کلبه درویشان ۶

از سلمان و همراهان ممنونیم.

نظرات 125 + ارسال نظر
سلمان رحمانی پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:23 ب.ظ


سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز
ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی

جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی

همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی

در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

به شعر حافظ شیراز می‌رقصند و می‌نازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

salva پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:49 ب.ظ

به نام خداوند قادر متعال
جناب آقای رحمانی، از کلبه زیبای شما و نیز پیام های سایر دوستان بسیار لذت بردم، امید که مرا هم در جمع خود بپذیرید.
آمد بهار و بی گل رویت بهار نیست باد صبا مباد چو پیغام یار نیست
بی سرو قدّ یار چه حاجت به جویبار؟ ما را سرشک دیده کم از جویبار نیست
بزمی که نیست شاهد من شمع انجمن گر گلشن بهشت بود، سازگار نیست
غیر از حدیث عشق تو ای لیلی قِدَم! مجنون حسن روی تو را کار و بار نیست
[ علامه شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (مفتقر) ]

« اللهم عجل لولیک الفرج »

salva پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ

به نام خداوند یکتا
معذرت می خوام سلام رو در کامنت قبلی ام فراموش کردم .
سلام
سخنانی زیبا از حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) که مناسب دیدم برای دوستان قرار می دهم. امید که بهره مند گردیم.
سخن ١٤٣ نهج البلاغه (ترجمه مصطفی زمانی) [ قسمت ١ ]
کمیل بن زیاد نخعی می گوید : امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) دست مرا گرفت و به صحرا برد آنگاه که به صحرا رسیدیم نفس عمیقی کشید سپس فرمود:
« ای کمیل بن زیاد! این قلب ها ظرف ( برای علم ) اند.بهترین قلب ها وسیع ترین آ نهاست ، به خاطر بسپار آنچه برایت می گویم:
مردم سه دسته اند: دانسمند خدا شناس و دانش طلبی که برای رهایی از نادانی درس می خواند و پشه صفتانی که در جست وجوی سر و صدا هستند، دنبال هر بادی در حرکت اند. از نور علم بهره نمی برند و به تکیه گاه مورد اعتمادی تکیه نمی کنند.
ای کمیل! علم بهتر از مال است علم تو را حفظ می کند و در حالی که تو باید مال را حفظ کنی! ثروت با خرج کردن کم می شود و علم با تعلیم دادن افزون می گردد. اعتباری که در مردم به سبب مال بدست آمده با از دست رفتن ثروت از دست می رود.
ای کمیل بن زیاد! بدست آوردن علم وظیفه ای است که برای آموختنش پاداش می دهند. به وسیله علم انسان در زندگی فرمانبرداری از خدا را می آموزد و پس از مرگ، ستایش مردم را. علم حاکم است و مال محکوم علیه.
ای کمیل بن زیاد! ثروت اندوزان با این که زنده اند نابود شده اند اما دانشمندان تا زمانی که روزگار برقرار است، باقی خواهند بود. بدنهاشان در زیر خاک است ولی تصاویرشان ( خاطره شان و مطالبشان ) در قلب ها موجود است. »

salva پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ب.ظ

سخن ١٤٣ نهج البلاغه [ قسمت ٢ ]
کمیل می گوید: در این موقع علی (ع) اشاره به سینه مبارکش کرد و فرمود:
« علم فراوانی این جا موجود است ای کاش علاقمندان شایسته آن را می یافتم.
آری زیرکانی را برای علم می یابم که امین نیستند، دین را برای نفع دنیا به کار می برند. از نعمت های دنیا برای زیان زدن به بندگان خدا کمک می گیرند و از مطالب الهی به زیان بندگان شایسته خدا نتیجه می برند.
دسته دیگری از دانش طلبان تسلیم مردان حق هستند اما بینایی ندارند، با اولین شبهه، تردید در قلب آنان نقش می بندد. آگاه باشید نه دسته اول و نه دسته دوم هیچ یک لیاقت ندارند.
دسته سومی که علم می آموزند غرق در لذت اند، اختیار را به دست شهوت داده اند و در فکر جمع کردن ثروت و ذخیره ساختن آن. ابداً حافظ دین نیستند بهترین نمونه آنان، حیوانات بیابان چر هستند.
با این وضع است که علم در اثر مرگ علما جان می دهد.
خدا را گواه می گیرم که مطلب دیگری هم هست: هیچ موقع زمین خالی از رهبری که به خاطر خدا گام برمی دارد نخواهد بود. این رهبر گاهی ظاهر و آشکار و معروف و گاهی مخفی و ترسان است وجود این نوع رهبران به خاطر حفظ دستورات الهی و ادله خدایی است.
آیا این گروه چند عدد و کجا هستند؟ به خدا سوگند آنان از نظر عدد خیلی کم هستند و از نظر ارزش در نظر خدا فراوان. خدا به وسیله آنان مطالب روشن خویش را حفظ می کند تا به افرادی همانند خود تسلیم گردانند و مطالب الهی را در دلهای نمونه های خویش پرورش دهند.
علم به بینایی کامل آنان روی آورده است، به روح یقین رسیده اند، آسایشی را که نازپروردگان با زحمت به آن رسیده اند، آنان به آسانی به چنگ آورده اند. به آنچه نادانان از آن وحشت دارند انس گرفته اند. با روحی بلند که به دستگاه خدا ارتباط دارد دنیا را پشت سر می گذارند. اینان نمایندگان خدا در روی زمین هستند، مبلغین دین خدا می باشند. آه! آه! که مشتاق دیدارشان هستم.
ای کمیل هروقت مایل شدی بازگرد. »

خدایا! ما را در زمره شایستگان علم علی (ع) قرار ذه.

... دین را برای نفع دنیا به کار می برند. از نعمت های دنیا برای زیان زدن به بندگان خدا کمک می گیرند و از مطالب الهی به زیان بندگان شایسته خدا نتیجه می برند.





...به آنچه نادانان از آن وحشت دارند انس گرفته اند. با روحی بلند که به دستگاه خدا ارتباط دارد دنیا را پشت سر می گذارند. اینان نمایندگان خدا در روی زمین هستند، مبلغین دین خدا می باشند. آه! آه! که مشتاق دیدارشان هستم.
ای کمیل هروقت مایل شدی بازگرد. »

سلمان رحمانی جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:22 ق.ظ

به نام خدا
درود بر salva
راستش رو بخوایی من متوجه نامتان نشدم. اگه میشه یا فارسی اش را بنویسید یا اینکه یه توضیح بدهید تا من روشن شوم.
خواهش می کنم. شما لطف دارید
توی این کلبه جا برای همه ی دوستان هست. هر کس که بخواهد می تواند وارد شود و همه برای ما خوبند مگر خلافش ثابت شود که اگر خلافش ثابت شود آنگاه حجت بر ما تمام است.
باشد که کار به اینجا نکشد.
ببخش اگر صریح گفتم
من در خدمت هستم
ممنون از مطالب زیبایتان
باشد که پند گیریم
بازم به ما سر بزنید
شاد می شویم.
پیروز و سربلند در پناه خدا

salva(سالوا) دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ب.ظ

به نام خداوند بخشایشگر
سلام و تشکر از این که مرا پذیرفتید
مرا معذور بدارید اگر مجبورم با این نام به ظاهر عجیب و غریب (ولی حقیقتا با معنایی زیبا وبلند)پیام بگذارم. شاید بعدها خودم رو معرفی کنم، شاید!
صراحت دوستان هرچند تلخ هم که باشد (که صد البته اینجا اینچنین نیست) بسیار شیرین تر و گواراتر از تملق چاپلوسان ظاهر ساز است!!!!!!!!!!!!!!!!
اگر فرصت شود و سخنی شایسته گفتن بود خدمت خواهم رسید. مطالب کلبه دوستان رو هم مطالعه کرده ام، نظر به همان مطالب قبل سری هم به سرای ایشان خواهم زد. البته صاحب خانه شمایید و استاد، مایل بودید بپذیرید و اگر نه، نه.
فی الحال دو حدیث کوتاه ولی نغز و پر مغز آورده ام. امید که بهره ببریم وبه کار بندیم، انشاءا...

هر کس در برابر حق خوار شود عزیز تر از آن است که به بطلان عزت یابد.
رسول اکرم (ص)

هیچ بدی بدتر از دروغ نیست.
امیر المؤمنین علی (ع)

بیاکه گلشن جان بی تو سبز و خرم نیست تو آگهی که دلی از فراق، بی غم نیست
اسیر بند غمت، از دو کون آزاد است گدای کوی تو را، حاجت دو عالم نیست
کدام سینه ز هجر تو نیست آتشبار ؟ کدام قامت موزون که از غمت خم نیست؟
به شهر آینه ها، یوسف ملاحت و حسن! بیا ببین که اسیر کمند تو، کم نیست!
( نعمت ا... شمسی پور - فاکر - )
تعجیل در ظهور مهدی موعود،صلوات

به نام خدا
سلام
خوش آمدید
به نظر می رسد دل پری از دورویان دروغگوی لافزن دارید! جاعلان هیدروژن صفتی که به راحتی عنوان هم جعل می کنند! آنوقت ادعاهایشان اگر نشناسی شان...!
می خواهید اشخاص را بشناسید ببینید دوستانشان کیانند.

سلمان رحمانی دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ

به نام خدا
درود بر شما سالوا (salva)ی گرامی
سپاس از برای اینکه تشریف آوردی و خودت را معرفی کردی
راستش چند روزی بود که منتظر پاسخت بودم
خواهش می کنم. من مشکلی با نامتان ندارم نتوانستم آن را بخوانم از شما خواستم که برایم توضیح دهید
ممنونم
من اصراری به معرفی اتان ندارم ولی شما مایل باشید خوشحال می شوم که با هم آشنا شویم.
هرچند که شاید شما من را بشناسید

آری حق با شماست. خیلی خوب است که انسان همیشه رو راست و صریح باشد. برخی افراد بوقلمون گونه ی بی بته هستند که به هیچ چیز پایبند نیستند. خیلی راحت رنگ عوض می کنند. براحتی هرچه تمام تر دروغ می گویند. شعار می دهند. دم از دین می زنند و حرام به نام دین حلال شده می کنند.
سالوای گرامی همانطور که در کامنت قبل گفتم در کلبه ی درویشی ما به روی همه باز است و خوشحال میشم که از نوشته های شما بهره مند گردیم

سپاس از برای حضورتان و ممنون از مطالب زیبایتان
بازم به ما سر بزنید
موجب شادی ماست
پیروز و سربلند در پناه خدا

ماهور سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:36 ب.ظ http://chemistry881semnan.blogfa.com

سلام استاد.حالتون خوبه؟راستش من تاحالا وقتی این کامنتهای شما و دوستان رو درمورد این انسان های دورو و هیدروژن صفت می خوندم زیاد جدی نمی گرفتم اما استاد من توی این مدت کوتاه نمونه این هیدروژن صفتی رو دیدم.خیلی ناراحت شدم.

سلام
خدا را شکر
البته من تا واقعا وقاحت را از حد نگذرانده بودند نمی خواستم از بدیها و دورویی ها بگویم اما متاسفانه حقیقتی است که هست.

وظیفه ما ساده دل بودن و ساده لوح نبودن است.

ممنون

رحیمی نژاد چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 ق.ظ

به نام خدا
سلام آقای رحمانی
خوبید؟
از سمنان ما چه خبر؟:-)
سلام برسونید:-)
شما دیگه سمنانی شدیدا:-)چند ساله سمنانید؟:-)
موفق باشید

از سمنان ما!

این نشانه حق شناسی است
به همین سادگی

سلمان رحمانی چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ق.ظ


کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

کوک کن ساعتِ خویش !
که مـؤذّن، شبِ پیـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب

کوک کن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
که سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمی خیزند

کوک کن ساعتِ خویش !
که سحرگاه کسی
بقچه در زیر بغل، راهیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی

کوک کن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این کوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

کوک کن ساعتِ خویش !
ماکیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

کوک کن ساعتِ خویش !
که در این شهر، دگر مستی نیست
که تو وقتِ سحر، آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،
و در این شهر سحرخیزی نیست

از کیست؟

شمسی چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:14 ب.ظ

سلام
شعر قشنگی بود:
« کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر
......»
خیلی خیلی قشنگ بود

*************************
کاش به زمانی برگردیم که تنها غم زندگیم شکستن نوک مدادم بود...

سلمان رحمانی چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد و دیگر دوستان گرامی
استاد نمی دونم که شعر از کیست ولی اگر یافتم می نویسم.

سلام ماهور عزیز
خیلی خوش آمدی
دنیا و زمونه ی بدی شده است
بایستی مراقب بود
با افرادی که در ارتباط هستیم. اینکه چگونه دوستان خود را انتخاب کنیم
با هر کسی رابطه برقرار نکنیم چرا که هستند گرگ صفتانی در لباس میش. نون به نرخ روزخورانی که تنها به هدف استفاده های مقطعی خود ارتباط برقرار می کنند.
به هر حال خوشحالم که به کلبه ی ما سر می زنید
بازم تشریف بیاورید
شادمان می شویم از حضورتان
پیروز و سربلند در پناه خدا

سلام بر خانم رحیمی نژاد گرامی
حال شما خوبه؟
چه عجب ما را سرافراز کردید!
خیلی وقت بود که از شما بی خبر بودیم. دلمان برایتان تنگ شده بود.
خیلی خوش آمدید
جدا از حضورتان شاد شدم
سمنان هم خوب است. شکر خدا. برای ما که خوب است و داریم در این شهر زندگی می کنیم که مصداق سخن مولا است.
هنوز مرحله ی آخر مانده که سمنانی شوم ولی سال ۷ام زندگی در این شهر را در حال تجربه کردنم.
شما چطورید؟ حال و اوضاعتان خوب است؟ عید خوش گذشت؟
با درس و مشق چگونه ای؟
بازم به ما سر بزنید
خوشحال میشم
پیروز و سربلند در پناه خدا
یا علی

ممنون

سلمان رحمانی چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد عزیز

شعر کوک کن ساعت خویش از مرتضی کیوان هاشمی در جلد دوم کتاب ترکه و تبر است.

سلام بر خانم شمسی
خیلی خوش آمدی
کاش
زیبا نوشته اید
بازم به ما سر بزنید
پیروز و سربلند در پناه خدا

مرتضی پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ق.ظ

به نام خدا
سلام
سلمان جووون
خیلی وقت بود نتونسته بودم یه دل سیر تو صندوقچه بچرخم. شکر خدا که الان فرصتی پیدا شد.

به قول دکتر شریعتی: لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم، غافل از آنکه لحظه ها همان خوشبختی بودند.

شکر خدا احساس خوشبختی می کنم. به دلایل زیادی:
1- پدر و مادری دارم که با دیدن لبخند مملو از غرورشان (وقتی که نگاهم می کنند) حس پرواز بهم دست می ده
2- استادی که بالاخره دیروز بعد از سه سال یه دل سیر با هم حرف زدیم و خلوت کردیم. استادی که به مردانگی اش بیشتر از پیش ایمان آوردم.
3- دوستان خوبی که همه کاری برایم می کنند
4- اجازه بدین این بند رو بعدا اضافه کنم

اما لحظه ی اکنونم اینگونه است که تو اتاقت پای لب تاپت نشستم و به ناز خوابیدنت نگاه می کنم.
و به این فکر میکنم که خدا چقدر بزرگ است
مسجد سلیمان کجا و تهران کجا
چجور دلبند شخصی از دیار جنوب شدم که شادی اش شادی من و ناراحتی اش ناراحتی منه
حس کردم اون سلمان همیشگی نیستی. خسته و پکر به نظر می رسی. خوب می دونم که اگه درصدی حس کنی می تونم کمکمت کنم خبرم می کنی پس بدون که کمر همت بستم تا پا در رکابت کنم
البته امیدوارم که حسی بیش نبوده باشه

خیلی مردی

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:23 ب.ظ


عشقی سوزان داده به بادم
آن گرمیها رفته ز یادم
با جان سردی خو بگرفتم
بر خاموشی دل بنهادم
خاکسترم و با این غم چه کنم
افسرده از این غم جانم

شعله های دلم همه سرکش بودی
جسم و جان و دلم همه آتش بودی

شعله های دلم همه سرکش بودی
جسم و جان و دلم همه آتش بودی

کی دگر رو کند بخت من به یاری من
وه ز بیقراری من

عشقی سوزان داده به بادم
آن گرمیها رفته ز یادم
با جان سردی خو بگرفتم
بر خاموشی دل بنهادم
خاکسترم و با این غم چه کنم
افسرده از این غم جانم

من هم آتش سوزان بودم
چو شراری سرکش
چه فروزان بودم
سر مست از رخ یاران بودم
به کنار جانان بخدا جان بودم
کی غروب آرزو را بر دل میدیدم
کی به سردی زندگی را مشکل میدیدم
نقش آرزوها خفته در وجودم
من که آتشین بودم

سایه ها از غم نشسته در کنار من
شد خزان از نامرادیها بهار من
داد از این بختم فغان از روزگار من
دیگر از دل آتشی نمی خیزد
تا سرشکی آتشین فرو ریزد
شور مستی و جوانی از دلی غمین بگریزد

شمسی جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ

داروی من رازو نیاز است

شیطان
اندازه یک حبّه قند است
گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما
حل می شود آرام آرام
بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم
و روحمان سر می کشد آن را
آن چای شیرین را
شیطان زهرآگین ِدیرین را
آن وقت او
خون می شود در خانه تن
می چرخد و می گردد و می ماند آنجا
او می شود من
***
طعم دهانم تلخ ِتلخ است
انگار سمی قطره قطره
رفته میان تاروپودم
این لکه ها چیست؟
بر روح ِ سرتاپا کبودم!
ای وای پیش از آنکه از این سم بمیرم
باید که از دست خودت دارو بگیرم
ای آنکه داروخانه ات
هر موقع باز است
من ناخوشم
داروی من راز و نیاز است
چشمان من ابر است و هی باران می آید
اما بگو
کِی می رود این درد و کِی درمان می آید؟
***
شب بود اما
صبح آمده این دوروبرها
این ردپای روشن اوست
این بال و پرها
***
لطفت برایم نسخه پیچید:
یک شیشه شربت، آسمان
یک قرص ِخورشید
یک استکان یاد خدا باید بنوشم
معجونی از نور و دعا باید بنوشم

زیبا بود

رحیمی نژاد شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:56 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
استاد یادمه تو خوابگاه به بچه ها میگفتم سمنانو از قزوین بیشتر دوست دارم. تعجب میکردن:-)
من از قدر نشناسی بیزارم.
سلام آقای رحمانی
ممنون من هم دلتنگ دوستان میشوم. شما لطف دارید:-)
از درس که نگید :-) خدا رحم کنه:-)
إ . نکنه خبری در راه است؟؟؟!!!!:-) نکنه مرحله آخرم داره یه خبرایی ازش میشه؟:-)
دوستتون میگه ناراحتید ؟! ناراحت نباشید فکر کنم تازه از خونه اومدید دلتنگید. تابستون نزدیکه:-)

سلام
هر کس آزاد است هر طور که می خواهد فکر کند.این مشکلی ندارد. مشکل در تمامیت خواهی است که شما بگویی الزاما سمنان بهتر است و همه باید بپذیرند و آنها بگویند شهر دیگر بهتر است و الزاما همه باید بپذیرند.
ازاین نوع پر مدعایان لافزن باید به خدا پناه برد

ماهور شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:39 ب.ظ http://chemistry881semnan.blogfa.com

غریب است دوست داشتن. وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
غریب است دوست داشتن. وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
ونفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده ؛ به بازیش می‌گیریم
هر چه او عاشق‌تر ، ما سرخوش‌تر،هر چه او دل نازک‌تر ، ما بی رحم ‌تر ...
تقصیر از ما نیست ؛ تمامی قصه های عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند...
*******
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم، وقتی که دیگر رفت من به انتظارآمدنش نشستم،
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست داشته باشد من او را دوست داشتم،
وقتی که او تمام کرد من شروع کردم ، وقتی او تمام شد من آغاز شدم وچه سخت است تنها شدن!
******
چه غم انگیز است وقتی که چشمه ای سرد و زلال در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد ،
تو تشنه ی آتش باشی و نه آب. و چشمه که خشکید ، و چشمه که از آن آتش که تو تشنه ی آن بودی ،
بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین آتش رویید
و از آسمان آتش بارید ، تو تشنه ی آب گردی و نه آتش!!!
و بعد ، عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود ، از غم نبودن تو می گداخت ...!
******
رسم زندگی این است
یک روز کسی را دوست داری
و روز بعد تنهائی
به همین سادگی او رفته است
و همه چیز تمام شده است
مثل یک میهمانی که به آخر می رسد
و تو به حال خود رها می شوی
چرا غمگینی؟
این رسم زندگیست
تو نمی توانی آن را تغییر دهی
******
کسی را دوست میدارم.....
خداوندا
از بچگی به من آموختند همه را دوست بدارم
حال که بزرگ شده ام،
و کسی را دوست می دارم، می گویند:
فراموشش کن.
******
صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر
و از این دو دردناکتر ان است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش!!!!
******
حرفهایی است که هیچ گاه زبانها بهم نمیگویند....
حرفهایی است که فقط دستها میتوانند بهم بگویند.
******
دلی که از بی کسی غمگین است،هر کسی را می تواند تحمل کند.هیچ ﮐس بد نیست.
دلی که در بی اویی مانده است،برق هر نگاهی جانش را می خراشد.
اما چه رنجی است لذت را تنها بردن و چه زشت است زیبایی را تنها دیدن و چه بدبختی آزار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن!
در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است .....
*******
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
انتظار و هوس و دیدن و نادیدن نیست.
زندگی چون گل سرخی است
پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف.
******
باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وزجان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران، بازیچه بازیگران
اول به دام آرم تو را وانگه گرفتارت شوم

سلمان رحمانی شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد عزیز و دیگر دوستان گرامی

استاد خدا قوتت بده
چقدر خوبه که هستید و مدام ما را راهنمایی می کنید تا به خطا نرویم.
استاد می دونم ممکنه که برخی این جمله ام رو حمل بر تملقم کنند ولی مهم نیست چون اونا چه می فهمند.

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری

بگذریم...
همیشه پیروز باشید

سلام مرتضی عزیز
خیلی خوش اومدی
از حضورت خوشحال شدم چون دل پاکی و سالمی.
خدا پدر و مادرت را حفظ کند.
مرتضی دوستان آیینه ی یکدیگرند و اگر دوست خوب داری نتیجه ی عمل خودت است که توانسته ای انسانهای خوب را اطراف خودت جمع کنی. من خودم رو توی این دسته قرار نمی دم. برای عده ای متاسفم که حتی دوستان خود را نیز قبول ندارند. بسته به شرایطی با هم متحد می شوند ولی به محض اینکه منفعت شخصی یکی از آنها به خطر می افتد به راحتی هرچه تمام تر گذشته و مهم تر از همه دوستی اشان را فراموش خواهند کرد و پشت همدیگر را خالی می کنند و شروع به فروختن همدیگر می کنند. حتی به همدیگر هم اعتماد نمی کنند.
بگذریم...
مرتضی عزیز من از چیزی ناراحت نیستم. شاید اینگونه به نظرت آمدم. کمی خسته بودم آخه هر روز ۷ صبح بیدار می شم و تا ۱-۱۲ شب بیدارم و دیگه نمی تونستم بیدار بمونم.
یه دلیل دیگشم اینه که من به طور کلی کم حرف می زنم. گاهی که دیگه ترک عادت می کنم و پرحرفی می کنم دوستان فکر می کنن که همدم خوبی هستم
به هر حال اون شب اینطور بود دیگه. بایستی ببخشی دیگه.
ما از حضورت شاد میشیم. هرگاه که تونستی بیا ببینیمت. شاد میشم.
پیروز و سربلند در پناه خدا باشی

سلام خانم شمسی
خیلی خوش آمدی
شعر بسیار زیبایی بود
بسیار سپاسگزارم
بازم به ما سر بزنید
در پناه خدا

سلام خانم رحیمی نژاد گرامی
خیلی خوش آمدید
خوشحالم که به ما سر می زنید
شما بزرگوارید
خب دیگه بایستی کم کم از الان درس بخونید که پایان ترم اذیت نشید.
نه خانم رحیمی نژاد. خبری نیست. مطمئن باشید
فعلن می خوام زندگی کنم. راحت باشم:-) متوجه اید که:ـ)
خانم رحیمی نژاد البته برخی حسودان تنگ نظر این گونه صحبت کردن ما را در این وبلاگ برنمی تابند. حتی به ما تهمت هم می زنند. در واقع از حسادتشان و اینکه خود نمی توانند با کسی رابطه برقرار کنند. کسی اونا رو قبول نمی کنه. به دوستی و سلامت رابطه اشان اطمینان ندارن. اونوقت این رابطه های سالم رو برنمی تابند و درصدد برطرف کردن عقده های درونی خود بر می آیند و به هر کسی تهمت می زنند و سلامت و صداقتش رو زیر سوال می برند.

نه خانم رحیمی نژاد دلتنگ نیستم. کمی خسته بودم که برای مرتضی توضیح دادم ولی ممنون که دلسوزی کردید
بازم به ما سر بزنید
خوشحال میشیم از حضورتان
پیروز و سر بلند در پناه خدا
یا علی

سلام بر ماهور عزیز
زیبا نوشتید
بازم به ما سر بزنید
از حضورتان شادمان می شویم
پیروز و سربلند در پناه خدا
یا علی

سلام سلمان
لطف داری
تو خودت عاقلی و پخته و اثر گذار
برای همین است که مورد حسادت قرار گرفته ای.
موفق باشی.

رحیمی نژاد یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ق.ظ

به نام خدا
سلام
آقا مرتضی حق داره به داشتن دوستی چون شما افتخار کنه
بله آقا مرتضی آدم دل پاک و خوبی هستن دقیقآ همین گونه است.در مورد دوستی هم واقعآ زیبا گفتید.دوستی که فقط در خوشی ها باشه دوست نیست وحتی بر عکسشم همین طوره دوست باید تو خوشی های دوستش خوشحالو باهاش همراه باشه.
راحت باشید:-)چی بگم:-)
آقای رحمانی این آدمایی که گفتید گاهی خیلی راحت با آبروی آدم بازی می کنن.آدم باید در مورد دیگران مثبت فکر کنه .
خوب خدارو شکر که خوبید:-)

آرام دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:31 ق.ظ

سلام،مدتی است که قصد داشتم کامنت جدید بذارم، ولی به دلیل تغییر مکرر Ip ام گمان کردم که شاید درست نباشد قوانین اینجا رو زیر پا بذارم،الان هم متاسفم که باید با یه Ip جدید کامنت بذارم.
..............................
از بس که سر به سینه غم برده ایم ما
چون غنچه خزان زده پ‍ژمرده ایم ما
آسوده خاطریم که گر مرگ در رسد
هرگز دلی به کینه نیازرده ایم ما
چون تخته شکسته در این بحر بیکران
تن را به موج حادثه سپرده ایم ما
از یاد برده ایم غم و درد خویش را
از بس غم شکسته دلان خورده ایم ما
خون دل است روزی ما ای خدای صبر
دندان ز بس که بر جگر فشرده ایم ما
ساقی بهوش باش که از اشتیاق می
تا جام پر کنی ز سبو،مرده ایم ما

بیژن ترقی(معاصر)

سلام
ظاهرا این وبلاگ مخاطبان زیادی دارد!
در هر حال:
تن را به موج حادثه سپرده ایم ما غلط است باید یحتمل (بسپرده ایم ما) باشد
دندان ز بس که بر جگر فشرده ایم ما غلط است باید یحتمل (بر جگر افشرده ایم ما) باشد

مرتضی سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:08 ب.ظ

به نام خدا

سلام سلمان جووووون

مرسی از دعای قشنگت
دلم می خواد بیام شهرتون محله تون خونه تون، دست پدرتو ببوسم و بگم ماشالله به این گل پسری که بزرگ کردین
خدا پدر و مادر تو رو هم حفظ کند
ایمان دارم کل خانواده تون یه دست و گله گلید
خانواده ای داری سالم و ساده و صادق
و این نعمتی بزرگ هست که منو تو باید روزو شب بخاطرش سجده شکر بگذاریم

یه آدم الکی حسود و دروغگو و ریاکار و دغلباز نمی شه

اینکه میگی خسته ای و ناراحت نیستی خیالمو راحت می کنه.
راستشو بخوای روم نمی شد مستقیم ازت بپرسم و واسه همین عذاب وجدان داشتم که صمیمی ترین دوستم ناراحت باشه و نتونم کمکش کنم.
اما خدارو شکر. خستگی با کمی استراحت از تن آدم بیرون می ره.
ما جوون و پرانرژی. امروز کار می کنیم و فردا که پیر شدیم استراحت می کنیم
و میدون رو می سپاریم دست جوون ترها

هفته ی دیگه می بینمت

یا علی

سلمان رحمانی چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ب.ظ

به نام خدا

درود بر استاد عزیز و همه ی دوستان
خدا قوت

سلام آرام گرامی
خوش آمدید
زیبا نوشته اید
ما در خدمت هستیم ولی هر جایی قوانینی دارد
بازم به ما سر بزنید
خوشحال می شم.

سلام مرتضی عزیز
شما لطف دارید
ما ارادتمندیم
به یاری خدا هر جا هستی شاد و سلامت و پیروز باشی
هنوزم پر انرژی هستم ولی چون می خوام تنهایی یه کامیون هندونه رو خالی کنم برخی از روزا کم میارم ولی خدا رو شکر می کنم.
دردسر و شلوغ بودن رو دوست دارم
مشتاق دیدار هستیم
خوبه که مطمئنم که از دوستان خوبم تا سمنان هستم تو رو می بینم
سالم باشی و سربلند در پناه خدا

سلمان رحمانی چهارشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:08 ب.ظ


غرائز سرکش و ماجراجویی که در نهاد بشر بهم مانوس و رفیقند اسرار ناگفتنی خلقت را با صریحترین بیان می گویند و عظمت پروردگار را به فریاد گوشزد می کنند.

سخنان علی (ع) از نهج البلاغه-به قلم جواد فاضل

آشنا یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:23 ب.ظ

سلام استاد
من یکی از دانشجویان قدیمی تان هستم؛ میخواهم شعرهای خودم رو براتون بذارم


صبح شد پنجره را باز کنیم
سخن عشق بخوانیم و دلی شاد کنیم
تا تو هستی ز که ما ناز کنیم
یا که اسرار درون دل خود فاش کنیم

سلام
ممنون
از آن جا که برخی ریاکاران دوست دارند به زور با انسان چایی بخورند و در این راه از جعل عنوان نیز ابایی ندارند لطفا خودتان را معرفی کنید. در هر حال هویتتان علنی نمی شود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد