از تو چه پنهون (کلبه خانم قاسمی پور)

بسم الله الرحمن الرحیم
 

 

هوا بد است
تو با کدام باد می روی
چه ابر تیره ای گرفته سینه ی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود
چه فکر می کنی؟
جهان چو آبگینه ی شکسته ای ست
که سرو راست هم دراو شکسته می نمایدت
چنان نشسته کوه در کمین دره های این غروب تنگ
که راه بسته می نمایدت
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش


نظرات 145 + ارسال نظر
سلمان رحمانی دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 ب.ظ

به نام خدا

چه جالب!!!

یاسمن قاسمی پور سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:18 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
سلام به همگی
سلام آقای امین ممنونم
این شعر و بقیه شعرهای حامد عسگری رو خیلی دوست دارم
مخصوصا بیت آخر

ایشون تک بیت های فوق العاده ای دارن :

تلخ مردن وسط هاله ای از ابر و عسل
سرنوشت همه ی هسته ی زردالو هاست

یا

تو دو شانه داری و اندوه انبوه مرا
فرش پانصد شانه ی تبریز هم باشد کم است


در پناه حق

سلام
ممنون

رحیمی نژاد سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 ق.ظ

به نام خدا
سلام
استاد چاپلوسی و تملق گفتن کار خوبی نیست از هیچ گروهی هم پذیرفته نیست. اما اگه واقعآ یکی عقیدش بر اینه که مثلا استاد شما با دانشجوها خیلی خوب برخورد می کنید رابطه ی خوبی با دانشجوها دارید که باعث میشه بتونید دوستانه راهنمایی کنیدشون و آونها هم راحتتر می پذیرن . عقیدش رو گفته چیزی که توی دلش بوده و این نوشابه باز کردن نیست.
اگر ما خوبی های همو به هم نگیم و بدی هارو هم متذکر نشیم دوستیها هیچ ارزشی نداره .
برای این افراد که اگه خودشون مورد تحسین قرار بگیرن فکر میکنن حقشونه و مغرور می شن و وقتی پیششون از کس دیگه ای تعریف میشه از حسودی به خودشون می پیچن متآسفم .
خدا حسادت رو از همه ی ما دور کنه.
و اما ضبط کردن صدا:-)!!!!!!!!
چی بگم که از حقارتشونه! هر کی که میخواد باشه ! این از پشت خنجر زدنه . اگه مسلمان و مومن هم هست بهتره کمی در کارش اندیشه کنه!
استاد امیدوارم شما و تمام دوستانتون که درگیر این ماجرا شدید پیروز و سربلند باشید. و مکر و حیله و دشمنی این افراد به خودشون برگرده. اگر ما هم خطایی داریم خدا به بهتر شدنمون کمک کنه. توکل به خودش.

سلام
ممنون از لطف شما
به شکر خدا شرایط بهتر از قبل پیش می رود.
این یادآوریها برای بالابردن بینش دانشجویان عزیز است تا بدانند که همه جور آدم وجود دارد.

مرتضی سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ق.ظ

به نام خدا
سلام به همگی

سایه عزیز چطوری؟
الان میگید چرا هنوز عکسارو واستون نفرستادم؟
فراموشی که گرفته بودم٬ عاشقی هم بهش اضافه کنید ببینید چی میشه!
چه خبر از جامدادیتون؟
راستی شرط می بندم هر کنکور دیگه ای که بدن تا از جلسه امتحان بیرون میاد سر میچرخونید بلکه منو اون طرفها پیدا کنید٬ درسته؟؟؟


سلام همکلاسی-خانم قاسمی پور
از کجا انقدر مطمئنید؟
ناراحت نه! نشدم
ها ها
از شما چه پنهون... افتخار میکنم که اسمی به بزرگی و عظمت نام علی و القاب علی دارم
خدا پدر و مادرم (و مادربزرگم رو که این اسم رو برایم انتخاب کرده) رو بیامرزد و سالیان سال در عین سلامتی سایه شون بالای سرم باشه

همکلاسی عزیز
حفظ احترام و منصف بودن با نوشابه باز کردن خیلی فرق داره هاااا
من استاد رو قلبا دوست دارم بخاطری اینکه نوری در وجودشون دیدم که هرکسی این نور رو نداره
و اون نور٬ نور ولایت مولایم علی و مریدی علی است
عموزاده برایم عزیز شد چون رفتار علوی در کردارش موج میزد و هنوز هم میزنه
اینها نوشابه باز کردن نیست٬ اعتقاداتمه

آری بگو مگو زیاد داشتیم حتی یکبار شدیدا جر و بحثمان شد اما منصف بودیم٬ احترام هم رو نگه می داشتیم٬ رک بودیم٬ ظاهر و باطنمان یکی بود٬ دغل بازی و کلک بینمان نبود٬ مچ گیری هدفمان نبود
یادمه که در اوج دعوایمان استاد خودش برایم چایی آورد
و اینها چیزهایی نیست که بعضی ها بتوانند درکش کنند

خدایا به حق این روزها و شبهای بزرگ و به خون ریخته شده ی مظلوم کربٌ بلا ما را به راه راست هدایت بگردان و در این راه حفظمان کن
امروز متعلق به بی بی رقیه است٬ دخت ۳ساله ای که انقدر مصیبت دیده که همچون مادرش زهرا (س) قد خمیده شده٬ خدایا به آبروی طفل ۳ساله حسین (ع) عاقبتمون رو ختم به خیر کن و لحظه ای ما را به خودمون وانگذار

اللهم عجل لولیک الفرج

یا علی

اشکمو در آوردی پسر.

آره اینها چیزهایی نیست که بعضی ها بتونند درکش کنند.

یاسمن قاسمی پور سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:19 ب.ظ

هوالطیف

از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشن های زمستانی ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند
یک نقطه بیش بین رحیم و رجیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ای ست که قربانیت کنند

به به!

سایه سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ب.ظ

گاهی گمان نمی کنی ولی می شود.
گاهی نمی شود که نمی شود.
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است.
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود.
گاهی گدای گدایی و بخت نیست.
گاهی تمام شهر گدای تو می شود.

مرتضی سه‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:17 ب.ظ

به نام خدا
سلام
راستش جرات نکردم این داستان رو توی کلبه ی خودم بذارم
چراشو باید بخونید ...


شیر یه روز تصمیم گرفت با نامزدش ازدواج کنه

در وسط جشن و در گردهمایی با شکوه شیر ها به مناسبت این واقعه مهم موش کوچکی با احتیاط زیاد راهی برای خودش پیدا کرد و روبروی داماد وایساد و با صدای رسا و لرزان!! گفت:
" داداش عزیز ازدواج تو رو تبریک می گم و برای داداش گنده ای مثل تو آرزوی خوشبختی دارم"

یکی از شیر های میهمان غرید که" موش فسقلی تو چطور به یه شیر می گی داداش؟"

موش با احتیاط و به آرامی گفت:
" با اجازه تو داداش عزیز منم قبل از ازدواج شیر بودم!!"

!!!

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:03 ق.ظ

سلام استاد
سلام به همگی
آقای صفر دوست با شناختی که از شما داشتم مطمئن بودم ناراحت نمیشید
اون قسمت آخر که گفتم شما به همچین مقامی نائل اومدید! فقط جنبه ی شوخی داشت و من از همون روز جشن فارغ التحصیلی به این موضوع به عنوان یک شوخی بامزه نگاه می کنم وگرنه هیچکدوم از بچه های ۸۳ قلبا به این موضوع اعتقادی ندارند
در پناه حق

سلام
مرتضی واقعا حیا دارد
پس ایمان دارد.

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:01 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
سلام به همگی
با شما موافقم استاد
برای ایشون و همسرشون آرزوی خوشبختی و سعادت دارم
آقای صفر دوست داستان جالبی بود اما زود نبود یخورده؟!!!!!!!!!(Im kidding!)
از صمیم قلب براتوهن آروزی شادی روزافزون در کنار همسرتون دارم
در پناه حق

سلام

ممنون شعرهای بسیار زیبایی انتخاب می کنید.
ناب واقعا ناب
من که کیف می کنم واقعا لذت می برم.
ممنون

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:02 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

هوالطیف


به نسیمی همه ی راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد؟

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
که بدین سنگ زدن ماه به هم می ریزد

عشق سنگیست که بر سنگ دگر می چینند
گاه می ماندن و ناگاه به هم می ریزد

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده ست
عشق یک لحظه ی کوتاه به هم می ریزد

آه ...یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد


مرتضی چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:57 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همه

خانم قاسمی پور یادتون میاد قبل از جشن فارغ التحصیلیمون توی جلساتی که داشتیم که خودم اون عنوان رو مطرح کردم و محسن محقق بهش دامن زد تا جشنمون قشنگ تر و شادتر بشه؟؟؟
تو جوابیه ام هم گفتم که این عنوان فقط برای من درنظر گرفته شده

اون موقعی که خوک صفتان بوقلمون سرشت اینجا بودن شما نبودین و از خیلی چیزا بی خبرید
فقط یک جمله در وصفشون بگم که انقدر ترسو بودن که جاهای دیگه می رفتن و بدگویی میکردن، آدم اجیر میکردن، نقاب به چهره می زدن و ...
نه تنها بر علیه استاد بلکه هرکی که دوست استاد بود
از من و سلمان رحمانی گرفته تا خیلی های دیگه
پیروزی استاد مقابل این قماش واقعا لطف خدا و عنایت ائمه معصوم بود

بگذریم. این ها ارزش این رو هم ندارن که بخواهیم ذره ای وقتمون رو حرومشون کنیم

اما ...

امروز ظهر با محمد منسوبی فرد تلفنی صحبت میکردم، به همه سلام رسوند
همینطور سلمان دارابی و مجتبی دانشجو

سلمان که هفته پیش زنگ زد و آدرس وبلاگ رو می خواست.
مجتبی هم که فکر کرده بود قراره دوره هم جمع بشیم. عذرخواهی کرد و گفت که اصلا وقت نمیکنه اینجا بیاد. تو شرکت عقاب اسکانیا کار میکنه یعنی ازش کارش میکشن.

قصد دارم فردا به رضا دستی زنگ بزنم، البته اگه مشغله کاری و زندگی فراموشی نیاره

خداروشکر هنوز جمع پسرای 83 پا برجاست

از دخترامون چه خبر؟


سایه عزیز -مادر اسکوک وست- سلام
حال خودتون و خودکار رنگی هایتون چطوره؟
راستی ارشدو چه کردین؟

یاسمن قاسمی پور پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:44 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
سلام به همگی
راستش استاد شعرایی رو که خودم دوستشون دارم براتون می فرستم تو بعضی از شعرها احساس موج می زنه و جدا از این . حرف شعر هم دلنشینه و شعارگونه و تکراری نیست
چیزی که من آرزوشو دارم!
خوشحالم که مورد قبولتون قرار گرفته

سلام آقای صفردوست
من معتقدم هر عملی تو این دنیا عکس العملی داره (البته قبل از من دوستان دانشمند به این نتیجه رسیده بودن!!!) اما من بهش سخت اعتقاد دارم درسته به طور کامل درجریان اتفاقات نیستم اما کار زشت زشته حالا از جانب هر کسی سر بزنه
وقتی استاد اون کامنت رو گذاشتن خیلی ناراحت شدم اما هرعملی تو این دنیا به انسان برگشت داده میشه زشت یا زیبا
پس بسپاریم به خدا

بعضی از افراد تلاش دارن ضعف خودشون رو با ضعیف نشون دادن دیگران پوشش بدن

اون روزا رو کاملا به خاطر دارم که سر موضوع ترین ها بحث داشتیم! و خودتون هم پیش بینی می کردید که چه اتفاقی میفته و هنوز اسمتون رو نخوندن شما آماده بودید!!
به نظر من تمام خاطره ی اون جشن به این شوخی ها بود
از خانم های ۸۳ دو سه روز پیش خانم مضروب رو دیدم و باهم یاد اون روزارو زنده کردیم
از خانم ترحمی و خانم ارغان و خانم های رحیمیان خانم رجبی نسب خانم نوید هم بی خبر نیستم

انشاالله همگی در پناه خدا زندگی خوبی داشته باشن
در پناه حق

سلام

یاسمن قاسمی پور پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

هوالطیف

پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند
آری اگر بسیار اگر کم فرق دارند

شادم تصور می کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند

برعکس می گردم طواف خانه ات را
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند

من با یقین کافر جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند

بر من به چشم کشته ی عشقت نظر کن
پروانه های مرده با هم فرق دارند

یاسمن قاسمی پور پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

هوالطیف



از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطرات را بیاور تا بدانی کیستم

سیلی هم صحبتی از موج خوردن ساده نیست
صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم

تا نگویی اشک های شمع از بی طاقتیست
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم

چون شکست آیینه حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم تا ببینم کیستم

زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش ازین یا بعد ازآن می زیستم

یاسمن قاسمی پور پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

هوالطیف



انگار که در سرم تکاپویی هست
اشفتگی و شور و هیاهویی هست

چندیست که سخت از خودم می ترسم
در جیب کتم همیشه چاقویی هست

یاسمن قاسمی پور پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

هوالطیف

مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم
مخواه چشم بپوشم مخواه بردارم
اگر به یمن قدم های مهربانت نیست
بگو که سجده ازین قبله گاه بردارم
مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند
که دست از سر نقد گناه بردارم
گناه هرچه دلم بشکند به گردن توست
گناه هر قدمی اشتباه بردارم
تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهم
به قدر کاسه ای از حوض ماه بردارم
بیا که چشم جهانی هنوز منظر است
بیا که دست ازین اشک و آه بردارم


سایه پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ

سلام استاد

سلام یاسمن گلم

از وقتی همدیگرو دیدیم دلم همش هوای دانشگاه رو می کنه!

حاضرم ۵ بار دیگه تجزیه بیوفتم ولی اون روزا برگرده!

سلااااااااام آقای صفردوست.

شکر خدا بد نیستم.خودکار رنگیهام هم خوبن!سلام میرسونن!

عکس هارو که بی خیال شدم:-)


اونم که دیدید به زور اومدم ارشد امتحان دادم!به طور خیلی

اتفاقی متو جه شدم تکمیل ظرفیت قبول شدم.۲ هفته رفتم

حال روحی مساعدی نداشتم انصراف دادم.


این دفعه ببینمتون باید شیرینی بدید!!!ان شا الله که زیر سایه خدای بزرگ شاد و خوشبخت باشید.


خوش به حالتون که شما هنوز با هم در هرتباط هستید خانومای کلاس که ...........

البته خانوم قاسمی پور گرمسار هستن و خیلی خوشحالم که میتونم ببینمشون.

سلام

یاسمن قاسمی پور پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
سلام به همگی
مژگان جان سلام
منم همینطور اما نمی خوام خاطرات تلخشو به یاد بیارم به قول فریبا نباید تو گذشته زندگی کرد
باید ازش درس گرفت و گذاشتش تو آلبوم زندگی

میگم اذیت میشی می خوای همو نبینیم؟!!!
در پناه حق

سلام

یاسمن قاسمی پور جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:09 ب.ظ

هوالطیف





ای صورت پهلو به تبدل زده، ای رنگ
من با تو به دل یک دله کردن تو به نیرنگ
گرشور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نکوبم سر سودا زده بر سنگ
با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ
من رستم و سهراب ، تو! این جنگ چه جنگیست؟
گرزخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ
یک روز دو دلباخته بودیم من و تو
اکنون تو ز من دل زده ای من ز تو دلتنگ

یاسمن قاسمی پور جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:10 ب.ظ


سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده‌ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه‌ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلت‌های بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است


سایه جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:26 ب.ظ

سلام استاد

سلام یاسمن جان

نه عزیزم این طوری نیست.اونقدر دیدن دوستام شادم میکنه که

فقط شیرینی اون دوران یادم میاد نه تلخی هاش!!

من دیگه یاد گرفتم که باید خاطرات تلخ رو یا تو گذشته جا

گذاشت یا پاکشون کرد وگرنه همیشه تو زندگی حال باید

یدکشون بکشی!

به امید دیدار دوباره

سلام

یاسمن قاسمی پور شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:13 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

هوالطیف

ناگزیر از سفرم بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند مگر می شود از خویش گریخت؟
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
این که مردم شناسند تو را غربت نیست
غربت آنست که یاران ببرندت از یاد
عاشقی چیست به جز شادی و مهر و غم و قهر
نه من از قهر تو غمگین نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد



این که مردم نشناسند تو را غربت نیست

یاسمن قاسمی پور شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

هوالطیف


دور از جون همگی
با سبدی اندوه بخوانید :



هرچه به حساب بوفه خوردیم حلال
از قسمت هم علوفه خوردیم حلال
خوردیم غذای ظهر عاشورا را
نانی که به نرخ کوفه خوردیم حلال
.
.
.

در این شب ها التماس دعا دارم از همگی

در پناه حق

آفرین

یاسمن قاسمی پور یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ق.ظ


سلام استاد
اشتباه تایپی بود ممنون

این که مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آنست که یاران ببرندت از یاد


در پناه حق

سلام
ممنون
این را نوشتم تا بدانید انتخابهای زیبایتان را می خوانم

بانوی ایرانی یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ

سلام به استاد و دوست عزیزم
ما این جا ایستاده ایم و ندای خود را به گوش آمریکایی ها می

رسانیم.


هر چند که آمریکایی ها نمی فهمند که معنی لبیک یا حسین

چیست

.
لبیک یا حسین را بسیار از ما شنیده اند.


لبیک یا حسین یعنی تو در معرکه جنگ هستی، هر چند که تنهایی

و مردم تو را رها کرده باشند و تو را متهم و خوار شمرند.


لبیک یا حسین یعنی تو و اموالت و زن و فرزندانت در این معرکه

باشند.

به نام خدا
سلام

این سخنرانی سید حسن نصرالله را خیلی دوست دارم.
کیف می کنم. یه چیزی بیشتر حال می کنم.
مخصوصا با همان لهجه لبنانی خودش.

ان شاالله خدا به خاطر همین دوستی ما را نجات بده.

یاسمن قاسمی پور یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:46 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

هوالطیف

شعری از مهدی رحیمی تقدیمی به حضرت ابوالفضل (ع)





ابروانش مثل دو / بال پرستو در هم است
این که می آید چرا این قدر ابرو درهم است؟

شاخه های آبدار زلف در دست نسیم
خوشه های بید مشک و آلبالو در هم است

می وزد بر خاک تشنه مهربان و خشمگین
چشم هایش دسته ای از شیر و آهو در هم است

باد مویش می برد یا گیسوانش باد را ؟
آن قدر گیسو و باد و باد و گیسو در هم است

چند نقطه... ناگهان باران تیرو چشم و آه
مرد سر آورده پایین تیر و زانو در هم است

شاخه شاخه لاله و یاس و اقاقی در تنش
زخم تیر و زخم تیغ و زخم چاقو در هم است

.....
...
...
..
.
.

استاد دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:08 ق.ظ

آی صاحب کلبه!

امروز محاصره کامل می شود
دیگر امید افزوده شدن نفری از بیرون نیست.
حسین تنهاست. مثل همیشه
امروز تاسوعاست.

استاد از کتاب تحریفات عاشورای استا سه‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ق.ظ

گریه بر امام حسین علیه السلام با هر وسیله
مرحوم حاجی نوری نکته ای را در کتاب لؤلؤ و مرجان ذکر کرده است و آن اینکه عده ای گفتند موضوع امام حسین و گریه بر او،
ثوابش آنقدر زیاد است که از هر وسیله ای برای اینکار می شود استفاده کرد. یک حرفی امروزی ها در مکتب "ماکیاول" در آورده اند
که می گویند هدف، وسیله را مباح می کند؛ هدفت خوب باشد، وسیله هرچه شد، شد! گفتند ما یک هدف مقدس و منزه داریم و آن
این است که گریستن بر امام حسین کاربسیار خوبی است و باید گریست. به چه وسیله بگریانیم؟ بهر وسیله که شد! هدف که مقدس
است، وسیله هرچه شد، شد. اگر تعزیه درآوریم، تعزیه های اهانت آور، درست است یا نه؟ گفتند اشک جاری می شود یا نه؟ همین قدر
که اشک جاری شود، اشکال ندارد! شیپور بزنیم، طبل بزنیم، معصیت کاری بکنیم، به بدن مرد، لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم
درست کنیم، جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین این حرف ها مانعی ندارد. دستگاه امام حسین از دستگاه دیگران
جداست، در اینجا دروغ گفتن بخشیده می شود، جعل و تحریف کردید، شبیه سازی کردید، بخشیده می شوید. هرگناهی که در مراسم
انجام دادید، بخشیده می شوید!
در ده، پانزده سال پیش که به اصفهان رفته بودم، در آنجا مرد بزرگی بود، مرحوم حاج شیخ محمد حسن نجف آبادی اعلی الله مقامه،
خدمت ایشان رفتم و روضه ای را که تازه درجایی شنیده بودم و تا آنوقت نشنیده بودم، برای ایشان نقل کردم. آن روضه خوان که اتفاقا
تریاکی هم بود، این روضه را خواند و بقدری مردم را گریاند که حد نداشت. داستان پیرزنی را نقل می کرد که در زمان متوکل می
خواست به زیارت امام حسین برود و آنوقت جلوگیری می کردند و دست ها را می بریدند تا این که قضیه را به آنجا رساند که این زن را
بردند و در دریا انداختند. درهمان حال این زن فریادکرد یا ابوالفضل العباس، یا ابوالفضل العباس، هنگامیکه داشت غرق می شد سواری
آمد و گفت رکاب اسب مرا بگیر، رکابش را گرفت، گفت چرا دستت را دراز نمی کنی؟ گفت من دست در بدن ندارم، که مردم خیلی
گریه کردند. مرحوم حاج شیخ محمد حسن تاریخچه قضیه را اینطور نقل کرد. گفت یکروز در حدود بازار، حدود مدرسه صدر )قبل از
ایشان بوده و ایشان از اشخاص معتبری نقل کردند( مجلس روضه ای بود که بزرگترین مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا
اسماعیل خواجویی که از علمای بزرگ اصفهان بود در آنجا شرکت می کرد. واعظ معروفی گفته بود که من آخرین منبری بودم. منبری
های دیگر می آمدند و هنر خودشان را برای گریاندن مردم اعمال می کردند، هرکس می آمد روی دست دیگری می زد، بعد از منبر
خود می نشست تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببیند. این مراسم تا ظهر طول کشید. دیدم هرکس هر هنری داشت بکار برد، اشک
مردم را گرفت. فکر کردم که من چه کنم؟ همانجا این قصه را جعل کردم رفتم قصه را گفتم از همه بالاتر زدم. عصر آن روز رفتم در
مجلس دیگری که در چارسو بود، دیدم آنکه قبل از من منبر رفته همین داستان را می گوید. کم کم در کتاب ها هم نوشتند و چاپ
هم کردند! این موضوع که دستگاه حسین دستگاه جدایی است و از هر وسیله ای برای گریاندن مردم می شود استفاده کرد، این توهم
و خیال و دروغ و غلط، یک عامل بزرگی برای جعل و تحریف شد!

حاجی نوری در کتابش نوشته است یکی از طلاب نجف اهل یزد برایم نقل کرد در جوانی سفری پیاده از راه کویر به خراسان می رفتم.
در یکی از دهات نیشابور یک مسجدی بود و من چون جایی را نداشتم، در مسجد رفتم و پیشنماز مسجد آمد و نماز خواند و بعد منبر
رفت. در این بین با کمال تعجب دیدم فراش مسجد مقداری سنگ آورد و تحویل پیشنماز داد. وقتی روضه را شروع کرد، دستور داد
چراغ ها را خاموش کردند. چراغ ها که خاموش شد، سنگ ها را بطرف مستمعین پرتاب کرد که صدای فریاد مردم بلند شد. چراغ ها
که روشن شد دیدم سرهای مردم شکسته و مجروح شده است و درحالیکه اشکشان می ریخت از مسجد بیرون رفتند. رفتم نزد
پیشنماز و به او گفتم این چه کاری بود کردی؟! گفت من امتحان کردم که این مردم با هیچ روضه ای گریه نمی کنند. چون گریه
کردن برای امام حسین اجر زیاد و ثواب زیادی دارد و من دیدم که راه گریاندن اینها منحصر است به این که سنگ به کله شان بزنم، از
این راه اینها را می گریانم!! چون هدف وسیله را مباح می کند، هدف، گریه بر امام حسین است ولو اینکه یک دامن سنگ به کله مردم
بزند. پس این یک عامل خصوصی در این قضیه بوده که در این جعل ها و تحریف ها دخالت داشته است.
انسان وقتیکه در تاریخ سیرمی کند، می بیند برسر این حادثه چه آورده اند! به خدا قسم حرف حاجی نوری حرف درستی است. می
گوید امروز اگرکسی بخواهد بر امام حسین بگرید، بر این مصیبت ها باید بگرید، بر این تحریف ها و مسخ ها باید بگرید، بر این دروغ ها
باید بگرید.


از کتاب تحریفات عاشورا برگرفته از کتاب حماسه حسینی استاد شهید مطهری

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
منو ببخشید این چند روز که عزاداری امام حسین بود من میزبان بودم نتونستم بیام بهتون سر بزنم
ازهمگی پوزش می طلبم

سلام
شما نباشید هم هستید
بر خلاف برخی که مرده اند حتی اگردست و پا بزنند!

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ق.ظ

سلام استاد
سلام به همگی
در این چندروز خیلی به این فکر کردم که ما داریم این جریان را به کجا می بریم؟
نعوذبالله این روزها مراسم عزاداری حسین (ع) کم از مراسم عروسی و پاتختی ندارد حداقل در مجالس زنانه
که یکی آمده است رنگ مویش را نشان بدهد دیگری سرویس طلایش را آن یکی لباسش را... و فقط رویشان نشده بود که به آرایشگاه تشریف ببرند و موهایشان را مدل دار درست کنند
و خدا می داند چه حس بدی داشتم در آن مجلس
دروغ نمی گویم اول برای امام حسین گریه کردم نه. اول برای خودم گریه کردم که با چه نیتی آمده بودم ولی حالا لباس ها آرایش ها و ..... شیطانی شده و به جانم افتاده که نمی گذارد از عزاداری بر حسین قطره ای برای آخرتم بردارم...

در پناه حق

به نام خدا
سلام
این ها نتیجه ریاکاریهای ماست
این ها نتیجه چشم و هم چشمیهای ماست
این ها نتیجه تخریب ارزشهای ماست
حالا هی خوش باشیم و شعار بدهیم و منم منم بزنیم!
برای چه طلاق این قدر زیاد است
برای چه طلاق پنهان این قدر زیاد است
برای چه فساد این قدر زیاد است
برای چه؟
اینها نتیجه جیب های خالی و پزهای عالی ماست!
می دانید یحتمل از نان شب بچه اش زده تا خرج دک و پزش کند؟
می دانید یحتمل حقوق چند ماه شوهرش برای سرویس رفته!
می دانید به طور تصاعدی مسابقه به قهقرا رفتن گذاشته ایم؟
از همه بدتر نفوذ این فرهنگ بین به ظاهر بچه مسلمانهاست!
بگذریم
هفته قبل کارمند پیکان دار دانشگاه بهئمنئمی گفت آقای دکتر خدا خیرتان بدهد(!) آر دی شما را می بینیم می توانیم پیکان سوار شویم!!!
به نظر من خود باختگی در برابر این جریان گناه بزرگتری است.
بگذریم.
عزاداری ها قبول ان شاالله

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
ممنون از لطفتون
این فرمایش شما من رو به یاد کلاس آلی (اگه اشتباه نکنم) انداخت بچه ها به شما گفتن استاد چرا گوشیتون رو عوض نمی کنید؟ شما هم گوشیتون رو هل دادید اونقدر که از جا استادی! افتاد زمین و قطعاتش باز شد ولی شما اونو دوباره سر هم کردید و گفتید وقتی سالمه کار می کنه و هیچیشم نمیشه برای چی باید بخرم؟!!


اما در مورد مجالس عزاداری...
از این دست اتفاق ها در این چند روز زیاد دیدم
خرج های میلیونی که به اسم امام حسین بود ولی ....
کوچیک که بودم عاشق صف های زنجیر زنی بودم با صدای طبل هایی که قلبم رو می لرزوند شاید به این خاطر بود که سیاهی ها رو نمی دیدم
اما این چند شب که چندباری به قصد عزاداری و توبه رفتم دوست داشتم هیچ چیز نبینم و فقط بشنوم
خودمون هم کوتاهی می کنیم به خودم میگم منی که فراموش کردم رسالتی هم بر دوش دارم به عنوان یک فرد عادی که در جامعه بین آدم ها زندگی میکنم
امام حسین برای امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد جنگید اما من حتی در کلام هم نمی تونم
من دارم این جریان رو به کدوم سمت هدایت می کنم؟
جز اینه که اگر تاریخ برمیگشت و من در اون زمان متولد می شدم روبه روی امام حسین ایستاده بودم؟
هرچی بیشتر فکر می کنم بیشتر به این تیجه می رسم که خانه از پای بست ویران است...
در پناه حق

سلام
سعی کنیم بدون شعار ودر عمل خیلی چیزها را جا بینداریم
برای خودمان و عقایدمان (و نه برای حرف مردم) زندگی کنیم ولذت ببریم
ار این همه زیبایی ها و نعمات خداوند.

یاسمن قاسمی پور پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ق.ظ

هوالطیف

حسین منزوی شاعری بسیار توانا و تاثیر گذار در غزل معاصر است که بیشتر برای عاشقانه هایش شناخته شده است

تو ایستاده ای اما توان دم زدنت نیست
خموشی ات همه فریاد و خود به لب سخن نیست
چه تلخ خورده ای از دست روزگار که دیگر
چنان گذشته ی دیرین لب شکرشکنت نیست؟
چه جای غم که ندارم تو را که در نظر من
سعادتی به جهان مثل دوست داشتنت نیست
من از تو اصل تورا برگزیده ام که همیشه
دلت مراست تو خودگفته ای اگر بدنت نیست
چگونه می سپری تن به بوسه های رقیبم
نشان بوسه ی من در کدام سوی تنت نیست؟
چنان که عطر تنت رو به هر نسیم گرفته است
تو با منی و نیازی به بوی پیرهنت نیست

بانوی ایرانی پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ب.ظ http://sobhan88.blogfa.com


سلام

با یک سری پست منتظر نقادی دوستانم تو وبلاگم

سلام

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ب.ظ

به نام خدا
سلام
پیامبر اکرم(ص)_ از دانشمندان بپرسید با حکما گفت و گو کنید با تهی دستان همنشینی نما یید.

سلام
ممنون

محمد منسوبی فرد پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:49 ب.ظ

با عرض سلام خدمت تمام دوستان
سلام ویژه خدمت آقای دکتر و خانم قاسمی پور
میبخشید اگه دیر سر زدم به وبلاگ علی رغم خبررسانی مرتضی.
بهر حال مثلا در حال گذراندن خدمت مقدس سربازی هستم.
انشاا. . خدا نصیب تمام آقایون بویژه محسن محقق بکنه. از نوع سیستانش.
با تشکر سرباز وطن

سلام سرباز وطن

شهادت امام سجادع بر تو تسلیت باد

یاسمن قاسمی پور جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
سلام به دوست خوبم بانوی ایرانی مشتاق دیدار خانم!!

سلام آقای منسوبی فرد لطف کردید تشریف آوردید
انشالله که هر جا هستید در پناه خدا شاد و سربلند باشید
در پناه حق

سلام

یاسمن قاسمی پور جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ق.ظ



هوالطیف

هر روز ازین مسیر بر می گردم
از رفتن ناگزیر بر می گردم
تو شام بخور بخواب تنهایی جان
من مثل همیشه دیربر می گردم

محسن جمعه 18 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ب.ظ

سلام
سلام به استاد و دوستان هم وبلاگی
امیدوارم که حال همگی خوب باشه .
محمد راستشو بخوای من قبل از تو پوتینامو پوشیده بودم ولی خوب دیگه گفتن اول اونایی رو میبریم که بیشتر نیاز دارن!!الانه که مرتضی هم بیاد و یه چیزی بنویسه.
محمد اینطور که معلومه داری کم کم مرد میشی ها.خدارو شکر.
حیف که مرتضی از این قضیه بی نصیب میمونه!!!

سلام محسن

یاسمن قاسمی پور شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام استاد
سلام به همگی





دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچ کس آسان نگرفت

چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعله ای بود که لرزید ولی جان نگرفت

دل به هر کس که رسیدیم سپردیم ولی
قصه عاشقی ما سر و سامان نگرفت

تاج سر دادمش و سیم زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمایه به تاوان نگرفت

مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصه ای با تو شد آغاز که...

سلام

یاسمن قاسمی پور شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ق.ظ


هوالطیف

گوشه چشم بــگردان و مـــــــــــقدر گردان
ما که هـــــــــستیم در این دایره ی سرگردان؟!

دور گـــــــردید و به ما جرات مستی نرسید
چه بگـــــــوییم به این ساقی ساغر گردان

این دعاییست که رندی به من آموخته است
بار مــــــــــــا را نه بیفزا ! نه سبکتر گردان!

غنچه ای را که به پژمرده شدن محکومست
تا شــــــــــــکوفا نشده بشکن و پرپر گردان

من کــجا بیشتر از حق خودم خواسته ام ؟
مرگ حـــــــــق است به من حق مرا برگردان !




آفرین

مرتضی شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ

به نام خدا
سلام بر همکلاسی های خوبم و اصحاب صندوقچه
خوبه کلاسمون اون همه دختر داشت اما فقط یکیشون (منهای صاحب کلبه) اینجان، پس کجان؟؟؟
ما یه فراخان دادیم همه اومدن!


سلام سایه عزیز
به لطف دوست گرمساری ات هویتت هم بر همه فاش شد
انشالله سر کنکور دکتری که همدیگه رو دیدیم شیرینی هم میدیم

سلام محمد جان
چطوری شادوماد؟ عروس خانم خوب هستن؟
گرچه به گروه خونی ات نمی خوره اما حق نداری زن داداش مارو اذیت کنی اونوقت میام به افسر نگهبانت میگم که تو پستت قاچاقگی موبایلتو جواب میدی
محمد هرکسی که لیاقت هرچیزی رو نداره، بعضی ها که تو عروسی رفیقشون میام مایه ننگ میشن ببین اگه سربازی برن چه میشه!!!


علیک سلام آقا محسن
ما یه سربازه جانباز تو خونمون داریم که از وقتی چشم باز کردم خونمون همش میدون جنگ و جبهه بوده
فقط اونایی قدرت شنیدن و درک حرفامو دارن که شرایط مشابه دارن
گزینه های مرد بودن رو می شمری


راستی چرا بعضی ها هی می خوان خودشون رو بچپونن تو جمع مقدس متاهلین؟؟؟


یا علی

سلام مرتضی
رسیدن به خیر
بلا به دور ان شاالله

مریم رحیمیان یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ق.ظ

سلام به استاد عزیز حالتون چطوره؟خانواده محترمتون خوبن؟
سلام به همه ی اهل صندوقچه ایام محرم رو تسلیت میگم انشالاه عزاداریاتون قبول درگاه حق باشه.
سلام یاسمن گلم چطوری؟تبریک بابت کلبه باصفات....ببخش که انقدر دیرسرزدم از همون شب که توبهم خبر دادی چندبار اومدم اما به کامنت گذاشتن نمیرسید بهرحال شرمنده
من به هرکدوم از خانم ها که شماره شونو داشتم خبر دادم ولی نمیدونم چرا هیچ کدوم سرنزدن ؟!! شایدم مثل من سرزدن اثرانگشت نذاشتن!
سلام آقای صفردوست حالتون چطوره؟حال خانمتون یابه عبارت بهتر همکار سابق ودوست وفامیل(!نکته شو از خودش بپرسین)الان من چطوره؟
یاسی جون فقط خدا میدونه چقدردلم برات تنگه.......... بیشتر از ۸ماهه که همدیگرو ندیدیم......( یادته که اون شب.......)
یهو یاد این جمله افتادم که یه نفربرام پیامک زده بود:
معلممان همیشه به خط فاصله می گفت :«خط تیره»!.....زیرا او می دانست فاصله چه به روزگار آدم می آورد!!!!!!!
یادش بخیراون موقع ها که همه مون خونه بابا(!)هامون بودیم هراز چندگاهی خونه هم می رفتیم..... بعضیا(!!!!!!!!) آش رشته می پختن بعضیاهم حلیم!!!!!!
چندروز پیش بعد مدتها بافریبا تماس داشتم صحبت تو وکلبه ت هم شد اونم این روزا شدیدا درگیرمیان ترماشه !! گفت در رفت وآمد به دامغانم و ممکنه نتونم سربزنم به من پیغام داد سلام برسونم وعذرخواهی کنم
از مریم هم بی خبر نیستم هرچند یک ماه واندی پیش دیدمش رفته بودم کوچولوشو ببینم!!!!
راستی سایه جان سلام
حالت چطوره؟مدتهاست ازت بی خبرم !کجایی؟ چیکار می کنی؟شنیده بودم گرمسار زبان می خونی درسته؟
خودمونیم کامنت من چقدر علامت تعجب داره!!!!!!!!!!!!!!!!!!
یاسمن سهمیه بندیش کن به بقیه هم برسه
من برم تا همه ! رو مصرف نکردم . ایشالاه بتونم زودبه زود سربزنم

سلام
خدا را شکر

ممنون از شما و هم دوره ای هاتون

[ بدون نام ] یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:16 ب.ظ

سلام استاد
سلام آقای صفردوست
طبق ملاقاتی که منو خانم سایه با هم داشتیم اون هم در یک شبه کافی شاپ ! مطمئن شدم که اگر هویت ایشون لو بره براشون تفاوتی نخواهد داشت!

در مورد اینکه چرا دختر ها نیومدن جای بسی شکایت...
من به طور مستقیم و غیر مستقیم اطلاع رسانی کردم ...
یادمه از اولین ترم این گونه مشکلات گریبان گیرمون بود!!

منتظر خیلی ها بودم فکر می کنم برای همین هم هست که استادلطف کردن و برای این مدت طولانی کلبه رو در اختیار من گذاشتن
هرجا هستن شاد و پیروز باشن
در پناه حق

سلام
صاحب کلبه شمایی؟!

یاسمن قاسمی پور یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:15 ب.ظ

هوالطیف




پلنگ سنگی دروازه‌ های بسته شهرم
مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم


تفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست باور کن
تو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرم


مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم
یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم


کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم
تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم


تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من
پلنگ سنگی دروازه‌های بسته شهرم

[ بدون نام ] یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ

هوالطیف


هر روز ، جهان است و فرازی و نشیبی
این نیز نگاهی است به افتادن سیبی

در غلغله جمعی و تنها شده ای باز
آن قدر که در پیرهنت نیز غریبی

آخر چه امیدی به شب و روز جهان است
باید همه عمر خودت را بفریبی

چون قصه آن صخره که از صحبت دریا
جز سیلی امواج نبرده است نصیبی

آیینه تاریخ تو را درد شکسته است
اما تو نه تاریخ شناسی نه طبیبی !

یاسمن قاسمی پور یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ب.ظ


هوالطیف

دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است

نازها از پسر خویش کشیدن سخت است


سر زانو کمکم کرد که پیدات کنم

ورنه کار از کمر خویش کشیدن سخت است


مشکل این است بغل کردن تو مشکل شد

تکه ها را به بر خویش کشیدن سخت است


خواستی این پدر پیر خضابی بکند

خون دل را به سر خویش کشیدن سخت است


نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم

خار را از جگر خویش کشیدن سخت است


گر چه چشمم به لب توست ولی لخته ی خون

از دهان پسر خویش کشیدن سخت است


تکه های جگرم هر طرفی ریخته است

همه را دور و بر خویش کشیدن سخت است


به – که از گردن من دفن تو برداشته شد

دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است

یاسمن قاسمی پور یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:27 ب.ظ

سلام استاد
بله قبلی خودم بودم
ز شوق آن که خوانند نامه ام را آن چنان شادم
که در وقت نوشتن برده ام نام خود از یادم !!!!!!!!!!

(بنا به اختیار این شاعر در شعر آن شاعر دست برده شده است!)


سلاااااااااام مریم جان خوبی؟ دل من هم خیلی خیلی تنگ شده
مریم ارغان رو تو یه مجلس عروسی تصادفی دیدم و هر دو مون کلی ذوق مرگ شدیم!! (دور از جونش!)

واقعا یادش بخیر آش و خنده ها و عکسای یادگاری و سوتی های ما خونه شما در حضور مادر دوست داشتنیت! و ....
هیچ وقت خاطرات کارگاه ریخته گری و نجاری رو فراموش نمی کنم ... سر شکسته ی من که برای حفظ روحیه دوستان می خندیدم !! و استاد کارگاه که خشکش زده بود!!!!!!!
خیلی خوشحالم کردی اومدی
انشالله زود زود دوباره همدیگرو ببینیم
در پناه حق

سلام
ممنون

مرتضی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همگی شما دوستان و همکلاسی های عزیز
سلام به استاد خوبم
رهه اول محرم کسی نمیتونه منو خونه پیدا کنه
مخصوصا امسال که 8 از سر کار نرسیده میرفتم هیئت
یکم که میگذره سرما می خورم
الان یه هفته ای هست که ناخوش احوالم

سلام خانم رحیمی ن‍ژاد
والا دیگه آدم میمونه همکلاسی صداتون کنه یا فامیل!!!!!!!!
اگه خودم سمنانی بودم علی الحساب متاهل های 83رو یه شب دعوت میکردم
چه کنم که نیستم که پتروس فداکاری هم نیست
بگذریم
کار و بار و زندگی چطوره؟
منظورتون از کوچولوی مریم، خانم ارغان بودن؟؟؟
یه چیزایی شنیده بودم، پسره یا دختر؟؟؟ اسمش چیه!!!!!!!
از قول من حتما بهش تبریک بگین
بگینا !!!!!!!!!!!!
به خانم ترحمی هم سلام برسونید
راستی می سپرم منتظر خودش کامنتتون رو بخونه و جواب بده
ما هم علامت تعجب گذاشتیم که اعلام وجودیت کنیم
!!!!!!!!!!!!!!!


سلام خانم قاسمی پور
خوشا به حالتون با شایه شبه کافی شاپ میرین
آخه من چه گناهی کردم که مجبرم این محسن رو تحمل کنم
اون شب که مارو دیدین، انصافا دلسوزی نداشتم؟؟؟
نشد که به رضا دستی زنگ نزدم اما فردا یه سر پیش داوود رسایی میرم

انشالله کمی صبور باشید و بچه هارو تحریک کنید
وقی هم که جمعمون جمع شد کلبه ی قدیمی و خاک گرفته ی 83ای هارو دوباره زنده میکنیم
انشالله

یا حق

سلام جوون

یاسمن قاسمی پور دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ق.ظ

سلام استاد
سلام به همه ی دوستان خوبم
سلام آقای صفردوست
الان دارید آقای محقق رو به مبارزه می طلبید دیگه؟!!!
دوستیتون پایدار

اون سوالارو از خانم رحیمیان پرسیده بودید؟ یکیشو من می خوام جواب بدم دختر خانم ارغان یه کوچولوی فوق العاده ناز و آرومه به اسم باران
سلام برسونید

در پناه حق

سلام

یاسمن قاسمی پور دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:13 ق.ظ

هوالطیف


همچنان وعده‌ی بخشایش شاهنشاهش
می‌کشد گمشدگان را به زیارتگاهش

نه در آیینهء فهم است؛ نه در شیشهء وهم
عاقلان آینه خوانندش و مستان آهش

به من از آتش او در شب پروانه شدن
نرسیده است به جز دلهره‌ء جانکاهش

از هم آغوشی دریا به فراموشی خاک
ماهی عمر چه دید از سفر کوتاهش؟

کفن برف کجا؟ پیرهن برگ کجا؟
خسته‌ام مثل درختی که از آذر ماهش

باز برگرد به دلتنگی قبل از باران
سورهء توبه رسیده است به بسم الله‌اش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد