کلبه گل یخ (خانمها معماری پناه-دوست محمدی-مزدارانی و مدرس)

سلام و ممنون از دانشجویان عزیز ۸۸۱ و مراجعین عزیز

نظرات 100 + ارسال نظر
معماری پناه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ق.ظ

سرآغاز گفتار نام خداست

که رحمتگر ومهربان خلق راست

چو با یاری کردگار بشر

عیان گشت رایات فتح وظفر

ببینی همه دسته دسته زراه

بیابند دردین یکتا اله

ستایش کن آنگاه پروردگار

تو آمرزش خواه از کردگار

که توبه پذیر است یکتا خدا

ببخشاید از بندگانش خطا


ترجمه منظوم (سوره نصر):امید مجد

سلام
رسیدن به خیر
ممنون و ببخشید به خاطر دیر شدن.

مزدارانی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ب.ظ

پروردگارا
داده هایت نداده هایت و گرفته هایت را شکر می کنیم
چون داده هایت نعمت نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.

مزدارانی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:43 ب.ظ

بساط شیطان

به روایت افسانه‌ها روزی شیطان همه جا جار زد

که قصد دارد از کار خود دست بکشد

و وسایلش را با تخفیف مناسب به فروش بگذارد

او ابزارهای خود را به شکل چشمگیری به نمایش گذاشت

این وسایل شامل خودپرستی ، شهوت ، نفرت ، خشم ، آز

حسادت ، قدرت‌طلبی و دیگر شرارت‌ها بود

ولی در میان آنها یکی که بسیار کهنه و مستعمل به نظر می‌رسید

بهای گرانی داشت و شیطان حاضر نبود آن را ارزان بفروشد

کسی از او پرسید: این وسیله چیست ؟

شیطان پاسخ داد: این نومیدی و افسردگی ا‌ست

آن مرد با حیرت گفت: چرا این قدر گران است ؟

شیطان با همان لبخند مرموزش پاسخ داد:

چون این مؤثرترین وسیله ی من است

هرگاه سایر ابزارم بی‌اثر می‌شوند

فقط با این وسیله می‌توانم در قلب انسان‌ها رخنه کنم

و کاری را به انجام برسانم

اگر فقط موفق شوم کسی را

به احساس نومیدی ، دلسردی و اندوه وا دارم

می‌توانم با او هر آنچه می‌خواهم بکنم . . .

من این وسیله را در مورد تمامی انسان‌ها به کار برده‌ام

به همین دلیل این قدر کهنه است !

معماری پناه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:05 ب.ظ

پاکتر از فرشته ها


آسما ن به زمین نگاه کرد

فرشته ها در زمزمه ی محبت بودند

فرشته ی مهربانتر کودکان را نشان داد

او به زمین آمد میان کودکان کودکی را دید

دید که این کودک همه چیز را نوازش می کند

پرسید

اینهمه مهربانی برای چیست؟

کودک با لبخند،فرشته را هم نوازش کرد

نوازش کرد و گفت

من چشمهایم راجا گذاشته ام

من دنیا را نوازش می کنم

ودراین میان نوازش خدا را هم می بینم

من سجده گاهم را با دلم پیدا می کنم

من دلم را به آسمان پیوند داده ام

یکرنگی مرام من است

فرشته اورا بوسید وبه آسمان پرکشید

به بقیه فرشته ها گفت کودکی را دیدم

پاکتر از همه فرشته ها

***
یاحق

معماری پناه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ب.ظ

مرگ رنگ...

رنگی،

رنگی کنار شب
بی حرف مرده است!...
مرغی،

سیاه آمده از راههای دور
می خواند،

از بلندی بام شب شکست!...
سرمست فتح آمده از راه
این مرغ غم پرست!...

در این شکست رنگ
از هم گسسته رشته هر آهنگ!...
تنها صدای مرغک بی باک،
گوش سکوت ساده می آراید
با گوشوار پژواک!!!...

مرغ سیاه... آمده از راههای دور
بنشسته روی بام بلند شب شکست!...
چون سنگ ،

بی تکان!...
لغزانده چشم را
بر شکل های درهم پندارش... !!!
خوابی شگفت می دهد آزارش!...

گل های رنگ... سر زده از خاک های شب!...
در جاده های عطر
پای نسیم مانده ز رفتار!...
هر دم پی فریبی ،

این مرغ غم پرست
نقشی کشد به یاری منقار!...

بندی،

گسسته است!...
خوابی،

شکسته است!...
رویای سرزمین
افسانه،

شکفتن گل های رنگ را
از یاد برده است.
بی حرف،

باید از خم این ره عبور کرد:
رنگی،

کنار این شب بی مرز مرده است.

رنگی، کنار این شب بی مرز مرده است...!!!

***
یاحق


مرتضی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:31 ب.ظ

به نام خدا
سلام
اولا که رکورد زدین، ماکزیم نفر کلبه داری دو نفر بود
که شما چهار نفره به میدون اومدین
آفرین

دوما اسم کلبه تون قشنگیه، کدومتون تهرانی هستین؟
میدان شهدا - خیابان پیروزی - نرسیده به چهارراه کوکاکولا - کافی شاپ گل یخ
خیلی معرفه و اسمش هم خیلی زود معروف شد

سوما فهمیدم کدوم ورودی هستین
مهر 88

خانم معماری پناه رو قبلا افتخار آشنایی داشتیم
مابقی هم به لطف خدا می شناسیم
انشالله که به لطف خدا اهالی صندوقچه دوستان خوبی برای هم باشند

راستی از خانم اسماعیل پور دیگه خبری نیست
همینطور بوی فیروزه-احتمالا از وقتی هویتش واسم لو رفت (یعنی کشفش کردم) باهامون قهر کرده؟

به قول استاد شما دوستان آزادی بمانید
و امیدوارم که همیشه بمانید
دوستان در کنار هم چیزهای خوبی یاد می گیرند

کلبه ی مرتضی هم سری بزنید
اون زمانی که بابای گروه بودم (یادش بخیر) شما دبیرستانی بودین
من ورودی مهر 83 بودم

یا علی

امین جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:28 ب.ظ

سلام به ورودی ۸۸ تبریک می گم انشا ا.. وفق باشید

مزدارانی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:31 ق.ظ

سلام
ممنون از حضورتان باز هم به کلبه ی ما بیایید

[ بدون نام ] شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:39 ق.ظ

الو؟


الو سلام منزل خداست؟ این منم مزاحمی که آشناست هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟ الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟ چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟ اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست دل مرا بخوان به سوی خودت

سلمان رحمانی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ

به نام خدا
درود بر شما
شاد باش از برای کلبه دار شدنتان
خوب است که کار گروهی می کنید
به یاری خدا که پیروز و کامیاب باشید
در پناه ایزد یکتا

شمسی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:38 ق.ظ http://chemistry881semnan.blogfa.com/

سلام یک شیمیدان!

سلامی چو بوی خوش هیدروکربنهای آروماتیک برشما که همچون فلزات قلیایی
الکترون های وجودتان را سخاوتمندانه به من بخشیدید و مستحکم ترین پیوندقلبی
رادر من ، ایجاد کردید.....
من از با شما بودن چیزی فراتر از استوکیومتری زندگی ومولاریته ی شادیها
آموختم.... ممنونم

امیدوارم محلول زندگی تان همواره شفاف و معادلات زندگی تان پیوسته موازنه
شده و پیوند خانوادگی تان یونی ترین پیوندها و بختتان همواره به سفیدی سدیم
کلرید و محلول زندگی تان از عشق و محبت فراسیرشده باشد...

با بیشترین درصد خلوص دوستتان دارم وبا بالاترین غلظت مولال برایتان آرزوی
شادمانی دارم ....

تعادل در زتدگی هاتون برقرار و تابع موجتون همواره پر از امواج شادی و مهربانی

به نام خدا
سلام
ممنونم
امیدوارم (البته مطمئنم این طور نیست) که این کلبه را رقیب در نظر نگیرید. دلایل را در کامنتی در وبلاگتان گفته ام.
ممنون
استاد

معماری پناه شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ق.ظ

سلام آقا مرتضی
ممنون از اینکه به ما سر زدین
بازم به کلبه ما بیاین
یاحق


سلام امین آقا
ممنون از حضورتون
موفق باشید
یاحق

معماری پناه شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 ق.ظ

مداد رنگی ها

همه مداد رنگی ها مشغول بودند...

بجز مداد سفید... هیچ کس به او کار نمی داد

همه می گفتند: « تو به هیچ دردی نمی خوری »...

یک شب که مداد رنگی ها توی سیاهی کاغذ

گم شده بودند.. مـــداد سفید تا صبح کار کرد... ماه کشید ... ستاره کشید ...

و آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچک و کوچک تر شد.

صبح توی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد


معماری پناه شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ب.ظ

استاد انشالله به یاری خدا کلبه خوبی از آب در بیاد.
ازشما هم میخوایم مارو کمک کنید.

سلام
ان شاالله

مزدارانی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ

سلام اقای رحمانی
ممنون از حضورتان باز هم به ما سر بزنید.
موفق باشید

شمسی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:09 ب.ظ

سلام استاد
اینجا کلبه دوستان منه نه رقیبان من.
لازم به ذکر است که دو نفر از صاحبان این کلبه از نویسندگان وبلاگ ما هستند پس دیگه اصلا رقابتی در کار نیست!!
ارزوی من موفقیتشان است.

کامنتی را که گفتید پیدا نکردم!!

سلام ممنون
مطمئنم همین طوره

به نظرم همونه که تایید کردید

مدرس شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ب.ظ

سلام به استادم و ممنون از اینکه این کلبه را در اختیار من ودوستانم قرار داده اید
وبعد سلام به همه ببخشید دیر امدم ...
از این که به کلبه ما سر زدیدسپاسگذارم باز هم بیایید..

ما از شما ممنونیم. ببخشید که به خاطر برخی مشکلات تکنیکی کامنتها دیر تایید می شوند.

مدرس شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:04 ب.ظ

ازشیمی اموختم که...
من از چرخش الکترون ها به دور هسته آموختم که کل جهان به دور مرکز هستی می چرخد و از حرکت پیوسته ذرات چه ارتعاشی چه انتقالی یا دورانی که ثبات و سکون در آفرینش راه ندارد و پیوسته در مسیر تغییر و تحول و تکامل هستیم.

از شیمی آموختم که هر چه فاصله ما از مرکز افرینش وخالق هستی بیشتر باشد ما و نیستی ما آسانتر خواهد بود همانطوری که جدا کردن الکترون از دورترین لایه اتم آسانتر است.

از تلاش ذرات بی شعور برای پایدار شدن متعجب شدم و دریافتم که شعوری والا و اندیشه ای برتر در پس پرده هدایت گر نقش ها و طرح هاست از پیوند اتم ها برای پایدارشدن دریافتم که اتحاد در مرز پایداری است و از گازهای نجیب کامل شدن را رمز پایداری یافتم.

از بحث واکنشهای چند مرحله ای و زنجیری آموختم که ما ذره های حد واسط مراحل زندگی هستیم که در یک مرحله واکنش متولد می شویم و در واکنشی دیگر می میریم و هدف آفرینش و خلقت فراتر از تولید و مصرف ماست.


از بحث تعادل های شیمیایی و واکنشهای برگشت پذیر آموختم که جهان تعادلی است پویا و دینامیک که گرچه در ظاهر خواص ماکروسکوپی ثابت و یا متغییری دارد اما در درون در تکاپو و فعال است



... و از شیمی آموختم که از دست دادن فرصت ها واکنش های برگشت ناپذیری هستند که تکرار انها میسر نخواهد بود.

از شبکه بلور جامد های یونی آموختم که با وجود تضادها می توان چنان گرد هم آمد و پیوستگی ایجاد کرد که شبکه ای مقاوم در مقابل دماهای ذوب بالا بوجود آید..

مدرس شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:15 ب.ظ

ای کاش حلال یاد تو ، مرا از ناخالصیهای وجودم (مثل غرور ، خودخواهی و...) جدا کند و ای کاش بتوانم به همه دنیا بگویم که تو زیباترین حقیقتی هستی که می‌توان به آن رسید. وجود نامتناهی تو در هر طیفی پیداست و آنچه که مولکولهای هستی را به هم پیوند می‌دهد، تنها به دلیل عشق پیوستن به توست. ای نور جاوید و ای منبع امید ، مرا از عشق پیوستن به خودت هیچگاه بی‌نیاز مکن.

[ بدون نام ] شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:20 ب.ظ

-عشق به آزادی مرا در همه عمر خود گداخته است.

- خدا و انسان و عشق این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.

-هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند

بدان گونه که احساسش می کنند هست.

-دلی که از بی کسی غمگین است هر کسی را می تواند تحمل کند.

مدرس شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:23 ب.ظ

بگذار هر کجا تنفر است بذر عشق بکارم

هر کجا آزادگی هست ببخشایم

و هر کجا غم هست شادی نثار کنم

الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدلی

همدلی کنم

بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم

زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم

و در بخشیدن است که بخشیده می شویم.

دکتر علی شریعتی

سلمان رحمانی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:35 ب.ظ

به نام خدا
درود بر شیمیدانان عزیز
بازم تبریک می گم و از اینکه فعال هستید خوشحالم
و چقدر خوب است که از همه قشر در سنین مختلف و طرز فکرهای متفاوت در این وبلاگ حضور دارند که سبب افزایش آگاهی ما می شود.
و چقدر خوب است که "دانشجو" هستند و باز هم می گویم فعال.
و چقدر خوب است که گرگ صفتانی در پوست میش اینجا جایگاه ندارند.
و من هم شادمانم از اینکه اینجا توی این وبلاگ کلبه ی فقیرانه ای دارم
به ما سر بزنید
شاد می شویم از حضورتان
پیروز و پایدار در پناه خدا

دوست محمدی شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:22 ب.ظ

سلام به همگی
از آقا مرتضی ممنون که اولین تبریک را برای ما گذاشتن امیدوارم در تمام مراحل زندگیتون اول و قهرمان (چون در اکثر مواقع اولین ها قهرمان هستن) باشید
از آقا امین و آقای رحمانی هم ممنون به خاطر آرزو های قشنگشون
از دوست مهربان خودم خانوم شمسی هم ممنون به خاطر لحن دلنشینش
از همگی میخوام ما رو تنها نگذارند وبا ما همراه باشند

در آخر از استاد مهربانم به خاطر اعتمادشون تشکر میکنم

سلام
من هم از شما سپاسگزارم.

استاد یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:10 ق.ظ

علی (ع):
ریشه تمام ناپاکیها حسادت است.

حسین بیدقی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ب.ظ

سلام استاد
حالتون خوبه؟ برام جالبه که روز به روز ورودی های جدید و کلبه های جدید به این وبلاگ اضافه می شوند. دیگه ما هم داریم پیر می شیم. انگار همین دیروز بود که وارد کلاس عمومی ۱ شدیم. یادش به خیر غیر از خودمون هیچ شیمیست دیگه ای تو دانشگاه نبود.همه همدیگه رو می شناختیم.اما بعید می دونم که الان کسی تو دانشگاه سمنان منو بشناسه.عمر دیگه میاد و میره.کاریش نمیشه کرد.
در هر صورت امیدوارم تمام دانشجوهای شیمی دانشگاه سمنان تو هر مقطع و ورودی که بودند و هستند موفق باشند.
راستی به این چهار خانم هم که تو کلبشون نظر دادند هم تبریک می گم. انشا الله این کلبه مقدمه ای باشه برای خانه ها و موفقیت های آیندتون.

به نام خدا
سلام حسین عزیز
کاش همه لذت این جملاتت را درک می کردند.
سلام برسان
ممنون که هستی.
باز هم باش

معماری پناه یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:13 ب.ظ

سلام آقای رحمانی ممنون از اینکه به کلبه ما سرزدین وممنون از دعاهای قشنگتون.ما هم آرزو داریم همه دانشجوها موفق باشند.امیدواریم بتونیم کلبه خوبی داشته باشیم.


سلام آقای بیدقی
ممنون به خاطر تبریک وحضورتون .ماهم امیدواریم همه شیمیستها موفق وموید باشن.ومرسی از آرزوهای خوبتون.
باز هم به کلبه ما بیاین
خوشحال میشیم

مزدارانی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:20 ب.ظ

سلام به همه ی دوستان صندوقچه

اقای بیدقی ممنون از حضورتان
موفق باشید.




سلام اقای رحمانی و تشکر از حضورتان
موفق و پایدار باشید


بازهم تشریف بیاورید

رحیمی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:51 ب.ظ

سلام
تبریک میگم
موفق باشید

امین یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:14 ب.ظ

سلام استاد و سلام حسین جان یادتونه حسین بیدقی کسی بود که تونست مدل ذهنی متان رو تو شیمی عمومی ۱ بگه

یادم آمد!
ممنون

مدرس یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:50 ب.ظ

خداوند بینهایت هستیست پس به نام خدا
از اقای رحمانی وافای بیدقی به خاطر تبریکشون سپاسگذارم
باز هم به ما کوچتر ها سر بزنید...

مدرس یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:55 ب.ظ

باید گام بردارم!

بخوانم شادمان در راه

شعر امیدواری را...

هنوز بنگر، عشق میبارد

...به یاد سینه ام مانده

و درجانم

شکوهی هست

که از آن میتوانم تا خدا راه بپیمایم!

کمی همت،

کمی هم دوستی با عشق

گاهی لحظه ای آرام

غرق در سکوت

سرشار از خدا بودن

نمی بینم از این بهتر

زمانی را

که با امید جانم را به خدا بسپارم

هنوز غصه اینجا هست!

اما سعی درآن دارم

بخوانم شادمان درراه

شعر روشن امیدواری را

هنوز وقت رویش هست!!

مدرس یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:58 ب.ظ

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد. اگر از اعماق قلبمان تصمیم به انجام کاری بگیریم می توانیم آن را انجام دهیم.

تنها مانع "ذهن" است. پس ذهنمان را پالایش کنیم. و اگر قـدر ثانیـه‌های بدون بازگشت را می دانستیم.

و از قلـه‌های باشکوه موفقیـت چیـزی شنیده بودیم، هیـچ گاه برای در چالـه مانده، چـاه را توصیـف نمی کردیم.

مدرس یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:01 ب.ظ

یک مشت خاک!

سرتاپای خودم راکه خلاصه می کنم می شوم قد یک کف دست خاک!

که ممکن بود یک تکه آجر باشد توی دیوار یک خانه، یا یک سنگ روی شانه یک کوه، یا مشتی سنگ ریزه ته ته یک اقیانوس، یا حتی خاک همین گلدان پشت پنجره!

یک کف دست خاک ممکن است هیچ وقت، هیچ اسمی نداشته باشد و تا همیشه خاک باقی بماند، فقط خاک!

اما حالا یک کف دست خاک وجود دارد که خدا به او اجازه داده نفس بکشد، ببیند، بشنود، بفهمدو جان داشته یاشد!

یک مشت خاک که اجازه دارد عاشق بشود، انتخاب کند، عوض بشود، تغییر کند!

وای خدای بزرگ من چقدر خوشبختم ...

من همان خاک انتخاب شده هستم که توی دست های خدا ورز داده شده ام وخدا ازنفسش در آن دمیده!

من آن خاک قیمتی ام. حالا می فهمم چرا فرشته ها آنقدر حسادت می کردند!

اما اگر این خاک، این خاک برگزیده، خاکی که اسم دارد، قشنگترین اسم دنیا را، خاکی که نورچشمی وعزیز دردانه خداست، اگر همینطور خاک باقی بماند!

اگر آن آخر که قراراست برگردد و خود را تحویل خدا بدهد، سرش را پایین بندازد وبگوید: ای کاش خاک بودم!

یعنی اینکه حتی نتوانستم خاک باشم چه برسد به آدم !!!

مزدارانی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:56 ب.ظ

شـعر شیمیـــــــایــی


چرا چون باز مغلوب اسیدی ؟ چرا غــــــرقی به بحر ناامیدی ؟


چرا بیهوده پنداری شب و روز ؟ چرا حسرت چرا صدآه جان سوز؟


مگر گاز نجیبـــــــی گوشه گیری ویا اکسنـــــــده ای کاهش پذیری


چرا پیوند ایمان را بریدی ؟ مگر عالم تر از خالق تو دیدی؟


تفکر کن به هر برگی که خوانی که شاید ارزش خود را بدانی


تو با ارزش تر از الماس هستی چو دل داری پر از احساس هستی


جهان چرخد به گرد هسته او همه ذرات شده وابسته او


چو یک دم ذره ای از او جدا شد همان دم او عدم شد بر فنا شد


گر استرخوش عطر و خوش بوست اسید والکل هردو آیت اوست


کاتالیز گونه بر قله نظر کن به سرعت خط پایان را گذر کن


به اکسایش الکل را آلدهید کرد گهی شادت کند گاهی دهد درد


کتون را از الکل دوم بنا کرد که لوکاس نوع الکل را جدا کرد


ببین اورا به هر برگی که خوانی که شاید از عقوبت خود را برانی

آفرین آفرین
بعدا شاید نکاتی را خدمتتان گفتم.

آشنا یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ب.ظ

سلام به همگی



بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیمِ

وَکَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا
اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ
وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
و چه بسیار جان‌دارانی که عهده‌دارِ روزیِ خود نیستند
خدا آن‌ها و شما را روزی می‌دهد
و اوست شنوای دانا.
....
همه این پرنده‌ها و چرنده‌ها فهمیده‌اند و من هنوز نفهمیده‌ام که روزی‌رسان تویی.
که خودم را به در و دیوار نزنم در طلب رزقی که مقدر من نیست.
که اعتماد کنم و مثل همه این موجودات خودم را بسپارم به پناهگاهِ امنِ رازقیتت.

ممنون

امید طاهری دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:01 ق.ظ

سلام من هم به از طرف خودم و ورودی های مهر 84 تبریک میگم و امیدوارم شاد پیروز و موفق باشید.

مزدارانی دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 ق.ظ

سلام خانم رحیمی وممنون از تبریکتان

سلام اقای طاهری ممنون از حضورتان


سلام به یه اشنا ممنون

مدرس دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ

سلام
ممنون از کسانی که به ما تبریک گفتندباز هم به کلبه ما سربزنید

معماری پناه دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ق.ظ

لیست فیلتر شکن ها:

1- نماز: فکر می کنم بهترین فیلتر شکن دنیا باشه که خود خدا هم زیر این فیلتر شکن امضا و مهر کرده ...باوری نداری " ان الصلاه تنهی عن فحشا و المنکر -عنکبوت/44"

2- ماه مبارک رمضان: این سری از فیلتر شکن ها مدت زمان طولانی برای شما کاربرد دارد و حتی باعث می شود ویروس هایی با گناه وارد خود کرده اید قتل عام کند .

3- قرآن : فقط برای فیلتر شکن بگویم که نظیرش اصلا وجود ندارد همه متخصص فیلتر شکنی(پیامبران) جلوی این کلام الهی زانو می زنند ...برای اثر کردنش اول قدم خواندنش و بفهمیدن و پله آخر عمل کردن به آن است

4- محبت اهل بیت: متاسفانه این نسخه از فیلتر شکن ها همه جا پخش نشده و به گفته صاحبان این فیلتر شکن ها این برای کسانی است واقعا به ما اعتقاد داشته و پیرو ما باشند.

5- اذکار: این ذکر باید توسط متخصصشان تجویز بشود. اخطار اخطار : در مورد این فیلتر شکن باید بگویند نسخه های تقلبی زیادی وجود دارد مواظب باشید.

معماری پناه دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:07 ب.ظ

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند

تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند

پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار

تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند

این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی

شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست

از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست

گاهی بهانه است که قربانی‌ات کنند

***
فاضل نظری

معماری پناه دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:21 ب.ظ

سلا م خانم رحیمی نژاد ،آقای طاهری ،و....از حضورتون توکلبمون خوشحال میشیم واینکه به ما کمک کنید تا کلبه خوبی داشته باشیم.
موفق وپیروز باشید.

معماری پناه دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:39 ب.ظ

خدایا به من کمک کن قبل از اینکه درمورد راه رفتن کسی قضاوت کنم،کمی با کفشهای اوراه بروم.

***
دکتر علی شریعتی

امین دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:35 ب.ظ

وقت بخیر

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شـادی و غمی که در قضا و قدراست

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بــــیچاره تر است
*****************

بچه بودیم از آسمان باران می آمد

بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید


بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن

بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه


بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم

بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست

بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

بچه بودیم همه رو 10 تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم

بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن

بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که
اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو

به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم

بچه که بودیم اگه با کسی

دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
بچه که بودیم بچه بودیم

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛
دیگه همون بچه هم نیستیم

بانوی ایرانی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ق.ظ http://www.sobhan88.blogfa.com

سلام
کار و بار کلبه سازی این وبلاگ خوب گرفته.به خیر و سلامتی ایشالا کل دهکده جهانی رو داره می گیره....
بوی سوسن و یاسمن داره از دور میاد چه هوایی داره این بهمن
مبارک

با نام خدا
سلام
باز هم خوش آمدید.
شما لطف دارید.
ممنون که ما را قابل می دانید.
این صندوقچه ای است از دوستی های بی ادعای معلمی با شاگردانش.
آنها که صد البته هم نظرند. مسلمانند اما ادعای مسلمانی شان نمی شود. ایرانی اند و وطنشان را دوست دارند اما به وادی شوونیسم در نمی غلتند و ...
بگذریم.
ممنون از قوت قلبتان.

مرتضی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ب.ظ

به نام خدا
سلام به اهالی صندوقچه و صاحبان این کلبه
ظرف ۵ روز خوب ترکوندید!!!
آفرین٬ مطالب جالب و قشنگی بود
خانم معماری پناه شما باید از ورودی های ۸۳ می شدید تا از نعمت وجود ما بهره مند می شدید

این روزها خیلی خوشحالم٬ به لطف خدا همه چیزم داره خوب پیش میره٬ کار و پایان نامه و ...
دیروز که تو آزمایشگاه پوست همه رو کندم. انقدر با بچه ها شوخی کردم و خندوندمشون که نتونستن رو کارشون تمرکز کنن و التماس کردن که زود برم خونه!

یاد کلاس شیمی دارویی خانم حیدری (و جدیدا خانم دکتر حیدری) بخیر٬ یه بار هم سر کلاس ایشون سرخوش شدم و تا آخر کلاس فقط از دستم می خندیدن
یه بار دیگه هم این حالت سرخوشی به سراغم اومده بود و شیمی آلی ۳ که منجر به اخراج ۱۵دقیقه ام شد٬ استاد یادتون هست؟

راستی دفاع کنم یه تنه با چهارتاتون کل می ندازم٬ اهل کل انداختن هستین؟

یا علی

نه یادم نیست
پس فرستاده بودمت هواخوری؟
تعریف کن اگه خواستی.

دوست محمدی و مزدارانی چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:58 ب.ظ

سلام به همه ی دوستان و همراهان

اقا مرتضی قرار نشد فرق بگذارید تمام بچه های 881 از بچه های 83 بیشتر نباشند کمتر نیستند (مخصوصا بچه های همین کلبه)
اگر می خواهید مطمئن بشوید از استاد عزیز بپرسید.
البته خودتان اقرار کردید که خوب تونستیم 5 روزه کلبه داری کنیم پس بچه های اکتیو وپرانرژی هستیم
از بانوی ایرانی هم ممنون به خاطرحضورشون
آقا امین ما رو بازم سرافراز کنید

مرتضی چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:33 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
قبلا یه بار تعریف کرده بودم اما انقدر واسه خودم جالب بود که باز هم می نویسم:
ترم 5ام بود. سه شنبه 10-8 کلاس شیمی آلی3 داشتم.
اون ترم استاد شدیدا درگیر کارای کنفرانس (و مدیر گروهی) بودن و هر جلسه 10 دقیقه ای تاخیر داشتن. کلاسمون هم کوچیک بود و جمعیت زیاد واسه همین ما لژ نشین ها زودتر میومدیم کلاس تا جامون اشغال نشه.
یکی از این روزها که سرخوشی زده بود زیر دلم بر خلاف انتظار استاد ساعت 7:50 و زودتر از ما سر کلاس رفته بودن.
تا وارد کلاس شدم شروع کردم به خندوندن بچه ها و محمد منسوبی فرد با حالت خجالت زده همش می گفت "مرتضی جلو استاده زشته" منم در جوابش می گفتم "هنوز که کلاس رسمیت پیدا نکرده، بیخیال بخند حالشو ببریم"
کلاس شروع شد و استاد طبق معمول شروع به حظور غیاب کردن (من همچنان می گفتم و می خندیدم) تا اینکه استاد اسم منو خوند
"مرتضی صفردوست"
و فقط تو چشمای استاد نگاه می کردم و می خندیدم
استاد هم غیبت زد که محمد اعتراض کرد و استاد قوانین حضور و غیاب خودشون رو بار دیگر یادآوری کرد که:
یا باید دست رو بالا برد یا بگید حاضر
و مجدد اسم منو خوندن
"مرتضی صفردوست"
من در حالیکه دو تا دستم بالا برده بودم و تکون می دادم با خنده حاضر حاضر می گفتم
اینجا دیگه استاد جوش آورد و گفت:
"مرتضی می دونی که اندازه پارسایم دوستت دارم اما چوب خطت دیگه پر شده، اگه آرو نشینی می فرستمت هوا خوری"
منم که سرخوشه سرخوش بودم و گفتم:
"استاد اگه فرستادینم هوا خوری خودتون هم باهام میآین"

و اینجا بود که 15-30 دقیقه ای از کلاس اخراج شدم و تو این مدت استاد درس ندادن تا من برگردم
یادمه میثم قاسمی همش می گفت "تابلو بود که استاد عمدا زده تو فاز شعرخونی تا برگردی"
البته حق هم داشتن، جزء شاگردای خوب کلاسشون بودم
نمره ماکزیمم هم آوردم
یادش بخیر

استاد حالا یادتون اومد؟

یه چیزایی!

استاد پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:21 ق.ظ

همشهری‌آنلاین: آیا یافتن دوستان واقعی دشوار است؟ وجود چه مواردی باعث صمیمیت بیشتر میان دوستان می‌شود؟

همه ما دوستانی داریم و طبعا به نوعی از دوستی‌هایمان لذت می‌بریم. بعضی از ما دوستان نزدیک و صمیمی داریم اما در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که چه مواردی باعث می‌شود که یک دوست به رفیقی حقیقی و واقعی تبدیل شود؟ چه جزئیاتی وجود دارد که یک دوست واقعی را از یک دوست معمولی جدا کرده و تفاوتش را برای ما آشکار می‌کند؟

رابطه دوستی یکی از مهم‌ترین روابطی است که ما در زندگی‌مان درصدد بهبود و پیشرفت آن هستیم. ممکن است یافتن دوست، کار بسیار آسانی باشد اما یافتن دوستی که در طول رابطه و در مواقعی که ما با سختی‌ها و مشکلاتی مواجه می‌شویم بخواهد و بتواند به کمکمان بیاید و در واقع یافتن یک دوست حقیقی، سخت است. حقیقت این است که با وجود داشتن پدر و مادر و اقوام، هنوز هم بسیاری از مردم برای گذراندن اوقات فراغت به دوستانشان وابسته هستند و بیشتر وقتشان را با دوستانشان می‌گذرانند.در اینجا به نقل داستان 2دوست صمیمی می‌پردازیم تا از آن نکات جالب توجه و آموزنده‌ای را به ذهن بسپاریم.

مایک و جان با یکدیگر بزرگ شده بودند و از دوران کودکی تا بزرگسالی دوستان بسیار نزدیکی به یکدیگر بودند. یک روز، بعد از برگشتن از مدرسه، آن دو به بحث و مناظره درباره اجتماع پرداختند. ناگهان بعد از اینکه بحث‌شان حسابی گرم شده بود، جان در یک لحظه عصبانی شد و سیلی محکمی به‌صورت مایک نواخت. مایک به دوستش جان خیره شد و سپس روی شن‌ها نوشت: «امروز بهترین دوست من، یک سیلی به من زد». بعد از نوشتن این جمله، آن دو نفر دوباره قدم‌زدن‌شان را از سر گرفتند. وقتی که می‌خواستند از روی رودخانه‌ای که بسیار پرآب بود عبور کنند، ناگهان مایک داخل آب افتاد. جان، بدون لحظه‌ای تردید و دودلی، داخل رودخانه پرید و مایک را نجات داد. بعد از آن، مایک روی یک تخته سنگ نوشت: «بهترین دوست من، مرا نجات داد».

جان متوجه نشد که چرا مایک این کارها را انجام می‌دهد، بنابراین از مایک پرسید: «چرا وقتی من به تو سیلی زدم، روی شن‌ها نوشتی اما وقتی تو را نجات دادم روی صخره نوشتی؟» مایک در پاسخ گفت: «دوست حقیقی باید کارهای اشتباهی که از بهترین دوستش سر می‌زند را فراموش کند ولی در عوض کارهای درست و مثبت دوستش را همیشه به یاد داشته باشد».

در اینجا پس از ذکر این مثال، به بیان 7مورد از خصوصیات دوست واقعی می‌پردازیم:

1- بهترین‌ها را برای شما ‌می‌خواهد؛ یک دوست واقعی همیشه بهترین آرزوها را برایتان دارد. اگر او دریافت که شما در زندگی‌تان شخص موفقی هستید و اهدافتان در حال پیشرفت و موفقیت است، حتما از شما حمایت خواهد کرد.

2- پشتیبان شماست؛ اگر شما هم‌اکنون با یک مشکل روبه‌رو شده‌اید، می‌توانید دوست واقعی‌تان را تشخیص دهید زیرا دوست واقعی سعی می‌کند که در این مواقع از درد و غم‌تان بکاهد و شما را از این جریان احساسی که در آن به سر می‌برید، بیرون آورد.

3- صداقت دارد؛ یک دوست واقعی کسی است که با شما صادق باشد و وقتی از او کمک خواستید، او حرفی نمی‌زند که شما را راضی و خوشحال کند بلکه او چیزی را خواهد گفت که فکر می‌کند به صلاح شماست. دوست حقیقی، شما را نصیحت می‌کند، در همه حال پشتیبان و حامی شماست و در مواقع مختلف به شما کمک می‌کند و شما را به راه درست و مثبت هدایت می‌کند.

4- در مورد شما قضاوت نمی‌کند؛ یک دوست واقعی همیشه حامی شماست. او شما را همین‌طور که هستید، قبول دارد و می‌پذیرد و هیچ‌گاه تلاش نمی‌کند که شما را تغییر دهد. او شخصیت شما را با تمامی موارد مثبت و منفی قبول دارد.

5- به حرف‌هایتان گوش می‌دهد؛ دوستانی وجود دارند که در مواقعی که همه چیز رو به راه است با شما می‌مانند اما وقتی که شما با یک مشکل روبه‌رو می‌شوید، آنها ناپدید می‌شوند و در حل کردن مشکل شما هیچ کمکی نمی‌کنند؛ برعکس دوست واقعی کسی است که وقتی دید که شما با مشکل مواجه شده‌اید، دست کمک و یاری به سوی شما دراز کند.

6- شما را جزئی از زندگی‌اش قرار می‌دهد؛ یک دوست واقعی، شما را به بقیه دوستانش به‌خصوص خانواده‌اش معرفی می‌کند و شما را جزئی از زندگی‌اش می‌داند. در واقع شما یک نعمت یا موهبت الهی در زندگی او هستید.

7- رازدار شماست؛ یک دوست واقعی نقاط ضعف شما را بروز نمی‌دهد و رازدار شماست. رازهایتان را فاش نمی‌کند و برای شما حقه و کلکی سوار نمی‌کند. یکی از اهداف دوستی این است که به حریم و خلوت یکدیگر احترام بگذارید. یک دوست واقعی به این مهم عمل کرده و پشت‌سرتان غیبت نمی‌کند.

همیشه به یاد داشته باشید «کسی که یک دوست وفادار بیابد، یک گنج پیدا کرده است»

استاد پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:52 ق.ظ

به نام خدا
سلام
در جواب ۲ کامنت بالاتر دانشجویان عزیز ۸۸۱ عرض می کنم که بله!
الحق والانصاف کلاس یکدست و خوبی است یعنی اکثرا برای یادگیری به کلاس می آیند و معدودی هم که خدای نکرده کمتر گوش می دهند با ادب و با نزاکتند.
اگر در هر کلاسی یک نفر فقط یک نفر انسان پر مدعا باشد (چون حسادت لافزنی کل کل بیمورد و بی ادبی جزء لا ینفک این خصلت است) به کل کلاس لطمه می زند.
این را خود دانشجویان عزیز درک می کنند و مستقیم و غیر مستقیم از این گونه افراد شکایت می کنند.

۳ کامنت بالاتر!

طالبی پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:14 ق.ظ http://www.chemistry881semnan.blogfa.com

همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط به او توکل کن، آنگاه می بینی که چگونهقبل از اینکه خودت دست به کار شوی ، کارها به خوبی پیش می روند.

از خدا خواستن عزت است، اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است.

از خلق خدا خواستن خفت است، اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است.

پس هر چه می خواهی از خدا بخواه و در نظر داشته باش که برای او غیر ممکن وجود نداردو تمام غیر ممکن ها فقط برای شماست .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد