کلبه ۸۸ی ها

سلام. 

هر چند من در خدمت ۸۸ی ها نبوده ام 

اما این کلبه در پاسخ درخواست یکی از این عزیزان ساخته شده است. 

امیدوارم رونق بگیرد. 

ممنون 

استاد

نظرات 126 + ارسال نظر
استاد دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:12 ق.ظ

سلام
یک قسمتهایی را می دانستم
یک قسمتهایی را نه

درود به شرفتون
این طرز تفکر احسن الخالقین است!
دنیای امروزی چقدر تشنه این نگرش و این رفتار است.

نگزان نباشید مادامی که این تفکر و منش شماست خداوند با شماست ان شاالله
شما را امتحان خواهد کرد امتحانات سخت اما شما را رها نخواهد کرد.
مطمئن باشید. دعا کنید.

کاش می شد همه این گونه باشیم.

ممنون
استاد

سلمان رحمانی دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:55 ب.ظ

به نام خدا
دورد بر همگی
استاد گرامی و دانشجویان عزیز ۸۸
استاد متوجه نشدم که قضیه از چه قرار بوده میشه بیشتر توضیح دهید.
با سپاس فراوان

به نام خدا
سلام سلمان
سلام همه

این جواب یک کامنت خصوصی است.
آن دانشجوی عزیز جوابش را می فهمد.
ممنون

معماری پناه سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ


الحق که به ما درس وفا داد حسین / هر چیز که داد بی ریا داد

حسین /یعنی که تاملی کنید ای یاران /آن هستی خودزکف

چرا داد حسین؟

اربعین حسینی تسلیت باد.

التماس دعا

معماری پناه سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ب.ظ

سلام استاد

درباره سوالی که تو کلبه خانوم رحیمی نژاد از شما کردم حتما پیش شما میام .راستش نمیخوام سوالاتم رو اینجا بگم.استاد خواستم بگم که خلف وعده نکرده باشم.
راستش پیشنهاد شما خیلی خوشحالم کرد.فکر نمیکردم استادیه روزی من رو لایق بدونه.اگه جوابی بدید که بفهمم کامنت قبلیم رو دریافت کردید ممنون میشم.شرمندتون هستم استاد.البته من در حدی نیستم که از شما چیزی بخوام .دوست ندارم حرفهام رو شعارگونه تلقی کنید.

یه چیز دیگه امیدوارم تاخیر تبریک تولدتون را بپذیرید.
انسالله صد سال موفق و پیروز وسربلند باشید.

***
یاحق

به نام خدا
سلام
دوباره گشتم سوالی ندیدم یا متوجه نشدم
در خدمتم.
برای شما-و تعدادی از دوستانتان مثل خانم شمسی و ... مایلم کلبه ای بسازم. اگر مایلید بسم الله.
باز هم ممنونم.

پی نوشت: البته هر یک از دانشجویان عریر که مایل به چرخاندن کلبه ای باشند خوشحال می شویم.

جهان سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:46 ب.ظ

امواج زندگی را بپذیر حتی اگر گاهی تورا به اعماق دریا ببرد , آن ماهی آسوده که همیشه بر سطح آب می بینی مرده است .

جهان سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:48 ب.ظ

خدایا مرسان "زمانی" را که برای زندگی همه چیز داشته باشیم غیر از" زمان".

جهان سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:51 ب.ظ

غم اگر باران شد و بارید , با نگاهت به آسمان چتر شادی باز کن و بگو خداهست.

استاد چهارشنبه 6 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ب.ظ

در جواب کامنتی که درخواست شده بود نمایش داده نشود:

اتفاقا عالی است.
پیشنهاد بعدی من همین بود.

ماهور پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:20 ق.ظ http://chemistry881semnan.blogfa.com

خانم های 88ی یه کلبه فقیرانه ای هم هست به این آدرسی که گذاشتم بد نیست یه وقتایی بجای چک کردن ایمیل تون یه سری هم اونجا بزنید.بخدا میزبان خوبی هستیم برا دوستامون.افتخار بدید یه شب بیاین درخدمت باشیم.یه نون و پنیری هست دور هم هستیم.یه شب رو بد بگذرونین البته سعی مون رو می کنیم خوش بگذره!!

سلام استاد.من یه دنیا ممنون شما هستم.خیلی خوشحال شدم این ترم با شما کلاس داشتم.

من هم از کلاس شما راضی ام
ممنونم

معماری پناه پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:50 ق.ظ

سلام استاد

درباره کلبه امروز خدمت رسیدیم تشریف نداشتید.میشه لطف کنید کلبه ای به اسم(گل یخ) برای ماچهار نفر(مطهره معماری پناه-مطهره دوست محمدی- حوریه مزدارانی-پریسا مدرس) بزنید . اگه لطف بکنید ممنون میشیم. راستی استادتوی کلبه میشه درباه ی هر موضوعی صحبت کرد؟ مثلا لطیفه و عرفان و ... یا باید یه موضوع خاص دنبال بشه؟

به نام خدا
۱-سلام
۲-شرمنده.
۳-خوشحالم.
۴-چشم ان شاالله فردا
۵-آزاد است اما نظارت وکنترل با من است اگر سانسووووور و حتی سانسور شدنباید به دل بگیرید (که شما اهل این حرفها نیستید و این حسن شماست) تیتر این می شود:
کلبه گل یخ (خانمها معماری پناه-دوست محمدی-مزدارانی و مدرس)

۶-ممنونم.

آیدااحمدوند پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ

سلام استاد.شنبه کلاس آلی 2 تشکیل میشه؟

سلام.
با ز این سوال؟!
کی جواب می ده؟

بچه های سمنان دوشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ب.ظ http://shimisemnan.blogfa.com

سلام استاد لطفا مارو هم با اسم وبلاگ انجمن شیمی سمنان لینک کنید ممنون.

به نام خدا
سلام
ممنون از حضورتون
واز لطفتون متاسفانه بنا به دلایل عدیده (که اگر خواستید حضورا توضیح می دهم) از لینک اشخاص حقیقی و حقوقی معذورم.
در هر حال همین می تواند نشانی شما باشد. برخی فکر می کنند ممیزی وبلاگها هم با من است!!! به آن عده قلیل عرض می کنم ممیزی با من نیست. ممکن است وبلاگی قواعد را رعایت نکند در آن صورت باید به مراجع ذی ربط مراجعه فرمایید.
ممنون از درک بالایتان

طالبی چهارشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 ب.ظ

سلام استاد.راستش من به تنهایی نمیتونم کلبه داری کنم اگه اجازه بدین ما سه تفنگدار با هم باشیم.اگه امکان داره ساختن کلبه رو برای بعد از اتمام امتحانات(۴تیر)بذارین که ما با خیال راحت به کلبه برسیم.لطفا اسمش هم تری نیترو بنزن بذارین.ممنون.

سلام
چشم اما شما سه نفر منظور کیست؟

طالبی پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ق.ظ

همون سه تفنگدار همیشگی.(طالبی/شمسی/احمدوند).ممنون استاد.

چشم.
ممنون.

[ بدون نام ] شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:06 ب.ظ

سلام استاد.خوبید؟
لطفا اسم کلبمونو به جای تری نیترو بنزن ُدوری و دوستی بذارین.اگه امکان داره شب عید مبعث برامون درست کنید.ممنون.

سلام
خدا را شکر
ان شاالله

شمسی سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:07 ب.ظ

سلام استاد
ببخشید متوجه جوابی که در کلبه خانم غلامی به کامنتم دادید نمیشم . مگه مهر ماه با شما آلی ۳ نداریم؟

سلام
به احتمال زیاد چون دانشجوی دکترا و فوق لیسانس زیادی می آید نمی توانم در خدمت باشم.

طالبی چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ

سلام.استاد.
استاد هر کی آلی ۱ برداشته تا آخر با دانشجوهاش رفته.خواهش میکنم شما هم با ما تا آخر بیاین.ما کلاس آلی شما رو دوست داریم نه استاده دیگه.خواهش میکنم این ترم وردارین دیگه ور ندارین.

به نام خدا
سلام
لطفا در نظرها به همه جوانب دقت داشته باشید.
ممنونم من هم از کلاس شما راضی بودم. اخلاقتان ۱۰۰ در صد
درس خواندنتان ۷۰ درصد.
ولی باور کنید گروه راه دیگری (دست کم فعلا) ندارد.

شمسی چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام استاد
من یک کامنت دیگه با همین مضمون براتون گذاشتم اما آخرش یه مشکلی پیش اومد نمی دونم دستتون رسیده یا نه . اگر رسیده لطفا یکی رو حذف کنید. ممنون
*********************************************
اواخر شهریور پارسال بود که متوجه شدیم درس شیمی آلی 1 برای گروه ما توسط دکتر عموزاده اراعه شده. چه حرف ها و شایعه ها که پشت سر این استاد عزیز نبود: دکتر عموزاده انقدر امتحاناتش سخته که اگر 10 بگیری باید خدارو شکر کنی!!یا دکتر عموزاده به هیچکس ارفاق نمیکنه . پوست میکنه!! یا دکتر عموزاده اصلا احترام دانشجو سرش نمیشه با همه بد برخورد می کنه !! و خیلی چیز های دیگه ...
خلاصه انقدر حرف زده بودن و رو اعصاب ما رفته بودن که می ترسیدیم آلی رو با دکتر عموزاده برداریم خب آلی چرخشی بود 3 تا درس 3 واحدی می شد ترس داشت!!
من هم به معلم شیمی دوره ی دبیرستانم که رابطه ی خیلی خوبی باهاش دارم زنگ زدم ازش پرسیدم چی کار کنم!! ایشون گفتن همون طور که پشت سر معلم ها حرف زیاده پشت سر اساتید هم حرف زیاده!! معمولا هم حرف ها رو کسایی می زنند که مقصر برخورد بد استاد خودشونن و بی خودی کینه به دل می گیرن و حرف های نامربوط می زنن!! آخرش هم پیشنهاد کردن که حتما درس رو بردارم و از ورودی های خودمون عقب نمونم.
منم نتیجه ی مشاوره !! رو به دوستام گفتم و اومدیم سر کلاس آلی یک نشستیم . الآن دو ترم گذشته و من متوجه شدم که نه تنها همه ی اون حرف ها دروغ و بی اساس بود بلکه دکتر عموزاده بهترین استادی بود که من می تونستم داشته باشم.
حالا که من و دوستام دلمون می خواد فقط سر کلاس دکتر عموزاده باشیم باید خبر بیاد که به دلیل ازدیاد دانشجویان کارشناسی ارشد و دکترا ایشون نمی تونن درس آلی سه رو برای دانشجویان کارشناسی اراعه بدن!
دنیاست دیگه !! همه چیزش پشت و رو و برعکسه!!

استاد باور کنید من با علاقه ی خیلی زیاد رشته شیمی رو انتخاب کردم ولی این دو ترم فقط به امید کلاس های شما دانشگاه می رفتم بقه ی کلاس ها هیچ جذابیتی نداشت . حالا ترم بعد به چه امیدی برم سر کلاس؟
راستش داره از دانشجو های ارشد و دکترا بدم میاد یه جورایی دیگه چشم دیدنشون رو ندارم !!

به نام خدا
سلام

خوشحالم که دید مثبتی به من دارید. خدا را شکر

خوشحالم که این مطالب را گفتید تا دانشجویان قدیمی و رفته من که باور برخی مسایل برایشان سخت بود(یعنی نظر به ذات پاکشان فکر نمی کردند برخی چقدر می توانند سقوط کرده باشند) و فقط به خاطر شناخت من حرفهایم را می پذیرفتند متوجه شوند چه جو سنگینی علیه من معدودی راه انداخته بودند. همانها که له له درس برداشتن با من را می زدند و چون آلت دستان پلیدشان در حصول به نتایج شیطانی شان نشدم شروع به بداخلاقی کردند. آنها که نه دین دارند و نه آزاده اند. رییس مآبان دیکتاتوری که ژست دموکراسی می گیرند و از هر دیکتاتوری دیکتاتورترند و از حالا تمرین معاویه صفتی می کنند. به خدایی که جانم در دستان اوست هجمه سنگینی علیه گروه راه انداخته بودند و چون خود را سپر کردم این کارها را شروع کردند.
و خوشحالم. خوشحال که برخی معلوم الحالهایشان به مرحله فحاشی بی شرمانه رسیده اند که این نشانه شکست قطعی شان است.
این من بودم که به یاری خدا و روش مولا ع چشم فتنه شان را از حدقه در آوردم.
و حالا مسلما معنی برخی کامنتها ی من را راجع به لافزنان دروغگوی ریاکار متوجه می شوید!

بگذریم. درد دل شقشقیه مانندی بود که گذشت.
اگر در خدمتتان بودم که فبها. اگر نبودم هم که دلم برای کلاستان تنگ می شود.

راستی شما شیمیست خوبی می شوید ان شاالله

شمسی چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:39 ب.ظ

امیدوارم این طور که شما می گید باشه و بتونم واقعا یه شمیست خوب باشم .این جمله رو که خوندم اشکم در اومد . انتظارش رو نداشتم.
اگر منظورتان از لافزنان دروغگوی ریاکار این بوده که متاسفانه در کلاس ما هم چند تایی از این افراد هست . من فقط امیدوارم بعد از این که کارشون با این دانشگاه تموم شد و مدرک لیسانسی رو که می خواستن گرفتن به همه چی پشت پا نزنن و پشت سر اساتید دانشگاه بد نگن.

با دوستم خانم طالبی امروز صحبت می کردیم هر دو اتفاق نظر داشتیم که با این خبر از آلی ۳ دیگه دست و دلمون به چرخوندن کلبه نمیره ولی حالا که افتتاح شده سعی می کنیم با این روحیه هم خوب بچرخونیمش. ممنون استاد.

سلام
نه تو کلاس شما وجود نداره یعنی گروهی که ازشون یاد می کردم و به خاطر مسایلی که می گفتم تخریب سیستماتیک می کردند وجود ندارد. اگر می داشت باهاتون درس بر نمی داشتم. کلاس شما از نظر اخلاقی ۱۰۰ بود. اونهایی که من می گم ماکیاول به تمام معنی هستند. کامنتهای مربوط را دوباره بخوانید خصوصیاتشون دستتون می آد.
همکاری با صندوقچه اصلا اجباری نیست اگه واقعا دست و دلتون به کار نمی ره اجباری نیست. کلبه تون می مونه تا هر وقت که خواستید.

interference شنبه 11 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:50 ب.ظ

سلام استاد
حال شما ؟
طیبه شمسی چی میگه ؟ واقعا شما نمی خواین با ما آلی 3 بردارین؟
استاد درسته خیلی اذیتتون کردیم (خودمو میگم)
یعنی اینقدر بد بودیم که دیگه نمی خواین استاد ما باشین
استاد بابت همشون یه عالمه معذرت
شما همیشه برای همه ی مشکلا یه عالمه راه حل خوب دارین
استاد بگین که اینا همش یه شایعه است

سلام
الحمدللله خوبم.

نه شما دانشجوهای خوبی بودید از کلاستون راضی ام. (گفتم اخلاقتون ۱۰۰ بود درستون حدودای ۷۰!)

من نمی خوام درس بردارم غلط است. نمی شود درس به من داد. واحدهام با ارشد و دکترا پر می شه. دو درس دکترا. دو درس ارشد و پروژه ها.

شیمی ۱ هم به من نمی رسه که دوست داشتم ارائه بدم.

در هر حال ۲ ترم در خدمتتان بودم. از شما ممنونم.

شمسی یکشنبه 12 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ

سلام استاد
استاد باور کنید من اینطور که interference گفته بهش نگفتم.
من نگفتم شما نمی خواهید با ما آلی بردارین . من فقط گفتم با شما کلاس نداریم . بیاد اینجا نظرات رو بخونه تا متوجه بشه قضیه چیه . خودش اشتباه برداشت کرده. خواستم بهتون بگم سو تفاهم نشه.
راستی شما فردا دانشگاه هستین؟ چه ساعتی میایید؟

سلام

مهم نیست اما جالبه بدونیم برداشتها چقدر می تونه متفاوت باشه.

بله ان شاالله از ساعت ۸ تا ۱۱ هستم.

شمسی دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:02 ب.ظ

سلام استاد
می دونم از کامنت دقیقا یکسان من و خانم طالبی که بدون هماهنگی ایجاد شده بود متوجه شدین که باهم می خواهیم بیایم پیشتون ولی ببخشید یه مشکلی پیش اومد و نشد .
انشاا... هفته ی بعد . هستید دیگه؟ همون دوشنبه یا شنبه

سلام
ان شاالله


راستی امین آمده
به کلبه اش سری بزنید
کلبه امین ۶

ممنون

شمسی جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ

سلام استاد
ببخشید که من مدام این سوال رو می پرسم!!
یکشنبه دانشگاه هستید؟چه ساعتی؟!!

سلام
حدودای ۹ صبح ان شاالله.

جهان چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ب.ظ

سلاممممممممممممممممممم
سلام به همگی
سلام به استاد عزیز
سلام به اهالی صندوقچه
خیلییییییییی وقته نتونستم بیام به صندوقچه سری بزنم . آخرین باری که کامنت گذاشتم بهمن بود یک بارم تیر ماه سر زدم و دیدم که استاد دیگه این ترم با ما کلاس نداره خیلی ناراحت شدم ولی حرفی برای گفتن نداشتم چون من اصلا دانشجوی خوبی برای استاد نبودم حق دانشجویی را به جا نیاوردم.البته تقصیر زیادی نداشتم شریط اونطوری شد دیگه.
از این به بعد سعی می کنم بیشتر سر بزنم.
چون خودمم خیلی دوست دارم که در جمع شما دانشجویان باشم.
استاد همیشه سلامت و سرحال باشید

سلام
شما دانشجوی خوبی بودید
خوشحالیم که هستید.

جهان چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ب.ظ

۲۰نکته جالب و عجیب ولی واقعی در دنیا

1-به طور میانگین مردم از عنکبوت بیشتر می ترسند تا از مرگ.

2- حلزون می تواند سه سال بخوابد.

3- اگر جمعیت چین در یک صف مقابل شما راه بروند، این صف به خاطر سرعت تولید مثل هیچ وقت تمام نخواهد شد.

4- خطوط هوایی آمریکا با کم کردن فقط یک زیتون از سالاد هر مسافر در سال 1987 توانست 40 هزار دلار صرفه جویی کند.

5- ملت آمریکا بطور میانگین روزانه 73 هزار مترمربع پیتزا می خورند.

6- چشم های شترمرغ از مغزش بزرگتر است.

7- پروانه ها با پاهایشان می چشند.

8- گربه ها می توانند بیش از یکصد صدا با حنجره خود تولید کنند. در حالیکه سگ ها کمتر از ده صدا.

9- تعداد چینی هایی که انگلیسی بلدند; از تعداد آمریکایی هایی که انگلیسی بلدند! بیشتر است.

10- فیل ها تنها حیواناتی هستند که نمی توانند بپرند.

11- هربار که یک تمبر را زبان می زنید، 1/10 کالری انرژی مصرف می کنید.

12- تمام خرس های قطبی، چپ دست هستند.

13- اگر یک ماهی قرمز را در یک اتاق تاریک قرار دهید، کم کم رنگش سفید می شود.

14- اگر بصورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فریاد بزنید، انرژی صوتی لازم برای گرم کردن یک فنجان قهوه را تولید کرده اید.

15- کوتاهترین جنگ در تاریخ 1896 بین نازی ها و انگلستان رخ داد که 38 دقیقه طول کشید.

16- هر تکه کاغذ را نمی توان بیش از 9 بار تا کرد.

17- چشم های ما از بدو تولد همین اندازه بوده اند، اما رشد دماغ و گوش ما هیچ وقت نمی تواند متوقف شود.

18- در هرم خئوپوس در مصر که 2600 سال قبل از میلاد ساخته شده است. به اندازه ای سنگ بکار رفته که می توان با آن دیواری آجری به ارتفاع 50 سانتی متر دور دنیا ساخت.

19- .I am کوتاهترین جمله کامل در زبان انگلیسی است.

20- اگر تمام رگ های خونی را دریک خط بگذاریم، تقریبا 97 هزار کیلومتر می شود.

جهان پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:59 ب.ظ

هیچگاه نگویید که خداوند فراموشتان کرده

داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند، به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملاٌ تاریک شد.
به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه وستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند .پ کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد..
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیاش را به یاد میآورد. داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده است.
حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود. در آن لحظات سنگین سکوت، چارهای نداشت جز اینکه فریاد بزند:
“خدایا کمکم کن”. ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه میخواهی ؟ - نجاتم بده.
- واقعاٌ فکر میکنی میتوانم نجاتت دهم.
- البته تو تنها کسی هستی که میتوانی مرا نجات دهی.
- پس آن طناب دور کمرت را ببر
برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند.
روز بعد، گروه نجات آمدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالیکه تنها یک متر با زمین فاصله داشت!!
و شما؟ شما تا چه حد به طناب زندگی خود چسبیده اید؟ آیا تا به حال شده که طناب را رها کرده باشید؟
هیچگاه به پیامهایی که از جانب خدا برایتان فرستاده میشود شک نکنید.
هیچگاه نگویید که خداوند فراموشتان کرده یا رهایتان کرده است.
هیچگاه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد