کوفت.
جواب شنید: کیست؟
گفت: من.
صدا از پشت در گفت: برو کسی خانه نیست.
جوان رفت و چندی خود را در عشق پخته کرد.
سال بعد بازگشت و چون از نو بر در کوفت،
جواب آمد: کیست؟ این بار گفت: تو
و در باز شد

"مثنوی معنوی"


شازده کوچولو دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:17 ب.ظ http://www.shazdekochulu.blogfa.com

سلام
فردا روز موعود است.
روزی پر استرس.
روزی که نفسها در سینه حبس است.
روز جواب.
روز امتحان.

آری امتحان شیمی آلی۲
همه التماس دعا
به ویژه استاد

به نام خدا
سلام
هر روز روزموعود است.
روزی پر استرس.
روزی که نفس ها در سینه حبس است.
روز جواب.
روز امتحان.

آری امتحان زندگی
همه التماس دعا
محاسبه کنیم قبل از این که محاسبه شویم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد