کلبه کاریکلماتور امین

اون کلبه رو می خوام کاریکلماتور یا همون مینیمال باشد--- اسمش را با اجازتون دوست دارم این باشه :؛لطفاْ گوسفند نباشیم؛---در راستای این کلبه وبلاگی هم درست خواهم کرد که این مینیمالها رو با عکسهایی همراه کنم -- باز هم ممنون----

 

  

 

چشم امین عزیز. فقط ما را فراموش نکن!!!

نظرات 209 + ارسال نظر
استاد دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ق.ظ


امین جان ببخش کاریکلماتور! نیست.

از ایمیل وارده از طرف آقای دکتر یغمایی:



یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن کلاغه سفارش چایی میده چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار
مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی! چند دقیقه میگذره باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار
مهموندار میگه : چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی !
بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره
خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه ...
مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن قهوه رو که میارن
یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
خرسه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی
اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که
بندازنش بیرون خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه
کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه
مجبوری پررو بازی دربیاری!!!!!!!!
نکته مدیریتی : قبل از تقلید از دیگران منابع خود را به دقت ارزیابی کنید

استاد دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:28 ق.ظ

از ایمیل وارده از آقای دکتر یغمایی:



گفته هایی تعمق برانگیز


وقتی باد می وزد …
میتوانی در مقابلش، هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی.
تصمیم با تو است . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زیباترین حکمت دوستی ، به یاد هم بودن است ، نه در کنار هم بودن . .. .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوست داشتن، بهترین شکل مالکیت
و مالکیت ،بدترین شکل دوست داشتن است . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خوب گوش کردن را یاد بگیریم…
گاه فرصتها، بسیار آهسته در میزنند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نباشد ، میفهمم که راه را اشتباه رفته ام . . .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *




مهم بودن خوبه، ولی خوب بودن، خیلی مهم تره . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فراموش نکن قطاری که از ریل خارج شده ، ممکن است که آزاد باشد،
ولی راه به جائی نخواهد برد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان.
یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زندگی کتابی است پر ماجرا ، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



مثل ساحل آرام باش ، تا مثل دریا، بی قرارت باشند ... . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
همیشه خواستنی ها، داشتنی نیست ، همیشه داشتنی ها هم، خواستنی نیست . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بیا لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به کم نور ترین ستاره ها قانع باش ، که چشم همه به سوی پر نور ترین ستاره هاست . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فکر کردن به گذشته ، مانند دویدن به دنبال باد است . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



آدمی، ساخته افکار خویش است ، همان خواهد شد که به آن می اندیشد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت، غنمینت بشمار.
شاید فردا احساس باشد، اما دیگر،عزیزی نباشد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هیچ وقت به خدا نگو یه مشکل بزرگ دارم
به مشکل بگو من یه خدای بزرگ دارم . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد،
صدای آب، هرگز زیبا نخواهد بود. . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



کسی را که امیدوار است، هیچگاه نا امید نکن ، شاید امید، تنها دارائی او باشد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت ، پس همیشه شاد باش . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *



هیچ گاه از دوست داشتن، انصراف نده ، حتی اگه بهت دروغ گفت، بازم بهش فرصت جبران را بده . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند، ما همه به خیال اینکه زیادی داریم
فروشنده خواهیم بود.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛
با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار، اگر چه دوستت نداشته باشند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چه خوب می شد اگر ، اطلاعات را با عقل اشتباه نمی گرفتیم و عشق را با هوس و حقیقت را با واقعیت

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
وتنها به دنبال گفتن نباش و گاه به دیگران هم فرصت گفتن بده.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یادت باشد، به سرعت بر روی خط قرمزهای دوستیها پا نگذاری.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


آشنا دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ق.ظ


آی...
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!

ارمز سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ب.ظ


کارگر خسته و درمانده بود، در راه به صندوق صدقه ای رسید، سکه از جلیقه کهنه اش درآورد تا صدقه دهد
ناگهان...!
نگاهش به جمله ای روی صندوق صدقه افتاد!!!
منصرف شد و به راه خود ادامه داد...

.

.

.


(صدقه عمر را زیاد میکند)

چقدر عمیق!
آفرین

آشنا چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ق.ظ

نیم کیلو باش ولی مرد باش!!!

امین چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:43 ب.ظ

سلام استاد و سلام دوستان
آشنا ممنونم
استاد سخنان تعمق برانگیزتون واقعا زیبا بود ممنونم
۱۳ عزیز ممنونم ازتون --- ادبیات من و شما با هم یکی نیست --- و احتمالا صحبتها و بحثهامون برای هم قابل درک هم نیست --- ؛دستور دینی؛
دین در خدمت بشر است و نردبانی برای پیشرفت بشر است --دستور دینی یعنی چی؟--بگذریم ....
پرسیدید ؛به نظر شما زندگی شما سخت تره یا حضرت رسول(ع) یا بقیه ائمه؟؛
من کجا و پیامبر و امام های معصوم کجا؟
این قیاس اسمش قیاس مع الفارق نیست؟

من نمی دونم چرا اسلام مکتبیون اینقدر تمایل به اظهار مصائب ائمه داره ؟ چرا وقتی دوستان اسم امام حسین و خیلی از ائمه رو میشنوند مث ۱۳ عزیز یاد مصائبشون میفتنو اشکهاشون دم مشکه مگه کلام استاد مطهری رو قبول ندارند که پیروز واقعی کربلا اما حسین و یارانشن -- بنده فکر می کنم بر خلاف نا امیدی و ناراحتی موضعی من --- دوستان متدین ما دائو البغضند و بیشتر از خنده که یکی از فاکتورهای نشاندهنده امید به زندگی در جامعه سالمه گریه رو به جامعه القا کردند ----و جای دست زدن رو که رفتار غریزی نشاندهنده بروز خوشحالی و تحسین است با صلوات عوض کردند (البته مزایای ذکر صلوات بر هیچ کس پوشیده نیست )---رنگ مشکی که در حلیه المتقین از زبان پیامبر به رنگ فرعونیان و نمرودیان از آن یاد شده مقدس شد ---و هنوز هم شریعتی - من و تمام دوستانم شرمنده توایم قرآن !ما شرمنده توایم اگر از تو آواز مرگی ساخته ایم که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند میشود همه از هم میپرسند " چه کس مرده است؟ --- من هنوز نمی دانم چرا به جای اینکه مادرم بعد از خواندن قران و مفاتیح شاد و بشاش شود چشمانش قرمز از اشک است -----جایی نشنیده ام که دوستان به من بگویند بخند (تو شنیده ای بگو کجا ؟) اما تا دلت بخواهد شنیده ام دوستان به من گفته اند گریه کن ---- خمودی در رفتار دوستان ((ی که ظاهرا ارتباط بیشتری با پروردگار قادر متعال دارند ))به صورت یک حس ملموس در رفتارشون جاری و ساری و قابل درکه ----من هم خدا رو قبول دارم و مسلمونم اما خدای من با شما و از قضا اسلام من با شما فرق می کنه خانم ---در ضمن بر خلاف شما بنده در زمان تلخی و سختی با مشکلاتم کنار میام و تو خوشی هام از خدام می ترسم
چرا وقتی که راه زندگی هموار می گردد
بشر تغییر حالت می دهد خونخوار می گردد
به وقت عیش و عشرت می نوازد کفر بد مستی
به وقت تنگدستی مومن و دیندار می گردد
و چه جالب که همه دوستان من هم به وقت تنگدستی مومن و دیندار می گردند استاد ببخشید من رو اگه بعد از مدتها اومدم اونم اینجور من شرمنده ام ---امیدوارم جواب سوال ۱۳ رو داده باشم انشاا....

سلام

امین چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:50 ب.ظ

بهار من تیر چراغ برق را هم از نعمت روئیدن محروم نمی کند چه برسه به من

امین چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:52 ب.ظ

همچون شمعی خاموش به باد می خندم
بگو بوزد از سر ما گذشته است

امین چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:53 ب.ظ

عزرائیل پشت گوشم با قهقهه فریاد می زند آی سی یو

امین چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:55 ب.ظ

تا وقتی زیر پای مان ” علف ” سبز نمی شود، ” نیامدن ” سهم ” او ” و کوفی شدن سهم ماست.

امین چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:59 ب.ظ

تو اگر جمجمه ات بوسیدنیست آنجا ببر مرا که شرابم نبرده است.

امین چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:04 ب.ظ

هواشناسی ” این روزها ” دروغ می بافد. ” هوای بی تو “، سرد است، سرد

امین چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:07 ب.ظ

بیایید جای (بعضی از این ) مردان سیاست درخت بنشانیم
مگر هوا تازه شود

امین چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:18 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

اولین بار نیست دارم مطلب بلند می نویسم اما قالب که دفرمه شده چه یک وجب چه صد وجب
............با این چیزی که نوشته احتمالا تا چند سال دیگه داستان پترس فداکار رو از کتاب فارسی دبستان برمی دارن و بجاش محسن فداکار رو میذارن!!!
بخشی از یادداشت آقا محسن رضایی فداکار:

به بقیه مسافرین گفتم از هواپیما فاصله بگیرید محافظین هم از من می‌خواستند که سریع از هواپیما فاصله بگیرم اما شیون و گریه خانم‌ها و بچه‌ها هر نوع حرکتی برای خروج از صحنه را از من گرفته بود. به دوستانم گفتم ما در بین مردم می‌مانیم تا اگر کسی نیازی داشت به او کمک کنیم...
آنها می گفتند هر لحظه ممکن است هواپیما منفجر شود اما نمی توانستم قبول کنم ... دلم می‌خواست میان مردم باشم تا اگر نیازی بود کمک کنم.

امین چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

مسئولیت ما مسئولیت تاریخ است؛ بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی (ع) بود به اسم حکومت خمینی (ره) که با هیچ ناحقی نساخت تا سرنگون شد. ما از سرنگون شدن نمی‏ترسیم، از انحراف می‏ترسیم. “شهید غلامعلی پیچک”

[ بدون نام ] چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:40 ب.ظ

و در ادامه .......

شرم و حیا از بین رفته است/حتى تلویزیون هم پس پریروزها
/یک فیلم کمدى پخش کرد/چرا گریه را از مردم دریغ مى ‏کنند؟
/کاش بهانه‏اى پیدا مى ‏شد/تا به دستاویز آن/یک شکم سیر گریه مى ‏کردیم/آخ که چقدر گریه خوب است/محبوب است
/مطلوب است/و از این قبیل!

۱۳ پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ

به نام خدا

جناب امین سلام

ممنون از پاسخگویی تان.قبول دارم که ادبیاتمون یکی نیست.ولی نمیدونستم شما با گفتن یک کلمه دستور دینی اینقدر بهتون بر میخوره.گفتن سخن حق رو بپذیر حتی از کافر.
امیدوارم که ادامه مطلب رو درک کنید


دستور دینی یعنی چی؟منظورتون رو نمیفهمم.نگفتم دستور ۱۳ که
گفتم دستور دینی یعنی دستور خدا دستور امام دستور معصوم دستور پیامبر منظورم اینها بود

دین یعنی تنها راه معرفت.تنها راه سعادت.تنها راه آرامش.حالا ممکن است ما به طرق مختلف راه دین رو بریم.که بحثش جداست

اگر شما تا این حد خودتون رو از ائمه جدا بدونید پس از چه کسی پیروی میکنید.امیدوارم منظورمن رو بفهمید
میگم زندگی که ائمه داشتن ودارن(امام حاضرعج) بینهایت بار از زندگی ما سخت تره؟شکی دارین
خب اونها چکار کردن و میکنن؟
یباید یک صدمش رو ما انجام بدیم
اگر این قیاس رو قبول ندارین.نمیدونم چه کسی رو براتون مثال بزنم(راستش از پاسخ شما می ترسم).علامه طبطبایی خوبه؟آقای قاضی رو میشناسین؟شیخ جعفر مجتهدی چطور؟نمیدونم. شاید چون این افراد همه متدین باشن برای شما مثال خوبی نباشه(لطفا حساب افراد به واقع مومن را با متظاهرین به طور کلی جدا کنید). شریعتی چطوره؟!!!


اصلا بحث هیچ ادعایی رو ندارم.وچون نزدیک به صد در صد اطمینان دارم که کسی من رو نمیشناسه در اینجا این مطلب رو میگم.اول ها برای مظلومیت اربابون ابی عبدالله گریه میکردم.ولی الان باور کنید دلیل گریه رو نیمدونم(خدا کنه بفهمید چی میگم)
بلکه با شنیدن نام این عزیز(البته نه در همه جا و در همه موقعه) بی اختیار گریان میشوم.حالا شما هر جوری که دوست دارین قضاوت کنید.
مطمئن هستم که موقع خنده مکتبوین(مکتبی که امام خمینی ارئه کرد) هم میرسه!!!.(حرف هایی هست که در اینجا نمیشه مطرح کرد)
اما من که هیچ شکی ندارم پیروز و قهرمان و...در حادثه کربلا بدون شک امام حسین بودن.(فکر کنم شما از طرف ما هم قضاوت میکنید)

نمیدونم چقدر علاقه به این ذوات مقدسه دارین؟اما هر چقدر که نسبت به کسی علاقه و محبت بیشتر باشه به همون اندازه ظلم هایی که به ایشان شده براتون سخت میشه؟اون موقع است که به قول شما گریه من و امثال من دم مشکمونه!!
امیدوارم بدونید که پیراهن خونی سالار شهیدان در نزد امام مهدی (ع) هست وایشان انجوری که در زیارت ناحیه امده هر روز صبح به جای اشک برای مظلومیت جدشون خون گریه میکنند.نظر شما در مورد گریه کردن ایشان چیشت؟
(به نظرم راست میگید اصلا طرز تفکر ما متفاوت است)

آدم بلانسبت شما باید خیلی .... باشه که فکر کنه ائمه(ع) شکست خوردن.به هیچ وجه شکست نخوردن.چونکه در حد توان برای رضای خدا کار کردن.ونتیجه قیامی مثل کربلا همچنان ادامه داره.(هزاران دلیل هست.تازه شکست و پیروزی این دنیا اگر برای دینا باشه که اصلا ارزشی نداره) بقیه ائمه هم همینطور.البته کارها نیمه تمام مانده و با قیام خاتم الوصیا به سرانجام میرسه

اما در مورد شادابی و نشاط که شما فقط خنده رو نشانه اون میدونید.لازم است که بگم اولا من با کارهای مسولین و..اصلا کاری ندارم و نمیدونم که کارشون درست بوده ونبوده.دوما من خودم نشاط و آرامشی که ۱دقیقه گریه میده ۱۰۰ دقیقه خنده هم به من نمیده.(نمیدونم تا حالا تجربه اینجور گریه رو داشتین)مگه هرکی که گریه میکنه افسرده و یامشکل روحی داره؟
تازه خیلی از گریه ها از سوز و عشق درونی هست که ما حالا حالا ها به اون نمیرسیم.البته بگم که به هیچ وجه با خنده و خندیدن مخاف نیستم.وبه هیچ وجه از فواید خنده هم بی اطلاع نیستم.به نظرم هر چیزی در جای خوش ارزشمند هست.البته خنده هم داریم تا خنده و گریه هم داریم تا گریه


ما بهشت را برای کسانی که دل مومنین را شاد کنند مباح ساختیم. (حدیث قدسی)

- نشانه آدمیان بهشتی تبسم همیشگی است. (رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)

- بعد از سلامتی خنده بزرگترین نعمت خداست.(امام علی علیه‌السلام)

- خنده و تبسم نشانه بارز خوشرویی است و آن موجب دوست یابی است. (امام علی علیه‌السلام)

- خوشحال کردن قلب مومن از ده حجّ با ارزش‌تر است. (امام صادق علیه‌السلام)

- نزد خداوند کافر خوشرو از مؤمن ترشرو عزیزتر است. (امام رضا علیه‌السلام)

- هر که مؤمنی را از غم و اندوه شاد کند خداوند دل او را در روز قیامت شاد می‌کند. (امام جواد علیه‌السلام)

- هیچ چیز مثل خوشرویی زندگی را شیرین نمی‌کند. (امام حسن عسگری علیه‌السلام




اما در مورد حدیثی که ذکر میکنید من که هرچی در حلیته المتقین گشتم پیدا نکردم .میشه دقیقا سند رو ذکر کنید.
من در حلیته المتقین حدیث هایی دیدم که رنگ مشکی رو مکروه اعلام کرده بود نه رنگ فرعونیان و نمیرودیان.البته در حدیثی پیامبر در مورد عبا عمامه و موزه استثنا کرده بودن

اگر با پوشیادن رنگ مشکی در عزاداری ها مخالفید که من هیچ حرفی با شما ندارم.واین اصلا به طور کلی بحثش جداست

اما در مورد پوشش بانوان.پوشش این عزیزان باید جوری باشد که جلب توجه نکندو.....(بحث اهم و مهم و...است)


اما اینکه قرآن رو فقط در عزا ها میخونیم این دیگه اشکال ماست.من خودم وصیت کردم اگر مردم در مجالس من قران پخش نکنید.چونکه به نظرم بی احترامی به قران است.من خودم سعی میکنم بیشتر روزها قران بخونم.(خیلی زورد در مورد دیگران قضاوت میکنید.یاد این ضرب المثل افتادم

کافر همه را .....)

اما قابل توجه شما باشه که همین جدیدا از امام المتقین علی (ع) حدیثی خوندم که مفهوم ان به این صورت بود که خدا از بندگان فقط انجام واجبات و ترک محرمات رو خواسته و اگر ما کاری اضافه بر سازمان رو انجام میدهیم به خاطر سختی راه و مصائب و مشکلات اون هست(مثل گریه کردن و مفاتیح خوندن و..)حالا اگه شما خیالتون راحته که هیچی خوش به حالتون

به خداوندی خدا قسم هر چه به او نزدیک تر میشوم احساس ارامش و سرزندگی و نشاط بیشتری میکنم.در مورد دوستان شما من نمیدونم چی بگم
.همه رو با هم مقایسه نکیند

خیلی جالبه. من کی گفتم فقط در هنگام سختی به یاد خدا هستم؟؟؟؟؟
گفتم در هنگام سختی ها توجه به خدا بیشتر میشه؟یعنی شما میخوای بگی که در هنگام خوشی توجتون به خدا بیشتره؟

مومن در مراتب بالا کسی هست که همیشه متوجه و ذاکر خدا باشه(تا چیری از سخنان گهربار شریعتی نصیب ما نکردین بگم که منظور فقط ذکر لفظی نیست)

نمیدونم براتون قابل درکه یا که نه.نمیتونم براتون اون چیزی رو که میدونم توضیح بدم.اما در مورد خندیدن به احادیثی که از امام علی(ع)امده توجه کنید.(در مورد خندیدن نا به جا)

اما این مشکل از دوستان شماست که در وقت تنگدستی مومن میشن.اطفا همه رو اینجوری نپندارین.همانطور که خود شما میگین که در خوشی ها به فکر خدا هسیتن حتما کسان دیگر هم هستن که دام الذکرند(منظور ذکر لفظی نیست)

به هر حال هر کسی رو در قبر خودش میذارند.
همنشین هر کسی هم اعمال اون هست.من رو در قبر خودم شما رو هم در قبر خودتون
من کالا با نیت خیر اومدم که به شما کمک کنم ولی شما حرف هایی زدین که براتون شاید یک جا جمع شده بود و میخواستین خالی کنید واصلا ربطی به بحث نداشت

منظورم این بود که شاید خدا با دادن سختی میخواد شما رو به خودش نزدیک تر کنه.حالا شما همه رو مومن در هنگام سختی ها میدونید و یا اینکه خمود و افسرده یمدونید دیگه مشکل من نیست
اگر چیزی رو توضیح دادم حمل بر ادعا نبوده.اصلا و ابدا بنده خوبی برای خدا نبودم.اگر کارخوبی کردیم بدون شک از توفیق خودش بوده.اصلا قصد خودستایی و..حرف ها رو نداشتم بلکه میخواستم بعضی ها رو از فکر هایی که میکنند دور کنم

استاد اگر تند بود ببخشید

به نام خدا

سلام
به نظر من امین می خواست تو را کوک کند که ظاهرا موفق بوده!

ضمنا من به احتمال قوی شما را می شناسم (اگر بی نقاب بوده باشی!). (من کسی را که بخواهد ناشناس بماند در برخوردها کمک می کنم! یعنی وقتی شما را می دیدم خودم را به نشناختن می زدم!)

موفق باشی

امین پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:59 ب.ظ

«خانه‌ی ما آفتاب‌پرست شده-- با بودنت رنگ می‌گیرد--با رفتن‌ات تاریک می‌شود--من عاشق خورشید شده‌ام؛

آشنا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ب.ظ

انسان ها هر از چند گاهی از جایی می افتند ؛
از لبه پرتگاه
از پا
از این ور بوم
از دماغ فیل
از چاله به چاه
از عرش به فرش!

امین جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام
از ۱۳ عزیز ممنونم
بعد از ۵ بار نوشتن و پاک کردن در اینجا فهمیدم ۱۳ جان حق با شماست --- به نظرم بحث قشنگی نیست بگذریم بهتره --- فقط می تونم بگم سبقه مذهبی شما ستودنیست --- اما ادبیات ما با هم یکی نیست --- راستی این سخن من رو کنایه نگیرید از روی صدق و صداقت عرض می کنم واقعا ممنونم از نیت خیرتون و دلداریتون -- در حاشیه عرض می کنم هیپنوتیزم پذیری مذهبیتان زمانی که خلسه ها و نشاط و آرامش ناشی از گریه رو با ۱۰۰ دقیقه خنده عوض نمی کنید واسم جالبه --- در جواب سوالی که پرسیدید باید بگم من نمی تونم جوابتون رو بگم چون در فضای مجازی مطالب عنوان شده مکتوب میشه و فقط سر بسته عرض می کنم بنده فقط قرآن و منطق رو قبول دارم و احادیث و تفاسیر نقل شده از غیر معصوم برایم سندیت ندارند.

آفرین امین دانا
آفرین.

فقط به نظر یک لغت را غلط نوشتی؟

امین جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:37 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

هیچ کس نفهمید که ” او ” تنهایی اش را فریاد می کند … قل هو الله ” احد “

۱۳ جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ب.ظ

به نام خدا

حناب امین سلام

راستش برای استاد هم فکر کنم دیروز نوشتم که کامنت دوم من تند بود.البته در همان کامنت نیز به استاد گفتم که به جناب امین حق هم می دهم به خاطر برداشتشون از از کلمه(دستور دینی).
این کلمه در جاه هایی میتونه بار منفی داشته باشه اگر شما نیت گوینده رو ندونید.از شما به خاطر گزفتن وقتتون عذر میخواهم

ببخشید که کلبه شما رو به حاشیه کشوندم.باور کنید با نیت خیر اومدم

راستش اصلا قصد این رو نداشتم که بگم آدم درست وخوبی هستم.نه بابا این طور ها هم نیست
فقط میخواستم بگم که همیشه نیمه خالی لیوان رو نبینیم بلکه در اطراف خودمون آدم های بسیار خوبی هستند(اصلا خودم رو نمی گم)هر چند که کم باشند.

آدم ها رو باحق بسنجیم وحق رو با کسی نسنجیم
و
از حسن ظنتان تشکر میکنم.برای من هم فقط قرآن و سخن معصوم وعقل حجت هستند

امین یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:50 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام استاد عزیزم
سلام ---۱۳ جان ازت ممنونم - عذرخواهی لازم نیست - زبونم تلخ و تند من هم شنیدنی نبود -- بازم به کلبم بیا
---------------
اندیشه ام دست بوس معلم است
---------------
راننده تاکسیی را دیدم بی واهمه فریاد می زد : آزادی - آزادی

سلام

امین یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

بابایی
مداد رنگی دیگه نخر
پاک کن می خوام پاکش کنم
کمکم می کنی بابا

امین یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:53 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

من درست می گویم ولی حق با دیگران است
تو باور نکن

آشنا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:20 ب.ظ

در زندگی ثروت حقیقی مهربانی است وبینوایی حقیقی خودخواهی .

امین دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:40 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام استاد

جانباز شیمیایی شربت شهادت را با قطره چکان می نوشد.

سلام امین

امین دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

زیباترین کلمه برای گوش های خسته خداحافظی است.
---------------------
یک دست به سینه
دست دیگر به کمر
حال من را خودت تصور کن

آشنا چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ق.ظ

صاحبان اخلاق، روح جامعه خود هستند. (امرسون)

امین دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:00 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام استاد و سلام دوستان
آشنا باز هم ممنونم ازت
آخیش آبجی من هم به جمع دانشجویان پیوست --
رشته روانشناسی سمنان
استاد اون سالی که من قبول شدم دانشگاه آبجیم چهارم دبستان بود -- چقدر زود میگذره
-------------------------------------------
راستی سوال رییس جمهور از دانش آموزان به عنوان پرسش مهر برای من که خیلی شنیدنی بود
اگر شما رئیس‌جمهور بودید برای ایران اسلامی چه اقداماتی انجام می‌دادید؟
---------------------------------------------
واقعا چه می کردیم ؟
-------------------------
راستی لیست بلند بالای ۴۶ تایی شرکای اختلاس گر بزرگ رو که بانک مرکزی به بانک های تابعه اعلام کرده و دستور عودت مانده حسابشان به بانک مرکزی شده رو دیدید؟
-----------------
خدار و شکر اسم من که توشون نبود ---- یاد لیست نمره دانشجویان در آخر ترم افتادم نیگاه کنین یه وقت اسم شما توشون نباشه ---- هیچ گونه اعتراض هم وارد نیست استاد نمره رو زده رفته شمال

سلام
تبریک

امین سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام استاد -- ممنونم
و چقدر تلخ است زمانی که خودش تنهائیش را فریاد می زند و می گوید
بلند بگو هر روز بگو ۱۰بار بگو
؛قل هو ا... احد؛

سلام

امین سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

به نظرم
تا وقتی زیر پای مان ” علف ” سبز نشود، ” نیامدن ” سهم ” او ” و کوفی شدن سهم ماست و جالب اینجاست که این علفهای سبز مجازات هرزگی باغچه است
شاید جمله آخرم را تو هم باور نداری ---- دیگر مهم نیست

استاد چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ق.ظ

گوئیا باور نمی دارند روز داوری
کاین همه غلب و دغل در کار داور می کنند!

استاد (با کمک انیشتن!) جمعه 8 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:00 ق.ظ

دو چیز نهایت ندارد:

فضا و وقاحت

امین جمعه 8 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ق.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام استاد --- بیت قشنگی بود
امروز داشتم تو اینترنت مطالب و عکسای دیدار آقای خامنه ای با جانبازهای قطع نخاع را نگاه می کردم --- حس عجیبیه --- ژیش خودم می گم چقدر کار سختیه تو این جامعه سیاسی بودن وقتی یه لحظه فکر می کنم اینها تو این جامعه نظاره گر خبط و خطا و درست و درشت کاری های سیاسیونن---- من که پشتم می لرزه خودشون را نمی دونم ا... اعلم
--------

سلام

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ

از سایت ۹۰:

در این مجال مروری داریم به همه مصاحبه های طنز فیروز کریمی:

بازی صبا وبرق را کلا یک نیمه اش را دیدم زیرا به خاطر نور ضعیف ورزشگاه ،فقط سمت خودم را می دیدم.اواسط بازی یکی آمد به من گفت بنشین سرجات.گفتم شما چه کاره اید؟ چراغ دستی انداختم دیدم داور چهارم است عذر خواهی کردم.محسن بیات بازی را برایم گزارش می کرد. خداییش هم خوب گزارش می کرد ومن گوش می دادم تا براساس گفته های او تیم را آنالیز کنم.او که رفت داخل زمین محسن بیاتی نیا آمد گزارش کند که برای دلخوشی من همه را اغراق کرد وگل خوردیم.آقای آیت الهی رییس هیئت فوتبال فارس گفته که نور ورزشگاه هزار لوکس است من فکر می کنم شما بد متوجه شده اید. ایشان احتمالا گفته اینجا هزار تا آدم لوس است.او گفته من پیر چشمی دارم وباید مرا نزد دکتر خدادوست(جراح معروف چشم)ببرد. من از ایشان خواهش می کنم برای من ولخرجی نکند،این پول را بدهد یک تردمیل بخرد تا خودش را لاغر کند ونخواهد کلی پول برای یک کت وشلوار بدهد!


***


روزى که من به مشهد رفتم خبر دادند که استادیومى در حال ساخت است که یکى از بى نظیرترین استادیوم هاى ایران خواهد بود. برایم خیلى جالب بود رفتم دیدم در بهترین استادیوم ایران یک کارگر افغانى با بیل در حال فعالیت است، بعد از شش سال دوباره براى مربیگرى ابومسلم به مشهد رفتم که سراغ ورزشگاه را گرفتم گفتند همچنان در حال ساخت است، یک روز که بیکار بودم به استادیوم رفتم که دیدم آن کارگر افغانى که حالا تبدیل به پیرمردى شده بود با همان بیل در حال کار کردن است. بنده خدا پیرمرد بیلش کلا ساییده شده بود و با دسته بیل مشغول شخم زدن بود.


***


آقاى پورحسن مدیرکل تربیت بدنى خراسان زحمات زیادى مى کشند تا ورزش درآمد زا باشد، ایشان براى درآمد زایى در زمین سوزن ته گرد مى کارند و با آبیارى آن ها در دراز مدت میخ طویله از زمین درو مى کنند، این واقعیت نشان مى دهد ایشان چقدر در مدیریت خود درآمدزا هستند چرا که هیچ کسى به فکر تولید میخ طویله از طریق کاشت سوزن ته گرد نیست.


***


براى من روزنامه ها اصلا مهم نیستند. آنها هرچه مى خواهند مى نویسند. شما بازیکنان شاید برایتان جالب باشد که روزنامه اى عکس شما را چاپ کند و با شما مصاحبه کند اما من روزنامه اى که با شما صحبت کرده و پوسترشما را چاپ کرده با پایم بلند نمى کنم. فکر مى کنید این روزنامه ها به چه دردى مى خورند تنها به درد سبزى فروش ها و شیشه پاکن ها!



***


ابراهیم تهامى نیاز شدیدى به ارشاد داشت هر وقت من قصد داشتم جلو بروم تا از لب خط تیم را به جلو فرابخوانم او زودتر از من مى رفت براى همین یک دفعه شور عجیبى مرا در بر گرفت و با ضربه اى محکم به پشت گردنش زدم تا سکندرى به زمین بخورد تا از این به بعد بفهمد که هر وقت من به جلو مى روم او عقب بیاید.


***


بلندگوهاى ورزشگاه سلیمى کیا کرمان زمانى که همه بیرون رفته بودند شروع به کار کرد و فردى از پشت بلندگو داد مى زد تماشاگران فهیم به تیم میهمان فحش ندهید که من وقتى به داخل زمین رفتم دیدم چند کلاغ تنها در ورزشگاه حضور دارند که تازه متوجه شدم گوینده استادیوم براى کلاغ ها صحبت مى کند.حالا می گویند برو شاهدبیاور.من که نمی توانم بروم کلاغ را دستگیر کنم بیاورم تا شهادت بدهد.کلاغ آنجا بود ورنگش هم سیاه بود. این هم نشونه اش.


***


اگر تمام جریمه هایى که من به کمیته انضباطى پرداخت کرده ام را حساب کنید مى بینید که سه دانگ از شش دانگ فدراسیون باید به نام من سند زده شود، نمى دانم دوستان چگونه در قیامت مى خواهند جواب مرا بدهند. من ذره اى از سهم خود کوتاه نمى آیم و تا عمر دارم مى گویم که سه دانگ از فدراسیون مال من است.


***


درست در دقیقه ?? بازى استقلال اهواز با کشت و صنعت شوشتر بود که دیدم گوسفندى از کنار پایم به داخل زمین رفت، به فاصله یک دقیقه نزدیک به ??? گوسفند داخل زمین بودند. ناظر فدراسیون در آستانه سکته بود که من تمام بازیکنانم را به صف کردم تا با حرکت انتحارى گوسفندان را به بیرون از چمن هدایت کنیم. گوسفندان خیلى زرنگ بودند و دست مرا خواندند که من سریع تغییر تاکتیک دادم تا موفق شدم آنها را از زمین بیرون کنم.


***


زمانى که در شهاب زنجان بودم مهدى ثابتى در بازى اشتباه بچگانه اى کرد که به او گفتم برو خانه که داور اجازه خروج به او نداد و خودم وارد عمل شدم و با دوى ??? متر به دنبال او رفتم که وى براى حفظ جانش از در دیگر استادیوم به داخل خیابان رفت. من هم که نمى خواستم جلوى این بازیکن کم بیاورم به دنبال او رفتم و تا آخر شب در تعقیب و گریز بودم که پس از چند ساعت بالاخره او توانست فرار کند. وقتى برگشتم استادیوم گفتند همه رفتند خوابیدند و تنها شما بیدارید. ساعت را که نگاه کردم دیدم ? صبح است.


***


شاه حسینى اگر مرا سه هفته یک بار نبیند مریض مى شود براى همین که علاقه بسیارى به سلامت او دارم قصد دارم هر دو هفته یکبار به کمیته انضباطى سرى بزنم تا شاه حسینى نگران من نشود.


***


به کمیته انضباطى گفتم براى خرید پژو ??? به باشگاه استقلال رفتم. متاسفانه آقاى فتح الله زاده دندان گردى کرد که من به او گفتم اگر دوست دارى ماشین را به موزه ببرى به من نفروش اما اگر قصد این کار را ندارى لطف کن و با قیمت مناسب ماشین را به من بفروش اما برخى دوستان که قصد داشتند ماشین را از چنگ فتح الله زاده دربیاورند مدعى شدند من براى عقد قرارداد براى سرمربیگرى استقلال به دفتر فتح الله زاده رفتم.


***


وقتى یکى از روزنامه هاى ورزشى را به من دادند گفتم این روزنامه انستیتو زیبایى را تبلیغ مى کند یا بنگاه فروش ابرو و چشم است که به من گفتند لیست فروش استقلال است و این چشم و ابروى بازیکنان مازاد استقلال است که با لبخند گفتم این نقاشى چشم چشم دو ابرو است نه روزنامه ورزشى!


***

مشکل قرار داد من با استقلال اهواز قضایی نبود بلکه غذایی بود. گفتند باید خیار بخوری(اشاره به اصطلاح خیار فسخ در قواعد حقوقی وقضایی)


***

پیروز قربانى را براى این بیرون کردم که خبرنگارانى که ذائقه شعر و شاعرى دارند را پیدا کنم، روزى که به پیروز گفتم از فردا نیا، فردا روزنامه ها را که دیدم متوجه شدم تمام خبرنگاران شاعر هستند چون با فونت درشت تیتر زده بودند پیروز فیروز را اخراج کرد. از آنجا به بعد متوجه شدم اگر روزنامه هاى ایران بسته شوند تعداد شعرا افزایش مى یابد.


***

می گویند 30 ثانیه فقط بیا لب خط. من چه چطوری 30 ثانیه دستور تاکتیکی بدهم؟تا بگویم مصطفی 30 ثانیه تمام شده . باید بروم روی نیمکت. تازه نصف تیم ماهم (استقلال اهواز)اسم کوچکشان مصطفی است.تا صدا بزنم همه نگاه می کنند.می گویند ادبیاتت را عوض کن. مثلا بگویم آقای اکرامی لطف کن یک سانتر بنواز،جناب کمایی محبت بفرمایید با ضربه سر جسارتا گلزنی کنید!


***


ما هر وقت کاپیتانمان رافرستادیم برای شیر یا خط، باخت. امروز ناجی بداوی را فرستادیم وبرد. ناجی از بچگی شیر یا خط باز بوده.


***


تولیا گلر ما قبلا در کشورش مرغداری داشته. حالا به یاد اون روزها می خواست مرغ بگیرد.


***


یک بازیکن محوری داشتم که تمام برنامه تاکتیکی تیم را روی دوش او گذاشته بودم. دقیقه 10 گفت من را تعویض کن گفتم چرا؟ گفت یبوست دارم. هفته بعد دوباره گفت من را تعویض کن گفتم چرا؟ گفت اسهال دارم. گفتم ای لعنت به من که.....تو شل می شه من باید حیا کنم سفت میشه من باید رها کنم!(مصاحبه با روزنامه نیم نگاه شیراز)


***


دکتر تیم استقلال اومد به زمین. ساکش 50 کیلو بود. فکر کنم سیمان توش داشت.به میلاد میداوودی گفتم برو بهش بگو بره بیرون. میلاد از سرعتی های تیم ماست اما با همان ساک هم بهش نرسید. من به دکتر گفتم شنیدم 100متر را زیر 5ثانیه می زنی.


***


ما با تیمی از مشهد بازی داشتیم. 5تا هافبک گذاشتم چون آنها 4تا هافبک داشتند گفتم میانه میدان را بگیریم. دیدم شدند 5تا هافبک. تعجب کردم. شمردم دیدم 12نفره به زمین آمده اند. هرچه به داور گفتم قبول نکرد. یکهو کنار خط دیدم کاپیتان ما یک از بازیکنان اونها را گرفته. گفتم ولش کن گفت این نفر دوازدهم بود. می خواست دربره.کنار خط کشتی شروع شد. کشتی را کاپیتان ما برد اما بازی را با رای کمیته انضباطی سه بر صفر بازنده شدیم.


***


پنالتی که شد به مهدی ثابتی گفتم بچسبه به تیر دروازه. بحث اعتراض به داور نبود.اگر خدای ناکرده شیرجه می زد ومصدوم می شد من شرمنده خانواده اش می شدم. اینها امانتند دست ما.


***


در کل مقصر خاله‌ها هستند! خاله و خاله‌بازی پدر فوتبال را درآورده! یکی از من پرسید چطور مربی شوم؟ گفتم ببین در فامیل‌تان چه کسی پتانسیل پیشرفت دارد؟ از الان به او بچسب! فردا که مدیر شد، تو هم مربی می‌شوی!



***


من یک ایراد از تاکتیک استانکو گرفتم که چرا باید هرکس از هرکجا گرفت برای دایی سانتر کند؟ آمدیم پیشانی دایی کورک زد! بعد چه؟


***


بازی داشتیم با تیم همایون‌خان‌ شاهرخی، دروازه‌بان ما فامیلش «لک» بود و گل‌هایی که قبل از بازی بین مربیان رد‌وبدل می‌شود، دست او بود. ما رفتیم داخل زمین و او نیامد، همینطور که به همایون خان نزدیک می‌شدم با صدای بلند صدا می‌زد؛ «لک، لک، لک‌لک!» آقا کل نیمکت ما در کسری از ثانیه می‌گفتند: «لک‌لک»! همایون خان فکر کرد ما لک‌لک گم کرده‌ایم! همین که دستیارم گفت: «آن‌جاست، دارد می‌آید» همه برگشتند به آن سمت که لک‌لک ما را ببینند!

ییخشید اسمم یادم رفت.
استاد

نفس چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ب.ظ

منتظره مطالب جدیدتری تو وبلاگتون هستم.

همان گونه که بارها گفته ام باید هویت شما دست کم برای من مشخص باشد تکرار کردم که شرمنده تان نشویم.

آشنا پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ب.ظ


چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

اما آدمی نیست.

استاد شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:02 ق.ظ

سلام امین!

امین جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام
سلام از ماست استاد ---- اوضاع بر وفق مراد است؟
شرمنده می دونم خیلی دیر کردم
------------------------------------
وقتی ساقی چشمان تو باشد - یک استکان چای یا شراب چه فرقی میکند - ما نخورده مستیم
--------------
الهی همه گویند بده امین گوید بگیر
-------------
و به قول سهراب اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت
-------------------
برای شاد بودن تنها به بدنی سالم و حافظه ای ضعیف نیاز است

سلام امین دوست داشتنی
خدا را شکر تو چطوری؟

امین جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ق.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

جبر ننگ ریاضیات است
-----------
و قلبها وقتی حرفی برای گفتن ندارند سکوت می کنند

امین جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ب.ظ

من حالم خیلی خوبه خدا رو شکر استاد
عاشق شانه ام --- شانه ای که افکار پریشانم را شانه ای دوباره زند
-------------
بیا و ببین--- روی ماهت نگاهم را تماشایی کرده است. مگر نه؟
-------------

خدا را شکر امین
خدا را شکر

امین شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ب.ظ

سلام استاد و سلام دوستان
روزها بیداری و شبها بی خوابی -- هیچ قرص خواب آوری حریف یاد تو نیست.

پشت کامیون نوشته بود به مشکلاتت بخند دارم از خنده روده بر می شوم.

یک لحظه تصور کن دنیا را بدون احمقها -دنیای بی مزه نه سودی نه سودایی

سلام امین
۱-بابت کار میثم از سلمان و تو ممنونم.
۲-عن قریب باید کلبه بعدی ات را بسازم اجازه هست؟
۳-زیبا بود.
ممنون

امین شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام
رفتگر
می شنوی صدای خش خش برگها این کارمندان قراردادی شاخه هاست که با رفتگر خلوت کرده اند و هر دو از تاوان آمدن می گویند--کنتراست تصویرت را بالا ببر - ببین دستان رفتگر، پاتوق پینه هاست-نمی دانم که چکمه های رفتگر به حال برگها یا به حال رفتگر یا به حال زندگی گریه میکنند-من نمی دانم که در رویای یک خرمگس خر شدن ارجح است یا مگس شدن اما می دانم و دلم خوش است از این دانایی که جارو تنها عصای پیری این رفتگر است که از او نمیگیرند.

سلام
امین تو چه قلمی داری!
امین تو حیفی!
پسر بی ادعا! این طوری زمانه حقتو نمی ده ها! گفته باشم.

امین یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ب.ظ

سلام استاد دوست داشتنی هستید.
از لطفتون ممنونم - پیگیری شما منو عاشق خودتون کرده - میثم مجتبی و شما یعنی حس نوستالژی دانشجو و گاه گاهی دانشگاهی بودن
استاد اگه بر سرم منت بگذارید و کلبه نسازید ممنون میشم می ترسم بدقول شم اما قول میدم زود به زود مزاحم کلبه های دوستانی چون سلمان بشم - از لطفتون ممنون
راستی امام رضا منو طلبیده دارم میرم از فردا تا جمعه مشهد زیارت
و اما بعد....
همه چیز خوب است مثلا همین میزهای چوبی برای پنهان ماندن شکمهای ما کارمندها خوب نیست؟ و یا همین تورم -نمی دانید چه شکمها که ورم کرده است از این تورم ویا مرگ که گر نبود ارتفاع برجها به کره ماه می رسید و یا نبود آزادی که گر همین بند کفشم آزادی می داشت مرا به زمین میزد احتراما دستور فرمایید خفه کنند مسافرکشانی که فریاد میزنند آزادی آزادی

به نام خدا
سلام
ممنونم امین
آرزوی زیارت قبولی دارم سلام مرا به ایشان برسان و بگو آن جوون ۱۸ ساله ای را که روز اول قبولی اش پیش شما اومد وباهاتون حرف زد و الان ۴۶ ساله شده کماکان کمک کنید!

خدا را شکر که همه چی خوبه. خدا را شکر.

تو نبودنت هم بودنه. چشم کلبه نمی سازیم!

رحیمی نژاد دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ق.ظ

به نام خدا
سلام
چه به موقع اومدم
منم دعا کنید
امام علی (ع) : هرکه دوست دارد بدون ثروت غنی شود و بر سلطه و قدرت عزت یابد و بدون فامیل و خویشاوند فزونی یابد باید از ذلت معصیت خدا به سوی عزت طاعت او خارج شود . که اگر این طور شد همه آن مطالب را خواهد یافت. آثارالصادقین جلد 13 صفحه 251

سلام

آشنا دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ب.ظ

سلام

دل کندن اگر آسان بود فرهاد به جای بیستون دل میکند

آفرین

آشنا سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ق.ظ

خدایا
دستم به آسمانت نمی رسد
اما تو که دستت به زمین می رسد
“ بلندم کن “



عالی

امین دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام استاد و سلام دوستان
آشنا ممنونم از حضورت در کلبم و شرمنده ام که نمی تونم با حضورم تلافی کنم شرمنده....

پدرم کارگر بود
تنش بوی عرق می داد
برادرم فیلسوف بود
دهانش بوی عرق می داد
پدرم مرد
او را به خاک سپردیم و سنگ قبرش را با گلاب شستیم
از آن روز
خانه بوی عرق می دهد
گورستان بوی فلسفه.
-------------------------------

سلام امین دانا

رحیمی نژاد سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:53 ق.ظ

به نام خدا
سلام
به زخم تیغ نامردان ، به خودخواهی بی دردان
زمین رنجور و بیمار است ، نمی بینم لبی خندان
همه سر در گریبانیم ، همه خاموش و نادانیم
به جرمی که نمی دانیم ، اسیر بند هجرانیم
به این تکرار بیهوده ، چه وقت اندیشه باید کرد
چرا از خود نمی پرسیم ، چرا این پیشه باید کرد
چراغ رابطه خاموش ، شب بی آرزو خاموش
غمی جانکاه و درد آور ، مرا بگرفته در آغوش
همه گلواژه ها زخمی ، لب ناگفته ها زخمی
چه می پرسی ، که من چونم ، نگو غم ، کرده افسونم
من از این ظلمت دنیا ، دلم بگرفته ، دلخونم
میان ماندن و رفتن ، غمه ناگفته را گفتن
اسیر دست تردیدم ، به خاک افتاده امیدم
در این دنیای دل مُرده ، بهار عاشقی مُرده
به پیشانییه این دنیا ، چرا داغ عبث خورده !؟

سلام
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد