کلبه امین (شماره ۴)

به نام خدا  

سلام امین عزیز 

اگر بیشتر بیایی لطف مضاعف می کنی و اگر کمتر بیایی حق داری چون درگیری. 

از تو ممنونم 

استاد

نظرات 105 + ارسال نظر
امین شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ

مردان بزرگ جهان قبل از بزرگ شدن چه کاره بودند

آدولف هیتلر (دیکتاتور آلمان) نقاش پوستر
آلبرت اینشتین (فیزیکدان) منشی اداره ثبت
امیرکبیر(صدر اعظم ناصرالدین شاه) آشپز
جیمی کارتر (رئیس جمهور آمریکا) بادام کار
رونالد ریگان(رئیس جمهور آمریکا) هنرپیشه سینما
گاندی(رهبر فقید هند) وکیل دادگستری
جرج واشنگتن (اولین رئیس جمهور آمریکا) کشاورز
نادر شاه افشار ( موسس سلسله افشاریه) پوستین دوز
یغقوب لیث (سرسلسله صفاریان) رویگر
آلپتکین (سرسلسله غرنویان) غلام زرخرید
وشمگیر زیاری (سرسلسله آل زیار) شکارچی
فرخی سیستانی (شاعر مشهور ایران ) کارگر کشاورز
محمد علی رجائی (رئیس جمهور ایران) معلم
موسولینی(دیکتاتور ایتالیا) روزنامه نویس
ساموئل مورس(مخترع آمریکائی) نقاش
ولادیمیر لنین( موسس روسیه شوروی) وکیل دادگستری
جک لندن ( نویسنده آمریکائی) کارگر کشتی
آبراهام لینکلن ( رئیس جمهور آمریکا) هیزم شکن
لیندون جانسون( رئیس جمهور آمریکا) واکسی
چارلز دیکنز(نویسنده انگلیسی) منشی
مولیر(نویسنده بزرگ فرانسوی) هنرپیشه
ارنست همینگوی( نویسنده آمریکائی) خبرنگار
ویلیام شکسپیر( نویسنده بزرگ انگلیسی) هنر پیشه سیار
فیدل کاسترو( رئیس جمهور آمریکا) دانشجوی حقوق
هاینریش هیملر( شخصیت معروف نازی) دکان دار
محمد علی جناح ( قائد اعظم پاکستان) وکیل دادگستری
هوشی مینه( رهبر فقید ویتنامی) نانوا
ناپلئون بناپارت ( امپراطور فرانسه) افسر توپخانه
کریم خان زند( موسس سلسله زندیه) تیرانداز نادرشاه
ژاندارک ( قهرمان فرانسوی) چوپان
طه حسین( دانشمند ووزیر فرهنگ مصر) قاری قرآن
توماس ادیسون( مخترع یزرگ آمریکائی) تلگرافچی
رابرت هوک (فیزیکدان انگلیسی) نقاش
آلفرد نوبل( بنیانگذار جایزه نوبل) کارگر کارخانه
والت دیزنی( مخترع سینمای عروسکی) پادوی مغازه
میکلانژ( نقاش و مجسمه ساز ایتالیائی) سنگ تراش
هوارد فاست(نویسنده آمریکائی) کارگر ساده

امین شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ

لیست دیوانه ترین دانشمندان جهان که توسط نشریه ای علمی منتشر شده است به معرفی 10 نفر از نابغه های تاریخ بشر می پردازد که در عین ارائه ابداعاتی که حیات بشر را متحول کرده اند از خصوصیات رفتاری عجیبی نیز برخوردار بوده اند.

یوهان کونراد دیپل: وی در کشور آلمان و در قلعه ای به نام فرانکشتاین متولد شده و رشد کرد.
در قرن 17 میلادی وی به عنوان یک شیمی دان موفق به ابداع رنگدانه آبی پروس یکی از اولین رنگهای شیمیایی ترکیبی در جهان شد. اما اصلی ترین و بی پایان ترین تلاش وی که شهرت زیادی را نیز برایش به ارمغان آورد تلاش برای کشف اکسیر حیات یا نامیرایی است. شایعاتی که درباره آزمایشهای وی بر روی اجساد انسانها وجود داشته است الهام بخش شکل گیری شخصیت افسانه ای داستان فرانکشتاین بوده است.


وارنر ون براون: وی در سن 12 سالگی قطار اسباب بازیش را از ترقه پر کرده و در میان خیابانی شلوغ در آلمان منفجر کرد. این عمل نشانه از پدیده ای بود که در آینده در حال وقوع بود. وی در نهایت به عنوان مغز برنامه های موشکی V-2 هیتلر به عنوان اسیر جنگی به زندان افتاد و سپس راه خود را به سوی فضا و اکتشافات فضایی باز کرد. وی در حالیکه در برنامه های فضایی آمریکا دست داشت به عنوان استاد فلسفه و غواصی نیز مشغول به کار بود.


رابرت آپنهایمر: رئیس پروژه منهتن که به منظور تولید اولین بمب اتمی جهان راه اندازی شده بود، هرگز در ابراز احساس خود در رابطه با جامعه گرایی و حس کشمکش و ناسازگاری درباره بمباران اتمی ابایی نداشت. به طوریکه تمامی نیروی سیاسی و دانشگاهی خود را بر روی این موضوعات متمرکز کرد. وی با وجود این مجادله ها و درگیریها به عنوان مردی شناخته می شود که زبانهای آلمانی و هندی را تنها به این منظور آموخت تا در هنگام آزمایش اولین بمب اتم خود قسمتهایی از کتاب مقدس هندوها را به عنوان خطابه بیان کند.


فریمن دیسون: وی در زمینه های علم فیزیک و نویسندگی داستانهای علمی تخیلی بسیار چیره دست بوده است. دیسون در سال 1960 نظریه ای را مبنی بر نیاز انسان در تولید لایه ای محافظتی برای محاصره منظومه خورشیدی و حداکثر استفاده از نور خورشید ارائه کرد. این لایه اکنون با عنوان لایه دیسون شناسایی می شود. دیسون عمیقا به حیات ماورایی اعتقاد داشته و بر این باور بود انسان طی چند دهه آینده قادر به برقراری ارتباط با موجودات ماورائی خواهد بود.

ریچارد فین مان: وی نیز یکی از نابغه هایی بود که در پروژه منهتن حضور موثری داشته و در تیم نخبه هایی بود که بمب اتم را تولید کردند. فین مان یکی از مهمترین دانشمندان قرن بیستم میلادی به شمار می رود. وی در کنار مشغله خود به عنوان یک فیزیکدان به موسیقی و طبیعت علاقه بسیاری داشت و موفق به رمزگشایی خط هیروگلیف مایانها شده بود.


جک پارسونز: وی در عین حال که از پایه گذاران لابرات وار رانشی جت به شمار می رود به صورت مداوم به تمرین جادو و جادوگری می پرداخته است. این دانشمند مرموز و فعال در زمینه علوم فضایی از تحصیلات رسمی برخوردار نبود و در عین حال ریاست تولید راکتی سوختی برای هدایت ایالات متحده به فضا را در دست داشت. وی طی حادثه ای ناگوار در حال انجام آزمایشهایی در محل سکونت خود در اثر انفجاری بزرگ از دنیا رفت.


جیمز لاولاک: این دانشمند زیست محیطی مدرن و مخترع فرضیه بزرگ جهان ابر ارگانیسم، در ارائه پیش بینی های وحشتناک درباره تغییرات جوی شهرت زیادی داشته است که اکنون می توان به خوبی دید بسیاری از پیش بینی های وی به حقیقت پیوسته اند. بر اساس پیش بینی وی مرگ تدریجی در حدود 80 درصد از جمعیت بشر تا سال 2100 امری اجتناب ناپذیر خواهد بود.


[B]نیکولا تسلا:[/B] تسلا فردی است که در هنگام روشن کردن یک سوئیچ بزرگ الکتریکی باید تصویر وی را در ذهن داشت. وی به عنوان مخترع رادیوی بی سیم و ژنراتورهای AC که کلید آغاز عصر الکتریک به شمار می رود، شناخته می شود. وی همچنین به عنوان نابغه دیوانه نیز شناخته می شد زیرا بسیار کم خوابیده و از بدن خود به عنوان ابزاری رسانا برای نمایش دستاوردهایش در جمع استفاده می کرد.


لئوناردو داوینچی: این دانشمند و نقاش محبوب ایتالیایی به گونه ای از میان تمامی شاهکارهای دوران رنسانس این فرصت را پیدا می کرد تا به جهان نامتعارف نیز سرکی بکشد. در کتاب طراحیهای این دانشمند ایتالیایی که اکثرا به صورت قرینه نگاشته شده، سرزمین عجایبی از ماشینها و طراحی های شگفت انگیز نهفته است که بسیاری از آنها نهفته باقی مانده و برخی از آنها از جمله طرح هلی کوپتر اولیه وی قرنها بعد به واقعیت تبدیل شد.


آلبرت اینشتین: وی به طور قطع با ارائه نظریات فیزیکی متعددی که جهان را متحول ساخته از نابغه ترینهای این لیست 10 نفره به شمار می رود. وی علم فیزیک را با ارائه نظریه نسبیت احیا کرده و در زمینه های گرانش و کوانتم به موفقیتهای زیادی دست یافت. وی همچنین به مسابقه دادن با قایق بادی اش در روزهای بدون باد تنها به منظور قدرت نمایی بسیار علاقه مند بود.

ممنون امین از وقتی که برایمان صرف می کنی.
اگر بی هنران لافزن هیدروژن صفت تورا هم به تهدیدهای صدتا یک غازشان ننوازند و ...

امین شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ب.ظ

زندگی پس از مرگ

رئیس: شما به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارید؟

کارمند: بله!

رئیس: خوب است. چون وقتی صبح امروز برای شرکت در مراسم تشییع جنازه پدربزرگتان اداره را ترک کردید، او به اینجا آمد و گفت که می خواهد شما را ببیند.

امین شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:49 ب.ظ

اشتباه موردی

کارمندی به دفتر رئیس خود می رود و می گوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید.»

رئیس پاسخ می دهد: «خودم می دانم، اما ماه گذشته که 200 دلار بیشتر به تو پرداخت کردم هیچ شکایتی نکردی.»

کارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: «درسته، من اشتباه های موردی را می توانم بپذیرم اما وقتی به صورت عادت شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش کنم.»

امین شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:51 ب.ظ

مرد بیکاری برای سِمَتِ آبدارچی در مایکروسافت تقاضا داد. رئیس هیئت مدیره مصاحبه‌ش کرد و تمیز کردن زمین‌ش رو -به عنوان نمونه کار- دید و گفت: «شما استخدام شدین، آدرس ایمیل‌تون رو بدین تا فرم‌های مربوطه رو واسه‌تون بفرستم تا پر کنین و همین‌طور تاریخی که باید کار رو شروع کنین..»

مرد جواب داد:

«اما من کامپیوتر ندارم، ایمیل هم ندارم!»

رئیس هیئت مدیره گفت:

«متأسفم. اگه ایمیل ندارین، یعنی شما وجود خارجی ندارین. و کسی که وجود خارجی نداره، شغل هم نمی‌تونه داشته باشه.»

مرد در کمال نومیدی اونجا رو ترک کرد.

نمی‌دونست با تنها 10 دلاری که در جیب‌ش داشت چه کار کنه. تصمیم گرفت به سوپرمارکتی بره و یک صندوق 10 کیلویی گوجه‌فرنگی بخره. یعد خونه به خونه گشت و گوجه‌فرنگی‌ها رو فروخت. در کمتر از دو ساعت، تونست سرمایه‌ش رو دو برابر کنه.

این عمل رو سه بار تکرار کرد و با 60 دلار به خونه برگشت. مرد فهمید می‌تونه به این طریق زندگی‌ش رو بگذرونه، و شروع کرد به این که هر روز زودتر بره و دیرتر برگرده خونه. در نتیجه پول‌ش هر روز دو یا سه برابر می‌شد. به زودی یه گاری خرید، بعد یه کامیون، و به زودی ناوگان خودش رو در خط ترانزیت (پخش محصولات) داشت.

5 سال بعد، مرد دیگه یکی از بزرگترین خرده‌فروشان امریکاست. شروع کرد تا برای آینده‌ی خانواده‌ش برنامه‌ربزی کنه، و تصمیم گرفت بیمه‌ی عمر بگیره. به یه نمایندگی بیمه زنگ زد و سرویسی رو انتخاب کرد. وقتی صحبت‌شون به نتیجه رسید، نماینده‌ی بیمه از آدرس ایمیل مرد پرسید.

مرد جواب داد:

«من ایمیل ندارم.»

نماینده‌ی بیمه با کنجکاوی پرسید:

«شما ایمیل ندارین، ولی با این حال تونستین یک امپراتوری در شغل خودتون به وجود بیارین. می‌تونین فکر کنین به کجاها می‌رسیدین اگه یه ایمیل هم داشتین؟» مرد برای مدتی فکر کرد و گفت: « آره! احتمالاً می‌شدم یه آبدارچی در شرکت مایکروسافت.

زیبا بود و عمیق.
طنز تلخی از پیشرفت تک بعدی.
جوادیان استاد عزیزم خدایت بیامرزاد که کلیات روش تدریس را عملی درس دادی.

استاد یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 ق.ظ

حضرت علی (ع): بدی که ترا اندوهگین سازد (مانند دروغی که بگویی و پشیمان شوی که چرا گفتی ) نزد خدا بهتر است از حسنه و خوبی که ترا به خودبینی و سرافرازی وادارد (زیرا پشیمانی گناه را برطرف می نماید وخود بینی در حسنه گناهی است که آنرا تباه می سازد).

سلمان رحمانی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:08 ب.ظ

به نام خدا
درود بر امین عزیز
ما خیلی ارادت داریم
امین خدا قوتت بده
مطالب بسیار مفیدی در این کلبه گذاشته ای
حیف که من آنقدر وقت ندارم که بتوانم استفاده ی بیشتر کنم ولی به هر حال خوشحالم که امین است و امین است.
با سپاس فراوان
پاینده و سرافراز در پناه خدا

سلمان رحمانی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:27 ب.ظ

درخواست مرخصی همسر

می گویند در دوران قبل که پاسگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دور از شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنها از نقاط دیگر برای خدمت منتقل می شدند باید مدت زیادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال هم امکانی برای مسافرت ماموران به شهر موطن خود پیش نمی آمد و به همین خاطر معدود خانه سازمانی در اختیار فرمانده پاسگاه و برخی ماموران دیگر قرار می گرفت.

همسر یکی از فرماندهان پاسگاه که به تازگی هم ازدواج کرده و چندین ماه از زندگیشان دور از شهر و بستگان در منطقه خدمت همسرش می گذشت بدجوری دلتنگ خانواده پدری اش شده بود چندین بار از شوهرش درخواست می کند که برای دیدن پدر ومادرش به شهرشان به اتفاق هم یا به تنهایی مسافرت کند ولی هر بار شوهرش به بهانه ای از زیر بار موضوع شانه خالی می کند. زن که در این مدت با چگونگی برخورد ماموران زیر دست شوهرش و بعضا مکاتبات آنها برای گرفتن مرخصی و غیره هم کم و وبیش آشنا شده بود به فکر می افتد حالا که همسرش به خواسته وی اهمیتی قائل نمی شود او هم به صورت مکتوب و به مانند ماموران درخواست مرخصی برای رفتن و دیدن خانواده اش بکند ، پس دست به کار شده و در کاغذی درخواست کتبی به این شرح می نویسد:

جناب ..... فرمانده محترم ...

اینجانب .... همسر حضرتعالی که مدت چندین ماه است پس از ازدواج با شما دور از خانواده و بستگان خود هستم حال که شما بدلیل مشغله بیش از حد کاری فرصت سفر و دیدار بستگان را ندارید بدینوسیله درخواست دارم که با مرخصی اینجانب به مدت .. برای مسافرت و دیدن پدر ومادر واقوام موافقت فرمائید.

" با احترام ..... همسر شما "

و نامه را در پوشه مکاتبات همسرش می گذارد.

چند وقت بعد جواب نامه به این مضمون بدستش میرسد:

سرکار خانم...

عطف به درخواست مرخصی سرکار عالی جهت سفر برای دیدار اقوام با درخواست شما به شرط تامین جانشین موافقت میشود.
فرمانده

امین یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:32 ب.ظ

سلام استاد و سلام دوستان با کامنت آخرتون حدیث حضرت علی خیلی حال کردم واسم کامنت a+b-c دیدنی بود می تواند صفر شود در مورد طرز بیانم تعدیلش می کنم تا کثیف نباشم.
سلامت و پیروز باشید. استادمگه شما کلیات روش تدریس رو خوندید این درس مخصوص بچه های تربیت معلم و تربیت دبیر نیست؟ شما دبیر هم بودید؟ چون این کتاب رو بچگی هام تو زیرزمین خونمون دیده بودم خدا رحمت کنخ استادتون رو

سلام
بیان تو تمیزترین بیان هاست.
بله. لیسانسم دبیری شیمی است و حدود ۲۲ واحد دروس زوانشناسی و تربیتی و کلیات روش تدریس و سنجش و اندازه گیری و... خوندم.
امین این تعلیمات در کانادا هم در طی تدریسم به دردم خورده اند! شاید برات تعریف کردم.

امین یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ب.ظ

20کلید بهتر زیستن!


آخرین دستاوردهای متخصصین مرکز ملی هدایت (ارتقاء) سلامت و رفتار شناسی توکیو

1- هرگز سیگار نکشید و اگر میکشید ، نیمه آخر آن را هیچ وجه نکشید.


2- در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است.


3- هنگام شارژ موبایل ابتدا شارژر را به گوشی وصل کنید و سپس آن را به برق وصل کنید. بهتر است موبایل خاموش باشد.


4- چای بیشتر از یک روز مانده را اصلا ننوشید.


5- هنگام روشن کردن کولر اتومبیل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقیقه پنجره ها را باز بگذارید و در پمپ بنزینها کولر را خاموش نمایید.


6- غذای خود را بیشتر از یکبار در مایکروفر گرم نکنید و بعد از آن درصورت عدم استفاده دور بریزید.

7- با حیوانات خانگی تعامل مثبت داشته باشید. آنها ممکن است از خیلی از انسانها سالمتر و تمیزتر باشند. عوامل مشترک زیاد آنها با انسانها میتواند به شکل واکسن در بدن عمل کند.


8- هنگام غذا بین هرلقمه حداقل 1 دقیقه فاصله بگذارید و دو ساعت قبل و بعد از غذا و هنگام آن نوشیدنی ننوشید.


9- هنگام حرکت اتومبیل، پنجره ها را تماما باز نکنید تا هوا بصورت باد وارد مجاری تنفسی نگردد.


10- لوازم آرایشی را بیشتر از 5 ساعت برروی پوست خود باقی نگذارید. سلولهای پوستی نیاز به تعرق و تنفس دارند. درمنزل نیز تا حد امکان از لباسهای گشاد ، راحت و باز استفاده نمایید.


11- موهای خود را بیش از یکبار در شبانه روز شانه نکنید.مراقب ورود شوره سر (حتی بصورت نامرئی) به چشمها و مجرای تنفسی خود باشید.


12- هنگام دویدن و راه رفتن سر خود را بالا نگهدارید.هنگام نشستن و خوابیدن برعکس سر خود را پایین نگهدارید.


13- توجه بیش از حد به وزن، سودمند نیست. بدن انسان قادر است بصورت خودکار میزان ورودی، جذب و میزان دفع را تنظیم نماید و اشتهای طبیعی نیز متناسب با آن میباشد. هرچه قدر دوست دارید بخورید.

14- اگر نیاز مالی ندارید، لازم نیست روزی 8 ساعت کار کنید. بهترین تعداد ساعات کاری بین 5 الی 6 ساعت میباشد.


15- شکلات درصورت عدم افراط برای سلامت مغز و قلب نه تنها مضر نیست، بلکه سودمند است.


16- هرگز پشت مانیتور (های قدیمی) که روشن هستند قرار نگیرید. ضرر آنها از خیلی از دستگاههای عکسبرداری بیشتر است.


17- ورزش و تحرک در ابتدای صبح نه تنها سودمند نیست بلکه خطرناک نیز هست. سعی کنید آن را در حداقل 3 ساعت بعد از بیداری و یا عصر انجام دهید.


18- توجه بیش از حد به امور سیاسی، ورزشی و اقتصادی برای سلامت روان مضر بوده و در دراز مدت به علت عدم امکان تسلط بر کنترل آنها، باعث اختلالات روانی میگردد.


19- معجزه جواهر آلات برای خانمها را فراموش نکنید. حتی اگر صرفا به دیدن آنها باشد.


20- هیچگاه به پهلو نخوابید. سعی کنید در جهت عمود بر محور مغناطیسی زمین بخوابید.

امین یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:48 ب.ظ

بــــادکـــنـکهـــــا ! ...

در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود.
بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد .
سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد ازآن یک بادکنک سفید را رها کرد.
بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند.
پسرکی سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود.
تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید : ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت ؟
مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت وپس از لحظاتی گفت :
" پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد"

دوست من ... چیزی که باعث رشد آدمها میشه رنگ و ظواهر نیست ...
رنگ ها ... تفاوت ها ... مهم نیستند ... مهم درون آدمه، چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاهشونه و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشه ، جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم ها میشه.

امین یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 ب.ظ

گر سپهری زنده بود می پرسیدمش آیا زندگی هنوز رسم خوشایندی است ؟
********
7 نشانه‌ای که دروغگو را لو می‌دهد
--------------------------------------------------------------------------------

آیا می‌دانستید تمام مردم جهان به طور میانگین روزی دو مرتبه دروغ می‌گویند؟ برخی افراد دروغگوهای خوبی نیستند و زود لو می‌روند اما برخی دیگر دروغگوهای قهاری هستند. آیا دوست دارید بدانید طرف مقابل‌تان در یک رابطه دروغ می‌گوید یا راست؟ به این 7 نشانه دقت کنید:


1- استرس و عرق کردن
شناخته‌ترین نشانه‌هایی که می‌تواند یک فرد دروغگو را لو دهد، عرق کردن و استرس اوست. زمانی که ما دروغ می‌گوییم همیشه می‌ترسیم لو برویم. به همین دلیل دچار استرس می‌شویم و استرس با افزایش ضربان قلب و عرق کردن همراه است.اما این موضوع در رابطه با همه مردم صادق نیست. برخی افراد به دروغگویی عادت دارند و دچار استرس نمی‌شوند!

2- صدای خیلی زیر یا خیلی بم
روان‌شناسان معتقدند صدا علامت خوبی برای شناسایی دروغگو است. چرا؟ در واقع این ما نیستیم که صدا را کنترل می‌کنیم. مغز براساس احساساتی که داریم آن را به شکل اتوماتیک تنظیم می‌کند. وقتی دروغ می‌گوییم، می‌ترسیم رسوا شویم. به همین علت معمولا تن صدا تغییر می‌کند و خیلی زیر یا خیلی بم می‌شود.

3- سخنان ضد و نقیض
دروغگوها به دلیل ترس از رسوا و شرمگین شدن تعادل احساسی درستی ندانسته و حتی حرف‌های آنها کم و بیش ضد و نقیض است. برای آنکه مطمئن شوید یک فرد دروغ می‌گوید از او بخواهید دقیقا حرفی را که در یک موقعیت خاص زده برای شما در مواقع مختلف تکرار کند، حتی سوالات متفاوت و مدام در مورد همان مساله می‌تواند ثبات فکری دروغگو را بر هم بریزد.

4- میمیک‌های غیرمعمول
پلک زدن‌های مداوم، مالیدن پلک، نگاه‌های مبهم... همگی اینها نشانه میمیک صورت یک فرد حین دروغ گفتن است. صورت دقیقا احساساتی را که داریم نشان می‌دهد و کنترل عمقی آنها کمی سخت است. اگر فردی میمیک غیرطبیعی و غیرمعمول دارد و حین صحبت با شما دچار تیک خاصی مثل مالیدن پلک می‌شود، می‌توانید به حرف‌های او شک کنید.

5- ژست‌های مخصوص
سرفه کردن درون مشت، بالا بردن دست روی سر و عقب بردن بالاتنه موقع حرف زدن از جمله ژست‌های آدم‌های دروغگو است. البته باید مراقب هم بود. برخی دروغگوها برای آنکه احساسات‌شان نمایان نشود حین حرف زدن کاملا خنثی عمل می‌کنند.

6- حرف زدن غیر وسواسی
دروغگوها معمولا در صحبت کردن وسواس به خرج نمی‌دهند و همه مسایل را رو نمی‌کنند. اگر شما حین صحبت‌ها از فردی بخواهید با دقت بیشتری مسایل را برای شما بیان کند و به عبارتی وسواسی‌تر از او سوال کنید، معمولا دروغگو چون حافظه خوبی ندارد و در دور بعد قادر به بیان همان جواب‌ها نیست. درنهایت می‌توانید از زبان او این جملات را بشنوید «به من اعتماد نداری؟» اگر فردی واقعا دروغگو نباشد، خیلی سریع از کوره درنمی‌رود و برای بار دوم هم به برخی سوالات شما پاسخ می‌دهد.

7- احساسات اغراق‌آمیز
وقتی فردی فقط با دهان می‌خندد یعنی یا می‌خواهد رعایت ادب کرده باشد یا دروغگوی ماهری است. یک لبخند صادقانه همراه با عقب رفتن لب‌ها و چین خوردن پلک‌ها در سمت خارج همراه است. یک دروغگو معمولا تنها با دهان می‌خندد تا احساسات درونی خود را مخفی کند.

سلام یک جا می دهند را نمی دهند نوشته ای!

اما بعد
بسیاز زیبا بود مخصوصا قسمت لو دادن خودشان
اما برای بعضی قسمتهای دیگر نکته ای را اضافه کنم که دروغگویان وقیح راست راست توی چشمانت نگاه می کنند و دروغ می گویند!

امین یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ب.ظ

به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم ............
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگهایم را مسدود
کرده بود و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.

به ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.
بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم
خدای مهربانم برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد. به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم.

هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم
هر ساعت یک کپسول صبر،
یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم و
زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.
امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:
رنگین کمانی به ازای هر طوفان
لبخندی به ازای هر اشک
دوستی فداکار به ازای هر مشکل
نغمه ای شیرین به ازای هر آه
و اجابتی نزدیک برای هر دعا
__________________
و همه می دانیم که
اشتباهاتی که امروز در لحظه های خوب و بد خود مرتکب می شوید، لحظه های بد فردای شما را می سازند.
کارهای خردمندانه ای که در لحظه های بد امروز انجام می دهید، لحظه های خوب فردای شما را می سازند

امین یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:01 ب.ظ

استاد خیلی دوست دارم مرز بین اعتماد به نفس و خودپسندی رو از نگاه شما بدونم تا نحوه برخوردم رو با این دو گروه متمایز کنم ممنونم

به نام خدا
سلام امین عزیز
سوال بسیار زیبایی است که انواع دیگری نیز می تواند داشته باشد:
مرز بین مدیریت و دیکتاتوری
مرز بین آزادی و آنارشیسم
مرز بین عقل و جنون
و بسیاری مرزهای دیگر.

قبل از این که به آن بپردازم نکته ای را عرض کنم و آن این که وقتی از ظواهر فرد می خواهی راجع به او تصمیم بگیری اگر بحث شخصی است (مثلا چای خوردن با او) حق داری از حق طبیعی خود استفاده کنی اما اگر حق طرف است مثلا نمره یا نامه اداری یا... حق نداری ظاهر را دخالت بدهی.

معمولا راهی که به سرعت می توانی طرف را امتحان کنی این است که ببینی آیا او هم این حق را برای تو قایل هست یا نه؟
طبیعی است که شناخت کامل در اثر مرور زمان به دست می آید ولی قبول دارم و همیشه می گفته و می گویم که این مرز باریک است. هر شخص با اعتماد به نفسی در ابتدا شاید خودپسند به نظر آید. به عنوان مثال دانشجویی با این ظاهر احترام مرا جلب می کند اما اگر یکی دو سوال کردم و دیدم که فی المثل خودش دلش می خواهد هرچه که می خواهد بگوید-بعضا با مخفی کاری و پشت سر و نام مستعارهم بگوید-اما به دلایل منطقی طرف توجه نمی کند و از بحث رویاروی طفره میرود یا در بحث شروع می کند به سفسطه و دور باطل و... یا اگر مثلا در برهه ای ببینی برای ۰.۱ نمره چه خواهشهای ناحقی می کند یا... آن وقت حق داری تصمیم بگیری که این اعتماد به نفس نبوده بل که خودپسندی بوده.
اما خودپسندی صرف کاملا مشهود است به این صورت که اگر مثلا کسی به طور قطع و یقین بگوید من از همه زرنگترم یا کرم (به ضم ک) یا وصل به کرم و همه شماها قلیل طبیعی است که این فرد به بیماری عجب مبتلاست. مثلا همین الآن اگر در ذهنت بگویی عموزاده می بایست (دقت کن می بایست با تمام الزامات ذهنی اش) از لغت خودپسندی به جای عجب استفاده می کرد تو فی نفسه خودپسندی و بالقوه دیکتاتور (که شهادت می دهم تونیستی)
امین همسرم هم تا حدودی دانشجویان عزیزم را می شناد اما حتی همسرم هم می گوید من امین را تازه (کاملتر) شناختم (لغت کاملتر از من است) این به خاطر شکسته نفسی تو بوده است. کسانی که درصد کمی از توان و هنر تورا ندارند و خودپسندند چنان لافهایی از علم و سواد و درک و فهم می زنند که سرت سوت می کشد! اینها همان خط فکری هستند که پرمدعایان لافزن دروغگو و دیکتاتور می ناممشان! آنهایی که فورا می برند و اکثرا متوجه خطایشان نمی شوند و درصدی اگر بشوند عذرخواهی هم نمی کنندو در صدی به زبان مجبور به عذر خواهی می شوند و ... همواره جلوتر از امام و رهبرشان حرکت می کنند و ... تاریخ از این تفکر و خیانتهای آنان پر است.
بگذریم امین. بگذریم.
چقدر خوب بود بیشتر در کلبه خود با هم می نشستیم و بحث می کردیم (نه جدل) و به وظیفه اصلی خود یعنی تعلیم و تعلم می پرداختیم.
بگذریم امین. بگذریم.
ببخش اگر رسا نبود؟!

امین یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:26 ب.ظ

توابین چگونه «کچل» شدند؟
قسمت هجدهم سریال مختارنامه، صحنهای است که در آن توابین به سرپرستی سلیمان صُرد خزاعی پیش از آغاز قیام سرهای خود را با تیغ میتراشند و اصطلاحا سرهای خود را «حَلق» میکنند و پس از غسل کردن در آب نهر علقمه به جنگ با امویان میروند. این صحنه در پاییز سال 1385 در نخلستانهای اطراف آبادان مقابل دوربین رفت.به طور معمول در سینما و تلویزیون برای اینکه کچل شدن بازیگری نشان داده شود، از «کَپ» استفاده می شود. چیزی شبیه پوست که با قرار دادن آن بر سر بازیگر توسط گروه چهره پردازی و انجام چندین کار ظریف، کچل شدن سر بازیگر را نشان میدهد اما بنا به چند دلیل مختلف چنین اتفاقی در سریال مختارنامه نیفتاد.

طبق گفته های «علیرضا خورشید» دستیار اول طراح چهره پردازی، قرار بود پس از صحنه سر تراشیدن، صحنه هایی فیلمبرداری شود که به تحرک بالای بازیگران نیاز داشت و در چنین صحنه هایی به دلیل شدت حرکات بازیگران، عرق کردن آنها، اسب سواری و... ممکن بود این پوست مصنوعی پاره شود و در چنین شرایطی تکرار یک پلان پُر و پیمان به دلیل بیرون آمدن موی یک بازیگر بسیار سخت و دشوار بود.
کارگردان مختارنامه میخواست در این صحنه دوربین روی سرهای توابین حرکت کند و تیغ زدن سرها را نشان دهد. پس لازم بود سرها واقعا با تیغ تراشیده شود. ضمن آنکه تیغ ها نیز باید شکل و شمایلی قدیمی پیدا می کرد. در نهایت در روز فیلم برداری تیغ ها توسط گروه صحنه ساخته شد، اما نتیجه کار چیزی نبود که به راحتی بازیگران بتوانند با آن سرِ دیگر بازیگران را بتراشند.
به همین دلیل گروه چهره پردازی سریال با راهنمایی «مسعود ولد بیگی» طراح چهره پردازی، لباسهای توابین را بر تن کردند و پس از آنکه چهره آنها نیز به توابین شبیه شد و خودشان هم سرهایشان را تراشیدند، وارد صحنه شدند و با دقت فراوان در مقابل دوربین شروع به تراشیدن سرهای حدود 15 بازیگر اصلی و 50 هنرور کردند. انجام این کار برای اغلب بچه های گروه چهره پردازی سخت و دشوار بود.
صحنه ها قابل تکرار نبود، چون بازیگرها موی خود را از دست می دادند و دیگر نمی شد صحنه تیغ زدن سر آنها را از نو فیلم برداری کرد. این صحنه برای بچه های گریم بسیار پر استرس و پر هیجان بود.

امین دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

سلام استاد و سلام دوستان
سلمان جان تو بهترینی
به حضرت موسی علیه السلام وحی رسی که آیا می دانی چرا احمق را روزی می دهیم؟
عرض کرد: نه پروردگار من.
خطاب آمد: برای آنکه عاقل بداند طلب روزی به حیله و تدبیر نیست!
**********
پادشاهی با غلامی که هرگز دریا را ندیده بود، سوار کشتی شد.

غلام دچار دریازدگی شد و شروع به گریه و زاری کرد. هیچ کس نتوانست او را با حرف آرام کند. حکیمی دانا با اجازۀ پادشاه دستور داد غلام را به دریا بیندازند. پس از اینکه مدتی دست و پا زد و آب خورد! او را از دریا گرفتند. در اثر این کار، غلام به گوشه‌ای رفت و آرام گرفت.
پادشاه از حکمت کار حکیم پرسید و حکیم پاسخ داد:

قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید

[گلستان، سعدی]
*****************
امام خمینی (رحمة الله علیه) در اولین برخورد با همسرشان چنین گفتند:

آنچه از شما انتظار دارم، عمل به واجبات، ترک محرمات، و در مستحبات اختیارش با شماست، آب هم از شما طلب نمی کنم و در دوران بچه داری دو ساعت به شما کمک می کنم.

چه پر مغز امین!
آفرین

امین دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:16 ب.ظ

پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد.

بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت ازکنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد

حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ... با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط برنمی داشت .
نزدیک غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود ، نزدیک سنگ شد.


بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت و آن را کناری قرارداد.

ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود ، کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد.

پادشاه در ان یادداشت نوشته بود :

" هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی انسان باشد".

امین دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ

مَا لَکُمْ لَا تَنَاصَرُونَ

شما را چه شده است که همدیگر را یارى نمى‏کنید

(صافات - ۲۵)
**************
یارب چو حساب کارم آغاز کنی
وای من اگر گناهم ابراز کنی
خود دانم و تو چه معصیت ها کردم
بیچاره شوم چو مشت من باز کنی
********

در آتشم بیفکن و نام گنه مپرس
کاتش به گرمی عرق انفعال نیست

امین دوشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:28 ب.ظ

یادم می‌آید قبل از این‌که در سمت بازپرس مشغول به خدمت شوم، دادیار اظهارنظر دادسرای جنایی تهران بودم. در آن زمان پرونده‌های زیادی را مورد بررسی قرار می‌دادم و در جلسات دادگاه کیفری استان تهران هم حاضر می‌شدم. در یکی از این جلسات پسر نوجوانی به نام حامد مقابل یک باشگاه بدنسازی مرتکب قتل شده بود.

در دادگاه پسر نوجوان مدعی شد که در آن درگیری، چند نفر در آن میان چاقو داشته‌اند و ضارب او نبوده است. وی مدعی بود که اصلا ضربه‌ای وارد نکرده است.

ادعای این پسر در حالی بود که شاهدانی دیده بودند او به سینه مقتول ضربه زده است. علاوه بر گفته شاهدان، مدارک دیگری هم در پرونده بود که نشان می‌داد این نوجوان قاتل است با این‌که کسی دوست نداشت او اعدام شود اما با توجه به خواسته اولیای دم رای برقصاص صادر شد.

جلسات صلح و سازش زیادی هم برگزار شد اما نتیجه‌ای نداشت و این نوجوان پای چوبه دار رفت. اتفاقی که آن روز هنگام اجرای حکم افتاد جالب بود.

لحظاتی قبل از اعدام، حکم متوقف شد، زیرا پدر پسر نوجوان مدارکی را ارائه کرد که نشان می‌داد وکیل پسرش یک وکیل قلابی بوده است .

باتوجه به آنچه اتفاق افتاد، حکم باید متوقف می‌شد و مراحل قانونی دوباره از ابتدا شروع می‌شد .

اولیای دم آن شب به خانه برگشتند و حکم اجرا نشد. بعد از آن روز آن طور که پدر مجرم می‌گوید، بارها برای کسب رضایت سراغ اولیای دم رفت تا جان پسرش را ببخشند اما آنها حاضر نشدند این کار را بکنند.

اما نکته جالب این بود که پس از مدتی اولیای دم دیگر حاضر نشدند پسر نوجوان را قصاص کنند.

آنها با این اعتقاد که توقف اعدام، کار خدا بوده دیگر برای اجرای حکم پای چوبه دار نیامدند و این نوجوان هنوز زنده است.

فرد متخلف که خود را به عنوان وکیل معرفی کرده بود، تحت تعقیب قرار گرفت.

آن طور که پدر متهم می‌گفت از آنها مبالغ هنگفتی هم پول دریافت کرده بود و آنها بعد از پایان مراحل قضایی متوجه شدند که او یک وکیل قلابی است.

گاهی در پرونده‌ها اتفاقاتی رخ می‌دهد که اولیای دم را از قصاص منصرف می‌کند. خداوند هر چند فرموده در قصاص حیات است، اما در آیه بعد بر بخشش تاکید و همه را به صلح دعوت کرده است.

پیامبر نیز چنین گفته است و همیشه به گذشت و بخشش توصیه کرده است.

اتفاقی که در این پرونده افتاد هم بسیار عجیب بود و اولیای دم را هم تحت تاثیر قرار داد. ما به مردم توصیه می‌کنیم که در چنین مواردی از قصاص صرف‌نظر کنند، زیرا لذتی که در گذشت هست در انتقام نیست.

محمدرضا حیدری - بازپرس دادسرای جنایی تهران

خدا آخر و عاقبت همه ما را به خیر کند.
آمین

امین سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:44 ق.ظ

فقر یعنی چی؟

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ۵ ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال ...

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛

فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که ...و هنوز ونیز و برج ایفل رو ندیده باشی؛

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که ...

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛

فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و هابیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه

امین سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:51 ق.ظ

استاد سلام دوستان سلام
از راه دور به خانم دکتر پیوندی و حسین و پارسای عزیز سلام می کنم سلامی با آرزوی سلامتی روز افزون
ممنون از لطفی که به من دارید و ممنون از جوابتون اگر چه به نسبه با شما هم عقیده ام اما چون فرمودید بحث اختلاف نظرم را هم عرض می کنم
شاید این دو دو روی یک سکه باشند و اصولا فضائل و رذائل اخلاقی تابع ظرفیت طرفین-هنجار اجتماع و عقایدی که خط قرمزهای اخلاقی ما را در اجتماع بیان می کنند می تواند باشد به نظرم آدم خودپسند یا نیست یا اگه هست مریضه که باید درمان بشه خوب شما از رف یه آدمی که مریض است ناراحت می شید؟ من به دیده ترحم نگاه میکنم و سعی میکنم با حل کردن مسئله مریضی رو برطرف کنم
به نظرم همه چی نسبیه ما بشر خوب و یا بد عمل خوب و یا بد نداریم من جلوی استاد درس پس می دهم اگه نماز عمود دین ماست و با کوچکترین شرک و ریایی این عمل پسندیده میشه گناه کبیره (نمی گم نماز قبول نیست می گم گناهه) و اگه درست باشه این حرف که ارزیابی شرک درست مثل دیدن مورچه سیاهی که در شب سیاهی روی سنگ سیاهی راه میره سخته با عرض شرمندگی باید بگم من یکی باید جلوی بی نمازها لنگ پهن کنم دوستان رو نمی دونم هر عملی دو رو داره و دقیقا واسه همینه که من یکم گیج گیج می زنم مثل مثالهایی که استاد زد من نمی توانم منکر این بشم کسی که خود پسنده به جاش اعتماد به نفس خیلی بیشتر از کسی داره که اهل غرور نیست آزادی خیلی خوبه اما ویروس پذیره و ویروسشم آنارشیسم اما کسی که آنارشیسم است در بینش اجتماعی می تونه نظرات خلاق تری بده کسی که حسوده حس رقابت رو در جامعه افزایش میده و شاید خط تمایز این دو خطی کشیده شده از ازل نباشه بلکه خطی باشه که دید ما به اون نسبت میده شاید اولین قدم برای یه مجری خوب شدن حس اعتماد به نفس زیاده اما دوستان زیادی رو دیدم که به مجری مورد علاقم (فرزاد حسنی ) می گفتن مغرور و خودپسند {به قولی} مرز بین شجاعت و خریت یه تار موست و کسی که بدیهیات خور رو هر چند وقت یکبار ارزیابی نکنه از ظاهر آدمی خارجه یعنی تار مو رو رد کرده حالا کی شجاعه کی خره؟ (ببخشید بازم تلخی کردم معذرت می خوام)
پر حرفی کردم واسه امروز بسه یا علی

سلام
ممنون
لطف داری
ان شاالله مجالی بود برخی نظرات و تفاسیرم را بعدا می گم.
ممنون ازت

مرتضی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ب.ظ

سلام امین
یه سر به ایمیل ات بزن
یه اس ام اس بده شمارتو داشته باشم
می خوام بهت زنگ بزنم
هم دلم برات تنگ شده و هم کارت دارم
راستی شماره مصطفی صابریان رو داری؟

امین سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 ب.ظ

فکر می کنم که....
لیاقت، ملاک ارتقا

وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا ِلادَمَ ... (بقره، 34)

به ملائکه امر نمودیم بر آدم سجده کنند.
1.لیاقت از سابقه مهمتر است. (فرشتگان قدیمی که سال‌ها خداوند را عبادت می‌کردند، باید برای انسان تازه به دوران رسیده، اما لایق، سجده کنند.) ارتقای سازمانی نیز باید بر مبنای شایستگی و لیاقت باشد و سابقه داشتن، کافی نیست.



عدم انهدام منابع

قالَ إِنَّهُ یقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثیرُ اْلاَرْضَ وَ لاتَسْقِی الْحَرْثَ...(بقره، 71)

پس از آنکه قوم بنی اسرائیل خطایی مرتکب شدند، خداوند فرمود: باید گاوی را ذبح کنند که مشخصات آن گاو را اینگونه بیان فرمود: گاوی که نه زمین را شخم بزند و نه آن را آبیاری کند.

2.در اجرای طرح‌ها، منابع و عناصر فعال تولیدی و اقتصادی نباید منهدم شود. (لاذلول ...و لا تسقی)



پیگیری کارها

وَ لَقَدْ آتَینا مُوسَى الْکِتابَ وَ قَفَّینا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ ...(بقره، 87)

خداوند به موسی، کتاب تورات عطا فرمود و پس از آن پیامبرانی پشت سر هم فرستاد تا دین الهی را تبلیغ کنند.

3.یکی از نکات لازم در راه رسیدن به موفقیت، پیگیری و تداوم برنامه‌ها برای حصول نتیجه نهایی است. (همچنانکه خداوند، پیامبران را پشت سر هم برای دعوت مردم فرستاده است.)



برخورد با متخلفان

وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِی وَ لا نَصیرٍ (بقره، 120)

خداوند خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: اگر از آنها (یهودیان و مسیحیان) پیروی کنی در حالی که راه درست را به تو نشان دادهایم رابطهات با خداوند قطع خواهد شد.
4.پس از ابلاغ وظایف هر فرد، در برخورد با تخلف نباید هیچ تسامح و تساهلی به خرج داد. (همانطور که خداوند حتی نسبت به پیامبرش بدون ملاحظه و با کمال قاطعیت برخورد می‌کند.)

آفرین

امین سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:57 ب.ظ

فکر می کنم که....

تناسب شغل و شاغل، ارتقای پلکانی

وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا... (بقره، 124)

خداوند، حضرت ابراهیم را مورد آزمایش قرار داد و او همه آزمونها را با موفقیت گذراند.

5.برای منصوب کردن افراد به مقامات، گزینش و آزمایش لازم است. (چنانکه خداوند برای انتصاب حضرت ابراهیم به امامت او را آزمود.)
6.پست‌ها و مسؤولیت‌ها باید تدریجاً و پس از موفقیت در مراحل مختلف به افراد واگذار شود. (چنانکه حضرت ابراهیم پس از گذراندن مرحله نبوت و موفقیت در آزمایش‌ها به مقام امامت رسید.)


ارزش و تلاش

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ ...(بقره، 134)

آنها امتی بودند که درگذشتند و دستاورد آنها مربوط به تلاش خودشان می‌باشد و دستاورد شما نیز مربوط به تلاش خودتان است.

7.معیار ارزش گذاری در موفقیت افراد، میزان تلاش آنان است.



نظارت

وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ ...(بقره، 143)

خداوند، خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: و بدین سان شما را امتی میانه‌رو قرار دادیم تا ناظر بر اعمال مردم باشید.

8. مدیریان و رهبران باید بر کارها و عملکرد زیردستان خود نظارت داشته باشند. (لتکونوا شهداء علی الناس)



قاطعیت

الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرینَ (بقره، 147)

خداوند، پس از نزول آیة تغییر قبله به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: حق، آن چیزی است که از سوی پروردگار تو آمده است، پس هرگز به خود تردید راه مده.

9.رهبر باید از قاطعیت و یقین برخوردار باشد، به خصوص وقتی که قانونی را تغییر داده و سنتی را می‌شکند. (فلا تکونن من الممترین)



تشویق و تنبیه

إِنَّ الَّذینَ یکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَینّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ (159) إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَینُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحیمُ (بقره، 160)

خداوند می‌فرماید: کسانی که حقایق هدایت را کتمان کنند، مورد لعنت خدا قرار می‌گیرند، مگر آنکه توبه کنند و کارهای خود را اصلاح کنند که در این صورت ایشان را می‌بخشم زیرا من توبه پذیر و مهربانم.

10.توبیخ بدکاران و پاداش به نیکوکاران، دو رکن ‌اساسی در زمینه ‌سازی رشد و اصلاح نادرستی‌ها در سازمان است. (یلعنهم الله ...انا التواب الرحیم)



رویه‌های سازمانی

قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَ وَ لَوْکانَ آباؤُهُمْ لایعْقِلُونَ شَیئًا وَ لا یهْتَدُونَ (بقره، 170)

هنگامی که به آنها گفته می‌شود: از راه خدا پیروی کنید، می‌گویند: ما از آن راهی که نیاکانمان پیروی کردند دست بر نمی‌داریم در حالی که ممکن است گذشتگانشان چیزی نمی‌فهمیدند و به خطا رفته باشند.

11.رویه‌های سابق سازمانی ممکن است نادرست باشد، لذا پیروی از راه و روش و منش مدیران سابق اگر همراه با استدلال و تعقل نباشد، قابل پذیرش نیست.


امین سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ب.ظ

اگر به نامه رئیس‌جمهور پاسخ می‌دادم "حرام شرعی " بود.

رئیس مجلس آقای لاریجانی گفت : چندی پیش که خدمت مقام معظم رهبری بودیم ایشان نهی کردند که روسای 3 قوه نسبت به هم به طور علنی چیزی را مطرح کنند که باعث تشویش افکار عمومی افراد شود، بر این اساس من احساس کردم اگر پاسخی دهم حرمت شرعی دارد، لذا در این خصوص چیزی نگفتم و قصد هم ندارم که چیزی بگویم.

لاریجانی تاکید کرد: تا وقتی که نظر رهبر انقلاب آن چیزی است که ذکر کردم به نظر من خلاف شرع است که روسای قوا نسبت به هم مطلبی را علنی عنوان کنند.

امین چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ

((نمی دانم))

نمی دانم که دارا از چه راهی === رسد تا اوج شاهی

غنی گردیده در یک سال و ماهی=== خدایا تو گواهی

نباریده زر و سیم از فضایش === قدر گشته قضایش

به خارج میشود هرساله راهی === نه سالی بلکه ماهی

نگویند از کجا آورده­ای تو=== الا ای دزد پر رو

نه دیوانخانه و نی از سپاهی === نه کتبی نی شفاهی

دریغا مردم نادار پرکار=== به درد و غم گرفتار

زند سگدو سرشب تا پگاهی === بساطش نیست آهی

بود هشتش گرو نه هماره === نباشد راه چاره

به خواب خویش بیند مرغ و ماهی === شود کیفور گاهی

برایش نان خالی گشته نایاب ===به صف ها رفته در خواب

خداوندا ضعیفان را پناهی=== الهی یا الهی

الا ای سارق اموال مردم=== تو ای افعی بی دم

گمان داری رهیدی از گناهی=== روی آخر به چاهی

شوی روزی گرفتار عدالت=== تو ای منفور ملت

بگیرد دامنت را اشک و آهی=== نداری هیچ راهی


***********************
سـالها دل طلب ماهی دریـا می کرد
ماهی ازون برون و قزل آلا می کرد

چشـم من گریه کنان گفتا کبابم کردی
دست سـماک بـدیـدم که نگاهم کردی

خورده چشم من و ماهی به هم چون گره
ماهی گفـتا آهای بپّـا که هوشت نپـره

قیمتم قدری گران است و تو جیبت خالی
گـرچه در نـزد همـه پـز تـو بـاشد عالی

من خوراک تـو نبـاشم برو ای مرد فقیـر
تو که بی پولی بـرو گوشه دنجی و بمیر

گفته ماهی سخنی و جگـرم کرده کبــاب
حالی با فکر به من مدتی کشـکی بساب

از تو ای آب خروشـان من شـکایت دارم
بهــر آن مـاهی نابت دائمــاً بیــــمارم

آی گرانی به خدا عرصـه به ما تنگ شده
حاجی ارزونی بیـــا کمیت ما لنگ شــده

ماهی جان بهـر غنی خوردنت راحت بادا
وعــده دیـدن مـا تـا بـه قیـــامت بـادا

امین چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ق.ظ

اتل متل زباله
گاو قلی باحاله
هم شیر داره هم آستین
شیرشو بردن فلسطین
بگیر یک زن راستین
اسمشو بگذار حکیمه
که چادرش ضخیمه
*********
روزگارم گله مندی شده است

من بگیرم تو بخندی شده است

ازدلم یاد نکردی شاید

عشق هم سهمیه بندی شده است
**********
آنکـــــــه دائم هوس سوختن مـــــا می کرد
" کـــــــاش بنزین مرا نیـــــز مهیّــــــــــا می کرد!
پمپ بنزین و صف و کارت و منِ پیت به دست...
" کــــــاش می آمد و از دور تماشا می کرد...

امین چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ق.ظ

خواندن بخشی از یادداشت های یک شهید شانزده ساله به نقل از وبلاگ یاد لاله ها شاید برای لحظاتی ما را به فکر فرو برد که کجاییم و چه می کنیم:

راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده، می نویسد: در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید شانزده ساله پیدا شد که گناهان هر روزش را در آن یادداشت کرده بود.


گناهان یک روز او عبارت بودند از:


• سجده نماز ظهر طولانی نبود.
• زیاد خندیدم.
• هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد.


راوی در سطر آخر افزوده بود که: دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم... !

امین چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ق.ظ

پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت امدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت
دعا کن مدرکت جعلی نباشد
زدانشگاه هاوایی نباشد
وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
اس ام اس زد از انجا سوی لیلی
که می خواهم تورا قد تریلی
دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فکس
چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی
*******


امون از موشهای اهل تهرون

که همتاشون نباشه توی ایرون

همون موشای هیکل قد گربه

بادی بیلدینگ کار وچاق وفربه

همونها که رها هستند وآزاد

کنیم از دست آنها داد وفریاد

دهند جولان در کوی وخیابان

تو پنداری که باشند در بیابان

ره رفتن بروی ما ببندند

بایستند وبه ریش ما بخندند

بگویند آدمای غیر لایق

که معروفید در کل خلایق

شما در محو موشان ناتوانید

چگونه اشرف خلق جهانید

***********
پریشبا قرار بودش خستگی از تن بکنیم

حالا که ماشین خریدیم بریم یه چرخی بزنیم

پریشبا قرار بودش با هم بریم یک سفری

مونده بودیم کجا بریم ؟ از این وری یا اون وری ؟

عیال می گفت: اصغر آقا بهت بگم بی حرف پیش

یه خورده ای خرید دارم باید بریم به سمت کیش!

علی می گفتش:بابا جون نزن تو دیگه ضد حال!

حالا که ماشین خریدی ما رو ببر سمت شمال !

ننم می گفت: خیر ببینی بیا بکن محبتی

ما رو ببر به شهر قم تا بکنیم زیارتی!

غزل می گفتش : بابایی می شه بریم به اصفهان

می شه بریم با همدیگه تا ببینیم نصف جهان !

تو این میون یکهو دیدم تلویزیون داره میگه:

بنزین از امشب آقا جون سهمیه بندی شد دیگه!

اگر می خواین تا که بدیم ما به شما سهمیه تون

فردا بیارین همگی با خودتون قطره چکون !

از این به بعد هم همگی تو خونه هاتون بشینین!

یا قصه های جزیره یا اینکه یانگوم ببینین !

انگاری یک سطل آب یخ یکدفعه ریخت رو سرمون !

اون که می گفت اخبارشو ما می زدیم تو سرمون !

...
فقط نگفت با این سه لیتر

کجا بریم ؟ تا طرقبه

امین چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:02 ق.ظ

سلام استاد وسلام دوستان آقا مرتضی ممنون -حتما تماس می گیرم عزیزم من یه شماره قدیمی از ایشون باید داشته باشم حالا اگه به کارت بیاد این شماره که عالیه یا علی

تفویض مسؤولیت

لا تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاّ وُسْعَها ... (بقره، 233)

همه بهاندازه توانشان مکلف هستند.
12.تفویض مسؤولیت به زیردستان باید بر اساس توانایی‌هایشان باشد و به همان مقدار از ایشان انتظار داشت.



علم و توانایی، شفاف سازی

قالَ إِنَّ اللّهَ اصْطَفاهُ عَلَیکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ... (بقره، 247)

قوم بنی اسرائیل به پیامبرشان گفتند: فرمانده ای برای ما مشخص کن تا به جنگ حاکم ستمگر برویم. پیامبرشان گفت: خداوند، طالوت را به فرماندهی شما برگزید زیرا توان علمی و جسمی لازم برای این مسؤولیت را دارد.

13.قدرت علمی و توانایی جسمی برای انجام مأموریت، دو شرط لازم و ضروری است.

14.داشتن توانایی علمی مهم تر از توانایی جسمی است. (ابتدا کلمه علم آمده سپس جسم)

15.اعلم بودن، در گزینش یک اولویت مهم است.

16. رهبر و مدیر باید زیر دستان خود را توجیه کند و ابهامات را برطرف سازد. (چنانچه پیامبر بنی‌اسرائیل دلیل انتخاب طالوت به فرماندهی را به وضوح بیان کرد.)



ارزیابی عملکرد

قالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنّی... (بقره، 249)

هنگامی که لشگر بنی اسرائیل حرکت کرد، (طالوت) به سربازان خود گفت: رودخانه-ای در بین راه است که هرکس از آن آب بنوشد، دیگر در سپاه من جایی ندارد.

17. مدیر باید نیروهای کارآمد را از نیروهای ناکارآمد جدا نماید تا بتواند نیروهای غیر مفید را از مجموعه طرد کند، زیرا حضور آنها باعث سست شدن سایر نیروها می‌گردد.



توجه به کارکنان

وَ قُلْ لِلَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ اْلامِّیینَ ... (آل عمران، 20)

خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: به اهل کتاب (دانشمند‌ها) و عوام مردم بگو: ...

18.باید به تمام افراد سازمان توجه داشت هم به سطوح مدیریتی و هم به عامّة کارکنان. کارکنان باید بدانند که مهم هستند و نقش تعیین کننده ای در سازمان دارند و این اهمیت را در توجه و عنایت مدیر، احساس کنند.

ایمان

لا یتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ ... (آل عمران، 28)

نباید سرپرست مؤمنان از غیر خودشان باشد.

19.در جامعه اسلامی، ایمان داشتن شرط اصلی برای انتخاب سرپرست است و اصولاً پست‌های کلیدی نباید به افراد بی ایمان واگذار شود، چون امکان سوء استفاده در این سمت‌ها فراوان است.



آگاهی از گذشته

وَ یعَلِّمُهُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ (آل عمران، 48)

خداوند به حضرت عیسی کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموخت.

20.بشر در هر برهه از زمان باید از حوادث و قوانین گذشته آگاه باشند و بدانند در گذشته چهاتفاقاتی در سازمان رخ داده و چه مقرراتی وضع گردیده است. (چنان که خداوند به حضرت عیسی، تورات را که قوانین گذشته بود، آموخت.)

امین چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:23 ب.ظ

سلام استاد و سلام دوستان

مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند!




می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی.

مادرم گفت: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی!

پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی

گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم.

گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی.

گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من.

گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!

گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد.

گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی.

گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟



و...



می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید.

دخترم گفت: چه شده؟... گفت: مردم چه می گویند؟

مُردم، برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت.

خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند.

اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.

حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟

مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند!

سلام امین (راستی اون شعر زیبای در حال و هوای عبیدت را دارم چند بیتی اضافه می کنم دیر شده ببخش)

اما راجع به این مطلب جذابت:

کیست که پند بپذیرد و کیست که عمل کند؟!

امین چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:25 ب.ظ

می‌شود در خلوت، به دلمان رجوع کنیم و ببینیم آیا از خودمان هم آماری داریم یا نه؟




این ماه که شروع شد، باز هم سراغ تقویم روی میزم رفتم. بله باز هم سخن از تقویم شد و خوب است آنها که از این تقویم دل‌خوشی ندارند و آن را نشان گذر سریع زمان و به تبع آن عمر عزیز می‌دانند، از حالا بدانند و اگر حوصله خواندن این چند سطر را ندارند، نخوانند.
به هرحال سراغ تقویم رفتم و دیدم نخستین روز این ماه، روز «آمار و برنامه‌ریزی» نام دارد. دیدن همین نام، مرا به فکر فرو برد.

شاید خیلی‌ها این روز را روزی متعلق به بخش‌های خاصی از جامعه بویژه دولتی‌ها بدانند، جاهایی مانند سازمان آمار یا معاونت برنامه‌ریزی و... برای ارائه عملکرد یا سخن از برنامه‌ها و آنچه در دست اقدام دارند.

اما شاید بتوان جور دیگری هم به این روز یا بهتر است بگوییم به این نام نگریست. شاید بتوانیم به بهانه این نامگذاری ـ هر چند که چند روزی هم از آن گذشته باشد ـ از خودمان شروع کنیم.

دوستی دارم که هر وقت در جمعی حاضر باشد و از کسی که غایب است، صحبت به میان آید بلافاصله می‌گوید: می‌دانم، آمارش را دارم...

به نظرم رسید می‌شود در خلوت، به دلمان رجوع کنیم و ببینیم از خودمان هم آماری داریم؟

ببینیم درصد بیکاری و کم کاری‌هایمان بالا رفته یا پایین آمده؟

ببینیم آمار و ارقام کتاب و نشریه خواندن و فیلم دیدن‌مان چگونه است؟

ببینیم در یک سال یا یک ماه گذشته، چقدر رفته‌ایم و چه میزان مانده‌ایم؟

ببینیم آمار دوستی‌ها و دوست‌داشتن‌ها چگونه است؟

ببینیم با دلمان چند درصد روراست بوده‌ایم؟

خلاصه ببینیم چه کرده‌ایم و چه نکرده‌ایم؟

اصلا چه خوب می‌شد اگر ما آدم ها هم مانند اصناف یک سال مالی برای خودمان داشتیم و یک روز آخر سالی که به حساب خودمان می‌رسیدیم، چه خوب می‌شد دفتر روزانه‌ای داشتیم برای ثبت آنچه هر روز انجام می‌دهیم و دفتری برای ثبت کلیات.دفترهایی محرمانه که کسی به آنها دسترسی نداشت، جز خودمان به هنگام حسابرسی!

اما این رسیدگی ـ اگر بپذیریمش ـ فرقی اساسی با حساب و کتاب تجار و شرکت‌ها دارد، آنجا باید همه چیز علنی و رو باشد، باید یکی دیگر بیاید و دفترها را بررسی کند، تاجر یا مدیر مالی باید پاسخگوی یک مامور باشد که می‌آید تا خطایی از آن چه ثبت شده بگیرد.

اما اینجا باید دفتر و دستک دلمان را برداریم و برویم در خلوتی، در یک پستویی که هیچ کس نباشد، خودمان باشیم و خودمان و خودمان و به حساب خودمان برسیم. به قول آن دوست، آمار خود را بگیریم تا ببینیم چه کاره‌ایم.

تا ببینیم هر روزمان چگونه گذشته، تا ببینیم چه کرده‌ایم و چه نکرده‌ایم.

راستی چه خوب می‌شد اگر می‌توانستیم این گونه باشیم و این چنین عمل کنیم.

یادمان نرود که بالاخره روزی باید حساب و کتابی پس بدهیم، چه خوب که پیش از آن امتحان، آماده باشیم.یادمان نرود، دفتر و دستک دلمان را هم ورقی بزنیم. یادمان نرود.

استاد پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:32 ق.ظ

بچه ها سلام
این مطالب را از وبلاگ بر و بچه های کامپوتر ۸۸ با اجازه خودشان برداشته ام.
البته آنها نیز مرجع را گفته اند.
سعی کنیم بدون حساسیت و جبهه گیری بخوانیم. بازخورد بگیریم و این به معنی قبول یا رد کامل حرفهای نویسنده نیست.

ممنون
استاد

به نقل از کتاب ”همه آدمهای شاه”

نوشته استیون کینزر



انگلستان در سال 1329 گروه تحقیقاتی را تشکیل می دهد تا علت و زمینه های بحران در ایران را پیدا کند.

از جمله پژوهش در مورد روانشناسی ایرانیان بوده، که یک دیپلمات انگلیسی بعد ازتحقیق اینگونه ایرانیان را توصیف می کند :

· “ ریا کاری بدون دستپاچگی،

· اعتقاد به قضا و قدر،

· اهمیت ندادن به زجر کشیدن …

· ایرانیان عادی تو خالی و بی اخلاق و همیشه مشتاق قول دادن در قبال کارهایی اند که قادر به انجام دادنش نیستند ویا اصلاً قصد انجام دادنش را ندارند.

· اهل طفره رفتن،

· فاقد انرژی و استقامت،

· اما تابع قدرت و انضباطند.

· بالاتر از همه، از توطئه و تبانی لذت می برند

· و هر زمان که منافعشان حکم کند، به آسانی از اعمال غیر اخلاقی تبعیت می کنند.

· ایرانی دروغگویی ماهر است،

· اما انتظار ندارد که گفته هایش را باور کنند.

· ایرانیها در زمینه های فنی به راحتی معلوماتی سطحی کسب می کنند و خود را متقاعد میسازد که به معلوماتی عمیق دست یافته اند.”



تحقیقات انگلیسی ها در مورد ایرانی ها زمانی جوابی غیر از این خواهد داد که هر یک از ما تصمیم بگیریم در مقابل این عادات زشت ریشه دار تاریخی مان مقاومت کنیم و هزینه اش را بپردازیم

سعی کردن برای تغییر عرف یعنی در خلاف جهت جریان رودخانه شنا کردن.

آیا ما آدم های مبارزی هستیم؟

امین پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ

برای آمدنت انتظار کافی نیست
برای آمدنت انتظار کافی نیست

دعا و اشک و دل بیقرار کافی نیست

خودت دعا بکن ، ای نازنین که برگردی

دعای این همه شب زنده دار کافی نیست

---------------------------------------------

الا که راز خدایی ،خدا کند که بیایی

تو نور غیب نمایی ،خدا کند که بیایی

شب فراق تو جانا خدا کند به سر آید

سر آید و تو برآیی ،خدا کند که بیایی

دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید

الا که هستی مایی ،خدا کند که بیایی
********

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشم‌هایت

این چشم‌های ما کمی تقوا بگیرد

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما

آرام راه ساحل دریا بگیرد

اقا بیا تا کی دو چشم انتظارم

شب‌های جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت

تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد

اقا خلاصه یک نفر باید بیاید

تا انتقام دست زهرا را بگیرد




امین جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:14 ق.ظ

هیچ وقت دقت کرده اید چرا........

1. چرا راننده ها زیر بارون دلشون فقط برای زنها می سوزه؟

2. چرا ...
3. چرا بارون میاد، ترافیک میشه؟

4. چرا تو خونه ۴٠متری ال سی دی ۵٢ اینچی میذارن؟

5. چرا به هرکی مسن تره بیشتر اعتماد می کنن؟

6. چرا از در که میخوان رد بشن تعارف میکنن ولی سر تقاطع به هم رحم نمیکنن؟

9. چرا تو اتوبان وقتی به ماشین جلویی می رسند چراغ میدن؟

11. چرا قبل از ازدواج دنبال پول طرف مقابلن نه اخلاقش؟

12. چرا بعد از ازدواج دنبال اخلاق طرف مقابلن نه پولش؟

13. چرا همه دوست دارن از این کشور برن؟

14. چرا اونهایی که رفتن می خوان برگردن؟

15. چرا روز پدر همه لباس زیر کادو می خرند؟

16. چرا مردها روز زن فقط طلا و ادکلن کادو می خرند؟

16. چرا مردها مناسبتهارو فراموش میکنن؟

19. چرا باجناقها هیچوقت از هم خوششون نمیاد؟

20. چرا زنها بچه برادرشون رو بیشتر از بچه خواهرشون دوست دارند؟

21. چرا پدر دخترها تو خواستگاری کمتر از همه حرف می زنن؟

22. چرا مراسم ختم ساعت ۴ بعد از ظهر تشکیل میشه؟

24. چرا زنها نمیتونن ماشین پارک کنن؟

25. چرا زنها تو هر مهمونی نباید لباس تکراری بپوشن؟

26. چرا تو مهمونی اگه موز بخورن بی کلاسیه ولی سیب و پرتغال نه؟

27. چرا هر رابطه ای یا باید مخفی باشه یا به ازدواج ختم بشه؟

29. چرا اگه دوستمون ماشین و خونه بخره ما چشمامون در میاد؟

31. چرا با اینهمه شاعری که در طول تاریخ دارن تذانه ها رو مریم حیدرزاده میگه

32. چرا با موسیقی سنتی شون نمیشه رقصید؟

33. چرا سه تار سه تا تار نداره؟

34. چرا قرارداد کارمندی رو کارفرماها تنظیم میکنن؟

35. چرا اکثر ماشینها یا سفیدن یا سیاه یا نقره ای؟

36. چرا نمیشه با کت و شلوار کتونی پوشید؟

37. چرا ...

38. چرا زنها وقتی ابرو بر می دارن روحیشون بهتر میشه؟(چه ربطی داره ابرو با روحیه؟)

39. چرا زنها لوازم ارایش رو روی شصتشون تست میکنن؟ چرا مثل کرم پشت دستشون نمی زنن؟

40. چرا زنها وقتی رژلب می زنن گردنشون رو به سمت آینه دراز می کنن؟



41. چرا مردها فرق آرایش ۵٠ هزارتومنی با آرایش ١.۵ میلیون تومنی رو نمیفهمن؟

41. چرا زنها 256 رنگ رو با اسم بلدن درحالیکه در طبیعت 10-12 رنگ بیشتر وجود نداره؟
42. چرا کادوهای عروسی رو یه روز بعد از عروسی (پاتختی) می دن؟

43. چرا داماد باید برقصه ؟

46. چرا مردم تو تاکسی راجع به سیاست صحبت میکنن؟

47. چرا وقتی یه چیزی خوبه میخایم صاحابش بشیم؟
48. چرا وقتی خانومها به تقاطع می رسن بجای ترمز رو گاز فشار میارن؟

49. چرا قسمت مردانه اتوبوس بزرگتر از قسمت زنانه است؟

50. چرا تو اتوبان دست انداز میذارن؟



51. چرا کسی برای صبحونه کسی رو مهمون نمیکنه؟

52. چرا پشت کامیونها شعر می نویسن ؟

53. چرا تو هر کوچه ای بجای یکی چندتا تکیه هست؟

54. چرا سر عقد عروس دفعه سوم میگه بله؟

55. چرا آدمها وقتی عکس میگیرن روپنجه بلند می شن؟

56. چرا با اینکه همه فضولند از فضولی بدشون میاد؟

57. چرا راننده تاکسی ها از همه بدتر رانندگی میکنن؟

58. چرا مردها ترجیح میدن گم شن اما آدرس نپرسن؟

59. چرا با پیتزا دوغ نمیخورن؟

60. چرا با اینکه میدونی چرت و پرت می گم مطلبو تا آخر می خونید؟

و هزاران چرا باقی مانده هنوز...

امین جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ق.ظ

استاد سلام یه مقدار تو دهه فجر سر من شلوغه شرمنده

اما در کل استاد عزیزم اگر اجازه بدهید تا اطلاع ثانوی من کلبه نداشته باشم و این آخرین کلبم باشه و به صورت مهمان به کلبه های دیگه سر بزنم ممنون میشم

آخه اگر چه من (در حد خودم) این دفعه کامنت زیادی رو در کلبم گذاشتم اما راستش واسه این بود که نمی خوستم کلبه جدید سرد بشه و از شور بیفته
اگر بنده رو از کلبه جدیدتر معاف کنید ممنون میشم.
*******
ملت مصر بداند که اگر قیام کند بر خلاف مبارک، همانطوری که ایران قیام کرد- آنجا هم پیروزخواهد شد.
صحیفه امام ج۱۵ ص ۲۸۵
من امیدوارم که ملت هاى دیگر هم توجه بکنند و اقتدا بکنند به این ملت ایران. ملت مصر اعتنا نکند به این حکومت جائرى که اعلام مى‏کند که ما هرکس اسم از اسلام ببرد سرکوب مى‏کنیم. بدانند که اسلام در مصر در خطر است و واجب است بر زن و مرد مصرى که قیام کنند و این حکومت فاسد را، که از اول اعلام جنگ با اسلام داده است، سرکوب کنند.
صحیفه امام جلد ‏۱۵، صفحه ۳۱۸
*******
...

به نام خدا
سلام امین
من می دانم و برای همین از تو ممنونم
چشم
کمتر بنویس امین!
ما هر چند لذت می بریم اما آن قدر خودخواه نیستیم که بخواهیم اذیتت کنیم.
اما امین کلا نرو لطفا
باش.
هر وقت عشقت کشیدو وقت داشتی بنویس

ممنون

امین جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ب.ظ

سلام استاد و سلام دوستان
استاد ممنونم از لطفتون -به چشم

« دوست دارم شمع باشم دردل شبها بسوزم»
گر تو هم با من نسوزی من خودم تنها بسوزم
قبض برقم آمده دیشب ، فیوزم را پرانده
حال دانستی چرا تصمیم دارم تا بسوزم؟
شمع ارزان است و روشن می کند کاشانه ام را
میل دارم در اتاق خواب تا فردا بسوزم
همسر دلبند من هم گفت با ناز و کرشمه
می توانم مثل تو من هم همین حالا بسوزم
گفتمش برق اتاق خواب با من ، پس تو باید
هال را روشن کنی تا من نه در هر جا بسوزم
دخترناز پدر گفتا که من هم دوست دارم
شمع باشم، هر کجا گفتید بی اما بسوزم
گفتمش چون دختری فهمیده و دلسوز دارم
دوست دارم تا برای دختر بابا بسوزم
خانه را هم گرم خواهم کرد با شمع وجودم
تا نه از قبض زیاد گاز در سرما بسوزم
لیک می ترسم که از شمع وجودم گرم سازم
خانه را آنقدر تا از شدت گرما بسوزم
می شود با شمع جانم پخت و پز بنمایم ، اما
دوست دارم تا برای پختن پیتزا بسوزم
می توان حمام را با شمع، چون شیخ بهایی
گرم سازم آن چنان که از سر و از پا بسوزم
مفت چنگم می شود یارانه های برق و گازم
لیک از قبض گران آب مان در جا بسوزم
آب در لوله ولی از شدت نرخ گرانش
مثل یک تشنه کنار ساحل دریا بسوزم
دوست دارم شمع باشم روی هر کیک تولد
تا زمانی که کنندم فوت ، بی پروا بسوزم
دوست دارم موقع تحویل سال کهنه با نو
شمع روی سفره باشم چند ساعت تا بسوزم
دوستی می گفت گرچه دوست می دارم ندا را
لیک عشقم می کشد در خانه ی سارا بسوزم
گفت با «جاوید» روزی مرد ترسو وخسیسی
دوست دارم شمع باشم تا ابد ،اما نسوزم
شعر از جاوید

سلام امین توانا
ممنون

امین جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ


باز هم قصه ی، من قصه ی کم حوصله هاست

درددل می کنم این بار که وقت گله هاست

جاده ها نیز مرا از نفس انداخته اند

پای من خسته ی پیمودن این فاصله هاست

این طرف تاول پاهای زمین گیر من است

آن طرف خط غبار گذر قافله هاست

خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است

گریه هم پاسخ تلخی به همین مسئله هاست

تا فراموش شدن مانده ام و می مانم

مرگ پایان من و قصه کم حوصله هاست
سهراب سپهری
*********

رحیمی نژاد شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:28 ب.ظ

سلام آقا امین
آقا امین من یک شنبه ها می رم پژوهشکده ی معلمان و تفسیر می خونم اونجا به اینترنت هم دسترسی دارم (لذتش در مجانی بودنشه پول تلفن خونه اینقدر زیاد شده که من دیگه شرمنده ی بابام شدم ) فردا کل مطالب کلبتونو می خونم و نظر می دم از اول تا آخر . کاش امروز یک شنبه بود:-)

معماری پناه شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ب.ظ

اثری از کیوان هاشمی به یاد فریدون فروغی:


کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

کوک کن ساعتِ خویش !
که مـؤذّن ، شبِ پیـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب ...

کوک کن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
که سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین دیر برمی خیزند

کوک کن ساعتِ خویش !
که سحر گاه کسی
بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی

کوک کن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این کوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

کوک کن ساعتِ خویش !
ماکیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

کوک کن ساعتِ خویش !
که در این شهر ، دگر مستی نیست
که تو وقتِ سحر ، آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،
و در این شهر سحرخیزی نیست
و سـحر نـزدیک است .....










امین شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ب.ظ

سلام بر استاد عزیز و دوستان بهتر از گلم
خدایا بارالها به من پولی عنایت فرما تا برای خانم رحیمی نژاد adsl بگیرم و ایشان را کمک کنم برای استفاده از اینترنت مجانی تا محلات (پژوهشکده معلم) نرود و سختی نکشد (دعای یک کودک 9 ساله از پشتکوه)
استاد چشمم به این صفحه کامپیوترتا کی جواب و تفسیرتون رو از نظرم در رابطه با دو روی سکه بودن بدی و خوبی میگید ممنونم
*******
نحوه‌ استفاده از مکالمه‌ گروهی تلفن همراه
با این سرویس مشترکان تلفن همراه می‌توانند به‌صورت همزمان با حداکثر پنج مشترک مکالمه کنند، به صورتی که تمامی افراد حاضر در این تماس امکان صحبت و شنیدن صدای یکدیگر را داشته باشند.
مشترک می‌تواند تماس‌های ورودی و خروجی خود را به مکالمه گروهی اضافه کند؛ هدف از راه‌اندازی این سرویس امکان ایجاد مکالمه بین چندین تماس با میزبانی مشترک همراه اول است؛ گروه همکاران، هم‌کلاسی‌ها، کارمندان، اعضای یک خانواده، دانشگاهیان، تجار و ... می‌توانند بدون نیاز به حضور فیزیکی در یک مکالمه همزمان گروهی دوستانه یا شغلی شرکت کنند.


هزینه برقراری ارتباط در مکالمات گروهی برای هر تماس به‌طور جداگانه و معادل تعرفه مصوب مکالمات محاسبه و برعهده شخص تماس‌گیرنده است.


در صورتی که مشترک (الف) بخواهد مشترکان (ب) و (ج) را به مکالمه گروهی دعوت کند، اول مشترک (الف) با مشترک (ب) تماس گرفته و تماس با وی را در حالت HOLD قرار می‌دهد؛ سپس مشترک (الف) با مشترک (ج) تماس گرفته و با استفاده از منوی گوشی خود و با انتخاب گزینه CONFERENCE تماس‌های (ب) و (ج) را به مکالمه گروهی تبدیل می‌کند.


با توجه به این‌که در این وضعیت مشترک (الف) دو تماس برقرار کرده است هزینه این تماس‌ها را طبق تعرفه پرداخت می‌کند.

سلام امین عزیز
می شود لطفا سوالت را دوباره کپی پیست کنی یا آدرسش را دوباره بدهی؟!
ممنون

امین شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:55 ب.ظ

دوستان را دعوت می کنم به دیدن دو فیلم شت پرده فرقه ضاله بهائیت؛ برای دیدن فیلم به آدرسهای زیر مراجعه کنید.

http://www.nedayeenghelab.com/index.php?option=com_content&view=article&id=4054:1389-11-14-04-29-19&catid=108:1389-08-20-05-23-38&Itemid=805

http://www.nedayeenghelab.com/index.php?option=com_content&view=article&id=4055:1389-11-14-06-19-42&catid=108:1389-08-20-05-23-38&Itemid=805
********************
" به مبارک گفتند: امروز که آخرین روزیه که با مردم مصر هستی ، چه احساسی داری؟"
مبارک با تعجب جواب داد: وا ! مگه مردم مصر کجا دارن می رن؟
************
جناب احمدی نژاد چنین گفت:قصد ادغام وزارت راه را داریم .
محمود احمدی‌نژاد ظهر امروز (شنبه) در حاشیه بیست وچهارمین جشنواره خوارزمی و در جمع خبرنگاران در خصوص استیضاح وزیر راه و ترابری گفت: استیضاح وزیر راه و ترابری چند نکته مهم دارد که نکته اول در مورد دهه فجر است چرا که معمولاً خادمان مردم را که یک سال شبانه‌روز تلاش می‌کنند را در دهه فجر همه کسانی را که حتی منتقد دولت هستند، انتقادات را کنار گذاشته و یک تشکری از خدمتگزاران می‌کنند، ولی به ما روز اول دهه فجر یک هدیه دادند و بهترین وزیر دولت را گرفتند.

وی با اشاره به روند استیضاح نیز خاطرنشان کرد: 10 روزی که قانون اساسی پیش‌بینی شده حق وزیر است و نمی‌شود با قانون عادی این حق را ضایع کرد. چرا که اساسا تغییری در تعداد استیضاح کنندگان می‌شود، هر روز که تغییر کرد از آن روز بعد وزیر 10 روز مهلت دارد تا ببیند با چه کسانی طرف است و حرف‌شان چیست که در این مورد تا روز آخر 5 لیست ارائه شد وحتی روز آخر لیست عوض شد.

رئیس‌جمهور با تاکید بر اینکه استیضاح وزیر راه و ترابری غیرقانونی انجام شد، اظهار داشت:‌ مجلس می‌توانست این استیضاح را به بعد موکول کند یعنی روزی که اسامی داده شد وزیر می‌توانست 10 روز وقت داشته داشته باشد و بعد از دهه فجر وزیر می‌رفت و پاسخ می‌داد.

احمدی‌نژاد در ادامه سخنان خود در مورد دلیل نمایندگان برای استیضاح وزیر راه و ترابری گفت: اگر این مطالبی که در مورد استیضاح مطرح شد به عنوان ایراد به وزیر باشد صد برابر آن به استیضاح ‌کنندگان وارد است.

وی با تاکید بر اینکه استیضاح وزیر راه و ترابری خلاف قانون انجام شد، اظهار داشت: قصد داشتم این استیضاح را به صورت جدی پیگیری کنم اما چون در قانون برنامه پنجم گفته‌اند که دولت باید تعداد وزارتخانه‌ها را کم و به 17 وزارتخانه برساند بنابراین باید تعدادی از وزارتخانه‌ها ادغام شود و اما چون به این رسیدیم که وزارت راه وترابری را با وزارتخانه‌های زیربنایی ادغام کنیم از پیگیری استیضاح منصرف شدیم وگرنه قابل پیگیری بود.

رئیس‌جمهور در خصوص عملکرد مجلس نیز یادآور شد: در آینده درباره مجلس، ‌نقش و عملکرد آن با مردم صحبت خواهم کرد.

احمدی‌نژاد در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه چه کسی را به عنوان وزیر راه و ترابری معرفی خواهد کرد، تصریح کرد: وزارت راه و ترابری باید با وزارتخانه‌های زیربنایی ادغام شود که این مسیر در حال طی شدن است و به زودی اعلام خواهیم کرد و اگر سرپرستی هم معرفی شود موقتی است.

امین شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:12 ب.ظ

استاد و دوستان این خبر تازه است ساعت ۸ شنبه شب

حسنی مبارک استعفا داد.

به قسمتهای هیجان انگیز فیلم نزدیک می شویم.

امین شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ب.ظ

گنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم
گوشه چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم!

در عکس خود مشاهده کردم به شوق تو
دیدم تو نیستی، زدم آیینه بر زمین!

در جهان بود ازین پیش نشاطی و کنون
ما مکافات کش عشرت آن رندانیم!

بیم هجران در دل معشوق بیش از عاشق است
از گلستان گل پریشان تر ز بلبل می رود!

نمی دانم که را قاصد کنم از محرمان یارب!
به سویش شوق را گر می فرستم دیر می آید

بس که حیران تماشای جمال تو شدم
همچو گل دوختن چاک دل از یادم رفت!

صورت دیوار هم در عالم خود زنده است
هر کسی را جامه هستی به رنگی داده اند

ز سیر گلشن دنیا از آن به خار خوشم
که چیده اند حریفان رفته گلها را!

در دهر هر که هست مهیای جنگ ماست
بر روی ما کسی که ناستاد، رنگ ماست!

در هرچه خوب می نگرم اعتبار نیست
حق با دل من است که امیدوار نیست!

تقصیر فلک نیست که ما بی سر و پاییم
چون ابر پریشانی ما از کرم ماست

چو باد، همسفر خویش را به جا مگذار
رفیق اگر همه بار دل است، وا مگذار

بی طالعی نگر که من و یار چون دو چشم
همسایه ایم و خانه هم را ندیده ایم!

در چمن سوختم از رشک چو دیدم گل را
به همین رنگ قبایی که تو در بر داری!

دانسته سفر کردم و از کوی تو رفتم
تا گوش تو از گریه در آزار نباشد
*********************************
و به قول سهراب:

و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد.
و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون.
و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت.
و اگر خنج نبود، لطمه می‌خورد به قانون درخت
و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی می‌گشت.
*********
روی قبرم ننویسید خل و چِل بوده است

بنویسید که یک عارف کامل بوده است

همه شب تا به سحر - گرچه ریا خواهد شد-

گرم ادعیّه و اذکار و نوافل بوده است

چه دروغی؟ بله؟ کنتور که نمی اندازد

فلذا ذکر نمایید که خوشگل بوده است

ننویسید شپِش ساکن جیبش بوده

بنویسید پر از پول و تراول بوده است

ننویسید که تا رشت نرفته بلکه

دائما" آنتالیا توی سواحل بوده است

ننویسید نرفته است به عمرش کافه

شام شاهانه او نون و فلافل بوده است

ننویسید گرفتاری و بدبختی هاش

سوژه روضه ارباب مقاتل بوده است

صفت شاعر اگر دلخوشی و بیکاری است

بنویسید که او عاطل و باطل بوده است

خود به شغل من اگر گیر زیادی دادند

بنویسید که در میکده شاغل بوده است

قلمش را به دو تا سکه نداده اما

با سه تا سکه به این مسأله مایل بوده است!

طنز او دست کم از ایرج زاکانی! نیست

غزلش تازه تر از سعدیِ بیدل! بوده است

گاهگاهی سخن از رنج خلایق گفته

و در اینجا سخنش زهر هلاهل بوده است

(آنکه باید بخورد، می خورَد و این بدبخت

بیخودی قاطی این جور مسائل بوده است)

عشق اگر نوعی از اچ آی ویِ گاوی باشد

بنویسید جنون داشته، ناقل بوده است

در جهانی که بوَد حجم ریا پانصد گیگ

دل این نفله به پهنای دو پیکسِل بوده است


.... چند تُن شعر از او مانده، رفیقان بخرید

قفسش برده به باغی و دلش شاد کنید!!!

رحیمی نژاد یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ق.ظ

سلام آقا امین
ممنون از لطفتون
آیین عشق بازی عوض شده ست ، خیلی قشنگ بود
من آن درویش شب گردم ، عالی بود
پادشاهی 4 همسر داشت جالب بود
گفتم رحیمی چون آقا مرتضی به شما گفت این خانم رحیمی نژاد بیاد جیغ می زنه
اما من هیچ وقت به شما نگفتم بگید رحیمی نژاد چون یک بار توی شعر رحیمی نوشتید
گفتم شما شاعرید باید محدودیت نداشته باشید اما حالا که تو شعر رحیمی نژاد نوشتید
بازم همون رحیمی نژادم:-)
در حد خودشون خوب کار کردن:- )
مهندس و مدیر خیلی جالب بود
چهار چیز غیر قابل جبران خیلی قشنگ بود حقیقتیست
بازاریابی هم خیلی جالب بود
بچه شتر و فلسفه عالی بود
سقراط عالی بود عالی
پیغام گیر تلفن خیلی قشنگ و تلخ بود گرچه جمله ی آخر دلمو خنک کرد:- )
آیا می دانید؟؟؟؟؟؟؟ هنگامی که شما در حال حمل قرآن باشید ، شیطان دچار درد شدید در سر میشود و هنگام باز کردن قرآن ، شیطان را تجزیه می کند و هنگام خواندن قرآن ، به حالت غش فرو میرود .. و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود ....... و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید دوباره به این پیام را به دیگران ارسال کنید ، شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منحرف کند
نمی دونستم
زمانیکه خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شدند، پیر شدنت شروع می شود...(اشکم در اومد)

تمام راه ظهور تو با گنه بستم، خیلی زیبا بود

چه داری باز مال این و آن بهتر تر است، قشنگ بود

آقا امین حرف از رفتن نزنید دلمون تنگ میشه من دیر آدم هارو می پذیرم و دیر رابطه برقرار می کنم اما بعد هیچ وقت فراموش نمی شن بوی فیروزه ار ترم دو یکی از بهترین دوستام شد در حالی که ترم یک هم هم اتاق بودیم بعدش همیشه با من دعوا داشتن که ترم یک هیچ وقت پیش ما نبودی آقا مرتضی کار کلبه ی مجنون یکش تموم شد بعد تازه من شروع کردم به کلبش رفتن شما هم که تازه کشف شدید و دیگه اگه برید دلتنگ میشیم براتون هیچ وقت نرید به قول استاد باشید حتی اگه کم .
راستی دعای خیلی قشنگی بود :-) حالا ممکنه پول دار بشید؟!!!!!:-)

معماری پناه یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:32 ب.ظ

در زمان حضرت سلیمان علیه السلام ، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدیدی به وجود آمد، به ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمده و از قحطی شکایت کردند و در خواست نمودند تا حضرت سلیمان برای طلب باران، نماز «استسقاء» بخواند. حضرت سلیمان به آنها فرمود: فردا با هم برای انجام نماز استسقاء به سوی بیابان حرکت می کنیم. فردای آن روز مردم جمع شدند و به سوی بیابان حرکت کردند، ناگهان حضرت سلیمان علیه السلام در راه مورچه ای را دید که پاهایش را روی زمین نهاده و دست هایش را به سوی آسمان بلند نموده و می گوید: خدایا ما از مخلوقات تو هستیم، و از رزق تو بی نیاز نیستیم، ما را به خاطر گناهان انسان ها، به هلاکت نرسان. حضرت سلیمان علیه السلام رو به جمعیت کرد و فرمود: به خانه هایتان باز گردید، خداوند شما را به خاطر «مورچگان» سیراب کرد. در آن سال آن قدر باران آمد که سابقه نداشت.

امین یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام استاد عزیز

سلام مرتضی جان من باید وقت کنم به شما تماس بگیرم

سلام خانم رحیمی نژاد من رفتنی نیستم چون حس میکنم نگاههای ما به صندوقچه و نگاههای همه دوستان به هم در صندوقچه اعتیاد آور است (خدا رو شکر که من معتادم )
شرمندم کردید ممنونم از بارش نگاه و کلامتون در کلبه ام لذت بردم همیشه خندان باشید
سلام خانم معماری
ممنونم از کامنتهاتون عالی بود عالی مرسی یا به قول پوارو مقسی ( البته استاد بهتر می تونن این کلمه رو تلفظ کنن)

راستی استاد یه سوال یادمه اون موقع پی استادتون می گشتید و می گفتید جواب pm هاتون رو نمی دند و می ترسیدید که خدا نکرده .... از استادتون خبر دارید؟
*************
به شخصه امام خمینی رو به عنوان شخصیتی که اطلاعاتی ورای اطلاعات بشری داشتم قبول دارم (شاید نظرم درست نباشه) اما در کتابهای زیادی پیش بینی های محقق شده امام ثبت شده است آخرین پیش بینی ایشان در مورد مصر بود که اگر اشتباه نکرده باشم در کامنتهای قبلی آوردم

اما آخرین وعده صادق حضرت روح الله چه زمانی محقق خواهد شد؟ "پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق می شویم، در اینجا حکومت اسلامی تشکیل می دهیم و پرچم را به صاحب پرچم می سپاریم." اینها عبارت‌هایی است که حجت‌الاسلام ری شهری به نقل از دکتر بشارتی در کتاب خاطرات خود نقل کرده است. محمد بشارتی در تعریف این خاطره خطاب به آقای ری شهری می گوید: «در تابستان سال 1358 هنگامی که مسئول اطلاعات سپاه بودم، گزارشی داشتیم که آقای کاظم شریعتمداری در مشهد گفته است من بالاخره علیه امام [خمینی] اعلام جنگ می کنم. خدمت امام رسیدم و ضمن ارائه گزارشی، خبر مذکور را هم گفتم. ایشان سرش پایین بود و گوش می داد، این جمله را که گفتم، سر بلند کرد و فرمود این ها چه می گویند؟ پیروزی ما را خدا تضمین کرده است. ما موفق می شویم، در اینجا حکومت اسلامی تشکیل می دهیم و پرچم را به صاحب پرچم می سپاریم. پرسیدم: خودتان؟ امام سکوت کردند و جواب ندادند...»
. جلد اول کتاب خاطرات حجت الاسلام ری شهری، صفحه 242

خبر آمدنت میرود باغ به باغ / میرود شهر به شهر / مردمان یمن اردن و تونس و مصر/ همه عالم به تمنای تو برخاسته اند/ شور وحالی برپاست / وعده ات نزدیک است...






سلام
بعد از اون پیداش کزدم اما نحوه پاسخ خانمش طوری بود که بر می آمد به دل جنگل کوچ کزده اند حتی خانه خوبشان را در همسایگی خانه سلین دیون فروخته بودند و ...
الان اساتید دانشگاه مونترآل هم از او بی خبرند!

انسان بزرگی بود.

امین یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ب.ظ

کمی بخندیم...

اولی: روز تولد زنت چه هدیه ای بهش دادی؟

دومی: گردنبند الماس.

اولی: یک چیز می خریدی که به درد خودت هم می خورد. مثلاً موتور …

دومی: شوخی می کنی، مگه موتور مصنوعی هم میشه پیدا کرد؟
***
زن و شوهری داشتن با هم دعوا میکردند، شوهر میگه: من فقط به خاطر اینکه بابات پولدار بود باهات ازدواج کردم.
زنه میگه: باز تو یه دلیلی داشتی، من بدبخت چی؟
*******
زن و شوهری دعواشون میشه ،مرد از خونه میره بیرون
زن :کجا میری ؟
مرد:قبرسون
زن:میمونی یا برمیگردی؟
***********
یه مرده به رفیقش میگه : ببین، من هر وقت با زنم دعوا می کنم، همیشه حرف آخر رو من می زنم و اون هیچی نمیگه.

رفیقش میگه : بابا دمت گرم ، کارت خیلی درسته، حالا اون حرف آخر چیه؟ میگم: "غلط کردم
********************
یارو با زنش میرند پیش دندانپزشک و شروع میکنه به رجز خوانی که:
آقای دکتر بیخود وقتت رو با داروی بیحسی و مسکن تلف نکن، یکضرب دندان را بکش و کار را تمام کن.
دکتر میگه: ایول الله به شجاعت شما، کاش همه مریضا اینطوری بودن! خوب حالا کدام دندانه که درد میکنه؟
طرف به زنش میگه: عزیزم دندان خرابت را به آقای دکتر نشان بده!
*************
دعای خانم ها
خدایا به من عشق بده تا شوهرم را دوست بدارم؛ صبر بده تا بتوانم تحملش کنم؛ اما قدرت نده که می زنم لهش می کنم! ...
***********
پدری به دخترش میگه: دخترم راجع به پیشنهاد ازدواجی که بهت داده اند خوب فکرهایت رو بکن.
دختر گریه کنان میگه: ولی من می خواهم پیش مامانم باشم.
پدر: خوب، اونم با خودت ببر عزیزم
********
عیب کوچولوی عروس . . .
جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند.
پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این
دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر
تمام می شود
جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر
حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به
درد نمی آورد
جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش
شما نمی شود و به او طمع نمی برد
جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که
خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از
خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی
عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد
************
می دونی چرا با ازدواج دین آدم کامل میشه؟
چون تا قبل ازدواج فکر میکنه دنیا بهشته ...!!؟
اما بعدش به جهنم اعتقاد پیدا میکنه!!!؟؟؟؟
**********
زن اصفهانیه سکته ناقص میکنه.

بعد از اینکه خطر رفع میشه، اصفهانیه میره پیشش میگه: خانم جان چرا تو نمی تونی هیچ کاری رو کامل انجام بدی؟
***********
چند تا توله سگ برای باباشون تولد می گیرن روی کیک می نویسن: پدرسگ! تولدت مبارک!
**************
شرمنده دیگه کفکیرم ته دیگ خورده بود جک فرستادم بخندیم.

امین یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ب.ظ

میدونی آمار ازدواج در چه حیوانی بیشتر است؟ در حلزون... چون هم خونه داره هم ماشین
*******
مهمان: آقا تشریف دارند؟ /مستخدم: نخیر، رفته‌اند مسافرت. /مهمان: برای تفریح؟ /مستخدم: نخیر، با خانم رفته‌اند!
*************
شخصی می خواست خبر کشته شدن دوستش را که زیر غلطک رفته بود به همسر او برساند گفت : ببخشید ! شوهر شما یک مرد چاق و کوتاه قد نبود ؟ زن گفت : چرا مگر چی شده ؟ گفت نترسید ! حالا دیگه دراز و پهن شده !!!
**********
مردی به دوستش صمیمانه تبریک گفت که امروز بهترین روز زندگی تو است ، باید خیلی قدر آن را بدانی. رفیقش گفت : امروز که خبری نیست. فردا روز ازدواج من است. مرد گفت : من هم می دانم و برای همین می گویم قدر امروز را باید خیلی بدانی !
**************
زنی به شوهرش گفت : اگر من بمیرم تو چکار میکنی ؟ مرد گفت : دیوانه می شوم. زن گفت : دروغ می گویی ، من می دونم که اگر من بمیرم تو یک زن دیگر می گیری . مرد گفت : نه ، مطمئن باش که آنقدر دیوانه نمی شوم !
*************
تمام این جکها و شوخی ها فقط بهونه ای بود تا ببینم می تونم وقتی در اوج ناراحتیم بیام صندوقچه به استادم سلام کنم جواب دوستانم رو بدم جک بخونم جک بنویسم و الکی بخندم استاد شرایطم خوب نیست واسم دعا کنید ممنونم

به نام خدا
سلام امین عزیز
ما برای تو دعا می کنیم تا ان شاالله خداوند خودش مشکلت را حل کنه.
از ما که وسیله ایم آیا کمکی بر می آد؟

رحیمی نژاد دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:31 ق.ظ

به نام خدا
سلام
براتون دعا می کنیم
انشاالله که همه ی مشکلاتتون حل بشه.آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد