نوروز مبارک

به نام خدا 

سلام به همه 

فرا رسیدن نوروز باستانی و زنده شدن دوباره جهان را به شما اصحاب صندوقچه و همراهان عزیز تبریک می گویم. آرزومند بهترین ها برای شما و خانواده های محترمتان هستم. 

باشد که در پناه دعاهای بزرگان و الطاف خالق دین و دنیای خود را به کمال برسانیم. 

ارادتمند 

استاد

نظرات 67 + ارسال نظر
استاد (بحث محسن ۲) یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:14 ب.ظ


بله محسن عزیز
اما نکاتی که می توانند به ما در شناخت بهتر افراد کمک کنند:
ببینیم بیشتر حرف می زند یا عمل می کند. کسانی که دائما انتقاد می کنند و به اصطلاح فقط نق می زنند را باید کاملا مراقب بود. برخی به عدالت مشهورند باید دید آیا با چند عمل عادلانه به این صفت متصف شده اند (هر چند به ضرر خودشان بوده باشد) یا بر عکس دائم فقط دم از عدالت می زنند و در رفتار شخصی شان ماکیاولیسم موج می زند؟! اگر می خواهی حجت بر خودت تمام شود شناختن این افراد سخت نیست فقط باید مدتی جملات و رفتار آنها را به خاطر بسپاری مثلا برخی جملات و برخوردهای خودت را با آنها یادداشت کنی و بعدا خودت با مقایسه یادداشتها پی به نتایج استثنایی می بری! از آنجا که ریا کاراندوروغگویند و دروغگو فراموشکار به راحتیبا مقایسه یادداشتهایت ماهیتشان را می شناسی.
نکته دیگر بر خورد افراد در برابر افراد بزرگ و مهم است..

مریم حاجیان نژاد سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ق.ظ

سلام استاد سال نو مبارک .امیدوارم سال بسیار پر خیر و برکتی در کنار خانواده عزیزتان داسته باشید.التماس دعای خیرتان را دارم .به خانواده محترمتان سلام برسانید مخصوصا حسین آقای گل.

به نام خدا
سلام خانم حاجیان نژاد
چقدر خوشحال شدم. ممنونم
این خاصیت معلمی به همه دنیا می ارزد این که پس از سالها واقعا سالها دانشجویان عزیز قدیمی ات در یک دانشگاه دیگر بگردند و تو را پیدا کنند وتبریک بگویند.
ممنون
سال نو بر شما هم مبارک حسین و خانواده هم خدمتتان سلام دارند.

شما دانشجویان عزیز علوم پایه دامغان-که دروس تخصصی ام را در حقیقت با شما شروع کردم چون سمنان شیمی نداشت-همواره نقشی فراموش نشدنی در خاطراتم دارید.
من همواره همه شما را دعا می کنم اگر خدا بپذیرد.
باز هم ممنونم
اگر دوستان را می بینید فراوان سلام برسانید.

نیما چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ


من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان در هر کجا

آیا همین رنگ است…


درود

خدا محمدرضا رو بیامرزه


استاد یه سوال در مورد خودم

من هم از اونایی هستم که دائم نق میزنه ؟؟؟

به نام خدا
سلام نیمای عزیز
من در رفتار تو نشانی از ماکیاولیسم ندیده ام. تو به اصولی که معتقدی معتقدی!
به راحتی حرفت را عوض نمی کنی. ریا نمی کنی. دو رو نیستی و مهمتر از همه حیا داری.
ببین همین که دوستانت انسانهایی مثل مرتضی و منسوبی و ... هستند نشانه خیلی چیزهاست.
حال که فکر می کنم می خواهی نظرم را راجع به خودت بیشتر بدانی می توانی با من تماس بگیری. نیما من دوست دارم با تو چای بخورم. نه چای صرفا اجباری به عنوان مهمان بل که چای واقعی به عنوان گپ زدن دودوست. (چندی پیش شخصی گفت استاد شما که نمی خواستی با ما چای بخوری گفتم الان مهمانی و این چای چای مهمانی است)
محمد رضا اگر از بستگانت است تسلیت می گویم.
آری نیما از یک دید آسمان همه جا یک رنگ است چون خصلت های بشری همه جا یکسانند البته جای بحث دارد.
موفق باشی.

استاد پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:17 ب.ظ

از ابوذر نقل می‌کنند که می‌گفته است: «پیامبر(ص) می‌فرموده است من نخستین کسی را که وارد بهشت می‌شود و آخرین کسی را که از دوزخ بیرون می‌آید، می‌شناسم. روز رستاخیز کسی را برای حساب می‌آورند به فرشتگان گفته می‌شود گناهان صغیره‌اش را بر او عرضه دارید، و گناهان کبیره‌اش را از او پوشیده می‌دارند. به او گفته می‌شود فلان روز فلان ساعت این گناه را و آن گناه را انجام داده‌ای و او اقرار می‌کند و از عرضه کردن گناهان کبیره‌اش بیمناک است... در این هنگام فرمان می‌رسد که به جای هر گناه برای او حسنه‌ای منظور دارید و آن بنده از روی طمع می‌گوید آخر من گناهان دیگری هم داشته‌ام که آنها را اینجا نمی‌بینم! ابوذر می‌گفته است در این هنگام دیدم پیامبر(ص) چنان لبخندی بر لب آورد و خندید که دندان‌هایش نمودار شد»

*

علی بن ربیعه نقل می‌کرد که در حضور علی(ع) بودم، مرکبی آوردند تا سوار شود. همین که پای در رکاب نهاد بسم‌الله گفت و چون بر پشت مرکوب قرار گرفت، الحمدلله گفت و سپس چنین گفت: «منزه است آنکه این را برای ما رام ساخت ما را یارای آن نیست.» آنگاه سه بار الحمدلله و سه بار الله اکبر گفت و سپس عرضه داشت: «بار خدایا پاک و منزهی! من بر خویشتن ستم کردم. مرا بیامرز که گناهان را جز تو نمی‌آمرزد.»

آنگاه لبخندی زد. من گفتم: «ای امیرالمومنین! از چه خندیدی؟» فرمود: «من دیدم رسول خدا(ص) چنین فرمود و از آن حضرت پرسیدم ای رسول خدا چرا لبخند زدی؟ فرمود چون بنده می‌گوید خدایا گناهان مرا بیامرز، پروردگار خشنود می‌شود از اینکه بنده‌اش می‌داند که کسی جز او گناهان را نمی‌آمرزد.» ‌‌‌‌‌

60

استاد (بحث محسن ۳) جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:43 ق.ظ

استاد (بحث محسن-3)
...
بله محسن عزیز
نکته دیگر بر خورد این نوع افراد در برابر افراد بزرگ و مهم است. منظور از افراد مهم افرادی است که پستهای بزرگ دارند یا پولدارند یا نفوذ دارند یا به نوعی کار این گونه افراد پیش آنها گیر است. آری طبق فرمایش مولا اینها را از هر خواهش کننده ای خواهش کننده تر می یابی. برای رسیدن به هدفشان هر تملقی-هر چاپلوسی ای-هر غیبتی و خلاصه هر دریوزگی را انجام می دهند و همان طور که گفتی شعار عکس می دهند ولی با کمی دقت در بزنگاههای حساس می توانی پی به سویدای ضمیرشان ببری. معمولا هم در حملات خود به دیگران-خصوصا آنانی که محلشان نمی گذارند و این طور آدمها مطمئن هم هستند که آن فرد به خاطر اخلاق یا برخی مسایل از طرق ماکیاولیستی علیه شان استفاده نمی کند-به کار می برند.
در یک کلام این گونه افراد آزاده نیستند و دریوزگی را با کمی دقت می توان در رفتارشان دید.

نکته دیگر مقدار لاف و گزاف زدنهای فرد است...

فاطمه شیرمردی یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ب.ظ

سلام استاد سال نوتون مبارک
الهی خدا از تو کسی را بگیرد که میخواهد خدا را از تو بگیرد/دکتر علی شریعتی/
سالتون پر از سعادت

سلام

الهی آمین

ممنون بر شما و خانواده محترمتون هم مبارک
به همکلاسی هاتون سلام برسانید.

محمد باسوتی دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ http://www.mohammadbasouti.blogfa.com

سلام استاد
خوبین انشالله. محتاجیم به دعا

سلام محمدعزیز

گلچین دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:56 ب.ظ


بهترین سلاح تو دنیا چراغ قوه ست،
چون باهاش می شه عمق چشم ِ آدما رو دید.

بی حیایان پررو وقتی عمق باطنشان هم آشکار می شود باز هم با کمال پررویی نقش بازی می کنند.

نیما دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ب.ظ

درود
خوبید استاد؟
بسیار خرسندم از اینکه اونطوری که از نظر خودم باید باشم از نظر شما هستم .
سپاسگذارم از شما بخاطر اینکه حاضرید به عنوان یک دوست با من چای بنوشید که باعث افتخار منه
امیدوارم همیشه موفق پیروز و سربلند باشید مثل قبل و سلامت
به امید دیدار

به نام خدا
سلام نیما

ممنونم تولطف داری.
حال که مساله روشن است می گویم همان طور که می دانی منظور من مطلقا در آن کامنت تونبودی اما تو چون واقعا این اخلاق اسلامی را داری که خودت را هم محک بزنی (حاسبو قبل ان تحاسبو-علی ع)مسلما بارها از خود می پرسی من چقدر شعار می دهم و چقدر صادقم یعنی محاسبه نفست را می کنی (چراکه اگر ذاتا دیکتاتور یا ریاکار می بودی به سهو یا به عمد اصلا این فکر را نمی کردی-همین که با این جمله به آن فکر می افتی نشانه است و غیر مستقیم خود را نشان می دهد) درست مثل خودم نیما! بله من بارها در کامنتها برای این که یک طرفه نروم جمله معترضه ای به خود و نفس خود می گویم و بعد می بینم که برخی پر مدعایان بوقلمون صفت به خود می گیرند و چون در لیست ارزشیابی من قرار دارند (بنا به دلایلی که در کامنت بحث محسن گفتم) فورا شروع به ناسزا گویی و بد و بیراه گفتن می کنند و ماهیت پلید خود را آشکارتر می سازند و به اصطلاح راحت خود را لو می دهند. حال که صحبت به این جا رسید و شاید در جریان بحث محسن نباشی اضافه کنم که این مطلب سبب قضاوت من در ندادن حقوق آنها نمی شود اما هرگز وهرگز با آنها چای نمی خورم. این را هم نمی پذیرند و با ریا و رنگ عوض کردن می خواهند خود را جا بدهند و وقتی همه تیر هایشان به سنگ خورد شمشیر از رو می بندند و تو می دانی که من مرد مبارزه ام و رجز خوان.
من نمی گویم که بی عیبم اما این جماعت معاویه صفت اگر نقطه ضعفی از من می داشتند دمار از روزگار من در می آوردند و حتی حکم کفر مرا نیز امضا می کردند.
محسن اگر این مطلب را خواندی بدان حق گویی عواقبی دارد و این یک نشانه دیگر است.

ببخش نیما که زیاده شد ولی وظیفه من معلمی وایضا روشنگری است.

استاد (بحث محسن-4) جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:24 ب.ظ

استاد (بحث محسن-4)

... نکته دیگر مقدار لاف و گزاف زدنهای فرد است. بله این نکته ای است که با ظرافت می توان به آن پی برد. مثلا کسی که در هر زمینه ای که صحبت می شود حرفی برای گفتن دارد! البته یکی دو سه زمینه منطقی و معمول است اما برخی در هر زمینه ای خود را صاحب نظر می دانند و غرور بعضا واضح تا مخفی ای هم در گفتار و رفتارشان موج می زند. در حقیقت طوطی وار جملاتی را حفظ کرده اند وبا تکرار آنها سعی تحت تاثیر قرار دادن افراد را دارند. ابتدا برخی افراد شاید فکر کنند که این آدمها شوخی می کنند اما با کمی دقت می فهمی که نه واقعا ادعایشان می شود! دوکلمه شعر غلط بلدند و خود را ادیب می دانند. دو آیه قرآن می خوانند و خود را عالم می پندارند. دو خط سر هم می کنند و خود را نقاش و ایضا شاعر و ... متخصص امور حتی مذهبی می انگارند. سیاستمدار وورزشکار و ... هر چه که بگویی هستند! و با همگنان خود نیز کر کری دارند. اگر کسی به هر دلیلی تابع پروپاگاند معاویه ای شان نشود درست مثل اربابشان از هر روشی برای تخریب او استفاده می کنند. در اجتماعات وروابط خصوصی شان گرگ صفتی موج می زند. دوست دارند در هر جا شخص موثر انگاشته شوند در عین حالی که به خاطر شناخت وزن خود معمولا خود را مستقیم ودر فضای دموکراتیک عرضه نمی کنند. با کمی دقت می توان به ماهیت ریاییشان پی برد.
نکته دیگر احترام به بزرگتر است..

استاد (بحث محسن-۵) شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:05 ق.ظ


استاد (بحث محسن-5)
...نکته دیگر احترام به بزرگتر است
این هم مساله ای است که با دقت به آن می توانی این گونه افراد را تشخیص دهی. این گونه افراد خطابه های غرایی (از دید خودشان) در باب احترام به بزرگتر مثل پدر و مادر واستاد بیان می کنند. (جالب است که عشری از این امر را از جانب دیگران تملق می دانند!) خود را اخلاقی ووایسته به اخلاق نشان می دهند اما کافی است کاری بر خلاف نفعشان انجام دهی در این صورت به راحتی غیبت می کنند.تهمت می زنند و در اجتماعات خود (آن هم از روی ریا) ضمن این که این حرفها را تکرار می کنند شروع به سمپاشی می کنند. فرد را منافق و کافر و ... خطاب می کنند. خود راطرفدار- دوستدار و بعضا مرید شخص نشان می دهند اما وقتی منافع حقیرشان تامین نشد از مراد (!!) خود نیز پیشی می گیرند! در حقیقت اینان هیچ اعتقادی به این امر ندارند. به عنوان یک مثال خوب به این گفتار دقت کن: مثلا اگر تو شریک من یا همکار من باشی و دشمنان شراکت یا همکاری ما بخواهند با مثلا سراب پول بیشتر یا علایق دیگر تو را از من جدا کنند و به تو پیشنهاد وسوسه انگیزی بدهند و من با این که نقشه شان را می فهمم ولی تو را آزاد در انتخاب بگذارم و تو نه اصلا به خاطر شناخت نقشه و دروغ بودن مساله و ریاکاری آنان بل که به خاطر اخلاق نیکو و تربیت خانوادگی و صداقت ذاتی ات به آنها جواب رد بدهی در این صورت اولا تیر آنها به سنگ خورده ثانیا خود را نجات داده ای (یعنی در مهلکه گرفتار نکرده ای-یعنی در حقیقت احترام تو به بزرگترت تورا نجات داده) و ثالثا شراکت و همکاری ما را و جبهه حق را تضعیف نکرده ای. اما نتیجه این عمل پس از مدتی که اصل مساله را برایت توضیح دهم چه خواهد بود؟ در آن صورت پی به ریاکاری و خبث طینت طرف پی خواهی برد. البته انسانهای سالم فکر این مساله نیز برایشان سخت است و همه را سالم می پندارند اما متاسفانه همه سالم نیستند. اما این عمل خبث طینت برخی را آشکار می کند. از نظر من این امر ریشه های زیادی دارد که یکی از مهمترین ریشه های آن تربیت خانوادگی و عقده های فروخفته فرد است که یک بحث روانشناسی است که توضیح مجددی را می طلبد. (البته اگر احیانا می لغزیدی و خام وعده آنان می شدی برایت مساله را می شکافتم تا روشن شوی ودر چاه نیفتی و دست کم آگاهانه انتخاب کنی اما قبول کن که یک پدر یا استاد نباید همواره از قدرت وتوی خود استفاده کند و اجازه تصمیم گیری را به فرزند خود بدهد مگر در شرایط خطرناک) حال که بحث به این جا رسید می توانم چند مثال واقعی برایت ذکر کنم که فعلا طلبت باشد.
نکته دیگر تربیت فرد است...

استاد شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:59 ب.ظ

محسن عجب سوال داغی پرسیده ای!

استاد شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ب.ظ

به نقل از وبلاگ
http://haddady.persianblog.ir/post/20

نقد ساختاری یک غزل از حافظ

{حافظ شیرازی}

صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا



دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا



چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

ساع وعظ کجا و نغمه ی رباب کجا



ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا



چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم بفرما از این جناب کجا



مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا



بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا



قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

متنی که پیش روست، متن شاعرانه ای است که سرشار از تقابل هاست. تقابل اصلی در متن، تقابل عاشق حقیقی و زاهد ریایی است که بیشتر تقابل های موجود در متن در خدمت این تقابل اصلی اند.
لوی اشتراوس در مقام انسان شناسی ساختارگرا ، تخالف های دوتایی بنیادی را در بسیاری از اندیشه های بدوی کشف کرده بود؛ به عنوان مثال بلند و پست، روشن و تاریک و ...
در این شعر نیز صف آرایی عجیبی از این تقابل ها می بینیم:
صدای شاعر "منی " ست عاشق پیشه در تقابل با "تویی" که زهد ریایی را برگزیده ای :

" چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

سماع وعظ کجا و نغمه ی رباب کجا ".
کلماتی که در این جدول تقابل ها در ردیف " عاشق رند" قرار می گیرند، عبارتند از: "زاهد مصلحت اندیش " که در تقابل با "رند " است. که در خدمت تقابل اصلی یعنی تقابل عشق و زهد ریایی قرارمی گیرد.
"خرابی " که از آن ِ"عشق" است و"صلاح کار " از آن ِ ریاکار: صلاح کار کجا و من خراب کجا
"دیدن روی دوست " در تقابل با "ندیدن "، که نتیجه ی عاشقی ِ بی چشم داشت است و "عدم وصال" عاقبت زندگی ریاکارانه برگزیدن:

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

شمع آفتاب که در تقابل با چراغ مرده قرار گرفته است . چراغ مرده دل زاهد ریایی است که نور حق در آن نمی تابد .
"دوست " در تقابل با "دشمنان "، دوست معشوق واقعی است که دل دشمنان که زاهدان ریایی هستند از دیدن آن محروم هستند .
"قرار و خواب "یا "آسایش " در تقابل با "عاشق" است که عاشق نمی تواند صبور باشد زاهد ریاکار در برابر اعمال خرد خود طمع دارد که پاداش بزرگی دریافت کند پس بعد از عبادتی اندک آسوده خاطر منتظر دریافت مزد است هدف عاشق واقعی رسیدن به محبوب است و چون رسیدن واقعی در ایت دنیا امکان پذیر نیست و وصال در این دنیا اندک مدت است و مقرون به فراق و دردناک به این دلیل عاشق حقیقی در دنیا آرامش ندارد .

"دیر مغان " در تقابل با "صومعه"، که "شراب ناب " از آن ِ عاشق است و " خرقه سالوس " از آن ِ زاهد ریاکار:
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
" صومعه " در تقابل با "دیر مغان " است. در دیر مغان آتش است و شراب آتش رمزی از سوختن و شرای رمزی از آزادی دینی و سیاسی و مستی است از آنجا که "می" در محور جانشینی ، استعاره از عشق است در محور جانشینی،"می"به جای "عشق" نشسته است، پس عاشق "دیر مغان " را به جای "صومعه" بر می گزیند تا از خود پرستیدن رهایی یابد. که ویژگی مهم عشق رهایی از خود است و جایی در وجود برای دیگری در نظر گرفتن است. عاشق؛ ابدیت فعال است و زاهد؛ منفعل تاریخ ِ مصرف دار است.
"سیب زنخدان" در تقابل با " چاه " است. سیب زنخدان نماد از زیبایی است گاهی زیبایی های معشوق راهزن عاشق است و عاشق را از سیر طرق باز می دارد

آن خیالاتی که دام اولیا است

عکس مه رویان بستان خداست

عاشق باید بدین زیبایی ها دل نبندد و جز به وصال با محبوب راضی نباشد

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد

هر که بی روزی است روزش دیر شد
چنان که ذکر شد ، تقابل اصلی در این شعر ، تقابل میان عشق ِ بی ریا و زهد ریایی است ، که این مفهوم از دل تقابل و تنش، با هماهنگی زیبایی گره خورده است. هماهنگی میان عشق و عناصرش که در تقابل با نیروی بازدارنده ی گفتمان غالب است.
این تقابل حتی در وزن شعر نیز به چشم می خورد. وزن شعر از دو رکن" ت َ تن ت َ تن"و " ت َ ت َ تن تن" به تناوب تشکیل شده است که خود مفهوم تقابل میان دو مفهوم اصلی در شعر را در فضای موسیقیایی تاکید می کند.
و اما اتحاد"دال" و"مدلول" را تولد نشانه در متن نامیده اند و معناآفرینی، برقراری رابطه بین نشانه هاست.
تاکید بر عاشقی حقیقی گزیدن، نشانه ای است در متن که از اتحاد دال هایی چون :"دیر مغان "،"شراب ناب "،"خراب "، "نغمه ی رباب "،"خواب و صبوری نداشتن " ، " شمع آفتاب " و ... با مدلول هایی چون: " در راه عشق صبوری نداشتن" ، " یاد خوشش باد روزگار وصال " ، "جاذبه ی راه و روش عاشقی" ، " آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا " ، گره می خورد.
متن با کنار هم نشاندن این نشانه ها بر" شیوه ی عاشقی برگزیدن " تاکید می ورزد.
کارکرد نشانه ها در متن همه تقبیح زهد عوام فریبانه و تشویق عشق ورزیدن رندانه است."دیر مغان "، "شراب ناب "، "کرشمه " در محور هم نشینی، مجاز از شراب نابی است که این شراب نادر در محور جانشینی، استعاره ازعشق است.عشقی که در تقابل اصلی با گفتمان غالب و مسلط جامعه است و مهم ترین نشانه ای است که در متن از اتحاد دال ها و مدلول ها حاصل شده است.
اما وزن شعر که ریتمیک و از ارکان متناوب تشکیل شده است بر فضای غنایی اثر تاثیر دلنشینی نهاده است.
از نظر ساختاری قافیه که در آن اختلاف معنا بر پایه ی همسانی آوایی، شکل گرفته است، بسیار هوشمندانه به کار گرفته شده است. قافیه مصدر فعل است که وجه امری در ان مستتر است.
چنان که گفته آمد ساختار اصلی در این متن بر اساس تقابل میان عشق ناب و بی ریای انسانی با نفاق و ریای زهد فروشانه است که در واقع الگوی تکرارشونده در متن است.

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

خرقه سالوس

محسن شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ب.ظ

سلام استاد
بله داره جالب میشه.
بله استاد حق گویی عواقبی داره و شاید هم خیلی سخت باشه که یه آدم ((تنهایی)) بخواد وایسته وشاید بدتر از اون این باشه که کسایی که اصلا ازشون انتظار نداریم کنار وایستن و بدتر از اون اینکه ضربه هم بزنن.
فکر کنم باید خدا خیلی کمک کنه و خیلی قدرت بده برای ایستادن وتحمل کردن.
یاد یه مرد میوفتم که چقدر اذیتش کردن چون که نمی فهمیدنش ودرکش نمی کردن.و چقدر بده که یه عده بخاطر اینکه کسی داره راهه درست رو میره و اونها هم میدونن داره راهه درست رو میره براش شمشیر بکشن و یه عده هم چون فکر میکنن که راهه درست رو نمیره.(تکلیف دسته اول که روشنه ودسته دوم رو هم شاید اگر آگاه بشن واطلاعات بهشون داده بشه به راهه راست هدایت بشن).

درمورد بحث ۴ هم درسته دیدم این آدم ها رو و برام جالب بود که اینطور کلمات رو کنار هم گذاشتید در موردشون؛غرور مخفی؛راستش رو بخواهید من هم قبلا چنین حسی کرده بودم.
البته به نظر من شاید همه کسایی که در موارد زیادی صاحبنظرن واقعا چنین افکار درونی نداشته باشن شاید چون علاقه دارن تو گفتگو ها شرکت کنن تو بحث های مختلف دخالت می کنن و نظر میدن البته مخالف هستم که این آدم ها در مورد هرچیزی جوری حرف بزنن یا رفتار کنن که انگار حرف اونها کاملا بی نقصه بلکه باید اون حرف رو به عنوان نظر خودشون بیان کنن حتی اگر قرار باشه که ازش شدیدادفاع کنن.البته شاید هم ماها هم مقصریم که افرادی با اون رفتار بد رو که شما تو بحثتون گفتید(آدم های لافزنه پر مدعا)را فهمیده میدونیم و حتی اونها رو عاملی کنیم برای تحقیر دیگران و اگر این اتفاق در رابطه هایی که دو فرد خیلی خیلی به هم نزدیک هستن اتفاق بیافته چقدر بده.البته بنظرم همه اینهایی که دارای چنین شخصیتی هستن لافزن ودروغ گو نیستن ولی خوب اینجوری شدن.حتی دیدم آدم خوبی رو که در یک لحظه خیلی کوتاه در حد خیلی خیلی رقیقی دچار غرورناخواسته شد.

راستش رو بخواهید این حرف هایی که تو بحث ۴ و ۵ گفتید یکم ترسناک هم هست که نکنه ما هم خدای نکرده به نوعی اینطور باشیم(خدا هدایتمون کنه).بخصوص بحث های اخلاقی.(استاد یه چیز هم بگم که اگه از لفظ((ما)) استفاده کردم منظورم من و شما نیست بلکه منظورم خودمه)

ولی استاد شاید خیلی از اینها که گفتید شاید مثلا یکی از این موارد اون هم در غلظت کم تو بعضی ها شایدم تو خیلی ها(شاید حتی توخود من)باشه،بنظرم بهتره همه اینها رو،آدم بد ندونیم بلکه سعی کنیم با دادن اطلاعات به شکل صحیح ودرست بهشون کمک کنیم بجای اینکه دشمن شناخته بشن وطرد بشن.واقعا چه قدر خوب می شد که مبحثی بنام اخلاق در بین درس هایی که خوندیم می بود البته به صورت جسته وگریخته چنین مباحثی رو مثلا تو درس هایی مثل دینی داشتیم ولی بد نبود اگه یه درس جدا و پر محتوای این چنینی بوجود بیاد.

منتظر مثال هاتون و ادامه بحث هستم البته فکر کنم بهتر بود این بحث رو توی یه کلبه جدا می نوشتید چون شاید خیلی ها فکر کنن این کلبه در مورد نوروز هست و وارد نشن(چون مدتیه که از عید گذشته).

و یه چیز دیگه هم اینکه اگر فرصت کردید یا مثلا بعد از اتمام این بحث،در مورد حق وتوی یک پدر یا یک استاد و اینکه اجازه تصمیم گیری به فرزندتون میدید مگر در شرایط ((خطرناک)) هم صحبت کنید فکر کنم جالب باشه.

تشکر و ممنون.

در آخر هم اگرحوصله داشتید وفرصتش پیش اومد من رو هم دعا کنید.(البته این پاراگراف آخر رو پاک کنید و ثبتش نکنید)

به نامخدا
سلام محسن عزیز
ممنون که هستی و ممنون که پیغام می گذاری.
حضرت علی ع بزرگ مرد مظلوم تاریخ می فرماید سخن بگویید تا شناخته شوید. و محسن را هر چند می شناختیم وارادت داشتیم اکنون بیشتر می شناسیم و ارادت داریم.
حرفهایت بوی پختگی می دهد محسن. اما کسانی که خداوند بر دلهایشان مهر زده باشد به حرف حق تمکین نمی کنند.
جایی گفته بودی منظور از ما من است می گویم نه محسن عزیز! هیچ کس نمی تواند خود را بی خطا بپندارد. من هم جزو ضمیر ما هستم و فقط باید خدا انسان را نگه دارد. اگر بشر به عقل خود مغرور شود آن چنان سقوط کند که عبرت شود.
چشم محسن عزیز من همه دانشجویان عزیزم را دعا می کنم آنها چشم و چراغ این ملک هستند. انسانهای فرهیخته ای که شاخص سلامت در آنها هنوز هم خیلی بالاست و مسلم است حساب اندکی جداست.
محسن در حقیقت خیلی مواقع به طور کلی دعا می کنم ولی کسانی که به طور اخص التماس دعا داشته باشند را مد نظر قرار می دهم اما محسن مطمئنی دعای من چپه در نمی آید؟!
من چیزها از دعا دیده ام که ...
بگذریم محسن.
کسی که دنبال حقیقت باسد می یابدش.
سوالاتت هم اگر در آخر بحث ماند دوباره مطرح کن تا یادم نرود. پاراگراف آخر هم حذف نمی شود هر چند ممکن است متملقان تو را به تملق متهم کنند. مرا ببخش.
محسن عزیز اگر از تیر تهمت هیدروژن صفتان لافزن نمی هراسی (که نمی هراسی) باز هم باش.
ممنون
استاد

محسن شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ب.ظ

سلام به همگی
سلام استاد
یه خبر جدید برای بچه های وبلاگ داشتم واونم ای که:
یکی دیگه از بچه های ورودیه ۸۳ یعنی آقای محمد منسوبی فرد انشاالله تا چند روز دیگه از گروه مجرد ها خارج شده و جزو متاهلین میشه. جا داره از همین جا بهش تبریک بگم وبرای خودش وهمسر محترمش آرزوی موفقیت، ُسلامتی ، شادی و بهروزی وخیلی آرزوهای دیگه کنم.

صمیمانه تبریک می گیم.
ان شاالله خوشبخت بشن و به آرامش واقعی برسن.

استاد یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 ب.ظ

مرحوم صدرالمتألهین(رضوان‎الله‎تعالی‎علیه) در شرح حدیث جنود عقل و جهل، می‎فرماید: «الحیاء انکسار» حیاء یک نوع شکستگی است.

محسن یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ

سلام استاد
شما لطف دارید.
بله استاد چپه در نمیاد،ایشالله اونچه خیره همون بشه.
ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد