از تو چه پنهون (کلبه خانم قاسمی پور)

بسم الله الرحمن الرحیم
 

 

هوا بد است
تو با کدام باد می روی
چه ابر تیره ای گرفته سینه ی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود
چه فکر می کنی؟
جهان چو آبگینه ی شکسته ای ست
که سرو راست هم دراو شکسته می نمایدت
چنان نشسته کوه در کمین دره های این غروب تنگ
که راه بسته می نمایدت
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ می زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش


نظرات 145 + ارسال نظر
استاد دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ق.ظ

سلام

با طلا باید نوشت!
به نقل از عصر ایران:

دوستی با این اشخاص را به هم بزنید

افکارنیوز: هشت نوع شخصیت که باید از آنها دوری کرد:

همه ما دوست داریم باور کنیم که نزدیکان مان آدم‌هایی متعادل ، شاد و دارای ذهنی سالم هستند اما بارها پیش آمده که متوجه شدیم واقعیت غیر از این است. تصور کنید یکی از بهترین روزهای زندگی تان را آغاز کرده اید و خدا را برای همه زیبایی‌ها و نعمت‌هایش شکر می‌کنید که ناگهان رویارویی با یکی از آشنایان بلافاصله شما را از عرش به زیر می‌آورد. حتی اگر انسانی خوشبین و مثبت باشید، در کنار چنین اشخاصی منفی خواهید شد. از بدترین این نوع شخصیت‌ها می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

● خودشیفته‌ها
این افراد شدیدا حس خودبزرگ بینی دارند و چنین می‌پندارند که دنیا گرد آنها می‌چرخد. این افراد مانند کنترل گرها موذی و حیله گر نیستند و تا حدی آشکار خواسته‌های خود را بیان می‌کنند. گاهی به نظر می‌رسد باید به آنها گفت: « فقط خودت مهم نیستی که!»

این افراد فقط خواسته‌های خود را در نظر می‌گیرند و نیازهای شما به باد فراموشی گرفته می‌شود. در این رابطه شما احساس یاس و سرخوردگی پیدا می‌کنید. آنها چنان انرژی شما را صرف خواسته‌ها و امیال خود می‌کنند که دیگر چیزی برای خودتان باقی نمی‌ماند.

● منفی گراها
این دسته قادر به درک خوبی‌ها و شادی‌ها نیستند. اگر به آنها بگویید که امروز روز بسیار قشنگی است حتما از اتفاق ناگوار قریب الوقوعی خبر می‌دهند؛ اگر از موفقیت امتحان میان ترم خود خبر دهید، در مقابل از سختی امتحانات نهایی به شما هشدار می‌دهند.

آنها شادی را نابود می‌کنند. دید مثبت شما به زندگی جای خود را به بدبینی و منفی بافی می‌دهد. قبل از آنکه متوجه شوید، منفی گرایی در ذهن و روح شما جایگزین شده و همه شادی‌ها پشت شیشه‌های خاکستری پنهان می‌شود

● افرادی که همیشه در مورد دیگران قضاوت می‌کنند
مواردی که شما زیبا و دلفریب می‌بینید، به نظر این افراد عجیب و غیرجذاب است. اگر شما نظر جدیدی را جالب بدانید، این افراد آن را به کل اشتباه می‌شمارند. اگر شما سلیقه دوستی را ستایش کنید، آنها آن را بد یا مایه نگرانی قلمداد می‌کنند. افراد همیشه قاضی تقریبا مانند منفی گراها هستند. اگر قسمت اعظم وقت خود را با اینگونه افراد بگذرانید، طولی نمی‌کشد که شما هم یکی از آنها خواهید شد.

● خود رای‌ها
تخصص این عده کنترل دیگران به نفع خودشان است؛ و ممکن است چنان مهارتی هم داشته باشند که شما اصلا متوجه کنترل آنها نشوید تا زمانی که دیگر دیر شده است. این افراد نقطه ضعف‌های شما را پیدا می‌کنند و از این طریق به خواسته‌های خود می‌رسند.

این افراد باورها و اعتماد به نفس شما را هدف قرار می‌دهند. این افراد راهی برای اجبار شما به انجام کاری پیدا می‌کنند که لزوما انجام نمی‌دهید و به این ترتیب شما احساس هویت، اولویت‌های شخصی و توانایی درک واقعیت مساله را ازدست می‌دهید و به ناگاه دنیا حول محور خواسته‌ها و اولویت‌های آنها قرار می‌گیرد.

● همیشه ناامیدها
اگر طرح جدید و بکری داشته باشید، همیشه ناامیدها به شما اطمینان می‌دهند که با شکست روبه رو خواهید شد؛ و زمانی که موفق می‌شوید، شما را دلتنگ و افسرده می‌کنند. اگر رویایی در سر داشته باشید، هشدار می‌دهند که دستیابی به آرزویتان غیرممکن است.

این افراد «آنچه هست» را باور دارند و نسبت به «آنچه خواهد شد» مشکوک و ناامید هستند. معاشرت با این افراد موجب می‌شود خودباوری و اعتماد به نفس خود را به راحتی از دست بدهید. در حالی که پیشرفت و تغییر فقط نتیجه نوآوری و بدعت گذاری است، رویای ناممکن‌ها و تلاش برای دستیابی به دوردست‌ها.

● آنهایی که نمی‌توانند صممیمی‌شوند
در کنار این افراد هیچگاه حس صمیمیت و راحتی نخواهید کرد؛ داستانی خنده دار تعریف می‌کنید اما آنها فقط لبخندی مودبانه تحویل می‌دهند. در پی بی توجهی آنها، شما غمگین و افسرده می‌شوید. یکی از مهیج ترین اتفاقاتی را که برایتان پیش آمده تعریف می‌کنید اما آنها فقط سرسری سر خود را تکان می‌دهند.

روابط این دسته افراد مبتنی بر معیارهای سطحی و بی معنی است. زمانی که شما واقعا به یک دوست نیاز دارید، آنها نیستند. زمانی که نیازمند انتقادی سازنده هستید، از همانی که هستید تعریف می‌کنند و اگر حمایت بخواهید، شما را محکوم به شکست می‌دانند.

● حرمت شکن‌ها
این افراد در بدترین زمان و به بدترین شکل ممکن حرفی می‌زنند یا کاری انجام می‌دهند؛ در یک کلمه حرمت نگاه نمی‌دارند. شاید این فرد کسی باشد که به او اعتماد کرده بودید اما او از این اعتماد سوءاستفاده کرده ورازتان را برملا می‌کند. شاید یکی از نزدیکان تان باشد که در کارهایی که به او ارتباط ندارد دخالت می‌کند، یا شاید همکاری باشد که رفتاری تحقیرآمیز پیشه کرده است.

● آنهایی که همیشه متوقع هستند
هیچ وقت نمی‌توان این افراد را راضی و خوشحال نگه داشت. آنها قدر شما را نمی‌دانند و خواسته‌هایشان غیرواقعی و نامعمول است؛ همیشه دنبال مقصر جلوه دادن شما هستند و هرگز مسوولیت چیزی را خود قبول نمی‌کنند.

[ بدون نام ] دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:52 ب.ظ

سلام استاد
دنبال این شخصیت ها در خودم گشتم و از شما چه پنهون خیلیاشو پیدا کردم !!!
تا به حال به جز خودم ! با چند تا از این شخصیت ها رو به رو شدم
به نظرم این ها نسبیه و هر کدوم از این خصوصیات می تونه در هرکس بسته به شرایط بروز پیدا کنه
آنچه من فهمیدم! :
اینکه هرکس چقدر از این ویژگی هارو بروز بده فرق داره با اینکه این ویژگی ها جز شخصیتش بشه و این جا منظور دقیقا شخصیت فرده ....

ممنون استاد
در پناه حق

سلام
صاحب کلبه شمایی؟!

سایه دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:40 ب.ظ

سلام استاد

سلام یاسمن عزیز و همه ی دوستان

چطوری مریم جون !!؟ خوبی؟دلم خیلی برات تنگ شده.یاد اون

روز بخیر که با یاسمن و مریم و فریبا اومدم خونتون.چقدر زود

گذشت.آره گلم زبان میخونم

استاد عزیز وهمکلاسی های گلم شرمنده ام که خیلی

نمیتو نم به صندوقچه سر بزنم امتحاناتم شروع شده!(شب

زنده داری نیز هم!!!!!)

همه در پناه خدا

سلام
موفق باشید

یاسمن قاسمی پور سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
باز یادم رفت!!!
ببخشید
سایه جان سلام به زودی می بینمت
در پناه حق

سلام

یاسمن قاسمی پور سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:35 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

هوالطیف


هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق

هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق


قایقی در طلب موج به دریا پیوست

باید از مرگ نترسید ،اگر باید عشق


عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم

شاید این بوسه به نفرت برسد ،شاید عشق


شمع افروخت و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق


پیله ی عشق من ابریشم تنهایی شد

شمع حق داشت، به پروانه نمی آید عشق
در پناه حق

آفرین

مرتضی سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ق.ظ

به نام خدا
سلام به همه

اولا معذرت میخوام که به جای خانم رحیمیان٬ خانم رحیمی نژاد تایپ کردم
یه اشتباه لپی بود
از بس که تو این صندوقچه خانم رحی نژاد نوشته بودم به این اسم شرطی شده بودم

خانم قاسمی پور کلا کسایی رو به مبارزه میطلبم که ۱۰درصد شانس برد داشته باشن نه این محسنی که زیر خمشو نگرفته خاک میشه

جاتون خالی دیشب خونش بودم
سلمان دارابی و داوود رسایی هم اومدن
بعد از مدتها دور هم جمع شدیم و از خاطرات کلاسها٬ درسها٬ امتحانا٬ تقلبها٬ مخصوصا مسافرتهامون گفتیم
به محمد منسوبی زنگ زدیم و کلی خندیدیم
آقای جیمبو که هی پستشو جیم میزد تا بره پیش خانمش (زن ذلیل شیرازی) یه هفته بهش بازداشی زدن
ها ها

کجایی محمد که آبروتو بردم
خدارو شکر که آمار خودمو کسی نداره
والا


به خانم ارغان بگین شیرینی ازدواجشو که پیچوند لاقل شیرینی باران کوچولو رو باید بهمون بده


سلام سایه عزیز
شب زنده داری های امتحان؟؟؟
ها ها
vhsjd di s,hg:

???Can you speak english

راستی بچه ها به آدرس ایمیلم یه ایمیل بدین تا هم آدرستون رو داشته باشم و هم ایمیل های قشنگ قشنگ واستون بفرستم

mortza.safardoost@gmail.com


یا علی

سلام
این قدر به محسن گیر نده!

محسن سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ق.ظ

سلام

سلام استاد
و سلام به مرتضی و بقیه دوستان
مرتضی همونطور که حضوری هم بهت گفتم:((دوباره جو گرفتت و شوخی و جدی رو باهم قاطی کردی،اگه دقت کنی لحنه من کاملا شوخی بود!!))
اگه یادت باشه اولین روزهای وبلاگ هم یه چنین قضیه ای پیش اومد که داشتیم باهم شوخی می کردیم که یه دفعه یه پیام کاملا جدی و حدودا غمناک دادی.
بهتره شوخی جدی ها رو از هم جدا کنیم که نه برای خودمون نه برای دیگران سو تفاهم پیش نیاد(چون این اتفاق قبلا هم افتاده بود بهتر دیدم این مطالب رو بنویسم وگرنه نمینوشتم.)

سلام خانم قاسمی پور
امیدوارم حالتون خوب باشه؟
نگران نباشید، فقط نمیدونم چرا این صفر دوست ،دوست داره انقدر به من گیر بده،بچه مظلوم گیر آورده!

سلام

محسن سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:39 ب.ظ

سلام
من دوباره اومدم.فقط یه چیز بگم این پیام قبلی من مربوط به چند پیام قبلی مرتضی بود،نه این پیام امروزش.چون اونموقع که من اینو نوشتم هنوز پیام مرتضی نیومده بود.
مرتضی خوشت اومد حرف من و استاد بطور تصادفی یکی در اومد.

سلام محسن
من که یادم نیست چی گفتم (یعنی در برابر آدمایی که امتحان پس داده و بی غل و غش هستند این طوری ام! وگرنه کسانی را که در مرحله شناسایی (!!!)قرار دادم تک تک مکالمات را به خاطر می سپارم و حتی بلافاصله یادداشت می کنم تا مقایسه کنم) بله من که یادم نیست چی گفتم ولی تو تکی!
به دل نگیر.

یاسمن قاسمی پور سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:53 ب.ظ

سلام استاد
آقایون چی میگن؟! شوخیه دیگه؟! دعواشون نشه؟!!


............................

سلام آقای صفردوست
خوش به حالتون که جمعتون جمعه هنوز

سلام آقای محقق
خوبم خدارو شکر.
این کامنتای شما و آقای صفر دوست رو می خونم فقط
می خندم!! داره جنجالی میشه ها؟!

باهم دوست باشید!!! :-)


در پناه حق

سلام

بله.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:56 ب.ظ

هوالطیف


زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویشتن گردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم



مرتضی چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ

به نام خدا
سلام مجدد

قابل توجه سایه
اون خطی که تو کامنت بالا vhsjd di s,hg: تایپ شده همون "یه سوال دارم:" هست

چشم استاد، فقط بخاطر شماهااااا
به اونم بگید دیگه پا تو کفش بزرگترها نکنه
هم سنی و کلا تو همه ی زمینه ها کوچیکتره


و اما محسن
اشتباه نگو دیگه، توکه اینجوری نگفتی!
اول گفتی چرا قاطی کردی که تکذیبش کردم
بعد گفتی شوخی و جدی سرت نمیشه که گفتم میشه اما حکمتی داشت، ظاهرا مخاطبم تو بودی اما در اصل جواب بعضی انسانهای حسود و فرومایه رو دادم که سرشون رو چون کبک تو برف کردن و تا لحظه ای که منفعتشون به خطر نیوفته به ظاهر طرفدارتن (البته اینارو الان گفتم)
استاد این تیپ آدم ها واستون آشنا نیستن؟؟؟

راستی همیشه مقداری از شوخی، جدی هست!
نمیشه مقداری از جدی هم شوخی باشه؟؟؟

محسن سوالمو جواب ندادی (که از موضع شوخی بود)
چند تا پارامتر مرد بودن رو مثال بزن
البته اگه بلدی!!!
والا


خانم قاسمی پور
یادتونه سر هماهنگی های جشنمون چقدر با این موجود کلکل میکردم
یادش بخیر، هنوز هم کلکل داریم


در پناه خدای یکتا
یا علی

سلام
مثل این که سرت خلوت شده ها؟!

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ

هوالطیف


از بسکه که بلا سر دعا آمده است
از چار طرف سیل بلا آمده است
هرجا که نگاه می کنی شیطان است
انگار که قحطی خدا آمده است

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ب.ظ

هوالطیف



ما آخرتی شبیه دنیا داریم
دلخوش شده بودیم شما را داریم
هر روز خدا شهادت و تعطیلی
تا سیصد و شصت و شش نفر جا داریم



یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:00 ب.ظ

سلام استاد

سلام به همگی

استاد به خاطر کلاسهای ضمن خدمت تا شنبه نیستم
عذر بنده رو بپذیرید
در پناه حق

سلام
هسثید حتی اگر نیاشید!

محسن پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ب.ظ

سلام
امیدوارم حال همگی خوب باشه.
استاد منظورم از اینکه حرف من و شما یکی در اومد همون گیر دادن مرتضی به من بود.

خانم قاسمی پور نگران نباشید انشاالله که خطرناک نمیشه

واما مرتضی ...
به سن نیست که به عقله!!!
برای جوابه سوالتم خوب معلومه دیگه کسایی که سربازی رفتن یا قراره برن!اما اگه قرار باشه جدی جواب بدم یه جواب دیگه باید بهت بدم.

سلام

یاسمن قاسمی پور شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ

سلام استاد
سلام به همگی من برگشتم!





کوریم و ندیدیم خدایی هرگز
یکبار نگفتیم کجایی هرگز
ما کار مهم تر از شما هم داریم
حق داری اگر جمعه نیایی هرگز

سلام
خوش آمدید

یاسمن قاسمی پور یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:20 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
صبح شما مبارک!
سلام به همگی
استاد ممنونم ازشما به خاطر این فرصت که در اختیار من گذاشتید
و همچنین امیدوارم کم کاری های بنده رو هم ببخشید
انشالله همیشه در کنار خانواده ی محترم شاد و پیروز باشید


از همه ی همکلاسی های خوبم که امدند و همکلاسی های خوبم که نیامدند هم تشکر می کنم
همینطور همه ی اونایی که اومدن و اطلاع رسانی هم کردن
سپااااااااااس!!
در پناه حق

سلام
ممنون!
شما هم ان شاالله.

مرتضی یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ب.ظ

به نام خدا

باز هم سلام
و به قول نیما بنی جمالی: درود!

هم کلاسی های من! حالتون چطوره؟؟؟
خوبید؟

این محسن از چیزایی میاد حرف میزنه که اصلا خودش نداره و نرفته
عقل و سربازی و مرد و ...
به قول داوود رسایی: خوش به حالش، عقل نداره راحته!!!
والا


و این هم مخصوص استاد
مرگ یعنی ...
بخیل بودن حتی به لبخند معصومانه ی یک نوزاد

سلام

مریم رحیمیان سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:40 ب.ظ

سلام استاد عزیز
سلام یاسمن جان و سلام اهالی صندوقچه:
فردا به روایتی شهادت امام سجاده،درچنین شبی سلام وصلوات خدا بر روح پاک یادگارگرانبهای کربلا... " به عدد مااحاط به علمه"
فرداشب آخرین شب پاییز وشب یلداست به همین مناسبت این مطلب رو می نویسم ..شاید خالی از لطف و البته تامل!! نباشه:
در تصاویر حکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید،هیچ کس عصبانی نیست،هیچ کس سوار بر اسب نیست،هیچ کس رادر حال تعظیم نمی بینید،هیچ وقت در ایران برده داری مرسوم نبوده است. در بین این صدها پیکرتراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد. این آداباصیلمان است: « نجابت،قدرت،احترام، مهربانی و خوشرویی» یادمان بماند که چه بودیم و دریابیم که چه داریم می شویم.
چه خوبه که ما ایرانیا روی آداب و رسوم اصیل خودمون مطالعه داشتیم و ریشه هامونو درست میشناختیم وپاس می داشتیم. ریشه هایی که اگه درست شناخته و عرضه بشه با اسلام وآرماناش منافاتی که نداره هیچ، کاملا همسوست. و علاوه بر اون اسلام که دین صلح وعشق ودوستیه... شاید به همین دلیل بوده که ایرانیای هخامنش بدون جنگ وبا میل اسلام رو پذیرفتن!!!!!!!
یلدا با حفظ حرمت خون حسین (ع) گرامی باد.

سلام
ممنون

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
سلام مریم جان
ممنون
انگار دوره هخامنش دوران آرمانی ما ایرانی ها بوده
رعایت حقوق متقابل احترام به هویت انسانی با هر نژاد و دوستی و .....
من هم یلدارو به همه تبریک میگم هرچند دلگیرم از رفتن پاییز
در پناه حق

سلام

استاد جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:44 ق.ظ

آبراهام لینکلن: اگر می خواهید شخصیت کسی را آزمایش کنید ، به او قدرت بدهید .

مریم ارغان شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ

سلام استاد گرامی،امیدوارم حالتون خوب باشه

سلام یاسمن جون،خوبی؟
کلبه جدیدت مبارک باشه. امیدوارم مثل همیشه موفق باشی،اومدی سمنان خبر کن دوست دارم ببینمت.
سلام آقای صفردوست،حالتون خوبه؟ ازدواجتون رو تبریک میگم ، شیرینی بارانم هم به شما دوستان و استاد گرامی محفوظه در صورتی که ببینمتون

سلام خانم ارغان خدا را شکر خوبم.
ممنون که گاه گاهی سر می زنید.
چه خبر از کوچولویتان؟

سلام برسانید.

استاد یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:28 ق.ظ

سلام صاحب کلبه
امیدوارم خوب باشید

محمد منسوبی فرد دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ب.ظ

سلام خدمت استاد و تمامی بچه های ۸۳

ببخشید اگه دیر به دیر سر می زنم.مرتضی جان آبرومونو بردی که!!!!
بخدا من سرباز وظیفه شناسی هستم....فقط یه قانون تو خدمت هست-که تا وقتی به خودت مرخصی ندی ازت کار میکشن...
کاش خدا نصیبت میکرد می فهمیدی چه توفیقی نصیب فرزندان ذکور ایران زمین کرده...
دلم برای همگی تنگ شده....
آدم تازه اینجا قدر روزهای واقعا طلایی و سرخوشی دانشگاه رو میفهمه....واقعا روزهای خوبی بود
قدر نعمتهای اطرافش رو که تا بحال نمیدیده و درک نمیکرده میفهمه....
امیدوارم همگی خوشبخت و موید باشید

سلام به افسر رشید وطن

آمین

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:54 ب.ظ

سلام استاد
سلام به همگی
مریم جان منم دلم تنگ شده برات بیام سمنان خبرتون می کنم

استاد ببخشید این چند وقت حسابی سرگرم امتحانا و تصحیح برگه و لیست و سایر کاغذ بازی های اداری بودم که متاسفانه داره زیاد میشه !!
ممنون از همه که تشریف میارن
در پناه حق

سلام
موفق باشید
خدا قوت

مرتضی جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ

به نام خدا
ظهر آدینه همگی بخیر
حال و احوال استاد خوبم چطوره؟
خانواده خوبن؟
همکلاسی های عزیزم چطور؟

به به خانم ارغان، انشالله مثل شاگرد اول بودنتون، مادری نمونه باشید که قطعا هستید و خواهید بود
باران، چه اسم قشنگی
انشالله بعدی نوبت محمدهامون باشه
باسوتی و منسوبی فرد رو میگم


راستی محمد چطوری؟
دلم واست خیلی تنگ شده، سرکار با احد همش غیبتتو میکنیم
انشاله که زودتر سربازیت تموم میشه و وظیفه سنگین تر "مرد زندگی بودن" رو شروع میکنی
البته دعا میکنم مثل دوران سربازیت وظیفه شناس نباشی که هی بخوای به خودت مرخصی بدی
والا
راستی کی عروسیته، ما داریم از الان برنامه ریزی میکنیم
به پدر مادر گلت سلام برسون
هنوز مزه کلم پلوی شیرازی مادرت زیر زبونمه
خدا برات نگهشون داره


و سلام به همکار مادر خودم، خانم قاسمی پور
حال شما چطوره؟ همینطور همسرتون!
شب یلدایی اتفاقات خیلی جالبی افتاد
دیدن غیر منتظره ی شما و همسرتون و همینطور خانم مصباحی واقعا در نوع خودش جالب بود
قسمت تراژدی ماجرا همسفر شدن با محسن بود

محسن دیروز سلمان زنگ زد و یه خوابایی واست دیدیم
(منتظر کامنت محسن باشید، عملیات تحریک سازی انجام شد)

با آرزوی سلامتی و موفقیت همه
یا علی

سلام
خدا را شکر

به محسن بند نکن!

محسن اگه مرتضی هدایت نمی شه سانسووووورش کنم!

مرتضی جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:06 ب.ظ

سلام استاد

پس شما میگید به کی بند کنم؟

استغفرالله، هدایت؟

محسن خدا بده شانس، ببین استاد چقدر هواتو داره!

البته خیلی ها شاید ندونن که چقدر دوستت دارم
بگذریم
دوشنبه دانشگاه هستی؟؟؟

سلام مرتضی

یاسمن قاسمی پور شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ق.ظ

سلام استاد
سلام به همه ی همکلاسی های خوبم
بله اقای صفردوست شب یلدایی به یاد ماندنی بود!


خدا نگهدار همه ی شما باشه در کنار خانواده تون شاد باشید
در پناه حق

سلام
خوشحالیم که اومدید.

یاسمن قاسمی پور شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ق.ظ

هوالطیف

من داشته هامو مدیون لطف امام رضا هستم اتفاقای ناممکنی رو خدا به واسطه ی ایشون برام ممکن کرده که به خوابم نمی دیدم.
نمی دونم ... حس غریبی نسبت بهشون دارم حس می کنم از راه دور هم ایشون هوامو دارن

السلام علیک یا ثامن الحجج


این شعر ازیه شاعر خوب مشهدیه


تمام راه من و جاده حرف ها زده ایم
غریب گرچه ولی سر به آشنا زده ایم

س س سلام جواب سلام لازم نیست
برای خسته ی راه التیام لازم نیست
رسیدن به تو واجب ترین نیازم بود
وگرنه باقی درخواست هام لازم نیست
برای حاجی احرام بسته ی حرمت
دگر زیارت بیت الحرام لازم نیست
کبوترانه هوای تو را به سر دارم
برای کفتر جلدت که دام لازم نیست
اگر چه زشت و سیاهم ولی مگر آقا
در این امارت شاهی غلام لازم نیست؟

اگرچه ساکن این جام خانه ام آنجاست
کبوتری شده ام که آشیانه ام آن جاست

چه بارگاه قشنگی چه مرقدی داری
عجب مناره و صحن و چه گنبدی داری
که گفته است غریبی میان ما وقتی
همیشه دور و برت رفت و آمدی داری
جناب گل پسر هفتم از قبیله ی یاس
شمیم روح نواز محمدی داری
به آبروی تو شرمنده آبرو مندست
رئوف هستی و الطاف بی حدی داری
میان این همه خوبان که دورتان جمعند
خودم که معترفم نوکر بدی داری

و عاشقانه ضریحی پر از غزل دارد
ضریح نیست که کندویی از عسل دارد

سپاس آنکه به دنیا ابا الجوادم داد
سپس گدا شدن خانه زاد یادم داد
ورودم از در باب الجواد واسطه ایست
همیشه کم طلبیدم خودش زیادم داد
به من چه شاعرم اصلا خودش که می دانست
نه دعبلم نه فرضدغ نه با سوادم، داد.
جهان سراغ ندارد رئوف تر از او
هنوز کاسه ی دستم نشان ندادم داد
در آسمان همه بر نوکریش مفتخرند
فدای آنکه چنین حسن انتخابم داد

کشید دست مرا ثامن الحجج رفتم
فقیر بودم و مشهد برای حج رفتم...


در پناه حق

تمام ایران مدیون ایشان است.

[ بدون نام ] دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ق.ظ

هوالطیف

عشق چرخیست که بر محور تن می چرخد
مثل یاد تو که دور سر من می چرخد

یاد تو اسب سپیدیست که با آمدنش
روح در عرصه ی میدان بدن می چرخد

از چه فصلیست هوای تو که تا می آیی
باد می خشکد و گل روی چمن می چرخد

بی گمان از تو و از نام تو دم خواهم زد
تا زبان بابت تشکیل سخن می چرخد

زندگی دایره ی بسته ی مرگست و در آن
سال ها عقربه دنبال کفن می چرخد

یاسمن قاسمی پور دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ق.ظ

من‌ بودم‌ و صدای‌ سکوتی‌ چقدر خوب


آغاز راه‌ در ملکوتی‌ چقدر خوب‌



ثبت‌ هزار خاطره‌ در دفتری‌ بزرگ‌


همدل‌ شدن‌ به‌ سنت‌ پیغمبری‌ بزرگ‌



یک‌ حس‌ گنگ‌، در‌به‌درِ هر دوتایمان‌


باران‌ قند روی‌ سر هر دوتایمان‌


امیّد توی‌ صورت‌ داماد می‌وزید


پشت‌ نگاه‌ پنجره‌ها باد می‌وزید


طرح‌ چقدر خاطره‌ در خانه‌ای‌ قشنگ‌


در من‌ نشست‌ غیرت‌ مردانه‌ای‌ قشنگ‌


آرام‌ می‌گرفت‌ چه‌ زیبا جنون‌ من‌


وقتی‌ که‌ می‌وزید سکوتش‌ درون‌ من‌


نیلوفرانه‌ ساکت‌ و کم‌کم‌ چه‌ بی‌ صدا


پیچید دور هر چه‌ که‌ دارم‌ چه‌ بی‌ صدا


دیدی‌ چه‌ خوب‌ بر دل‌ تقدیر من‌ نشست‌


مردی‌ که‌ خیره‌ بود نگاهش‌ به‌ دوردست‌


هر شب‌ چه‌ بی‌مقدمه‌ و ساده‌ می‌چکید


آهسته‌ روی‌ دامن‌ سجاده‌ می‌چکید


می‌ریخت‌ قطره‌ قطره‌ و آرام‌ بر همان‌ ـ


سجاده‌ای‌ که‌ بوی‌ خدا می‌وزید از آن‌



دنیا قشنگ‌ بود، دقیقاً شبیه‌ خواب‌


در دست‌هام‌ سینی‌ قرآن‌ و ظرف‌ آب‌


حک‌ شد میان‌ قصة ما رد پای‌ جنگ‌


یک‌ مرد و یک‌ چفیّه‌ و یک‌ ساک‌ سبز رنگ‌


دستی‌ تکان‌ ندادم‌ و بی‌تاب‌ شد دلم‌


رفت‌ و چقدر پشت‌ سرش‌ آب‌ شد دلم‌


اینجای‌ ماجرا که‌ رسیدیم‌ بی‌گدار


پیچید در سکوت‌ دلم‌ موج‌ انفجار


من‌ ماندم‌ و صدای‌ سکوتی‌ که‌ قطع‌ شد


باران‌ چکید توی‌ قنوتی‌ که‌ قطع‌ شد


یک‌ لحظه‌ بعد فاجعه‌ آژیر می‌کشید


دنیا سیاه‌ بود و سرم‌ تیر می‌کشید


از حرکت‌ ایستاد، و آهسته‌ مکث‌ کرد


تقدیر دلخوشیِ‌ مرا قاب‌ عکس‌ کرد


حقّا که‌ دیدنی‌ست‌ رهاورد زندگیم‌


پرواز بی‌مقدمة مرد زندگیم‌


حالا منم‌ نشسته‌ کنار دری‌ که‌ نیست‌


چشم‌ انتظار آمدن‌ شوهری‌ که‌ نیست‌


مبهوت‌ ماجرای‌ تو این‌ بار مانده‌ام‌


ناباورانه‌ خیره‌ به‌ دیوار مانده‌‌ام‌


دیوار! تا همیشه‌ بمان‌، خوش‌ به‌ حال‌ تو


سهم‌ همیشه‌های‌ دلم‌ گشته‌ مال‌ تو


از من‌ گرفت‌ دست‌ تو سرمستی‌ مرا


محکم‌ بگیر در بغلت‌ هستی‌ مرا...


این شعر از دوست خیلی خوبم شاعر سمنانی خانم نیره کاشی بود
انشالله شاد و پیروز باشن هرجا هستن
در پناه حق


ممنون زیبا بود

محسن سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ب.ظ

سلام
سلام استاد،حالتون خوبه؟
شرمنده یکم دیر اومدم ، این هفته کمی درگیر بودم،اما در کل خوب بود و تا حدودی رضایت مندانه.
نه استاد گناه داره سانسورش کنید،بعدش هم سانسورش کنید خوشحال میشه احساس میکنه تیکه هاش اثری داره.
در کل ممنون از لطفتون.
راستی یه سوال که چند بار میخواستم بپرسم.
منظورتون از سانسوووووووور سان،سووووووووووره یا سوالی تر بگم منظورتون چیه.اصلا منظوره خاصی دارید؟

مرتضی،چون پیام دومت کمی احساسی بود این دفعه رو می گذرم!اما فقط این دفعه ها! ماهم همچنین،همخونه ایه سمنان!
آره دانشگاه بودم که اومدیو همدیگه رو دیدیم ولی نگفتی چه خوابی دیدی،خیره ایشالله.

سلام خدا را شکر. کمی مریضم دعاکن زودتر ان شاالله خوت بشم


سانسور یعنی حذف کامل که در حالاتی است که کل پیام قابل چاپ نباشه یا تازگی ها فرستنده نامشخص باشه
سانسووووور یعنی حذف قسمتی از پیغام

ممنون

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ب.ظ

سلام استاد
حالتون خوبه؟ می خوام بگم خدا بد نده اما می دونم خدا بد نمیده ...
انشالله که سلامت باشید
در پناه حق

سلام
ممنونم

محسن پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ب.ظ

سلام استاد
امیدوارم هر چه زودتر خوب بشید.البته اگه سرما خورده باشید یکی دو هفته ای اثراتش میمونه. اما ایشالله هر چه زودتر خوب بشید.

سلام
ممنون

مریم ارغان جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ب.ظ

با سلام خدمت استاد گرامی
فرشته کوچولوی ما هم خوبه اما این فرشته اولین چیزی بود که منو واسه مقطعی از زمان از درس و دانشگاه دور کرد که از این بابت کمی دلگیرم اما با یاری خدا هر چه زودتر با توانی دوچندان برخواهم گشت.
آقای صفردوست ممنون از لطفتون.
یاسمن جان امیدوارم خوب و سلامت و موفق باشی.

سلام

یاسمن قاسمی پور دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:19 ق.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
سلام مریم جان خوبم خداروشکر
بهتر از همیشه!

حتما باران بزرگ شده
نسترن هربار منو می بینه میگه خدایی بچه ی مریم خیلی ناز بود!!!
واقعا باران زیبایی داری زیر سایه خدا زندگیتون همیشه پر از صدای خنده های باران باشه!!
از طرف من ببوسش لپشم بکش!!!
قربان تو
در پناه حق

سلام

مریم ارغان سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:08 ق.ظ

سلام استاد
اگر امکانش هست زمان های ملاقاتتون رو بفرمایید.
سلام یاسمن جان ممنون از لطفت چشمات قشنگ میبینه سلام به خواهرت برسون.

سلام
متاسفانه مریض بودم اما امروز ۴شنبه تا ظهر هستم ان شاالله.

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
سلام مریم جان بزرگواریتو می رسونم


می خوام این بار شعری از دکتر سید مهدی موسوی براتون بذارم
ایشون بنیان گذار غزل پست مدرن در ایران هستند




عقاب عاشق خانه! بدون پر برگشت
غریب رفت، غریبانه تر پدر برگشت
رسید و دستش را، رو ی زنگ خانه گذاشت
طلوع کرد دوباره ستاره ای که نداشت!
دوید مادر و در چشم های او نِگریست
-«سلام... » بعد درآن بازوان خسته گریست
که تشنه است کویری که در تنش دارد
که هفت سال و دو ماه است که عطش دارد
«کدام سِحر، کدامین خزان اسیرت کرد
کدام برف به مویت نشست و پیرت کرد
که هفت سال غم انگیز بی صدا بودی
چقدر خواندمت امّا... بگو کجا بودی؟!
همینکه چشم گشودم به... مرد خانه نبود
رسید نامه ات امّا... نه! عاشقانه نبود
حدیث غمزه ی لیلا و مرگ مجنون بود
رسید نامه ات امّا وصیّت خون بود
نگاه کن پسرت را که شکل درد شده
ک هفت سال شکست ست تا که مرد شده!
که رفت شوکت خورشید و سایه ها ماندند
تو کوچ کردی و با ما کنایه ها ماندند
که هیچ حرف جدیدی به غیر غم نزدیم
فقط کنایه شنیدیم و -آه!- دم نزدیم
نمرده بودی و پر می زدند کرکس ها
به خواستگاری من آمدند ناکس ها!
شکنجه دیدی و اینجا از عافیت گفتند
نمرده بودی و صد بار تسلیت گفتند
تمام شهر گرفتار ترس و بیم شدند
تو زنده بودی و این بچّه ها یتیم شدند
هر آنکه ماند گرفتار واژه ی «خود » شد
تو رفتی از برِ ما و هر آنچه می شد، شد!!
به باد طعنه گرفتند کار مَردَم را
سکوت کردم و خوردم صدای دردم را
منی که مونس رنج دقایقت بودم
سکوت کردم و ماندم... که عاشقت بودم!! »
نگاه کردم و دیدم پدر سرش خم بود
نه! غم نداشت، پدر واقعاً خود غم بود!!
پدر شکستن ابری میان هق هق بود
پدر اگرچه غریبه، هنوز عاشق بود



در پناه حق

سلام
زیبا بود خیلی زیبا بود

۱۳ شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ

به نام خدا

سلام بر تمامی عزیزان

این ایام رو خدمت شما تسلیت عرض می کنم


چند تا سوال داشتم وممنون میشم اگر کمکم کنید

۱:رتبه قبولی برای ارشد در رشته های آلی و تجزیه برای دانشگاه سمنان چند است؟؟

۲: میشه درصد های دروس رو هم برای قبولی در این رشته ها بگین؟

البته میدونم پاسخ گویی به صورت کاملا دقیق امکان پذیر نیست(در هر دو سوال) ولی لطفا حدودا بگین


با تشکر

امین شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام ..............


قربانی فرهنگ جماعت بودن

تنها بودن، ننگ جماعت بودن

ای وای، چه قدر من بدم می آید

از جمله ی «همرنگ جماعت بودن»
--------------------------------------------
تو تنها سرپناهت را نگه دار

و تن پوش سیاهت را نگه دار

به تو چه مزرعه غارت شد و رفت

مترسک تو کلاهت را نگه دار
-----------------------------------------------
یک راه برای قطع آسان: نقطه

پایان تمام حرف هامان نقطه

یک عالمه حرف در دلم مانده، ولی

وقتی برسی به خط پایان... نقطه
--------------------------------------------
چون خسته ای از دوره ی بد، پس بزنش

یک عمر به تو کشیده زد، پس بزنش

دست تو برای هر عمل کوتاه است

زور تو به بچه می رسد... پس بزنش




امین امین
آه که اگر برخی عشری از درک تو را می داشتند خدا را بنده نبودند
که الآن هم نیستند!

امین یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ق.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

باباطاهر عریان‌تر
امروز چشمم به نوشته‌ی پشت کامیونی افتاد. مصرعی بود که نیمش سمت راست بود و نیم دیگرش سمت چپ.
در نیمه‌ی اول نوشته بود: خوشا آنان که…

توی ذهنم شروع کردم به حدس زدن که «خوش به حال چه کسانی؟»
برای حدس زدن حتما باید شرایط امروز ایران و جهان را در نظر می‌گرفتم که حدسم تخیلی نباشد.

با توجه به آغاز فصل تابستان و افزایش امنیت اجتماعی و اخلاقی، پیشرفت‌های اساسی در همه‌ی زمینه‌ها، دستیابی به خیلی چیزها، بالا رفتن آمار چیزهای خوب، پایین آمدن میزان چیزهای بد، دستیابی به فناوری آب‌پاشی هوا، دستیابی به فناوری ارتباط با عالم غیب و اجنه، وجود نداشتن گرسنگان و خیلی اتفاق‌ها این حدس‌ها ردیف شد:

خوشا آنان که…
خوشا آنان که با ته همنشینند
خوشا آنان که الله یارشان بی
خوشا آنان که دائم در نمازند
خوشا آنان که که سودای ته دیرند
خوشا آنان که هر از بر ندانند
خوشا آنان که تن از جان ندانند
خوشا آنان که پا از سر ندونند
خوشا آنان که هر شامان ته وینند

اما پای «نماز» و «همنشینی» و «هر از بر ندانستن» و «پا و سر» نبود.
نوشته بود:
خوشا آنان که در گهواره مردند!

ما خودمان را می‌زنیم به آن راه و می‌خوانیم «مَردند»! سیاه‌نمایی که نمی‌شود هیچ، برای آیین جوانمردی هم تبلیغ می‌شود. جوانمردی از زمانی که دهن همه بوی شیر می‌دهد!

یاسمن قاسمی پور سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:56 ب.ظ

سلام استاد
سلام به همگی
چه نوشته های زیبایی بود
دستتون درد نکنه
در پناه حق

سلام
ممنون از شما

اگر می خواهید استراحت کنید مزاحم نمی شیم ولی دوست داریم در صندوقچه ۲۰۱۲ هم باشید.

ممنون

یاسمن قاسمی پور پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:39 ب.ظ

سلام استاد
سلام به همگی
برای دیر اومدنم باز هم دلیل دارم!!
لوله آب خونه ترکیده بود!!!! خانه تکانی زود هنگام داشتم توفیق اجباری بود!!!!
من در خدمتم فقط توضیحات بیشتری بدید لطفا
تفاوت ها رو بفرمایید وظایف رو ...
متشکرم
در پناه حق

سلام
خسته نباشید
در صندوقچه ۲۰۱۲ برایتان کلبه بسازم؟

یاسمن قاسمی پور جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:07 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلامی دوباره

موجب افتخاره استاد
در خدمتم فقط فرصتی می خوام برای جمع آوری مطالب.
تاریخشو حدودا بفرمایید ممنون میشم
سپاس
در پناه حق

سلام
ممنون
هر وقت حاضر شدید بگید
نمی خواهیم اجبار باشد
ممنون از این که با صندوقچه هستید.

یاسمن قاسمی پور شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ق.ظ

سلام استاد
پس از هفته ی بعد ۲۳ و ۲۴ بهمن به بعد منتظر هستم هر وقت شما فرمودید با کمال افتخار اطاعت امر خواهم کرد
سپاااااس
در پناه حق

ان شاالله
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد