ارمز
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 04:51 ب.ظ
و باز هم از داستان راستان
خوابی یا بیدار ؟
حبه عرنی و نوف بکالی ، شب را در صحن حیاط دارالاماره کوفه خوابیدند . بعد از نیمه شب دیدند امیرالمؤمنین علی علیه السلام آهسته از داخل قصر به طرف صحن حیاط میآید ، اما با حالتی غیر عادی : دهشتی فوق العادهای بر او مستولی است ، قادر نیست تعادل خود را حفظ کند ، ست خود را به دیوار تکیه داده و خم شده و با کمک دیوار قدم بقدم پیش میآید و با خود آیات آخر سوره آل عمران را زمزمه میکند :
" « ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب »" -
همانا در آفرینش حیرتآور و شگفت انگیز آسمانها و زمین و در گردش منظم شب و روز نشانههایی است برای صاحبدلان و خردمندان .
" « الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض : ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار " آنان که خدا را در همه حال و همه وقت به یاد دارند و او را فراموش نمیکنند ، چه نشسته و چه ایستاده و چه به پهلو خوابیده ، و درباره خلقت آسمانها و زمین در اندیشه فرو میروند : پروردگارا این دستگاه با عظمت را به عبث نیافریدهای ، تو منزهی از اینکه کاری به عبث بکنی ، پس ما را از آتش کیفر خود نگهداری کن .
" « ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار » " - پروردگارا ! هر کس را که تو عذاب کنی و به آتش ببری بی آبرویش کردهای ، ستمگران یارانی ندارند .
" « ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم قامنا ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار »" - پروردگارا ! ما ندای منادی ایمان را شنیدیم که به پروردگار خود ایمان بیاورید ، ما ایمان آوردیم ، پس ما راببخشای و از گناهان ما در گذر ، و ما را در شمار نیکان نزد خود ببر .
" « ربنا و آتنا ما وعدتنا علی رسلک و لا تخزنا یوم القیامه انک لا تخلف المیعاد »" - پروردگارا ! آنچه به وسیله پیغمبران وعده دادهای نصیب ما کن ، ما را در روز رستاخیز بی آبرو مکن ، البته تو هرگز وعده خلافی نمیکنی .
همین که این آیات را به آخر رساند از سر گرفت . مکرر این آیات را در حالی که از خود بیخود شده بود و گویی هوش از سرش پریده بود تلاوت کرد . حبه و نوف هر دو در بستر خویش آرمیده بودند و این منظره عجیب را از نظر میگذراندند ، حبه مانند بهتزدگان خیره خیره مینگریست . اما نوف نتوانست جلو اشک چشم خود را بگیرد و مرتب گریه میکرد . تا این که علی به نزدیک خوابگاه حبه رسید و گفت : " خوابی یا بیدار ؟ " - " بیدارم یا امیرالمؤمنین ، تو که از هیبت و خشیت خدا اینچنین هستی پس وای به حال ما بیچارگان ! "
امیرالمؤمنین چشمها را پایین انداخت و گریست ، آنگاه فرمود : - " ای حبه ! همگی ما روزی در مقابل خداوند نگهداشته خواهیم شد ، وهیچ عملی از اعمال ما بر او پوشیده نیست . او به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است ، هیچ چیز نمیتواند بین ما و خدا حائل شود " .
آنگاه به نوف خطاب کرد : " خوابی ؟ " - " نه یا امیرالمؤمنین ، بیدارم مدتی است که اشک میریزم " .
- " ای نوف ! اگر امروز از خوف خدا زیاد بگریی فردا چشمت روشن خواهد شد " .
" ای نوف ! هر قطره اشکی که از خوف خدا از دیدهای بیرون آید دریاهایی از آتش را فرو مینشاند " . ای نوف ! هیچکس مقام و منزلتش بالاتر از کسی نیست که از خوف خدا بگرید و به خاطر خدا دوست بدارد "
" ای نوف ! آن کس که خدا را دوست بدارد و هر چه را دوست میدارد به خاطر خدا دوست بدارد ، چیزی را بر دوستی خدا ترجیح نمیدهد ، و آن کس که هر چه را دشمن میدارد به خاطر خدا دشمن بدارد ، از این دشمنی جز نیکی به او نخواهد رسید . هرگاه به این درجه رسیدید حقایق ایمان را با کمال دریافتهاید " .
سپس لختی حبه و نوف را موعظه کرد و اندرز داد ، آخرین جملهای که گفت این بود : " از خدا بترسید ، من به شما ابلاغ کردم " .
آنگاه از آن دو نفر گذشت و سر گرم احوال خود شد ، به مناجات پرداخت ، میگفت : " خدایا ای کاش میدانستم هنگامی که از تو غفلت میکنم تو از من رو میگردانی یا باز به من توجه داری ؟ ای کاش میدانستم در این خوابهای طولانیم و در این کوتاهی کردنم در شکر گزاری ، حالم نزد تو چگونه است ؟ "
حبه و نوف گفتند : " به خدا قسم دائما راه رفت و حالش همین بود تا صبح طلوع کرد "
بحار الانوار ، جلد9 ، چاپ تبریز ، ص 589 و الکنی و الالقاب ، ذیل " البکالی " .
ای نوف ! هر قطره اشکی که از خوف خدا از دیدهای بیرون آید دریاهایی از آتش را فرو مینشاند " . ای نوف ! هیچکس مقام و منزلتش بالاتر از کسی نیست که از خوف خدا بگرید و به خاطر خدا دوست بدارد "
وقتی امانت و درستی محمد ( ص ) زبانزد همگان شد ، زن ثروتمندی از مردم مکه بنام خدیجه دختر خویلد که پیش از آن دوبار ازدواج کرده بود و ثروتی زیاد و عفت و تقوایی بی نظیر داشت ، خواست که محمد ( ص ) را برای تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگانی خود سهمی به محمد ( ص ) بدهد . محمد ( ص ) این پیشنهاد را پذیرفت .
در این سفر همه تجار سود بردند. بخصوص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که از دیگران سود بیشتری نصیبشان گردید.
خدیجه " میسره " غلام خود را همراه محمد ( ص ) فرستاد . وقتی " میسره " و " محمد " از سفر پر سود شام برگشتند ، میسره گزارش سفر را جزء به جزء به خدیجه داد و از امانت و درستی محمد ( ص ) حکایتها گفت ، از جمله برای خدیجه تعریف کرد : وقتی به " بصری " رسیدیم ، امین برای استراحت زیر سایه درختی نشست . در این موقع ، چشم راهبی که در عبادتگاه خود بود به " امین " افتاد . پیش من آمد و نام او را از من پرسید و سپس چنین گفت : " این مرد که زیر درخت نشسته ، همان پیامبری است که در ( تورات ) و ( انجیل ) درباره او مژده داده اند و من آنها را خوانده ام " .
همچنین میسره گفت: هنگامی که یکی از تجار از پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواسته بود که به "لات "و "عّزّی"، دو بت مشهور در مکه یاد کند، ایشان امتناع کرده و گفتهاند: "چیزی نزد من پستتر از لات و عّزّی نیست."
پس از اینکه حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از این جریانات مطلع گشتند شخصی را نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده و توسط او پیغام دادند که به علت شرف و نسب والای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)در میان قومشان و خصایصی چون امانتداری، راستگویی و نیکخویی، مایل به ازدواج با ایشان میباشند.
چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این موضوع با خبر شدند، عموهای خویش را خبر کرده و آنها را به خواستگاری حضرت خدیجه فرستادند.
در این مجلس حضرت ابوطالب (علیه السلام) - عموی ایشان - سخن را آغاز کرده و پس از حمد و ثنای الهی و ذکر پارهای از خصوصیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، از حضرت خدیجه (سلام الله علیها) خواستگاری کردند. آن بانو نیز قبول کرده و بدین ترتیب خود را به تزویج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درآوردند.
در این زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 25 سال و بنا به گفته اکثر مورخان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) 40 سال داشتهاند. (البته برای ایشان سنین کمتری هم ذکر کردهاند.)
خدیجه تمام ثروت خود را در اختیار محمد ( ص ) گذاشت و غلامانش رانیز بدو بخشید . محمد ( ص ) بیدرنگ غلامانش را آزاد کرد و این اولین گام پیامبر در مبارزه با بردگی بود . محمد ( ص ) می خواست در عمل نشان دهد که می توان ساده و دور از هوسهای زود گذر و بدون غلام و کنیز زندگی کرد .
خانه خدیجه پیش از ازدواج پناهگاه بینوایان و تهیدستان بود . در موقع ازدواج هم کوچکترین تغییری - از این لحاظ - در خانه خدیجه بوجود نیامد و همچنان به بینوایان بذل و بخشش می کردند .
حلیمه دایه حضرت محمد ( ص ) در سالهای قحطی و بی بارانی به سراغ فرزند رضاعی اش محمد ( ص ) می آمد . محمد ( ص ) عبای خود را زیر پای او پهن می کرد و به سخنان او گوش می داد و موقع رفتن آنچه می توانست به مادر رضاعی ( دایه ) خود کمک می کرد .
محمد امین بجای اینکه پس از در اختیار گرفتن ثروت خدیجه به وسوسه های زودگذر دچار شود ، جز در کار خیر و کمک به بینوایان قدمی بر نمی داشت و بیشتر اوقات فراغت را به خارج مکه می رفت و مدتها در دامنه کوهها و میان غار می نشست و در آثار صنع خدا و شگفتیهای جهان خلقت به تفکر می پرداخت و با خدای جهان به راز و نیاز سرگرم می شد .
سالها بدین منوال گذشت ، خدیجه همسر عزیز و باوفایش نیز می دانست که هر وقت محمد ( ص ) در خانه نیست ، در " غار حرا " بسر می برد . غار حرا در شمال مکه در بالای کوهی قرار دارد که هم اکنون نیز مشتاقان بدان جا می روند و خاکش را توتیای چشم می کنند . این نقطه دور از غوغای شهر و بت پرستی و آلودگیها ، جایی است که شاهد راز و نیازهای محمد ( ص ) بوده است بخصوص در ماه رمضان که تمام ماه را محمد ( ص ) در آنجا بسر می برد .
این تخته سنگهای سیاه و این غار ، شاهد نزول " وحی " و تابندگی انوار الهی بر قلب پاک " عزیز قریش " بوده است . این همان کوه " جبل النور " است که هنوز هم نور افشانی می کند .
آشنا
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 03:56 ب.ظ
محمد،آیه آیه استقامت پیامش پر ز نور است و محبت
فروغ ایزدی از مکه سر زد برای عاشقان پیغام رحمت
رسیده نور او بر دیده ما به جا مانده از او قران و عترت
برادر یادگارش را نگه دار که تنها این بماند بهر امت
"برجمال محمد صلوات"
مرتضی
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1390 ساعت 03:23 ب.ظ
به نام خدا سلام بر دوستانی بر که واسه خودشون وقت گذاشتن و کمی مطلب برای ما هم آوردن خدا قوت! خانم ۱۳ و ارمز و آشنا دست هر سه تاتون درد نکنه بازهم بیاین. بذارید این سنت پابرجا بمونه
آشنا با شعرت خیلی حال کردم ایول اگه ذوقی اومد باز هم شعری بسرا !
چند تا از سخنان این شخصیت بزرگوار را برای شما نقل میکنم که خود سخنان پیغمبر معجزه است ( قرآن که سخن خداست به جای خود ) مخصوصا با توجه به سوابقی که عرض کردم .
کودکی که سرنوشت ، او را یتیم قرارداد در وقتی که در رحم مادر بود ، و یتیم قرارداد در سن پنج سالگی ، دوران شیرخوارگیش در بادیه گذشته است و در مکه سرزمین امیت و بیسوادی بزرگ شده و زیر دست هیچ معلم و مربیای کار نکرده است ، مسافرتهایش محدود بوده به دو سفر کوچک ، آن هم سفر بازرگانی به خارج جزیرش العرب ، و با هیچ فیلسوفی ، حکیمی ، دانشمندی برخورد نداشته است ، معذلک قرآن به زبان او جاری میشود و بر قلب مقدس او نازل میگردد ، و بعد هم سخنانی خود او میگوید ، و این سخنان آنچنان حکیمانه است که با سخنان تمام حکمای عالم نه تنها برابری میکند بلکه بر آنها برتری دارد . حالا اینکه ما مسلمانها اینقدرها عرضه این کارها را نداریم که سخنان او را جمع بکنیم و درست پخش و تشریح بکنیم ، مسئله دیگری است .
کلمات پیغمبر را در جاهای مختلف نقل کردهاند . من مخصوصا از قدیمترین منابع ، قسمتی را نقل میکنم . از قدیمترین منابعی که در دست است یالااقل من در دست داشتهام کتاب " البیان و التبیین " جاحظ است . جاحظ در نیمه دوم قرن سوم میزیسته است ، یعنی این سخنان تقریبا در نیمه اول قرن سوم نوشته شده است . این کتاب حتی از نظر فرنگیها و مستشرقین جزء کتابهای بسیار معتبر است . اینها سخنانی نیست که بگوئید بعدها نقل کردهاند ، نه ، در قرن سوم به صورت یک کتاب در آمده است که البته قبل از قرن سوم هم بوده است ، چون جاحظ اینها را با سند نقل میکند . مثلا شما ببینید در زمینه مسؤلیتهای اجتماعی ، این شخصیت بزرگ چگونه سخن میگوید؟ میفرماید : مردمی سوار کشتی شدند و دریایی پهناور را طی میکردند . یک نفر را دیدند که دارد جای خودش را نقر میکند یعنی سوراخ میکند . یک نفر از اینها نرفت دست او را بگیرد . چون دستش را نگرفتند آب وارد کشتی شد و همه آنها غرق شدند ، و اینچنین است فساد . توضیح اینکه : یک نفر در جامعه مشغول فساد میشود ، مرتکب منکرات میشود . یکی نگاه میکند میگوید به من چه ، دیگری میگوید من و او را که در یک قبر دفن نمی کنند . فکر نمیکند که مثل جامعه ، مثل کشتی است . اگر در یک کشتی آب وارد بشود ، ولو از جایگاه یک فرد وارد بشود ، تنها آن فرد را غرق نمیکند بلکه همه مسافرین را یکجا غرق میکند .
آیا درباره مساوات افراد بنی آدم ، سخنی از این بالاتر میتوان گفت « الناس سواء کاسنان المشط » ( حالا من نمیدانم شانهای را هم درآورد یا نه ؟ ) شانه را نگاه کنید ، دندانههای آن را ببینید . ببینید آیا یکی از دندانههای آن از دندانه دیگر بلندتر هست ؟ نه . انسانها مانند دندانههای شانه برابر یکدیگرند . ببینید در آن محیط و در آن زمان ، انسانی اینچنین درباره مساوات انسانها سخن میگوید که بعد از هزار و چهارصد سال هنوز کسی به این خوبی سخن نگفته است !
در حجة الوداع فریاد میزند : « ایها الناس ! ان ربکم واحد و ان اباکم واحد کلکم لادم وآدم من تراب ، لا فضل لعربی علی عجمی الا بالتقوی » ( 2 ) . ایها الناس ! پروردگار همه مردم یکی است ، پدر همه مردم یکی است ، همهتان فرزند آدم هستید ، آدم هم از خاک آفریده شده است . جایی باقی نمیماند که کسی به نژاد خودش ، به نسب خودش ، به قومیت خودش و به اینجور حرفها افتخار بکند . همه از خاک هستیم ، خاک که افتخار ندارد . پس افتخار ، به فضیلتهای روحی و معنوی است ، به تقواست . ملاک فضیلت فقط تقوا است و غیر از این چیز دیگری نیست .
این حدیث را که از رسول اکرم است ، از کافی نقل میکنم : « ثلاث لا یغل علیهن قلب امرء مسلم : اخلاص العمل لله و النصیحة لائمة المسلمین ، و اللزوم لجماعتهم » ( 1 ) سه چیز است که هرگز دل مؤمن نسبت به آنها جز اخلاص ، چیز دیگری نمیورزد ، یعنی در آن سه چیز محال است خیانت بکند . یکی اخلاص عمل برای خدا . یک مؤمن در عملش ریا نمیورزد . دیگر ، خیرخواهی برای پیشوایان واقعی مسلمین ، یعنی خیرخواهی در جهت خیر مسلمین ، ارشاد و هدایت پیشوایان در جهت خیر مسلمین . سوم مسئله وحدت و اتفاق مسلمین ، یعنی نفاق نورزیدن ، شق عصای مسلمین نکردن ، جماعت مسلمین را متفرق نکردن .
این جملهها را مکرر شنیدهاید : « کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته » . « المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده » . « لن تقدس امة حتی یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متعتع » . هیچ ملتی به مقام قداست نمیرسد مگر آنگاه که افراد ضعیفش بتوانند حقوقشان را از اقویا مطالبه کنند بدون لکنت زبان .
ببینید سیرت چیست و چه میکند ؟ ! اصحابش نقل کردهاند که در دوره رسالت ، در سفری خدمتشان بودیم ، در منزلی پائین آمده بودیم و قرار بود که در آنجا غذایی تهیه شود . گوسفندی آماده شده بود تا جماعت آن را ذبح کنند و از گوشت آن مثلا آبگوشتی بسازند و تغذیه کنند . یکی از اصحاب به دیگران میگوید سر بریدن گوسفند با من ، دیگری میگوید پوست کندن آن با من ، سومی مثلا میگوید پخت آن با من و . . . پیغمبر اکرم میفرماید جمع کردن هیزم از صحرا با من . اصحاب عرض کردند : یا رسول الله ما خودمان افتخار این خدمت را داریم ، شما سر جای خودتان بنشینید ، ما خودمان همه کارها را انجام میدهیم . فرمود بله ، میدانم ، من نگفتم که شما انجام نمیدهید ولی مطلب چیز دیگری است . بعد جملهای « ان الله یکره من عبده ان یراه متمیزا بین اصحابه » . خدا دوست نمیدارد که بندهای را ببیند در میان بندگان دیگر که برای خود امتیاز قائل شده است . من اگر اینجا بنشینم و فقط شما بروید کار بکنید ، پس برای خودم نسبت به شما امتیاز قائل شدهام . خدا دوست ندارد که بندهای خودش را در چنین وضعی در بیاورد . ببینید چقدر عمیق است ! این مسئله به اصطلاح امروز " اعتماد به نفس " در مقابل اعتماد به انسانهای دیگر حرف درستی است ، البته نه در مقابل اعتماد به خدا . اعتماد به نفس سخن بسیار درستی است ، یعنی اتکال به انسان دیگر نداشتن ، کار خود را تا جایی که ممکن است خود انجام دادن و از احدی تقاضا نکردن . ببینید این تربیتها چقدر عالی است !
این « بعثت لاتمم مکارم الاخلاق » معنیش چیست ؟ باز اصحابش نقل کردهاند که در یکی از مسافرتها در منزلی فرود آمدیم . همه متفرق شدند برای اینکه تجدید وضویی بکنند و آماده نماز بشوند . دیدیم که پیغمبر اکرم بعد از آنکه از مرکب پائین آمد ، طرفی را گرفت و رفت . مقداریکه دور شد ، ناگهان برگشت . اصحاب با خود فکر میکنند که پیغمبر برای چه بازگشت ؟ آیا از تصمیم اینکه امروز اینجا بمانیم منصرف شده است ؟ همه منتظرند ببینند آیا فرمان میدهد که حرکت کنید برویم ؟ ولی میبینند پیامبر چیزی نمیگوید . تا میآید میرسد به مرکبش . بعد از آن خورجین یا توبره روی آن ، زانو بند شتر را در میآورد ، زانوی شترش را میبندد و باز دو مرتبه راه میافتد به همان طرف . اصحاب با تعجب گفتند : پیامبر برای چنین کاری آمد ؟ ! این که کار کوچکی بود ! اگر از آنجا صدا میزد : آری فلان کس ! برو زانوی شتر مرا ببند ، همه با سر میدویدند . گفتند یا رسول الله ! میخواستید به ما امر بفرمائید ، به هر کدام ما امر میفرمودید ، با کمال افتخار این کار را انجام میداد . ببینید سخن ، در چه موقع و در چه محل و چقدر عالی است ! فرمود : « لا یستعن احدکم من غیره و لو بقضمة من سواک » تا میتوانید در کارها از دیگران کمک نگیرید ولو برای خواستن یک مسواک . آن کاری را که خودت میتوانی انجام بدهی ، خودت انجام بده . نمیگوید کمک نگیر و از دیگران استمداد نکن ولو در کاری که نمیتوانی انجام بدهی ، خودت انجام بده . نمیگوید کمک نگیر و از دیگران استمداد نکن ولو در کاری که نمیتوانی انجام بدهی . نه ، آنجا جای استمداد . است .
اگر کسی این توفیق را پیدا بکند که سخنان رسول اکرم را از متون کتبمعتبر جمع آوری کند و هم توفیق پیدا کند که سیره پیغمبر اکرم را به سبک سیره تحلیلی از روی مدارک معتبر جمع و تجزیه و تحلیل بکند ، آنوقت معلوم میشود که در همه جهان ، شخصیتی مانند این شخص بزرگوار ظهور نکرده است . تمام وجود پیغمبر اعجاز است . نه فقط قرآنش اعجاز است ، بلکه تمام وجودش اعجاز است . عرایض خودم را با چند کلمه دعا خاتمه میدهم . باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله . . . پروردگارادلهای ما را به نور ایمان منور بگردان . انوار معرفت و محبت خودت را بر دلهای ما بتابان . ما را شناسای ذات مقدس خودت قرار بده . ما را شناسای پیغمبر بزرگوارت قرار بده . انوار محبت پیغمبر اکرمت را در دلهای همه ما قرار بده . انوار محبت و معرفت اهل بیت پیغمبر را در دلهای همه ما قرار بده . ما را آشنا با سیرت پیغمبر خودت و ائمه اطهار قرار بده . ما را قدردان اسلام و قرآن و این وجودات مقدسه بفرما . اموات ما را مشمول عنایات و رحمت خود بفرما . و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان .
نوشته دکتر علی شریعتی .. نمیدانم از او چه بگویم و چگونه بگویم!؟
خواستم از “بوسوئه” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از “مریم” سخن میگفت. گفت: « مجموعه گفتهها و اندیشهها و کوششها و هنرمندیهای همه در طول این قرنهای بسیار، به اندازه این کلمه نتوانستهاند عظمتهای مریم را بازگویند که: “مریم، مادر عیسی است”. » و من خواستم با چنین شیوهای از فاطمه بگویم. باز درماندم: خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهی بزرگ است. دیدم فاطمه نیست. خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد (ص) است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست. نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه، فاطمه است .
حضرت علی علیه السلام فرمودند: با رسول خدا صلی الله علیه و آله به انتظار وقت نماز در مسجد نشسته بودیم، در این بین، مردی برخاست و گفت: ای رسول خدا! من گناهی کرده ام، برای آمرزش آن چه باید بکنم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله روی از او برگرداند. هنگامی که نماز تمام شد، همان مرد برخاست و سخن خود را تکرار کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: آیا هم اینک با ما نماز نگزاردی، و برای آن به خوبی وضو نگرفتی؟ عرض کرد: بلی، چنین کردم. فرمود: همین نماز، کفاره و سبب آمرزش گناه تو خواهد بود.
تحفه
ابن عباس روزی در محضر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب بود و عده ای از مهاجرین و انصار حاضر در مجلس بودند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس با بازار برود و برای خانواده اش تحفه ای بخرد، مانند کسی است که برای محتاجها صدقه حمل نموده است. و نیز فرمودند: باید وقت قسمت میوه یا غذا و یا هر تحفه دیگر، اول به دخترها بدهد، بعد به پسرها. به درستی که هر کس دختر خود را شاد کند، مثل این است که غلامی از اولاد اسماعیل را آزاد کرده است و هر کس پسرش را ساکت کند. نگذارد چشمش در دست دیگران باشد و به این سبب او را شاد کند، مانند این است که از ترس خدا گریه کرده است، و هر کس از ترس خدا گریه کند، خداوند او را داخل بهشت می نماید.
تعلیم و تعلم
در مدینه روزی پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام صلی الله علیه و آله وارد مسجد گردید، چشمش به دو اجتماع افتاد که در دو دسته تشکیل شده بودند و هر دسته ای حلقه ای تشکیل داده و سرگرم بودند؛ یک دسته به عبادت و ذکر خدا، و دسته ای به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از دیدن هر دو دسته مسرور و خرسند گردید و به همراهانش فرمود: این هر دو دسته کار نیک نموده و بر خیر و سعادتند. لکن من برای دانا کردن و دانا شدن مردم فرستاده شده و مبعوث گشته ام. پس خودش به طرف همان دسته که به تعلیم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان نشست.
احترام به دیگران
حضرت علی علیه السلام فرمود: رسول اکرم صلی الله علیه و آله هرگز با احدی دست نداد که دست خود را از دست او جدا کند، تا اینکه طرف دست خود را جدا می ساخت و احدی کاری به او نمی سپرد که آن را رها کند، تا زمانی که طرف از حاجت خود صرفنظر می کرد. و با احدی به گفتگو نپرداخت که سکوت کند، تا وقتی که طرف ساکت می شد، و بالاخره هرگز دیده نشد که آن حضرت پا مبارک را در برابر همنشینی دراز نماید.
احترام به کودکان
روزی پیامبر نشسته بود، امام حسن و امام حسین علیه السلام وارد شدند. حضرت به احترام آنان از جای برخاست و به انتظار ایستاد. چون کودکان در راه رفتن ضعیف بودند، لحظاتی چند طول کشید. بدین جهت پیامبر صلی الله علیه و آله به سوی آنان رفت و استقبال کرد. آغوش خود را گشود و هر دو را بر دوش خویش سوار کرد و به راه افتاد و می فرمود: فرزندان عزیز، مرکب شما چه خوب مرکبی است و شما چه سواران خوبی هستید.
آموختن علم و دانش
مردی از انصار به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله! اگر جنازه ای حاضر باشد و مجلس عالمی، کدامیک را دوست تر داری که من حضور یابم؟ رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: اگر برای تشییع و دفن، کسانی باشند که عهده دار انجام آن شوند، حضور یافتن در مجلس دانشمند، از حاضر شدن در تشییع هزار جنازه و عیادت هزار بیمار و از نماز شب و روزه هزار روز و از هزار صدقه به مستمندان دادن و از هزار حج مستحب و از هزار جنگ مستحب در راه خدا با مال و جان برتر است، کجا اینها با فضیلت حضور در محضر عالم برابری می کند؟! آیا ندانسته ای که اطاعت و عبادت خدا وابسته به علم و دانش است و خیر دنیا و آخرت با علم می باشد و بدی دنیا و آخرت با نادانی است؟!
حب علی(ع)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در شب معراج هنگامی که مرا به آسمان می بردند، به هر جا می رسیدم، دسته هایی از فرشتگان با اظهار شادی و شادمانی به دیدارم می آمدند، تا اینکه به جایی رسیدم که جبرئیل به همراه جمعی از فرشتگان به استقبالم آمدند. آن روز جبرئیل سخنی شنیدنی گفت: اگر امت تو بر دوستی و مهر علی علیه السلام اجتماع می کردند، خداوند متعال آتش جهنم را نمی آفرید
اشتغال
حضرت محمد صلی الله علیه و آله همین که به مردی نگاه می کرد و از وی خوشش می آمد، می فرمود: آیا شغلی داری؟ اگر می گفتند، بیکار است، می فرمود: از چشم من ساقط شد، عرض می کردند: یا رسول الله برای چه از چشم شما افتاد؟ می فرمود: زیرا مؤمن بیکار بود، دین خود را اسباب معیشت قرار می دهد
حسن معاشرت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله لباس و کفش خود را می دوخت، گوسفندان خود را می دوشید، با بردگان هم غذا می شد، بر زمین می نشست، بدون اینکه خجالت بکشد، مایحتاج خانه اش را از بازار تهیه می کرد و هنگام مصافحه دست خود را نمی کشید تا طرف دست خود را بکشد. به هر کسی می رسید سلام می کرد، چه توانگر و چه درویش، چه کوچک و چه بزرگ، و اگر به مهمانی و خوردن چیزی دعوت می شد، آن را کوچک نمی شمرد، هر چند خرمایی پوسیده باشد. ... و مخارج زندگی آن حضرت سبک، دارای طبع بزرگ و خوش معاشرت و خوشرو بود. بدون اینکه بخندد، همیشه تبسمی بر لب داشت، و بدون اینکه چهره اش در هم کشیده باشد، اندوهگین به نظر می رسید. بدون اینکه از خود ذلتی نشان دهد، همواره متواضع بود. بدون اینکه اسراف بورزد، سخی بود، دل نازک و با همه مسلمانان مهربان بود...
منبع:یکصد و بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد(ص){برگرفته از پایگاه راسخون}
آشنا
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ
دلم به یاد آمدنت قیام کرد قیام کرد و نشست و نگاه به قاب کرد
تو را زپس پرده قاب دوباره میدید و به یاد آمدن تو دوباره خیال کرد
خیال کرد و خیال کرد و خیال کرد و این چنین دو چشم خود را دوباره خواب کرد
زمان بدین سبب گذشت و تو نیامدی بیا که دل به هوای آمدنت قیام کرد
خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و ایمان مرا به کمال مطلوب رسان، و یقین مرا برترین یقین گردان، و سرانجام نیت مرا سرانجام بهترین نیت ها قرار ده ، و سرانجام کار مرا سرانجام نیکوترین کارها. "صحیفه سجادیه"
امام صادق (ع) فرمود: زمانی که خداوند عقل را آفرید از او خواست که سخن گوید سپس به او فرمود:پیش آی، پس او پیش آمد، پس فرمود:برگرد و او پشت نموده و برگشت پس خداوند فرمود :سوگند به عزت و جلالم که هیچ آفریده ای را که در نزد من دوست داشتنی تر از تو باشد نیافریدم، به سبب تو می گیرم و به سبب تو عطا می کنم و بر اساس تو ثواب و پاداش می دهم.
حادثه مهم دیگری که پیش از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داد که موقعیت ایشان را در دیده مردم مکه نشان میدهد، داستان نصب حجر الاسود است. همانطور که در تاریخ آمده است قبل از بعثت، خانه خدا – کعبه - مورد احترام و تقدس اعراب بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و برخی اجداد ایشان به دور این مکان طواف میکردند. سالی، سیلی در مکه جاری شد که باعث ویرانی دیوارهای خانه خدا گشت. و قریش که زمامداری کعبه را به عهده داشتند، تصمیم به مرمت آن گرفتند. آنها دیوارها را بالا بردند و هنگامی که خواستند حجر الاسود که سنگ مقدسی است در سر جای خود نصب کنند، بین اینکه افتخار نصب این سنگ مقدس نصیب چه قبیلهای شود میان آنها اختلاف پیش آمد و کار بالا گرفت تا جاییکه نزدیک بود میان آنها جنگ خونینی در بگیرد. بالاخره پیرمرد سالخوردهای که مورد احترام قریش بود، پیشنهاد کرد که هر کسی را که ابتدا از در مسجد وارد شود به داوری بپذیرند که این پیشنهاد مورد استقبال همه قرار گرفت. در این هنگام بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از در مسجد وارد شدند و بزرگان قریش امانتداری ایشان را تصدیق کرده و داوری ایشان را پذیرفتند. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز دستور دادند تا جامهای روی زمین پهن کنند. سپس ایشان حجرالاسود را میان آن جامه قرار داده و گفتند تا رئیس هر قبیله یک گوشه از جامه را بردارد. چون جامه را برداشتند و آنرا بالا بردند، شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سنگ را برداشتند و آنرا بر جای خود قرار دادند و با این داوری خردمندانه از خونریزی بزرگی جلوگیری میکردند. این حادثه میرساند که با اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام وقوع این ماجرا جوانی 35 ساله بودند، تا چه حد مورد احترام قریش و دیگران بوده و همگی به امانتداری و درستکاری و درایت ایشان تصدیق داشتند.
با جستجو در زندگی بزرگان و دقت و تأمل در حالات روحی آنها میتوان به کمالات و خصال برجسته آنها پی برده و آنها را بیشتر شناخت. از این بالاتر با نگاهی به مراحل مختلف زندگی پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر اینکه با خصوصیات اخلاقی ایشان آشنا میشویم؛ از ایشان به عنوان یک نمونه برتر و یک انسان کامل سرمشق و الگو میگیریم. خلاصه زندگی چهل ساله پیش از بعثت ایشان را عفت و پاکدامنی، امانت و صداقت، راستی و درستی، احسان و نیکی به بینوایان و زیردستان، تنفر از پلیدیهای اخلاقی حاکم بر روزگار و بتان و بتپرستان تشکیل میدهد. اخلاق پسندیده و رفتار جوانمردانه و نیکویی که در پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده میشد و همگان را به ستایش و احترام وامیداشت، سبب گردید تا خداوند در قرآن ایشان را ستایش کرده و ایشان را صاحب خلق عظیم بداند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان ابتدای جوانی در میان مردم به لقب «امین» مشهور گشته و مردم اموال خویش را نزد ایشان به امانت میگذاشتند. حتی هنگامی که حضرتش تصمیم به مهاجرت از مکه به مدینه گرفتند، با اینکه جو دشمنی با ایشان، بر مردم شهر حکومت داشت، هیچکس در امانتداری و جوانمردی ایشان تردید نداشته و همگان، باز چون دوران قبل از بعثت اموال و اشیاء گرانبهای خویش را نزد ایشان به ودیعه مینهادند، لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را جهت پرداخت بدهیها و تحویل اماناتی که از مردم نزد ایشان بود، تعیین فرمودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز با مردم مکه و بزمهای شبانه و عیش و نوشهای آنها همراه نبوده و از وضع موجود رنج میبردند، از این رو گاهی مدتها به کوه حرا میرفتند و در آنجا تفکر و عبادت میپرداختند. (برای اطلاع از مطالب بیشتر، رجوع کنید به مطلب "بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)") رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره هنگام غذا خوردن نام خدا را به زبان جاری مینمودند و از گوشتهایی که به طور نامشروع ذبح شده بود خودداری میکردند. ایشان مانند سایر انبیاء قسمتی از دوران نوجوانی خویش را به شبانی میپرداختند. پیامبران با این شغل بیشتر از فساد و پلیدی جامعه زمان خود دور شده و صبوری و تحمل و مهربانی را تجربه میکردند و سرانجام با دیدن آثار نظم و قدرت خداوند در طبیعت به آخرین درجات یقین و ایمان میرسیدند. در دوران جوانی نیز همانطور که در قسمت "ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)" نیز به آن اشاره شده ایشان برای مدتی به تجارت پرداختهاند، که همانطورکه گفته شد، رفتار و اخلاق و جوانمردی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این دوران باعث شیفتگی حضرت خدیجه نسبت به ایشان و سرانجام پیشنهاد ازدواج با آن حضرت شد.
نزول اولین وحی به عقیده اکثر علمای شیعه، بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز 27 ماه رجب، پنج سال پس از تجدید بنای کعبه، اتفاق افتاد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این هنگام، چهل سال داشتند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبق رسم خویش چند روزی بود که برای عبادت و تفکر به غار حرا آمده بودند. در روز بیست و هفتم ماه رجب بود که جبرئیل (یکی از چهار فرشته مقرب الهی و مأمور ابلاغ وحی از جانب پروردگار به پیامبران) به سوی ایشان نازل شد. او بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد بخوان. پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل آیات آغازین سوره علق را از جانب خداوند نازل نمود: "بسم الله الرحمن الرحیم. اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان مالم یعلم. به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت که بیافرید. آدمی را از علق بیافرید. بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است. خدایی که بهوسیله قلم آموزش داد و به آدمی آنچه را که نمیدانست، آموخت." همراه اولین نزول وحی و در لحظه بعثت، حوادثی بزرگ اتفاق افتاد که از آن جمله میتوان به شنیده شدن صدای نالهای اشاره نمود. حضرت علی (علیه السلام) در این باره میگوید: "صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم. عرضه داشتم: "یا رسول الله این ناله چیست؟" فرمود: "این شیطان است که از اطاعت شدن مأیوس و ناامید شده و چنین به ناله در آمده است." سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اضافه فرمود: "تو میشنوی آنچه را من میشنوم و میبینی آنچه را که من میبینم الا اینکه تو مقام نبوت نداری و فقط وزیر و کمک کار من هستی و از راه خیر جدا نمیشوی." همانطور که قبلاً نیز بیان شد، حضرت علی (علیه السلام) در مواقع مختلف از جمله در دوران خلوتگزینیهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه حضرت بودهاند و این سخن امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه نیز به طور خاصی بیان میدارد که ایشان در لحظه نزول اولین وحی، در کنار پیامبر حضور داشتهاند. البته مطالعات تاریخی بیان مینماید که تنها شخصی که در آن لحظات، پیامبر را همراهی نموده، امام علی (علیه السلام) بود و احدی جز ایشان، ادعای همراهی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن لحظات را ننموده است. جبرئیل پس از انجام وظیفه خود و ابلاغ آیات الهی، بار دیگر به آسمان بازگشت
همانطور که در قسمتهای پیشین اشاره شد، قبل از بعثت، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الهاماتی میشد و ایشان حالات فوق العادهای داشتند. اما کیفیت نزول اولین وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و موضوع آن، بهطور کلی با الهامات قبل از بعثت ایشان متفاوت بود. و این امر سبب شد تا حالات روحی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در نتیجه حالات جسمانی ایشان تغییر نماید. برای این تغییر حالت دو دلیل را میتوان برشمرد: اولاً ایشان در هنگام نزول اولین آیات قرآن، عظمت و جلال خداوند را هرچه بیشتر احساس کردند. ثانیاً در هنگام بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بار بزرگ رسالت به عهده ایشان نهاده شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شرایطی موظف به ابلاغ رسالت الهی خویش به مردم گشتند که جزیرة العرب را اوضاع نابسامان اجتماعی فراگرفته بود و در چنین شرایطی واضح بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از ابلاغ دعوت خویش نه تنها مورد تکذیب و تهمتهای ناروا و آزار و اذیت مشرکین قرار میگرفتند، بلکه آنان در مسیر رسیدن پیام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سایر مردم موانع بسیاری را ایجاد خواهند نمود. مجموعه این عوامل باعث دگرگونی حالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. اما خداوند نیز در این شرایط پیامبرش را تقویت نمود و ایشان را برای به انجام رساندن مسئولیت عظیم رسالتش، بیش از پیش آماده ساخت.
بازگشت از کوه حرا پس از این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کوه پایین آمدند و به سمت مکه و خانه خویش عازم شدند. هنگامیکه به خانه رسیدند ماجرای بعثت خویش را برای همسر گرامیشان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بازگو نمودند. خدیجه (سلام الله علیها) نیز که در سالهای همسری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آثار بزرگی و پیامبری در ایشان را دیده بود، گفت: "به خدا دیرزمانی است که من در انتظار چنین روزی، بسر بردهام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی."
نزول سوره مدثر در همین روزهای آغازین بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در هنگام استراحت ایشان، جبرئیل برای بار دیگر بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و آیات نخستین سوره مدثر را بر ایشان خواند که: "بسم الله الرحمن الرحیم، یا ایها المدثر، قم فأنذر، و ربک فکبر و ثیابک فطهر و الرجز فاهجر و لاتمنن تستکثر و لربک فاصبر به نام خداوند بخشنده مهربان،ای کسی که جامه به خود پیچیده ای، برخیز و قوم خود را از عذاب خدا بیم ده و خدا را به بزرگی یاد کن و لباست را پاکیزه دار و از ناپاکی دوری گزین و بر هرکس احسان کنی ابداً منت نگذار و برای خدا صبر پیش گیر" میتوان گفت مفاد این سوره این است که از این پس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید پیوسته به فکر بیم دادن مردم از نافرمانی خداوند بوده و لحظهای از آن غافل نباشد و بدین گونه بود که اولین آیههای کتاب آسمانی دین اسلام به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و ایشان از جانب خداوند به مقام رسالت برگزیده شدند.
نیایش در پناه جستن به خدا از ناملائمات و اخلاق ناستوده و کردارهاى ناپسندیده:
خدایا، من به تو پناه مىبرم از طغیان حرص، و تندى خشم، و غلبه حسد. و ضعف نیروى صبر، و کمى قناعت، و سوء خلق، و افراط شهوت، و غلبه عصبیت، و پیروى هوس، و مخالف هدایت، و از خواب غفلت، و اقدام بر تکلف، و گزیدن باطل بر حق، و پافشارى بر گناه، و خرد شمردن معصیت، و بزرگ شمردن طاعت، و تفاخر توانگران، و تحقیر نسبت به درویشان، و کوتاهى در حق زیردستان. و ناسپاسى نسبت به کسى که بر ما حقى داشته باشد. و از آنکه به ستمکارى کمک دهیم. یا ستمزدهاى را خوار گذاریم. یا آنچه را که حق ما نیست بخواهیم. یا در علم از روى بىاطلاعاعى و بر خلاف عقیده سخنى گوئیم. و پناه مىبریم به تو از آنکه قصد خیانت با کسى داشته باشیم. و از آنکه در اعمالمان خود پسندى کنیم، و آرزوهاى خود را دراز سازیم و پناه مىبریم به تو از بدى باطن، و کوچک شمردن گناه خرد، و از آنکه شیطان بر ما چیره گردد، یا روزگار ما را واژگون بخت سازد، یا سلطان در بازه ما ستم کند. و پناه مىبریم به تو از دست آلودن به اسراف، و از نایافتن رزق کفاف و پناه مىبریم به تو از شماتت دشمنان و احتیاج به همگنان، و زیستن در سختى، و مرگ بدون آمادگى، و پناه مىبریم به تو از عظیمترین حسرت و بزرگترین مصیبت و بدترین بدبختى، که حسرت قیامت و مصیبت در دین و دخول به دوزخ است و از بدى عاقبت، و نومیدى از ثواب و نزول عقاب. خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا و همه مؤمنین و مؤمنات را از همه این شرور پناه ده، اى مهربانترین مهربانان. (صحیفه سجادیه)
نیایش، در مقام رضا در آن هنگام که به دنیاداران مىنگریست:
سپاس خداى را به عنوان خشنودى به قضاى خدا شهادت مىدهم که خدا معیشتهاى بندگانش را به آئین عدل قسمت کرده، و با همه آفریدگانش راه تفضل و احسان پیش گرفته است. خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست. و مرا به سبب آنچه به مردم عطا کردهاى آشفته مساز و ایشان را به سبب آنچه از من باز داشتهاى گرفتار مکن که بر خلق تو حسد برم و حکمت را خوار شمارم . خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست و مرا به قضاى خود دلخوش ساز، و دلم را در موارد حکم خود باز و مسرور کن، و روح اعتماد بمن ببخش تا سبب آن اقرار کنم که قضاى تو جز به بهترین وجوه روان نشده و شکر مرا بر آنچه از من باز داشتهاى، از شکرم بر آنچه بمن بخشیدهاى فزونتر ساز، و مرا از آن نگهدار که تهیدستى را به چشم خوارى بنگرم، یا در باره ثروتمندى گمان برترى برم. زیرا شریف کسى است که طاعت تو او را شرف تو او را عزت داده باشد. پس بر محمد و آلش رحمت فرست. و ما را از ثروتى فناناپذیر برخوردار کن، و به عزتى بىزوال تأیید فرماى، و در ملک جاودانیت روان و کامران ساز. زیرا توئى آن یکتاى یگانه بىنیازى که فرزند نیاوردهاى و فرزند کسى نبودهاى و کفو و همسرى نداشتهاى.(صحیفه سجادیه)
نیایش در طلب فرجام نیک اى کسى که یادت مایه آبروى یادکنندگان است، و اى کسى که شکرت موجب کامروائى شاکران است، و اى کسى که طاعتت باعث نجات مطیعان است، بر محمد و آلش رحمت فرست و دلهاى ما را بیاد خود از هر یاد و زبانهامان را به شکر خود از هر شکر و اعضایمان را به طاعت خود از هر طاعت مشغول دار و اگر براى ما فراغتى از کارها تقدیر کرده باشى، پس آن را فراغت توأم با سلامتى قرار ده که به سبب آن گناهى دامنگیرمان نشود، و خستگىاى بما نپیوندد. تا نویسندگان گناهان با نامهاى خالى از ذکر بدیهامان از طرف ما باز گردند، و نویسندگان حسنات به سبب آنچه از نیکىهاى ما نوشتهاند شادان باز آیند، و چون ایام عمرمان سپرى شود و رشته زندگیمان بگسلد. و آن دعوت تو. که از وقوع و اجابتش گریز نیست. ما را احضار کند پس بر محمد و آلش رحمت فرست و پایان آنچه را که نویسندگان اعمالمان بر ما مىنویسند توبهاى پذیرفته قرار ده که بعد از آن ما را بر گناهى که کرده باشیم و نافرمانىاى که مرتکب شده باشیم توبیخ نکنى،و روزى که اسرار و اخبار بندگانت را مىآزمائى در برابر حاضران و ناظران پردهاى را که خود فرو گستردهاى از روى کار ما برندارى زیرا که تو نسبت به هر که ترا بخواند مهربانى و در باره هر که ترا ندا دهد اجابت کنندهاى. (صحیفه سجادیه)
پیامبر اکرم (ص): بهترین شما کسی است که گفتارش بر دانش بیفزاید. امام علی(ع): توبه موجب نزول رحمت الهی است. امام صادق (ع): عالم افضل است از هزار عابد و هزار زاهد و هزار مجتهد. رسول اکرم(ص): عزت مومن در بی نیازی از مردم است. امام صادق(ع): آدم خود رای، بر لبه لغزشگاه ایستاده است.
به نام خدا سلام استاد قصد داشتم بعد از عید مبعث ازتون بخوام کلبه ی 3 اهل بیت رو بسازید اما چون کلبه ی دوری و دوستی رو ساختید دست نگه داشتم. حال هروقت که صلاح دونستید کلبه ی جدید رو بسازید تا مطالب مربوط به بعد از بعثت پیامبر رو بذارم
مجدد اعیاد شعبانیه بر شما و خانواده مبارک یا علی
به نام خدا سلام مرتضی چطوزید؟ یعنی هم شما هم خونواده هاتون. بر شماها هم مبارک ان شاالله
لطفا در همون ۲ فعلا مطلب بگذار کسی که مایل باشد می جوید کسی که بجوید می یابد.
نیایش، هنگامى که خطرى از او مىگذشت، یا مطلبى که داشت بزودى بر آورده مىشد ترجمه : خدایا سپاس ترا بر نیکوئى قضایت، و بر آنچه از من بگرداندى از بلایت. پس نصیب مرا از رحمت خود، در این عافیت عاجل و نعمت دنیاى زائل منحصر مساز که بوسیله آنچه دوست دارم بدبخت شوم، و دیگرى به سبب آنچه من ناپسند دارم خوشبخت گردد و در صورتى که آن عافیت که روز را در آن به شب برده یا شب را در آن به روز آوردهام مقدمه بلائى دائم و وبالى مستمر باشد، پس آن بلا و وبال را که برایم به تأخیر افکندهاى پیش انداز و آن نعمت و عافیت را که پیش انداختهاى به تأخیر افکن، زیرا چیزى که پایانش بقا است، کم نیست. و بر محمد و آلش رحمت فرست.
خدایا از تو مىخواهم که به دانائیت خیر را برایم بگزینى. پس بر محمد و آلش رحمت فرست، و در بارهام به خیر حکم فرماى، و ما را به حکمت اختیار خود ملهم ساز، و آن را براى ما وسیله رضاء به قضاء و تسلیم به حکم خود قرار ده. و به این وسیله پریشانى شک و تردید را از ما دور ساز، و ما را به یقین مخلصین تأیید فرماى، و به خویشتن وا مگذار، که از معرفت آنچه براى ما برگزیدهاى فرو مانیم، تا آنجا که قدر ترا سبک شماریم، و مورد رضاى ترا مکروه داریم، و به چیزى که از حسن عاقبت دورتر و به خلاف عافیت نزدیکتر است متمایل شویم. آنچه را از قضاى خود که ما از آن اکراه داریم پیش ما محبوب ساز. و آنچه را از حکم تو که دشوار مىپنداریم بر ما آسان کن و ما را به گردن نهادن مشیتى که بر ما وارد ساختهاى ملهم ساز. تا تأخیر آنچه را تعجیل فرمودهاى، و تعجیل آنچه را به تأخیر افکندهاى، دوست نداریم، و آنچه را تو دوست دارى مکروه نشماریم و آنچه را مکروه دارى بر نگزینیم. و کار ما را به آنچه فرجامش پسندیدهتر و مآلش بهتر است پایان بخش زیرا که تو عطایاى نفیس مىدهى. و نعمتهاى بزرگ مىبخشى، و تو بر هر کار قدرت بىپایان دارى*.
آمین
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
و باز هم از داستان راستان
خوابی یا بیدار ؟
حبه عرنی و نوف بکالی ، شب را در صحن حیاط دارالاماره کوفه خوابیدند . بعد از نیمه شب دیدند امیرالمؤمنین علی علیه السلام آهسته از داخل قصر به طرف صحن حیاط میآید ، اما با حالتی غیر عادی : دهشتی فوق العادهای بر او مستولی است ، قادر نیست تعادل خود را حفظ کند ، ست خود را به دیوار تکیه داده و خم شده و با کمک دیوار قدم بقدم پیش میآید و با خود آیات آخر سوره آل عمران را زمزمه میکند :
" « ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب »" -
همانا در آفرینش حیرتآور و شگفت انگیز آسمانها و زمین
و در گردش منظم شب و روز نشانههایی است برای صاحبدلان و خردمندان .
" « الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض : ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار "
آنان که خدا را در همه حال و همه وقت به یاد دارند و او را فراموش نمیکنند ، چه نشسته و چه ایستاده و چه به پهلو خوابیده ، و درباره خلقت آسمانها و زمین در اندیشه فرو میروند : پروردگارا این دستگاه با عظمت را به عبث نیافریدهای ، تو منزهی از اینکه کاری به عبث بکنی ، پس ما را از آتش کیفر خود نگهداری کن .
" « ربنا انک من تدخل النار فقد اخزیته و ما للظالمین من انصار » "
- پروردگارا ! هر کس را که تو عذاب کنی و به آتش ببری بی آبرویش کردهای ، ستمگران یارانی ندارند .
" « ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم قامنا ربنا
فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار »" - پروردگارا !
ما ندای منادی ایمان را شنیدیم که به پروردگار خود ایمان بیاورید ، ما ایمان آوردیم ، پس ما راببخشای و از گناهان ما در گذر ، و ما را در شمار نیکان نزد خود ببر .
" « ربنا و آتنا ما وعدتنا علی رسلک و لا تخزنا یوم القیامه انک لا
تخلف المیعاد »" -
پروردگارا ! آنچه به وسیله پیغمبران وعده دادهای نصیب ما کن ، ما را در روز رستاخیز بی آبرو مکن ، البته تو هرگز وعده خلافی نمیکنی .
همین که این آیات را به آخر رساند از سر گرفت . مکرر این آیات را در
حالی که از خود بیخود شده بود و گویی هوش از سرش پریده بود تلاوت کرد .
حبه و نوف هر دو در بستر خویش آرمیده بودند و این منظره عجیب را از نظر میگذراندند ، حبه مانند بهتزدگان خیره خیره مینگریست .
اما نوف نتوانست جلو اشک چشم خود را بگیرد و مرتب گریه میکرد .
تا این که علی به نزدیک خوابگاه حبه رسید و گفت : " خوابی یا بیدار ؟ "
- " بیدارم یا امیرالمؤمنین ، تو که از هیبت و خشیت خدا اینچنین
هستی پس وای به حال ما بیچارگان ! "
امیرالمؤمنین چشمها را پایین انداخت و گریست ، آنگاه فرمود :
- " ای حبه ! همگی ما روزی در مقابل خداوند نگهداشته خواهیم شد ، وهیچ عملی از اعمال ما بر او پوشیده نیست . او به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است ، هیچ چیز نمیتواند بین ما و خدا حائل شود " .
آنگاه به نوف خطاب کرد :
" خوابی ؟ "
- " نه یا امیرالمؤمنین ، بیدارم مدتی است که اشک میریزم " .
- " ای نوف ! اگر امروز از خوف خدا زیاد بگریی فردا چشمت روشن خواهد شد " .
" ای نوف ! هر قطره اشکی که از خوف خدا از دیدهای بیرون آید
دریاهایی از آتش را فرو مینشاند " . ای نوف ! هیچکس مقام و منزلتش بالاتر از کسی نیست که از خوف خدا بگرید و به خاطر خدا دوست بدارد "
" ای نوف ! آن کس که خدا را دوست بدارد و هر چه را دوست میدارد به خاطر خدا دوست بدارد ، چیزی را بر دوستی خدا ترجیح نمیدهد ، و آن کس که هر چه را دشمن میدارد به خاطر خدا دشمن بدارد ، از این دشمنی جز نیکی به او نخواهد رسید . هرگاه به این درجه رسیدید حقایق ایمان را با کمال دریافتهاید " .
سپس لختی حبه و نوف را موعظه کرد و اندرز داد ، آخرین جملهای که گفت این بود : " از خدا بترسید ، من به شما ابلاغ کردم " .
آنگاه از آن دو نفر گذشت و سر گرم احوال خود شد ، به مناجات پرداخت ، میگفت : " خدایا ای کاش میدانستم هنگامی که از تو غفلت میکنم تو از من رو میگردانی یا باز به من توجه داری ؟ ای کاش میدانستم در این خوابهای طولانیم و در این کوتاهی کردنم در شکر گزاری ، حالم نزد تو چگونه است ؟ "
حبه و نوف گفتند : " به خدا قسم دائما راه رفت و حالش همین بود تا صبح طلوع کرد "
بحار الانوار ، جلد9 ، چاپ تبریز ، ص 589 و الکنی و الالقاب ، ذیل " البکالی " .
ای نوف ! هر قطره اشکی که از خوف خدا از دیدهای بیرون آید
دریاهایی از آتش را فرو مینشاند " . ای نوف ! هیچکس مقام و منزلتش بالاتر از کسی نیست که از خوف خدا بگرید و به خاطر خدا دوست بدارد "
وقتی امانت و درستی محمد ( ص ) زبانزد همگان شد ، زن ثروتمندی از مردم مکه بنام خدیجه دختر خویلد که پیش از آن دوبار ازدواج کرده بود و ثروتی زیاد و عفت و تقوایی بی نظیر داشت ، خواست که محمد ( ص ) را برای تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگانی خود سهمی به محمد ( ص ) بدهد . محمد ( ص ) این پیشنهاد را پذیرفت .
در این سفر همه تجار سود بردند. بخصوص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که از دیگران سود بیشتری نصیبشان گردید.
خدیجه " میسره " غلام خود را همراه محمد ( ص ) فرستاد . وقتی " میسره " و " محمد " از سفر پر سود شام برگشتند ، میسره گزارش سفر را جزء به جزء به خدیجه داد و از امانت و درستی محمد ( ص ) حکایتها گفت ، از جمله برای خدیجه تعریف کرد :
وقتی به " بصری " رسیدیم ، امین برای استراحت زیر سایه درختی نشست . در این موقع ، چشم راهبی که در عبادتگاه خود بود به " امین " افتاد . پیش من آمد و نام او را از من پرسید و سپس چنین گفت :
" این مرد که زیر درخت نشسته ، همان پیامبری است که در ( تورات ) و ( انجیل ) درباره او مژده داده اند و من آنها را خوانده ام " .
همچنین میسره گفت: هنگامی که یکی از تجار از پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواسته بود که به "لات "و "عّزّی"، دو بت مشهور در مکه یاد کند، ایشان امتناع کرده و گفتهاند: "چیزی نزد من پستتر از لات و عّزّی نیست."
پس از اینکه حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از این جریانات مطلع گشتند شخصی را نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاده و توسط او پیغام دادند که به علت شرف و نسب والای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)در میان قومشان و خصایصی چون امانتداری، راستگویی و نیکخویی، مایل به ازدواج با ایشان میباشند.
چون پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این موضوع با خبر شدند، عموهای خویش را خبر کرده و آنها را به خواستگاری حضرت خدیجه فرستادند.
در این مجلس حضرت ابوطالب (علیه السلام) - عموی ایشان - سخن را آغاز کرده و پس از حمد و ثنای الهی و ذکر پارهای از خصوصیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، از حضرت خدیجه (سلام الله علیها) خواستگاری کردند. آن بانو نیز قبول کرده و بدین ترتیب خود را به تزویج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درآوردند.
در این زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 25 سال و بنا به گفته اکثر مورخان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) 40 سال داشتهاند. (البته برای ایشان سنین کمتری هم ذکر کردهاند.)
خدیجه تمام ثروت خود را در اختیار محمد ( ص ) گذاشت و غلامانش رانیز بدو بخشید . محمد ( ص ) بیدرنگ غلامانش را آزاد کرد و این اولین گام پیامبر در مبارزه با بردگی بود . محمد ( ص ) می خواست در عمل نشان دهد که می توان ساده و دور از هوسهای زود گذر و بدون غلام و کنیز زندگی کرد .
خانه خدیجه پیش از ازدواج پناهگاه بینوایان و تهیدستان بود . در موقع ازدواج هم کوچکترین تغییری - از این لحاظ - در خانه خدیجه بوجود نیامد و همچنان به بینوایان بذل و بخشش می کردند .
حلیمه دایه حضرت محمد ( ص ) در سالهای قحطی و بی بارانی به سراغ فرزند رضاعی اش محمد ( ص ) می آمد . محمد ( ص ) عبای خود را زیر پای او پهن می کرد و به سخنان او گوش می داد و موقع رفتن آنچه می توانست به مادر رضاعی ( دایه ) خود کمک می کرد .
محمد امین بجای اینکه پس از در اختیار گرفتن ثروت خدیجه به وسوسه های زودگذر دچار شود ، جز در کار خیر و کمک به بینوایان قدمی بر نمی داشت و بیشتر اوقات فراغت را به خارج مکه می رفت و مدتها در دامنه کوهها و میان غار می نشست و در آثار صنع خدا و شگفتیهای جهان خلقت به تفکر می پرداخت و با خدای جهان به راز و نیاز سرگرم می شد .
سالها بدین منوال گذشت ، خدیجه همسر عزیز و باوفایش نیز می دانست که هر وقت محمد ( ص ) در خانه نیست ، در " غار حرا " بسر می برد .
غار حرا در شمال مکه در بالای کوهی قرار دارد که هم اکنون نیز مشتاقان بدان جا می روند و خاکش را توتیای چشم می کنند . این نقطه دور از غوغای شهر و بت پرستی و آلودگیها ، جایی است که شاهد راز و نیازهای محمد ( ص ) بوده است بخصوص در ماه رمضان که تمام ماه را محمد ( ص ) در آنجا بسر می برد .
این تخته سنگهای سیاه و این غار ، شاهد نزول " وحی " و تابندگی انوار الهی بر قلب پاک " عزیز قریش " بوده است . این همان کوه " جبل النور " است که هنوز هم نور افشانی می کند .
محمد،آیه آیه استقامت
پیامش پر ز نور است و محبت
فروغ ایزدی از مکه سر زد
برای عاشقان پیغام رحمت
رسیده نور او بر دیده ما
به جا مانده از او قران و عترت
برادر یادگارش را نگه دار
که تنها این بماند بهر امت
"برجمال محمد صلوات"
به نام خدا
سلام بر دوستانی بر که واسه خودشون وقت گذاشتن و کمی مطلب برای ما هم آوردن
خدا قوت!
خانم ۱۳ و ارمز و آشنا
دست هر سه تاتون درد نکنه
بازهم بیاین. بذارید این سنت پابرجا بمونه
آشنا با شعرت خیلی حال کردم
ایول
اگه ذوقی اومد باز هم شعری بسرا !
یا علی
سیری در سخنان رسول اکرم از زبان شهید مطهری
چند تا از سخنان این شخصیت بزرگوار را برای شما نقل میکنم که خود سخنان پیغمبر معجزه است ( قرآن که سخن خداست به جای خود ) مخصوصا با توجه به سوابقی که عرض کردم .
کودکی که سرنوشت ، او را یتیم قرارداد در وقتی که در رحم مادر بود ، و یتیم قرارداد در سن پنج سالگی ، دوران شیرخوارگیش در بادیه گذشته است و در مکه سرزمین امیت و بیسوادی بزرگ شده و زیر دست هیچ معلم و مربیای کار نکرده است ، مسافرتهایش محدود بوده به دو سفر کوچک ، آن هم سفر بازرگانی به خارج جزیرش العرب ، و با هیچ فیلسوفی ، حکیمی ، دانشمندی برخورد نداشته است ، معذلک قرآن به
زبان او جاری میشود و بر قلب مقدس او نازل میگردد ، و بعد هم سخنانی خود او میگوید ، و این سخنان آنچنان حکیمانه است که با سخنان تمام حکمای عالم نه تنها برابری میکند بلکه بر آنها برتری دارد . حالا اینکه ما مسلمانها اینقدرها عرضه این کارها را نداریم که سخنان او را جمع بکنیم و درست پخش و تشریح بکنیم ، مسئله دیگری است .
کلمات پیغمبر را در جاهای مختلف نقل کردهاند . من مخصوصا از قدیمترین منابع ، قسمتی را نقل میکنم . از قدیمترین منابعی که در دست است یالااقل من در دست داشتهام کتاب " البیان و التبیین " جاحظ است . جاحظ در نیمه دوم قرن سوم میزیسته است ، یعنی این سخنان تقریبا در نیمه اول قرن سوم نوشته شده است . این کتاب حتی از نظر فرنگیها و مستشرقین جزء
کتابهای بسیار معتبر است . اینها سخنانی نیست که بگوئید بعدها نقل کردهاند ، نه ، در قرن سوم به صورت یک کتاب در آمده است که البته قبل از قرن سوم هم بوده است ، چون جاحظ اینها را با سند نقل میکند . مثلا شما ببینید در زمینه مسؤلیتهای اجتماعی ، این شخصیت بزرگ چگونه سخن میگوید؟
میفرماید : مردمی سوار کشتی شدند و دریایی پهناور را طی میکردند . یک نفر را دیدند که دارد جای خودش را نقر میکند یعنی سوراخ میکند . یک نفر از اینها نرفت دست او را بگیرد . چون دستش را نگرفتند آب وارد کشتی شد و همه آنها غرق شدند ، و اینچنین است فساد .
توضیح اینکه : یک نفر در جامعه مشغول فساد میشود ، مرتکب منکرات میشود . یکی نگاه میکند میگوید به من چه ، دیگری میگوید من و او را که در یک قبر دفن نمی کنند . فکر نمیکند که مثل جامعه ، مثل کشتی است . اگر در یک کشتی آب وارد بشود ، ولو از جایگاه یک فرد وارد بشود ، تنها آن فرد را غرق نمیکند بلکه همه مسافرین را یکجا غرق میکند .
آیا درباره مساوات افراد بنی آدم ، سخنی از این بالاتر میتوان گفت « الناس سواء کاسنان المشط » ( حالا من نمیدانم شانهای را هم درآورد یا نه ؟ ) شانه را نگاه کنید ، دندانههای آن را ببینید . ببینید آیا یکی از دندانههای آن از دندانه دیگر بلندتر هست ؟ نه . انسانها مانند دندانههای شانه برابر یکدیگرند . ببینید در آن محیط و در آن زمان ، انسانی اینچنین درباره مساوات انسانها سخن میگوید که بعد از هزار و
چهارصد سال هنوز کسی به این خوبی سخن نگفته است !
در حجة الوداع فریاد میزند :
« ایها الناس ! ان ربکم واحد و ان اباکم واحد کلکم لادم وآدم من تراب ، لا فضل لعربی علی عجمی الا بالتقوی » ( 2 ) .
ایها الناس ! پروردگار همه مردم یکی است ، پدر همه مردم یکی است ، همهتان فرزند آدم هستید ، آدم هم از خاک آفریده شده است . جایی باقی نمیماند که کسی به نژاد خودش ، به نسب خودش ، به قومیت خودش و به اینجور حرفها افتخار بکند . همه از خاک هستیم ، خاک که افتخار ندارد .
پس افتخار ، به فضیلتهای روحی و معنوی است ، به تقواست . ملاک فضیلت فقط تقوا است و غیر از این چیز دیگری نیست .
این حدیث را که از رسول اکرم است ، از کافی نقل میکنم :
« ثلاث لا یغل علیهن قلب امرء مسلم : اخلاص العمل لله و النصیحة لائمة المسلمین ، و اللزوم لجماعتهم » ( 1 )
سه چیز است که هرگز دل مؤمن نسبت به آنها جز اخلاص ، چیز دیگری نمیورزد ، یعنی در آن سه چیز محال است خیانت بکند . یکی اخلاص عمل برای خدا . یک مؤمن در عملش ریا نمیورزد . دیگر ، خیرخواهی برای پیشوایان واقعی مسلمین ، یعنی خیرخواهی در جهت خیر مسلمین ، ارشاد و هدایت
پیشوایان در جهت خیر مسلمین . سوم مسئله وحدت و اتفاق مسلمین ، یعنی نفاق نورزیدن ، شق عصای مسلمین نکردن ، جماعت مسلمین را متفرق نکردن .
این جملهها را مکرر شنیدهاید :
« کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته » .
« المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده » .
« لن تقدس امة حتی یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متعتع » .
هیچ ملتی به مقام قداست نمیرسد مگر آنگاه که افراد ضعیفش بتوانند حقوقشان را از اقویا مطالبه کنند بدون لکنت زبان .
ببینید سیرت چیست و چه میکند ؟ ! اصحابش نقل کردهاند که در دوره رسالت ، در سفری خدمتشان بودیم ، در منزلی پائین آمده بودیم و قرار بود که در آنجا غذایی تهیه شود . گوسفندی آماده شده بود تا جماعت آن را ذبح کنند و از گوشت آن مثلا آبگوشتی بسازند و تغذیه کنند .
یکی از اصحاب به دیگران میگوید سر بریدن گوسفند با من ، دیگری میگوید پوست کندن آن با من ، سومی مثلا میگوید پخت آن با من و . . . پیغمبر اکرم میفرماید جمع کردن هیزم از صحرا با من . اصحاب عرض کردند : یا رسول الله ما خودمان افتخار این خدمت را داریم ، شما سر جای خودتان بنشینید ، ما خودمان همه کارها را انجام میدهیم . فرمود بله ، میدانم ،
من نگفتم که شما انجام نمیدهید ولی مطلب چیز دیگری است . بعد جملهای « ان الله یکره من عبده ان یراه متمیزا بین اصحابه » .
خدا دوست نمیدارد که بندهای را ببیند در میان بندگان دیگر که برای خود امتیاز قائل شده است . من اگر اینجا بنشینم و فقط شما بروید کار بکنید ، پس برای خودم نسبت به شما امتیاز قائل شدهام . خدا دوست ندارد که بندهای خودش را در چنین وضعی در بیاورد . ببینید چقدر عمیق است !
این مسئله به اصطلاح امروز " اعتماد به نفس " در مقابل اعتماد به انسانهای دیگر حرف درستی است ، البته نه در مقابل اعتماد به خدا .
اعتماد به نفس سخن بسیار درستی است ، یعنی اتکال به انسان دیگر نداشتن ، کار خود را تا جایی که ممکن است
خود انجام دادن و از احدی تقاضا نکردن . ببینید این تربیتها چقدر عالی است !
این « بعثت لاتمم مکارم الاخلاق » معنیش چیست ؟ باز اصحابش نقل کردهاند که در یکی از مسافرتها در منزلی فرود آمدیم . همه متفرق شدند برای اینکه تجدید وضویی بکنند و آماده نماز بشوند . دیدیم که پیغمبر اکرم بعد از آنکه از مرکب پائین آمد ، طرفی را گرفت و رفت . مقداریکه دور شد ، ناگهان برگشت . اصحاب با خود فکر میکنند که پیغمبر برای چه بازگشت ؟ آیا از تصمیم اینکه امروز اینجا بمانیم منصرف شده است ؟ همه منتظرند ببینند آیا فرمان میدهد که حرکت کنید برویم ؟ ولی میبینند پیامبر چیزی نمیگوید . تا میآید میرسد به مرکبش . بعد از آن خورجین یا توبره روی آن ، زانو بند شتر را در میآورد ، زانوی شترش را میبندد و باز دو مرتبه راه میافتد به همان طرف . اصحاب با تعجب گفتند : پیامبر برای
چنین کاری آمد ؟ ! این که کار کوچکی بود ! اگر از آنجا صدا میزد : آری فلان کس ! برو زانوی شتر مرا ببند ، همه با سر میدویدند . گفتند یا رسول الله ! میخواستید به ما امر بفرمائید ، به هر کدام ما امر میفرمودید ، با کمال افتخار این کار را انجام میداد . ببینید سخن ، در چه موقع و در چه محل و چقدر عالی است ! فرمود : « لا یستعن احدکم من غیره و لو بقضمة من سواک » تا میتوانید در کارها از دیگران کمک نگیرید ولو برای خواستن یک مسواک . آن کاری را که خودت میتوانی انجام بدهی ، خودت انجام بده .
نمیگوید کمک نگیر و از دیگران استمداد نکن ولو در کاری که نمیتوانی انجام بدهی ، خودت انجام بده . نمیگوید کمک نگیر و از دیگران استمداد نکن ولو در کاری که نمیتوانی انجام بدهی . نه ، آنجا جای استمداد . است .
اگر کسی این توفیق را پیدا بکند که سخنان رسول اکرم را از متون کتبمعتبر جمع آوری کند و هم توفیق پیدا کند که سیره پیغمبر اکرم را به سبک سیره تحلیلی از روی مدارک معتبر جمع و تجزیه و تحلیل بکند ، آنوقت معلوم میشود که در همه جهان ، شخصیتی مانند این شخص بزرگوار ظهور نکرده است . تمام وجود پیغمبر اعجاز است . نه فقط قرآنش اعجاز است ، بلکه
تمام وجودش اعجاز است . عرایض خودم را با چند کلمه دعا خاتمه میدهم .
باسمک العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم یا الله . . .
پروردگارادلهای ما را به نور ایمان منور بگردان . انوار معرفت و محبت
خودت را بر دلهای ما بتابان . ما را شناسای ذات مقدس خودت قرار بده .
ما را شناسای پیغمبر بزرگوارت قرار بده . انوار محبت پیغمبر اکرمت را
در دلهای همه ما قرار بده . انوار محبت و معرفت اهل بیت پیغمبر را در
دلهای همه ما قرار بده . ما را آشنا با سیرت پیغمبر خودت و ائمه اطهار
قرار بده . ما را قدردان اسلام و قرآن و این وجودات مقدسه بفرما . اموات
ما را مشمول عنایات و رحمت خود بفرما .
و عجل فی فرج مولانا صاحب الزمان .
منبع سیر ی در سیره نیوی
ممنون
خدایا،به تو پناه می بریم از یاری کردن ستمگر و خوار شمردن ستم دیده و درخواست چیزی که حق ما نیست و ندانسته سخن گفتن.
و به تو پناه می بریم از اینکه در دل خیال فریب کسی را بپروریم و شیفته کردار خود شویم و آرزوهای دور و دراز کنیم.
صحیفه سجادیه
ممنون
فاطمه فاطمه است
نوشته دکتر علی شریعتی
.. نمیدانم از او چه بگویم و چگونه بگویم!؟
خواستم از “بوسوئه” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از “مریم” سخن میگفت. گفت: « مجموعه گفتهها و اندیشهها و کوششها و هنرمندیهای همه در طول این قرنهای بسیار، به اندازه این کلمه نتوانستهاند عظمتهای مریم را بازگویند که: “مریم، مادر عیسی است”. »
و من خواستم با چنین شیوهای از فاطمه بگویم. باز درماندم:
خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهی بزرگ است.
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد (ص) است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است .
***میلادش مبارک***
به نام خدا
درس هایی از زنگی حضرت رسول اکرم(ص)
تأثیر نماز
حضرت علی علیه السلام فرمودند: با رسول خدا صلی الله علیه و آله به انتظار وقت نماز در مسجد نشسته بودیم، در این بین، مردی برخاست و گفت: ای رسول خدا! من گناهی کرده ام، برای آمرزش آن چه باید بکنم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله روی از او برگرداند. هنگامی که نماز تمام شد، همان مرد برخاست و سخن خود را تکرار کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: آیا هم اینک با ما نماز نگزاردی، و برای آن به خوبی وضو نگرفتی؟ عرض کرد: بلی، چنین کردم. فرمود: همین نماز، کفاره و سبب آمرزش گناه تو خواهد بود.
تحفه
ابن عباس روزی در محضر مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب بود و عده ای از مهاجرین و انصار حاضر در مجلس بودند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس با بازار برود و برای خانواده اش تحفه ای بخرد، مانند کسی است که برای محتاجها صدقه حمل نموده است. و نیز فرمودند: باید وقت قسمت میوه یا غذا و یا هر تحفه دیگر، اول به دخترها بدهد، بعد به پسرها.
به درستی که هر کس دختر خود را شاد کند، مثل این است که غلامی از اولاد اسماعیل را آزاد کرده است و هر کس پسرش را ساکت کند. نگذارد چشمش در دست دیگران باشد و به این سبب او را شاد کند، مانند این است که از ترس خدا گریه کرده است، و هر کس از ترس خدا گریه کند، خداوند او را داخل بهشت می نماید.
تعلیم و تعلم
در مدینه روزی پیامبر صلی الله علیه و آله اسلام صلی الله علیه و آله وارد مسجد گردید، چشمش به دو اجتماع افتاد که در دو دسته تشکیل شده بودند و هر دسته ای حلقه ای تشکیل داده و سرگرم بودند؛ یک دسته به عبادت و ذکر خدا، و دسته ای به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از دیدن هر دو دسته مسرور و خرسند گردید و به همراهانش فرمود:
این هر دو دسته کار نیک نموده و بر خیر و سعادتند. لکن من برای دانا کردن و دانا شدن مردم فرستاده شده و مبعوث گشته ام. پس خودش به طرف همان دسته که به تعلیم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان نشست.
احترام به دیگران
حضرت علی علیه السلام فرمود:
رسول اکرم صلی الله علیه و آله هرگز با احدی دست نداد که دست خود را از دست او جدا کند، تا اینکه طرف دست خود را جدا می ساخت و احدی کاری به او نمی سپرد که آن را رها کند، تا زمانی که طرف از حاجت خود صرفنظر می کرد. و با احدی به گفتگو نپرداخت که سکوت کند، تا وقتی که طرف ساکت می شد، و بالاخره هرگز دیده نشد که آن حضرت پا مبارک را در برابر همنشینی دراز نماید.
احترام به کودکان
روزی پیامبر نشسته بود، امام حسن و امام حسین علیه السلام وارد شدند. حضرت به احترام آنان از جای برخاست و به انتظار ایستاد. چون کودکان در راه رفتن ضعیف بودند، لحظاتی چند طول کشید. بدین جهت پیامبر صلی الله علیه و آله به سوی آنان رفت و استقبال کرد. آغوش خود را گشود و هر دو را بر دوش خویش سوار کرد و به راه افتاد و می فرمود: فرزندان عزیز، مرکب شما چه خوب مرکبی است و شما چه سواران خوبی هستید.
آموختن علم و دانش
مردی از انصار به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله! اگر جنازه ای حاضر باشد و مجلس عالمی، کدامیک را دوست تر داری که من حضور یابم؟ رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: اگر برای تشییع و دفن، کسانی باشند که عهده دار انجام آن شوند، حضور یافتن در مجلس دانشمند، از حاضر شدن در تشییع هزار جنازه و عیادت هزار بیمار و از نماز شب و روزه هزار روز و از هزار صدقه به مستمندان دادن و از هزار حج مستحب و از هزار جنگ مستحب در راه خدا با مال و جان برتر است، کجا اینها با فضیلت حضور در محضر عالم برابری می کند؟! آیا ندانسته ای که اطاعت و عبادت خدا وابسته به علم و دانش است و خیر دنیا و آخرت با علم می باشد و بدی دنیا و آخرت با نادانی است؟!
حب علی(ع)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: در شب معراج هنگامی که مرا به آسمان می بردند، به هر جا می رسیدم، دسته هایی از فرشتگان با اظهار شادی و شادمانی به دیدارم می آمدند، تا اینکه به جایی رسیدم که جبرئیل به همراه جمعی از فرشتگان به استقبالم آمدند. آن روز جبرئیل سخنی شنیدنی گفت: اگر امت تو بر دوستی و مهر علی علیه السلام اجتماع می کردند، خداوند متعال آتش جهنم را نمی آفرید
اشتغال
حضرت محمد صلی الله علیه و آله همین که به مردی نگاه می کرد و از وی خوشش می آمد، می فرمود: آیا شغلی داری؟ اگر می گفتند، بیکار است، می فرمود: از چشم من ساقط شد، عرض می کردند: یا رسول الله برای چه از چشم شما افتاد؟ می فرمود: زیرا مؤمن بیکار بود، دین خود را اسباب معیشت قرار می دهد
حسن معاشرت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله لباس و کفش خود را می دوخت، گوسفندان خود را می دوشید، با بردگان هم غذا می شد، بر زمین می نشست، بدون اینکه خجالت بکشد، مایحتاج خانه اش را از بازار تهیه می کرد و هنگام مصافحه دست خود را نمی کشید تا طرف دست خود را بکشد. به هر کسی می رسید سلام می کرد، چه توانگر و چه درویش، چه کوچک و چه بزرگ، و اگر به مهمانی و خوردن چیزی دعوت می شد، آن را کوچک نمی شمرد، هر چند خرمایی پوسیده باشد.
... و مخارج زندگی آن حضرت سبک، دارای طبع بزرگ و خوش معاشرت و خوشرو بود. بدون اینکه بخندد، همیشه تبسمی بر لب داشت، و بدون اینکه چهره اش در هم کشیده باشد، اندوهگین به نظر می رسید. بدون اینکه از خود ذلتی نشان دهد، همواره متواضع بود. بدون اینکه اسراف بورزد، سخی بود، دل نازک و با همه مسلمانان مهربان بود...
منبع:یکصد و بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد(ص){برگرفته از پایگاه راسخون}
دلم به یاد آمدنت قیام کرد
قیام کرد و نشست و نگاه به قاب کرد
تو را زپس پرده قاب دوباره میدید و
به یاد آمدن تو دوباره خیال کرد
خیال کرد و خیال کرد و خیال کرد
و این چنین دو چشم خود را دوباره خواب کرد
زمان بدین سبب گذشت و تو نیامدی
بیا که دل به هوای آمدنت قیام کرد
"اللهم عجل لولیک الفرج"
سلام
ببخشید بابت تاخیر
چندروزی جایتان خالی مسافرت بودم.
خدایا بر محمد و خاندانش درود فرست و ایمان مرا به کمال مطلوب رسان، و یقین مرا برترین یقین گردان، و سرانجام نیت مرا سرانجام بهترین نیت ها قرار ده ، و سرانجام کار مرا سرانجام نیکوترین کارها.
"صحیفه سجادیه"
آمین
امام صادق (ع) فرمود:
زمانی که خداوند عقل را آفرید از او خواست که سخن گوید
سپس به او فرمود:پیش آی، پس او پیش آمد، پس فرمود:برگرد و او پشت نموده و برگشت
پس خداوند فرمود :سوگند به عزت و جلالم که هیچ آفریده ای را که در نزد من دوست داشتنی تر از تو باشد نیافریدم، به سبب تو می گیرم و به سبب تو عطا می کنم و بر اساس تو ثواب و پاداش می دهم.
آفرین
حادثه مهم دیگری که پیش از بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داد که موقعیت ایشان را در دیده مردم مکه نشان میدهد، داستان نصب حجر الاسود است. همانطور که در تاریخ آمده است قبل از بعثت، خانه خدا – کعبه - مورد احترام و تقدس اعراب بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و برخی اجداد ایشان به دور این مکان طواف میکردند.
سالی، سیلی در مکه جاری شد که باعث ویرانی دیوارهای خانه خدا گشت. و قریش که زمامداری کعبه را به عهده داشتند، تصمیم به مرمت آن گرفتند.
آنها دیوارها را بالا بردند و هنگامی که خواستند حجر الاسود که سنگ مقدسی است در سر جای خود نصب کنند، بین اینکه افتخار نصب این سنگ مقدس نصیب چه قبیلهای شود میان آنها اختلاف پیش آمد و کار بالا گرفت تا جاییکه نزدیک بود میان آنها جنگ خونینی در بگیرد.
بالاخره پیرمرد سالخوردهای که مورد احترام قریش بود، پیشنهاد کرد که هر کسی را که ابتدا از در مسجد وارد شود به داوری بپذیرند که این پیشنهاد مورد استقبال همه قرار گرفت.
در این هنگام بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از در مسجد وارد شدند و بزرگان قریش امانتداری ایشان را تصدیق کرده و داوری ایشان را پذیرفتند.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز دستور دادند تا جامهای روی زمین پهن کنند. سپس ایشان حجرالاسود را میان آن جامه قرار داده و گفتند تا رئیس هر قبیله یک گوشه از جامه را بردارد.
چون جامه را برداشتند و آنرا بالا بردند، شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سنگ را برداشتند و آنرا بر جای خود قرار دادند و با این داوری خردمندانه از خونریزی بزرگی جلوگیری میکردند.
این حادثه میرساند که با اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در هنگام وقوع این ماجرا جوانی 35 ساله بودند، تا چه حد مورد احترام قریش و دیگران بوده و همگی به امانتداری و درستکاری و درایت ایشان تصدیق داشتند.
با جستجو در زندگی بزرگان و دقت و تأمل در حالات روحی آنها میتوان به کمالات و خصال برجسته آنها پی برده و آنها را بیشتر شناخت. از این بالاتر با نگاهی به مراحل مختلف زندگی پیامبر بزرگ اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر اینکه با خصوصیات اخلاقی ایشان آشنا میشویم؛ از ایشان به عنوان یک نمونه برتر و یک انسان کامل سرمشق و الگو میگیریم.
خلاصه زندگی چهل ساله پیش از بعثت ایشان را عفت و پاکدامنی، امانت و صداقت، راستی و درستی، احسان و نیکی به بینوایان و زیردستان، تنفر از پلیدیهای اخلاقی حاکم بر روزگار و بتان و بتپرستان تشکیل میدهد.
اخلاق پسندیده و رفتار جوانمردانه و نیکویی که در پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دیده میشد و همگان را به ستایش و احترام وامیداشت، سبب گردید تا خداوند در قرآن ایشان را ستایش کرده و ایشان را صاحب خلق عظیم بداند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان ابتدای جوانی در میان مردم به لقب «امین» مشهور گشته و مردم اموال خویش را نزد ایشان به امانت میگذاشتند.
حتی هنگامی که حضرتش تصمیم به مهاجرت از مکه به مدینه گرفتند، با اینکه جو دشمنی با ایشان، بر مردم شهر حکومت داشت، هیچکس در امانتداری و جوانمردی ایشان تردید نداشته و همگان، باز چون دوران قبل از بعثت اموال و اشیاء گرانبهای خویش را نزد ایشان به ودیعه مینهادند، لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را جهت پرداخت بدهیها و تحویل اماناتی که از مردم نزد ایشان بود، تعیین فرمودند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز با مردم مکه و بزمهای شبانه و عیش و نوشهای آنها همراه نبوده و از وضع موجود رنج میبردند، از این رو گاهی مدتها به کوه حرا میرفتند و در آنجا تفکر و عبادت میپرداختند. (برای اطلاع از مطالب بیشتر، رجوع کنید به مطلب "بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)")
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره هنگام غذا خوردن نام خدا را به زبان جاری مینمودند و از گوشتهایی که به طور نامشروع ذبح شده بود خودداری میکردند.
ایشان مانند سایر انبیاء قسمتی از دوران نوجوانی خویش را به شبانی میپرداختند. پیامبران با این شغل بیشتر از فساد و پلیدی جامعه زمان خود دور شده و صبوری و تحمل و مهربانی را تجربه میکردند و سرانجام با دیدن آثار نظم و قدرت خداوند در طبیعت به آخرین درجات یقین و ایمان میرسیدند.
در دوران جوانی نیز همانطور که در قسمت "ازدواج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)" نیز به آن اشاره شده ایشان برای مدتی به تجارت پرداختهاند، که همانطورکه گفته شد، رفتار و اخلاق و جوانمردی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این دوران باعث شیفتگی حضرت خدیجه نسبت به ایشان و سرانجام پیشنهاد ازدواج با آن حضرت شد.
نزول اولین وحی به عقیده اکثر علمای شیعه، بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز 27 ماه رجب، پنج سال پس از تجدید بنای کعبه، اتفاق افتاد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این هنگام، چهل سال داشتند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبق رسم خویش چند روزی بود که برای عبادت و تفکر به غار حرا آمده بودند. در روز بیست و هفتم ماه رجب بود که جبرئیل (یکی از چهار فرشته مقرب الهی و مأمور ابلاغ وحی از جانب پروردگار به پیامبران) به سوی ایشان نازل شد. او بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد بخوان. پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل آیات آغازین سوره علق را از جانب خداوند نازل نمود:
"بسم الله الرحمن الرحیم. اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان مالم یعلم. به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت که بیافرید. آدمی را از علق بیافرید. بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است. خدایی که بهوسیله قلم آموزش داد و به آدمی آنچه را که نمیدانست، آموخت."
همراه اولین نزول وحی و در لحظه بعثت، حوادثی بزرگ اتفاق افتاد که از آن جمله میتوان به شنیده شدن صدای نالهای اشاره نمود. حضرت علی (علیه السلام) در این باره میگوید: "صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم. عرضه داشتم: "یا رسول الله این ناله چیست؟" فرمود: "این شیطان است که از اطاعت شدن مأیوس و ناامید شده و چنین به ناله در آمده است." سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اضافه فرمود: "تو میشنوی آنچه را من میشنوم و میبینی آنچه را که من میبینم الا اینکه تو مقام نبوت نداری و فقط وزیر و کمک کار من هستی و از راه خیر جدا نمیشوی."
همانطور که قبلاً نیز بیان شد، حضرت علی (علیه السلام) در مواقع مختلف از جمله در دوران خلوتگزینیهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه حضرت بودهاند و این سخن امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه نیز به طور خاصی بیان میدارد که ایشان در لحظه نزول اولین وحی، در کنار پیامبر حضور داشتهاند. البته مطالعات تاریخی بیان مینماید که تنها شخصی که در آن لحظات، پیامبر را همراهی نموده، امام علی (علیه السلام) بود و احدی جز ایشان، ادعای همراهی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن لحظات را ننموده است. جبرئیل پس از انجام وظیفه خود و ابلاغ آیات الهی، بار دیگر به آسمان بازگشت
همانطور که در قسمتهای پیشین اشاره شد، قبل از بعثت، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الهاماتی میشد و ایشان حالات فوق العادهای داشتند. اما کیفیت نزول اولین وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و موضوع آن، بهطور کلی با الهامات قبل از بعثت ایشان متفاوت بود. و این امر سبب شد تا حالات روحی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در نتیجه حالات جسمانی ایشان تغییر نماید. برای این تغییر حالت دو دلیل را میتوان برشمرد:
اولاً ایشان در هنگام نزول اولین آیات قرآن، عظمت و جلال خداوند را هرچه بیشتر احساس کردند.
ثانیاً در هنگام بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بار بزرگ رسالت به عهده ایشان نهاده شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شرایطی موظف به ابلاغ رسالت الهی خویش به مردم گشتند که جزیرة العرب را اوضاع نابسامان اجتماعی فراگرفته بود و در چنین شرایطی واضح بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از ابلاغ دعوت خویش نه تنها مورد تکذیب و تهمتهای ناروا و آزار و اذیت مشرکین قرار میگرفتند، بلکه آنان در مسیر رسیدن پیام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سایر مردم موانع بسیاری را ایجاد خواهند نمود. مجموعه این عوامل باعث دگرگونی حالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. اما خداوند نیز در این شرایط پیامبرش را تقویت نمود و ایشان را برای به انجام رساندن مسئولیت عظیم رسالتش، بیش از پیش آماده ساخت.
بازگشت از کوه حرا
پس از این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کوه پایین آمدند و به سمت مکه و خانه خویش عازم شدند. هنگامیکه به خانه رسیدند ماجرای بعثت خویش را برای همسر گرامیشان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بازگو نمودند. خدیجه (سلام الله علیها) نیز که در سالهای همسری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آثار بزرگی و پیامبری در ایشان را دیده بود، گفت:
"به خدا دیرزمانی است که من در انتظار چنین روزی، بسر بردهام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی."
نزول سوره مدثر
در همین روزهای آغازین بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در هنگام استراحت ایشان، جبرئیل برای بار دیگر بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و آیات نخستین سوره مدثر را بر ایشان خواند که:
"بسم الله الرحمن الرحیم، یا ایها المدثر، قم فأنذر، و ربک فکبر و ثیابک فطهر و الرجز فاهجر و لاتمنن تستکثر و لربک فاصبر
به نام خداوند بخشنده مهربان،ای کسی که جامه به خود پیچیده ای، برخیز و قوم خود را از عذاب خدا بیم ده و خدا را به بزرگی یاد کن و لباست را پاکیزه دار و از ناپاکی دوری گزین و بر هرکس احسان کنی ابداً منت نگذار و برای خدا صبر پیش گیر"
میتوان گفت مفاد این سوره این است که از این پس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید پیوسته به فکر بیم دادن مردم از نافرمانی خداوند بوده و لحظهای از آن غافل نباشد و بدین گونه بود که اولین آیههای کتاب آسمانی دین اسلام به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و ایشان از جانب خداوند به مقام رسالت برگزیده شدند.
ولادت با سعادت امام جواد الائمه علیه السلام،
فرزند برومند آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام بر تمامی شیعیان جهان مبارک باد . . .
***********************************************
امام جواد علیه السلام:
عزتمندی مؤمن در بی نیازی او از مردم است.
********************************************
امام جواد علیه السلام:
مؤمن به سه ویژگی نیاز دارد:
توفیق از جانب خدا، واعظی از درون و پذیرش نصحیت از ناصحین.
********************************************
امام جواد علیه السلام:
امر به معروف و نهی از منکر دو آفریده خداوند هستند،
پس هر که آن دو را یاری کند، عزیز می شود، و هر که آن دو را وانهد خار می شود.
********************************************
امام جواد علیه السلام:
سه چیز است که در اثر آن، بنده به مقام رضوان الهی می رسد:
استغفار فراوان، فروتنی و زیاد صدقه دادن.
نیایش در پناه جستن به خدا از ناملائمات و اخلاق ناستوده و کردارهاى ناپسندیده:
خدایا، من به تو پناه مىبرم از طغیان حرص، و تندى خشم، و غلبه حسد. و ضعف نیروى صبر، و کمى قناعت، و سوء خلق، و افراط شهوت، و غلبه عصبیت، و پیروى هوس، و مخالف هدایت، و از خواب غفلت، و اقدام بر تکلف، و گزیدن باطل بر حق، و پافشارى بر گناه، و خرد شمردن معصیت، و بزرگ شمردن طاعت، و تفاخر توانگران، و تحقیر نسبت به درویشان، و کوتاهى در حق زیردستان. و ناسپاسى نسبت به کسى که بر ما حقى داشته باشد. و از آنکه به ستمکارى کمک دهیم. یا ستمزدهاى را خوار گذاریم. یا آنچه را که حق ما نیست بخواهیم. یا در علم از روى بىاطلاعاعى و بر خلاف عقیده سخنى گوئیم. و پناه مىبریم به تو از آنکه قصد خیانت با کسى داشته باشیم. و از آنکه در اعمالمان خود پسندى کنیم، و آرزوهاى خود را دراز سازیم و پناه مىبریم به تو از بدى باطن، و کوچک شمردن گناه خرد، و از آنکه شیطان بر ما چیره گردد، یا روزگار ما را واژگون بخت سازد، یا سلطان در بازه ما ستم کند. و پناه مىبریم به تو از دست آلودن به اسراف، و از نایافتن رزق کفاف و پناه مىبریم به تو از شماتت دشمنان و احتیاج به همگنان، و زیستن در سختى، و مرگ بدون آمادگى، و پناه مىبریم به تو از عظیمترین حسرت و بزرگترین مصیبت و بدترین بدبختى، که حسرت قیامت و مصیبت در دین و دخول به دوزخ است و از بدى عاقبت، و نومیدى از ثواب و نزول عقاب.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا و همه مؤمنین و مؤمنات را از همه این شرور پناه ده، اى مهربانترین مهربانان.
(صحیفه سجادیه)
ممنون آشنا
صحیفهدر نزدما متاسفانه مهجور مانده.
نیایش، در مقام رضا در آن هنگام که به دنیاداران مىنگریست:
سپاس خداى را به عنوان خشنودى به قضاى خدا شهادت مىدهم که خدا معیشتهاى بندگانش را به آئین عدل قسمت کرده، و با همه آفریدگانش راه تفضل و احسان پیش گرفته است.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست. و مرا به سبب آنچه به مردم عطا کردهاى آشفته مساز و ایشان را به سبب آنچه از من باز داشتهاى گرفتار مکن که بر خلق تو حسد برم و حکمت را خوار شمارم .
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست و مرا به قضاى خود دلخوش ساز، و دلم را در موارد حکم خود باز و مسرور کن، و روح اعتماد بمن ببخش تا سبب آن اقرار کنم که قضاى تو جز به بهترین وجوه روان نشده و شکر مرا بر آنچه از من باز داشتهاى، از شکرم بر آنچه بمن بخشیدهاى فزونتر ساز، و مرا از آن نگهدار که تهیدستى را به چشم خوارى بنگرم، یا در باره ثروتمندى گمان برترى برم. زیرا شریف کسى است که طاعت تو او را شرف تو او را عزت داده باشد. پس بر محمد و آلش رحمت فرست. و ما را از ثروتى فناناپذیر برخوردار کن، و به عزتى بىزوال تأیید فرماى، و در ملک جاودانیت روان و کامران ساز. زیرا توئى آن یکتاى یگانه بىنیازى که فرزند نیاوردهاى و فرزند کسى نبودهاى و کفو و همسرى نداشتهاى.(صحیفه سجادیه)
آمین
نیایش در طلب فرجام نیک
اى کسى که یادت مایه آبروى یادکنندگان است، و اى کسى که شکرت موجب کامروائى شاکران است، و اى کسى که طاعتت باعث نجات مطیعان است، بر محمد و آلش رحمت فرست و دلهاى ما را بیاد خود از هر یاد و زبانهامان را به شکر خود از هر شکر و اعضایمان را به طاعت خود از هر طاعت مشغول دار و اگر براى ما فراغتى از کارها تقدیر کرده باشى، پس آن را فراغت توأم با سلامتى قرار ده که به سبب آن گناهى دامنگیرمان نشود، و خستگىاى بما نپیوندد. تا نویسندگان گناهان با نامهاى خالى از ذکر بدیهامان از طرف ما باز گردند، و نویسندگان حسنات به سبب آنچه از نیکىهاى ما نوشتهاند شادان باز آیند، و چون ایام عمرمان سپرى شود و رشته زندگیمان بگسلد. و آن دعوت تو. که از وقوع و اجابتش گریز نیست. ما را احضار کند پس بر محمد و آلش رحمت فرست و پایان آنچه را که نویسندگان اعمالمان بر ما مىنویسند توبهاى پذیرفته قرار ده که بعد از آن ما را بر گناهى که کرده باشیم و نافرمانىاى که مرتکب شده باشیم توبیخ نکنى،و روزى که اسرار و اخبار بندگانت را مىآزمائى در برابر حاضران و ناظران پردهاى را که خود فرو گستردهاى از روى کار ما برندارى زیرا که تو نسبت به هر که ترا بخواند مهربانى و در باره هر که ترا ندا دهد اجابت کنندهاى.
(صحیفه سجادیه)
به نام خدا
سلام آقا مرتضی
اومدم که بخونم و استفاده کنم نظر و مطلب هم داشتم میذارم اما احتمالآ بیشتر بخونم!
پیامبر اکرم (ص): بهترین شما کسی است که گفتارش بر دانش بیفزاید.
امام علی(ع): توبه موجب نزول رحمت الهی است.
امام صادق (ع): عالم افضل است از هزار عابد و هزار زاهد و هزار مجتهد.
رسول اکرم(ص): عزت مومن در بی نیازی از مردم است.
امام صادق(ع): آدم خود رای، بر لبه لغزشگاه ایستاده است.
مولا علی "ع":
همانا این دل ها همانند بدن ها افسرده می شوند، پس برای شادابی دل ها ، سخنان زیبایی حکمت آمیز را بجویید.
به نام خدا
سلام استاد
قصد داشتم بعد از عید مبعث ازتون بخوام کلبه ی 3 اهل بیت رو بسازید اما چون کلبه ی دوری و دوستی رو ساختید دست نگه داشتم.
حال هروقت که صلاح دونستید کلبه ی جدید رو بسازید تا مطالب مربوط به بعد از بعثت پیامبر رو بذارم
مجدد اعیاد شعبانیه بر شما و خانواده مبارک
یا علی
به نام خدا
سلام مرتضی
چطوزید؟ یعنی هم شما هم خونواده هاتون. بر شماها هم مبارک ان شاالله
لطفا در همون ۲ فعلا مطلب بگذار کسی که مایل باشد می جوید کسی که بجوید می یابد.
ممنون
نیایش، هنگامى که خطرى از او مىگذشت، یا مطلبى که داشت بزودى بر آورده مىشد
ترجمه :
خدایا سپاس ترا بر نیکوئى قضایت، و بر آنچه از من بگرداندى از بلایت. پس نصیب مرا از رحمت خود، در این عافیت عاجل و نعمت دنیاى زائل منحصر مساز که بوسیله آنچه دوست دارم بدبخت شوم، و دیگرى به سبب آنچه من ناپسند دارم خوشبخت گردد و در صورتى که آن عافیت که روز را در آن به شب برده یا شب را در آن به روز آوردهام مقدمه بلائى دائم و وبالى مستمر باشد، پس آن بلا و وبال را که برایم به تأخیر افکندهاى پیش انداز و آن نعمت و عافیت را که پیش انداختهاى به تأخیر افکن، زیرا چیزى که پایانش بقا است، کم نیست. و بر محمد و آلش رحمت فرست.
(صحیفه سجادیه)
نیایش، در طلب خیر
خدایا از تو مىخواهم که به دانائیت خیر را برایم بگزینى. پس بر محمد و آلش رحمت فرست، و در بارهام به خیر حکم فرماى، و ما را به حکمت اختیار خود ملهم ساز، و آن را براى ما وسیله رضاء به قضاء و تسلیم به حکم خود قرار ده. و به این وسیله پریشانى شک و تردید را از ما دور ساز، و ما را به یقین مخلصین تأیید فرماى، و به خویشتن وا مگذار، که از معرفت آنچه براى ما برگزیدهاى فرو مانیم، تا آنجا که قدر ترا سبک شماریم، و مورد رضاى ترا مکروه داریم، و به چیزى که از حسن عاقبت دورتر و به خلاف عافیت نزدیکتر است متمایل شویم. آنچه را از قضاى خود که ما از آن اکراه داریم پیش ما محبوب ساز. و آنچه را از حکم تو که دشوار مىپنداریم بر ما آسان کن و ما را به گردن نهادن مشیتى که بر ما وارد ساختهاى ملهم ساز. تا تأخیر آنچه را تعجیل فرمودهاى، و تعجیل آنچه را به تأخیر افکندهاى، دوست نداریم، و آنچه را تو دوست دارى مکروه نشماریم و آنچه را مکروه دارى بر نگزینیم. و کار ما را به آنچه فرجامش پسندیدهتر و مآلش بهتر است پایان بخش زیرا که تو عطایاى نفیس مىدهى. و نعمتهاى بزرگ مىبخشى، و تو بر هر کار قدرت بىپایان دارى*.
آمین