قهزمانی تیم کمیکار دانشگاه سمنان

به نام خدا 

سلام به همه 

تیم پرشین کم گروه شیمی کاربردی دانشگاه سمنان در سومین دوره مسابقات ملی رباتیک خوارزمی و دومین دوره مسابقات بین المللی جام دانشگاه امیرکبیر به مقام اول دست یافت. 

 

ضمن تبریک اخبار تکمیلی متعاقبا اعلام می شود. 

نظرات 75 + ارسال نظر
سحر شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:09 ب.ظ


سلام و خسته نباشید به همه بچه های کمیکار/ استادعزیز و آقای رحمانی با این حرفهای پخته و خوب و رسایی که گفتید. واقعا این حق بچه های کمیکار و گروه شیمی نیست که همچون رهگذر با آنها اینگونه رفتار کنند. اما شیمیست هایی گفتند ورهگذرهایی ...
خوشحالم که واقعا گروه اینقدر قوی ای داریم که توانایی گذر از هر رهگذری را دارد.
رهگذر واقعا زیادی بی انصافی می کنی..

باز هم خسته نباشید.
خدا قوت.
یا حق.

به نام خدا
سلام
ممنونم
اگر شما را هم به الفاظ در شان خودشان مفتخر نکنند!
انسانهای کوچکی که ادعای بزرگی می کنند و در پشت نقاب شعار می دهند و غافل از این که دستشان برای اهالی صندوقچه رو شده است.
شاید روزی تمام نوشته های آنها را از دیرباز تا کنون به همراه شعارهای دهان پرکنشان آپ کردم.
در هر حال ممنونم نه فقط به این خاطر که دفاع کردید بل که بیشتر به این خاطر که به آزادی چای خوردن با کسانی که دوست داریم معتقدید.
این قوم پر مدعای لافزن این کمینه آزادی شخصی را نیز بر نمی تابند آن وقت شعارهایشان-ادعای دین داری شان- جانماز آب کشیدن هاشان ...
واقعا فکر می کنند کرند یا وصل به کرند و دیگران قلیل!

سلمان رحمانی یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:10 ب.ظ

به نام خدا
سلام بر سحر
خواهش می کنم. برخی گمان می کنند که چون دستی بر آتش دارند و پیش خیلی ها با اعمالی که شایسته ی بیان در این صندوقچه نیست کارشان را راه می اندازند و خیلی از کارهای دیگر را انجام می دهند اینجا هم چنین است در صورتی که کور خوانده اند. اینان در واقع گرگ هایی در لباس میش هستند که ابتدا خود را دوست معرفی می کنند و اصرار به (به قول استاد) چای خوردن با آدم دارند و اینکه پایدارند در عهد خود. ولی اگر در مسئله ای که هدف شان مشخص است با منطق بی منطق آنان مخالفت کردی دشمن شما خواهند شد.
من از دوستانم که آنها را به طور کامل می شناسم و می دانم که از چه جنسی هستند دفاع کردند. دوستانی که مثل آب چشمه زلال اند. راستش بهم برخورد که یه نفر که حتی برخی را نمی شناسد و شاید حتی یک بار هم آنها را ندیده باشد اینگونه آنها را زیر سوال ببرد و در موردشان اینگونه قضاوت کند. تازه با نام مستعار که خود نشانه ی ترس است. حتی اگر نام خود را نیز کامل می نوشت میشد رویش کمی حساب کرد که طرف حداقل این شهامت را داشته.
در پناه خدا

به نام خدا
سلام سلمان ممنون چه فرازهای زیبایی داری(!): برخی گمان می کنند که چون دستی بر آتش دارند و پیش خیلی ها با اعمالی که شایسته ی بیان در این صندوقچه نیست کارشان را راه می اندازند و خیلی از کارهای دیگر را انجام می دهند اینجا هم چنین است در صورتی که کور خوانده اند. اینان در واقع گرگ هایی در لباس میش هستند که ابتدا خود را دوست معرفی می کنند و اصرار به (به قول استاد) چای خوردن با آدم دارند و اینکه پایدارند در عهد خود. ولی اگر در مسئله ای که هدف شان مشخص است با منطق بی منطق آنان مخالفت کردی دشمن شما خواهند شد.

سلام دانشجویان عزیزم شاید فکر کنید تند می رویم اما به قول مولا علی (ع) آن جا که تندی ضرورت افتد اگر مدارا کنی زیان کرده ای.
در هر حال این ریشه های فتنه با یاری خدا ریشه کن شدند! (البته اگر اصرار به درگیری نمی داشتند کاری به کارشان نداشتم!)
باز هم اگر لحن تند است عذر می خواهم.

حسین بیدقی یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ

سلام
نظرات این چند وقت رو که خوندم از جو موجود خوشم نیومد.به نظرم بهتره که از این ماجرا ها بگذرید و به آینده فکر کنید.رهگذر هم نظر خودش رو داده.با جبهه گرفتن در مقابلش فقط خودتونو از هدفهای بعدیتون و موفقیتهای آینده دور می کنید.
به نظرم بچه هایی که این موفقیت رو بدست آوردند از امروز باید به فکر موفقیت های بعدیشون تو کار ها و پژوهش های آینده باشند.اگه بخواهید به فکر اثبات خودتون باشید هم از هدفتون دور می شید هم مخاطب فکر می کنه که مغرور شدید.خوشبختانه مخاطبین این سایت همه تحصیل کرده اند و خودشون تشخیص می دند که حق با کیه.
پیشنهاد دیگه ای هم برای کسانی که این موفقیت رو بدست آوردند دارم. اینه که راه رو برای آموزش دانشجوهای دیگه باز کنند و خودشون به کارهای مهمتر و پژوهش های بالاتر فکر کنند.بخواهید تو باد این پیروزی بخوابید شکست می خورید.
فکر کنم مرتضی یا سجاد یه روزی ازم پرسیدند که چرا اجازه دادی که بچه های دیگه ماشین جهانی تونو بردارند و بدون تغییر تو مسابقات شرکت کنند و آبروتونو ببرند.جواب قشنگی بهشون دادم که اگه خودشون خواستند اینجا بنویسند.
واسه من کمیکار از مالزی که برگشتیم تموم شد.شاید اگه ادامه می دادیم تو همون سال می تونستیم اول بشیم.شاید.ولی اون روز بچه ها رو واسه این مسابقات تشویق کردیم و خودمون واسه اهداف بالاترمون تلاش کردیم.نتیجه اون هم این شد که بچه ها بعد از اون اول کشور شدند. ما چهار تا هم الان 3 تامون دانشجو دکتری هستیم و سعید هم ارشد مکاترونیک شریف می خونه. سال دیگه اونم به ما می پیونده.
خلاصه شاید با این مطالب بعضی ها بگند خیلی مغرورم ولی کسانی که مخاطبم بودند منو می شناسند و می دونند که این رو بخاطر خودشون گفتم.
در ضمن ببخشید که مطالبم طولانی شد و پراکنده بود.استاد می دونه که دست به نوشتنم خوب نیست.
موفق باشید

سلام حسین عزیز
درست می گویی اما آن جا که تندی ضرورت افتد اگرمدارا کنی زیان کرده ای! و من خوشحالم که صبرم نتیجه داده به طوری که بسیاری از دانشجویان عزیزم و دوستانت که از دیر باز با همیم پی به ماهیت برخی ریاکاران برده اند.
اما بعد! برخی بی هنران دروغگوی لافزن عصبانی اند و خوشحالم که در این عصبانیت سویدای ضمیر خود را آشکار می کنند! نه حسین تو مغرور نیستی این امر دست کم بر من اثبات شده است و کسانی که به حرف من اعتماد دارند قبول می کنند که تو مغرور نیستی. کسانی که می شناسندت که جای خود دارند. امیدوارم بقیه هم بشناسند اما من از این فرصت استفاده می کنم و جمله ای می گویم: حسین من می اندیشم که خدا عجب پوست کلفت و صبری به من عطا کرد که این مدعیان دروغین لافزن را از لانه های تزویرشان بیرون کشیدم و رسوایشان کردم. اگر شرح آن را بنویسم چه داستان جالبی بشود. می گویند در روز قیامت گناهانی را از خود می بینیم که از فراموشی فکر می کنیم ما انجام نداده بودیم حال داستان اینان است! اگر ادعاهای گنده گنده شان (که همه را مکتوب دارم) مرور می کردند متوجه بسیاری از مسایل می شدند. خودشان باورشان نمی شد و نمی شود که چگونه به یاری خدا نقاب ریایشان دریده شد.
یک بار دیگر به همین پستهای اخیر نظر بیفکن تا پی به ماهیت ریاییشان ببری.
بگذریم خدا را باز هم شاکرم که ما را از شر فتنه ها ایمن داشت و دعا می کنم باز هم ما را مدد رساند.
راستی از ماهشهر می آییم. دنیایی است دنیای پتروشیمی های موجود در آن!

ممنون از حضورت
استاد

استاد دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ق.ظ

انواع دروغ

1- دروغ بازی: با این دروغ می‌خواهند حوادث تخیلی و یا بازی را به دیگران بفهمانند.

2- دروغ مبهم: از ناتوانی فرد در گزارش دقیق جزئیات و یا مغالطه کردن ناشی می‌شود.

3 - دوغ پوچ: جهت جلب توجه کردن دیگران این دروغ را می‌گوید.

4 - دروغ انتقام جویانه: از نفرت فرد به شخص یا شیئی ناشی می‌شود.

5- دروغ محدود: در نتیجه ترس از مقررات شدید و یا تنبیه ناشی می‌شود.

6- دروغ خودخواهانه: دروغ حساب شده‌ای است جهت گول زدن دیگران برای به دست آوردن آنچه را که می‌خواهد.

7- دروغ عرفی یا وفادارانه: به منظور حفظ و مراقبت از دوست یا دوستانش انجام می‌دهد.

8- دروغ عادتی: به دلیل الگوبرداری از دیگران یا افراد مورد علاقه فرا می‌گیرد.

9- خیالبافی و رویا: در افرادی که دوران کودکی خوبی نداشته‌اند؛ دروغگویی بیشتر جنبه خیالبافی و رویا‌ اندیشی دارد و کمتر به منظور فریب دیگران به کار می‌رود.

سلمان رحمانی دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:59 ب.ظ

به نام خدا
سلام حسین بیدقی عزیز
فرمایش شما صحیح است ولی برخی هستند که فقط بلدند که کار دیگران را زیر سوال ببرند و در واقع پهلوان بیرون گود هستند و با تصورات خودشان تصمیم گیری می کنند. اینکه کار دیگران را زیر سوال ببری به قصد تخریب در صورتی که خود شاید جایگاهی نداری کار صحیحی نیست. با چنین افرادی بایستی برخورد کرد آنهم برخورد قاطع. شاید گفته شود که بابا بی خیال حالا یه چیزی گفته ولی نه. اینگونه ساختار شکنی می شود. ارزش ها حفظ نمی شوند. ما و دیگران وظیفه داریم که در مقابل این گونه افراد بایستیم. نه به خاطر خودمان زیرا برای من که نفع شخصی ندارد بلکه برای حفظ اصول مهم انسانی.
مطمئنم که بچه هایی که من سراغ دارم اینگونه نیستند که بیکار بنشینند و سخنان بی اساس آنها را دلسرد کند ولی می خواستم که گوشی رو دست برخی داده باشم که پاشون رو از گلیمشان درازتر نکنند.
در پناه یزدان پاک

به نام خدا
سلمان
حق گویی عواقبی دارد
نکند می خواهی پا جای پای من بگذاری!!!
ندیدی دفعه قبل با تو چه کردند؟
گفتم که یاد آوری کرده باشم و گرنه با کسانی که چای می خورم چیزی در آنها دیده ام لابد.

سلمان رحمانی دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:57 ب.ظ

به نام خدا
گر ما ز سر بریده می ترسیدیم
در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
نه استاد، من کجا شما کجا. چرا استاد یادم میاد ولی:
مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ی ما
غافل از آنکه خدا هست در اندیشه ی ما
جز توکل بر خدا سرمایه ای در کار نیست
هر که باشد توکل کار او دشوار نیست

هر آنکه حساب پاک است
از محاسبه چه باک است

البته در این مورد، در مورد حسابرسی آخرت که وضعم خیلی خرابه.
در پناه خدا

[ بدون نام ] دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ب.ظ

به نام خدا
سلام
حسین بیدقی عزیز
آره ما پرسیدیم چون دیدیم بچه ها قدر ندونستن (اما کرمانشاه عکسش بهم ثابت شد) هنوز هم سر حرفم هستم. مادرم همیشه بهم می گه ما آدمها قدر پولی رو که مفت بدست میاریم نمی دونیم اما وقتی با زحمت پولی درمیاریم تازه می فهمیم قدر پول چقدره!!!

جوابت رو یادم نمیاد، شاید نبودم که جوابتو بشنوم. اگه ممکنه اینجا بگو تا بقیه هم بدونن که اگه انحصاری در کار بود ماشین شما دست به دست بین بچه ها نمی چرخید. اگه انحصاری بود دفعه پیش ساعت ها وسط علوم پایه نمی ایستادم و مو به مو تجربیاتم رو در اختیار بچه های جدید که برای اولین بار بود که می دیدمشون نمی گذاشتم.

حسین من هنوز دوندگی های تورو واسه خودمون فراموش نکردن. دوندگی هایی که انصافا به تو مربوط نبود اما تو دوست واقعی بودی و موفقیت مارو موفقیت خودت می دونستی.
همینطور که الان من و تو و سعید و بقیه این قهرمانی رو پیروزی خودمان می دونیم!

حسین عزیز ما هم همگی ارشد قبول شدیم و به موفقیت های بزرگتر فکر می کنیم. کمیکار استارت ما بود که با استفاده از تجربه هایش، پیمودن راههای موفقیت بزرگتر رو واسمون هموارتر کرده همونطور که شما چهارنفر به اون درجات رسیدین و خواهید رسید.

به خانم ات سلام منو برسون
هرچی باشه مسابقات تهران هم تیمی ما بود!!!

یا علی

مرتضی دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همه

بزرگی که خیلی خیلی بزرگ است، می گفت:
دوست واقعی کسی است که از پیروزی و موفقیت رفیقش چنان به وجد بیاید که انگار خودش اون پیروزی رو کسب کرده
و دشمن واقعی کسی است که این پیروزی رو خوار و ذلیل شمرده و آنرا زیر سوال می برد.

دوستان ما مشخص اند: سلمان، سعید، حسین، خانم رحیمی نژاد و ...

دشمنان ما هم که دستشون رو شده. دیگر حنایشان واسه ما رنگی نداره. بی خود خودشونو خسته میکنن چون ما فریادهاشون رو نمی شنویم.
نه اینکه کر باشیم، نه!
چون نمی خواهیم بشنویم

برای ما چای خوردن کنار دوستان باوفایمان با ارزش تر از حروم کردن عمرمون در کنار آنهاست و ما کار بیهوده ای انجام نمی دیم.

فکر نکنید چون روی مهربون ما به سمت شماست هرکاری که دوست دارید می تونید انجام بدین، نخیر سخت در اشتباهید
ما می دانیم که خودتان را به خواب زدین و واسه بیدار کردنتان ذره ای به خود زحمت نمی دهیم.

جای شما در همان کوچه های بن بست تنگ و تاریک دشمنی هایتان است و در میان قصرهای نورانی مملو از عشق و محبت ما هیچ جایی ندارین چون راهتان نمی دهیم.
ما در قصرهای خودمان هر کاری را که دوست داریم انجام می دهیم و کاری نداریم که صدای قهقهه هایمان کینه و حسادت شمارو تحریک می کند یا نه
چون ما انگشتان دستی هستیم که به وقتش مشت می شویم و به صورت دشمنانمان کوبیده می شویم
ما هیچوقت پشت یکدیگر رو خالی نمی کنیم
با هم می خندیم و باهم می گرییم

اما شما چه؟
همانند کرمهای کوری که به دور خود تنیده اید و به خودتان هم رحم نمی کنید و پاش برسه خون خودتان را هم می مکید!

برید!
از ما دور بشید
آدرس رو اشتباهی اومدین
اینجا جایی برای حسودان و بخیلان و دروغگویان لافزن نیست

ما از انسانهای پرمدعا متنفریم
ما از انسانهای کوته بین بی زاریم
ما با شما آب هم نمی خوریم چه رسد به اینکه بخوایم وقت با ارزشمان را صرف چایی خوردن با شما بگذاریم

اما بدانید برای نابود کردن دشمنانمان وقت بسیار داریم و برای به خاک افکندنشان انرژی ها می گذاریم

بترسید
از تک تکمان بترسید
که هر کدام از ما حریف خیلی از شماهاست

برید به کنج خانه های متروک خودتان
در قصرهای ما جایی برای شما نیست

به نام خدا
مرتضی و بقیه سلام
لطفا سعی کنید از لغات بد استفاده نکنید. اما بعد:
۱- دایره دوستان را تنگ نکنید. آن کس که دشمن است حسابش جداست بقیه دوستند مگر خلافش ثابت شود.
۲- دشمنان انگشت شمارند و خط و ربطشان هم مشخص است با رنگ عوض کردن و نام مستعار خود را جا می زنند.
۳-من به دشمن کاری ندارم مادامی که سنگ نپراند اما اگر شروع کند با روش خود حتما مبارزه می کنم. هر که می خواهد باشد.
۴- اگر آنها را می پذیرفتم به بهایی بسیار اندک همانی می شدند که در ناسزاهایشان (که تایید نمی کنم) شماها را به آن نامها می خوانند که صد البته لایق خودشان است.
۵-چون تمام تیرهایشان به سنگ خورده (خدا را بی نهایت شکر) و این برایشان خیلی سنگین است- عرض خود می برند و زحمت ما هم حتی نمی دارند!
۶-شعارهای گنده گنده-اسمهای پر طمطراق-قیافه ها و ژستها و جملات به نظر خودشان ادیبانه و ختی استفاده ابزاری از دین و مذهب جزو لاینفک نوشته ها و صحبتهایشان است.
۷- آنجا که کسی جوابشان را ندهد شیر می شوند (البته در خیال خود) و شعار ما اکثریتیم می دهتد و با چماق اقلیت طرف را می کوبند. اگر هم کسانی با یک فکر مشخص و مشابه جوابشان را بدهندبهانه می آورند که شما با هم همدستید و وقتی عرصه بر آنان چنان تنگ می شود که هیچ راهی ندارند و در انزوا می افتند جانماز آب می کشند که حق همیشه در اقلیت بوده است!
۸-این جمله را با آب طلا بنویسید: خود را کر یا دست کم وصل به کر می دانند و دیگران را قلیل!
۹-پر رویند و رمز پیشرفت خود را در آن می بینند.
۱۰-دوست دارند همه راهها به آنها ختم شود (تمامیت خواهند)
۱۱- هدف برایشان وسیله را توجیه می کند! حتی با نامهای مستعار بعضا پیامهای ضد انقلابی نیز می دهند تا شرایط را محک بزنند و چندی بعد به همان پیغامی که تایید نشده(و قاعدتا نباید اطلاع داشته باشند!!) ارجاع می دهند و تهدیدهای صد تا یک غاز می کنند! (اینجاست که می گویند دروغگو کم حافظه است.)


اما نکته آخر:
اینها به من در ابتدا کاری نداشتند و هدفشان دیگری بود اما چون دیدم دارد قلب واقعیت می شود و حقیقت قربانی و ضمناآینده را به چشم می دیدم (که متاسفانه همان گونه نیز شد) پیشنهاد روشنگری را دادم اما برخی از کسانی که در ذهن خود به مراد رسیده بودند و مشغول جشن و پای کوبی بودند و خود را پیروز می پنداشتند نیازی به این کار ندیدند. در این لحظات حساس که حتی هیچ یک از شماها هم در جریان نبودید یک تنه و تمام قد به دفاع از حق و حقیقت برخاستم (و چون هدف در ذهنشان وسیله را توجیه می کرد و می کند) این بداخلاقی ها را شروع کردند و حتی اصحاب صندوقچه را نیز بی نصیب نگذاشتند و گذشت آن چه گذشت. خدا را سپاسگزارم که شر آنها را به خودشان برگرداند.

به دور و برتان نگاه کنید رگه هایی از آنها همین دور و برها هم هستند!

مرتضی سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ق.ظ

به نام خدا

سلام حسین بیدقی
تو کامنت قبلی ام اسمم رو جا انداختم

سلام استاد
فکر کنم هنوز یکی از کامنت هام تایید نشده
اصلا ارسال شده یا اینکه نیاز به سانسووووور داره؟

سلام
نیاز به جواب داره!
دارم می نویسم.

استاد سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:04 ب.ظ

مولا علی فرمودند : دروغگویی عیبی رسوا کننده است. ( چون معمولا دروغ بعد از مدتی آشکار میشود و انسان دروغگو در بین مردم رسوا میگردد ) بحارالانوار جلد 66 صفحه 313 حدیث 7

مولا علی (ع) فرمودند : هیچ عاقلی دروغ نمی گوید ، و هیچ مومنی زنا نمی کند. ( انسان عاقل میداند که عاقبت دروغگویی رسوایی و بی اعتمادی و خواری است ، انسان با ایمان هم میداند که زنا عواقب وخیم و غیرقابل بخششی دارد ). بحارالانوار جلد 66 صفحه 313 حدیث 7

رسول خدا (ص) در خطبه اش فرمود : از بزرگترین گناهان زبان ، دروغگویی است. بحارالانوار جلد 21 صفحه 211 ( مردی خدمت پیامبر (ص) رسید ، عرض کرد نماز نمی خوانم و عمل منافی عفت انجام می دهم ، دروغ هم می گویم ! کدام را اول ترک گویم ؟! پیامبر (ص) فرمود : دروغ را ، و در محضر پیامبر (ص) تعهد کرد که هرگز دروغ نگوید ، هنگامی که خارج شد ، وسوسه های شیطانی برای عمل منافی عفت در دل او پیدا شد ، اما بلافاصله فکر کرد که اگر فردا پیامبر (ص) از او در این باره سوال کند ، اگر بگوید چنین عملی را مرتکب نشده دروغ است و اگر راست بگوید حد بر او جاری میشود ، و همین گونه در رابطه با سایر کارهای خلاف ، این فکر و ترک دروغ ، سرچشمه ترک همه گناهان او گردید. تفسیر نمونه جلد 11 صفحه 413

مولا علی (ع) فرمودند : هیچ بدی و زشتی بدتر از دروغگویی نیست. بحارالانوار جلد 72 صفحه 259 حدیث 23

حضرت محمد (ص) فرمودند : وای بر کسی که دروغ می گوید تا دیگران را با آن بخنداند ، وای بر او ، وای بر او ! کنزالعمال جلد 3 صفحه 621 حدیث 8215

حضرت محمد (ص) فرمودند : در پی راستی و راستگویی باشید ، اگرچه فکر کنید که مایه هلاکت است ، در صورتیکه راستگویی موجب نجات است و از دروغگویی پرهیز کنید ، اگرچه فکر کنید دروغگویی عامل نجات است ، در صورتیکه آن مایه هلاکت و نابودی است. نهج الفصاحه صفحه 226 حدیث 1127

حضرت محمد (ص) فرمودند : راستی پیشه کنید که آن دری از درهای بهشت است و از دروغ بپرهیزید ، که آن دری از درهای جهنم است. کنزالعمال جلد 3 صفحه 346 حدیث 6862

امام حسن عسگری (ع) فرمودند : تمام پلیدیها و زشتیها در خانه ای نهاده شده که کلید آنها دروغگویی است. ( یعنی با دروغگویی در همه پلیدیها به روی انسان باز و زمینه انجام آنها فراهم میشود ) نزهة الناظر و تنبیه الخواطر صفحه 145 حدیث 13

مولا علی (ع) فرمودند : دروغگو با دروغ خودش سه چیز به دست میآورد : 1.خشم الهی بر او 2.اهانت به خودش از طرف مردم 3.سرزنش و نکوهش فرشتگان نسبت به او . میزان الحکمه جلد 3 صفحه 2678 حدیث 1746

عبید بن زراره گوید از امام صادق (ع) شنیدم که میفرمود : از چیزهای که خدا آنرا مایه رسوایی و زیان دروغگویان قرار داده است ، فراموشی است ( چون دچار فراموشی نسبت به دروغش میشود و رسوا میگردد.پس دروغگو بی حافظه است ) کافی جلد 2 صفحه 341 حدیث 15

رسول خدا (ص) فرمودند : از دروغ بپرهیزید ، زیرا دروغ انسان را به فسق و فجور میکشاند و فسق و فجور هم انسان را روانه آتش جهنم میکند. جامع الاخبار صفحه 417 حدیث 1157

حسین بیدقی سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ب.ظ

سلام
مرتض پیشنهاد می کنم که بیشتر خویشتن دار باشی.بالاخره باید فرقی بین ادبیات تو و مخالفان باشه.وگرنه چه فرقی میکنه که اونها توهین کنند یا خودمان.کلام و نصیحت مولی علی (ع) به امام حسن (ع) رو همیشه به خاطر بسپار.
موفق باشی

به نام خدا
آفرین حسین
هرچند تو را هم بی نصیب نگذاشته اند اما یک بار دیگر اخلاق خود را نشان دادی.

رحیمی نژاد چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ب.ظ

سلام
اینجا چه خبره؟
فکر میکردم این کلبه فقط باید توش تبریک باشه شکلاتو شیرینی پخش بشه.
بذارید هر کی هرچی میخواد بگه اونی که انصاف داشته باشه خودش میفهمه موضوع چییه
دوستان کمیکار زحمت کشیدن و کسی نمیتونه منکر بشه من با چندتاشون برخورد داشتم جز تواضع و احترام برخورد بد و ناشایستی ندیدم هرچی دیدم جوانمردی بود
آقای رحمانی نمونشون تو جشن ما اینقدر عجیب ظاهر شدن که باور کردنی نبود تا قبلش شنیده بودم این آقای رحمانی خدای غروره اما تو جشن واقعآ احساس کردیم از بچه های کلاس خودمونه حتی یه خاطره هم ازش تو جمع تعریف کردیم کفتیم که به خاطر معدلش بهش می گفتیم فلوئور فقط خندید
ببینید تا با کسی برخورد نکردید و بدی ازش ندید به بدی متهم نکنیدش با حواس جمع باهاش روبه رو بشیدتا اگه هم شنیده هاتون درست بوده ضرر نکنید اما تا گناه نکرده مجازات نکنیدش
آقا مرتضی و من تا حالا یک بار هم رودر رو سلام علیک نکردیم اصلآ ایشون از رو قیافه منو نمی شناسن اما همیشه تو وبلاگ جویای حالم میشن
یا آقا امین یا آقا حسین یا منتظر
ببینید کسایی که با ۴ خط نوشته احساس مسئولیت میکنن و جویای حال دوستاشون میشن آدمایی نمیتونن باشن که رهگذر میگه.
رهگذر هم حتمآ از چیزهایی ناراحت بوده این قدر تند صحبت کرده فقط با یک نوشته این قدر شخصیت یک نفر رو زیر سوال نبرید شما چه میدونید شایدم ناخواسته کسی برخوردی کرده باشه که رهگذرو رنجونده باشه
تورو خدا اینقدر سنگ دل نباشیم راه هارو این قدر محکم به رو هم نبندیم آشنایی منو آقا مرتضی با حرف تند من و ناراحتی ایشون شروع شد آیا من آدم بدی بودم ؟ آقا مرتضی صبوری کرد من خودم فهمیدم چه کردمو چه گفتم.
دنیا برای گذشت کردنه
این قدر همدیگرو نکوبیم اگه رهگذر تند حرف زد ما هم داریم تند جواب میدیم بهتر نیست آروم باشیم صدامونو بالا نبریم با محبت حرف بزنیم اگه رهگذر متوجه شد یه دوست خوب پیدا میکنیم ولی اگه متوجه نشد کمش اینه که اعصابتونو بهم نریختید

و اما استاد در مورد کسان دیگری صحبت میکنن که برخورد تند با این گروه لازمه اما آیا شما مطمئن هستید که رهگذر جزو اون گروهه
آیا شما هم مثل رهگذر دارید زود قضاوت نمیکنید
ببخشید در جمع شما بزرکان سخن گفتم میدونم کوچیک تر از اونم که حرفی بزنم تجربه هم مثل شما ندارم اما به حد درکم حرف زدم ببخشید منو.

سلام
باز هم ممنون
یک کوه یخی یک قسمتش بیرونه اکثرش زیر آبه!
خوشحالم-بسیار خوشحالم که اصحاب صندوقچه همه مثبت اندیشند و شایسته مصاحبت.
جوابهای سلمان و مرتضی و بقیه را هم که نگاه کنید (تا قبل از تمام شدن حجت) مثل خودم مثبت بوده اند.
اگر می خواهید بیشتر بدانید نماینده تان را به دفترم بفرستید تا کامل توضیح دهم آن وقت داوری کنید من شما را به داوری قبول دارم.
ممنون
استاد

مرتضی چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:11 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همه

یکی از خوبی هایی که صندوقچه برایم داشت و همینطور یکی از درس هایی که از استاد گرفتم ایم بود که:
نه زیاد از تشویق بقیه به وجد بیام و نه زیاد از تنبیه هاشون ناراحت بشم
یه بار همین ادبیات تشویق می شه و بار دیگه سرزنش می شه

اما از خودم دفاع می کنم. اصول و عقاید خودم هم دارم.
شما می گین توهین من می گم رجزخوانی
من همین رجزخوانی ها رو از زبان رهبر عزیزم در برابر دشمنان قسم خورده ی ایران شنیدم. خیلی تندتر و شدیدتر!
حال چه شده که من بی ادب شدم؟
لابد بعضی ها شایسته ی این ادبیات هستن

یادمه سر یکی از کلاسهای ارشدم از استادم پرسیدم چرا باید این همه بمب و تنفنگ و موشک بسازیم و آدم بکشیم؟ چرا مثل آدم زندگی نمی کنیم؟
و استادم جواب داد: واسه ی دفاع از خود و خانواده ی خود و خاک مملکتمون، اگه نکشی کشته می شی (همون قانون بقا) و فردا پیش خدا به عنوان یه بزدل ترسو مواخذه می شی!

و یادتون باشه ترسو نبودم که با اسم مستعار بیام
می تونستم جواب رهگذر را با یک "به تو چه" بدم اما ساعتها وقت گذاشتم و جوابش رو دادم
چطور اون موقع با ادب نبودم اما حالا بی ادب شدم؟

خانم رحیمی نژاد نخواستم خیلی از مسایل رو بشکافم
اگه رهگذر بر فرض اومده و بهش بی احترامی ای شده مطمئن باش که عکس العمل رفتار خودش بوده!
شخصی با من تماس گرفت و گفت می خواد تو تیم باشه و چون تهران بودم بهش گفتم برو دفتر کمیکار (دفتر فعلی استاد) پیش سجاد بگو من فرستادمت (حتی به سجاد زنگ زدم و سفارشش رو کردم)
اما اون چیکار کرد؟
با چنان لحنی تحقیرآمیزی صحبت کرد که داود رسایی مجبور شد بیرونش کنه

ما گناه خودمون رو فراموش می کنیم. تنبلی و انحصارطلبی خودمون رو به پای دیگران می گذاریم!
حال بایستی جلوی همچین انسانهایی سکوت کرد؟

حرفی ندارم جز اینکه وجدانم آسوده است

یا علی

نیما پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:36 ق.ظ

درود به همه دوستان
یه روز یه خبرنگار به علی پروین گفت فلان بازیکن این حرف رو در مورد شما گفته و انتقاد کرده . پروین هم در جواب خبرنگار و نه بازیکن گفت میخواسته بزرگ بشه , فکر میکنم بیشتر ازاین نباید به رهگذران اهمیت بدیم چون اونوقت فکر می کنند کسی هستند
مرتضی اصلا خوب نبود و یه جورایی گاف دادی . باید بیشتر دقت کنی
و اما
من میگم شاید از این نظر حق با رهگذر باشه(چهارما شاید چیز دندونگیری توی مصاحبه شما نبوده که پخش نشده)
و شما تو مصاحبتون چیز بدرد بخوری نداشتین و تو اون ... موکدا چیزی نگفتین . اصلا مگه وقت مردم یا رسانه الکی یا بی ارزشه ؟ صحبت از اینکه یه ماشین ببخشید ماشینک چطوری ساخته شده , چطوری حرکت میکنه , چطوری می ایسته , چه فوایدی برای محیط زیست داره , چه افتخارایی میتونه بدست بیاره وخیلی چیزای دیگه چه بدرد منو شیمیستا و مردم میخوره ؟ هان ؟ هان؟ اهای مرتضی , با توام , جواب بده دیگه , اصلا این ماشینک شما پس فردا روزی . بعد 150 سال زبونم لال بشه . من سرمو گذاشتم زمین ضمانت میکنی ...
این رهگذر حق داره و راست میگه بنده خدا (با اینکه به قول شما ۶دوره ملی برگزارشده!فکر نمی کنید مشکل از بچه های شیمی (کل کشور ونه فقط سمنان) باشه ؟ )
من به کل کشور کار ندارم ولی یه نگاه به بچه های خودمون بنداز که تو مسابقه شرکت کردن نباید حداقل یه ...
ماشین تو فاصله ی یک سانتی خط پایان ایستاده که ایستاده , بمب اتم که درست نکردین اینطوری خوشحالی میکنین و دست میزنید , حالا اینو من تو عکس دیدم حتما تو فیلم یه ورزشی کردین دیگه (این یه حدسه ) فکر نمیکنید اگه مادربزرگ من (لطفا برای سلامتیش دعا کنید) این حرکات ناشایستو میدید چی میگفت می گفت دوره دوره اخرزمانه .
خب مشکل از خودمونه دیگه(بچه های شیمی) و بیخودی ... اصلا مشکل از منه که قبل مسابقات نیامدم یه کلاس توجیهی جهت مسایل گفته شده برای یچه ها نذاشتم .که اگه گذاشته بودم الان مردم کمیکارو ...میشناختن عجب منبری رفتما
در پایان باید بگم که فکر میکنم افرادی از حرفای من کمی ناراحت بشن ... و از دوستانم عذر خواهی میکنم
هنوزم تو شبهات اگه ماه داری
من اون ماه و دادم به تو یادگاری
به امید دیدار

به نام خدا
سلام نیما
۱-لطفا رعایت کن! می دانی سانسووووور یک پیغام چقدر سخت است؟
۲-می خواهی در صندوقچه را تخته کنی دیگر؟!
۳-هر چند با تمام صحبت هات موافق نیستم اما الحق قلم زیبایی داری.
البته چون احساساتی شده بودی بهت کمک کرده بود.

نیما پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:58 ب.ظ

سلام استاد
1- ببخشید که اسباب زحمتتون شدم و باعث شدم پا روی اعتقاداتون (اصول دمکراسی) بگذارید و من می دونم که این کار چقدر سخته.شرمنده ام

2- چون موقع نوشتن حضور شمارو حس میکنم ازبابت سلامتی و باز موندن در صندوقچه خیالم راحته

با ارزوی سلامتی به امید دیدار

چون خیلی از نوشته حذف شده اگر دوستانم خواستند براشون میل میکنم

مرتضی پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ب.ظ

به نام خدا
سلام

نیمای عزیز
نمی دونم کامنتهای قبلی ام رو خوندی یا نه!!!

دوباره حرف هایم را تکرار می کنم:

1- اینجا یاد گرفتم که نه زیاد از تشویق شماها به وجد بیام و نه زیاد از تنبیه هاتون ناراحت بشم
2- ما از انسانهای پرمدعای لافزن دروغگو متنفریم
3- بعضی ها عکس العمل رفتارشون رو می بینن. سنگ انداختن که سنگ انداختیم.
به قول استاد "من به دشمن کاری ندارم مادامی که سنگ نپراند اما اگر شروع کند با روش خود حتما مبارزه می کنم. هر که می خواهد باشد."
خیلی ساده است، تا دست تو کندوی زنبور نکنی، نیشت نمی زنن.
4- بعضی ها فکر می کنن چون ساکتیم و هیچی نمی گیم، کر هستیم و هرکاری رو که دوست دارند می تونن انجام بدن
5- وجدانم آسوده است و چون به دور از هرگونه احساسات بودم، پشیمون نیستم!!!
6- دوست واقعی کسی است که از پیروزی و موفقیت رفیقش چنان به وجد بیاید که انگار خودش اون پیروزی رو کسب کرده


نیما جان جوابت رو اینگونه می دهم که:

1- دشمنان جای خود دارند. بدیهی است که چشم دیدن موفقیت دوستان خودشون رو ندارن و قصد از ریشه کندنشون رو دارند. ادبیاتشون هم معلوم است اما از دوستان اصلا انتظار نداشتم و ندارم که با ادبیات دشمنان به میدون بیان
این گله رو از دوستان دارم.
...
اما این گلایه ها باعث نمی شه تا در مواجهه با دشمنان پشت دوستانم رو خالی کنم چون معتقدم از روی ناآگاهی این حرفها و رچسب ها زده شده!!!

2- جواب رهگذر هم قبلا داده بودم. برو بخون!
تاسف می خورم واسه خودمون که صدا و سیما این همه سریال های آبکی به خورد مردم می ده و شماها سکوت می کنید اما وقتی که یه کار علمی رو می خواد پخش کنه می گید "مگه وقت مردم یا رسانه الکی یا بی ارزشه؟"
بهتر نبود اول اون مصاحبه ها رو می دیدین بعد نظر می دادین؟

3- جواب سوالت و اینکه به چه دردی می خوره رو وزیر صنایع و معادن دادند. برو فیلمشو گیر بیار و جوابتو بگیر.
من چیزی نمی گم، فیلم اش رو هم دارم اما نمی دهم!!!

4- جواب قسمت دوم حرفای رهگذر رو سعید عبدالشاه عزیز داده.

5- راست می گویی اول باید یه نگاه به بچه های خودمون بندازم که تو مسابقه شرکت کردن. اونهایی که از روی حسادت با شخص صفردوست اومدن یا اونهایی که هدفشون از اومدن به کمیکار، دو سه روز دور هم جمع بودن و خندیدن بود و یا اونهایی که همش می گفتن "ماشین بسازیم که چی بشه" یا ...
بله تا وقتی که به ظاهر کمیکار دل خوش کنیم، هیچوقت کمیکار در سطح ملی مطرح نخواهد شد.
اما نقش رسانه رو هم نباید دست کم گرفت

6- کاری که ما کردیم مقدمه ای واسه درست کردن چیزهایی هزار مرتبه بزرگتر از بمب اتم بود. اینو کسانی می فهمند که عمیقا کمیکار رو درک کردند.
واسه رسیدن به هدف های بزرگ باید پله پله قدم برداشت و کمیکار برای ما نقش پله های پایینی رو داشت که به یاری خدای متعال تونستیم با موفقیت و سرافرازی و افتخار از این پله ها بگذریم
و هم اکنون پله های دیگری را در پیش رو داریم که باز هم با توکل به خدا و استفاده از تجارب گذشته، یکی یکی پشت سرشان می گذاریم.

7- یه جا گفتی ...


8- جواب فراز آخر حرفهایت را هم داده بودم. اگه تو نیامدی ما رفته بودیم. ما کلاس های توجیهی برگذار کرده بودیم.
مگر تو جشن نبودی (یادمه دیر رسیدی و فقط مرتضی بدیعی بود) اگه نبودی یا دیر رسیدی دلیل بر اطلاع رسانی نکردن ما نیست، خدارو شاکرم که هرکسی بخواهد برچسب کم کاری بهم بزند مدارکی موجود دارم که اگه تمام و کمال رو خواهم کرد.

9- کسی که پای منبر می ره وظیفه سخت و خطیری رو به عهده گرفته. اگه حرفهای به دور از واقعیت بزنه یا از روی ناآگاهی سخنی بگه، دربرابر همه کسانی که پامنبرش هستن مسئوله.

10- حرفهایم دیگر تمام شد. حجت هم تمام کردم. من بعد باکپی - پست جواب خواهم داد. الان نوشتن پایان نامه ام از همه چیز واجب تره. کمیکار تمام شد و پله ای دیگر هست که باید ازش عبور کنم.
فقط افسوس خوردم که بعضی ها قدرت درک این موفقیت رو نداشتند. بعضی ها هرکاری کردند تا تلخش کنند.
یه جمله گفتن تا ...
یا علی

به نام خدا
مرتضی سلام
مخاطب صحبتهای نیما تو نبوده ای!
صحبتهای او چیز دیگری بوده و لب صحبتهایش تایید حرفهای تو بوده (اما به زبان طنز ) منتهی چون سانسووووور شده تو این گونه برداشت کرده ای.
در هر حال از نظر من در این زمینه منظور او را (احتمالا در اثر حذفیات من) متوجه نشده ای.
ممنون
استاد

نیما جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ق.ظ

درود به همه

مرتضی کل کامنتم رو برات می فرستم به mail . بخون میدونم وقت نداری ولی سریع جواب بده ممنون میشم چون برداشتت 180 درجه متفاوته
...
به امید دیدار

مرتضی و نیمای عزیز

از خوبی اصحاب صندوقچه همین بس که با داشتن عقاید گوناگون و بعضا نقطه نظرات متفاوت دوستند (چون انصاف را در نظر دارند) شما دو نفر نیز همین گونه اید با هم مساله را بشکافید و حل کنید.
ممنون
استاد

حسین جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ب.ظ

سلام
کاملا مشخص بود که کلام نیما طنزه.من که کاملا حس کردم.نمی دونم چرا ...البته با حذف شدن مطالبش تا حدودی دو پهلو نشون می داد.
پیشنهاد می دم که بچه هایی که با هم دوستم این مسایل را مستقیم یا تلفنی از هم بپرسند.

استاد شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:29 ق.ظ

دراین کره خاکی به قاعده۷میلیاردنفر انسان وجود داردکه انواع مختلفی دارند. ّبه قول امین هیدروژن گونه ها را دوباره معرفی می کنم:
هیدروژن با این که وجوه مشترکی با بعضی از گروه ها داشت نتوانست در هیچ یک از گروه‌های جدولی تناوبی اجازه‌ی اقامت کسب کند. ابتدا به سراغ قلیایی‌ها رفت و با آن‌ها اظهار قومیّت کرد. قلیایی‌ها چون او را مانند خود پوشیده در اوربیتال دیدند و به خصوص شنیده بودند گاه او را با عنوان کاتیون نام می‌برند وی را در گروه خود پذیرفتند. حتی لیتیم اتاق فوقانی را به او اختصاص داد. امّا بعد حرکاتی از هیدروژن سر زد که باعث گفتگوها و ایجاد شک و تردیدها گردید.
لیتیم به سدیم گفت او گاه برای برقراری پیوندها با ما اظهار تمایل می‌کند. کِی این رسم بین ما بود؟
سدیم: شنیده‌ام H کاملاً عریان است و هیچ پوششی از الکترون ندارد. واقعاً بی‌شرمی نیست؟
لیتیم: اگر الکترون هم پیدا کند. گاز می‌شود, فرار می‌کند. او بندبشو نیست. ما عنصر گازی نداشتیم؟
سدیم: اگر H در فعالیت‌های الکترولیتی مانند ما به کاتد می‌رود یک نیرنگ است. شنیده‌ایم گاه در چهره‌ی هیدرید H و به طور مذاب به آند می‌رود.
لیتیم: پیوند ما با عناصر دیگر از جمله هالوژن‌ها یونی است. کووالانسی نیست. امّا او پیوند کووالانسی برقرار می‌کند.
سدیم: بلی ما در خانواده‌ی خود عنصری این گونه دورو نداریم. او گاه کاتیون و گاه آنیون می‌شود.
لیتیم: فعالیت ما در حالت فلزی زبانزد خاص و عام است. برّاق و رسانای الکتریسیته هم هستیم او چه شباهتی به ما دارد؟
سدیم: درست است او از تبار ما نیست. ما کِی آنیون شده‌ایم؟ باید عذرش را خواست.
هیدروژن سراغ خانواده‌ی هالوژن‌ها می‌رود و خود را منسوب به آن‌ها معرفی می‌کند و می‌گوید: من مانند فلوئوروکلر گازی شکل هستم. حتی با همة کوچکی و سبکی حجمی برابر آن‌ها اشتغال می‌کنم (4/22 لیتر), شما بیشترین تمایل وصلت را با قلیایی‌ها دارید. من هم بی‌میل نیستم. من به صورت ملکولی مانند شما دو اتمی هستم.
آن‌ها او را پذیرفتند, امّا زمانی بعد احساس می‌کنند این یک وجبی آن‌ها را فریب داده است, چرا که او کاهنده است و آن‌ها اکسنده. او چه ربطی به آن‌ها دارد. عذرش را می‌خواهند.
هیدروژن سراغ خانواده‌ی کربن می‌رود و اظهار هم‌بستگی می‌کند و می‌افزاید لایه‌ی ظرفیت من مانند لایه‌ی ظرفیت شما نیمه‌پر است. ما الکترونگاتیویته مشابه داریم و به جای پیوند یونی پیوند کووالانسی برقرار می‌کنیم. اما الماس و سیلیسیم با آن وقار و داشتن شبکه وسیع کووالانسی از ابتدا نسبتی بین خود و آن جزء ناچیز ندیدند و بی‌اعتنا طردش کردند. بلی هیدروژن از آن به بعد گوشه‌ی تنهایی برگزید و دانست کسی که چند چهره دارد تنها می‌ماند.

رحیمی نژاد شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ق.ظ

سلام استاد
شما به من لطف دارید
امیدوارم ختم به خیر بشه

به نام خدا
سلام
خدا را شکر
واقعا خدا را شکر
پر مدعایان دروغگوی لافزن رسوا شده اند و جمعشان پریشان شده-پریشان شدنی!
اما این طرز تفکر تا قیامت جریان خواهد داشت.
در هر حال من پروردگار را شاکرم. بسیار شاکرم.
نکته: اگر باز به خاطر این جملاتتان شما را به باد تهدیدات صد تا یک غازشان نگیرند!

بدرود

استاد شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:46 ب.ظ

دراین کره خاکی به قاعده۷میلیاردنفر انسان وجود داردکه انواع مختلفی دارند اما هیدروژن گونه های پر مدعای لافزن دروغگو که خداوند رسوایشان کرده است و با کمال پررویی دوست دارند به اصرار با انسان چای بخورند را ّبه قول امین سه باره معرفی می کنم:
هیدروژن با این که وجوه مشترکی با بعضی از گروه ها داشت نتوانست در هیچ یک از گروه‌های جدولی تناوبی اجازه‌ی اقامت کسب کند. ابتدا به سراغ قلیایی‌ها رفت و با آن‌ها اظهار قومیّت کرد. قلیایی‌ها چون او را مانند خود پوشیده در اوربیتال دیدند و به خصوص شنیده بودند گاه او را با عنوان کاتیون نام می‌برند وی را در گروه خود پذیرفتند. حتی لیتیم اتاق فوقانی را به او اختصاص داد. امّا بعد حرکاتی از هیدروژن سر زد که باعث گفتگوها و ایجاد شک و تردیدها گردید.
لیتیم به سدیم گفت او گاه برای برقراری پیوندها با ما اظهار تمایل می‌کند. کِی این رسم بین ما بود؟
سدیم: شنیده‌ام H کاملاً عریان است و هیچ پوششی از الکترون ندارد. واقعاً بی‌شرمی نیست؟
لیتیم: اگر الکترون هم پیدا کند. گاز می‌شود, فرار می‌کند. او بندبشو نیست. ما عنصر گازی نداشتیم؟
سدیم: اگر H در فعالیت‌های الکترولیتی مانند ما به کاتد می‌رود یک نیرنگ است. شنیده‌ایم گاه در چهره‌ی هیدرید H و به طور مذاب به آند می‌رود.
لیتیم: پیوند ما با عناصر دیگر از جمله هالوژن‌ها یونی است. کووالانسی نیست. امّا او پیوند کووالانسی برقرار می‌کند.
سدیم: بلی ما در خانواده‌ی خود عنصری این گونه دورو نداریم. او گاه کاتیون و گاه آنیون می‌شود.
لیتیم: فعالیت ما در حالت فلزی زبانزد خاص و عام است. برّاق و رسانای الکتریسیته هم هستیم او چه شباهتی به ما دارد؟
سدیم: درست است او از تبار ما نیست. ما کِی آنیون شده‌ایم؟ باید عذرش را خواست.
هیدروژن سراغ خانواده‌ی هالوژن‌ها می‌رود و خود را منسوب به آن‌ها معرفی می‌کند و می‌گوید: من مانند فلوئوروکلر گازی شکل هستم. حتی با همة کوچکی و سبکی حجمی برابر آن‌ها اشتغال می‌کنم (4/22 لیتر), شما بیشترین تمایل وصلت را با قلیایی‌ها دارید. من هم بی‌میل نیستم. من به صورت ملکولی مانند شما دو اتمی هستم.
آن‌ها او را پذیرفتند, امّا زمانی بعد احساس می‌کنند این یک وجبی آن‌ها را فریب داده است, چرا که او کاهنده است و آن‌ها اکسنده. او چه ربطی به آن‌ها دارد. عذرش را می‌خواهند.
هیدروژن سراغ خانواده‌ی کربن می‌رود و اظهار هم‌بستگی می‌کند و می‌افزاید لایه‌ی ظرفیت من مانند لایه‌ی ظرفیت شما نیمه‌پر است. ما الکترونگاتیویته مشابه داریم و به جای پیوند یونی پیوند کووالانسی برقرار می‌کنیم. اما الماس و سیلیسیم با آن وقار و داشتن شبکه وسیع کووالانسی از ابتدا نسبتی بین خود و آن جزء ناچیز ندیدند و بی‌اعتنا طردش کردند. بلی هیدروژن از آن به بعد گوشه‌ی تنهایی برگزید و دانست کسی که چند چهره دارد تنها می‌ماند.

استاد شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:03 ب.ظ

فرانک ویلیام آباگ ‌نیل (Frank William Abagnale)

صاحب کلکسیونی از انواع کلاهبرداری‌ها کسی که زندگی‌اش دستمایه ساخت فیلم «اگه می‌تونی منو بگیر» شد، در سال 1948 در آمریکا به دنیا آمد. وقتی او چهارده ساله بود پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و این ضربه روحی بزرگی برای فرانک بود. دو سال بعد از خانه فرار کرد و به نیویورک رفت و در آنجا بود که فهمید برای امرار معاش چاره‌ای به‌جز کلاهبرداری ندارد.

پس از مدت کوتاهی او به یکی از حرفه‌ای‌ترین جاعلان چک بدل شد و چنان در کار خود مهارت پیدا کرد که هیچ بانکی قادر به تشخیص جعلی بودن چک‌های او نبود. فرانک برای آن‌که بتواند بدون پرداخت پول بلیت با هواپیما سفر کند، ‌با جعل کارت‌های شناسایی و مدرک خلبانی، ‌خود را به عنوان خلبان خط هوایی پان‌امریکن جا زد و از امتیاز خلبان‌ها برای مسافرت مجانی استفاده کرد. این موضوع لو رفت، اما قبل از آن‌که دست پلیس به او برسد، به شهر جورجیا فرار کرد و با هویت جعلی تازه‌ای، به عنوان یک دکتر در یک آپارتمان ساکن شد. از قضا در همسایگی فرانک یک دکتر واقعی زندگی می‌کرد و به فرانک پیشنهاد داد تا در بیمارستان شهر، مشغول به کار شود و فرانک این پیشنهاد را پذیرفت و 11 ماه به عنوان متخصص جراحی اطفال در آن بیمارستان به درمان بیماران پرداخت!
پس از آن به شهر لوئیزیانا رفت و با جعل مدرک حقوق از دانشگاه هاروارد به عنوان دادستان در دادگاه محلی لوئیزیانا استخدام شد. او پس از چندماه توسط یکی از فارغ‌التحصیلان واقعی هاروارد شناخته شد، اما قبل از آن‌که دستگیر شود، از آنجا به ایالت یوتا گریخت و با جعل مدرک دانشگاه کلمبیا، در دانشگاه بریگام در رشته جامعه‌شناسی شروع به تدریس کرد!
او سرانجام در سال 1969 در فرانسه دستگیر شد و زمانی که پلیس فرانسه این موضوع را اعلام کرد، 26 کشور خواستار محاکمه او در کشورشان شدند! فرانک به آمریکا منتقل شد و در آنجا به 12 سال زندان محکوم شد، ولی پس از گذراندن پنج سال آزاد شد.
فرانک آباگ نیل هم اکنون به‌عنوان کارشناس خبره جعل اسناد و چک با پلیس آمریکا همکاری می‌کند و با تأسیس شرکت آباگ‌نیل و شرکا به بانک‌ها نیز مشاوره می‌دهد!

استاد یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:30 ق.ظ

پیامبر صلى الله علیه و آله:

إِنَّ رَجُلاً أَتى سَیِّدَنا رَسولَ اللّه صلى الله علیه و آله فَقالَ: یا رَسولَ اللّه عَلِّمنى خُلقا یَجمَعُ لى خَیرَ الدُّنیا وَالخِرَةِ فَقالَ صلى الله علیه و آله : لاتَکذِب؛

مردى به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد: به من اخلاقى بیاموزید که خیر دنیا و آخرت در آن جمع باشد، حضرت فرمودند: دروغ نگو.

(بحارالأنوار، ج72، ص262، ح43)

استاد یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ق.ظ

امام صادق علیه السلام:

إِنَّ مِمّا أَعانَ اللّه (بِهِ) عَلَى الکَذّابینَ النِّسیانَ؛

از جمله کمکهاى خداوند بر ضد دروغگویان فراموشى است.

(کافى، ج2، ص341، ح15)

حمیدی چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد