کلبه محرم-با یادآوری ۱۳

باز این چه شورش است...

نظرات 52 + ارسال نظر
منتظر سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ب.ظ

به نام خدایی که کربلا را افرید تا ما وطن داشته باشیم.

در دیار عشق همه چیز در سکوت رقم می خورد
این همه هیاهو برای چیست نمیدانم!

کربلا را ببین!
هر چه صداست همه در جبهه یزید است
کربلائیان آرام جان می دهند.

کربلائیان آرام زندگی می کنند
بی ادعایند و گوشه گیر
گویی استخوانهایی از پولاد دارند که دست غدار روزگار را آن توان نیست که در هم شکندشان.
از همانها هستند که علی در وصفشان می گوید: آه که چه شیفته دیدار ایشانم! آه که چه آرزومند پیروزی ایشان!

امید طاهری سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:43 ب.ظ

یه جمله از دکتر علی شریعتی :

درعجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند اما بر حسین و زهرایی می گریند که آزاد زیستند.

۱۳ سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:49 ب.ظ

به نام خدا

تلاطم نظام هستی در شهادت امام حسین علیه السلام
منابع مقاله:
مجله فصلنامه معرفت، شماره 65، محمّدرضا جبّاری؛

پیش درآمد

حادثه عاشورا را با توجه به ماهیت و اهداف و پیامدهایش، می توان عظیم ترین واقعه در نظام هستی برآورد کرد، این بدان روست که قهرمان و شخصیت حادثه، شخصیتی همچون حسین بن علی علیه السلام ؛ برترین هدف آن، حفظ اصالت برترین ادیان، و مهم ترین پیامد آن بقای اسلام است. چنین حادثه ای با این ویژگی ها از عصر آدم علیه السلام تا بعثت حضرت خاتم صلی الله علیه و آله سابقه نداشته است؛ اسلام که با بعثت نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در عرصه هستی رخ نمود، در بقایش ریزه خوار خوان قیام حسینی است.

برای بررسی ابعاد عظمت این قیام، مسیرهای متفاوتی را می توان پیمود. اما آنچه اکنون در صدد آنیم، نگاهی است به گزارش های مربوط به گریه نظام هستی بر شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام ، به ویژه گریه آسمان. این گزارش ها، گوشه ای از گزارش هایی هستند که بر مجموعه ای از تحوّلات و رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین علیه السلام دلالت دارند.

این روایات را هم در منابع روایی و تاریخی شیعه و هم اهل سنّت می توان یافت. تعدادی از این خوارق عادات و امور شگفت توسط برخی از امامان شیعه علیهم السلام ، همچون امیرالمؤمنین علیه السلام ، امام حسن مجتبی علیه السلام ، امام سجّاد علیه السلام ، امام باقر علیه السلام ، امام صادق علیه السلام ، امام رضا علیه السلام ، امام جواد علیه السلام و امام عصر علیه السلام نقل شده، و تعدادی نیز از سوی برخی از اصحاب آنان همچون ابوذر، میثم تمّار، ابن عباس و ام سلمه گزارش شده اند.

در روایات اهل سنّت نیز تعداد زیادی روایت به چشم می خورند که به رجال ناقل حدیث منتهی می شوند و بعضی از این روایات نیز منقول از سوی برخی بزرگان و ائمّه اهل سنّت هستند. روایاتی نیز به صورت مرسل نقل شده و برخی از مؤلّفان اهل سنّت نیز بدون اشاره به سند، به نفس حوادث اشاره کرده اند. جالب آن که گاه بعضی از خوارق عادات، منقول از برخی سران حکومتی یا وابستگان و مأموران آن هاست.

یکی از مسائل مهم در این مبحث، بررسی انگیزه راویان و مؤلّفان اهل سنّت در پرداختن تفصیلی به خوارق عادات مترتّب بر شهادت امام حسین علیه السلام است. به راستی، چه محملی برای این توجه خاص نسبت به این بعد از قیام امام حسین علیه السلام در منابع سنّی می توان یافت؟

برخی از محققان معاصر معتقدند: این که منابع سنّی در زمینه ماهیت و انگیزه و فلسفه قیام، توجه لازم را مبذول نداشته اند، اما به طور افراطی به ذکر حوادث خارق عادات در این حادثه پرداخته اند، نشانگر نوعی حرکت مرموزانه و پنهان برای ایجاد غفلت نسبت به اصل قیام و اهداف آن، و توجه دادن اذهان به امور و قصه های عجیبی است که بعضا ریشه در اخلاق و عادات عصر جاهلی دارند. که بر فقدان افراد مهم قبیله، حوادث عجیب را مترتّب می کرده اند. در این تحلیل، این گونه خوارق عادات به هیچ روی، با عقل و استدلال و سند قابل اثبات نیستند و منابع شیعی بدان ها نپرداخته اند، و نقل این ها برای مشغول کردن اعراب و عوام النّاس به این مسائل، به جای آگاه ساختن و پرداختن به فلسفه عاشورا و تبیین نهضت امام حسین علیه السلام و انگیزه این قیام الهی، بوده است. و این همان چیزی بود که حکّام اموی و عبّاسی و مورّخان وابسته به آنان به طور مرموزانه ای دنبال می کردند. این احتمال آن گاه بیش تر تقویت می شود که به این نکته توجه کنیم که این دسته از مورّخان و راویان چندان هم قایل به مقام و قداست ویژه و فوق العاده برای امام حسین علیه السلام نبوده اند!(1)

این که تحلیل یادشده تا چه حد با مستندات تاریخی قابل انطباق است و این که آیا محمل دیگری برای توجه خاص منابع سنّی به خوارق عادات مترتب بر شهادت امام حسین علیه السلام می توان یافت یا خیر؛ نکته ای است که در خلال مباحث بدان پرداخته خواهد شد.


از سوی دیگر آن سان که گذشت روایات شیعه نیز، اعم از روایات رسیده از امامان شیعه علیهم السلام و یا روایات منقول از برخی از اصحاب برجسته آنان، حوادث عجیب و خوارق عادات رخ داده پس از شهادت امام حسین علیه السلام را نقل کرده اند و طبیعی است که این روایات محک خوبی برای سنجش و بررسی میزان درستی و اتقان روایات سنّی است. در بررسی هر دو دسته روایات شیعی و سنّی، می بایست هم جنبه سندی و هم جنبه دلالی را مورد مداقّه قرار داد.

نکته دیگر آن که با توجه به خارق عادت بودن این حوادث (در صورت قبول)، طبعا باید توجیه معقولی نسبت به حادثه ارائه داد. مراد از «توجیه معقول»، نظام مند کردن معجزات و تطبیق آن ها با اصل علیّت و اصل سنخیّت و نیز قوانین قطعی حاکم بر نظام طبیعی است.

و در نهایت باید نگاهی به این سؤال افکند که راز این رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین علیه السلام چه بوده است؟ و آیا در حوادث دیگر نیز مثل و مانندی دارد؟

مجموع روایات شیعی و سنی را درباره رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین علیه السلام می توان در چهارده عنوان دسته بندی کرد:

1. گریه اجزای تکوینی نظام هستی؛

2. امور خارق عادات در نظام هستی؛

3. پیدایش خون در نقاط گوناگون؛

4. گریه و نوحه جن و مَلَک و حیوانات؛

5. ندای هاتفی از غیب؛

6. حرکت و تموّج قبر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله ؛

7. ظهور کفّ خونین و قلم آهنین و نوشتن اشعاری در رثای امام حسین علیه السلام ؛

8. رخدادهای عجیب مربوط به رأس الحسین علیه السلام و اجساد شهدا؛

9. رخدادهای عجیب مربوط به تربت و قبر امام حسین علیه السلام ؛

10. رخدادهای عجیب مربوط به برخی حیوانات؛

11. تبدّل ماهیت اشیای به غارت رفته از حرم امام حسین علیه السلام ؛

12. مجازات های عجیب دنیوی برای قاتلان یا شاهدان قتل حسین علیه السلام ؛

13. محرومیت مخالفان شیعه از درک عید فطر أضحی؛

14. لعن و نفرین بر قاتلان امام حسین علیه السلام توسط اجزای نظام هستی.

آنچه اکنون بدان پرداخته می شود تنها اولین عنوان یعنی گریه اجزای تکوینی نظام هستی است.

ابتدا نمونه هایی از روایات مربوط عرضه می گردند، سپس به نقد و بررسی هریک خواهیم پرداخت.

روایات امامان شیعه علیهم السلام

بیش ترین روایات در محورهای یادشده، مربوط به گریه اجزای نظام هستی پس از شهادت امام حسین علیه السلام است. در این روایات، گاه از گریه زمین و آسمان، و گاه از گریه آنچه در هستی است و یا گریه آنچه ما بین زمین و آسمان و آنچه در آن هاست، و یا گریه خورشید و ماه، و یا گریه بهشت و دوزخ سخن به میان آمده است.

بسیاری از روایات رسیده از معصومان علیهم السلام متضمّن گریه آسمان و زمین و دیگر اجزای هستی بر امام حسین علیه السلام است. در این روایات، معمولاً به آیه شریفه 29 سوره مبارکه «دخان» اشاره شده که فرموده: «فما بَکَتْ علیهم السّماء و الارضُ و ما کانوا مُنظرین» که ناظر به هلاکت فرعون و قوم اوست و این که نه آسمان و نه زمین بر آنان نگریستند و آنان از مهلت یافتگان نبودند؛ این روایات پس از اشاره به آیه یادشده، تنها دو تن را در طول تاریخ مصداق کسانی معرفی کرده اند که آسمان و زمین بر آنان گریسته اند و آن دو تن عبارتند از: حضرت یحیی علیه السلام و امام حسین علیه السلام . اکنون برخی از روایات ذکر می شوند:

امیرالمؤمنین علیه السلام آن گاه که یکی از دشمنان خدا و رسول صلی الله علیه و آله در حال عبور بود، این آیه را تلاوت فرمود: «فما بَکَتْ علیهم السَّماءُ و الارضُ و ما کانوا مُنظرین»، و هنگامی که امام حسین علیه السلام در حال عبور بود، فرمود: «اما زمین و آسمان بر این (اشاره به حسین علیه السلام ) خواهند گریست، و زمین و آسمان جز بر یحیی بن زکریا و حسین بن علی علیهماالسلام نگریسته است و نخواهد گریست.»(2)

روایت دیگر، بنا به نقل ابن قولویه از ابراهیم نخعی، چنین است: «روزی امیرالمؤمنین علیه السلام وارد مسجد شده و اصحابش نیز گرد حضرت نشستند. در این هنگام، امام حسین علیه السلام وارد شده و در برابر امیرالمؤمنین علیه السلام ایستاد. امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی که دست مبارک خویش را بر سر امام حسین علیه السلام نهاده بود، فرمود: «فرزندم، خداوند اقوامی را در قرآن کریم مورد سرزنش قرار داده و فرموده است: "فما بکَتْ علیهم السَّماءُ و الارضُ و ما کانوا منظرین"؛ قسم به خدا، که تو را خواهند کشت، سپس آسمان و زمین بر تو خواهند گریست.»(3)


امام سجّاد علیه السلام پس از بازگشت از کربلا و ورود به مدینه، ضمن خطبه ای چنین فرمود: «ای مردم، پس از این مصیبت بی مانند، کدام یک از مردانتان تواند شاد بود؟ یا کدامین قلب به خاطر آن محزون نتواند بود؟ یا کدامین چشم تواند که اشکش را حبس کند؟ و یا نسبت به بارش سیل آسای اشک بخل ورزد؟ همانا آسمان های هفتگانه بر قتل او گریستند، و دریاها با امواجشان و آسمان ها با ارکانشان و زمین با پهنه وسیعش، و درختان با شاخه هاشان، و ماهیان اعماق دریاها و ملائکه مقرّب و اهل آسمان ها همگی بر قتل او گریستند.»(4)


آن حضرت در روایتی دیگر به پدر عمرو بن بثیت فرمودند: «آسمان از بدو خلقت جز بر دو تن، یعنی یحیی بن زکریا و حسین بن علی علیهماالسلام نگرییده، و گریه اش بدین صورت است که هنگام قرار گرفتن زیر آسمان، بر روی لباس چیزی شبیه اثر کَکْ به رنگ خون مشاهده می شود.»(5)


امام باقر علیه السلام نیز ضمن روایتی، با اشاره به بدکاره بودن مادران قاتلان انبیا و اوصیا، به گریه آسمان بر شهادت امام حسین علیه السلام به مدت چهل روز اشاره کرده و آن را از ویژگی های حضرت یحیی و امام حسین علیهماالسلام دانسته، و در ادامه بر گریه خورشید و ملائکه اشاره کرده است.(6)


در میان امامان شیعه علیهم السلام شاید بیش ترین روایات در زمینه گریه نظام هستی بر شهادت امام حسین علیه السلام ، از امام صادق علیه السلام به دست مارسیده است.برخی ازاین روایات چنین است:


امام صادق علیه السلام به حنّان فرمود: «حسین علیه السلام را زیارت کنید و بر او جفا مورزید؛ چرا که او سیّد جوانان شهید یا سیّد جوانان اهل بهشت است و شبیه یحیی بن زکریا علیه السلام است، و آسمان و زمین تنها بر آن دو گریسته اند.»(7)

آن حضرت در جمع برخی از اصحابشان، همچون حسین بن ابی فاخته و ابوسلمه سرّاج و یونس بن یعقوب و فضیل بن یسار، فرمود: «همانا اباعبدالله الحسین علیه السلام هنگامی که به شهادت رسید، آسمان ها و زمین های هفتگانه بر او گریستند، و آنچه در آسمان ها و زمین ها و در بین آن هاست، و آنچه در بهشت و دوزخ است و آنچه دیده می شود و دیده نمی شود، همگی بر حسین علیه السلام گریستند، بجز سه چیز که بر حسین علیه السلام نگریستند و آنان، بصره و دمشق و آل حکم بن ابی العاص بودند!»(8)


در روایت دیگری، امام صادق علیه السلام به صحابی گران قدرش، زراره فرمود: «ای زراره، همانا آسمان، چهل روز بر حسین علیه السلام خون گریست، و زمین چهل روز با سیاهی بر حسین علیه السلام گریست، و خورشید چهل روز با سرخی و کسوف بر حسین علیه السلام گریست، و کوه ها از هم پاشیدند و دریاها متلاطم شدند، و ملائکه چهل روز بر حسین علیه السلام گریستند...»(9)


آن حضرت به داود بن فرقد نیز فرمودند: «آسمان و زمین یک سال بر حسین و یحیی علیهماالسلام گریستند، و گریه آسمان همان سرخی آن است.»(10)


در روایتی دیگر، امام صادق علیه السلام فرمود: «حسین و یحیی علیهماالسلام پیش از خود همنامی نداشتند (لم نجعل له من قبل سمیّا) و آسمان تنها برای آن دو، چهل روز گریست، و گریه آن به این صورت بود که به هنگام طلوع و غروب سرخ رنگ بود.»(11)


آن حضرت به عبدالله بن هلال نیز فرمود: «تا چهل روز خورشید با سرخی طلوع و غروب می کرد، و این گریه او بود.»(12)


در روایت معروف ابن شبیب از امام رضا علیه السلام نیز، آن حضرت به گریه آسمان های هفتگانه و زمین اشاره کرده اند.(13)


امام جواد علیه السلام نیز در روایتی، ضمن اشاره به آیه شریفه «لم نَجعل لَه من قبلُ سمیّا» و این که حضرت یحیی و امام حسین علیهماالسلام پیش از خود همنامی نداشته اند، فرمود: «... و آسمان و خورشید بر آن دو، چهل روز گریستند، و گریه آن ها به این صورت بود که خورشید به هنگام طلوع و غروب سرخ رنگ بود.»(14)


در زیارت «ناحیه مقدسه» نیز (بنا بر صحّت سند آن) چنین جمله ای را خطاب به اباعبدالله الحسین علیه السلام می بینیم: «[با شهادت تو] آسمان و ساکنانش، بهشت ها و نگهبانانش، کوه ها و کوه پایه ها، دریاها و ماهیانش، شهر مکّه و پایه هایش، بهشت ها و جوانانش، خانه کعبه و مقام ابراهیم، و مشعرالحرام و حلّ و حرم، جملگی بر تو گریستند.»


روایات اصحاب ائمّه علیهم السلام

مسأله گریه آسمان و زمین و دیگر اجزای نظام خلقت در کلمات اصحاب برجسته امامان شیعه علیهم السلام نیز منعکس شده است که به نمونه هایی از آن اشاره می شود:

هنگامی که عثمان، ابوذر را به «ربذه» تبعید کرد، برخی از مردم به وی گفتند: دل خوش دار که این سختی ها در راه خدا اندک است.» ابوذر نیز ضمن تصدیق مطلب، گفت: «ولکن شما در قبال قتل حسین علیه السلام چه خواهید کرد؟ به خدا قسم، در اسلام پس از قتل خلیفه (مراد امیرالمؤمنین علیه السلام است) کشته ای بزرگ تر از او نخواهد بود و خداوند شمشیر انتقام خود را به وسیله فردی از ذریّه حسین علیه السلام بیرون خواهد کشید. و اگر بدانید که بر ساکنان دریاها و کوه ها و بیشه ها، جنگل ها و صخره ها و اهل آسمان در نتیجه قتل او چه می گذرد، آن چنان خواهید گریست تا جان از کالبدتان خارج شود...»(15)

از دیگر اصحاب برجسته امیرالمؤمنین علیه السلام میثم تمّار است که ضمن سخنانی به تأثیرات عجیب قتل امام حسین علیه السلام در نظام هستی و گریه همه چیز اشاره کرده است. جبله مکیّه می گوید: شنیدم که میثم تمار قدّس الله روحه می گفت: «به خدا قسم، این امّت فرزند پیامبرش را در دهم محرّم خواهد کشت و دشمنان خدا آن را روز مبارک می دانند و این، رخ خواهد داد و مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام مرا مطّلع ساخته است که همه چیز بر حسین علیه السلام خواهند گریست، حتی وحوش بیابان ها و ماهیان دریاها و پرندگان آسمان، و خورشید و ماه و ستارگان، و آسمان و زمین و مؤمنان از انس و جنّ، و تمامی ملائکه آسمان ها و زمین ها، و رضوان و مالک و حاملان عرش، و آسمان خون و خاکستر خواهد بارید...»(16)


در خطبه حضرت زینب علیهاالسلام در کوفه نیز این تعبیر به چشم می خورد: «.. لقد جئتم شیئا إدّا، تکادُ السمواتُ یتفَطَّرنَ مِنه، و تَنشقُّ الارضُ و تخِرُّ الجبالُ...»(17)؛ همانا امر ناهنجاری آوردید که بسا آسمان ها از هم فرو ریزند و زمین بپاشد و کوه ها با خاک یکسان شوند.


شیخ صدوق طی روایتی از فاطمة بنت علی علیه السلام چنین نقل کرده است: «[با شهادت امام حسین علیه السلام ] هیچ سنگی در بیت المقدّس از زمین برداشته نشد، مگر آن که در زیر آن خون تازه یافت می شد، و نور خورشید بر روی دیوارها به رنگ سرخ همچون ملحفه های رنگین مشاهده می شد، و این چنین بود تا زمانی که علی بن الحسین علیه السلام به همراه زنان [از شام [خارج گردید و سر امام حسین علیه السلام به کربلا بازگردانده شد.»(18)



روایات اهل سنّت

در منابع اهل سنّت نیز روایات زیادی درباره گریه اجزای مختلف نظام هستی پس از شهادت امام حسین علیه السلام به چشم می خورند که برخی از آن ها مرور می شوند:

در صحیح مسلم، در تفسیر آیه شریفه «فما بکَتْ علیهم السماءُ و الارض» (دخان: 29) به نقل از سُدّی آمده است: «هنگامی که امام حسین علیه السلام به قتل رسید، آسمان گریست و گریه آن همان سرخی اوست.»(19)

در تفسیر ثعلبی نیز در ذیل آیه یادشده آمده است: «هرگاه مؤمن رحلت می کند، آسمان و زمین تا چهل روز بر او می گریند»، و سپس به نقل از عطاء آمده است: «گریه آسمان همان سرخی اطراف آن است.»(20)


از محمد بن سیرین نیز نقل شده است: «آسمان پس از یحیی بن زکریّا بر کسی جز حسین بن علی علیه السلام نگریست.»(21)


همچنین از وی نقل شده است که به هشام بن محمد گفت: «آیا می دانی سرخی در افق از چیست؟ این سرخی از روز قتل حسین علیه السلام پدید آمده است.»(22)


در بسیاری از منابع اهل سنّت از علی بن مسهر قرشی نقل شده است که از جدّه اش، ام حکیم، چنین روایت کرده: «به هنگام شهادت امام حسین علیه السلام من دختر جوانی بودم و آسمان به مدت چند روز همچون لخته خون بود»، و در بعضی روایات، مدت یک سال و نه ماه آمده و در بعضی دیگر، مدت هفت روز و شب آمده است.(23)


از خلاد صاحب السمسم نیز نقل شده که از مادرش چنین روایت کرده است: «برای مدتی پس از قتل حسین علیه السلام ، نور خورشید در هر صبح و شام به رنگ سرخ بر روی دیوارها ظاهر می شد و هیچ سنگی برداشته نمی شد، جز آن که زیر آن خون تازه یافت می شد.»(24)


اسود بن قیس نیز گفته است: «آفاق آسمان به مدت شش ماه پس از قتل حسین علیه السلام سرخ رنگ بود، گویا که خونین است.»(25)


عیسی بن حارث کندی نیز گفته است: «پس از قتل حسین علیه السلام به مدت هفت روز، آن گاه که نماز عصر را ادا می کردیم و به خورشید می نگریستیم، نور آن را بر روی دیوارها همچون ملحفه های رنگین می دیدیم، و ستارگان نیز بعضی به بعضی دیگر برخورد می کردند.»(26)


و از جمیل بن زید نیز نقل کرده اند: «آسمان به هنگام قتل حسین علیه السلام سرخ رنگ شد.»(27)


یزید بن ابی زیاد نیز گفته است: «آن گاه که حسین علیه السلام به قتل رسید، من چهارده ساله بودم... و آفاق آسمان سرخ رنگ شد...»(28)


در روایت ابی معمر نیز چنین آمده است: «آسمان به مدت یک ماه پس از قتل حسین علیه السلام سرخ رنگ بود.»(29)


در حدیث عثمان بن ابی شیبه مدت سرخی بر روی دیوارها، هفت روز گزارش شده است.(30)


ابراهیم نخعی نیز در این باره گفته است: «پس از قتل حسین علیه السلام اقطار آسمان سرخ رنگ شد، و این وضع همچنان ادامه داشت. آن گاه آسمان شکافته شد و از آن خون بارید.»(31)


و اسعد بن قیس نیز چنین روایت کرده است: «آن گاه که حسین علیه السلام کشته شد، یک سرخی از جانب مشرق، و سرخی دیگر از جانب مغرب برخاست و در دل آسمان با یکدیگر متلاقی می شدند.»(32)


سیوطی، از عالمان پر تألیف اهل سنّت، پس از اشاره اجمالی به شهادت امام حسین علیه السلام (به این دلیل که قلب، تحمّل ذکر تفصیلی آن را ندارد) به حوادث پس از شهادت اشاره کرده است: «آن گاه که حسین علیه السلام به قتل رسید، نور خورشید به مدت هفت روز بر روی دیوارها همچون ملحفه های رنگین بود و ستارگان به یکدیگر برخورد می کردند، و قتل حسین در روز عاشورا اتفاق افتاد و در این روز، خورشید دچار کسوف شد و آفاق آسمان به مدت شش ماه پس از قتل او سرخ رنگ بود و سپس این سرخی پس از آن، همچنان در آسمان دیده می شود، در حالی که پیش از قتل حسین علیه السلام چنین چیزی در آسمان دیده نمی شد.»(33)


ابن ابی الدنیا نیز روایت کرده است: «آسمان و زمین نگریستند، جز بر دو تن، و گریه آسمان آن است که همچون چرم دبّاغی شده سرخ رنگ می شود. و هنگامی که یحیی بن زکریّا علیه السلام کشته شد، آسمان سرخ شد و خون بارید. و هنگامی که حسین بن علی علیه السلام کشته شد، آسمان سرخ فام شد.»(34)


بلاذری و خطیب بغدادی نیز گفته اند: «این سرخی شفق که [در افق آسمان [است، قبل از قتل حسین علیه السلام وجود نداشت.»(35)


ابن اثیر نیز گفته است: «به مدت دو یا سه ماه پس از قتل حسین علیه السلام به هنگام طلوع خورشید تا آن گاه که خورشید بالا بیاید، گویا دیوارها آغشته به خون بودند.»(36)


ابن سعد نیز سرخی در آسمان را مربوط به پس از قتل امام حسین علیه السلام دانسته است.(37)



اشعار

خون گریستن هستی در شهادت سید شهیدان در اشعار شعرا نیز منعکس شده است که برای نمونه، به مواردی اشاره می شود:

سلیمان بن قتیبه عدوی، سه روز پس از عاشورا، آن گاه که به کربلا رسید و محل شهادت شهدا را دید، چنین سرود:

«مررتُ علی ابیاتِ آلِ محمّد
ٍفلم أرها امثالها یومَ حلَّت

اَلَم تر أنّ الشمسَ اضحت مریضة
ًلفقدِ حسینٍ و البلادَ اقشعرّت»؛(38)

بر خانه های آل محمد صلی الله علیه و آله عبور کردم، ولی آن ها را همچون روز اول ندیدم. آیا نمی بینی که خورشید به خاطر فقدان حسین علیه السلام مریض شده و سرزمین ها به لرزه درآمده اند؟


و در اشعار سید حمیری چنین آمده است:

«بکت الارضُ فقده و بکته
باحمرارٍ له نواحی السماءِ

بکتا فقده اربعین صباحا
کلَّ یومٍ عند الضُّحی و المساء»؛(39)

زمین بر فقدان حسین علیه السلام گریست و نواحی آسمان نیز با سرخی بر او گریستند. زمین و آسمان تا چهل روز هر صبح و شام بر فقدان حسین گریستند.


ابوالعلاء معرّی نیز گفته است:

«و علی الدّهرِ مِن دماءِ الشهیدین
علیٍّ و نجلِه شاهدان

و هما فی اواخر اللیل فجران
و فی اوّلیاته شفقان»؛(40)

خون های دو شهید، یعنی علی علیه السلام و فرزندش، دو شاهد و حجت بر زمانه اند. این دو شهید در اواخر شب دو فجر و سپیده، و در اوایل شب دو شفق (در افق)اند.


عبدالحسین حویزی چنین سروده است:

«اَیُّها السائل عن افق السماء
کیفَ ابدت حمرةً بالشفق

و صحیح القول عندی أنّها
حمرةٌ من دمعها المنطلق

لم تزل تبکی دما أعیُنها
بدمٍ منه ثری الطف سُقی»؛(41)

ای آن که درباره سرخی شفق در افق آسمان می پرسی، سخن درست در این باره نزد من آن است که این سرخی ناشی از اشک جاری آسمان است، و همواره از چشمان آسمان خونی جاری است که سرزمین طف با آن سیراب می شود.


نقل و تحلیل روایات

از روایاتی که گذشت می توان چنین استنباط کرد که اصل مسأله گریه هستی به ویژه زمین و آسمان بر شهادت امام حسین علیه السلام امری قطعی است؛ زیرا روایات بسیاری از جانب امامان شیعه علیهم السلام ، اصحاب آنان و راویان غیر شیعی در این زمینه صادر شده که در مجموع، گریه نظام هستی بر حادثه قتل حسین علیه السلام را مسجّل می کنند. به ویژه آن که بعضی از این روایات دارای سند صحیح بوده و یا در منابع معتبری همچون کامل الزیارات نقل شده اند و بدین لحاظ، شاید تلاش برای نقد سندی این روایات چندان ضروری و سودمند نباشد؛ چرا که می توان نسبت به اصل مدعای این روایات، ادعای تواتر معنوی کرد.

مدت زمان گریه

اما همان گونه که از بررسی روایات یادشده به دست می آید، اختلافاتی در مضامین این روایات به چشم می خورد. یکی از بارزترین وجوه اختلاف روایات، اختلاف در مدت زمان این حادثه است. در روایات رسیده از امامان شیعه علیهم السلام سه گونه تعبیر دیده می شود:

1. نسبت دادن گریه به زمین و آسمان و دیگر اجزای هستی بدون اشاره به محدوده زمانی؛

2. تقیید گریه آسمان و زمین به مدت یک سال؛

3. تقیید به مدت چهل روز.

تعداد روایات دسته سوم بیش تر است. اما روایات رسیده از اصحاب ائمه، از جمله روایت ابوذر و میثم تمّار عاری از هرگونه تقیید زمانی هستند و روایت فاطمه بنت علی علیه السلام به زمان بازگشت اهل بیت علیهم السلام به مدینه مقیّد است.

در روایات منقول در منابع اهل سنت چنان که گذشت نیز چند تعبیر به چشم می خورد:

1. بدون تقیید به زمانی معیّن؛

2. ذکر مدت چند روز؛

3. ذکر مدت هفت روز؛

4. ذکر مدت یک ماه؛

5. ذکر مدت چهل روز؛

6. ذکر مدت دو یا سه ماه؛

7. ذکر مدت یک سال و نه ماه.

بدین سان، این پرسش مطرح می شود که سرّ این اختلافات در محدوده زمانی گریه هستی به ویژه گریه آسمان و خورشید چیست؛ اختلافی که در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز به چشم می خورد؟

یک توجیه کلی درباره اختلافات یادشده در روایات می تواند این باشد که هرقدر به زمان حادثه نزدیک تر می شویم، تأثیر عظمت مصیبت بر اجزای هستی نیز بیش تر می شود. بدین روی، برخی از خوارق عادات که مترتّب بر شهادت امام حسین علیه السلام بودند و در نظام هستی در روزهای پس از شهادت رخ نمودند، محدود به همان روزهاست؛ حوادثی همچون زلزله، کسوف، بادهای سرخ و سیاه و بارش خون و خاکستر. از این رو، می توان گفت: نماد گریه هستی، که همان خون نما بودن خورشید و نور آن بر روی دیوارهاست، در روزهای اولیه پس از شهادت امام حسین علیه السلام شدیدتر بود. برای نمونه، می توان به برخی از روایات موجود در منابع غیر شیعی اشاره کرد که سرخی خورشید در روزهای پس از شهادت را به «علقم» (خون بسته) و یا به «وردة کالدهان» (چرم دباغی شده و به رنگ سرخ) یا به «ملاحف معصفرة» (ملحفه های رنگین به رنگ گل معصفر) تشبیه کرده اند. از سوی دیگر، این مضمون در برخی روایات هست که سرخی شفق که پس از قتل امام حسین علیه السلام ظاهر شد، همچنان ادامه دارد، در حالی که شدت این سرخی امروزه در حدی نیست که بتوان آن را به «علقم» یا مثل آن تشبیه کرد. بدین لحاظ، می توان گفت: اختلاف روایات به دلیل کاسته شدن از شدت آثار پدید آمده در نظام هستی با گذشت زمان، و تحدید زمانی راویان بسته به نوع تلقّی خویش از مدت زمان سرخی خورشید بوده است.

آنچه به عنوان مؤیّد توجیه مزبور می تواند مطرح شود، سخن پیش گفته از سیوطی است که ابتدا مدت هفت روز را برای رنگین بودن نور خورشید و جلوه آن بر روی دیوارها، همچون «ملاحف معصفرة» ذکر می کند و سپس می گوید: «آفاق آسمان به مدت شش ماه پس از شهادت حسین علیه السلام سرخ رنگ بود و سپس این سرخی همچنان در آسمان دیده می شود، در حالی که قبلاً چنین نبود.» سخن سیوطی صراحت در این دارد که وضعیت نور خورشید در هفت روز اول با مدت شش ماه بعد متفاوت بوده؛ چنان که وضعیت آن پس از شش ماه نیز می بایست با مدت قبل متفاوت بوده باشد، وگرنه تحدید به مدت شش ماه وجهی ندارد.

سؤالی که هم اینک فراروی ماست این است که با فرض قبول پیدایش تغییراتی در آسمان در روزها یا ماه های پس از شهادت امام حسین علیه السلام ، آیا می توان پذیرفت که هنوز هم سرخی افق به هنگام طلوع و غروب خورشید، ناشی از حُزن و گریه آسمان و خورشید بر شهادت امام حسین علیه السلام است؟ و در صورت طرح چنین ادعایی، آیا می توان پذیرفت که این سرخی قبل از شهادت آن حضرت وجود نداشته؟ در این صورت آیا باید مدعی بروز امری خارق عادت در تمامی مدت 1363 سال پس از شهادت آن حضرت شویم؟ و آیا می توان اثبات کرد قوانین طبیعی و فیزیکی قبل از شهادت آن حضرت اقتضای چنین امری را نداشته است؟ با تأمل در روایات اهل بیت علیهم السلام و اصحاب ایشان، نمی توان تصریحی بر استمرار سرخی تا عصر حاضر یافت. جز این که بعضی روایات مطلق اند و مقید به زمان خاصی نیستند؛ اما در تعابیر برخی از راویان، شعرا و مؤلفان اهل سنت، همچون ابن سیرین، بلاذری، خطیب بغدادی، ابوالعلاء معرّی، سیوطی و ابن سعد همان گونه که گذشت می توان چنین تصریحی یافت. بدین ترتیب نمی توان دلیل قطعی از روایات تاریخی برای اثبات چنین امر خارق عادتی در طول قرن های یادشده ارائه داد؛ و گزارش های یادشده چیزی فراتر از حدس و ظن به دست نمی دهد. اما در صورت قبول، این روایات چنین قابل توجیه اند که آنچه در دوره های بعد در افق آسمان پدیده آمد، شدت سرخی به هنگام طلوع و غروب بود که ناشی از شهادت امام حسین علیه السلام بوده است؛ گرچه وجود اصل سرخی در ادوار پیش از شهادت نفی نشود.

محدوده گریان از اجزای هستی

نکته دیگری که درباره روایات یادشده مطرح می باشد، تعابیر گوناگونی است که در ارتباط با محدوده اجزای هستی، که در شهادت امام حسین علیه السلام گریستند، به چشم می خورد. برخی از روایات به طور کلی، به گریه اسمان و زمین اشاره کرده اند، اما در برخی تعابیر دیگر تعابیر بسیار عام هستند و تمامی پهنه هستی را شامل می شوند. در جمع بندی روایات، می توان به این نتیجه رسید که:

آسمان و زمین، خورشید، ستارگان، آسمان ها و زمین های هفت گانه، آنچه در آن ها و بین آن هاست، آنچه دیده می شود و آنچه دیده نمی شود، بهشت، دوزخ، ارکان آسمان، پهنه زمین، دریاها و ساکنان آن ها، ماهیان اعماق دریا، کوه ها و کوهپایه ها و بیشه ها، جنگل ها و صخره ها، درختان با شاخه هاشان، همه اهل آسمان ها، تمامی ملائکه آسمان و زمین، وحوش بیابان، مؤمنان انس و جنّ، رضوان، مالک، حاملان عرش، بهشت ها و نگهبانانشان، جوانان بهشت، کعبه، مقام ابراهیم، مشعرالحرام، حلّ، حرم و ملائکه مقرّب در شهادت امام حسین علیه السلام گریستند.

دقت در این تعابیر، نشانگر آن است که امامان شیعه علیهم السلام سعی داشته اند عظمت حادثه کربلا و تأثیرات عجیب آن را در کل نظام هستی برای دیگران تبیین نمایند.

تبیین و توجیه گریه هستی

اما گریه اجزای گوناگون هستی چگونه قابل تبیین و توجیه است؟ آیا نه این است که گریه را تنها باید به موجودات ذی شعور نسبت داد؟؛ بدین سان، چگونه می توان مثلاً خورشید را یا ستارگان را و کوه ها و جنگل ها و حیوانات را گریان دانست؟

دشواری قبول این سخن، که جمادات و موجودات ظاهرا بی شعور نیز می گریند، سبب آن شده است که برخی با تقدیر گرفتن مضاف، مثلاً، تعبیر «بکت السماوات و الارضون» را به «بکی اهل السماوات و الارضون» تفسیر کنند، و برخی دیگر تعبیر گریه آسمان و زمین و اجزای هستی را تعبیری کنایی بدانند. برخی هم اسناد گریه به آسمان و زمین را تنها رسمی باقی مانده از عصر جاهلی بدانند که در آن عصر، مردم برای تعظیم برخی شخصیت ها پس از مرگشان می گفتند: آسمان و زمین در مرگ او گریستند و قرآن نیز بر همین اساس، برای تحقیر فرعونیان و این که در اثر هلاکت آن ها، تغییری در نظام هستی پدید نیامد و اصلاً وجود آنان ارزشی نداشت که در نظام هستی، فقدانشان ایجاد خلل و خلأ کرده باشد؛ اشاره می کند که اگر آسمان و زمین قابلیت گریه کردن داشتند، در فقدان فرعونیان نمی گریستند.(42)

اما با توجه به شواهد موجود در روایات، به نظر می رسد مانعی از حمل روایات و آیه شریفه بر معنای ظاهری و حقیقی آن در میان نباشد. ظاهر روایاتی که گذشت این است که آسمان به واقع بر قتل امام حسین علیه السلام گریست، و گریه آن به صورت سرخی افق به هنگام طلوع و غروب خورشید ظاهر شد؛ چنان که از گریه دریاها به تلاطم آن، و از گریه کوه ها به متلاشی شدنشان، و از گریه زمین به سیاهی و خاکستری شدن آن تعبیر شده است.


علاوه بر این، با عنایت به اصل ذی شعور بودن نظام هستی، اعم از حیوان و نبات و جماد، که از آیات متعدد قرآن قابل استفاده است و آیاتی همچون «إنْ مِنْ شی ءٍ الاّ یُسبّح بحمدهِ ولکن لا تفقهون تسبیحهم» (اسراء: 44) یا «یُسبّحُ للّهِ ما فی السماواتِ و الارض» (جمعه: 1) و تبیین فلسفی این مسأله توسط ملّاصدرا در حکمت متعالیه(43)، می توان گریه هستی بر قتل امام حسین علیه السلام را نه بر معنای کنایی تخیلی، بلکه بر معنای حقیقی آن حمل کرد، اما با این تبیین که «بکاءُ کلِّ شی ءٍ بحسبه»؛ گریه هر سنخ از موجودات متناسب با همان سنخ است. البته اسناد این گونه امور به فاعل های طبیعی و جمادات، نیازمند اثبات علت غایی برای آن هاست؛ و در این که بتوان برای فاعل های طبیعی، قایل به علت غایی بود، اشکالاتی مطرح شده، به ویژه بر اساس مسلک ملاصدرا که مرتبه ای از علم و شوق را برای موجودات مادی اثبات کرده؛ در حالی که وی، علم را نوعی وجود مجرّد می داند. و برخی از محققّان، برای تصحیح اسناد علت غایی به فاعل های طبیعی، مبادی علمی در فاعل های طبیعی را به فاعل مسخّر نسبت داده اند، که در نهایت به ذات واجب تبارک و تعالی منتهی می شود.(44)

درباره سرخی افق، پس از قتل امام حسین علیه السلام تبیین بدوی این است که رنگ سرخ نمادی از خون است و چون قیام حسینی آمیخته با ایثار خون بوده و این خون همواره زنده است، از این رو، خورشید و نور آن به هنگام طلوع و غروب، خون نما می شده است و هنوز نیز ادامه دارد.


تبیین ذوقی دیگری توسط ابن جوزی مطرح شده است، به این صورت که انسان در نتیجه غضب، دچار سرخی صورت می شود و خداوند متعال از آن رو که منزّه از جسمانیت است، غضب او در قتل امام حسین علیه السلام به صورت سرخی آفاق آسمان ظاهر شد تا عظمت جنایت را حکایت کند.(45)

با توجه به آنچه گذشت، سؤال از امکان تحقق گریه در نظام هستی پس از شهادت حسین بن علی علیه السلام نیز پاسخ داده شد. اگر نظام هستی صاحب شعور است:


ما سمیعیم و بصیر و باهشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم

بنابراین، هر سنخ از موجودات، آنچه دیدنی است و آنچه نادیدنی است چنان که در روایت از امام صادق علیه السلام گذشت به نحوی بر این مصیبت می گرید. راز این گریه نیز اظهار عظمت مصیبت است، به نحوی که در جزء جزء عالم هستی دارای تأثیر بوده است. اما در نظام هستی، با هلاکت کفّار و فرعونیان خلأی پدید نمی آید. از این رو، فرمود: «فما بَکَتْ علیهم السّماءُ والارضُ».

اختصاص گریه هستی بر امام حسین علیه السلام و یحیی بن زکریّا علیه السلام

از همین جا، سرّ اختصاص گریه هستی برای امام حسین علیه السلام و یحیی بن زکریّا علیه السلام روشن می شود. گرچه عظمت شهادت امام حسین علیه السلام آن چنان بوده که نظام هستی، حتی در شهادت حضرت یحیی علیه السلام نیز همچون گریه اش بر شهادت امام حسین علیه السلام نگریست و روایات شاهد بر این مدعایند. البته بنابر برخی روایات، بعضی از اجزای هستی به هنگام رحلت مؤمن، برای فقدان او می گریند؛ چنان که ابن عباس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرده است: «هر مؤمنی را در آسمان دری است که محل صعود اعمال و نزول رزق اوست، و به هنگام مرگ وی، این قسمت از آسمان و محل نماز مؤمن در زمین در مرگ او می گریند.»(46) ولی همان گونه که روشن است، این روایت از گریه بخش خاصی از نظام هستی بر فقدان مؤمن حکایت دارد و نه تمام هستی؛ و گریه تمام نظام هستی از ویژگی های امام حسین علیه السلام است.

انگیزه اهل سنّت در نقل این روایات

سخن پایانی بازگشتی است به آنچه در ابتدای این مقال درباره تبیین و تحلیل برخی از محققان معاصر نسبت به عنایت خاص منابع اهل سنّت درباره رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین علیه السلام ارائه شد، مبنی بر این که این عنایت ویژه در این منابع به دلیل منصرف کردن اذهان از فلسفه اصلی قیام امام حسین علیه السلام بوده است. اما به نظر می رسد اگر قدری واقع بینانه تر به روایات شیعی و سنّی در زمینه مورد بحث بنگریم به ویژه با قطعی بودن برخی از این حوادث و خوارق عادات، و تواتر معنوی روایات مربوط(47) می توان توجه خاص راویان و مؤلفان اهل سنّت به این بحث را ناشی از محسوس و عیان و انکارناپذیر بودن این حوادث از سویی، و جایگاه رفیع حسین بن علی علیه السلام ، حتی در میان گروه های غیرشیعی، از سوی دیگر دانست. همین جایگاه رفیع است که بسیاری از عالمان غیرشیعی را به لعن قاتلان حسین بن علی علیه السلام و از جمله یزید بن معاویه واداشته است، در حالی که لعن خلفا با مبنای آنان چندان سازگار نیست.(48)

۱۳ سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ب.ظ

به نام خدا

فضایل و مناقب حضرت (ع)

امام حسین (ع) در سایه عنایت و تربیت رسول الله (ص)، فصیح ترین مرد عرب قرار گرفت.پدرش امیر المؤمنین (ع)، کسی که سخن او پس از پیامبر (ص) بالاتر از کلام مخلوق و پایین تر از کلام خالق بود.مادرش فاطمه زهرا (س) که خود از چشمه نطق و بیان پدرش رسول خدا (ص) سیراب گشته بود.بنابراین جای شگفتی نیست، که بگوییم هیچ کس در فصاحت و بلاغت به پایه آن حضرت نمی رسید.خطابه او در روز عاشورا که مصائب و مشکلات سراسر وجودش را احاطه کرده و غم و اندوه از هر سو وی را در تنگنا قرار می داد، با این وصف هرگز نلرزید و اضطراب و پریشانی به خود راه نداد، و این خود نشانگر آن است که بیان او فصیح تر و سخن او بلیغ تر از هر کس بوده است، و در اجتماع مردم کوفه با دلی قوی و قلبی ثابت و بیانی گویا به سخن پرداخت، چنان که گویی بیانش چون سیلی است خروشان که دشمن را از پا در می آورد.سخنی که در بلاغت و رسایی کلام تا آن زمان هرگز شنیده نشده و بعدا نیز شنیده نخواهد شد.تا آنجا که دشمن او با شنیدن سخنان کوبنده او مردم را از این امر بازداشت و گفت: وای بر شما .او فرزند همان پدر است.به خدا قسم، چنانچه یک بار دیگر بدین ترتیب برای شما سخن بگوید، هرگز قادر به آزار و یا محاصره او نخواهید بود.

قهرمان مبارزه با ظلم و ستم
امام حسین (ع) تنها قهرمانی است که در مبارزه با ستم و مقاومت در برابر ظلم و آسان شمردن مرگ در راه حق و عزت و شرافت انسانی گوی سبقت را از دیگران ربوده است، و درباره او ضرب المثلها ساخته و در یاد او قهرمانانی به وجود آمده است.در بزرگی و بلندی مقام والای او، کتابها طبع و نشر شده و خطابه ها ایراد گردیده و اشعار بسیاری سروده اند.

او بزرگ مردی است که هر فرد آزاده ای که دارای همتی بلند باشد و در هر عصر و زمان بخواهد در برابر ظلم و بیدادگری ایستادگی کند شایسته است که از آن حضرت پیروی نماید و در مکتب وی درس زندگی بیاموزد، و آن کس که از ذلت و خواری گریزان و پذیرای ظلم و ستم نیست می بایست در جاده آن حضرت گام سپارد.

فداکاری و از خود گذشتگی امام حسین (ع) چنان بود که عقول را به حیرت واداشت و دلها را به دهشت انداخت و نفوس بشری را از خود بی خود ساخت و قلبها را اسیر خود کرد.

کدام قهرمانی را می شناسید که در بزرگی و بلندی مقام و در مبارزه با ستم این گونه در برابر ظلم بایستد و هرگز سستی به خود راه ندهد.کدام بزرگ مردی را سراغ دارید که این چنین عقول و ارواح و قلوب جهانیان را مسخر خود سازد.در میان ملل جهان هرگز همانند او و حتی مشابه این پیشوای بزرگ دیده نشده است.

چنان که می بینیم، در قرنهای عدیده و نسلهای متوالی عظمت امام حسین بن علی (ع) جهانیان را به شگفتی و حیرت واداشته، تا آنجا که ندای الهی او همچنان جاوید و سرمدی باقی مانده است.او که به تاریخ مبارزه و جهاد مردان حق جلوه ابدی و شکوه جاودانی بخشید، از بیعت با یزید بن معاویه امتناع ورزید، بدین علت که وی را مردی میگسار و سرگرم کنیزان و رامشگران و بازی با میمونها می دانست و امام معتقد بود کسی که به کفر و الحاد تظاهر کند و دین را مورد تحقیر و تمسخر قرار دهد، هرگز شایسته حکومت بر مسلمانان نخواهد بود.چنان که به مروان بن حکم می فرماید: زمانی که امت اسلامی به این مصیبت گرفتار آید و مردی چون یزید حکومت مسلمین را در دست گیرد با اسلام باید خداحافظی کرد، و در جای دیگر به برادر خود محمد بن حنفیه می گوید:

به خدا سوگند، چنانچه در تمام جهان برای من هیچ گونه جایگاه و پناهگاهی وجود نداشت، باز هم اعلام می کردم که زیر بار بیعت با یزید بن معاویه نخواهم رفت.

ذکر این نکته لازم است که آن حضرت، موقعی این سخن را بیان داشت که اگر با یزید بیعت می کرد، امکانات فراوان و لذایذ بی شماری در اختیارش قرار می دادند و به تعظیم و تکریم وی می پرداختند.ایادی حکومت وی را گرامی می داشتند و هرگز با اراده و فرمان او مخالفت نمی کردند، و این، بدان جهت بود که یزید، به مقام و منزلت او در میان مسلمین به خوبی آگاه بود.از یک سو از مخالفت با او به شدت در هراس بود، و از سوی دیگر هشدار معاویه که قبلا به فرزند خود یزید درباره امام حسین (ع) داده و وی را از مخالفت با امام بر حذر داشته بود، او را نگران می ساخت.

امام حسین بن علی (ع) که بر تمام علایق و لذایذ حیات پانهاده و هدفش مبارزه با ظلم بود، از این امر امتناع ورزید و زیر بار بیعت با یزید نرفت و فرمود:

ما اهل بیت پیامبر و منبع وحی و رسالت هستیم و خاندان ما مرکز رفت و آمد فرشتگان است .خداوند ما را در آفرینش بر دیگران مقدم داشت، و ختم نبوت را در خانواده ما قرار داد .در حالی که یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل است، و هرگز کسی همانند من با یک چنین فردی بیعت نخواهد کرد.

بدین ترتیب امام حسین (ع) با خانواده، همسر و فرزندان خود از مدینه خارج گشت و راه اصلی را در پیش گرفت.اهل بیت آن حضرت به وی گفتند، بهتر است از راه دیگری حرکت کنید تا از دستیابی دیگران مصون باشید.امام (ع) از این امر خودداری کرد.بزرگواری او بالاتر از این بود که ناتوانی و هراسی از خود نشان دهد.پس در پاسخ آنها گفت: به خدا قسم، هرگز از راه اصلی خارج نخواهم شد، تا آنچه را که اراده خداوندی است انجام گیرد.

زمانی که حر بن یزید ریاحی در برابر امام حسین (ع) ایستاد و گفت: من به تو هشدار می دهم، چنانچه جنگ را آغاز کنی، ما نیز مبارزه خواهیم کرد، و جان خود را از دست خواهی داد، آن حضرت قاطعانه پاسخ می دهد و به وی خاطر نشان می سازد که مرگ در راه حق و رسیدن به عزت و شرف از هر چیز آسان تر است، و ادامه داده به وی می گوید: تو مرا به مرگ تهدید می کنی.آیا کار شما بدینجا کشیده که به کشتن من اقدام کنید؟

باز هم می گویم پاسخ من همان است که برادر اوس گفته است.به این ترتیب که وی تصمیم گرفت به یاری رسول الله ص برود.در این اثنا پسر عمویش وی را از کشته شدن بیم داد و گفت: به کجا می روی؟ تو در این راه کشته خواهی شد.پس در پاسخ پسر عموی خود اشعاری به این شرح گفت:

سامضی و ما بالموت عار علی الفتی

اذا ما نوی حقا و جاهد مسلما

اقدم نفسی لا ارید بقاءها

لتلقی خمیسا فی الوغی و عرمرما

فان عشت لم اندم و ان مت لم الم

کفی بک ذلا ان تعیش فترغما

به من می گویید، مرو، اما خواهم رفت.می گویید کشته می شوم.مگر مردن برای یک جوانمرد ننگ است؟ مردن آن وقت ننگ است که هدف انسان پست باشد و بخواهد برای آقایی و ریاست کشته بشود که می گویند به هدفش نرسید.اما برای آن کسی که به منظور اعلای کلمه حق و در راه حق کشته می شود که ننگ نیست.زیرا در راهی قدم برمی دارد که صالحین و بندگان شایسته خدا قدم برداشته اند.پس چون در راهی قدم برمی دارد که با یک آدم هلاک شده بدبخت و گناهکار مانند یزید مخالفت می کند بگذار کشته بشود.

من جان خود را فدا می کنم و هرگز بقای آن را خواستار نیستم، و به زودی در میدان جنگ شرکت خواهم کرد.شما می گویید کشته می شوم یکی از این دو حال بیشتر نیست، یا زنده می مانم یا کشته می شوم.چنانچه زنده ماندم پشیمان نیستم و کسی نمی گوید، تو چرا زنده ماندی.و اگر در این راه کشته بشوم، احدی در دنیا مرا ملامت نخواهد کرد، اگر بداند که در چه راهی رفته ام.در حالی که برای بدبختی و ذلت تو کافی است که زندگی بکنی اما دماغت را به خاک بمالند.

حسین بن علی (ع) فرمود: با صراحت می گویم.وحشت و ترس از مرگ برای من هرگز معنی و مفهومی ندارد و به خاطر پایدار ماندن مبانی شرف و فضیلت و پیروز گرداندن حق و عدل چیزی را آسان تر از مرگ نمی یابم.

مرگ در راه عزت و شرف را حیات جاوید می بینم و زندگی با ذلت و خواری چیزی جز مرگ نخواهد بود.

و باز ادامه داده می گوید: آن کس که مرا از کشته شدن بیم می دهد چه خطا و اشتباه بزرگی مرتکب شده و چه گمان نابجایی دارد.شرافت و عزت و همت من بالاتر از آن است که با ترس و وحشت از مرگ تن به ذلت و خواری دهم، و خود را از میدان مبارزه با ظلم و ستم دور سازم .و باز بدانها خاطر نشان می سازد که بالاترین اقدامی که می توانید انجام دهید کشتن من است، و من می گویم، مرگ در راه خدا چه گوارا و شیرین است، اما نابودی مجد و بزرگواری و عزت من، برای شما هرگز امکان پذیر نخواهد بود.پس بدین ترتیب مرا از کشته شدن چه باک؟

او کسی است که می فرماید: «موت فی عز خیر من حیاة فی ذل»

مردن با عزت و شرافت از زندگی با ذلت به مراتب بهتر است.

از شعارهای روز عاشورای امام حسین (ع) در واقعه کربلا یکی این است:

الموت خیر من رکوب العار

و العار اولی من دخول النار

و الله من هذا و ذا جاری

مرگ بهتر از ننگ و ننگ نیز به مراتب بهتر از آتش است، خداوند بر هر یک از این دو ناظر خواهد بود.

و آنگاه که در کربلا وی را از هر طرف به محاصره درآورده و به او پیشنهاد می کنند که تسلیم حکومت شود و بیعت با یزید را گردن نهد.وی با تندی می گوید: به خدا قسم که من هرگز بیعت با یزید را نمی پذیرم.من هرگز نه دست ذلت به شما می دهم و نه مانند بردگان فرار می کنم.

آری این حسین بن علی است که مرگ را بر زندگی با ذلت ترجیح می دهد، و برای رهایی از ننگ کشته شدن را انتخاب می کند.او در مقابل لشگر دشمن می ایستد و فریاد می زند این زنازاده پسر زنا زاده (عبید الله زیاد) مرا بر سر دوراهی نگاه داشته است.مرگ یا ذلت.آیا من تن به ذلت بدهم؟ هیهات که ما زیر بار ذلت برویم! هرگز من تن به خواری نمی دهم.خدا و رسول و کسانی که در دامانهای پاکیزه تربیت یافته اند، پستی را نمی پسندند.دور باد ذلت از کسانی که صاحب روح منیع و بینی غیرتمندند.ما هرگز بندگی فرومایگان را بر قتلگاه کریمان و رادمردان اختیار نمی کنیم و مرجح نمی داریم.

امام حسین (ع) با فداکاری و جانبازی به سوی مرگ می رود.فرزندان و کودکان و خانواده خود را همراه می برد، تا با جانبازی و وفاداری به عهد خود از دین جدش با آغوشی باز و روحی بخشنده و گذشت و بی آنکه کمترین تردیدی به خود راه دهد، پاسداری و نگهبانی کند.و چنان که گویی سخنش از دل برمی خیزد در برابر دشمن می ایستد و می گوید:

ان کان دین محمد لم یستقم

الا بنفسی فیا سیوف خذینی

چنانچه دین محمد ص جز با کشتن من پایدار نمی ماند، پس ای شمشیرها بر فرق من فرود آیید .

مداینی می گوید: موقعی که امام حسن (ع) با معاویه پیمان صلح را امضا کرد.امام حسین (ع) رو کرد به او و گفت: این قرار داد برای من سخت ناگوار است.بهتر آن بود که همان روش پدرم علی (ع) را به اجرا در می آوردی.تا آنجا که برادرم به ناچار به این امر تن در داد .و صلح با معاویه را پذیرفت.و من هرگز خوشنود نبوده و همانند کسی که بینی او را ببرند و او درد و رنج را تحمل کند، از برادر خود اطاعت و پیروی کردم و از جان و دل پذیرفتم .ابن ابی الحدید می نویسد:

سرور آزادگان و قهرمان مبارزه با ظلم و ستم و تنها کسی که درس بزرگواری و علو همت به همه انسانها بیاموخت، و در برابر زندگی توأم با ذلت، مرگ در سایه شمشیر را انتخاب کرد، ابو عبد الله حسین بن علی بن ابی طالب (ع) بود.هر چند که به وی پیشنهاد کردند و گفتند که خود و یارانش در امان خواهند بود.اما او زیر بار این ذلت نرفت و ننگ را از خود دور ساخت.او با اینکه به خوبی می دانست که ابن زیاد وی را نخواهد کشت.با این وصف بکوشید تا از دیدار با ابن زیاد، همراه با خواری به شدت دوری جوید.و این تنها حسین بن علی (ع) بود که زیر بار ستم نرفت و مرگ را برگزید.و من از یحیی بن زید علوی بصری که خود عالمی وارسته بود شنیدم که می گفت: اشعار ابی تمام که گویند درباره محمد بن حمید طائی سروده بایستی اذعان کرد که حسین بن علی (ع) را در نظر داشته است:

و قد کان فوت الموت سهلا فرده

الیه الحفاظ المر و الخلق الوعر

و نفس تعاف الضیم حتی کأنه

هو الکفر یوم الروع او دونه الکفر

فأثبت فی مستنقع الموت رجله

و قال لها من تحت اخمصک الحشر

تردی ثیاب الموت حمرا فما اتی

لها اللیل الا و هی من سند س خضر

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نیز آورده است:

کدام قهرمانی را می شناسید که همانند حسین بن علی (ع) این گونه از خود شجاعت و شهامت نشان داده باشد.چنان که درباره اش گفته اند، در واقعه کربلا آنگاه که همه برادران و فرزندان و یاران خود را از دست داد، با این وصف چون شیر می غرید و سواران نامی را به خاک هلاکت می انداخت.کدام قهرمانی را می شناسید که اندکی زیر بار ستم نرفته باشد و همانند او در برابر ستمگران تسلیم نگردد.و با اینکه به وی امان دادند، باز هم جهت نابودی ستم و ستمگران در میدان نبرد بر دشمن بتازد.فرزندان و برادران و یاران خود را در این راه فدا کند، و سرانجام خود نیز به شهادت برسد.

حسین بن علی (ع) بزرگ مردی است که باید قوم عرب وی را پیشوای خود قرار دهند و همه کس درس شهامت و مبارزه با ظلم را از آن حضرت بیاموزند.

شجاعت امام حسین (ع)
اما درباره شجاعت و دلیری امام حسین (ع) همین بس که نه تنها تا کنون نظیر آن از هیچ سردار جنگی و هیچ قائد و پیشوایی دیده نشده بلکه در آینده و الی الابد نیز دیده نخواهد شد.

او کسی بود که در میدان نبرد همچنان با پایداری و استقامت به مبارزه پرداخت و در نبردی عظیم با ظلم و کفر و تحمل رنج و ناراحتی بسیار دشمن را نابود ساخت و سرانجام خود نیز به شهادت رسید.برخی از راویان درباره او گفته اند: در بلندی مقام و شخصیت انسانی در هیچ دوره و زمانی مانند حسین بن علی (ع) دیده نشده است.وی با اینکه فرزندان و خاندان و یارانش به شهادت رسیده و از هر سو درمانده گشته بود، با این وصف خود با قلبی استوار و روحی قوی و شهامتی بی نظیر جنگ را ادامه می داد.به خدا قسم هرگز در گذشته و حال همانند او دیده نشده است.

هر چه افراد دشمن وی را محاصره می کردند و کار را بر او سخت تر می ساختند، او نیز با شمشیر بران خود از چپ و راست به آنان هجوم می برد و بر قلب دشمن می تاخت، چنان که گویی همه آنها چون گوسفندانی از برابر آن حضرت می گریختند او بر صفوف دشمن حمله می برد، و آنها نیز همچون دسته های ملخ به اطراف میدان نبرد می گریختند.

او بود که در لحظات پایان جنگ در حالی که سراسر بدنش مجروح گشته و از اسب بر زمین افتاده بود، باز هم با پای پیاده همچون سواری شجاع نبرد را ادامه و افراد دشمن را به شدت در فشار و سختی قرار داد و پهلوانان را ناتوان ساخت.در این اثنا رو کرد به سپاه دشمن و گفت: آیا این همه جمعیت سزاوار است که بر یک نفر حمله برید؟

اوست که در لحظات بین مرگ و زندگی، چنان بیم و هراسی در میان پهلوانان انداخت، و آنگاه که خولی، تصمیم گرفت که سر مبارک آن حضرت را از تن جدا سازد، ترس و وحشت وی را فرا گرفت و لرزه بر اندامش افتاد و ضعف و ناتوانی بر وجودش مستولی شد.

شاعر معروف، سید حیدر حلی درباره او چنین می گوید:

عفیرا متی عاینته الکماة

یحتطف الرعب الوانها

فما اجلت الحرب عن مثله

قتیلا یجبن شجعانها

امام حسین (ع) تنها کسی است که هرگونه رنج و مصیبت را با شکیبایی و صبر تحمل کرد و در برابر نیزه ها و شمشیرها و خنجرها بایستاد.زره آن حضرت از شدت پرتاب تیرها همچون پوست خار پشت گشته بود، تا آنجا که گویند یکصد و بیست نیزه بر لباس آن حضرت وجود داشت و بر بدن مطهرش سی و سه تیر و سی و چهار زخم در اثر ضربت شمشیر دیده می شد.


منابع مقاله:
سیره معصومان، ج 4، امین، سید محسن؛

(این کانت و کتمنت قبلی از پایگاه حوزه نت بود)

۱۳ سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ب.ظ

به نام خدا
هدف عالی قیام امام حسین(ع)از زبان خود امام (ع)


قیام مقدس و پرشکوه امام حسین(ع)ریشه در انحراف های بنیادی و اساسی در جامعه اسلامی داشت. این انحراف ها زائیده انحراف حکومت اسلامی از مسیر اصلی خود از سقیفه به بعد بود. که پس از شهادت علی(ع)کلا به دست سلسله سفیانی و حزب ضد اسلامی اموی افتاد. به گواهی اسناد تاریخی، سران این حزب هیچ اعتقادی به اسلام و اصول آن نداشتند (1). و ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر اسلام(ص)را،جلوه ای از پیروزی تیره بنی هاشم بر تیره بنی امیه، در جریان کشمکش قبیلگی در درون طایفه بزرگ قریش می دانستند (2). و با یک حرکت خزنده، به تدریج در پوشش اسلام به مناصب کلیدی دست یافتند(×)و سرانجام از سال چهلم هجری، حکومت اسلامی و سرنوشت ومقدرات امت اسلامی به دست این حزب افتاد و پس از بیست سال حکومت معاویه، و به دنبال مرگ وی، پسرش یزید به قدرت رسید که اوج انحراف بنیادی، و جلوه ای آشکار از ظهور «جاهلیت نو» در پوشش ظاهری اسلام بود (3).امام حسین(ع)نمی توانست در برابر چنین فاجعه ای سکوت کند و احساس وظیفه می کرد که در برابر این وضع،اعتراض و مخالفت کند. سخنان، نامه ها و سایر اسنادی که از امام حسین(ع) به دست ما رسیده، به روشنی گویای این مطلب است. این اسناد بیانگر آن است که از نظر امام، پیشوا و رهبر مسلمانان شرائط و ویژگی هایی دارد که امویان فاقد آنها بودند و اساس انحراف ها و گمراهیها این بود که عناصر فاسد و غیر لایق، تکیه برمسند خلافت اسلامی و جایگاه والای پیامبر زده بودند و حاکمیت وزمامداری آنها، آثار و نتائج بسیار تلخ و ویرانگری به دنبال آورده بود.

چند نمونه از تاکیدهای امام در این باره یادآوری می شود:

ویژگی های پیشوای مسلمانان
1 - در نخستین روزهایی که امام حسین(ع)در مدینه، برای بیعت جهت یزید، در فشار بود، در پاسخ ولید که پیشنهاد بیعت با یزیدرا مطرح کرد، فرمود: اینک که مسلمانان به فرمانروایی مانندیزید گرفتار شده اند، باید فاتحه اسلام را خواند (4).

2 - امام ضمن پاسخ نامه های کوفیان، نوشت:

... امام و پیشوای مسلمانان کسی است که به کتاب خدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پیش گیرد و از حق پیروی کرده باتمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد (5).

3 - امام حسین(ع)هنگام عزیمت به سوی عراق در منزلی بنام «بیضه » خطاب به «حر» خطبه ای ایراد کرد و طی آن انگیزه قیام خود را چنین شرح داد:

«مردم! پیامبر خدا(ص)فرمود: هر مسلمانی با حکومت ستمگری مواجه گردد که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان الهی را درهم می شکند، با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت درآمده در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و تجاوزگری و دشمنی در پیش می گیرد، ولی او در مقابل چنین حکومتی، با عمل و یا با گفتاراظهار مخالفت نکند، برخداوند است که آن فرد(ساکت)را به کیفرهمان ستمگر(آتش جهنم)محکوم سازد.

مردم! آگاه باشید اینان(بنی امیه)اطاعت خدا را ترک و پیروی ازشیطان را بر خود فرض نموده اند، فساد را ترویج و حدود الهی راتعطیل نموده فی را(که مخصوص به خاندان پیامبر است)به خوداختصاص داده اند و من به هدایت و رهبری جامعه مسلمانان و قیام بر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند، ازدیگران شایسته ترم ...» (6).

حاکمیت بنی امیه که امام در این سخنان به گوشه هایی از آثارسوء آن اشاره نموده، در شوون مختلف جامعه اسلامی اثر گذاشته وفساد و آلودگی و گمراهی را گسترده و عمومی ساخته بود. امام حسین(ع)در موارد متعددی انگشت روی این عواقب سوء گذاشته و به مردم هشدار داده است که به چند نمونه آن اشاره می شود:

محو سنتها و رواج بدعتها
آن حضرت پس از ورود به مکه، نامه ای به سران قبائل بصره فرستاد و طی آن چنین نوشت:

«...اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می فرستم، شمارا به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم، زیرا در شرائطی قرارگرفته ایم که سنت پیامبر به کلی از بین رفته و بدعتها زنده شده است، اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد...» (7).

دیگر به حق عمل نمی شود
حسین بن علی(ع)در راه عراق در منزلی به نام «ذی حسم » درمیان یاران خود به پا خاست و خطبه ای بدین شرح ایراد نمود:

پیشامدها همین است که می بینید، جدا اوضاع زمان دگرگون شده زشتیها آشکار و نیکیها و فضیلتها از محیط ما رخت بر بسته است واز فضیلتها جز اندکی مانند قطرات ته مانده ظرف آب باقی نمانده است. مردم در زندگی پست و ذلتباری به سر می برند و صحنه زندگی،همچون چراگاهی سنگلاخ، و کم علف، به جایگاه سخت و دشواری تبدیل شده است.

آیا نمی بینید که دیگر به حق عمل نمی شود، و از باطل خودداری نمی شود؟! در چنین وضعی جا دارد که شخص با ایمان(از جان خودگذشته)مشتاق دیدار پروردگار باشد. در چنین محیط ذلتبار وآلوده ای، مرگ را جز سعادت; و زندگی با ستمگران را جز رنج وآزردگی و ملال نمی دانم...» (8).

مسخ هویت دینی مردم
حاکمیت زمامداران اموی و اجرای سیاست های ضد اسلامی توسط آنان،هویت دینی مردم را مسخ کرده ارزشهای معنوی را در جامعه از بین برده بود. امام در دنباله سخنان خود در منزل «ذی حسم » فرمود:

«...مردم بندگان دنیایند، دین به صورت ظاهری و در حد حرف وسخن در زبانشان مطرح می شود، تا زمانی که معاش و زندگی مادیشان رونق دارد، در اطراف دین گرد می آیند، اما زمانی که با بلا وگرفتاری آزمایش شوند، دینداران در اقلیت هستند.

پیام جاوید قیام امام حسین(ع)
پیام قیام با شکوه سیدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نیست، بلکه این پیام پیامی جاوید و ابدی است و فراتر از محدوده زمان ومکان است، هرجا و در هر جامعه ای که به حق عمل نشود، و از باطل خودداری نشود، بدعتها زنده، و سنتها نابود شود، هرجا که احکام خدا تغییر و تحریف یابد و حاکمان و زمامداران با زور و ستمگری با مردم رفتار کنند، در هر جامعه ای که ویژگی های جاهلیت راداشته باشد آن جامعه، جامعه ای یزیدی بوده، و مبارزه و مخالفت با مفاسد و آلودگی ها و آمران و عاملان آنها، کاری حسینی خواهدبود.

منابع مقاله:
فصلنامه مکتب اسلام، شماره 2، ؛
(پایگاه حوزه نت)

آشنا سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:02 ب.ظ

سلام


درختان را دوست می دارم
که به احترام تو قیام کرده اند
و آب را که مَهر ِ مادر ِ توست

در فکر آن گودالم
که خون تو را مکیده است
هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم
در حضیض هم می توان عزیز بود
از گودال بپرس !

شمشیری که بر گلوی تو آمد
هر چیز و همه چیز را در کائنات
به دو پاره کرد :
هر چه در سوی تو : حسینی شد
و دیگر سو : یزیدی.

اینک ماییم و سنگها
ماییم و آبها
درختان ، کوهساران ، جویباران ، بیشه زاران
که برخی یزیدی
و گرنه حسینی اند .

خونی که از گلوی تو تراوید
همه چیز و هر چیز را در کائنات ، به دو پاره کرد !
در رنگ !
اینک هر چیز ، یا سرخ است
یا حسینی نیست !

نام تو خواب را بر هم می زند
آب را طوفان می کند .
کلامت قانون است
خرد در مصاف عزم تو جنون
تنها واژۀ تو خون است ؛ خون

ای خداگون !
مرگ در پنجۀ تو
زبونتر از مگسی است
که کودکان به شیطنت در مشت می گیرند.

و یزید ، بهانه ای
دستمال کثیفی
که خلط ستم را در آن تُف کردند
و در زبالۀ تاریخ افکندند.

یزید کلمه نبود
دروغ بود
زالویی درشت
که اکسیژن ِ هوا را می مکید .
مُخَنّثی که تهمت ِ مردی بود
بوزینه ای با گناهی درشت :
سرقت ِ نام ِ انسان

و سلام بر تو
که مظلومترینی
نه از آن جهت که عطشانت شهید کردند
بل از این رو که دشمنت این است .

یا ذبیح الله !
تو اسماعیل ِ گزیدۀ خدایی
و رؤیای به حقیقت پیوستۀ ابراهیم
کربلا میقات توست
محرم میعاد عشق
و تو نخستین کس
که ایام ِ حج را
به چهل روز کشاندی
وَ اَتمَمناها بِعَشرٍ *

آه ،
در حسرت فهم این نکته خواهم سوخت
که حج ِ نیمه تمام را
در استلام ِ حَجَر وانهادی

و در کربلا
با بوسه بر خنجر تمام کردی.

مرگ تو ،
مبدأ تاریخ ِ عشق
آغاز رنگ سرخ
معیار زندگی است .

*****
عجبا ! ***
عجبا از تو ، عجبا !
حیرانی ِ مرا با تو پایانی نیست
چگونه با انگشتانه ای
از کلمات
اقیانوسی را می توان پیمانه کرد ؟

پایان ِ سخن
پایان ِ من است
تو انتها نداری .....

و سلام بر تو
که مظلومترینی
نه از آن جهت که عطشانت شهید کردند
بل از این رو که دشمنت این است .




در فکر آن گودالم
که خون تو را مکیده است
هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم
در حضیض هم می توان عزیز بود
از گودال بپرس !



چه کسی گفته ادبیات تمام شده است؟!

حسین چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ب.ظ

سلام

ای که حیران مانده ای در کار این قوم ستمدیده
کز فغانت عالمی در خود بلرزیده!

خوب کن آویزه گوشت این نصیحت را:
"گر حسین(ع) و مادرش زهرا(س) نمیبودند
هفت نسلت تا کنون در خواب میبودند"

پس تو بشنو از من ناچیز این جمله
تا خیالت این نباشد گشته ای فاتح

ما به وقتش چون حسین(ع) جان میگذاریم در رهی والا
مثل آن 8 سال که کردیم کربلا بر پا
ما کنون همچون حسن(ع) در انتظار روز موعودیم
تا کنیم کرب و بلای دیگری بر پا

جوش این مردم مخور کاین مردم مفلوک از قول شما
صاحبی دارند از نسل علی(ع) و کربلا

آخرش این جمله مکفی باشدت ای جان:
کل یوم عاشورا کل ارض کربلا

حسین چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:27 ب.ظ

سلام بر حسین(ع)

کربلائیان آرام زندگی نمی کنند
لیک منتظرند

بی ادعایند اما گوشه گیر نه
به جایش همچون علی(ع) در میدان رجز میخوانند

کربلاییان طوفانیند، سهمگین اند، پرشورند
زندگی نمیکنند بلکه زندگی میدهند

و این فلسفه راهشان است:

اکنون که ناچار مرگ ما را انتخاب میکند، بگذارید ما مرگی را انتخاب کنیم که آبستن زندگی باشد.

مطهره معماری پناه چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:18 ب.ظ

طوفان

نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود

نخستین اتفاق تلخ‌تر از تلخ در تاریخ که پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرّم بود

مدینه نه که حتی مکّه دیگر جای امنی نیست تمام کربلا و کوفه غرق ابن ملجم بود

فتاد از پا کنار رود در آن ظهر درد آلود کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود

دلش می‌خواست می‌شدآب شد از شرم،اما حیف دلش می‌خواست صد جان داشت امّا بازهم کم بود

اگر در کربلا طوفان نمی شد کس نمی‌فهمید چرا یک عمر پشت ذوالفقار مرتضی خم بود

«علیرضا قزوه »

منتظر چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:20 ب.ظ


حسین جان!
نگاه کن!
تا ما اب شویم...
تو سیراب...

مرتضی چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:33 ب.ظ

روز دوم محرم - ورود کاروان به کربلا
الا یاران من- شعر از حاج غلامرضا سازگار

الا یاران من ، میعادگاه داور است اینجا
بدن ها غرق خون ، سرها جدا از پیکر است اینجا

ملک قرآن بخوان در خاک روح انگیز این وادی
که هفتاد و دو گل از باغ عترت پرپر است اینجا

نیازی نیست گل ریزد کسی در مقدم مهمان
که صحرا لاله گون از خون فرق اکبر است اینجا

مگر نه در نماز عشق می باید وضو از خون
وضوی من ز خون حلق پاک اکبر است اینجا

شود جان عمویی همچو من قربانی قاسم
که مرگ سرخ بروی از عسل شیرین تر است اینجا

شود حل مشکل بی آبی اطفال معصومم
که سقا با دو چشم خونفشان آب آور است اینجا

نه تنها از تن مردان جنگی سر جدا گردد
به نوک نیزه طفل شیر خوارم را سر است اینجا

مبادا کس در این صحرای خونین نام آب آرد
جواب العطش شمشیر و تیر و حنجر است اینجا

الهی دخت زهرا پای در گودال نگذارد
که کعب نی جواب یا خای خواهر است اینجا

عجب نبود گر ابناء بشر گریند خون بر من
که از خون گلویم رنگ ، موی مادر است اینجا

به عمر خود مزن غیر از در این خانه را میثم
زیارتگاه دل تا صبح روز محشر است اینجا

مرتضی چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ

ورود کاروان به کربلا


بـــــار بگشـــــایید اینجـــــــا کربلاست
آب و خاکـــش با دل و جان آشنــاست


السّــــــــــلام ای سرزمین کـــربــــــلا
السّــــــــــلام ای منــزل و مـــأوای مـا


السّــــــــــلام ای وادی دلجوی عشق
وه چه خوش می آید اینجا بوی عشق


السّــــــــــلام ای خیمه گاه خواهـــرم
قتلگـــــــاه جــــانگـــــــــداز اکبــــــــرم


کــــــــــــربلا گــــــهواره اصغر تـــــویی
مقتـــــــل عباس نـــــــــام آور تــــویی


آمـــــــــــدم آغــــوش خود را بــــاز کن
بستــــــــــر مـــهمان خود را ســاز کن

مرتضی چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:42 ب.ظ

نزول امام حسین علیه‏السلام به زمین کربلا روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و یک بوده است. در این روز حر بن یزید ریاحى نامه‏اى به عبیدالله بن زیاد نوشت و در آن نامه او را از ورود امام حسین علیه‏السلام به کربلا آگاه ساخت

در مقتل ابى اسحاق اسفراینى آمده است که: امام علیه‏السلام با یارانش سیر مى‏کردند تا به بلده‏اى رسیدند که در آنجا جماعتى زندگى مى‏کردند، امام از نام آن بلده سؤال نمود.
پاسخ دادند: «شط فرات» است.
آن حضرت فرمود: آیا اسم دیگرى غیر از این اسم دارد؟
جواب دادند: «کربلا».

پس گریست و فرمود: این زمین، به خدا سوگند زمین کرب و بلا است! سپس فرمود: مشتى از خاک این زمین را به من دهید، پس آن را گرفته بو کرد و از گریبانش مقدارى خاک بیرون آورد و فرمود: این خاکى است که جبرئیل از جانب پرودگار براى جدم رسول خدا آورده و گفته که این خاک از موضع تربت حسین است، پس آن خاک را نهاد و فرمود: هر دو خاک داراى یک عطر هستند!

سپس فرمود: ام سلمه مرا خبر داد که جبرئیل نزد رسول خدا بود و شما هم نزد ما بودى، پس شما گریستى، پیامبر فرمود: فرزندم را رها کن! من شما را رها کردم، پیامبر شما را در امان خودش نشاند، جبرئیل گفت: آیا او را دوست دارى؟ فرمود: آرى! گفت: امت تو او را خواهند کشت، و اگر مى‏خواهى تربت آن زمین که او در آن کشته خواهد شد به تو نشان دهم! پیامبر فرمود: آرى! پس جبرئیل زمین کربلا را به پیامبر نشان داد.

مرتضی چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:48 ب.ظ

دعاى امام علیه‏السلام

امام علیه‏السلام فرزندان و برادران و اهل‌بیت خود را جمع کرد و بعد نظرى بر آنها انداخت گریست و گفت: خدایا! ما عترت پیامبر تو محمد صلى الله علیه و آله و سلم هستیم، ما را از حرم جدمان راندند، و بنى امیه در حق ما جفا روا داشتند. خدایا حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر بیدادگران پیروز گردان.



سخنان امام علیه‏السلام

امام علیه‏السلام پس از ورود به سرزمین کربلا به اصحاب خود فرمود:
"الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلأ قل الدیانون"
مردم، بندگان دنیا هستند و دین را همانند چیزى که طعم و مزه داشته باشد، مى‏انگارند و تا مزه آن را بر زبان خود احساس مى‏کنند آن را نگاه مى‏دارند و هنگامى که بناى آزمایش باشد، تعداد دینداران اندک مى‏شود.


نامه امام علیه‏السلام به اهل کوفه

امام علیه‏السلام دوات و کاغذ طلب کرد و خطاب به تعدادى از بزرگان کوفه که مى‏دانست بر رأى خود استوار مانده‏اند، این نامه را نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن على به سوى سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و گروه مؤمنین، اما بعد، شما مى‏دانید که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در حیات خود فرمود: هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال نماید و پیمان خود را شکسته و با سنت من مخالفت مى‏کند و در میان بندگان خدا با ظلم و ستم رفتار مى‏نماید، و اعتراض نکند قولا و عملا، سزاوار است که خداى متعال هر عذابى را که بر آن سلطان بیدادگر مقدر مى‏کند، براى او نیز مقرر دارد، و شما مى‏دانید و این گروه (بنى امیه) را مى‏شناسید که از شیطان پیروزى نموده و از اطاعت خدا سرباز زده، و فساد را ظاهر و حدود الهى را تعطیل و غنائم را منحصر به خود ساخته‏اید، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده‏اند.
نامه‏هاى شما به من رسید و فرستادگان شما به نزد من آمدند و گفتند که شما با من بیعت کرده‏اید و مرا هرگز در میدان مبارزه تنها نخواهید گذارد و مرا به دشمن تسلیم نخواهید کرد، حال اگر بر بیعت و پیمان خود پایدارید که راه صواب هم همین است، من با شمایم و خاندان من با خاندان شما و من پیشواى شما خواهم بود؛ و اگر چنین نکنید و بر عهد خود استوار نباشید و بیعت مرا از خود برداشتید، به جان خودم قسم که تعجب نخواهم کرد، چرا که رفتارتان را با پدرم و برادرم و پسر عمویم مسلم، دیده‏ام، هر کس فریب شما خورد ناآزموده مردى است. شما از بخت خود رویگردان شدید و بهره خود را در همراه بودن با من از دست دادید، هر کس پیمان شکند، زیانش را خواهد دید و خداوند به زودى مرا از شما بى‌نیاز گرداند، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.»

امام علیه‏السلام نامه را بست و مُهر کرد و به قیس بن مسهر صیداوى داد تا عازم کوفه شود، و چون امام علیه‏السلام از خبر کشته شدن قیس مطلع گردید گریه در گلوى او پیچید و اشکش بر گونه‏اش لغزید و فرمود: «خداوندا! براى ما و شیعیان ما در نزد خود پایگاه والایى قرار ده و ما را با آنان در جوار رحمت خود مستقر ساز که تو بر انجام هر کارى قادرى.»

مرتضی چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:02 ب.ظ

نامه عبیدالله به امام علیه‏السلام

به دنبال اطلاع عبیدالله از ورود امام علیه‏السلام به کربلا، نامه‏اى بدین مضمون به حضرت نوشت: به من خبر رسیده است که در کربلا فرود آمده‏اى، و امیرالمؤمنین یزید! به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر ملحق کنم! و یا به حکم یزید بن معاویه باز آیى! والسلام.

چون این نامه به امام رسید و آن را خواند، آن را پرتاب کرده فرمود: رستگار نشوند آن گروهى که خشنودى مخلوق را به چشم خالق خریدند.

فرستاده عبیدالله گفت: اى ابا عبدالله! جواب نامه؟

امام فرمود: این نامه را جوابى نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهى و ثابت است.

چون قاصد نزد عبیدالله بازگشت و پاسخ امام را بگفت، این زیاد بر آشفت و به سوى عمر بن سعد نگریست و او را به جنگ حسین فرمان داد.

عمر بن سعد که شیفته ولایت «رى» بود، از قتال با حسین علیه‏السلام عذر خواست.

عبیدالله گفت: پس آن فرمان ولایت رى را باز پس ده!

عبیدالله بن زیاد اندکى قبل از این واقعه دستور داده بود تا عمر بن سعد به سوى دستبى همراه با چهار هزار سپاهى حرکت کند زیرا دیلمیان بر آنجا مسلط شده بودند، و ابن زیاد فرمان امارت رى را به نام عمر بن سعد نوشته بود، عمر بن سعد هم در حمام اعین خود را آماده حرکت کرده بود که خبر حرکت امام به سمت کوفه به ابن زیاد رسید و او عمر بن سعد را طلب کرد و گفت: باید به جانب حسین روى و چون از این مأموریت فراغت یافتى، آنگاه به سوى رى روانه شو!

به همین جهت عمر بن سعد که انصراف از حکومت رى براى او بسیار ناگورا بود به ابن زیاد گفت: امروز را به من مهلت ده تا بیندیشم!
نوشته‏اند که: عمر بن سعد از سر شب تا سحر در اندیشه این کار بود و با خود مى‏گفت:
"اترک ملک الرى و الرى رغبتى‌ام ارجع مذموما بقتل حسین و فى قتله النار التى لیس دونها حجاب و ملک الرى قوْ عینى."
سپس با اهل مشورت این مسأله را در میان گذاشت، همه او را از جنگ با حسین بن على علیه‏السلام نهى کردند، و حمزة بن مغیره فرزند خواهرش به او گفت: تو را به خدا از این اندیشه در گذر زیرا مقاتله با حسین، نافرمانى خداست و قطع رحم کردن است، به خدا سوگند که اگر همه دنیا از آن تو باشد و آن را از تو بگیرند بهتر است از آن که به سوى خدا بشتابى در حالى که خون حسین بر گردن تو باشد.
عمر بن سعد گفت: همین کار را انجام خواهم داد انشأ الله!

عمار بن عبدالله از پدرش عبدالله ابن زیاد نقل کرده است که:
بر عمر بن سعد وارد شدم در حالى که عازم به سوى کربلا بود، به من گفت: امیر، مرا فرمان داده است به سوى حسین حرکت کنم. من او را از این کار نهى کردم و گفتم: از این قصد باز گرد! هنگامى که از نزد او بیرون آمدم شخصى نزد من آمد و گفت: عمر بن سعد مردم را به جنگ با حسین فرا مى‏خواند؛ به نزد او رفتم در حالى که نشسته بود، چون مرا دید روى از من گرداند، دانستم که عازم حرکت است و از نزد او بیرون آمدم.

عمر بن سعد نزد ابن زیاد رفت و گفت: مرا بدین مسئولیت گماردى و در ازاى آن، ولایت رى را به من اعطا کردى، و مردم هم از این معامله آگاهند، ولى پیشنهادى دارم و آن این است که عده‏اى از اشراف کوفه هستند که در این مقاتله به همراهى آنان نیاز دارم! آنها را نزد خود فراخوان تا سپاه مرا در این مسیر همراهى باشند. سپس نام تعدادى از اشراف کوه را ذکر کرد، عبیدالله بن زیاد گفت: ما در این که چه کسى را خواهیم فرستاد، از تو نظر خواهى نخواهیم کرد! اگر با این گروه که همراه تو هستند، از عهده انچام این مأموریت بر مى‏آیى که هیچ، در غیر این صورت باید از امارت رى چشم بپوسى!
عمر بن سعد چون پافشارى عبیدالله را مشاهده کرد گفت: خواهم رفت

امین چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:39 ب.ظ

سلام
الهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و ال محمد

آمین

۱۳ چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:34 ب.ظ

به نام خدا

بوی سیب

ابن شهر آشوب روایت کرده است که روزی جبرئیل به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله آمد به صورت دحیة کلبی و نزد آن حضرت نشسه بود که ناگاه حسنین علیهماالسلام داخل شدند و چون جبرئیل را گمان دحیه می‌کردند به نزدیک او آمدند و از او هدیه می‌طلبیدند، جبرئیل دستی به سوی آسمان بلند کرد سیبی و بهی و اناری برای ایشان فرود آورد و به ایشان داد. چون آن میوه‌ها را دیدند شاد گردیدند و نزدیک حضرت رسول صلی الله علیه و آله بردند حضرت از ایشان گرفت و بوئید و به ایشان رد کرد. و فرمود که به نزد پدر و مادر خویش ببرید و اگر اول به نزد پدر خود ببردی بهتر است. پس آنچه آن حضرت فرموده بود به عمل آوردند و به نزد پدر و مادر خویش ماندند تا رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد ایشان رفت و همگی از آن میوه‌ها تناول کردند و هرچه می‌خوردند به حال اول برمی‌گشت و چیزی از آن کم نمی‌شد و آن میوه‌ها به حال خود بود تا گاهی که حضرت رسول «ص» از دنیا رفت و باز آنها نزد اهلبیت بود و تغییری در آنها بهم نرسید تا آنکه حضرت فاطمه علیهاالسلام رحلت فرمود پس انار برطرف شد و چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شد به برطرف شد و سیب ماند آن سیب را حضرت امام حسن علیه السلام داشت تا آنکه به زهر شهید شد و آسیبی به آن سیب نرسید، بعد از آن نزد امام حسین علیه السلام بود.

حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود وقتی که پدرم در صحرای کربلا محصور اهل جور و جفا بود آن سیب را در دست داشت و هرگاه که تشنگی بر او غالب می‌شد آنرا می‌بوئید تا تشنگی آن حضرت تخفیف می‌یافت چون تشنگی بسیار بر آن حضرت غالب شد و دست از حیوه خود برداشت دندان بر آن سیب فرو برد چون شهید شد هر چند آن سیب را طلب کردند نیافتند، پس آن حضرت فرمود که من بوی آن سیب را از مرقد مطهر پدرم می‌شنوم گاهی که به زیارت او می‌روم و هر که شیعیان مخلص ما در وقت سحر به زیارت آن مرقد معطر برود بوی سیب را از آن ضریح منور می‌شنود.

منتهی الآمال، تألیف حاج شیخ عبّاس قمی
به نقل از مرکز نشر اعتقادات

۱۳ چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:56 ب.ظ

به نام خدا

فلیفه عزاداری بر اهل بیت(ع)

فلسفه و حکمت عزاداری را می توان در امور ذیل، رهیابی کرد:
محبت و دوستى:
ابتدا باید معناى حب روشن شود و سپس تعریف حب اهل بیت و ائمه اطهار(ع). حب؛ یعنى، رغبت و میل انسان به چیزى ،اگر این میل باطنى و رغبت دل به چیزى شدید و قوى شود آن را عشق مى‏نامند (با استفاده از مجمع البحرین، طریحى، ج ۲، ماده حبب)
تعریف حب اهل بیت(ع) را باید از قرآن و روایات اخذ کرد. قرآن و روایات، دوستی خاندان رسول اکرم(ص) و اهل بیت(ع) را بر مسلمانان واجب کرده است.

سوره شوری آیه ۲۳
«ذلک الذی یبشر الله عباده الذین آمنوا و عملوا الصالحات قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربى و من یقترف حسنه نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور»
«این همان چیزى است که خداوند بندگانش را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند به آن نوید مى‏دهد! بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم جز دوست‏ داشتن نزدیکانم ( اهل بیتم); و هر کس کار نیکى انجام دهد ، بر نیکى ‏اش مى‏افزاییم; چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است».

در روایتى، رسول اکرم (ص) نیز مى‏ فرمایند:

«لا یؤمن احدکم حتى اکون احب الیه من ولده و والده و الناس اجمعین »؛

هیچ بنده‏اى ایمان ندارد، مگر این که من نزد او از فرزندانش و پدرش و همه مردم محبوب‏تر باشم ( میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۶ )
حضرت ابتدا اصل ایمان را مشروط به حب خود مى‏داند و سپس در ضمن آن حب خود را توضیح مى‏دهد.

در روایتى دیگر حضرت براى حب خود مرتبه بالاترى را مى‏فرمایند:
«لایومن عبد حتى اکون احب الیه من نفسه ویکون عترتى احب الیه من عترته و یکون اهلى احب الیه من اهله و یکون ذاتى احب الیه من ذاته»؛

هیچ بنده‏اى ایمان نداردمگر این که من نزد او از خودش محبوب‏تر باشم و ذریه من پیش او از ذریه خودش محبوب‏تر باشد و اهل من پیش او از اهل خودش محبوب‏تر باشد و ذات من پیش او از ذات خودش محبوب‏تر باشد. ( میزان الحکمه، ج ۲، ص ۲۳۶ )
در این روایت نیز حضرت، شرط ایمان را حب خود و اهل بیت خود مى‏داند و هم تنها به مرتبه پایین حب اکتفا نمى‏کنند؛ بلکه ‏مرتبه بالاى آن را مى‏فرماید؛ زیرا یک انسان طبیعى و عادى، خودش پیش خودش از همه محبوب‏تر است. سپس فرزندان و سپس نزدیکان؛ ولى انسان فوق طبیعى وقتى در حب کسى به مرتبه بالاى آن مى‏رسد، آن کس را بر خود و فرزندان، نزدیکان و همه ترجیح مى‏دهد و این همان مرتبه شدید و قوى حب است که به آن «عشق» میگویند. بنابراین حب اهل بیت و ائمه اطهار(ع) باید در این حد اعلا باشد و اگر هر اندازه از این حد پایین‏تر باشد، به همان اندازه ایمان نقص و کاستى دارد.
به عبارت دیگر درجات ایمان با درجات حب به پیامبر اکرم و اهل بیت(ع) سنجیده مى‏شود.
روشن است که دوستی لوازمی دارد و محبّ صادق، کسی است که شرط دوستی را - چنان که باید و شاید - به جا آورد. یکی از مهم ترین لوازم دوستى، هم دردی و هم دلی با دوستان در مواقع سوگ یا شادی آنان است؛ از این رو در احادیث، بر برپایی جشن و سرور در ایام شادی اهل بیت(ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأکید فراوان شده است.
قال علی علیه السلام:
(( انّ‏الله اختارنا واختار لنا شیعه ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون أموالهم و أنفسهم فینا اولئک منّا و الینا. ))
امام علی (ع) فرمودند:
همانا خداوند برای ما شیعیان و پیروانی برگزید است که ما را یاری می کنند، با خوشحالی ما خوشحال می شوند و در اندوه و غم ما، محزون می گردند (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۷ )
امام صادق (ع) فرمودند:
(( شیعتنا جزء منا خلقوا من فضل طینتنا یسؤوهم ما یسؤنا و یسرهم ما یسرنا )) ؛
«شیعیان ما پاره ای از خود ما بوده و از زیادی گل ما خلق شده اند؛ آنچه که ما را بدحال یا خوشحال می سازد، آنان را بدحال و خوشحال می گرداند». (امالى صدوق، ص ۳۰۵ )

این وظیفه ی عقلانی و شرعى، ایجاب می کند که در ایام عزاداری اهل بیت(ع)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال»؛ یعنى، با اشک، آه و ناله و زارى، از نظر خوراک، با کم خوردن و کم آشامیدن مانند افراد غم زده و از نظر پوشاک، با پوشیدن لباسی که از حیث جنس و رنگ و نحوه ی پوشش در عرف، حکایت گر اندوه و ناراحتی است، آشکار سازیم.

امام صادق(ع) به معاویه بن وهب فرمودند:
«عزاداران سیدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دوری جویند تا آن که یک ساعت از وقت فضیلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذای معمول صاحبان مصیبت، سدّ جوع و عطش کنند» (تاریخ النیاحه الامام الشهید الحسین بن على، ج ۱، ص ۱۵۷-۱۵۹)

انسان سازى:
هدف از عزاداری ها ، ایجاد نوعی شناخت در افراد است. شرکت در مجالس عزاداری نوعی شعور و شور همراه با شناخت در افراد شرکت کننده بر می انگیزد . کسانی که در این مجالس شرکت می کنند از لابلای مطالبی که گویندگان در وصف مناقب و فضایل و آرمان هایی که اباعبدالله الحسین (ع) و یارانش در راه آن شهید شده اند ، در خود نوعی همدلی و همراهی احساس می کنند و آن حضرت را به عنوان الگو و سرمشق رفتاری خود قرار می دهند. در حقیقت برپایی مجالس عزاداری به عنوان ابزاری مهم در انسان سازی افراد شرکت کننده نقش اساسی و مهمی را بازی می کند .
فردی که با معرفت در مجالس عزادارى، شرکت می کند؛ شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم می آمیزد و در پرتو آن، انگیزه ای قوی در او پدیدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزادارى، مانند محبی می شود که فعّال و شتابان، به دنبال پیاده کردن اوصاف محبوب در وجود خویشتن است.
به نظر می رسد که در رفتار جمعی مردم چون سیاه پوش شدن‌ها، نصب پرچم‌های سیاه و سینه زدن‌ها و مانند آن ، باید غیر از عامل شناختی، به عوامل غیر شناختی چون احساس و عاطفه توجه داشت . ما در عزاداری ها می کوشیم تا به نوعی عاطفه خود را نشان دهیم و آن را به گونه ای مفید سامان دهی کنیم . هدف از عزاداری می تواند تقویت بعد احساسی باشد. اگر این عواطف و احساسات ، تقویت شوند، آن گاه می‌تواند در ما آثار مفید و سازنده به جا گذارد. مثلا دیدن دستجات سینه زنی در عزای یکی از پیشوایان دینی و مخصوصاً رؤیت مراسم عزاداری برای سالار شهیدان، امام حسین ـ علیه السّلام ـ از عوامل مهم تحریک عواطف و احساسات انسان است و معرفت عینی به انسان می‌بخشد.
جامعه سازى:
جامعه سازی و انتقال فرهنگ شیعی از دیگر کارکردهای عزاداری واقعی و درست است . عزاداری بر اهل بیت (ع) در واقع با یک واسطه زمینه را برای حفظ آرمان های آنان و پیاده کردن آن فراهم می آورد . از سویی اگر عزاداری به صورت درست و واقعی آن برگزار شود می تواند به مهم ترین عامل انتقال آموزه های نظری و عملی آن امام همام (ع) عمل کند.
هنگامی که مجلس عزادارى، موجب انسان سازى گشت؛ تغییر درونی انسان به عرصه جامعه نیز کشیده می شود و آدمی می کوشد تا آرمان های اهل بیت(ع) را در جامعه حکم فرما کند. به همین دلیل می توان گفت: یکی از حکمت های عزادارى، ساختن جامعه براساس الگوی ارائه شده از سوی اسلام است.
انتقال دهنده فرهنگ شیعی به نسل بعد:
به نظر می رسد نقش و کارکردی دیگری که می توان برای عزاداری در نظر گرفت ، نقش بازسازی هویتی و انتقال فرهنگ شیعی در نسل آینده است..
استاد شهید مرتضی مطهری (ره) نیز در مورد علت ترغیب پیشوایان دینی به اقامه عزای امام حسین (ع) می‌گوید : می‌دانیم که تکالیف شرعی بدون حکمت نیست، و منظور این نبوده که همدردی و تسلیتی باشد برای خاندان پیامبر(ص) ، بلکه مقصود این است که داستان کربلا به صورت یک مکتب تعلیمی و تربیتی همیشه زنده بماند.
آنجا که حوادث گذاشته هر جامعه می‌تواند در سرنوشت و آینده آن جامعه آثار عظیمی داشته باشد و تجدید آن خاطره‌ها، در واقع نوعی بازنگری و بازسازی آن حادثه است، تا مردم از آن جریان استفاده کنند. و اگر ماجرای کربلا نقش تعیین کننده ای در تاریخ اسلام داشته است، زنده نگهداشتن خاطره آن هم می‌تواند برای آینده ما مؤثر باشد، و در نتیجه جامعه ما را به سوی نیکی‌ها و عدالت سوق دهد.
کسی نمی تواند منکر این حقیقت شود که نسل جدید در سنین کودکى، در مجالس عزاداری با فرهنگ اهل بیت(ع) آشنا می شوند. به راستی عزاداری و مجالس تعزیه، یکی از عناصر و عوامل برجسته ای است تا آموزه های نظری و عملی امامان راستین، به نسل های آینده منتقل شود. مراسم عزادارى، به دلیل قالب و محتوا، بهترین راه برای تعلیم و تربیت نسل جدید و آشنایی آنان با گفتار و کردار اهل بیت(ع) است.


منبع:http://yamojir.com/fa/

آشنا چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ب.ظ


من
به شمر حق میدهم
محشر چشمان تو را
بهانه از قفا بریدن سرت
قرار دهد....

آشنا چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ب.ظ

ضربه شمشیر سنگین نبود٫
دست ها
از بردن مَشک خالی
شرم دارند.....

آشنا چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:35 ب.ظ

غربت
اگر به خون راه یابد
و
خون به خاک٫
ظُهور تُربتِ مملو از شفا
الزامی است....

مرتضی پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ب.ظ

وقایع روز سوم محرم


اعزام لشکر به سوى کربلا

عمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام به کربلا یعنى روز سوم محرم با چهار هزار سپاهى از اهل کوفه وارد کربلا شد.
برخى نوشته‏اند که بنو زهره (قبیله عمر بن سعد) نزد او آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند مى‏دهیم از این کار درگذر و تو داوطلب جنگ با حسین مشو، زیرا این باعث دشمنى میان ما و بنى‌هاشم مى‏گردد.
عمر بن سعد نزد عبیدالله رفت و استعفا کرد، ولى عبیدالله استعفاى او را نپذیرفت، و او تسلیم شد.
و برخى از تاریخ نویسان نوشته‏اند: عمر بن سعد دو پسر داشت: یکى به نام حفص که پدر را تشویق و ترغیب به رفتن کرد تا با امام علیه‏السلام مقابله کند، ولى فرزند دیگرش او را به شدت از اقدام به چنین کارى بر حذر مى‏داشت، و سرانجام حفص نیز با پدرش راهى کربلا شد.


خریدارى اراضى کربلا

از وقایعى که در روز سوم ذکر شده، این است که امام علیه‏السلام قسمتى از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریدارى کرد و با آنها شرط کرد که مردم را براى زیارت قبرش راهنمایى نموده و زوار او را تا سه روز میهمانى نمایند.


هوشیارى یاران امام علیه السلام

هنگامى که عمربن سعد به کربلا وارد شد عَزرْ بن قیس احمسى را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد تا از امام سؤال کند براى چه به این مکان آمده است؟ و چه قصدى دارد؟
عزره از جمله کسانى بود که به امام علیه‏السلام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود، از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد، پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند، تمامى آنها از رفتن به خدمت امام خوددارى کردند! ولى شخصى به نام کثیر بن عبدالله شعبى که مرد گستاخى بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر خواهى او را خواهم کشت!
عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمى را فعلاً ندارم، ولى به نزد او رفته و سؤال کن براى چه مقصود به این سرزمین آمده است؟!
کثیر بن عبدالله به طرف امام حسین علیه‏السلام رفت، ابو ثمامه صائدى که از یاران امام حسین بود و چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخصى که مى‏آید بدترین مردم روى زمین است!
پس ابو ثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین علیه‏السلام برو!
گثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را مى‏رسانم، در غیر این صورت باز خواهم گشت.
ابو ثماه گفت: من دستم را روى شمشیرت مى‏گذارم، تو پیامت را ابلاغ کن.
کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمى‌گذارم چنین کارى کنى.
ابو ثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم زیرا تو مرد زشتکارى هستى و من نمى‌گذارم به نزد امام بروى.
پس از این مشاجره و نزاع، کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد. عمربن سعد شخصى به نام قرة بن قیس حنظلى را به نزد خود فرا خواند و گفت: اى قره! حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سرزمین جویا شو.
قرة بن قیس به طرف امام حرکت کرد. امام حسین علیه‏السلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را مى‏شناسید؟
حبیب بن مظاهر عرض کرد: آرى! این مرد تمیمى است و من او را به حسن رأى مى‏شناختم و گمان نمى‌کردم او در این صحنه و موقعیت مشاهده کنم.
آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ نمود، امام حسین علیه‏السلام فرمود: مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده‏اند و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت.
قره چون خواست باز گردد، حبیب بن مظاهر به او گفت: اى قره! واى بر تو! چرا به سوى ستمکاران باز مى‏گردى؟ این مرد را یارى کن که به وسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتى.
قرة بن قیس گفت: من پاسخ این رسالت خود را به عمربن سعد برسانم و سپس در این امر اندیشه خواهم کرد! پس به نزد عمربن سعد باز گشت و او را از جریان امر با خبر ساخت، عمربن سعد گفت: امیدوارم که خدا مرا از جنگ با حسین برهاند.

مرتضی پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ب.ظ

نامه عمر بن سعد

حسان بن فائد مى‏گوید: من نزد عبیدالله بودم که نامه عمربن سعد را آوردند و در آن نامه چنین آمده بود: چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم، قاصدى نزد او فرستاده و از علت آمدنش جویا شدم. او در جواب گفت: اهالى این شهر براى من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کرده‏اند، اگر آمدنم را خوش نمى‏دارید، باز خواهم گشت.
عبیدالله چون نامه عمربن سعد را خواند، گفت:
"الان و قد علقت مخالبنا بهیرجو النجاة ولات حین مناص"


نامه عبیدالله به عمربن سعد

عبیدالله به عمربن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم، از حسین بن على بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند، اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت!
چون این نامه به دست عمربن سعد رسید، گفت: مى‏پندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست.
عمربن سعد، نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام حسین نرساند، زیرا مى‏دانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد.
پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، شمربن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیه‏السلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزید بن رکاب کلبى با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر مى‏شدند.
عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، اندیشه اعزام سپاهى انبوه را در سر مى‏پروراند و بعضى نوشته‏اند که مردم کوفه جنگ کردن با امام حسین علیه‏السلام را ناخوش مى‏داشتند و هر کس را به جنگ آن حضرت روانه مى‏کردند، باز مى‏گشت.
عبیدالله بن زیاد شخصى را به نام سوید بن عبدالرحمن فرمان داد تا در این مسأله (فرار از جنگ) تحقیق کند و متخلفان را نزد او برد و او یک نفر شامى را که براى انجام امر مهمى از لشکر گاه به کوفه آمده بود، گرفته و نزد عبیدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامى را از تنش جدا نمایند تا کسى دیگر جرأت سرپیچى از دستورات او را نکند!
نوشته‏اند که آن مرد شامى براى طلب میراث به کوفه آمده بود!


عبیدالله در نخیله

عبیدالله شخصا از کوفه به طرف نخیله حرکت کرد و کسى را نزد حصین بن تمیم - که به قادسیه رفته بود - فرستاد و او به همراه چهار هزار نفر که با او بودند به نخلیه آمد، سپس کثیر بن شهاب حارثى و محمد بن اشعث و قعقاع بن سوید و اسمأ بن خارجه را طلب کرد و گفت: در شهر کوفه گردش کنید و مردم را به اطاعت و فرمانبردارى از یزید و من فرمان دهید، و آنان را از نافرمانى و بر پا کردن فتنه بر حذر دارید و آنان را به لشکرگاه فرا خوانید؛ پس آن چهار نفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخیله نزد عبیدالله باز گشتند، و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچه‏ها و گذرگاه‌ها مى‏گشت و مردم را به پیوستن به لشکر عبیدالله تشویق مى‏کرد و آنان را از یارى امام حسین بر حذر مى‏داشت.
عبیدالله گروهى سواره را بین خود و عمربن سعد قرار داد که هنگام نیاز از وجود آنها استفاده شود و هنگامى که او در لشکرگاه نخیله بود شخصى به نام عمار بن ابى سلامه تصمیم گرفت که او را ترور کند، ولى موفق نشد و به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ملحق گردید و شهید شد.

امین پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:34 ب.ظ

هزار آینه مبهوت بی شماری تو
هزار بادیه مجنون نی سواری تو

بهار آمده با لاله های سینه زنش
پی زیارت باغ بنفشه کاری تو

هلا که جمع نقیضین بوسه و عطشی
ندیده ام لب خشکی به آبداری تو

چه جای نغمه در این روزگار یأس مگر
به روی دست تو پرپر نشد قناری تو ؟

هم او که نامه برایت نوشت , با خنجر
ببین که آمده از پشت سر به یاری تو

دریغ,کاری از این طبع مرده ساخته نیست
به جز شمردن گلزخم های کاری تو

به ما مخند که جای گریستن بر خویش
نشسته ایم دمادم به سوگواری تو....

احسنت
چه کسی می گوید ادبیات تمام شده است؟!

[ بدون نام ] جمعه 19 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:40 ب.ظ

شعر کاروان کربلا از شهریار


شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

روی دل با کاروان کربلا دارد حسین


از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست

مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین


می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم

بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین


پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست

اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین


بسکه محمل ها رود منزل به منزل با شتاب

کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین


رخت و تاراج حرم چون گل به تاراجش برند

تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین


بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب

ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین


سروران، پرانگان شمع رخسارش ولی

چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین


سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق

می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین


او وفای عهد را با سر کند سودا ولی

خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین


دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا

با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین


سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست

هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین


آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند

عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین


دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت

داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین


بعد ازینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون

دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین


ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای

گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین


دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز

با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین


شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا

جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین


اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار

کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین


شهریار خدایت بیامرزاد که یگانه بودی.یگانه!

آشنا شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ق.ظ


پیشانی تمامی شان داغ سجده داشت

آنانکه که خیمه گاه تورا تیر می زدند.....

آشنا شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:49 ق.ظ


دیوان کوفه از پی تاراج آمدند
گم شد نگین آبی انگشت شما.....

ممنون آشنا

استاد یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:05 ق.ظ

آتش‌ گلستان شد


در هندوستان یاد و نام امام حسین (ع) منزلت ویژه‌ای دارد ،عده بسیار زیادی از بازرگانان و ثروتمندان هند از مذاهب مختلف اعتقاد فوق‌العاده‌ای به حضرت سیدالشهدا دارند و برای برکت اموالشان همه ساله مقداری از ثروت خود را نذر سوگواری آن حضرت می‌کنند.
یکی از آنان هر ساله همراه سینه‌زنان حرکت می‌کرد و همراه با آنان بر سر و سینه می‌زد، هنگامیکه آن مرد بازرگان از دنیا رفت بنا به رسوم مذهبی خودشان بدن او را در آتش می‌سوزانیدند تا خاکستر بدن را دفن نمایند.اما با کمال تعجب و شگفتی دیدند آتش در دست راست و قسمتی از سینه‌اش ابداً اثری نکرده است.پس بستگانش آن دو قطعه از بدن را به قبرستان شیعیان آوردند و گفتند:«این دو عضو از آن حسین شماست»...



منبع :داستانهای شگفت‌انگیز شهید دستغیب


http://www.vaares.com/Imam%20Hossein/keramat/keramat.asp?id=1&page=-1

استاد یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:07 ق.ظ

شفاعت از آیت‌الله حائری یزدی


یکی از عجایبی که در مورد مرحوم آیت‌الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره) مؤسس حوزه علمیه قم نقل می‌کنند چنین است:
ایشان در مواقعی که سرپرستی حوزه علمیه اراک را بر عهده داشتند برای "آیت‌الله حاج آقا مصطفی اراکی "(ره) نقل کردند : «هنگامی که در کربلا مشغول تحصیل علم بودم در خواب دیدم شخصی به من گفت:«شیخ عبدالکریم! کارهایت را انجام بده و وصیت کن چرا که سه روز دیگر خواهی مرد». من از خواب بیدار شدم در حالیکه متحیر بودم به خود گفتم:« این یک خواب معمولی بود و تعبیری ندارد و آن را فراموش کردم.»
روز سه‌شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم و خوابی را که دیده بودم کاملاً از یاد برده بودم ،روز پنج‌شنبه که درس‌ها تعطیل بود با بعضی از دوستان به باغ بزرگ مرحوم سید جواد رفتیم ،در آنجا قدری گردش و تفرج و مدتی را با مباحث علمی گذراندیم. نهار را همانجا صرف کردیم و ساعتی خوابیدیم من نیز در گوشه‌ای به خواب رفتم ناگهان لرزه شدیدی سراسر وجودم را فرا گرفت دوستانم به سویم دویدند و هرچه عبا و روانداز همراه داشتند روی من انداختند ولی همچنان بدنم لرز داشت و در میان آتش تب افتاده بودم، حالت عجیبی بود حس کردم که حالم بسیار وخیم است به اطرافیانم گفتم:«کاری از دست شما ساخته نیست زودتر مرا به منزلم برسانید».
آنان وسیله‌ای فراهم کردند و مرا به شهر کربلا رساندند و وارد منزل نمودند در منزل، بی‌حال و بی‌حس در بستر افتاده بودم، بسیار حالم دگرگون شده بود در این میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم علائم مرگ را به وضوح مشاهده کردم و با در نظر گرفتن خوابی که دیده بودم مرگ را احساس کردم. ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند:«اجل این مرد رسیده است مشغول قبض روحش شویم» در همان حال عجیب با توجه قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله‌الحسین (ع) متوسل شده و عرض کردم:«ای حسین عزیز! دستم خالی است و کاری نکرده‌ام و زاد و توشه‌ای برای آخرت خود تدارک ندیده‌ام، تو را به جان مادرت زهرا (س) از من شفاعت نما تا خداوند مرگ مرا تأخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم».
بلافاصله پس از این توسل دیدم شخصی نزد آن دو نفر آمد و گفت : «حضرت سیدالشهدا (ع) فرمودند شیخ عبدالکریم به ما متوسل شده و ما نیز در پیشگاه خداوند از او شفاعت کردیم تا مرگش را به تأخیر اندازد و خداوند متعال تقاضای ما را اجابت نموده است هم اکنون از نزد او خارج شوید!»
در این موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و گفتند :«سمعا و طاعه»
پس دیدم آن دو نفر به همراه فرستاده امام حسین (ع) (سه نفری) صعود کردند و رفتند.در این وقت احساس سلامتی کردم و به خودم آمدم صدای گریه و زاری اطرافیانم را شنیدم و متوجه شدم که بستگانم در اطرافم جمع شده و به سر و صورت خود می‌زنند.
خواستم دستم را حرکت دهم ولی از شدت ضعف نتوانستم آرام چشم گشودم و دیدم که به رویم پارچه‌ای کشیده اند، خواستم پایم را جمع کنم ولی متوجه شدم که دو انگشت بزرگ پایم را بسته‌اند، (گویا مرا آماده غسل و کفن کرده بودند).
به هر زحمتی بود دستانم را تکان دادم و در آن حال شنیدم که کسی می‌گوید:«ساکت شوید! گریه نکنید، گویا بدن حرکت دارد!» همگان آرام شدند و رواندازی که به رویم کشیده بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پاهایم را دراز کردند با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهید کم‌کم از جا برخاسته و نشستم تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و بحمدالله پس از مدتی کوتاه بهبود یافتم و این موهبت به برکت مولایم حضرت امام حسین (ع) حاصل شد.


استاد یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:22 ق.ظ

بوی سیب سرخ


یکی از دوستان شیخ رجب علی خیاط نقل می‌کند که : همراه ایشان به کاشان رفتیم، عادت شیخ این بود که هرجا وارد می‌شد به زیارت اهل قبور می‌رفت هنگامی که وار قبرستان کاشان شدیم .
شیخ گفت:«السلام علیک یا اباعبدالله (ع)» چند قدم جلوتر رفتیم فرمود:«بویی به مشامتان نمی‌رسد؟»
گفتیم :«نه! چه بویی؟»فرمود:«بوی سیب سرخ استشمام نمی‌کنید؟»
گفتیم :«نه!»
قدری جلوتر آمدیم و به مسئول قبرستان رسیدیم ،جناب شیخ از او پرسید:«امروز کسی را اینجا دفن کرده‌اند؟»
او پاسخ داد:«پیش پای شما فردی را دفن کرده‌اند» و ما را سر قبر تازه‌ای برد. در آنجا همه ما بوی سیب سرخ را استشمام کردیم .
پرسیدیم :« این چه بویی است؟»
شیخ فرمود :«وقتی که این بنده خدا را در این جا دفن کرده‌ند وجود مقدس سیدالشهدا (ع) تشریف آورده‌اند اینجا و به واسطه این شخص عذاب از اهل قبرستان برداشته شد».


استاد یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:30 ق.ظ

امام حسین (ع):

مبادا کاری کنی که عذرت باید به راستی که مؤمن بدی نکند و پوزش نخواهد و منافق پیوسته بدی کند و عذر بخواهد

منبع : تحت‌العقول



آشنا یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:09 ب.ظ


سه نقطه

گنجشک پر جبریل پر بابا سه نقطه
من پر تو پر هرکس شبیه ما سه نقطه

عمه نه عمه بالهایش پر ندارد
حالا بماند در خرابه تا سه نقطه

این محو یکدیگر شدن در این خرابه
یا اینکه ما را می پراند یا سه نقطه

اصلاً چرا من خواستم پیشم بیایی
بابا شما که پا نداری تا سه نقطه

یادت می آید روزهای در مدینه
دو گوشواره داشتم حالا سه نقطه

وقتی لبت را زیر پای چوب دیدم
می خواستم کاری کنم امّـا سه نقطه

000

انگشت خود را جمع کرد و ناگهان گفت
انگشت پر انگشتر بابا سه نقطه

ممنون آشنا
غم دلنشینی در انتخابهای زیبایت موج می زند.

۱۳ دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:08 ب.ظ

به نام خدا
چهل حدیث پیرامون امام حسین (علیه السلام)


نویسنده:محمد صحتى سردرودى‏

حدیث اول: حریم پاک.


عن النبى (ص) قال:... و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة.
پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) در ضمن حدیث بلندى مى‏فرماید:
کربلا پاکترین بقعه روى زمین و از نظر احترام بزرگترین بقعه‏ها است و الحق که کربلا از بساطهاى بهشت است.
بحار الانوار، ج 98، ص 115 و نیز کامل الزیارات، ص 264

حدیث دوم: سرزمین نجات


قال رسول الله (صلى الله علیه و آله):
یقبر ابنى بأرض یقال لها کربلا هى البقعة التى کانت فیها قبة الاسلام نجا الله التى علیها المؤمنین الذین امنوا مع نوح فى الطوفان.
پیامبر خدا (ص) فرمود: پسرم حسین در سرزمینى به خاک سپرده مى‏شود که به آن کربلا گویند، زمین ممتازى که همواره گنبد اسلام بوده است، چنانکه خدا یاران مومن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد .
کامل الزیارات، ص،269، باب 88، ح 8

حدیث سوم:مسلخ عشق‏


قال على (علیه السلام): هذا... مصارع عشاق شهداء لا یسبقهم من کان قبلهم و لا یلحقهم من کان بعدهم.
حضرت على (علیه السلام) روزى گذرش از کربلا افتاد و فرمود:
اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است شهیدانى که نه شهداى گذشته و نه شهداى آینده به پاى آنها نمى‏رسند. تهذیب، ج 6، ص،73 و بحار، ج 98، ص .116

حدیث چهارم: عطر عشق‏


قال على (علیه السلام): واها لک ایتها التربة لیحشرن منک قوم یدخلون الجنة بغیر حساب‏
امیر المومنین (علیه السلام) خطاب به خاک کربلا فرمود: چه خوشبویى اى خاک! در روز قیامت قومى از تو بپا خیزند که بدون حساب و بى درنگ به بهشت روند. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 169

حدیث پنجم: ستاره سرخ محشر


قال على بن الحسین (علیه السلام): تزهر أرض کربلا یوم القیامة کالکوکب الدرى وتنادى انا ارض الله المقدسة الطیبة المبارکة التى تضمنت سید الشهداء و سید شباب اهل الجنة.
امام سجاد (علیه السلام) فرمود: زمین کربلا، در روز رستاخیز، چون ستاره مرواریدى مى‏درخشد و ندا مى‏دهد که من زمین مقدس خدایم، زمین پاک و مبارکى که پیشواى شهیدان و سالار جوانان بهشت را در بر گرفته است . ادب الطف، ج 1، ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 268.

حدیث ششم: کربلا وبیت المقدس‏


قال ابوعبدالله (علیه السلام) : الغاضریة من تربة بیت المقدس.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: کربلا از خاک بیت المقدس است. کامل الزیارات، ص 269، باب 88 ح،.7

حدیث هفتم: فرات و کربلا


قال ابو عبد الله: ان أرض کربلا وماء الفرات اول ارض و اول ماء قدس الله تبارک و تعالى...
امام صادق (علیه السلام) فرمود: سرزمین کربلا و آب فرات، اولین زمین و نخستین آبى بودند که خداوند متعال به آنها قداست وشرافت بخشید. بحار الانوار، ج،98، ص 109 و نیز کامل الزیارات، ص .269

حدیث هشتم: کربلا کعبه انبیاء


قال ابو عبدالله (علیه السلام): لیس نبى فى السموات و الارض و اءلا یسألون الله تبارک و تعالى ان یوذن لهم فى زیارة الحسین (علیه السلام) ففوج ینزل و فوج یعرج.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هیچ پیامبرى در آسمانها و زمین نیست مگر این که مى‏خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد تا به زیارت امام حسین (علیه السلام) مشرف شوند، چنین است که گروهى به کربلا فرود آیند و گروهى از آنجا عروج کنند. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از کامل الزیارات، ص 111

حدیث نهم: کربلا، مطاف فرشتگان‏


قال ابو عبدالله (علیه السلام): لیس من ملک فى السموات و الارض إلا یسألون الله تبارک و تعالى ان یوذن لهم فى زیارة الحسین (علیه السلام) ففوج ینزل و فوج یعرج.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هیچ فرشته‏اى در آسمانها و زمین نیست مگر این که مى‏خواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زیارت امام حسین (علیه السلام) مشرف شود، چنین است که همواره فوجى از فرشتگان به کربلا فرود آیند و فوجى دیگر عروج کنند و از آنجا اوج گیرند. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 244 به نقل از کامل الزیارات، ص 111

حدیث دهم: راه بهشت‏


قال ابو عبدالله (علیه السلام): موضع قبر الحسین (علیه السلام) ترعة من ترع الجنة.
امام صادق (علیه السلام) فرمود: جایگاه قبر امام حسین (علیه السلام) درى از درهاى بهشت است. کامل الزیارات، ص 271، باب 89، ح 1

حدیث یازدهم:کربلا حرم امن‏


قال ابو عبدالله (علیه السلام): ان الله اتخذ کربلا حرما آمنا مبارکا قبل ان یتخذ مکة حرما
امام صادق (ع) فرمود: به راستى که خدا کربلا را حرم امن و با برکت قرار داد پیش از آنکه مکه را حرم قرار دهد
کامل الزیارات، ص 267 بحار، ج،98، ص .110

حدیث دوازدهم: زیارت مداوم‏


قال الصادق (علیه السلام): زوروا کربلا و لا تقطعوه فاءن خیر أولاد الانبیاء ضمنته...
امام صادق (ع) فرمود: کربلا را زیارت کنید و این کار را ادامه دهید، چرا که کربلا بهترین فرزندان پیامبران را در آغوش خویش گرفته است. کامل الزیارات، ص 269

حدیث سیزدهم: بارگاه مبارک‏


قال الصادق (علیه السلام) : «شاطى‏ء الوادى الایمن» الذى ذکره الله فى القرآن،(*) هو الفرات و «البقعة المبارکة» هى کربلا.
امام صادق (ع) فرمود: آن «ساحل وادى ایمن» که خدا در قرآن یادکرده فرات است و با «بارگاه با برکت» نیز کربلا است. *. قرآن مجید، سوره قصص آیه 30 بحار الانوار، ج 57، ص 203؛ به نقل از تهذیب‏

حدیث چهاردهم: شوق زیارت‏


قال الامام باقر (علیه السلام): لو یعلم الناس ما فى زیارة قبر الحسین (علیه السلام) من الفضل، لماتوا شوقا
امام باقر (علیه السلام) فرمود: اگر مردم مى‏دانستند که چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین (علیه السلام) است از شوق زیارت مى‏مردند. ثواب الاعمال، ص 319؛ به نقل از کامل الزیارات.

حدیث پانزدهم: حج مقبول و ممتاز


قال ابوجعفر (علیه السلام): زیارة قبر رسول الله صلى الله علیه و آله و زیارة قبور الشهداء، و زیارة قبر الحسین بن على علیهما السلام تعدل حجة مبرورة مع رسول الله صلى الله علیه و آله.
امام باقر علیه السلام فرمودند: زیارت قبر رسول خدا «ص» و زیارت مزار شهیدان، و زیارت مرقد امام حسین علیه السلام معادل است با حج مقبولى که همراه رسول خدا «ص» بجا آورده شود .مستدرک الوسائل، ج 1 ص، 266 و نیزکامل الزیارات، ص 156

حدیث شانزدهم: تولدى تازه‏


عن حمران قال: زرت قبر الحسین (علیه السلام) فلما قدمت جاءنى ابو جعفر محمد بن على (علیه السلام).... فقال (علیه السلام) ابشر یا حمران فمن زار قبور شهداء آل محمد (ص) یرید الله بذلک وصلة نبیة حرج من ذنوبه کیوم ولدته امه. حمران مى‏گوید هنگامى که از سفر زیارت امام حسین (ع) برگشتم، امام باقر (علیه السلام) به دیدارم آمد و فرمود:
اى حمران! به تو مژده مى‏دهم که هر کس قبور شهیدان آل محمد (ص) را زیارت کند مرادش از این کار رضایت خدا و تقرب به پیامبر (ص) باشد، از گناهانش بیرون مى‏آید چون روزى که مادرش او را زاد. امالى شیخ طوسى، ج 2، ص 28، چاپ نجف بحار، ج 98، ص 20

حدیث هفدهم: زیارت مظلوم‏


عن ابى جعفر و ابى عبد الله (علیهما السلام) یقولان: من احب أن یکون مسکنه و مأواه الجنة، فلا یدع زیارة المظلوم.
از امام باقر و امام صادق (ع) نقل شده که فرمودند: هر کس که مى‏خواهد مسکن و مأوایش بهشت باشد، زیارت مظلوم (علیه السلام) را ترک نکند. مستدرک الوسائل، ج 10، ص .253

حدیث هجدهم: شهادت و زیارت‏


قال الامام الصادق (علیه السلام): زوروا قبر الحسین (علیه السلام) و لا تجفوه فاءنه سید شباب أهل الجنة من الخلق وسید شباب الشهداء
امام صادق (ع) فرمود: مرقد امام حسین (علیه السلام) را زیارت کنید و با ترک زیارتش به او ستم نورزید چرا که او سید جوانان بهشت از مردم و سالار جوانان شهید است. مستدرک الوسائل ج 10 ص 256 و کامل ، ص 109

حدیث نوزدهم: زیارت،بهترین کار


قال ابو عبدالله (علیه السلام): زیارة قبر الحسین بن على علیهما السلام من أفضل ما یکون من الأعمال.
امام صادق (ع) فرمود: زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) از بهترین کارهاست که مى‏تواندانجام یابد.
مستدرک الوسائل، ج 10، ص .311

حدیث بیستم: سفره‏هاى نور


قال الامام الصادق (علیه السلام) : من سره ان یکون على موائد النور یوم القیامة فلیکن من زوار الحسین بن على (علیهما السلام)امام صادق (ع) فرمود: هر کس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفره‏هاى نور بنشیند باید از زائران امام حسین (علیه السلام) باشد. وسائل الشیعه، ج 10، ص 330، بحار الانوار، ج 98، ص 72.

حدیث بیست ویکم: شرط شرافت‏


قال الصادق (علیه السلام) : من اراد ان یکون فى جوار نبیه و جوار على و فاطمه فلا یدع زیارة الحسین علیهم السلام .امام صادق (ع) فرمود: کسى که مى‏خواهد در همسایگى پیامبر (ص) ودر کنار على (ع) و فاطمه (س) باشد زیارت امام حسین (ع) را ترک نکند. وسائل الشیعه، ج 10 ص 331، ح 39

حدیث بیست ودوم: زیارت، فریضه الهى‏


قال ابو عبدالله (علیه السلام): لو ان احد کم حج دهره ثم لم یزر الحسین بن على (علیه السلام) لکان تارکا حقا من حقوق رسول الله «ص» لان حق الحسین فریضة من الله تعلى واجبه على کل مسلم.
امام صادق (ع) فرمود: اگر یکى از شما تمام عمرش را احرام حج ببندد اما امام حسین (علیه السلام) را زیارت نکند حقى از حقوق رسول خدا (ص) را ترک کرده است چرا که حق حسین (ع) فریضه الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است. وسائل الشیعه، ج 10، ص 333

حدیث بیست وسوم: کربلا کعبه کمال‏


قال ابو عبدالله (علیه السلام): من لم یأت قبر الحسین (علیه السلام) حتى یموت کان منتقص الاءیمان منتقص الدین، اءن ادخل الجنة کان دون المؤمنین فیها.
امام صادق (ع) فرمود: هر کس به زیارت قبر امام حسین (ع) نرود تا بمیرد ایمانش نا تمام و دینش ناقص خواهد بود به بهشت هم که برود پایین تر از مومنان در آنجا خواهد بود. وسائل الشیعه، ج 10 ص 335

حدیث بیست و چهارم: از زیارت تا شهادت‏


قال ابو عبدالله (علیه السلام): لا تدع زیارة الحسین بن على علیهما السلام و مر أصحابک بذلک یمد الله فى عمرک و یزید فى رزقک و یحییک‏ء الله سعیدا و لا تموت الا شهیدا.
امام صادق (ع) فرمود: زیارت امام حسین علیه السلام را ترک نکن وبه دوستان و یارانت نیز همین را سفارش کن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زیاد کند و خدا تورا با سعادت زنده دارد و نمیرى مگر شهید. وسائل الشیعه، چ 10 ص،335

حدیث بیست و پنجم: حدیث محبت‏


عن ابى عبد الله قال: من اراد الله به الخیر قذف فى قلبه حب الحسین (علیه السلام) وزیارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسین (علیه السلام) و بغض زیارته.
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین (ع) و زیارتش را در دل او مى‏اندازد و هر کس که خدا بدخواه او باشد کینه وخشم حسین (ع) و خشم زیارتش را در دل او مى‏اندازد. وسائل الشیعه، ج 10 ص 388، بحار الانوار، ج 98، ص 76

حدیث بیست وششم: نشان شیعه بودن‏


قال الصادق (علیه السلام): من لم یأت قبر الحسین (علیه السلام) و هو یزعم انه لنا شیعة حتى یموت فلیس هو لنا شیعة و ان کان من اهل الجنة فهو من ضیفان اهل الجنة
امام صادق (علیه السلام) فرمود: کسى که به زیارت قبر امام حسین نرود و خیال کند که شیعه ما است و با این حال و خیال بمیرد او شیعه ما نیست واگر هم از اهل بهشت باشد از میهمانان اهل بهشت خواهد بود. کامل الزیارات، ص 193، بحار الانوار، ج 98 ص 4

حدیث بیست و هفتم: سکوى معراج‏


قال الصادق (علیه السلام) : من اتى قبر الحسین (علیه السلام) عارفا بحقة کتبه الله عزوجل فى اعلى علیین‏
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که به زیارت قبر حسین (علیه السلام) نایل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد خداى متعال او را در بلندترین درجه عالى مقامان ثبت مى‏کند.من لا یحضره الفقیه، ج 2 ، 581

حدیث بیست هشتم: مکتب معرفت‏


قال ابو الحسن موسى بن جعفر(علیه السلام)
أدنى ما یثاب به زائر ابى عبد الله (علیه السلام) بشط فرات إذا عرف حقه و حرمته و ولایته ان یغفر له ما تقدم من ذنبه و ما تأخز.
حضرت امام موسى کاظم (علیه السلام) فرمود: کمترین ثوابى که به زائر امام حسین (علیه السلام) در کرانه فرات داده مى‏شود این است که تمام گناهان مقدم و موخرش بخشوده مى‏شود. بشرط این که حق و حرمت ولایت آن حضرت را شناخته باشد. مستدرک الوسائل، ج 10 ص 236، به نقل از کامل الزیارات، ص 138

حدیث بیست ونهم: همچون زیارت خدا


قال الامام رضا (علیه السلام) من زار قبر الحسین (ع) بشط الفرات کان کمن زار الله‏
امام رضا (علیه السلام) فرمود: کسى که قبر امام حسین (علیه السلام) را در کرانه فرات زیارت کند، مثل کسى
است که خدا را زیارت کرده است. مستدرک الوسائل، ج 10، ص 250؛ به نقل از کامل‏

حدیث سى ام: زیارت عاشورا


قال الصادق (علیه السلام) : من زار الحسین (علیه السلام) یوم عاشورا وجبت له الجنة
امام صادق (ع) فرمود: هر کس که امام حسین (علیه السلام) را در روز عاشوار زیارت کند بهشت بر او واجب مى‏شود .اقبال الاعمال، ص 568

حدیث سى ویکم: بالاتر از روسپیدى‏


قال ابو عبدالله (علیه السلام): من باب عند قبر الحسین (علیه السلام) لیلة عاشورا لقى الله یوم القیامة ملطخا بدمه کأنما قتل معه فى عرصه کربلا
امام صادق (ع) فرمود: کسى که شب عاشورا درکنار مرقد امام حسین (علیه السلام) سحر کند روز قیامت در حالى به پیشگاه خدا خواهد شتافت که به خونش آغشته باشد، مثل کسى که در میدان کربلا و درکنار امام حسین علیه السلام کشته شده باشد. وسائل الشیعه، ج 10، ص 372

حدیث سى دوم: نشانه‏هاى ایمان‏


قال ابو محمد الحسن العسکرى (علیه السلام) : علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسین، و زیارة الاربعین، و التختم فى الیمین، و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم.
امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود: نشانه‏هاى مؤمن پنج چیز است: 1 ـ نمازهاى پنجاهگانه (*) 2 ـ زیارت اربعین 3 ـ انگشتر به دست راست کردن 4 ـ بر خاک سجده کردن 5 ـ بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن. وسائل الشیعه، ج 10 ص 373 و نیز التهذیب، ج 6 ص 52

حدیث سى و سوم: رواق منظر یار


قال رسول الله (ص) :الا و ان الإجابة تحت قبته و الشفاء فى تربته، و الائمة (علیهم السلام) من ولده‏
پیامبر خدا(ص) فرمود: بدانید که اجابت دعا، زیر گنبد حرم او و شفاء در تربت او، و امامان (علیه السلام) از فرزندان اوست‏ .مستدرک الوسائل، ج 10 ص 335

حدیث سى و چهارم: تربت و تربیت‏


قال الصادق (علیه السلام) : حنکوا اولادکم بتربة الحسین (ع) فإنها امان‏
امام صادق (ع) فرمود: کام کودکانتان را با تربت حسین (ع) بردارید چرا که خاک کربلا فرزندانتان را بیمه مى‏کند .
وسائل الشیعه، ج 10 ص 410

حدیث سى و پنجم: بزرگترین دارو


قال ابو عبدالله (علیه السلام): فى طین قبر الحسین (علیه السلام) الشفاء من کل داء و هو الدواء الاکبر
امام صادق (ع) فرمود: شفاى هر دردى در تربت قبر حسین (علیه السلام) است و همان است که بزرگترین داروست.
کامل الزیارات، ص 275 و وسائل الشیعه، ج 10، ص 410

حدیث سى و ششم: تربت و هفت حجاب‏


قال الصادق (علیه السلام) : السجود على تربة الحسین (علیه السلام) یخرق الحجب السبع.
امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت حسین (علیه السلام) حجابهاى هفتگانه را پاره مى‏کند. مصباح التمهجد، ص 511، و بحار الانوار، ج 98، ص 135

حدیث سى و هفتم، سجده بر تربت عشق‏


کان الصادق (ع) لا یسجد الا على تربة الحسین (ع) تذللا لله و إسکتانة الیه. رسم حضرت امام صادق (ع) چنین بودکه: جز بر تربت حسین (ع) به خاک دیگرى سجده نمى‏کرد و این کار را از سر خشوع و خضوع براى خدا مى‏کرد. وسائل الشیعه، ج 3، ص .608

حدیث سى و هشتم: تسبیح تربت.


قال الصادق (ع) : السجود على طین قبر الحسین (ع) ینور الى الارض السابعة و من کان معه سبحة من طین قبر الحسین (ع) کتب مسبحا و ان لم یسبح بها...
امام صادق (ع) فرمود: سجده بر تربت قبر حسین (ع) تا زمین هفتم را نور باران مى‏کند و کسى که تسبیحى از خاک مرقد حسین (ع) را با خود داشته باشد، تسبیح گوى حق محسوب مى‏شود، اگر چه با آن تسبیح هم نگوید. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 268 وسائل الشیعه، ج 3 ص 608

حدیث سى و نهم‏:تربت شفا بخش‏


عن موسى بن جعفر (علیه السلام) قال: و لا تأخذوا من تربتى شیئا لتبرکوا به فأن کل تربة لنا محرمة الا تربة جدى الحسین بن على علیهما السلام فأن الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و أولیائنا.
حضرت امام کاظم (ع) در ضمن حدیثى که از رحلت خویش خبرى مى‏داد فرمود: چیزى از خاک قبر من برندارید تا به آن تبرک جویید چراکه خودرن هر خاکى جز تربت جدم حسین (ع) بر ما حرام است، خداى متعال تنها تربت کربلا را براى شیعیان و دوستان ما شفا قرار داده است. جامع الاحادیث الشیعه، ج 12، ص .533

حدیث چهلم: یکى از چهار نیاز


قال الامام موسى الکاظم (ع) : لا تستغنى شیعتنا عن أربع: خمرة یصلى علیها و خاتم یتختم به و سواک یستاک به و سبحة من طین قبر أبى عبد الله علیه السلام...حضرت امام موسى بن جعفر (علیه السلام) فرمود:
پیروان ما از چهار چیز بى‏نیاز نیستند:
1 ـ سجاده‏اى که بر روى آن نماز خوانده شود. 2 ـ انگشترى که در انگشت باشد.
3 ـ مسواکى که با آن دندانها را مسواک کنند. 4 ـ تسبیحى از خاک مرقد
امام حسین (ع) .... تهذیب الاحکام، ج 6، ص 75
منبع:چهل حدیث کربلا(به نقل از پایگاه راسخون)

۱۳ دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:11 ب.ظ

چهل حدیث از حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)
رُوِی عَنْ أَبی عَبْدِاللهِ الْحُسَیْن(علیه السلام):
1- پند امام به عالمان

«أَیَّتُهَا الْعِصابَةُ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ بِالنَّصیحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ باللّهِ فی أَنـْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یُهابِکُمُ الشَّریفُ، وَ یُکْرِمُکُمُ الضَّعیفُ وَ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لافَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدٌ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشْفَعُونَ فِی الْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلاّبِها، وَ تَمْشُونَ فِی الطَّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلُوکِ وَ کَرامَهِ الاَْکابِرِ... فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُمْ وَ أَمّا حَقُّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ أَنْتُم تَتَمَنَّوْنَ عَلَی اللّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رَسُلِهِ وَ أَمانًا مِنْ عَذابِهِ؟!

حضرت ابی عبداللّه الحسین(علیه السلام) خطاب به عالمان بی عمل و تارکان امر به معروف و نهی از منکر فرموده اند:ی گروه نیرومندی که به دانش مشهور و به نیکی مذکور و به خیرخواهی معروف و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم، با مهابت جلوه گرید! شریف از شما حساب می برد و ضعیف شما را گرامی می دارد، و کسانی که بر آنها برتری و حقّی ندارید، شما را بر خود ترجیح می دهند، شما وسیله حوائجی هستید که بر خواستارانش ممتنع است، و به هیبت پادشاهان و کرامت بزرگان در راه گام برمی دارید...!و امّا حق ضعیفان را ضایع کردید! و حقّ خود را که به گمانتان شایسته آنید طلب نمودید...! و با این حال آرزوی بهشت الهی را دارید و همجواری پیامبران و امان از عذابش را در سر می پرورانید!




--------------------------------------------------------------------------------


2- اصلاح امّت، نه قدرت طلبی

«أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فی سُلْطان وَ لاَ الِْتماسًا مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فی بِلادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکامِکَ.»:

در باره فلسفه قیامش فرمود :بار خدایا! تو می دانی که آنچه از ما اظهار شده بری رقابت در قدرت و دستیابی به کالی دنیا نیست; بلکه هدف ما این است که نشانه هی دینت را به جی خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّتها و دستورهای دینت عمل شود.



--------------------------------------------------------------------------------

3- بهداشت جسم و خودسازی

«أُوصیکُمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ أُحَذِّرَکُمْ أَیّامَهُ... فَبادِرُوا بِصِحَّةِ الاَْجْسامِ فی مُدَّةِ الاَْعْمارِ... فَإِیّاکَ أَنْ تَکُونَ مِمَّنْ یَخافُ عَلَی الْعِبادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ یَأْمَنَ العُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ.»:

ی مردم! شما را به تقوی الهی سفارش می کنم و از (گناه کردن) در ایّامش برحذر می دارم... در مدّت عمر به سلامت و تندرستی جسم پیشی گیرید... و از کسانی مباشید که بر گناه بندگان بیم دارند و خود از عقوبت گناه خویش آسودهخاطراند!



--------------------------------------------------------------------------------


4- اقسام جهاد

«أَلْجِهادُ عَلی أَرْبَعَةِ أَوْجُه: فَجِهادانِ فَرْضٌ وَ جِهادُ سُنَّةٌ لا یُقامُ إِلاّ مَعَ فَرْض وَ جِهادٌ سُنَّةٌ، فَأَمّا أَحَدُ الْفَرْضَیْنِ فَجِهادُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ عَنْ مَعاصِی اللّهِ وَ هُوَ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهادِ، وَ مُجاهَدَةُ الَّذینَ مِنَ الکُفّارِ فَرْضٌ.
وَ أَمَّا الْجِهادُ الَّذی هُوَ سُنَّةٌ لا یُقامُ إِلاّ مَعَ فَرْض فَإِنَّ مُجاهَدَةَ الْعَدُوِّ فَرْضٌ عَلی جَمیعِ الاُْمَّةِ لَوْ تَرَکُوا الْجِهادَ لاََتاهُمُ الْعَذابُ وَ هُوَ مِنْ عَذابِ الاُْمَّةِ وَ هُوَ سُنَّةٌ عَلَی الاِْمامِ، وَحَدُّهُ أَنْ یَأْتِی مَعَ الاُْمَّةِ فَیُجاهِدَهُمْ. وَ أَمَّا الْجِهادُ الَّذی هُوَ سُنَّةٌ فَکُلُّ سُنَّة أَقامَهُ الرَّجُلُ وَ جاهَدَ فی إِقامَتِها وَ بُلُوغِها وَ إِحْیائِها، فَالْعَمَلُ وَ السَّعْی فیها مِنْ أَفْضَلِ الاَْعْمالِ لاَِنـَّها إِحْیاءُ سُنَّة وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم): «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُها وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئًا.»

جهاد بر چهارگونه است: دوتی آن فرض، و یکی سنّت که جز با فرض برپاداشته نشود، و دیگر جهاد سنّت.
امّا آن دوتایی که فرض است، یکی جهاد شخص با نفس خود در مقابل معصیتهی الهی است، و آن بزرگترین جهاد است، و جهاد با کفّار که هم مرز با شمایند فرض است.
و امّا جهادی که سنّت است و جز با فرض برپا نشود، جهاد با دشمن است، و واجب است بر همه امّت، و اگر جهاد را ترک کنند عذاب بر آنان آید و این عذابی است که از خود امّت است.
و چنین جهادی بر امام سنّت است و حدّ آن این است که امام با امّت به سراغ دشمن روند و با آنها جهاد کنند.
و امّا جهادی که سنّت مطلق است عبارت از هر سنّتی است که شخص آن را برپا می دارد و در برپایی و اجرا و زنده کردن آن تلاش می کند.
بنابراین، هر نوع کار و کوشش در اقامه آن از بهترین اعمال خواهد بود، زیرا که آن زنده نمودنِ سنّت است و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)فرموده است: «هر که سنّت و روش نیکویی را به وجود آوَرَد پاداشش بری او خواهد بود و نیز ثواب هر که تا روز قیامت بدان عمل کند، بدون آن که از ثواب آنها هم چیزی کاسته شود.»



--------------------------------------------------------------------------------


5- تباهی دنیا

«إِنَّ هذِهِ الدُّنْیا قد تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُها، فَلَمْ یَبْقَ مِنْها إِلاّ صُبابَةٌ کَصُبابَةِ الاِْناءِ وَ خَسیسُ عَیْش کَالْمَرْعَی الْوَبیل، أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهی عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِاللّهِ مُحِقًّا، فَإِنّی لا أَرَی الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَمًا، إِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنیا وَ الدّینُ لَعْقٌ عَلی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَإِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.»

امام حسین(علیه السلام) در هنگام سفر به کربلا فرمود:راستی این دنیا دیگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده، و از آن جز نمی که بر کاسه نشیند و زندگی ی پست، همچون چراگاه تباه، چیزی باقی نمانده است. آیا نمی بینید که به حقّ عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد؟ در چنین وضعی مؤمن به لقی خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ظالمان را جز هلاکت نمی بینم. به راستی که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنهاست و مادام که بری معیشت آنها باشد پیرامون آناند، و وقتی به بلا آزموده شوند دینداران اندکاند.



--------------------------------------------------------------------------------


6- نعمت ناخوش انجام

«أَلاِْسْتِدْراجُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ لِعَبْدِهِ أَنْ یُسْبِغَ عَلَیْهِ النِّعَمَ وَ یَسْلُبَهُ الشُّکْرَ.»

غافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزاری را از او بگیرد.



--------------------------------------------------------------------------------


7- عبادتِ تاجران، عابدان و آزادگان

«إِنَّ قَوْمًا عَبَدُو اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ إِنَّ قَوْمًا عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ، وَ إِنَّ قَومًا عَبَدُوا اللّهَ شُکْرًا فَتِلْکَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ وَ هِی أَفْضَلُ الْعِبادَةِ»:

گروهی خدا را از روی میل و رغبت (به بهشت) عبادت می کنند که این عبادت تاجران است، و گروهی خدا را از روی ترس (از دوزخ) می پرستند و این عبادت بندگان است و گروهی خدا را از روی شکر(و شایستگی پرستش) عبادت می کنند و این عبادت آزادگان است که بهترین عبادت است.



--------------------------------------------------------------------------------


8- پرهیز از ستمکاری

«إِیّاکَ وَ الظُّلْمَ مَنْ لا یَجِدُ عَلَیْکَ ناصِرًا إِلاَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ»

برحذر باشید از ستم کردن به کسی که یاوری جز خداوند عزّوجلّ ندارد.



--------------------------------------------------------------------------------


9- روی آوردن به دیندار، جوانمرد و اصیل

«لا تَرْفَعْ حاجَتَکَ إِلاّ إِلی أَحَد ثَلاثَة: إِلی ذی دین، أَوْ مُرُوَّة، أَوْ حَسَب.»

جز به یکی از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروّت، یا کسی که اصالت خانوادگی داشته باشد.



--------------------------------------------------------------------------------


10- نشانه هی مقبول و نامقبول انسانها

«مِنْ دَلائِلِ عَلاماتِ الْقَبُولِ: أَلْجُلُوسُ إِلی أَهْلِ العُقُولِ. وَ مِنْ عَلاماتِ أَسْبابِ الْجَهْلِ أَلْمُماراةُ لِغَیْرِ أَهْلِ الْکُفْرِ. وَ مِنْ دَلائِلِ الْعالِمِ إِنْتِقادُهُ لِحَدیثِهِ وَ عِلْمُهُ بِحَقائِقِ فُنُونِ النَّظَرِ.»:

از دلائل نشانه هی قبول، همنشینی با خردمندان است.
و از نشانه هی موجبات نادانی ، مجادله با مسلمانان.
و از نشانه هی دانا این است که سخن خود را نقّادی می کند و به حقایق فنونِ نظر، داناست.



--------------------------------------------------------------------------------


11- نشانه هی مؤمن

«إِنَّ الْمُؤْمِنَ اتَّخَذَ اللّهَ عِصْمَتَهُ وَ قَوْلَهُ مِرْآتَهُ، فَمَرَّةً یَنْظُرُ فی نَعْتِ الْمُؤمنینَ وَ تارَةً یَنْظُرُ فی وَصْفِ المُتَجَبِّرینَ، فَهُو مِنْهُ فی لَطائِفَ وَ مِنْ نَفْسِهِ فی تَعارُف وَ مِنْ فِطْنَتِهِ فی یَقین وَ مِنْ قُدْسِهِ عَلی تَمْکین.»:

به راستی که مؤمن خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آیینه خود، یک بار در وصف مؤمنان می نگرد و بار دیگر در وصف زورگویان، او از این جهت نکته سنج و دقیق است و اندازه و قدر خود را می شناسد و از هوش خود به مقام یقین می رسد و به پاکی خود استوار است.



--------------------------------------------------------------------------------


12- بخل ورزی در سلام

«أَلْبَخیلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.»:

بخیل کسی است که به سلام کردن بخل ورزد.



--------------------------------------------------------------------------------


13- نتیجه پیروی از گناهکار

«مَنْ حَاوَلَ امْرَأً بِمَعْصِیَةِ اللّهِ کانَ أَفْوَتَ لِما یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِما یَحْذَرُ.»:

کسی که با نافرمانی خدا گِرد کسی گردد، آنچه را امید دارد از دست رفتنی تر است و از آنچه برحذر است زودتر دچارش گردد.



--------------------------------------------------------------------------------


14- احترام به ذرّیّه زهرا(علیه السلام)

«وَ اللّهِ لا أَعْطِی الدَّنِیَّةَ مِنْ نَفْسی أَبَدًا وَ لَتَلْقِیَنَّ فاطِمَةُ أَباها شاکِیَةً ما لَقِیَتْ ذُرِّیَّتُها أُمَّتَهُ وَ لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ أَذاها فی ذُرِّیَّتِها.»:

به خدا قسم من هرگز زیر بار پستی و ذلّت نخواهم رفت و در روز قیامت، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد کرد، در حالی که از آزاری که فرزندانش از امّت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دیده اند به پدر خویش شکایت خواهد برد و کسی که ذرّیّه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.



--------------------------------------------------------------------------------


15- فلسفه قیام

«إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی (صلی الله علیه وآله وسلم) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبیطالب.»:

من از روی خودخواهی و خوشگذرانی و یا بری فساد و ستمگری قیام نکردم، بلکه قیام من بری اصلاح در امّت جدّم می باشد، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم علی بن ابیطالب عمل کنم.



--------------------------------------------------------------------------------


16- ما اهل بیت شایسته حکومتیم

«إِنّا أَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ المُسْتَحَقِّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ.»:

ما اهل بیت به حکومت و زمامداری ـ نسبت به کسانی که آن را تصرّف کردهاند ـ سزاوارتریم.



--------------------------------------------------------------------------------


17- امام کیست؟

«فَلَعَمْری مَا الاِْمامُ إِلاَّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ والاْخِذُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِالْحَقِّ وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّهِ.»:

به جان خودم سوگند، امام و پیشوا نیست، مگر کسی که به قرآن عمل کند و راه قسط و عدل را در پیش گیرد و تابع حقّ باشد و خود را در راه رضی خدا وقف سازد.



--------------------------------------------------------------------------------


18- اهل بیت شایستگان حکومت

«أَیـُّهَا النّاسُ فَإِنَّکُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَِهْلِهِ یَکُنْ أَرْضی لِلّهِ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّد(صلی الله علیه وآله وسلم) أَوْلی بِوِلایَةِ هذَا الاَْمرِ مِنْ هؤُلاءِ المُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَ السّائِرینَ بِالْجَوْرِ وَ العُدْوانِ.»

ی مردم! اگر شما از خدا بترسید و حقّ را بری اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودی خداوند خواهد بود و ما اهل بیت پیامبر، به ولایت و رهبری ، از این مدّعیان نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایستهتریم.



--------------------------------------------------------------------------------


19- قیام در مقابل ظالم

«أَیُّهَا النّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم) قالَ: مَنْ رَی سُلْطانًا جائِرًا مُسْتَحِلاًّ لِحُرَمِ اللّهِ ناکِثًا لِعَهْدِاللهِ مُخالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ یَعْمَلُ فی عِبادِ اللّهِ بِالاِْثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل وَ لا قَوْل کانَ حَقًّا عَلَی اللّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ.»:

هان ی مردم! پیامبر خدا فرموده است: کسی که زمامداری ستمگر را ببیند که حرام خدا را حلال می سازد و عهدش را می شکند و با سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)مخالفت می ورزد و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل می کند، ولی در مقابل او با عمل یا گفتار، اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که او را با همان ظالم در جهنّم اندازد.



--------------------------------------------------------------------------------


20- خشنودی خالق، ملاک رستگاری

«لا أَفْلَحَ قَوْمٌ إِشْتَرَوْا مَرْضاتِ الَْمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ.»:

رستگار مباد مردمی که خشنودی مخلوق را در مقابل غضب خالق خریدند.



--------------------------------------------------------------------------------


21- بهترین یاران

«إِنّی لا أَعْلَمُ أَصْحابًا أَوْلی وَ لا خَیْرًا مِنْ أَصْحابی وَ لا أَهْلَ بَیْت أَبَرُّ وَ لا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتی فَجزاکُمُ اللّهُ جمیعًا خَیْرًا.»:

در شب عاشورا فرمود: من اصحاب و یارانی را بهتر از یاران خود ندیدهام و اهل بیت و خاندانی بهتر و باوفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم، خداوند به همه شما جزی خیر دهاد.



--------------------------------------------------------------------------------


22- آزمودگان استوار امام(علیه السلام)

«وَ اللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فیهِمْ إِلاّ الاَْقْعَسَ یَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِیَّةِ دُونی اِسْتیناسَ الطِّفْلِ إِلی مَحالِبِ أُمِّه.»:

درباره اصحاب خود فرمود:به خدا قسم آنان را آزمودم، دلاور و استوارشان دیدم، به کشته شدن در رکاب من چنان مشتاقاند که طفل شیرخوار به پستان مادرش!



--------------------------------------------------------------------------------


23- بهترین سخن تسلّی بخش

«إِنَّ أَهْلَ الاَْرْضِ یَمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّماءِ لا یَبْقُونَ وَ أَنَّ کُلَّ شَی ء هالِکٌ إِلاّ وَجْهَ اللّهِ الَّذی خَلَقَ الاَْرضَ بِقُدْرَتِهِ وَ یَبْعَثُ الْخَلْقَ فَیَعُودُونَ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ.»:

در مقام تسلّی به خواهر بزرگوارش فرمود:اهل زمین می میرند و اهل آسمان باقی نمی مانند و همه چیز رو به فناست، جز ذات پروردگاری که زمین را به قدرتش آفریده، و خلق را برانگیزاند و همه به سوی او باز می گردند، و او تنهی یگانه است.



--------------------------------------------------------------------------------


24- شکیبایی ، پل پیروزی

«صَبْرًا یا بَنِی الْکِرامِ فَمَا الْمُوْتُ إِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرّاءِ إِلَی الْجِنانِ الْواسِعَةِ وَ النِّعَمِ الدّائِمَةِ.»

به اصحاب رزمنده خود در روز عاشورا فرمود:ی بزرگ زادگان! صبر و شکیبایی ورزید که مرگ چیزی جز یک پُل نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهی همیشگی آن می رساند.



--------------------------------------------------------------------------------


25- فرجام دنیا

«عِبادَ اللّهِ إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلی حَذَر فَإِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ عَلی أَحَد أَوْ بَقِی عَلَیْها لَکانَتِ الأَنْبِیاءُ أَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَ أَوْلی بِالرِّضا وَ أَرْضی بِالْقَضاءِ غَیْرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْفَناءِ فَجَدیُدها بال وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکَفْهِرٌ وَ الْمَنْزِلُ تَلْعَةٌ وَ الدّارُ قَلْعَةٌ. فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِّ التَّقْوی وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.»:

بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد بری همیشه در دنیا بماند، پیامبران بری بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوش آیندتر بود، ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را بری فانی شدن خلق نموده که تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل خواهد شد و سرور و شادی اش به غم و اندوه مبدّل خواهد گردید، منزلی پست و خانه ی موقّت است، پس بری آخرت خود توشه ی برگیرید.
و بهترین توشه آخرت تقواست، از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.



--------------------------------------------------------------------------------


26- مقاومت مردانه

«لا وَاللّهِ لاأَعْطیهِمْ بِیَدی إِعْطاءَالذَّلیلِ وَ لا أَفِرُّ مِنْهُمْ فِرارَ الْعَبیدِ.»

نه به خدا سوگند، نه دست ذلّت در دست آنان می گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ در برابرشان فرار می کنم.



--------------------------------------------------------------------------------


27- آثار غذی حرام

«وَیْلَکُمْ ما عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَی فَتَسْمَعُوا قَوْلی وَ إِنَّما أَدْعُوکُمْ إِلی سَبیلِ الرَّشادِ فَمَنْ أَطاعَنی کانَ مِنَ المُرْشَدینَ وَ مَنْ عَصانی کانَ مِنَ المُهْلَکینَ وَ کُلُّکُمْ عاص لاَِمْری غَیْرُ مُسْتَمِع لِقَوْلی قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِکُمْ.»

در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود :وی بر شما چرا ساکت نمی شوید، تا گفتارم را بشنوید؟ همانا من شما را به راه هدایت و رستگاری فرامی خوانم، هر کس از من پیروی کند سعادتمند است و هر کس نافرمانی ام کند از هلاک شدگان است، شما همگی نافرمانی ام می کنید و به سخنم گوش نمی دهید، آری در اثر هدایی حرامی که به شما رسیده و در اثر غذاهی حرامی که شکم هایتان از آنها انباشته شده، خداوند این چنین بر دلهی شما مُهر زده است!



--------------------------------------------------------------------------------


28- هیهات که زیر بار ذلّت روم!

«أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَی اللّهُ لَنا ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنـُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ آبِیَـةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الْکِرامِ.»:

آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم، زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم دریغ دارند، دامنهی پاک مادران و مغزهی با غیرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمی دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیک منشان مقدّم بداریم.



--------------------------------------------------------------------------------


29- خشم الهی بر یهود، مجوس و دشمن اهل بیت(علیه السلام)

«إِشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَی الْیَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَدًا وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی النَّصاری إِذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَة وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی الَْمجُوسِ إِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دُونَهُ وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلی قَوْم إِتَّفَقَتْ کَلِمَتُهُمْ عَلَی قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ.»:

خشم خداوند بر یهود آن گاه شدّت گرفت که بری او فرزندی قرار دادند، و خشمش بر نصاری وقتی شدّت یافت که بری او قائل به خدایان سه گانه شدند، و غضبش بر مجوس آن گاه سخت شد که به جی او آفتاب و ماه را پرستیدند، و خشمش بر قوم دیگری آن گاه شدّت یافت که بر کشتن پسرِ دخترِ پیامبرشان هماهنگ گردیدند.



--------------------------------------------------------------------------------


30- اگر دین ندارید، لااقل آزاد باشید

«یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا أَحْرارًا فی دُنْیاکُم وَ ارْجِعُوا إِلی أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُم عَرَبًا کَما تَزْعَمُونَ.»:

ی پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید لااقلّ در زندگی دنیاتان آزادمرد باشید، و اگر خود را عرب می پندارید به نیاکان خود بیندیشید.



--------------------------------------------------------------------------------


31- پیشی گیرنده در آشتی

«أَیُّما إِثْنَیْنِ جَری بَیْنَهُما کَلامٌ فَطَلَبَ أَحُدُهُما رِضَا الاْخَرِ کانَ سابِقُهُ إِلَی الْجَنَّةِ.»:

هر یک از دو نفری که میان آنها نزاعی واقع شود و یکی از آن دو رضایت دیگری را بجوید، سبقت گیرنده، اهل بهشت خواهد بود.



--------------------------------------------------------------------------------


32- ثواب سلام

«لِلسَّلامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِءِ وَ واحِدَةٌ لِلرّادِّ »:

سلام کردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلامکننده و یکی از آنِ جواب دهنده است.



--------------------------------------------------------------------------------


33- رضی خدا، نه هوی مردم

«مَنْ طَلَبَ رِضَا اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ کَفاهُ اللّهُ أُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَا النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَکَلَهُ اللّهُ إِلَی النّاسِ.»:

هر کس رضی خدا را به غضب مردم بجوید، خدا او را از کارهی مردم کفایت می کند، و هر کس خشنودی مردم را به غضب خدا بجوید، خدا او را به مردم واگذارد.



--------------------------------------------------------------------------------


34- ویژگیهی حضرت مهدی (علیه السلام)

«تَعْرِفُونَ الْمَهْدِی بِالسَّکینَةِ وَ الْوَقارِ وَ بِمَعْرِفَةِ الْحَلالِ وَ بِحاجَةِ النّاسِ إِلَیْهِ وَ لا یَحْتاجُ إِلی أَحَد.»:

درباره حضرت مهدی (علیه السلام) فرموده:شما مردم، آن حضرت را به داشتن آرامش و متانت و به شناخت حلال و حرام و به رو آوردن مردم به او و بی نیازی او از مردم می شناسید.



--------------------------------------------------------------------------------


35- رؤیی دنیا

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیا حُلْوُها وَ مُرُّها حُلْمٌ وَ الاِْنْتِباهُ فِی الاْخِرَةِ.»

بدانید که دنیا شیرینی و تلخی اش رؤیایی بیش نیست، و آگاهی و بیداری واقعی در آخرت است.



--------------------------------------------------------------------------------


36- پرهیز از کلام پست و سبک

«لا تَقُولُوا بِأَلـْسِنَتِکُمْ ما یَنْقُصُ عَنْ قَدْرِکُمْ.»:

چیزی به زبانتان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.



--------------------------------------------------------------------------------


37- جاودانگی در مرگ با عزّت

«لَیْسَ الْمَوْتُ فی سَبیلِ الْعِزِّ إِلاّ حَیاةً خالِدَةً وَ لَیْسَتِ الْحَیاةُ مَعَ الذُّلِّ إِلاَّ الْمَوْتُ الَّذی لا حَیاةَ مَعَهُ.»:

مرگ در راه عزّت جز زندگی جاوید، و زندگی با ذلّت جز مرگ بی حیات نیست.



--------------------------------------------------------------------------------

38- حرمت حیله و نیرنگ

«وَ الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَیْتِ مُحَرَّمٌ.»:

حیله و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است.



--------------------------------------------------------------------------------



39- مرگ، پدیده گریبانگیر

«خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلی جیدِ الفَتاةِ وَ ما أَوْلَهَنی إِلی أَسْلافی إِشْتِیاقَ یَعْقُوبَ إِلی یُوسُفَ.»:

قبل از حرکت از مکّه به سوی عراق در میان جمعی از بنی هاشم فرمود:مرگ گردنگیر فرزندان آدم است; همچون گردنبند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق دیدن گذشتگانم هستم، مانند اشتیاقی که یعقوب به دیدن یوسف داشت.



--------------------------------------------------------------------------------



40- اندیشه پایان کار

«فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةًفَدارُ ثَوابِ اللّهِ أَعْلی وَ أَنْبَلُوَ إِنْ تَکُنِ الأَمْوالُ لِلتَّرْکِ جَمْعَهافَما بالُ مَتْرُوک بِهِ الْمَرْءُ یَبْخَلُوَ إِنْ تَکُنِ الاَْرْزاقُ قِسْمًا مُقَسَّمًافَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِی الْکَسْبِ أَجْمَلُوَ إِنْ تَکُنِ الاَْبْدانُ لِلْمَوْتِ أُنـْشِأَتْفَقَتْلُ امْرِء بِالسَّیْفِ فِی اللّهِ أَفْضَلُعَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ یا آلَ أَحْمَدَفَإِنّی أَرانی عَنکُمْ سَوْفَ أَرْحَلُدر »:

حضرت در مسیر حرکت به جانب کوفه فرموده است:زندگی دنیا گرچه نفیس و پربهاست،ولی پاداش خدا در جهان دیگر بالاتر و پربهاتر است.
و اگر سرانجامِ جمع آوری مال و ثروت، ترک نمودن آن است،پس نباید مرد بری آن بخل ورزد.
و اگر روزی هی بندگان، تقسیم و مقدَّر شده است،پس کمی حرصِ مرد در کسب، زیباتر. و اگر بدن ها بری مرگ آفریده شده است،پس کشته شدن مرد در راه خدا چه بهتر. درود بر شما ی خاندان پیامبر،که من به زودی از میان شما کوچ خواهم کرد.
(منبع:پایگاه اوینی)

منتظر دوشنبه 22 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:19 ب.ظ


" ترس ما از مرگ،همان فاصله ماست تا کربلا.. "
فاصله ما تا کربلا، همان دوری ماست از شهادت..

دانشجو سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ق.ظ

محرم ماه پیروزی خون بر شمشیر بر تمامی دوستداران واقعی اهل بیت تسلیت باد
التماس دعا

سلمان رحمانی سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ

به نام خدا

کربلا یعنی انتخاب
انتخاب حق و باطل
برخلاف خیلی ها من میگم مهم نیست که چرا امام حسین با خانواده اش در آن صحرا حضور داشت و یا چرا با اینکه می دانست که کشته می شود ولی باز جنگید و سبب کشته شدن خود و اعضای خانواده اش شد. بلکه می گویم که در آن صحرا امام ما انتخاب کرد. بین رضای خدا و دنیا یکی را انتخاب کرد.
شاید گفته شود که امام حسین با توجه به قدرت هدایتی که در نهاد او قرار داده شده بود حضورش در جامعه مفیدتر بود اگر تسلیم می شد بیشتر میتوانست بشریت رو هدایت کند ولی راه حق را رفت. اتنخاب کرد. نجنگیدن یعنی رد رضای خدا. یعنی اسیر هوا و هوس شدن. یعنی اسیر مادیات شدن تا راه او بماند. اینکه برای رضای خدا مقابل خواسته های نفسانی ایستادن.
برای ما نیز بایستی اینگونه باشد. زندگی ما سراسر کربلاست. سراسر انتخاب است میان رضای خدا و امور دنیوی. نیاز نیست که حتما صحرای کربلا بریم. یا اینکه در محرم لباس سیاه به تن کنیم بلکه بایستی رفتار کربلایی داشته باشیم. در جامعه ما به طور مداوم در حال امتحان هستیم. وقتی که داریم تملق می کنیم بایستی یاد کربلا باشیم نه اینکه فقط حرف بزنیم.
یا علی

استاد چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:21 ق.ظ

ریشه ریا همان «شرک افعالی» و عدم توجه به حقیقت توحید است اگر پایه‌های توحید افعالی در درون جان ما محکم شود و بدانیم عزت و ذلت و روزی و نعمت به دست خداست و دلهای مردم نیز در اراده و اختیار اوست هرگز به خاطر جلب رضای این و آن اعمال خود را آلوده به ریا نمی‌کنیم! اگر به یقین بدانیم کسی که با خداست همه چیز دارد، و کسی که از او جداست فاقد همه چیز است
«ان ینصرکم‌الله فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن ذا‌الذی ینصر‌کم من بعده»
اگر خداوند شما را یاری کند هیچ کس بر شما غلبه نخواهد کرد و اگر دست از یاری شما بر دارد هیچ کس نمی تواند شما را یاری کند!»

و اگر به این حقیقت قرآنی توجه کنیم که تمام عزت نزد خدا و به دست خداست:
« ایبتغون عندهم العزه فان الغره‌لله جمیعاً»
«آیا کسانی که با دشمنان خدا طرح دوستی می‌ریزند و می‌خواهند عزت و آبرو نزد آنها کسب کنند، با این که همه عزتها از آن خداست»

حسین چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:41 ب.ظ

سلام

این هم شعر بی مثال محتشم:

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله درهم است

گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

خورشید آسمان و زمین، نور مشرقین

پرورده ی کنار رسول خدا، حسین

کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا

در خاک و خون طپیده میدان کربلا

گر چشم روزگار به رو زار می گریست

خون می گذشت از سر ایوان کربلا

نگرفت دست دهر گلابیبه غیر اشک

زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا

از آب هم مضایقه کردندکوفیان

خوش داشتند حرمت مهمان کربلا

بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند

خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا

زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد

فریاد العطش ز بیابان کربلا

آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم

کردند رو به خیمه ی سلطان کربلا

آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد

کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد

کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی

وین خرگه بلند ستون بیستون شدی

کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه

سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی

کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت

یک شعله ی برق خرمن گردون دون شدی

کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان

سیماب وار گوی زمین بی سکون شدی

کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک

جان جهانیان همه از تن برون شدی

کاش آن زمانکه کشتی آل نبی شکست

عالم تمام غرقه دریای خون شدی

آن انتقام گر نفتادی به روزحشر

با این عمل معامله ی دهر چون شدی

آل نبی چو دست تظلم برآورند

ارکان عرش را به تلاطم درآورند

بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند

اول صلا به سلسله ی انبیا زدند

نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید

زان ضربتی که بر سر شیرخدا زدند

آن در که جبرئیل امین بود خادمش

اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند

بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها

افروختند و در حسن مجتبی زدند

وآنگه سرادقی که ملک مجرمش نبود

کندند از مدینه و در کربلا زدند

وز تیشه ی ستیزه درآن دشت کوفیان

بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند

پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید

بر حلق تشنه ی خلف مرتضی زدند

اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو

فریاد بر در ِ حرم کبریا زدند

روح الامین نهاده به زانو سر حجاب

تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب

چون خون ز حلق تشنه ی او بر زمین رسید

جوش از زمین به ذروه عرش برین رسید

نزدیک شد که خانه ی ایمان شود خراب

از بس شکست ها که به ارکان دین رسید

نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند

طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید

باد آن غبار چون به مزار نبی رساند

گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید

یکباره جامه در خم گردون به نیل زد

چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید

پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش

از انبیا به حضرت روح الامین رسید

کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار

تا دامن جلال جهان آفرین رسید

هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال

او در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال

ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند

یک باره بر جریده ی رحمت قلم زنند

ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر

دارند شرم کز گنه خلق دم زنند

دست عتاب حق به در آید ز آستین

چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند

آه از دمی که باکفن خون چکان ز خاک

آل علی چو شعله ی آتش علم زنند

فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت

گلگون کفن به عرصه ی محشر قدم زنند

جمعی که زد به هم صفشان شور کربلا

در حشر صف زنان صف محشر به هم زنند

از صاحب حرم چه توقع کنند باز

آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل

شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار

خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار

موجی به جنبش آمد و برخاست کوه

ابری به بارش آمد وبگریست زار زار

گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن

گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار

عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر

افتاد در گمان که قیامت شدآشکار

آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود

شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار

جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل

گشتند بی‌عماری محمل شتر سوار

با آنکه سر زد آن عمل از امت نبی

روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار

وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد

نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد

بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد

شور و نشور واهمه را در گمان فتاد

هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند

هم گریه بر ملائک هفت آسمان فتاد

هرجا که بود آهویی از دشت پا کشید

هرجا که بود طایری از آشیان فتاد

شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت

چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد

هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد

بر زخم های کاری تیغ و سنان فتاد

ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان

بر پیکر شریف امام زمان فتاد

بی اختیار نعره ی هذا حسین زود

سر زد چنانکه آتش ازو در جهان فتاد

پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول

رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول

این کشته ی فتاده به هامون حسین توست

وین صید دست و پا زده در خون حسین توست

این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی

دود از زمین رسانده به گردون حسین توست

این ماهی فتاده به دریای خون که هست

زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست

این غرقه محیط شهادت که روی دشت

از موج خون او شده گلگون حسین توست

این خشک لب فتاده دور از لب فرات

کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

این شاه کم سپاه که باخیل اشگ و آه

خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست

این قالب طپان که چنین مانده بر زمین

شاه شهید ناشده مدفون حسین توست

چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد

وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد

کای مونس شکسته دلان حال ماببین

ما را غریب و بی کس و بی آشنا ببین

اولاد خویش را که شفیعان محشرند

در ورطه ی عقوبت اهل جفا ببین

در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان

واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین

نی ورا چو ابر خروشان به کربلا

طغیان سیل فتنه و موج بلاببین

تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر

سرهای سروران همه بر نیزه هاببین

آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام

یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین

آن تن که بود پرورشش در کنار تو

غلطان به خاک معرکه ی کربلا ببین

یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد

کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد

خاموش محتشم که دلسنگ آب شد

بنیاد صبر و خانه ی طاقت خراب شد

خاموش محتشم که ازین حرف سوزناک

مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد

خاموش محتشم که ازین شعر خون چکان

در دیده ی اشگ مستمعان خوناب شد

خاموش محتشم که ازین نظم گریه خیز

روی زمین به اشک جگرگون کباب شد

خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست

دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد

خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب

از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد

خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین

جبریل را ز روی پیامبر حجاب شد

تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد

بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد

ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای

وز کین چه ها درین ستم آباد کرده ای

بر طعنت این بس است که با عترت رسول

بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای

ای زاده زیاد نکرده است هیچگه

نمرود این عمل که تو شداد کرده ای

کام یزید داده ای از کشتن حسین

بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای

بهر خسی که بار درخت شقاوتست

درباغ دین چه با گل و شمشاد کرده ای

با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو

با مصطفی و حیدر و اولاد کرده ای

حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن

آزرده اش به خنجر بیداد کرده ای

ترسم تو را دمی که به محشر برآورند

از آتش تو دود به محشردرآورند

التماس دعا

محمد منسوبی فرد چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:06 ب.ظ

خواهران، برادران!

اکنون شهیدان مرده‌اند، و ما مرده‌ها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند، و ما کرها مخاطبشان هستیم، آنها که گستاخی آن‌ را داشتند که ـ وقتی نمی‌توانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بی‌شرمان ماندیم، صدها سال است که مانده‌ایم. و جا دارد که دنیا بر ما بخندد که ما ـ مظاهر ذلت و زبونی ـ بر حسین(ع) و زینب(س) ـ مظاهر حیات و عزت ـ می‌گرییم، و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم.

......

خدایا! این چه حکمت است؟

و ما که در پلیدی و منجلاب زندگی روزمره جانوریمان غرقیم، باید سوگوار و عزادار مردان و زنان و کودکانی باشیم که در کربلا برای همیشه، شهادتشان و حضورشان را در تاریخ و در پیشگاه خدا و در پیشگاه آزادی به ثبت رسانده‌اند.

خدایا این باز چه مظلومیتی بر خاندان حسین؟

....

و حسین (ع) با همه هستی‌اش آمده است تا در محکمه جنایت تاریخ به‌ سود کسانی که هرگز شهادتی به سودشان نبوده است و خاموش و بی دفاع می‌مردند، شهادت بدهد.

اکنون محکمه پایان یافته است و شهادت حسین (ع) و همه عزیزانش و همه هستی‌اش با بهترین امکانی که در اختیار جز خدا هست، رسالت عظیم الهی‌اش را انجام داده است.

...

دوستان!

در این تشیعی که، اکنون به این شکل که می‌بینیم درآمده است و هر کس بخواهد از آن تشیع راستین جوشان بیدار کننده، سخن بگوید، پیش از دشمن، به دست دوست قربانیش می‌کنند، درسهای بزرگ و پیامهای بزرگ، و غنیمت‌های بسیار و ارزش‌های بزرگ و خدایی و سرمایه‌های عزیز و روح‌های حیات بخش به جامعه و ملت و نژاد و تاریخ نهفته است.

یکی از بهترین و حیات‌بخش‌ترین سرمایه‌هایی که در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است.

...

و آنها که تن به هر ذلتی می‌دهند تا زنده بمانند، مرده‌های خاموش و پلید تاریخند.

...

حسین (ع) یک درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. حجی که همه اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد کردند. این حج را نیمه‌تمام می‌گذارد و شهادت را انتخاب می‌کند، مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است. در آن لحظه که حسین (ع) حج را نیمه‌تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد، کسانی که به طواف، هم‌چنان در غیبت حسین، ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال، بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند.

...

زینب رسالت رساندن پیام شهیدان زنده اما خاموش را به دوش گرفته است، زیرا پس از شهیدان او به جا مانده است و اوست که باید زبان کسانی باشد که به تیغ جلادان زبانشان برده است.

اگر یک خون پیام نداشته باشد، در تاریخ گنگ می‌ماند و اگر یک خون پیام خویش را به همه نسل‌ها نگذارد، جلاد، شهید را در حصار یک عصر و یک زمان محبوس کرده است.

...

«آنها که رفتند، کاری حسینی کردند،

و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند، وگرنه یزیدی‌اند»!...
دکتر شریعتی(حسین وارث آدم)

استاد چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ب.ظ

دکتر شریعتی چهل سال قبل در باره عاشورا چه نوشت؟
اندیشه - دکتر عی شریعتی 40سال قبل مرثیه ای برای سیدالشهدا نوشته است که همچنان خواندنی است.


این نوشته را به نقل از کتاب " حسین وارث آدم" می خوانید:

شب عاشورا بود، عاشورای سال ۴۹؛ گفتم بروم به مجلس روضه ای، که صدایش از هر کوچه و خانه امشب بلند است. منصرف شدم. اما شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود وخانه یکپارچه سکوت و درد، چه می‌توانستم کرد؟ از خودم توانستم منصرف شوم، از روضه توانستم منصرف شوم، اما چگونه می‌توانستم خود را از عاشورا منصرف کنم؟
نامه ام را که به دوستم نوشته بودم - دوستی که هرگاه روزگار عاجزم می‌کرد و رنج به نالیدنم وا می‌داشت، به پناه او می‌رفتم - برگرفتم، گفتم در این تنهایی درد و این شب سوگ، بنشینم و با خود سوگواری کنم، مگر نمی‌شود تنها عزاداری کرد؟ نشستم و روضه ای برای دل خویش نوشتم، آنچه را در نامه ی او برای خود نوشته بودم و تصور غربت و رنج خودم بود، تصحیح کردم تا تصویر غربت و رنج حسین گردد.
... پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.

در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه ای برپا است:
صحرای سوزانی را می‌نگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که می‌جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.

می‌ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می‌نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...

می‌ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می‌نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا می‌برم: اینک دو دست فرو افتاده اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو می‌افتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بی‌حاصل می‌کوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد... جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...
... افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.

نگاهم را بالاتر می‌کشانم: از روزنه های زره خون بیرون می‌زند و بخار غلیظی که خورشید صحرا می‌مکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.
نگاهم را بالاتر می‌کشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشته‌های خونی که بر آن جاری است باز هم بالاتر می‌کشانم: ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ... دیگر هیچ!
پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت می‌فشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو می‌رود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا می‌آید و چشمانم را می‌سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می‌دهد، که: «هستم»، که «زندگی می‌کنم».

این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمی‌دهد؛ نمی‌توانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.در برابرم، همه چیز در ابهامی ‌از خون و خاکستر می‌لرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره می‌نگرم؛
شبحی را در قلب این ابر و دود باز می‌یابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، رب‌النوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است. هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک می‌کند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من می‌لرزد، کنارتر می‌رود . روشن تر می‌شود و خطوط چهره خواناتر.
چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی ‌رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت می‌کند. سیمایی که ... چه بگویم؟

مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است. و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...

در پیرامونش، جز اجساد گرمی‌که در خون خویش خفته اند، کسی از او دفاع نمی‌کند. همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.
نه باز می‌گردد،
که : به کجا؟
نه پیش می‌رود،
که : چگونه؟
نه می‌جنگد،
که : با چه؟
نه سخن می‌گوید،
که : با که؟
و نه می‌نشیند،
که : هرگز !
ایستاده است و تمامی ‌جهادش اینکه ... نیفتد

همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی ‌خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد - زور و زر و تزویر - سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا ... خودش! به سیمای شگفتش دوباره چشم می‌دوزم، در نگاه این بنده خویش می‌نگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت می‌ماند.

نمی‌توانم تحمل کنم؛ سنگین است؛ تمامی‌«بودن»م را در خود می‌شکند و خرد می‌کند. می‌گریزم. اما می‌ترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است. به کوچه می‌گریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم. در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.
خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش می‌گرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود می‌زنند، و مردانی با رداهای بلند و.......
عمامه پیغمبر بر سر و....... آه ! ... باز همان چهره های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!

تنها و آواره به هر سو می‌دوم، گوشه آستین این را می‌گیرم، دامن ردای او را می‌چســــبم، می‌پرسم، با تمام نیــــــــاز می‌پرسم؛ غرقه در اشک و درد: «این مرد کیست»؟ «دردش چیست»؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟ چه کرده است؟ چه کشیده است؟ به من بگویید: نامش چیست؟
هیچ کس پاسخم را نمی‌گوید!
پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است



منبع: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی

۱۳ پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:17 ب.ظ

به نام خدا

منبع تحریف ها و دروغ ها درباره عاشورا


عضو گروه تحقیقاتی دانشنامه 14 جلدی امام حسین (ع) می‌گوید: بیشترین تحریفاتی که درباره نقل قیام عاشورا انجام شده است، در مقاتلی مانند «ابی‌مخنف»، «اسرارالشهادة»، «نورالعین»، «منتخب طریحی» و مقاتلی که در قرون اخیر نوشته‌ شده‌اند، وجود دارد.

برخورد احساسی با واقعه عاشورا سبب ورود برخی از مطالب غیرواقعی در کتاب‌هایی است که بیشتر آنها در قرون اخیر نگاشته شده‌اند. برای بررسی و شناخت انحرافات و خرافه‌هایی که وارد مقاتل شده‌اند، میزگردی با حضور حجج اسلام سیدمحمود طباطبایی‌نژاد و امیرحسین ملک‌پور، اعضای گروه تحقیقاتی دانشنامه 14 جلدی امام حسین (ع) انجام شد که گزیده‌ای از آن در پی می‌آید.

حضرت قاسم (ع) در روز عاشورا ازدواج نکرد
حجت‌الاسلام ملک‌پور برای بیان و معرفی مطالب خرافی که در مقاتل آمده و امروز از آنها در مجالس عزاداری امام حسین (ع) یاد می‌شود، سخنان خود را اینگونه آغاز می‌کند: خوشبختانه با افزایش آگاهی مردم، مطرح کردن مطالب خرافی به حداقل خود رسیده است و در جامعه خیلی‌ها به دنبال این هستند که حرف‌هایی که می‌زنند و روضه‌هایی که می‌خوانند، همه صحیح و معتبر باشد. حتی در جلساتی که با برخی مداحان شهر قم داشتیم، اشعار و روضه‌های خود را تصحیح می‌کردند؛ اما باز هر از ‌گاهی این مشکل دیده می‌شود که از جمله مطالب خرافی در باره واقعه عاشورا، گرفتن مجلس عروسی حضرت قاسم (ع)، حجله‌بندی کردن و حنابندان است که هنوز هم در برخی از مجالس به خصوص زنانه وجود دارد. این مطالب خرافی و از جمله مواردی است که شهید مطهری آن را به شدت رد می‌کند.

کتاب «اسرار الشهادة» مملو از انحرافات و مطالب خرافه است
وی ادامه می‌دهد: اباعبدالله (ع) تنها دو دختر دم بخت به نام‌های «فاطمه» و «سکینه» داشت. برخی از دختری به نام «زینب» یاد کرده‌اند و برخی هم به «رقیه» اشاره کرده‌اند که سن آنها کم بود. دختران امام حسین (ع) را برخی 4 تن، برخی 3 تن و برخی 2 تن بیان کرده‌اند که تنها 2 دختر بزرگ داشت که آنها را به عقد پسران امام حسن (ع) درآورده بود.

ملک‌پور می‌افزاید: «فاطمه» همسر «حسن مثنی» بود که شوهرش در واقعه کربلا زخمی می‌شود و تا مرز شهادت پیش می‌رود؛ ولی زنده می‌ماند. داماد دیگر امام حسین (ع)، «عبدالله بن حسن» بود که «سکینه» را به عقد او درآورده بودند. البته در واقعه عاشورا دو «عبدالله بن حسن‌» حضور داشتند. یکی «عبدالله» یازده ساله که در کربلا و در لحظات آخر در آغوش عمویش امام حسین (ع) به شهادت رسید و دیگری یک «عبدالله» دیگر که از نظر سنی بزرگ‌تر بوده که عقد «سکینه» را قبل از واقعه کربلا برای وی می‌خوانند و در جریان کربلا به شهادت می‌رسد. پس دختر دیگری برای ازدواج با قاسم باقی نمی‌ماند.

این محقق در ادامه با اظهار تأسف از مطالب منتشر شده در مقاتل ضعیف می‌گوید: متأسفانه در کتاب «اسرارالشهادة» به طرز فجیعی داستان حضرت قاسم (ع) بیان می‌شود.

این کتاب می‌نویسد که عروسی حضرت قاسم (ع) و یکی از دختران امام حسین (ع) در روز عاشورا اتفاق می‌افتد که اصلاً زمان مناسب برای این کار نیست. در این کتاب این جریان تحریفی اینگونه بیان شده است که در حین انجام مراسم عروسی، قاسم (ع) صدای رجز می‌شنود و به میدان می‌رود و جنگ می‌کند و بعد باز می‌گردد و شخص دیگری رجز می‌خواند و بار دیگر که قاسم عزم میدان می‌کند، دختر به حالت گلایه می‌گوید پس دیدار ما چه می‌شود؟ و قاسم (ع) می‌گوید که دیدار ما به قیامت! بعد دختر می‌گوید که از کجا تو را بشناسم؟ قاسم (ع) آستین لباسش را پاره می‌کند و می‌گوید از این آستین پاره. بعد در جنگ شهید می‌شود. سرها را که برای ابن‌زیاد می‌بردند، یک وزیر ایرانی درخواست می‌کند که یک سر هم به ما بدهید تا ما هم شادی کنیم. سر قاسم (ع) را به او می‌دهند. وزیر آن را به ایران می‌آورد و مدت‌ها با این سر چوگان‌ بازی می‌کردند.

ملک‌پور با اظهار تأسف دوباره ادامه می‌دهد: کتاب «اسرارالشهادة» در ادامه در ده‌ها صفحه بحث می‌کند که استخوان این بزرگان به این دلیل و آن دلیل محکم است و سر مشکلی پیدا نمی‌کرد. پس از مدتی یکی از زنان که از نواده‌های «عمار یاسر» بود، شبی در خواب حضرت زهرا (س) را می‌بیند که به او می‌فرماید:‌ «این سر فرزند من است و چرا با آن این رفتار را می‌کنید.» پیرزن صبح به پسرش می‌گوید که حاضری سرت را به جای این سر بدهی؟ پسر موافقت می‌کند. پیرزن سر پسرش را می‌برد و آن را به جای سر قاسم (ع) برای بازی چوگان وزیر ایرانی و اطرافیانش می‌دهد. آنها سر را می‌برند تا چوگان بازی کنند؛ اما سر می‌ترکد. دوباره باز می‌گردند و سر اصلی را می‌برند.

وی می‌افزاید: در ادامه این نقل کذب تاریخی آمده که بالاخره تعدادی از کردها می‌آیند و این سر را می‌گیرند و بعد آن را در شمیران تهران دفن می‌کنند که به امامزاده شاهزاده قاسم (ع) معروف می‌شود و متأسفانه هنوز هم هست.

امامزاده قاسم دربند و بی‌بی‌زبیده شهرری جعلی است
ملک‌پور تأکید می‌کند: نویسنده این مقتل ضعیف؛ چون امام حسین (ع) تنها دو دختر شوهردار به نام‌های «فاطمه» و «سکینه» داشت، یک دختر خیالی برای امام حسین (ع) به نام «زبیده» درست می‌کنند که در هیچ‌ یک از منابع تاریخی این نام وجود ندارد. نه در منابع معتبر و نه حتی در منابع ضعیف. «اسرارالشهادة»می‌گوید که «زبیده» با «شهربانو» بعد از واقعه کربلا به ایران می‌آید که «شهربانو» اصلاً در کربلا نبوده و هنگام تولد امام زین‌العابدین (ع) به شهادت رسید ـ چون زن اگر هنگام زایمان از دنیا برود، شهید است ـ به هر حال این «زبیده» خیالی با این «شهربانو» که در کربلا نبوده به ایران می‌آید. الآن هم در شهرری قبری به نام «زبیده خاتون» وجود دارد که مدعی‌اند همسر قاسم (ع) است.

وی می‌گوید: حالا اگر دقت کنید، می‌بینید که «دربندی» نویسنده «اسرارالشهادة» از اهالی «دربند شمیران» بوده و می‌خواسته امامزاده قاسم (ع) و زبیده خاتون را درست کند و بعد وقتی سؤال می‌شود که این روایت را از کجا نقل کرده‌ای؟ می‌گوید که از یک کتاب فارسی قدیمی که چون ورق‌های اول آن پاره شده است، نویسنده آن مشخص نیست! آیا می‌شود به این گفته استناد کرد؟ وقتی شهید مطهری (ع) این مطلب را می‌بیند برآشفته می‌شود و خیلی محکم جریان عروسی قاسم (ع) را رد می‌کند. این نه با عقل و نه با نقل‌های معتبر همخوانی ندارد.

شب عاشورا کسی از امام حسین (ع) جدا نشد
ملک‌پور در ادامه اظهار می‌کند: از جمله مطالب مخدوش دیگر جریان شب عاشورا این است که می‌گویند؛ اباعبدالله (ع) چراغ را خاموش کرد و بیعتش را برداشت و گفت که هر کس که می‌خواهد، برود و مردم پس از آن دسته‌دسته امام را تنها گذاشتند. اول اینکه این چراغ خاموش کردن در هیچ منبع معتبری وجود ندارد و این نقل منحرف از کتاب «دمعة‌الساکبه» که در قرن سیزدهم و سال 1285 قمری نوشته شده است، آغاز می‌شود، در حالی که این غلط است. در شب عاشورا که حضرت بیعت را برداشت، نه تنها کسی نرفت؛ بلکه طبق برخی نقل‌های معتبر بیش از 30 نفر از لشگریان عمر سعد به امام حسین (ع) ملحق شدند. حتی حرف‌های دلگرم‌کننده‌ای از سوی اصحاب امام مطرح شد و اول شخصی که صحبت کرد و دل امام حسین (ع) را گرم کرد، قمر بنی‌هاشم (ع) بود که گفت: «بریم که بعد از شما زنده باشیم؟ زندگی بعد از تو را نمی‌خواهیم.»

وی ادامه می‌دهد: «دمعة‌الساکبه» کتاب واسطه است. نویسنده آن ادعا می‌کند که این مطلب را از کتاب «نورالعین» نقل می‌کند، که خود کتاب «نورالعین»، یک کتاب مجهول با نویسنده‌ای مجهول است. برخی گفته‌اند که مرحوم «اسفراینی سنی» که در قرن‌های اولیه اسلام می‌زیست آن را نوشته که البته کارشناسان آن را رد کرده‌اند. آنها که تخصصی راجع به کتاب‌های قدیمی دارند، معقدند که این نوع نگارش با نوشته‌های مرحوم «اسفراینی» همسو نیست. بعد جالب است که حتی در «نورالعین» هم این حرف زده نشده است.

عضو گروه تحقیقاتی دانشنامه 14 جلدی امام حسین (ع) در ادامه سخنان خود می‌گوید: البته این را هم بدانید که «نورالعین» به قدری ضعیف است که آغاز جنگ امام حسین (ع) را از روز دوم یا سوم محرم عنوان می‌کند و می‌گوید که در دوم محرم عده‌ای به شهادت رسیدند. نویسنده مجهول این کتاب دو شخصیت به نام عباس معرفی می‌کند که یکی از آنها در روز سوم محرم و یکی از آنها در تاسوعا به شهادت می‌رسد. هر آدم منصفی که حتی اگر محقق هم نباشد، با خواندن این مطالب متوجه کذب بودن آن می‌شود.

بوسیدن گلوی امام حسین (ع) توسط حضرت زینب (س) قبل از جنگ امام صحت ندارد
ملک‌پور ادامه می‌دهد: مطلب انحرافی دیگری که از مقاتل و کتاب‌های ضعیف به اذهان عمومی القا شده، بوسیدن گلوی امام حسین (ع) توسط حضرت زینب (س) قبل از جنگ امام است. این کتاب‌ها می‌نویسند که وقتی امام حسین (ع) به میدان جنگ می‌رفت، حضرت زینب (س) به دنبال او می‌رود و می‌گوید: «مهلاً مهلاً یابن الزهرا (س) مادرم زهرا (س) وصیت کرده که زیر گلوی تو را ببوسم.»

وی تأکید می‌کند: من خودم وصایای حضرت زهرا (س) را گردآوری و همه کتاب‌های نوشته شده درباره وصایای حضرت زهرا (س) را مطالعه کرده‌ام و در هیچ یک از این وصایا، این یک وصیتی که بیان شده است را ندیدم.

ملک‌پور ادامه می‌دهد: وقتی جست‌وجو می‌کنیم که اولین‌بار این موضوع کجا مطرح شده است، می‌بینیم که برای نخستین بار در کتاب «انوارالمجالس» و در قرن سیزدهم یعنی در سال 1280 قمری و حدود 1200 سال بعد از واقعه عاشورا، این مطلب بیان شده است. بعد از آن هم در کتاب «تذکر‌ةالشهدا» که در سال 1340 قمری و در قرن چهاردهم این مطلب منتشر شده است و نویسنده خودش تأکید می‌کند که «این مطلب ضعیف است.»

وی می‌گوید: بیان این مطالب در شأن امام (ع) نیست. آیا او حاضر بود که خواهرش در مقابل خیل دشمنان زیر گلویش را ببوسد؟ آیا امام حاضر بود که ناموسش در جلوی دشمنان قرار بگیرد؟ باز تأکید می‌کنم که جمله «مهلاً مهلا، یابن الزهرا (س)» را در هیچ یک از منابع معتبر حتی در کتاب‌های ضعیف را نیافتیم.

حضرت زینب (س) در کوفه یا هیچ جای دیگر سرش را به محمل نکوبید
ملک‌پور،کوبیدن سر به محمل از سوی حضرت زینب (س) و جاری شدن خون را رد می‌کند و این نقل را از مطالب ضعیفی بر‌می‌شمرد که متأسفانه منشأ حرکاتی شده است و دشمن روی آن مانور می‌دهد و شیعه را متهم به وحشی‌گری می‌کند.

وی می‌گوید: نوشته‌اند که وقتی در کوفه حضرت زینب (س) خطبه می‌خواند، برای ساکت کردن او سر بریده امام حسین (ع) را به او نشان می‌دهند که ایشان طاقت نمی‌آورد و سر را به چوب محمل می‌زند و می‌ببینند که خون تازه از زیر محمل جاری شده است. این نقل معروف به نقل «مسلم جسّاس (گچ‌کار)» است. این موضوع در کتاب ضعیف «نورالعین» است که نه نویسنده‌اش و نه سال تألیفش مشخص نیست و نه اینکه توانسته جریان عاشورا را درست ترسیم کند و پر از مطالب کذب است که با منابع تاریخی منطبق نیست.

وی ادامه می‌دهد: این مطلب البته در کتاب «منتخب طریحی» که در سال 1085 قمری یعنی قرن یازدهم آن را نوشته‌اند بیان شده است. شیخ عباس قمی هم در «منتهی‌الآمال» این نقل را در صفحه 483 می‌نویسد و تأکید می‌کند که این را نخوانید و آن را رد می‌کند و می‌نویسد که اصلاً بعید است که حضرت زینب (س) که از سوی امام حسین (ع) مأمور به صبر بوده، این بی‌صبری را انجام دهد.

ملک‌پور می‌گوید: یک‌هزار سال پس از واقعه عاشورا این حرف نبوده و از قرن یازدهم به بعد مطرح شده است. به خصوص اینکه حضرت زینب (س) بالای محمل بوده و همه این صحنه را دیده‌اند و باید در برخی نقل‌ها آمده باشد اما به مدت یک‌هزار سال این قضیه مسکوت است و بعد یک کتاب ضعیف این را مطرح کند که قابل اعتماد نیست و این در حالی است که نقل مشهوری داریم که در آن امام حسین (ع) حضرت زینب (س) را سفارش کرده که «بی‌صبری نکن و صورت مخراش!» که خوب؛ سر به محمل زدن، بدتر از صورت خراشیدن است. اگر بود، قاعدتاً باید در چند منبع متقدم این موضوع می‌آمد و مسلماً این باطل است.

منبع:http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=notepad&id=218

شمسی جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ق.ظ http://chemistry881semnan.blogfa.com/

سلام
این متن رو روز عاشورا تو یه مراسم بین عزادار ها پخش می کردند.به نظر من قشنگه. اینجا می نویسمش تا شما هم بخونید.
این کار توسط پایگاه آمنه (س) انجام شد
ــــــــــــــــــ
عصر این جمعه دلگیر،
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟؟؟
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ز جنس غم و ماتم،زده آتش به دل آدم و عالم،مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ، ای عشق مجسم ، که به جای نم شبنم می چکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت! نکند باز شده ماه محرم ، که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت ! به فدای نخ آن شال سیاهت ، به فدای رخت ای ماه ، بیا ، صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی، آجرک الله ! ، عزیز دو جهان ، یوسف در چاه ، دلم سوخته از آه نفس های غریبت، دل من بال کبوتر شده ، خاکستر پرپر شده ، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت، زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؟ به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد، نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دل سوخته ارباب ندارد؟؟؟ توکجایی، توکجایی شده ام باز هوایی.... گریه کن گریه و خون که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست هنوز من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی چو تپش موج مصیبات بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است و ببخشید اگر این مخمل خون بر تن تب دار حروف است که این روضه مکشوف لهوف است ، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج زن آب فرات است و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ، ولی حیف که ارباب " قتیل العبرات" است ، ولی حیف که ارباب " اسیر الکربات " است ، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه یار است و زنی محو تماشا ز بالای بلندی " الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که الشمر..." خدایا چه بگویم که شکستند سبو را و بریدند گلو را... دلت تاب ندارد به خدا با خبرم ، می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی ، تو خودت کرب و بلایی، ولی قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی ، تو کجایی... تو کجایی...؟

آشنا یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ب.ظ


حسین هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...
ستارگلمکانی صاحب بزرگترین بنگاه ملک و ماشین شهر، یک ماه تکیه راه می‌اندازد و خودش در روز تاسوعا سر مردم گل می‌مالد و ۱۱ ماه دیگر هم سرشان شیره!

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...
قدرت سامورایی! شب ها در تکیه لخت می‌شود و میانداری می‌کند و روزها مردم را لخت می‌کند و زورگیری ...!

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...

فرشید پوسترهای گلزار و مهناز افشار را از بساطش جمع می‌کند و آخرین ورژن! پوسترهای علی‌اکبر (ع) و حضرت عباس (ع) را در بساطش پهن ...!

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...
آقای صولتی تا پایان اربعین تمام پاساژش را سیاه می‌کند و تا آخر سال هم مشتری‌هایش را!

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...
قادر روزهای تاسوعا و عاشورا قمه می‌زند و علم می‌کشد ولی در ماه رمضان سیگار از لبش نمی‌افتد!

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...
سیامک چشم چران! که پاتوقش همیشه خدا نزدیک مدارس دخترانه است در دسته‌های عزاداری نزدیک... اسفند دود می‌کند!

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...
نیما پشت ماکسیمایش می‌نویسد "من سگ کوی حسینم" ولی هیچ وقت از چارلی! سگ ۱۱ماهه‌اش دور نمی‌شود!

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...

حاج منصور مداح معروف شهر بابت ۷ ساعت مداحی حقوق 250 روز یک کارگر را می‌گیرد!

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...
کربلایی جباری رییس شرکت لبنیات شیر تو شیر! ۳۰شب شیر صلواتی به خلق خدا می‌دهد و به جبرانش ۳۳۵ روز هم با اضافه کردن آب شیرشان را می‌دوشد!

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...
به جای آنکه ما بر مصیبت مولا بگرییم، مولا بر مصیبت ما می‌گرید!

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...
حاج آقا کلامی ۹شب مردم را به تقوی دعوت می‌کند ولی در شب دهم سر زود پایین آمدن از منبر با هیت امنا دعوا می‌کند!

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...
هیت امنای مسجد ......علیه السلام! درست وقت اذان ظهر عاشورا اطعام عزاداران را شروع می‌کنند و بعد از آن با انرژی و فلوت! سینه می‌زنند و گریه می‌کنند !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی محرم می‌آید...

کل یوم عاشورا
یعنی...۱۰ روز و شب ...غم گریه
کل ارض کربلا
یعنی...چند مسجد و چند تکیه !

حسین (ع) هنوز مظلوم است
چون وقتی خورشید عصر عاشورا غروب کرد
او هم می‌رود
تا سال بعد !
تا یاد بعد

سلام
مرتضی این قطعه را آورده بود
و استاد نوشته بود:

دنبال این قطعه می گشتم
البته با این توضیح که مسلما عده قلیلی این گونه اند ان شاالله
و ان شاالله که آنها نیز این گونه نباشند.


و منتظر نوشته بود:


سلام اقای صفردوست.
خوبید؟
1.مطلبتون جای تامل داره اما به نظر من تمام کسانی که نام برید شرف دارن به افرادی که از امام حسین خرج میکنن،نون اسم امام حسین رو میخورن اما تو ماهی مثل محرم یا صفر حتی در حد یک لیوان اب هم برای امام حسین خرج نمیکنن. اینها نه تنها مردم رو فریب میدن بلکه خیلی هارو از دین پیغمبر خدا هم می رانن.
2. به نظر من حق با استاد دانشمنده که میگفتن از امام حسین (ع) مظلومتر، امام زمانه.
امام حسین (ع) ابوالفضل،علی اکبرو... داشتن،عباس و علی اکبر امام زمان کیه؟
13 معصوم مظلومیتشون 260 سال طول کشید اما امام زمان به تنهایی بیشتر از 1170سال مظلومه!


اللهم عجل لولیک الفرج
یا علی

ممنون

یاسمن قاسمی پور دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام استاد
ممنونم که سر می زنید به شعرهام
خیلی دلگرمم می کنید
وبلاگ خانم ترحمی رو اضافه کردم (مجددا) ! فکر نمی کردم به روز کنن وبلاگو

متشکرم
در پناه حق

سلام

بانوی ایرانی دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:03 ب.ظ http://www.sobhan88.blogfa.com

با سلام واقعا من هم به این نکته فکرمی کردم شور را با شادی می شناختیم اما در این شعر فاز غم را پررنگ تر می کند
باز این چه شورش است؟

سلام
ممنون از حضورتون

دانشجو پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ق.ظ

این محزم و صفر است که اسلام را زنده نگاه داشته است.

۱۳ جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ب.ظ

به نام خدا

چرا چهارده قرن گریه؟

اشاره


گاهی اوقات برای پاسخ به شبهاتمان عوض اینکه آنها را ریشه‌ای حل کنیم، به این طرف و آن طرف می‌زنیم و عاقبت هم آرام نمی‌شویم؛ مثل دلاّکی که به جای اینکه تیغ کُندِ خودش را عوض کند، می‌گفت: «پول می‌دهم، نان می‌خرم و می‌خورم تا زور بیشتری بزنم!»


یکی از شبهاتی که دربارة واقعه عاشورا مطرح می‌شود آن است که چرا شیعه پس از چهارده قرن که از این حادثه می‌گذرد، گریه و ماتم سرایی می‌کند؟ این نوشتار به قصد پاسخ ریشه‌ای به این شبهه، سامان یافته است تا به خواست الهی، جوابی مستدل به این شبهه ارائه شود.


آخرت مهمترین بُعد زندگی


ابتداءً باید بدانیم که اصلی‌ترین، جدی‌ترین، حقیقی‌ترین و مهمترین بُعد زندگی انسان‌ها در جهان آخرت است. آیات شریف قرآن، حیات دنیا را کم، قلیل، ناچیز و بازی معرفی می‌کند و آخرت را اصیل می‌شمارد: «تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ».1 تأکید و اصرار قرآن بر توجه انسان به آخرت، گواه اصالت و حقیقت آخرت است و فراموشی آخرت، موجب خسران و عذاب؛ «لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ».2


نکته دیگر، این که اهمیت دین به تبع اهمیت آخرت خواهد آمد؛ به این معنا که جدی‌ترین و اصلی‌ترین بُعد زندگی انسان باید با عمل ساخته شود؛ اما چگونه؟ چه چیزهایی آخرتمان را آباد و چه امور و اعمالی آخرتمان را ویران می‌کند؟ متصدی پاسخ به این سؤالات، دین است. دین یعنی مجموعه دستوراتی در حوزه اعتقاد و عمل که التزام به آنها، باعث سلامت، امنیت و آبادانی آخرت ما می‌شود و توسط نبی‌مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و اهل‌بیت عصمت علیهم السلام به دست ما رسیده است.


مروری بر حوادث پس از رحلت


نکته دیگر که در رابطه با پاسخ به این شبهه لازم است دانسته شود، اتفاقاتی است که بعد از وفات3 پیامبر شریف اسلام رخ نمود، که سیاه‌ترین برگ تاریخ را رقم زد و آن، غصب خلافت و روی کار آمدن معاویه، بنی‌امیه و بنی‌عباس بود. اینکه معاویه را به تنهایی و کنار بنی‌امیه ذکر نمودیم ـ با آنکه او جزء بنی‌امیه بود ـ از این جهت است که وی به تنهایی در نابودی دین و راه اندازی کارخانه جعل احادیث دروغین، سهم بزرگی داشت؛ همانطور که سهم بزرگی از عذاب برزخ و قیامت، برای اوست.4


ابن ابی‌الحدید و از او قدیمی‌تر در مسعودی مروج الذهب و از این دو قدیمی‌تر، ابن بکار از مطرف فرزند مغیرة بن شعبه ـ فرماندار معاویه در کوفه ـ نقل می‌کنند که پدرم هر شب، وقتی به خانه می‌آمد، از کیاست و فراست معاویه با آب و تاب حرف می‌زد؛ اما یک شب از نزد معاویه آمد، حرفی نزد و غذا نخورد، وقتی از او علت حرف نزدنش سؤال شد، گفت: من به معاویه گفتم: «تو اکنون در اوج قدرت هستی، خوب است کمی به بنی‌هاشم لطف کنی. اینها عمو زاده‌های تو هستند» معاویه گفت: «هرگز! ابابکر و عمر و عثمان به حکومت رسیدند و این همه زحمت کشیدند، اما وقتی مردند نامشان هم مُرد؛ در حالی‌که نام فرزند ابوکبشه5 ـ یعنی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ـ را هر روز، پنج مرتبه در سراسر جهان اسلام به فریاد (اذان)، بانگ می‌زنند و به بزرگی یاد می‌کنند. نه! به خدا سوگند، آرام نخواهم نشست، مگر اینکه این نام را دفن کنم و این ذکر و یاد را به خاک بسپارم».


قیام امام حسین علیه السلام ، عامل بقای دین


قطعاً اگر قیام امام حسین علیه السلام نبود، معاویه در این راه به موفقیت می‌رسید و این نام مقدس را دفن می‌کرد؛ لذا رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «حسین منی و أنا من حسین»؛ جمله اول، یعنی حسین از ذرّیه من و فرزند دختر من است؛ اما جمله «من از حسینم» یعنی چه؟ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یعنی نبوتش و آنچه برای نجات بشریت از طرف خدا آورده و دفن این امور، یعنی دفن نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ؛ اما امام حسین علیه السلام با قیامش نگذاشت دین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم یعنی همه آن چیزی که ایشان بیست و سه سال برای تثبیت آن، خون جگر خورد و جنگید، دفن شود. امام حسین علیه السلام قیام کرد، پاره پاره شد، علی اصغر و علی‌اکبر و جگر گوشه‌هایش، جلوی چشمان او تشنه، گرسنه و خسته شهید شدند، تا دین خالصی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای بشریت آورده بود، همانطور به نسل بعدی برسد و راه وصول به توحید، محبت، بندگی خدا و در یک کلمه، راه آخرت همچنان باز بماند.


همانطور که نمی‌توان با طراحی و نقشه غلط و با مصالح غیر مناسب، بنایی را در دنیا استوار کرد، همان‌طور هم نمی‌توان با دین غلط و تحریف شده، آخرت را آباد کرد. همه ائمه علیهم السلام در این جهت، زحمات فراوانی کشیدند ولی رنج و سختی امام حسین علیه السلام از همه بیشتر و آشکارتر بود.


و تو ای خواننده این سطور! زمانی این مطالب برایت بهتر قابل درک است که با تقوا و یاد مرگ، آخرت در قلبت عظیم شود و وجه همّت تو و جهت اعمالت برای آخرت باشد. اگر اینطور شود، دیگر برای گریه کردن برای ائمه علیهم السلام خصوصاً امام حسین علیه السلام احتیاج به روضه خواندن هم نداری؛ چه رسد به اینکه سؤال کنی چرا باید برای امام حسین علیه السلام گریه کنیم؟


وقتی آخرت برایت مهم شد و فهمیدی که زندگی ابدی و اصلی در آخرت است و باید آنرا آباد کنی و در این مسیر، احتیاج به دستور العمل داری، احساس نیاز به دین صحیح را خواهی فهمید؛ دینی که بتواند نیاز بندگی تو را تأمین و روح تو را در راه بندگی، سیراب و کامل نماید. آنگاه با مطالعه تاریخ می‌یابی که این دین، با ریختن خون‌های ائمه علیهم السلام و خصوصاً امام حسین علیه السلام و هم چنین زحمات و آوارگی علمای شیعه، اکنون به دست تو رسیده است. آن زمان، دردهای اهل‌بیت علیهم السلام که برای رساندن دین و حفظ و سلامت آن بود، قلبت را می‌فشارد و با خود فکر خواهی کرد که برای بهشت رفتن من، فرق امیر المومنین علیه السلام شکافته شد، سر امام حسین علیه السلام بر نیزه رفت، امام موسی‌کاظم علیه السلام در چاه، زندانی شد و هزاران عالم شیعی خون جگر‌ها خوردند تا راه بهشت رفتن ما باز بماند.


اینجاست که قلبت درد خواهد گرفت و اشکت جاری خواهد شد؛ بدون اینکه کسی روضه‌ای بخواند. اینجاست که قدر مرجع تقلید خودت را خواهی دانست و از صمیم قلب به علمای دین ارادت پیدا خواهی کرد. اینجاست که معنی آیه « ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»6 را خواهی دانست که ائمه فرمودند: «نعیم، ماییم». یعنی خدا از ما خواهد پرسید که بهترین بندگان من پاره پاره شدند؛ هزاران عالم چه سختی‌ها که متحمل نشدند تا دین، به دست تو برسد و تو آخرتت را، زندگی حقیقی و ابدی خود را بسازی؛ اما تو چه کردی؟ به دنیا مشغول شدی و تمام همت تو، دنیای تو شد به گونه‌ای که از آخرت، غافل شدی؛ لذا نفهمیدی که چرا ائمه در راه حفظ دین، این قدر مصائب را تحمل کردند.


با غفلت از آخرت، احساس نیاز به دین از بین می‌رود و در این صورت قیام امام حسین علیه السلام ، مفهومی نخواهد داشت. ریشه حل مسأله، در توجه به آخرت است و اگر آخرت، مهم شود، بقیه امور حل خواهد شد.

حجت سنایی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


[1] . سوره انفال/67.


2 . سوره ص/26.


3 . بلکه به قول درست‌تر؛ شهادت؛ چون نبی مکرم اسلام مسموم شدند.


4 . ما نمی‌توانیم در این صفحات محدود، این مسأله را شرح دهیم که چطور جریان غصب خلافت و استیلای معاویه در سال 40 هجری باعث نابودی و واژگونی دین شد. فقط خوانندگان را به خواندن کتاب «نقش ائمه در احیای دین»، تألیف علامه مرتضی عسگری، توصیه می‌نماییم؛ خواندن این کتاب برای تحکیم و تثبیت اعتقادات در بعد امامت از ضروریات است.


5 . لقبی که کفار قریش از روی طعنه به نبی مکرم اسلام دادند.


6 . سوره تکاثر/8.


[مجله شماره 27 : - مقالات]
منبع:http://aman.ir

ممنون ۱۳

۱۳ شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:01 ب.ظ

به نام خدا
خواهش میکنم استاد

آشنا دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:20 ب.ظ

سلام

بابا دو بخش دارد:
بخشی به روی نیزه
بخشی به روی صحرا....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد