کلبه آشنا-شماره ۲

به نام خدا 

 

سلام 

همان گونه که گفتم آشنا از فارغ التحصیلان دانشگاه است. 

امیدوارم به یاری خدا همچنان از نظراتش و شعرهایش استفاده کنیم. 

ممنونم

نظرات 146 + ارسال نظر
ارمز چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ب.ظ

به نام خدای مهربون

سلام به استاد عزیز

سلام به اهالی خوب صندوقچه

سلام به آشنای عزیزم

**--**--**--**--**--**--**--**--**--**--**--**--**--**--

آشناجون کلبه نو مبارکه چه جالب که با تولدت همراه شده(فردا تولد آشناست!)



.:ΞΞΞ:. ' ' .:ΞΞΞ:.
":ΞΞΞΞ:.o.:ΞΞΞΞ:"
:ΞΞΞΞ¥ΞΞΞΞ:
":ΞΞ:-'!'-:ΞΞ:"



.:ΞΞΞ:. ' ' .:ΞΞΞ:.
":ΞΞΞΞ:.o.:ΞΞΞΞ:"
:ΞΞΞΞ¥ΞΞΞΞ:
":ΞΞ:-'!'-:ΞΞ:"




.:ΞΞΞ:. ' ' .:ΞΞΞ:.
":ΞΞΞΞ:.o.:ΞΞΞΞ:"
:ΞΞΞΞ¥ΞΞΞΞ:
":ΞΞ:-'!'-:ΞΞ:"


ان شاالله تو این کلبه هم از شعرای قشنگت استفاده کنیم.

سلام
به به چه حسن تصادفی
تولدت مبارک

امین چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:55 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام آشنا کلبه نو مبارک ----تولدت هم مبارک

آشنا چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ

سلام استاد
ممنون
راستش خودم هم جا خوردم


سلام رحیمه جان
ممنونم
امیدوارم تو این کلبه هم یاریم کنی

سلام
ما ممنونیم

آشنا چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:04 ب.ظ

شعر از خودم

خدایا، جام و ساقی یک بیان است
تو خود دانی که حال من چه سان است

ولیکن هرکه در حلقه نباشد
به ما گوید که آخر این چه حال است

خدایا، دل سرای اختیار است
ولی آدم شدن گویا محال است

که از اول تو خود گفتی که جانا
مرو این ره،سراب است این خیال است

خدایا هرکه در بزمت نشیند
نگیرد رو تا روی تو بیند

ولیکن عاقلان در این خیال اند
که این احوال، به هر حالی محال است.

علی کریمی چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ب.ظ http://young-chemists89.blogfa.com

سلام استاد.نماز روزه هاتون قبول باشه.

به به سلام
قبول حق باشه
مال شما ومتل ما وهمه ان شاالله.
باز هم ممنونم

بانوی ایرانی پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ق.ظ http://www.sobhan88.blogfa.com

سلام استاد.عبادات قبول
اون سوال راجع به اسیب زمینی و اسید و ...حل شد
تشکر

سلام
ممنون

شمسی پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ب.ظ

سلام بر آشنا
من واسه تبریک روز تولدتون اومدما!
هم کلبه نو و هم تولدتون مبارک

ارمز پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:47 ب.ظ


به نام خدا


دستان خاک، سلطان غم‌ها را به میعادگاه خویشتن دعوت کرده است. اشک‌های کودک نبی ناله‌ی "وا امّاه" سر داده است.


این بار نیز عاشقی وفادار به خاک پیوست. مصطفی بی‌یاور گشته است و شهر مکه در آغوش غم خفته است ...

پاینده باد واژه زیبای مادر، که از آغاز تا پایان خلقت، نقش دل‌های مهربان است. چه زیباست تکرار نام مادر بر لبان دختری که خود مادری درد آشناست؛ فاطمه.



خدیجه علیهاالسلام ، همسری مهربان، که با شنیدن اولین ندای وحدانیت، رو به سوی قبله می‌کند و خدای را به یکتایی می‌خواند، پذیرای پیامبری مبعوث و لرزان بازگشته از حرا و شاهد نبوت، اکنون آرام، آرمیده است.

«تنهایی» به گریه می‌افتد، هنگامی که ناچار باید همدم رسول خدا شود.

امّا خدیجه، هرگز رنج تنهایی را بر محمد بر نمی‌تابد و دختر کوچک خویش را به تیمارداری پدر می‌گمارد. زین پس، فاطمه (علیهاالسلام) تیماردار و غمخوار پدر خواهد بود، در لحظه‌های خاکستر و سنگ و دشنام.



پروردگارا! همسر فداکار محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و سلم) به سوی تو می‌آید؛ زنی که برای دین تو و در راه رسول تو، از دنیا چشم پوشیده و غرق در جمال نور است؛ کوله‌باری از زخم زبان قبیله قریش را لِه کرد و پر افتخار، خود را همسر وفادار محمد امین نامید تا یار و یاور رسالت او باشد و نامش در پیشگاه حق، در صف اولین زنان بزرگ عالم درآید.

آری اسلامی که امروز به ما رسیده است از گذشت و فداکاری انسانهایی این چنین، شکوفا شده است. کسانی که هیچ چیز خود را از اسلام دریغ نکرده و عاشقانه برای رشد و بالندگی اسلام عزیز مرارت ها و رنجهای فراوان متحمل شدند. ما برای شکوفایی و بالندگی اسلام چه کردیم؟ چرا که ما هم برای رشد و پیشرفت اسلام باید سهمی داشته باشیم.

وفات حضرت خدیجه تسلیت باد.

باتخلیص از www.tebyan.com

طالبی پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ب.ظ

چه لطیف است حس آغازی دوباره،

و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس...

و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن!

و چه اندازه شیرین است امروز...

روز میلاد...

روز تو!

روزی که تو آغاز شدی!

تولدت مبارک.

آشنای عزیز سلام.
نماز روزه هاتون مقبول درگاه حق.
تبریک میگم هم بابت کلبه ی نو وهم بابت تولدتون.
التماس دعا.

الهوئی جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ق.ظ

به نام او که امید به لطف بی کرانش ما را راغب به بازگشت به سویش کرده است

سلام آشنای گل خودم خوبم تو حالت چه طوره؟ تولدت مبارک
بابا خبر میدادی شتری ، گاوی ، گوسفندی ، بره ای ، نشد مرغی بازم نشد یه جوجه ماشینی چیزی قربونی می کردیم! ؛-)
کلبه نو مبارک! بازم خبر میدادی ... همون مراتب بالا رو تکرار می کردیم ؛-)
عزیزم برات دعا می کنم عمر طولانی و با عزت داشته باشی و عاقبت و آخرت به خیر بشی ( نه بهتره بگم باشی)

خوبه تو مطلبو گرفتی، برای مامانم خوندم با این که بارها و بارها تو همون موضع ایستاده بود ولی متوجه نشد کجاست ، فکر کرد علمی تخیلیه!

شعر آخریت رو خوندم خوشم اومد ولی مثل اینکه قصد نداری اون درجه یکاشو بذاری ها! راستی چرا شعر جدید نمی گی!؟؟؟؟ هان چرا؟؟؟؟؟
من منتظر شعرای جدیدتم!

سلام رحیمه عزیزم ،خوبی؟ خانواده خوبن؟ خوش می گذره؟
شعری رو از دیوان شمس گذاشتی که فوق العاده عالیه ( چون من دوستش دارم عالیه! ؛-) )
داستان ساده ترین جواب که خیلی جالب بود
ماجراهای مشابه این بیشتر در ارتباط با بچه ها می افته ،بچه ها ذهن فوق العاده خلاقی دارن و بعضی جاها از بزرگتر ها هم بهتر همه نکات رو می بینند ( یعنی فقط روی خود موضوع متمرکز نمیشن و جوانب رو دقیق تر می بینن) :
یه جا یه کامیون می خواسته از یه زیر گذر رد بشه سقفش گیر می کنه ، هر چی می کنند که کامیون رو در بیارن کامیون نه یه ذره جلو میره نه عقب میاد . یه پسر بچه داشته از اونجا رد می شده میاد ببینه چی شده خودش رو از لابلای جمعیت رد میکنه میاد جلو میگه ؛آقا چی شده ؟ مرده میگه : برو بچه جون برو لای دست و پا نچرخ . این بچه هی می پرسه و هی اونا جواب میدن برو تا اینکه بالاخره یکیشون مستاصل میشه و میگه این کامیون این جا زیر پل گیر کرده نه بیرون میاد نه جلو میره . بچه میگه : خب این که کاری نداره ، لاستیکاشو پنچر کنید میاد بیرون!

گندم عزیز سلام حالت چه طوره؟ بابا من فکر می کردم خودم کم پیدام ولی نه از ما محو! ترم پیدا میشه!

در پناه خدا موفق باشید
التماس دعا

استاد جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ق.ظ

از ایمیل وارده از آقای دکتر پیوندی:



ایرانی میدانی تفاوت نیاکان تو با دیگران در چیست ؟!

ایرانی با غیرت این ایمیل رو برای هر کسی که می دونی ایرانی هست و قلبش برای وطنش می تپه بفرست




در بناهای بزرگ دنیا مانند دیوار چین و اهرام ثلاثه کتیبه هایی یافت شده که این عبارات در آن حکاکی شده بود:




اگر برده ای در هنگام کار آسیب دید او را گردن بزنید!

ولی در تخت جمشیده تو، در کتیبه ها مکشوف نوشته شده بود اگر کارگری (فرق کارگر با برده بسیار است) در هنگام کار در این بنا آسیب دید حکومت موظف است تا اخر عمر وسایل امرار معاش او را بدون هیچ منت و چشم داشتی پرداخت کند!

پس بر موسس این بنا کوروش کبیر درود فرست

آشنا جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ق.ظ

سلام به آقا امین
ممنون



سلام به خانم شمسی
خیلی خوش آمدید
ممنون



سلام به خانم طاللبی
خیلی ممنون از لطفتون
عبادات شما هم قبول درگاه حق


سلام به فاطمه عزیزم
شعر آخری رو تازه گفته بودم ولی اگر منظورت از درجه یک ها ، شعرهای عاشقونه ای که گفتم هنوز تصمیم نگرفتم که همش رو بذارم
ممنون از ابراز لطفت، همین که خودت تبریک گفتی از صدتا قربونی بهتره

آشنا جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ب.ظ

فاطمه جانَ حالا که رحیمه تولدم رو لو داده
شعر مرداد میذارم(از اون قدیمی هاست)



من از درون عاشق مرداد بوده ام ولی
بهمن شروع عاشقانه ی من است

مرداد ترانه عاشقانه ی من است
زنجیر عشق پای وصال غریبانه ی من است

مرداد یادآور،صفا،صمیمیت،عشق،دوستی
مرداد تولد غریبانه ی من است

گرچه تو را از اول بهمن شناختم ولی
مرداد قلب گره خورده ی من است

آشنا یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:31 ب.ظ

شعر از خودم


گرچه هوای اینجا زیبا ز نور گشته
اما دل غریبم از دوست دور گشته

گرما اگرچه تن را بی تاب آب سازد
اما در آن بیابان جان پر ز نور گشته

عشق و صفا هنوزم مهمان خانه ماست
گرچه دل عزیزم از دیده دور گشته

در دشت آن کویر و گرمای آن بیابان
از عشق دیدن تو چشمم چو گوی گشته

از گرمی وجودت دیدی چگونه خورشید
در آسمان دوید و شادان ز نور گشته

از نرمی صدایت وز نای دلربایت
حتی پرنده آن روز آرام خموش گشته

از کثرت دقایق در راه آن شقایق
جانم به لب رسید و شعرم چو نوش گشته

یاسمن قاسمی پور دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام
به روز هستم با یک غزل...
در پناه حق

سلام
سر می زنم ان شاالله

دوری و دوستی دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:06 ب.ظ

میلاد حسن(ع) خسرو دین است امشب
شادی و سرور مؤمنین است امشب
از یمن قدوم مجتبی(ع) طاعت ما
مقبول خداوند مبین است امشب

میلاد امام حسن مجتبی مبارک.
التماس دعا.

بر شما نیز مبارک

آشنا دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:19 ب.ظ

نیایش وى هرگاه گرفتار مى‏شد یا کسى را به رسوائى گناه گرفتار مى‏دید(صحیفه سجادیه)
ترجمه :
خدایا سپاس ترا بر پرده پوشیت پس از علمت، و بر عافیت بخشیدنت پس از آگاهیت. زیرا هر یک از ما، در کسب عیب کوشیده است و تو او را مشهور نکرده‏اى و مرتکب کار زشت شده و تو او را رسوا نساخته‏اى، و در پرده استتار خود را به نقائص و عیوب بیالوده وتو کسى را به راز او رهبرى نکرده‏اى. و چه بسا نهى تو که ما آن را مرتکب شده‏ایم! و چه بسا امر تو که ما را بر آن واقف ساخته‏اى و ما از آن تجاوز و تعدى کرده‏ایم! و چه بسا گناهان که در کسب آن کوشیده‏ایم و چه بسا خطاها که آن را مرتکب شده‏ایم! در صورتى که تو بر آن مطلع بوده‏اى، نه ناظر آن، و تو بر افشاء آن قادر بوده‏اى بیشتر از قادران و در همگى این موارد و احوال عافیت تو در برابر چشمهاى ایشان براى ما حجابى و در مقابل گوشهاشان سدى بوده. پس این پرده‏دارى و عیب‏پوشى را براى ما واعظ و زاجر از ارتکاب گناه و وسیله پیمودن راه توبه معصیت‏زداى و پوییدن طریقه پسندیده قرار ده، و وقت پیمودن این راه را نزدیک ساز، و ما را به غفلت از خود گرفتار مکن. زیرا که ما بسوى تو راغب و از گناهان تائبیم.
خدایا رحمت فرست به برگزیده‏ات از خلقت: محمد و عترتش که از آفریدگانت ممتاز و پاکیزه و پاکند. و ما را بر آنگونه که خود فرموده‏اى، در برابر ایشان نیوشنده و فرمانبردار ساز.

علی کریمی دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ب.ظ http://young-chemists89.blogfa.com

تولدتون مبارک

ارمز دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:11 ب.ظ

به نام خدا

سلام

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی جاپلین
1.عاشق شدن
2.آنقدر بخندی که دلت درد بگیره
3.بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری
4.به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
5.از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه !
6.تلفن نیمه شب داشته باشی که ساعتها هم طول بکشه
7.آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما می یاره
8.از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی
9.عضو یک تیم باشی
10.وقتی "اونو" میبینی دلت هری بریزه پایین !
11.یکی رو داشته باشی که بدونید دوستت داره
12.برای مسافرت به یک جای خوشگل بری
13.به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی
14.آخرین امتحانت رو پاس کنی
15.کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت می خواد ببینیش بهت تلفن کنه
16.توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی کردی پول پیدا کنی
17.برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی !!!
18.عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی
19.یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای
احمقانه ای کردند و بخندی
و بخندی و
....... باز هم بخندی

سلام

ارمز سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ق.ظ


تو بر خودت پیشی گرفتی


ای دوست من تو بر خودت پیشی گرفتی ...
از همان آغاز ما پیشتاز بوده ایم و تا ابد پیشتاز خواهیم ماند. آنچه در زندگی مان جمع خواهیم کرد ، چیز ی بجز دانه هایی نیست که آنها را برای کشتزارهایی آماده میکنیم که هنوز شخم زده نشده و کشتی در آن اتفاق نیافتاده است .ما هم کشتزاریم و هم کشاورز ، هم میو ه ایم هم میوه چین .
ای دوست، آن گاه تو اندیشه ای سرگردان در مه بود ی، من نیز همچون تو در آنجا بودم . من تو را جستجو کردم و تو نیز مرا. من برای تو می خواندم و تو نیز برای من . ارزو ها و اشتیاق هایمان ، رویا ها ی ما را بوجود آورد . رویا ها ، زمانی بی قید و بند و فضایی نامحدود بودند .
هنگامی که تو میان لب ها ی لرزان زندگی،واژه ای ساکت و بی حرکت بودی ، من نیز مثل تو واژه ای بی صدا بودم ، تا اینکه زندگی ما را تلفظ کرد و به عرصه هستی آورد و دلهایمان از خاطرات دیروز و دلتنگی برای فردا به تپش در آمد . دیروز جز مرگی تلخ و فردا جز تولدی هدفدار نیست .
ما اکنون در دستان خداوندیم . تو خورشیدی درخشان در دست راست او و من زمینی محتاج در دست چپش.اما نیروی تو در روشنی بخشی بالاتر از نیروی من در نور گرفتن نیست.ما خورشید و زمین چیزی جز آغاز ی برای خورشیدی عظیم تر و والاتر و زمینی برتر نیستیم و تا ابد آغاز خواهیم ماند.
ای غریبه ای که از دروازه باغ من می گذری، تو از خودت پیشی گرفته ای من هم مثل تو پیشتاز م، هرچند که زیر سایه ی درختان نشسته باشم و ساکت وآرام به نظر بیایم.

جبران خلیل جبران،پیشتاز

بانوی ایرانی سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 ق.ظ http://sobhan88.blogfa.com

سلام
میلادامام حسن مجتبی اون هم در نیمه مهمانی الهی مبارک عید تو عید شده
اما یه غم بزرگ جهم جلودارماست
که غیرت و ایستادگی یه مسلمون واقعی رو میخاد ......
به پیروی از امام حسن با عزمی راسخ به کمک مردم سومالی برمی خیزیم
حداقل با شماره حساب99999بانک ملی ایران شعبه مرکزی
غرب را باید به چالش گرفت

سلام

یا دفاتر هلال احمر

ارمز سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:34 ب.ظ

به نام خدا

سلام

******میلاد امام حسن مجتبی (ع) مبارک.********

در روایات بسیاری از احسان و ایثارگری امام سخن به میان آمده است. در کتاب ارزشمند «الحیاه” که با ترجمه احمد آرام منتشر شده آمده است که امام حسن مجتبی «ع»، دو بار از همه مال خود دست کشید، و سه بار اموالش را در راه خدا تقسیم کرد، حتی کفشی را می بخشید و کفشی دیگر را نگاه می داشت (ج3، 301، ص299)

این که حضرت دو بار همه دارایی و ثروت خویش را میان خود و فقیران تقسیم کرد عملی است که از بسیاری برنمی آید و کم تر کسی به خود چنین جرأت می دهد که از آن همه اندوخته ها و مالی که به سختی و زحمت از راه کشاورزی و جهاد و تجارت به دست آورده دست بکشد و به دیگران بخشد. تنها خاندان اهل بیت (علیهم السلام) و پیروان صدیق ایشان هستند که از چنین منش و خلق و خویی بهره مند می باشند.

آن حضرت خود چنان بود که با عمل و گفتار دیگران را به احسان دعوت می کرد و می فرمود: تمام کردن احسان از آغاز کردن آن بهتر است.

چنان که از آن حضرت نقل کرده اند که می فرمود: هرکس احسان های خود را به زبان آورد بخشندگی خود را تباه کرده است. و یا می فرمود: احسان آن است که تأخیری در پیش و منتهی در پس نداشته باشد.

در روایات آمده است که مردی خدمت امام حسن (علیه السّلام) آمد و عرض کرد: ای فرزند امیرالمؤمنین به حق آن خدایی که نعمت بسیار بر شما کرامت فرموده تو را قسم می دهم که به فریاد من برسی و مرا از دشمنی که حرمت پیران را نگه نمی دارد و به کودکان و نوجوانان رحم نمی کند، نجات دهی.

امام پرسید: دشمن تو کیست تا از او دادخواهی کنم؟

آن مرد گفت: فقر است.

امام به خادم خود دستور داد: «هر چه مال در نزد تو هست به او بده».

او پنج هزار درهم حاضر کرد و به او داد.

امام (علیه السّلام) رو به مرد فقیر کرد و گفت: «تو را به خداوند متعال قسم می دهم که هر وقت این دشمن بر تو رو آورد شکایتش را نزد من بیاور تا از تو دفع شر کنم».

احسان و ایثار امام تنها در مال و اموال نبود بلکه هم چنان که در قرآن آمده، در برابر اعمال دیگران که خشم را به دنبال می آورد روش کظم الغیظ را پیش می گرفت (آل عمران آیه 134) و با عفو و گذشت احسان می نمود. چنان که در روایات آمده روزی امام (علیه السّلام) از راهی عبور می کرد مردی از اهل شام با آن حضرت روبرو شد و بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت به ایشان کرد. حضرت هیچ عکس العملی نشان نداد.

وقتی آن مرد از ناسزا گفتن باز ایستاد، امام به او نزدیک تر شد و با تبسم به او سلام کرد. آن گاه فرمود: «اگر اجازه بدهید حاضرم به شما کمک کنم. اگر چیزی لازم داری آن را برایت فراهم کنم یا اگر راه را گم کرده ای آن را به تو نشان دهم و اگر گرسنه ای ترا سیر کنم، اگر فقیری بی نیازت سازم. به هر حال اگر حاجتمندی حاضرم در برآوردن حاجت تو بکوشم».

چون مرد شامی این رفتار را از امام حسن دید، ناگهان به گریه افتاد و گفت: «اشهد انک خلیفه الله فی ارضه؛ گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی».

در تاریخ آمده است که حسن بن علی (علیه السّلام) پس از جد بزرگوارش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پدر گرامی اش علی بن ابیطالب (علیه السّلام) از همه مردم زاهدتر بود.

شخصی به نام مدرک بن زیاد می گوید: روزی در یکی از باغ های ابن عباس بودیم. غذای مناسبی آوردند. امام حسن دستور دادند که کارگران و خدمت گزاران را جمع کنند و آن غذای خوب را به آنها بدهند.

مدرک می گوید: خود امام لب به آن غذا نزد و مشغول خوردن نان با قدری نمک شد.

وقتی به آن حضرت گفته شد شما چرا از آن غذای خوب میل نمی کنید، در جواب فرمودند: «ان ذاک الطعام احب عندی؛ این خوراک را بیشتر دوست دارم».

یاسمن قاسمی پور سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:40 ب.ظ

سلام استاد
ممنونم
فرموده بودید شاید از زندگی عقب بیفتم... شاعر خوبی که نیستم یعنی تلاش هم نکنم؟ بیشتر توضیح بدید احتیاج به راهنمایی شما دارم هرچند فارغ التحصیل شدم اما هنوز شاگردتون هستم
دارم احساس می کنم باید یک نفر حرف تازه ای بزند...
در پناه حق

به نام خدا

سلام
شعر یک وسیله است شعر هدف نیست
من هر چند شعر و شاعران را دوست دارم اما شاعری که از شعرش ارتزاق کند را خیلی دوست ندارم

دریافته ام نیاز انسان به شعر رابطه معکوسی با دلبستگیها و دغدغه های دیگر زندگی دارد. وقتی انسان درگیر مسایل زندگی باشد به شعر کمتر می رسد و برعکس!

امیدوارم مطلب را رسانده باشم.

بانوی ایرانی چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ق.ظ http://www.sobhan88.blogfa.com

با ارسال پیامک خالی باز خطوط ه ایرانسل به ۸۱۱۵هم میشه هرچند هلال احمر ترجیح داره به جفت اونای دیگه
بانک ملی یه سیبا هم داره۰۱۹۹۹۹۹۹۰۰۳
اگه شماره ای کم بود به ۹ ها باید اضافه شه!!
بامید پیروزی همیشگی حق
(چه صلحی چه قیامی!)

آشنا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ب.ظ

سلام به همه
میلاد امام حسن (ع) مبارک
هفته اکرام ایتام هم یادمون نره


سلام به دوری دوستی
خیلی خوش آمدید
التماس دعا



سلام به علی کریمی
خوش آمدید
ممنون از لطفتون


سلام به بانوی ایرانی
خیلی ممنون از یادآوری که برای مردم سومالی کردین
همه چیز به حساب می آید . هر کاری که انجام دهید یا به شما کمک می کند یا آسیب می رساند ، هیچ چیزی خنثی نیست . برایان تریسی
در پناه خدا

سلام به خانم قاسمی پور
شعر حکمتی است که دل را می رباید و حکمت شعری است که سرودهای فکر را می سراید. (جبران خلیل جبران)


سلام رحیمه جان
مثل همیشه شرمنده کردی
بهترین لحظات زندگی رو خیلی دوست داشتم

سلام

آشنا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:04 ب.ظ

«در آمدن»
«از در درآمدی و...» غزل در برت گرفت
«از خود به در شدم» که زمین بر سرت گرفت
دریا شد از تلاطم امواج تو جهان
پیچید در هوای تو تا پیکرت گرفت
مثل صدف که منحنی موج را شناخت
پیراهن تو غوص زد و گوهرت گرفت
گامت خیال داشت که بگریزد از زمان
هر ثانیه کش آمد و محکمترت گرفت
چرخی زدی و دامن بیچاره گیج شد
اول رهات کرد ...ولی آخرت گرفت !
پروانه ای شدی و غزل رود رنگ شد
گل داد واژه واژه و دور و برت گرفت
گفتی سلام و شاعر مست از نگاه تو
جامی دوباره از لب خنیاگرت گرفت
هرگز یکی دو بوسه به جایی نمی رسد
باید سپاه ساخت و سرتاسرت گرفت
باید که بوسه بوسه سواران سرخ پوست
یکجا گسیل کرد ، سپس کشورت گرفت
آتش به پا شد از همه سو شد قیامتی
خورشید هم به حکم «اذا... کُوِّرَت» گرفت !
تاریک شد فضا و کسی جز خودم ندید
همراه من زمین و زمان در برت گرفت ...
******************
سیامک بهرام پرور

ارمز چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ب.ظ

به نام خدا

سلام به استاد عزیز
حالتون چطوره خوبید طاعات و عبادات قبول.التماس دعا

سلام به اهالی خوب کلبه
قبول باشه از همه التماس دعا

یه سلام مخصوص به فاطمه عزیزم نماز و روزه ها قبول الحمدالله خوبیم .تو چطوری خوبی ؟ خونواده خوبن ؟ سلام برسون. متن توصیفت اول منو یاد طالقان بعدش هم شیخ ابوالحسن(اون جایی که جمعه خونمون رفتیم )انداخت .بیشتر بهمون سر بزن.التماس دعا

یه سلام مخصوص دیگه از راه نزدیک به آشنای عزیزم.دشمنت شرمنده. منم شعر مرداد رو خیلی دوست دارم قبول باشه و التماس دعا

سلام
الحمدلله

یاسمن قاسمی پور پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:53 ب.ظ

سلام استاد
کاملا متوجه منظورتون شدم حق با شماست اگر واقعا بخوام به اون اندازه ای که به شعر علاقه دارم براش وقت بذارم باید تنهای تنها بدون هیچ مسئولیتی باشم در صورتی که این طور نیست خیلی سعی کردم تعادل رو تو زندگیم برقرار کنم نمی دونم موفق بودم یا نه فقط می دونم زندگی با احساسات شاعرانه جور در نمیاد
ممنونم
در پناه حق

به نام خدا

سلام
آفرین
البته برای آنهایی که با عشق هم کاسبکارانه برخورد می کنند (و متاسفانه کم هم نیستند) نسخه فرق دارد.

موفق باشید

علی کریمی پنج‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ب.ظ http://young-chemists89.blogfa.com

شاید آنروز که سهراب نوشت
"تا شقایق هست زندگی باید کرد"
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینطور نوشت :
چه شقایق باشد چه گل پیچک و یاس . جای یک گل خالیست
تا نیاید مهدی ( عج ) زندگی دشوار است

آشنا جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ

- نکوهش بهره نبردن از شب قدر

پیامبر گرامى اسلام (ص) فرمودند: ((من ادرک لیله القدر، فلم یغفر له فابعده الله )) (4)؛ از خداوند به دور باد و نفرین بر کسى که به شب قدر برسد و زنده باشد، اما آمرزیده نشود. با این حدیث نقش انسان در تعیین سرنوشت خود واضح تر مى گردد و معلوم مى شود که بدبختى و شقاوت مقدر در شب قدر، نتیجه کار خود بندگان است وگرنه از نظر منطقى با توجه به شان و مقام پیامبر گرامى (ص) قابل قبول نیست که آن بزرگوار به خاطر انجام ندادن کارى بى اثر و بى خاصیت، سهل انگاران را نکوهش و مذمت فرمایند. ((انس بن مالک)) از پیامبر(ص) نقل کرده که فرمودند:((ان هذا الشهر قد حضرکم))؛ ماه مبارک به شما رو آورده است. ((و فیه لیله خیر من الف شهر))؛ در این ماه شبى است که برتر از هزار ماه است. ((من حرمها فقد حرم الخیر کله))؛ هر کس از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات بى نصیب مانده است. ((ولا یحرم خیرها الا محروم)) (5)؛ و محروم نمى ماند از برکات شب قدر، مگر کسى که خویشتن را محروم کرده است. روایات، بعضى از گناهان را مانع بهره بردارى گناهکار از شب قدر دانسته اند، از جمله آن کارها میخوارگى یا ((دایم الخمر)) بودن و نیز آزار پدر و مادر است.


از همه عزیزان التماس دعا دارم

دوری و دوستی جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ب.ظ

امشب تمام آینه ها را صدا کنید
گاه اجابت است رو به سوی خداکنید
ای دوستان آبرودار در نزد حق
درنیمه شب قدرمرا هم دعا کنید .

التماس دعا.

آشنا جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:09 ب.ظ

شعر از خودم

باورت گر بشود،گر نشود
آرزو کرده دلم، شب نشود

قسمتم جام می و جرعه شراب
نکند وقت سحرگه نشود

دل به مژگان سیه گشته دچار
دارد این غصه هویدا نشود

پلک بر هم نزند بیچاره
تا که دیدار رخش سر نشود

به دعا ماند لب و دست و زبان
که ز ایام خوشش کم نشود.

آشنا جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:19 ب.ظ

آی آدمها
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد میسپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ میبندید
بر کمرهاتان کمربند،
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره ،جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب میخواند شما را .
موج سنگین را به دست خسته میکوبد
باز میدارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون
گاه سر،گه پا .
آی آدمها!
او ز راه دور این کهنه جهان را باز میپاید
میزند فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده،بس مدهوش
میرود نعره زنان،وین بانگ باز از دور می آید:
_"آی آدمها" .....
و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها
"آی آدمها".......
(نیما یوشیج)

آشنا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:48 ب.ظ

من نمی دانم
و همین درد مرا سخت می آزارد
که چرا انسان، این دانا، این پیغمبر در تکاپوهایش
چیزی از معجز آن سوتر ره نبرده است

آشنا شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ب.ظ

با این همه(امین پور)




اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه...
با این همه امید قبولی
در امتحان سادهْ تو رد شدم
اصلاً نه تو ، نه من!
تقصیر هیچ کس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم!

استاد یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ق.ظ

به نام خدا
سلام

چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن، تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که خسته ایم و دل شکسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام
دوباره صبح ظهر نه غروب شد نیامدی

گاهی با خود می اندیشم که مرز مصلحت و مصلحت اندیشی کجاست و عدالت کجا؟
علی فرمود: "دست از من بدارید و دیگری را بر سر کار آرید همانا که من وزیر شما باشم به که امیر شما"! "زمانی که من امور توده را به دست گیرم به قوانین رایج شما که معلول نظام آلوده پیشین است اعتنا نخواهم کرد و همه را با همان چشمی که خدای، نگران است خواهم دید"! "... کابین زنان ... بدون لکنت زبان ... دادخواه ضعیف ... پاکدامنی قضات ... چشم فتنه ... شمشیر زدن بر روی اقوام و دوستان ... مانند مارگزیده در دل شب ... خلخال پای زن یهودی ... افسر ... سرباز ..."
علی اگر می گذاشتیم تو را، اگر مهلت می دادیم تو را تا پنج سالت ده سال می شد، نه (!) پنج سالت بیست و پنج سال یا پانزده سال زودتر می شد! خدایا...
عتی چه پایان زیبایی داشتی مثل پسرت که دخترت جز زیبایی ندید. نمی شد که پایانت جز این باشد. دیگر جامعه تو را نمی خواست! همان جامعه ای که حق گویی دوستی برایت نگذاشته بود.
خدایا! خدایا! چرا این قدر من از مصلحت بیزارم؟

طالبی یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ب.ظ

باشورحسینى وصلابت حسنى درسوگ علی میگرییم. دعایتان توشه ی بی برگی ما .

سالروز ضربت خوردن امام علی(ع) تسلیت باد.التماس دعا.

آشنا دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ

شهادت امر المومنین علی (ع) تسلیت باد

التماس دعا

ارمز سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ق.ظ

صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق، نامی برای تو نیست
شب و روز تصویر موعود من
در آیینه جز چشم های تو نیست
تنِ جاده از رفتنت جان گرفت
رگ راه جز ردِّپای تو نیست
مزار تو بی مرز و بی انتهاست
تو پاکیّ و این خاک جای تو نیست
به تشییع زخم تو آمد بهار
که جز سبز رخت عزای تو نیست
کسی کز پی اهل مرهم رود
دگر شیعۀ زخم های تو نیست
به آن زخم های مقدّس قسم
که جز زخم مرهم برای تو نیست

قیصر امین‌پور

گندم پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ق.ظ

سلام به استاد گرانقدرم و همگی دوستان انشالله عباداتتون قبول باشه.
از متن ها و شعرهای قشنگتون ممنونم.



دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت
*
ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد
*
یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است
یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است
یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است
*
و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟
*
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست
*
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم.

- عرفان نظر آهاری-

سلام

آشنا پنج‌شنبه 3 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:13 ب.ظ

سلام به رحیمه جان
دستت درد نکنه
قشنگ بود




سلام به گندم عزیز
عبادات شما هم قبول حق
شعری که گذاشتی خیلی زیبا بود
"از این پس به جز او
کسی را نداریم"
از اول به جز او کسی را نداشتیم
ممنون

آشنا شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:47 ب.ظ

سلام به همه
چند روزی که طرف ما بارون قشنگی میاد
شعر از خودم

آسمان چند صباحی ست گرفته باران
آسمان!!
چشم به دنبال من سوخته دل دوخته ای؟
یاکه از دوری ما سوخته ای
که چنین می باری؟!
یا که عاشق شدی و گریه کنان می باری؟!
یا که نه !
هست نشانی ازلی از رحمت
نور
حکمت
که به من می گوید:
یک نفر هست
که راضی به صدایت باشد
گر توام گریه کنی
چشم به راهت باشد.


آشنا شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:02 ب.ظ

دعای کورش
روزی بزرگان ای
رانی ومریدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین دعای خیر کند وایشان بعد از ایستادن در کنار اتش مقدس اینگونه دعا کردن:

خداوندا اهورا مزدا ای بزرگ آفریننده آفریننده این سرزمین
بزرگ،سرزمینم ومردمم راازدروغ و دروغگویی به دور بدار
بعد از اتمام دعا عده ای در فکرفرو رفتند واز شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه دعانمودید؟فرمودند:چه باید می گفتم؟ یکی جواب داد :برای خشکسالی دعا مینمودید؟

کوروش بزرگ فرمودند: برای جلو گیری از خوشکسالی ...
انبارهای اذوقه وغلات می سازیم

دیگری اینگونه سوال نمود: برای جلوگیری از هجوم بیگانگان دعا می کردید ؟

ایشان جواب دادند: قوای نظامی را قوی میسازیم واز مرزها دفاع می کنیم

گفتند:برای جلوگیری از سیلهای خروشان دعا می کردید ؟

پاسخ دادند: نیرو بسیج میکنیم وسدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل می سازیم

و همینگونه سوال کردندوبه همین ترتیب جواب شنیدند...


تا این که یکی پرسید: شاها منظور شما از این گونه دعا چه بود؟!

وکوروش تبسمی نمودند واین گونه جواب دادند :
من برای هر سوال شما جوابی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن باخبر گردم واقدام نمایم؟ پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از سرزمینمان دور سازیم...که هر عمل زشتی صورت گیرد باعث اولین آن دروغ است

آمین

استاد دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ق.ظ

تست

دوری و دوستی دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:02 ب.ظ

کم کم غروب ماه خدا نزدیک می شود
صد حیف از این بساط که برچیده می شود

در این بهار رحمت و غفران و مغفرت
خوشبخت آنکسی است که بخشیده می شود . . .


خدیا ، خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده . . . آمین

آمین

ارمز دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ب.ظ

سلام بر تو اى بزرگ‏ترین ماه خدا،
و اى عید عاشقان حق. سلام بر تو اى کریم‏ترین همنشین از میان اوقات، و اى بهترین ماه در روزها و ساعات.
بر تو اى ماهى که در طىّ تو برآورده شدن آمال نزدیک گشته، و اعمال در آن پخش و فراوان است.
سلام بر تو اى همنفسى که قدر و منزلتت بزرگ، و فقدانت
بسیار دردناک است، و اى مایه امیدى که دوریت رنج‏آور است.

سلام بر تو اى همدمى که چون رو کنى
ما را مونس شاد کننده‏اى، و چون سپرى شوى وحشت‏آور و دردناکى.
سلام بر تو اى همسایه‏اى که دلها نزد تو نرم شد، و گناهان در تو نقصان گرفت.
سلام بر تو اى یاورى که ما را در مبارزه با شیطان یارى دادى، و اى مصاحبى که راههاى احسان را هموار و آسان ساختى.

سلام بر تو که چه بسیارند آزاد شدگان حضرت حق در تو،
و چه سعادتمند است کسى که حرمتت را به واسطه خودت رعایت نمود!
سلام بر تو که چه
بسیار گناهان را از پرونده ما زدودى، و چه عیب‏ها که بر ما پوشاندى!
سلام بر تو
که زمانت بر گنهکاران چه طولانى بود، و در دل مؤمنان چه
هیبتى داشتى!
سلام بر تو اى ماهى که هیچ زمانى با تو پهلو نزند.

سلام بر تو اى ماهى که از هر نظر مایه سلامتى.
بر تو که مصاحبتت ناپسند و معاشرتت نکوهیده نیست.بر تو همچنان که با برکات بر ما وارد شدى، و ناپاکى معاصى را از پرونده ما شستى.
سلام بر تو که وداع با تو نه از باب خستگى، و فراغت از روزه‏ات نه به خاطر ملالت است.
سلام بر تو که قبل از آمدنت در آرزویت بسر مى‏بردیم، و
پیش از رفتنت بر هجرانت محزونیم.
سلام بر تو که چه بدى‏ها که به سبب تو از جانب ما گشته، و چه خوبیها که از برکت تو به سوى ما سرازیر شده!
بر تو و بر شب قدرى که از هزار ماه بهتر است.

سلام بر تو که دیروز چه سخت بر تو دل بسته بودیم، و فردا چه بسیار شائق تو مى‏شویم!
سلام بر تو و بر فضیلت تو که از آن
محروم گشتیم، و بر برکات گذشته‏ات که از دست ما گرفته شد. بارالها ما اهل این ماهیم که ما را به آن شرافت بخشیدى، و توفیق ادراکش را به ما عنایت فرمودى آنگاه که
تیره‏بختان وقتش را نشناختند، و از بخت بدشان از فضلش محروم شدند. تویى سرپرست آنچه از معرفتش
که ما را بدان برترى دادى، و آنچه از سنّتش که ما را بدان رهنمون شدى، و ما به توفیق تو
به روزه و نماز آن برخاستیم همراه با تقصیر، و در آن اندکى از بسیار را بجا آوردیم. خداوندا
پس تو را سپاس همراه با اقرار به بدیهامان، و اعتراف به سهل‏انگاریمان، در حالى که در قلوبمان ندامت قطعى، و بر زبانمان عذر صادقانه داریم، پس ما را با توجه به اعتراف به تقصیرى که در این ماه داشتیم مزدى عنایت کن که تدارک کننده
فضیلت‏هاى دلخواهمان، و جایگزین ذخیره‏هایى که
مورد علاقه ماست باشد، و عذر ما را در کوتاهى از اداى
حقّت قبول کن، و آینده عمرمان را به ماه رمضان آینده که در پیش داریم

برسان، و چون ما را به آن رساندى ما را بر انجام عبادتى که سزاوار توست یارى ده،

و به انجام طاعتى که شایسته آن ماه است موفق دار، و عمل صالحى را که موجب تدارک حق تو در آن دو ماه از ماه‏هاى زمان خواهد بود به دست ما جارى فرما.
ا
خداوندا هر گناه کوچکى یا بزرگى که در این ماه به آن دست زدیم، یا معصیتى که
به آن آلوده گشتیم، یا خطایى که مرتکب شدیم، از روى عمد یا

فراموشى، که در آن به خود ظلم کرده، یا حرمت دیگرى را بدان
دریده باشیم،

صحیفه سجادیه

مرتضی دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
امروز باز هم مرام و معرفتتون برای هزارمین بار بهم ثابت شد
دستتون درد نکنه
وقتی ماجرا رو واسه مادرم تعریف کردم از ته دل دعاتون کرد و گفت که دکتر عموزاده استاد خیلی خوبیه و در حقت پدری میکنه
البته میدونم باز کردن گره ی منتظر عزیزم صرفا بخاطر قلب پاکتون و اصول و انسانیتتون بود
دوستون دارم و ازتون ممنونم
لطف خیلی بزرگی به منتظر و همینطور من کردین
واسمون دعا کنید


سلام آشنا
گرچه دیر اومدم اما کلبه ی نو مبارک
بعضی شعراتو خوندم، قشنگ بودن
با دعای کوروش هم خیلی حال کردم. یادمون باشه کوروش پیامبر و یکتا پرست بوده. زردتشتهای اون زمان هم یکتا پرست بودن که متاسفانه همچون ادیان دیگه تحریف شده
از یه پیامبر الهی چنین دعایی دور از انتظار نیست
خدایش بیامرزد که آبروی ایران و ایرانی است


سلام خانم ارمز و قاسمی پور
سلام علی کریمی
و سلام بر دیگر دوستان خوب صندوقچه

پیشاپیش عید سعید فطر مبارک

یا حق
یا علی

؟؟!!

ارمز سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:08 ق.ظ

به نام خداوند بخشنده مهربان


مورچه
روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت .
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ."
سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))
مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن

استاد سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ق.ظ

به نام خدا
سلام
گاهی با خود می اندیشم انسان با چه رویی با خدا مکر می کند؟ آیا تاکنون برایتان موردی پیش آمده که فردی با قیافه و ژست حق به جانب بخواهد گولتان بزند و نقش بازی کند. هر چه هم شما خود را به متوجه نشدن بزنید باز هم در خیال خود بخواهد شما را گول بزند و خود را موجه نشان دهد؟ یا با کودکی مواجه شده اید که در خیال خود داستانی تخیلی ساخته وبرایتان تعریف می کند و شما هم به اوگوش می دهید و به داستانش پر وبال می دهد وشما به روی او نمی آورید اما او فکر می کند داستان او باورتان شده است؟
حال داستان ما با خدا همین گونه است!
وقتی خاطرات خود را می نویسید پس از مدتی می بینید چقدر زیاد شد! وقتی گناهان خود را می نویسید می بینید پس از مدتی غیر قابل باور شد! گناهانی که اگر ننویسیم از یادمان می رود. آیا شده است بنا به دلیل شناخت فردی مجبور به زوم کردن روی او و حالات و رفتارش بشوید؟ در این صورت پس از مدتی پی به نتایج اعجاب آوری می برید. در همین دو سال و خورده ای عمر صندوقچه گاهی که به کامنتها نگاهی می کنم-یا خصوصا به کامنتهای تایید نشده که نسخه ای از آنها را همواره نگهداری می کنم- و آن ها را دو باره از اول می خوانم می بینم وقتی در حدود دو سال عمر ما چنین پرونده ای جمع شود پرونده مان در نزد خدا چگونه است؟ گناهانی که از یاد برده ایم و خدا چون نمی خواهد به روی ما بیاورد فکر می کنیم او هم فراموش کرده است غافل از این که خدا در کمینگاه است! البته خدا در توبه را باز گذاشته اما توبه شرایطی دارد که اولین آن اقرار است. اقرار به زبان. شاید برای همین است که در فرهنگ مسیحی بقایای این عمل یعنی اعتراف باقی مانده (البته تحریف شده) ولی نفس عمل به نظر من صحیح است. سخت ترین مرحله توبه اقرار به اشتباه است.
خدایا! رمضان ماه توست به حق صاحب مظلوم این ماه ما را ببخش تا درها هنوز باز است. تا قبل از این که درها بسته شوند و این نردبان را تا سالی دیگر جمع کنند!
خدایا وقتی علی با آن عظمتش مانند مارگزیده در دل شب به خود می پیچد و از گناهانی که غبار فراموشی روی آنها نشسته است توبه می کند، ما را چگونه حسابرسی می کنی؟
گفتی که مستجاب کنم گر دعا کنی
توفیق هم عطا کن و حال دعا ببخش
ما را امید عفوتو مغرور کرد ور نه من
خود کیستم که بر تو بگویم خطا ببخش


عید فطر، عید عاشقان بر شما مبارک

یاسمن قاسمی پور سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ب.ظ

سلام استاد
برای شرکت در جشنواره احتیاج به راهنماییتون دارم
اگه بخواهید ۳ تا از شعرامو انتخاب کنید کدومو انتخاب می کنید؟
غزلی دارم که اون رو شما نخوندید
این جا براتون می نویسم منتظر پاسخ شما هستم


برقص نت به نت آرام با من و ویولون
بگیر دست مرا هی جهنمی تر کن

به احترام تو برخاست از زمین باران
کلاه شعبده افتاد از سر سالن

چقدر حادثه خیزست پیچ هر مویت
شبیه جاده ی چالوس تا تنکابن

شبانه از لبت آهسته سیب می دزدم
آهای ! جاذبه این جاست حضرت نیوتون

بگیر روسری ام را میان انگشتت
تکان تکان بده ، من را جهنمی تر کن
در پناه حق

به نام خدا

سلام
من نمی دانم! یعنی از جوانان بپرسید که ببینید طبع امروز چیست. ذائقه ها عوض شده اند.
اما این شعرتان عالی است. خیلی زیباست. این یک انتخاب!
دارید پخته می شوید.
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد