کلبه گل یخ ۳(خانمها معماری پناه-دوست محمدی-مزدارانی و مدرس)

ممنونیم از صاحبان کلبه و ایضا همراهان کلبه.

نظرات 199 + ارسال نظر
دوست محمدی یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:22 ب.ظ

بسمه تعالی

گاو ما ما می کرد
گوسفند بع بع می کرد
سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد . کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.


برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود . ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت . ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد . ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد . کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود . الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او حوصله ی مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت . اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.

شمسی یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ

جوجه تیغی دلم

قلب تو کبوتر است
بال هایت از نسیم
قلب من سیاه و سنگ
قلب من شبیه ...
بگذریم
دور قلب
من کشیده اند
یک ردیف سیم خاردار
پس تو احتیاط کن
جلو نیا
برو کنار!
***
توی این جهان گنده‎ ، هیچ کس
با دلم رفیق نیست
فکر می کنی چاره ی دلی که
جوجه تیغی است، چیست؟
***
مثل یک گلوله جمع می شود
جوجه تیغی دلم
نیش می زند به روح نازکم
تیغ های تیز مشکلم
***
راستی تو جوجه تیغی دل مرا
توی قلب خود راه می دهی؟
او گرسنه است و گمشده
تو به او پناه می دهی؟
***
باورت نمی شود ولی
جوجه تیغی دلم
زود رام می شود
تو فقط سلام کن
***
تیغ های تند و تیز او
با سلام تو
تمام می شود.
عرفان نظرآهاری

دوست محمدی یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ب.ظ

بسمه تعالی

کشاورز و الاغ
کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب
افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از درون چاه بیرون بیاورد.

پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم
گرفتند چاه را با خاک پر کنند تا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث
عذابش نشود.

مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش
را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد، سعی می
کرد روی خاک ها بایستد.

روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ
هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه چاه رسید و در حیرت
کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد …

ممنون

دوست محمدی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ق.ظ

بسمه تعالی

بعد از گذشت این همه زمان تا به حال خورشید به زمین نگفته است :تو به من مدیونی! ببین با یک چنین عشقی‌ که تمام آسمان را نورافشانی می‌کند چگونه رفتار می‌کند!!!

"Even after all this time, The sun never says to the earth, "You owe Me." Look what happens with a love like that, It lights the Whole Sky!!!


مهربان و بخشنده باش.اجازه نده کسی‌ تو را ترک کند مگر اینکه احساس بهتر و شاد تری از با تو بودن پیدا کرده باشد.

"Be kind and merciful. Let no one ever come to you without coming away better and happier.


دوست محمدی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ب.ظ

بسمه تعالی
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را
یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن
خاک‌نشین چرا کنی کودک نازدیده را؟
کودک اشک من شود خاک‌نشین ز ناز تو
خواجه! به هیچ‌کس مده بنده‌ی زر خریده را
چهره به زر کشیده‌ام، بهر تو زر خریده‌ام
کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟
گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی
باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده را
گر دو جهان هوس بود، بی‌تو چه دسترس بود؟
ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم
تا ز هزار بشنوی قصه‌ی ناشنیده را
خیز، بهار خون‌جگر! جانب بوستان گذر
ملک الشعرا بهار

آفرین

[ بدون نام ] دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ب.ظ

بسمه تعالی

میتوان تنها شد
میتوان زار گریست
میتوان دوست نداشت و دل عاشق آدمها را زیر پاها له کرد
میتوان چشمی را به هیاهوی جهان خیره گذاشت
میتوان صدها بار علت غصه دل را فهمید
میتوان بد شد و بد دید و بد اندیشه نمود!
آخرش هم تنها میتوان تنها رفت...
با جهانی همه اندوه و غم و بدبختی...
یادگاری؟ همه جا تلخی و سردی و غرور
فاتحه؟ خوب شد که رفت! عجب آدم بد خلقی بود!
ولی ای کودک زیبای دلم، آن ور سکه تماشا دارد...

دوست محمدی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:27 ب.ظ

بسمه تعالی
خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.

دوست محمدی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:33 ب.ظ

بسمه تعالی
روزگارا که چنین سخت به من میگیری.با خبر باش که پژمردن من آسان نیست. گرچه دلگیرتر از دیروزم. گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند. لیک باور دارم دلخوشیهام کم نیست. زندگی باید کرد...

...زندگی باید کرد.

دوست محمدی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ب.ظ

بسمه تعالی
الفبای زندگی
الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویاپی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارند ه ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزکیه نفس
خ: خودداری برای تمرین استقامت
د: دور اندیشی برای تحول تاریخ
‌ذ: ذکر گوپی برای اخلاص عمل
ر: رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها
س: سخاوت برای گشایش کار ها
ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج
ص: صداقت برای بقای دوستی
ض: ضمانت برای پایبندی به عهد
ط: طا قت برای تحمل شکست ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها
غ: غیرت برای بقای انسانیت
ف: فداکاری برای قلب های درد مند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل
ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالایش احساس
ل: لیاقت برای تحقق امید ها
م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک
ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها
و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک

دوست محمدی دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:47 ب.ظ

بسمه تعالی
گوهر خویش را هویدا کن .کمال این است وبس .
خویش را در خویش پیدا کن کمال این است وبس.
چند میگوی سخن از عیب ودرد دیگران /خویش را اول مداوا کن.
پند من بشنو جز با نفس بد سرشت .
با همه عالم مدارا کن کمال این است وبس / چون بدست خویشتن بستی تو پای خویشتن
هم بدست خویشتن باز کن کمال این است وبس

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ

بسمه تعالی

پروردگارا

ومرا بینشی عطا فرما تا تو را بشناسم

و دانش عطا فرما تا خود را بشناسم

ومرا صحتی عطا فرما تا از کار لذت ببرم

و ثروتی عطا فرما تا محتاج نباشم

مرا نیرویی عطا فرما تا در نبرد زندگی فائق شوم

و همتی عطا فرما تا گناه نکنیم

ومرا صبری عطا فرما تا سختی ها رو تحمل کنم

و طبعی عطا فرما که با مردم بسازم

و مرا بزرگواری عطا فرما که با دشمنم مدارا کنم

و بینشی عطا فرما تا زیباییهای جهان را ببینم

ومرا عشقی عطا فرما تا تو و همه را دوست بدارم

و سعادتی عطا فرما تا خدمتگذار دیگران باشم

مرا ایمانی عطا فرما تا اوامرت را اطاعت کنم

و امیدی عطا فرما تا از ترس و اضطراب بر کنار باشم

مرا عقلی عطا فرما تا از خود نگویم

و معنویتی عطا فرما تا زندگی معنی داشته باشد

آمین

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ

بسمه تعالی
ای خداوند!

به علمای ما مسئولیت

و به عوام ما علم

و به مومنان ما روشنایی

و به روشنفکران ما ایمان

و به متعصبین ما فهم

و به فهمیدگان ما تعصب

و به زنان ما شعور

و به مردان ما شرف

و به پیران ما آگاهی

و به جوانان ما اصالت

و به اساتید ما عقیده

و به دانشجویان ما نیز عقیده

و به خفتگان ما بیداری

و به دینداران ما دین

و به نویسندگان ما تعهد

و به هنرمندان ما درد

و به شاعران ما شعور

و به محققان ما هدف

و به نومیدان ما امید

و به ضعیفان ما نیرو

و به محافظه کاران ما گشتاخی

و به نشستگان ما قیام

و به راکدان ما تکان

و به مردگان ما حیات

و به کوران ما نگاه

و به خاموشان ما فریاد

و به مسلمانان ما قرآن

و به شیعیان ما علی(ع)

و به فرقه های ما وحدت

و به حسودان ما شفا

و به خودبینان ما انصاف

و به فحاشان ما ادب

و به مجاهدان ما صبر

و به مردم ما خودآگاهی

و به همه ملت ما همت، تصمیم و استعداد فداکاری

و شایستگی نجات و عزت

ببخش
دکترعلی شریعتی

آآآآآمممممیییییننننن

دوری و دوستی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:19 ب.ظ

از دامان لیلا گلى بر آمد
شبیه حضرت پیغمبر آمد
از بهر عابدین ، برادر آمد
به به به به على اکبر آمد.

ولادت جوانه ی خورشید کربلا، حضرت علی اکبر و روز جوان،
تبریک و تهنیت باد.

مزدارانی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:19 ب.ظ

تا خود صبح به راه تو قمر میریزم.
ساحل چشم من از شوق به دریا زده است!
چشم بسته به سرش،موج تماشا زده است!
جمعه را سرمه کشیدیم ،مگر برگردی!
با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی!
زندگی نیست ،ممات است تو را کم دارد!
دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد!
از دل تنگ من ،آیا خبری هم داری؟
آشنا ،پشت سرت مختصری هم داری؟
منتی بر سر ما هم بگذاری ، بد نیست!
آه ،کم چشم به راهم بگذاری ،بد نیست!
نکند منتظر مردن مایی ،آقا؟
منتظرهات بمیرند،میایی آقا ؟
به نظر میرسد این فاصله ها کم شدنی ست!
غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست!
دارد از جاده صدای جرسی می آید!
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید!
منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست!
یوسف گم شده ی اهل حرم آمدنی ست!
صابر خراسانی

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:28 ب.ظ

بسمه تعالی
نیاز نیست انسان بزرگی باشیم ...

" انسان بودن " خود ، نهایت بزرگی است .

می توان ساده بود ولی انسان بود

به همین سادگی ...

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:37 ب.ظ

بسمه تعالی

شکایت از که کنم کانچه می‏رود به سرم

گناه جهل من و جرم اشتباه من است

نه از قضا گله ‏اى دارم و نه از تقدیر

که دشمنم همه اندیشه تباه من است

(غمام همدانى)

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:40 ب.ظ

بسمه تعالی

آری تو راست می گویی آسمان مال من است

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است

اما سهراب تو قضاوت کن

بر دل سنگ زمین جای من است!!!

==========

من نمی دانم که چرا این مردم ، دانه های دلشان پیدا نیست.

=========

صبر کن ای سهراب...!!! قایقت جا دارد...!؟؟

من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم.

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:43 ب.ظ

بسمه تعالی

و عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم ، بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری ! ، بعد از چند روز به دوستی ، بعد از چند ماه به همکاری ، بعد از چند سال به همسایه ای ... اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !


دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:47 ب.ظ

بسمه تعالی
اگر خدا کفیل رزق است غصه چرا؟

اگر رزق تقسیم شده است حرص چرا؟

اگر دنیا فریبنده است اعتماد به آن چرا؟

اگر بهشت حق است تظاهر به ایمان چرا؟

اگر قبر حق است ساختمانهای مجلل چرا؟

اگر جهنم حق است این همه ناحق چرا؟

اگر حساب حق است جمع مال چرا؟

اگر قیامتی هست خیانت چرا؟

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:51 ب.ظ

بسمه تعالی
حال دنیا را چو پرسیدم، من از فرزانه ای

گفت یا باد است، یا خواب است یا افسانه ای

گفتم آنها را چه می گویی، که دل بر او نهند

گفت یا مستند، یا کورند، یا دیوانه ای

گفتم از احوال عمرم گو که بازم، عمر چیست ؟

گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:08 ب.ظ

بسمه تعالی
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم…
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است! نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد.
خدا: ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه: خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…

=============

بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری ...

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:14 ب.ظ

بسمه تعالی

میلاد سرو بوستان ایستادگی، زیباترین گل باغ حسین (ع)! جوان رعنا و رشید حسین (ع) یادگار علی (ع) گلستانی از زیباترین گل های فداکاری! و دریایی از آبیِ عطوفت، مبارک باد


ســـلام و درود بی پایان بر صورت و سیرت پیامبر گونه اش باد.

مزدارانی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:01 ب.ظ

کوچه

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید : تو به من گفتی :

از این عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب ، آئینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا ،‌ که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!

با تو گفتم :‌

"حذر از عشق؟

ندانم!

سفر از پیش تو؟‌

هرگز نتوانم!

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم،

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم"

باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!

اشکی ازشاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید،

یادم آید که از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

فریدون مشیری

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ب.ظ

بسمه تعالی
بـــار الها

تـــو نادیده می ‌گیری

مــــن هم نادیده می گیرم

تـــو خطاهایـم را



مـــن عطاهایـت را...

آفرین

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:40 ب.ظ

بسمه تعالی

خوشی با خوبی فرق دارد، بخاطر خوبیها از خیلی خوشیها باید گذشت.


زندگی را تو بساز

نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف

زندگی یعنی جنگ

تو بجنگ

زندگی یعنی عشق

تو بدان عشق بورز

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ب.ظ

بسمه تعالی

پشت هر کوه بلند،

سبزه زاری است پرازیاد خدا

و در آن باغ کسی می خواند

که خدا هست ، دگر غصه چرا؟!

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ب.ظ

بسمه تعالی

برای پرواز به آسمانها، منتظر نمان که عقابی نیرومند بیاید و از زمینت برگیرد و در آسمانهایت پرواز دهد.

بکوش تا پر پرواز به بازوانت جوانه زند و بروید و بکوش تا اینهمه گوشت و پیه و استخوان سنگین را که چنین به زمین وفادارت کرده است، سبک کنی و از خویش بزدایی، آنگاه به جای خزیدن، خواهی پرید.

در پرنده شدن خویش بکوش و این یعنی بیرون آمدن از زندانهای اسارت .

((دکتر علی شریعتی))

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 ب.ظ

بسمه تعالی

در نهایت، آنچه در ذهن ما خواهد ماند حرفهای دشمنانمان نیست بلکه سکوت دوستانمان است !!!

مارتین لوترکینگ

دوست محمدی سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:58 ب.ظ

بسمه تعالی

زندگی باور میخواهد

آن هم از جنس امید...

که اگر سختی راه،

به تو یک سیلی زد...

یک امید از ته قلب به تو گوید...

که خدا هست هنوز...!

دوست محمدی چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ق.ظ

بسمه تعالی
از منزل کفر تا به دین یک قدم است
وز عالم شک تا یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوش میدار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است

خیام

دوست محمدی چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ق.ظ

بسمه تعالی

مولانا جلال الدین :

آسمان شو، ابر شو، باران ببار

آب اندر ناودان، ناید به کار

****

ای که دستت می رسد کاری بکن

پیش از آنکه از تو ناید هیچ کار

دوست محمدی پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ب.ظ

بسمه تعالی

آدمی به خودی خود نمی افتد

اگر بیفتد

از همان سمتی می افتد که به خدا تکیه نکرده است...

آفرین

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:21 ب.ظ

بسمه تعالی

توی مدرسه هر سوالی را که در امتحانهایم درست جواب میدادم ، بعدا می فهمیدم که کاملا غلط بوده.

این اتفاق بعدها در زندگیم هم ادامه یافت. هر وقت فکر کردم درست رفتار کرده ام ، دیدم یک جای کار اشتباه بود .

ارنست همینگوی


دوست محمدی پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ب.ظ

بسمه تعالی
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی



خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن
خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی


برای ما که خسته ایم نه؛ ولی
برای عده ای چه خوب شد نیامدی


تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام
دوباره صبح؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی

دوست محمدی پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ب.ظ

بسمه تعالی
ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد

بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد

سوگند به هر چهارده آیه نور

سوگند به زخم های سرشار غرور

آخر شب سرد ما سحر می گردد

مهدی به میان شیعه برمی گردد

پیشاپیش میلاد ولی عصر(عج)مبارک

ممنون بر شما هم مبارک

دوست محمدی جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ق.ظ

بسمه تعالی
با سلام ای آقا ...
شبتان مهتابی ...
روز میلاد شما در پیش است ...
عرض تبریک آقا ...
و کمی بیتابی ...
چشم عالم به دقایق نگران خواهد شد! ...
کوچه ها منتظرند ...
دشت ها حوصله ی سبزه ندارند دگر ...
پس چرا دیر آقا ؟! ...
ای نفس ها به فدای کف نعلین شما ! ...
اندکی تند قدم بردارید

[ بدون نام ] جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ق.ظ

این دل اگر کم است بگو سر بیاورم

بسمه تعالی

یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم

خیلی خلاصه عرض کنم " دوست دارمت "

دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم



[ اللهم عجل لولیک الفرج ]


دوست محمدی جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ق.ظ

یسمه تعالی
ساعات عمرمن همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیرکه آب ازسرم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

مولا، شمار درد دلم، بی نهایت است

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

دوست محمدی جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ق.ظ

بسمه تعالی
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد
بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب
که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد
بخوان دعای فرج را و نا امید مباش
بهشت پاک اجابت هزار در دارد
بخوان دعای فرج را که صبح نزدیک است
خدای را، شب یلدای غم سحر دارد
بخوان دعای فرج را به شوق روز وصال
مسافر دل ما، نیت سفر دارد
بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا
ز پشت پرده ی غیبت به ما نظر دارد
بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا
حجاب غیبت از آن روی ماه بر دارد

دوست محمدی جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ق.ظ

بسمه تعالی

آقای جمعه های غریبی ظهور کن
دل را پر از طراوت عطر حضور کن
یک گوشه از جمال تو یعنی تمام عشق
یک دم فقط بیا و از اینجا عبور کن

دوست محمدی جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ق.ظ

بسمه تعالی
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی

من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی

خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری

در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی

یا مهدی ادرکنی

دوست محمدی جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ق.ظ

بسمه تعالی
زیر این سقف کبود

زیر این سلطه ی سنگین سکوت

اگه از یاد تود یادی نکنم

تک و تنها به خدا می شکنم...!

اللهم عجل لولیک الفرج

دوست محمدی جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ق.ظ

بسمه تعالی
گفتند که تک سوارمان در راه است

از اول صبح چشممان بر راه است

از یازدهم دوازده قرن گذشت

تا ساعت تو چقدر دیگر راه است؟

دوست محمدی جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ق.ظ

بسمه تعالی
راحت همگی به راحتی تن دادیم

یک مشت شعار نامعین دادیم

هر هفته غروب جمعه ها ما تنها

آموزش منتظر نشستن دادیم

قشنگ است

[ بدون نام ] جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ

بسمه تعالی
ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که هر جمعه به شوقت
صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت

استاد جمعه 24 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ب.ظ

سلام
ضمن تبریک اعیاد و تشکر از حضور مداومتان
چون عن قریب ان شاالله به ۲۰۰ می رسیم (قبلا نرم ۱۰۰ بود الان ۲۰۰ است شاید بعدا عوض کردم) بله اگر مایل باشید گل یخ ۴ را بسازم؟

ممنون

دوری و دوستی شنبه 25 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:32 ب.ظ

ما معتقدیم عشق سر خواهد زد
بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد
سوگند به هر چهارده آیه نور
سوگند به زخم های سرشار غرور
آخر شب سرد ما سحر می گردد
مهدی به میان شیعه بر می گردد

نیمه شعبان مبارک.التماس دعا.

مزدارانی دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ب.ظ

با سلام خدمت استاد گرامی و تبریک به مناسبت اعیاد شعبانیه
چند روزی مسافرت بودم ونتوانستم به کلبه سر بزنم با عرض
پوزش
ما بسیار خوشحال می شویم که کلبه گل یخ ۴ را بسازید
باعث افتخار ما خواهد بود و سعی می کنیم کلبه داران خوبی
باشیم وبهتر از قبل عمل کنیم.

سلام
ممنون
از تهران برگردم ان شاالله
باز هم ممنون

استاد پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ

ممنون از خانم طالبی که یک تنه وبلاگ گردانی می کنند و به همه کلبه ها کمک.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد