کلبه آشنا-شماره ۲

به نام خدا 

 

سلام 

همان گونه که گفتم آشنا از فارغ التحصیلان دانشگاه است. 

امیدوارم به یاری خدا همچنان از نظراتش و شعرهایش استفاده کنیم. 

ممنونم

نظرات 146 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:09 ب.ظ

گفت و گو با خدا...
اول باید یه قفس کشید با در ِ واز

شما کی هستید؟
یاد سقوط یک فرشته افتادم!

ارمز سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ

به نام خدا

سلام به استاد عزیزم

سلام به اهالی خوب صندوقچه

سلام به آشنای عزیزم

عزیزدلم قبولیتو توی رشته شیمی آلی دانشگاه تربیت معلم تهران تبریک میگم و خدا رو صد هزاربار شکر میکنم که حداقل نزدیک هم هستیم.
به امید موفقیت های بیشترو بیشتر
خدارو شکر

استاد از زحماتی که برامون کشیدین خیلی خیلی تشکر میکنم. برامون دعا کنین.

سلام
تبریک

آشنا چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ق.ظ

سلام به همه عزیزان
عید بازگشت به فطرت پاک آدمی مبارک باشه.


سلام به استاد عزیز
ممنون


سلام رحیمه جان
برای تو و بقیه بچه ها هم مبارک باشه

سلام
مجددا تبریک
ان شاالله عید پاکی از ام الفساد گناهان-یعنی دروغگویی-باشه.

ممنون

یاسمن قاسمی پور چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام
سلام استاد
عبادات قبول و عیدتون مبارک
اولین sms تبریک عید که برام اومد کمی حال و هوای طنز داشت برای یه لحظه خندیدم اما دلم سوخت به خاطر این همه خوشحالی آدما از رفتن ماهی که لااقل برای من خیلی زیبا بود
در جواب اون پیام این شعر فی البداهه اومد!
الوداع ای ماه خوب بامیه !
الوداع ای ماه آش و شله زرد
داشتی می آمدی باور بکن
هیچکس این قدر خوشحالی نکرد!
در پناه حق

سلام
برشما نیز
زیبا بود ممنون

گندم چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:57 ب.ظ

سلااااااااااااااااام به همه ی ساکنین همه ی کلبه های این صندوقچه گرانبها و استاد بزرگوارم

عید بر همگی مبارک

سلام
ممنون
بر شما نیز

امین چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام
آشنا کلبه نو مبارک
خانم قاسمی شعرتون زیبا بود --- موفق باشین---

مداد اگرچه فقط کار می‌دهد دستم
ولی میان من و او، منم که نشکستم
صدای جیغ تراشش کلافه‌ام کرده
ولی هنوز غزل می‌نویسم و هستم
غزل تویی که فقط ایستاده باید گفت
همیشه شاهد من بوده‌ای که ننشستم...

امین چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:52 ب.ظ

حیف است سیب را نچیده بمیریم!
سیبی که در نگاه تو می چرخد
آدم را وسوسه می کند
بیا از این جهنم فرار کنیم
اندازه ی همین یکی دو سطر فاصله داریم
از تیر رس نگاه این فرشته ها که دور شویم
بهشت که نه
نیمکتی را نشان تو خواهم داد
که مثل یک گناه تازه
وسوسه انگیز است
باید شتاب کنیم
اما تو...باید مواظب موهایت هم باشی
شاخه های این درخت های کنار خیابان
گیره از موی دختران می ربایند
باد هم که نباشد
برای پریشانی این شهر
هزار بهانه پیدا می شود
حیف است سیب را نچیده بمیریم

الهوئی پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ب.ظ

سلام به اهالی خوب صندوقچه به خصوص کلبه آشنای عزیزم
سلام استاد
عید همگیتون مبارک و طاعات و عباداتتون مقبول حق تعالی

تبریک و تبریک به آشنا و رحیمه و گندم عزیز
آشنای گل رو که رحیمه جان گفتن اما خود رحیمه عزیز فیتو شیمی شهید بهشتی قبول شدن و گندم عزیز شیمی فیزیک شاهرود و برای همگیتون آرزوی موفقیت های بزرگتر و موفقیت اصلی رو دارم که تازه از تمرین یک ماهش بیرون اومدیم و انشاءا... که دیروز دست بر از درگاه خداوند برگشتیم.

البته از سایر دوستان هم خبرهای خوبی رسیده

آشنا و رحیمه عزیز می بخشید اگر دیر (خودمونیم خیلی دیر! ) سر می زنم الان هم خیلی عجله دارم به خاطر همین نصف حرفام یادم رفته !
خونوادم هم بتهون سلام می رسونن و تبریک می گن

التماس دعا
در بناه حق موفق و مؤید باشید

سلام
ممنون
تبریک به همه عزیزان و ممنون از اخبارتون ببخشید مسافرت بودم.

راستی یک نکته برای بعضی ها:
ما در چارچوب قانون و اختیاراتمون هر کار دلمون بخواد می کنیم.

مرتضی و منتظر پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:39 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همه مخصوصا صاحب این کلبه٬ آشنای عزیز
دو تا تبریک میگیم
اولیش بابت عید سعید فطر
دومیش بابت قبولی ارشد
انشالله که همه ی ایامتان عید باشه و هر روز موفقیت های بیشتری کسب کنید
با ارزوی سلامتی و قبولی در دوره ی دکتری


مرتضی:
بچه که بودم هر کی که دیپلم داشت واسه خودش کسی بود
رفتم راهنمایی هرکی که فوق دیپلم داشت واسه خودش کسی بود
دبیرستانی که شدم همه آرزو داشتند لیسانس بگیرند
وقتی هم که سال اول لیسانس شدم قبولی فوق لیسانس همچون فتح قله ی اورست بود
اما امروز هرکی از دبیرستان میاد بیرون صاف میره دانشگاه و تا مدرک لیسانس میگیره میره سر کلاس های ارشد میشنه

دکتری هم که پولی شده و فقط کافیه بابای پولداری داشته باشی

از یه بابت خوبه که باسوادین جامعه زیاد میشن
از چند بابت هم بده مثلا سطح علمی پایین میاد و انتظارات بالا میره و فرقی بین دانشجوی زرنگ و تنبل نخواهد بود تا چند وقت دیگه مدرکفوق لیسانس ارزش دیپلم الان رو داره

بانوی ایرانی پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:28 ب.ظ http://www.sobhan88.blogfa.com

سلام
عید رو تبریک میگم
کاش حس و فکر مهمونی ازبین نره که ژررنگ تر هم بشه

سلام
بر شما نیز
ممنون از همه زحماتتون در یه گیت.

ارمز شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:15 ب.ظ

به نام خدا

سلام به استاد عزیز
سلام به همه اهالی خوب کلبه
سلام به اشنای خودم
و سلام به فاطمه عزیز
فاطمه جان تبریک میگم .همیشه موفق باشی منتظرت هستیم.ممنون.
به خانواده سلام برسون .

گندم عزیز سلام
صمیمانه تبریک میگم موفق و سربلند باشی.

و به بقیه دوستای گلم هم تبریک میگم .

و اینم خبرایی از ارشد

خانوم الهویی شیمی کاربردی شبانه امیر کبیر
خانوم ملایجردی شیمی تجزیه روزانه اراک
خانوم اولادی شیمی تجزیه روزانه کرمان
خانوم شجاعی شیمی آلی شبانه شهرکرد
خانوم هاشمی شیمی الی روزانه یاسوج
خانوم کاریزنوی شیمی تجزیه پیام نور مشهد

با ارزوی موفقیت برای همه

سلام
تبریک به همه و آفرین

استاد شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ب.ظ

مجوز دانشکده شیمی در سال جهانی شیمی بر دوستداران شیمی مبارک باد

ارمز یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ق.ظ

به نام خدا

سلام

استاد به شما و دیگر استادهای خوبم و همه دانشجویان شیمی دانشگاه تبریک میگم .

آشنا هم برای دانشکده شیمی تبریک میگه وهمینطور به همه بچه ها برای ارشد تبریک گفته و فعلا کمی کسالت داره و ان شاالله بعدا سر میزنه .

التماس دعا

سلام
ممنون
ان شاالله

آشنا سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ق.ظ

سلام به همه
سلام استاد
تبریک میگم و مبارکه همه باشه


سلام به همه دوستان که قبول شدن
تبریک و تبریک
مبارکتون باشه
انشاالله همیشه پایدار و موفق باشید
(ببخشید که دیر شد)

سلام

استاد (از وبلاگ امین) پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:20 ق.ظ

دروغ که رنگ ندارد ---ببافش عزیز ---چه خوب که رنگ ندارد ----وگرنه

وگرنه تمام رنگین کمانها روی دهانت رسوب می کردند.

ارمز پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ق.ظ

به نام یکتا آفریننده

قسمتهایی از خطبه‏ حضرت امیر المؤمنین على علیه السّلام است که در آن از پیدایش زمین و آسمان سخن رانده است :

سپاس خداوندى را سزا است که همه گویندگان از رسیدن بکنه مدحتش عاجز ، و تمام حسابگران از شمارش نعمتهاى او درمانده میباشند و کوشش کنندگان با همه جدّیت حق او را ادا کردن نتوانند...........
از آن پس خداوند متعال جوّ لا یتناهى را شکافته و اطراف و جوانب آنرا از هم باز کرد ، آبى جوشان را که داراى موجهاى پى در پى و خروشان بود و بر سر هم میغلطید آنرا به پشت بادى تند که بسیار و با صدا بود حمل کرد ، و آن باد را فرمان داد تا آن آب را از هر سوى گرد آورد تا از هم پاشیده نشود ، و تسلّط داد تا محکم در خویشتن نگهداشت و تمامى را بهم پیوست ،
هوا در زیر آن باد داخل و آب از بالایش باهتزاز در آمد ، پس باد دیگر که راه وزیدن بر آن بسته بود و مبدء شناسائى آن دور بود بیآفرید و آنرا براى برانگیختن و بموج آوردن این دریا فرمان داد ، پس آن باد همچون آب تندى که در جاى خالى روان گردد روان شد ، و آن آب را از هر سوى بر هم زده مانند مشگ آنرا طورى در خویش جنبانید که ساکن آن با متحرّک و اسفل آن با اعلا درهم آمیخت ، پرده از کف در روى آن پدید آمد ، پس خداوند تعالى آن کفها را در جاى خالى وسیع و فضاى گشاده بالا برد ، از آن کف آسمانهاى هفتگانه که زیرین آنها یعنى آسمان اوّل موجى مکفوف ، و بلندترین آنها یعنى آسمان هفتم بمنزله سقفى محفوظ بود بیافرید ، بدون ستونى که آنرا بر پاى دارد ، یا میخ و ریسمانى که نظم و اساس آنها نگهدارى کند ، آنگاه آن آسمانها را بکواکب منیره و ثواقب مضیئه زینت داد و آرایش کرد ، دو چراغ نور افشان خورشید و ماه را در آنها بجریان انداخت در حالیکه هر یک از آنها در فلک گردنده ، و سقف سیر کننده ، و لوحى جنبنده میچرخند .

استاد پنج‌شنبه 17 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ب.ظ

با سلام خدمت همه عزیزان

همان طور که بارها گفته ام به خاطر جلوگیری از آلوده شدن فضای صندوقچه به ریاکاران ملون-و در راستای احقاق حق شخصی خودم که در چارچوب قوانین و اختیارات هر کار دوست داشته باشم می کنم-به کامنتهایی که هویت نویسنده احراز نشود-از هر قسمی که باشد-با دقت و وسواس زیادی تعامل می شود.
گفتم که سالم های مهمان ناراحت نشوند.
ممنون

آشنا شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ب.ظ

سلام به امین
خوش آمدید
شعرهایی که اوردید هم قشنگ بود
ممنون



سلام به بانوی ایرانی
" ژررنگ تر هم بشه" یعنی چه؟
متوجه نشدم
ممنون از حضورتان

احثمالا پررنگتر بوده.
کلید پ در برخی برنامه ها ژ تایپ می کند.

آشنا شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ب.ظ

محمد حسین بهرامیان
حتی اگر آیینه باشی

گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی
اما تو باید خانه ی ما را بلد باشی
یک روز شاید در تب توفان بپیچندت
آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی
بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست
باید سکوت سرد سرما را بلد باشی
یعنی که بعد از آنهمه دلدادگی باید
نامهربانی های دنیا را بلد باشی
شاید خودت را خواستی یک روز برگردی
باید مسیر کودکی ها را بلد باشی
یعنی بدانی " مرد در باران " کجا می رفت
یا لااقل تا " آب - بابا " را بلد باشی
حتی اگر آیینه باشی، پیش این مردم
باید زبان تند حاشا را بلد باشی
وقتی که حتی از دل و جان دوستش داری
باید هزار آیا و اما را بلد باشی
من ساده ام نه؟ ساده یعنی چه؟... نمی دانم
اما تو باید سادگی ها را بلد باشی
یعنی ببینی و نبینی!...بشنوی اما...
یعنی... زبان اهل دنیا را بلد باشی
چشمان تو جایی است بین خواب و بیداری
باید تو مرز خواب و روًیا را بلد باشی
بانوی شرجی! خوب من! خاتون بی خلخال!
باید زبان حال دریا را بلد باشی
شیراز رنگ خیس چشمت را نمی فهمد
ای کاش رسم این طرف ها را بلد باشی
دیروز- یادت هست- از امروز می گفتم
امروز می گویم که فردا را بلد باشی
گفتی :" وجود ما معمایی است...." می دانم
اما تو باید این معما را بلد باشی

آشنا شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ب.ظ

شعر از خودم

گشته ام بیمار از آن موی پریشان راضیم!
تا دهد لیلی به صد عشوه مرا جان راضیم!

از غم عشق است ؛ خوب می دانم ولی
نسخه ای دادند طبیبان راضیم!

گرچه قلبم مبتلا گشت و دچار
او چو رخ دارد نمایان راضیم!

ای فدای چشم مستت ؛ کرده ام
راز را در سینه پنهان راضیم!

استاد شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ

کسی که روح خود را به شیطان فروخته باشد در امانت هم مسلکان خود هم خیانت می کند.

آشنا شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ب.ظ

نیایش، هنگامى که شیطان را بیاد مى‏آورد و از او و دشمنى و مکر او، به خدا پناه مى‏برد(صحیفه سجادیه)
خدایا ما بتو پناه مى‏بریم از وسوسه‏هاى شیطان رجیم، و مکرهاى او، و از اعتماد به هوسهاى باطلش که در دل ما مى‏افکند و وعده‏هایش و فریب و دامهایش و از آنکه در گمراه کردن ما از طریق طاعت تو و استخدام ما در معصیت تو، خود را به طمع اندازد، و یا چیزى که او پیش ما زیبا جلوه داده در نظرمان زیبا آید و یا چیزى را که بما ناپسند نشان داده بر ما گران آید.
خدایا او را بوسیله عبادتت از ما بران، و به سبب سعى ما در راه محبتت به خاک ذلت بسر در افکن، و میان ما و او حجابى قرار ده، که آن را ندرد، و سد نیرومندى که آن را نشکافد خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و شیطان را بوسیله سرگرمى با بعضى از دشمنانت از ما منصرف ساز، و ما را به حسن رعایت خود، از او نگاهدار، و مکرش را از ما دفع کن، و او را از برابر ما به هزیمت بران و نقش پایش را از حدود ما بزداى.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و ما را از هدایتى که در ثبات و دوام مانند ضلالت او باشد، بهره‏مند ساز، و در مقابل گمراهى او از تقوى توشه ده، و در مسیر عفت و پرهیز، براهى مخالف راه مهلکه‏انگیز او روان ساز. خدایا، براى او در دلهاى ما مدخلى قرار مده و در محیط زندگى ما منزلى فراهم مساز. خدایا، و هر باطلى را که در نظر ما بیاراید، پس آن را بما بشناسان، و چون آن را بما بشناساندى، پس ما را از آن نگاهدار، و ما را براه و رسم فریب دادن شیطان بینا ساز، و به آنچه براى مبارزه با او لازم است ملهم نماى و از خواب غفلتى که از تمایل و اعتماد به او رخ دهد بیدار کن، و بوسیله توفیق خود ما را در مخالفت او نیکو یارى ده.
خدایا و انکار کار او را در دلهاى ما بیامیز و مراد ما را در گسستن گره‏هاى نیرنگش آسان برآور.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و تسلط شیطان را از ما بگردان، و امیدش را از ما قطع کن، و او را از حرص به گمراه کردن ما دفع نماى.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و پدران و مادران و فرزندان و عشیره و خویشان و نزدیکان و همسایگان ما را از مردان مؤمن و زنان مؤمنه از شر او در سنگرى محکم و قلعه‏اى رفیع و پناهگاهى منیع قرار ده، و ایشان را براى رفع شر او در زره‏هاى نگاهدارنده‏اى بپوشان و براى مبارزه او سلاح‏هائى بران عطا فرماى.
خدایا و این خواهش مرا تعمیم ده در باره هر کس که به پروردگاریت گواهى دهد، و به یگانگیت اخلاص ورزد، و از روى حقیقت عبودیت براى تو با شیطان دشمنى کند، و در معرفت علوم ربانى از جانب تو بر ضد او یارى جوید.
خدایا هر گرهى را که شیطان بزند بگسل و آنچه را که فرو بندد بگشاى، و هر تدبیرى را که بیندیشد در هم شکن، و چون عزیمتى کند او را بازدار، و آنچه را که محکم کند نقض فرماى.
خدایا سپاهش راشکست ده، و مکرش را باطل ساز، و پناهگاهش را ویران کن و بینیش را به خاک بساى.
خدایا ما را در سلک دشمنان او قرار ده، و از شمار دوستانش بر کنار کن، تا چون آهنگ فریب ما کند فرمانش رانبریم و چون ما را بخواند اجابتش نکنیم: هر که را از ما اطاعت کند به دشمنى شیطان فرمان دهیم، و هر که را از نهى و منع ما پیروى کند از متابعتش منع کنیم.
خدایا بر محمد خاتم پیغمبران و سرور رسولان، و بر اهل بیت پاکان و پاکیزگانش رحمت فرست، و ما را و همه مؤمنین و مؤمنات را از ذمائمى که از شر آن بتو پناه جستیم پناه ده. و از مخاطرى که از بیم آن از تو زنهار خواستیم زنهار بخش. و آنچه را که بوسیله دعا خواستیم بپذیر، و آنچه را از ذکرش غفلت کردیم بما عطا فرماى، و آنچه را فراموش کردیم براى ما محفوظدار، و ما را به این وسیله به درجات صالحین و مراتب مؤمنین انتقال ده، دعاى ما را اجابت فرماى، اى پروردگار جهانیان.

آمین

آشنا دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ق.ظ

روز مبادا

وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم :
باشد برای روز مبادا !
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد !
* * *
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها...
هر روز بی تو
روز مبادا است !

(امین پور)

آشنا سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ

"شیرین" ملقب "ام رستم" دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(387ق. ـ 366ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود. او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حکم می راند .
به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی آمده است .

سلطان محمود در نامه ی خود نوشته بود : باید خطبه و سکه به نام من کنی و خراج فرستی والا جنگ را آماده باشی .
ام رستم ، به پیک محمود گفت : اگر خواست سرور شما را نپذیرم چه خواهد شد ؟ پیک گفت آنوقت محمود غزنوی سرزمین شما را براستی از آن خود خواهد کرد .
ام رستم به پیک گفت : که پاسخ مرا همین گونه که می گویم به سرورتان بگویید : در عهد شوهرم همیشه می ترسیدم که محمود با سپاهش بیاید و کشور ما را نابود کند ولی امروز ترسم فرو ریخته است برای اینکه می بینم شخصی مانند محمود غزنوی که می گویند یک سلطانی باهوش و جوانمرد است برروی زنی شمشیر می کشد به سرورتان بگویید اگر میهنم مورد یورش قرار گیرد با شمشیر از او پذیرایی خواهم نمود اگر محمود را شکست دهم تاریخ خواهد نوشت که محمود غزنوی را زن جنگاور کشت و اگر کشته شوم باز تاریخ یک سخن خواهد گفت محمود غزنوی زنی را کشت .
پاسخ هوشمندانه بانو ام رستم ، سبب شد که محمود تا پایان زندگی خویش از لشکرکشی به ری خودداری کند . به سخن دانای ایرانی ارد بزرگ : "برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید ."
ام رستم پادشاه زن ایرانی هشتاد سال زندگی کرد و همواره مردمدار و نیکخو بود .

آشنا سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:32 ب.ظ

"شیرین" ملقب "ام رستم" دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(387ق. ـ 366ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود. او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حکم می راند .
به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی آمده است .

سلطان محمود در نامه ی خود نوشته بود : باید خطبه و سکه به نام من کنی و خراج فرستی والا جنگ را آماده باشی .
ام رستم ، به پیک محمود گفت : اگر خواست سرور شما را نپذیرم چه خواهد شد ؟ پیک گفت آنوقت محمود غزنوی سرزمین شما را براستی از آن خود خواهد کرد .
ام رستم به پیک گفت : که پاسخ مرا همین گونه که می گویم به سرورتان بگویید : در عهد شوهرم همیشه می ترسیدم که محمود با سپاهش بیاید و کشور ما را نابود کند ولی امروز ترسم فرو ریخته است برای اینکه می بینم شخصی مانند محمود غزنوی که می گویند یک سلطانی باهوش و جوانمرد است برروی زنی شمشیر می کشد به سرورتان بگویید اگر میهنم مورد یورش قرار گیرد با شمشیر از او پذیرایی خواهم نمود اگر محمود را شکست دهم تاریخ خواهد نوشت که محمود غزنوی را زن جنگاور کشت و اگر کشته شوم باز تاریخ یک سخن خواهد گفت محمود غزنوی زنی را کشت .
پاسخ هوشمندانه بانو ام رستم ، سبب شد که محمود تا پایان زندگی خویش از لشکرکشی به ری خودداری کند . به سخن دانای ایرانی ارد بزرگ : "برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید ."
ام رستم پادشاه زن ایرانی هشتاد سال زندگی کرد و همواره مردمدار و نیکخو بود .

ارمز سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:08 ب.ظ

به نام خدا

پرنده و انسان

پرنده بر شانه های انسان نشست. انسان با تعجب رو به پرنده کرد و گفت: اما من درخت نیستم. تو نمی توانی روی شانه من آشیانه بسازی.

پرنده گفت: من فرق درخت ها و آدمها را خوب می دانم اما گاهی پرنده ها و آدمها را اشتباه می گیرم.

انسان خندید و به نظرش این خنده دارترین اشتباه ممکن بود.

پرنده گفت: راستی چرا پر زدن را کنار گذاشتی؟ انسان منظور پرنده را نفهمید اما باز هم خندید .

پرنده گفت: نمی دانی توی آسمان چقدر جای تو خالی است. انسان دیگر نخندید. انگار ته ته خاطراتش چیزی را به یاد آورد. چیزی که نمی دانست چیست. شاید یک اوج دوست داشتنی.



پرنده گفت: غیر از تو پرنده های دیگری را نیز می شناسم که پر زدن از یادشان رفته است.

درست است که پرواز برای یک پرنده ضرورت است اما اگر تمرین نکند فراموش می شود.



پرنده این را گفت و پر زد. انسان رد پرنده را دنبال کرد تا اینکه چشمش به یک آبی بزرگ افتاد و به یاد آورد روزی نام این آبی بزرگ بالای سرش آسمان بود و چیزی شبیه دلتنگی توی دلش موج زد.



آنوقت خدا بر شانه های کوچک انسان دست گذاشت و گفت: " یادت می آید؟ تو را با دو بال و دو پا آفریده بودم؟ زمین و آسمان هر دو برای تو بود. اما تو آسمان را ندیدی. راستی عزیزم بالهایت را کجا جا گذاشتی؟"

انسان دست بر شانه هایش گذاشت و جای خالی چیزی را احساس کرد. آنوقت رو به خدا کرد و گریست.



آشنا سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 ب.ظ

ایمان



راما کریشنا تعریف می کند که مردی می خواست از رودی بگذرد که استاد بیبهی شانا نزدیک شد ، نامی را بر روی کاغذ نوشت و آن را بر پشت مرد چسباند و گفت :
(( نگران نباش . ایمان تو کمکت می کند تا بر آب راه بروی . اما هر لحظه ایمانت را از دست بدهی ، غرق خواهی شد .))
مرد به بیبهی شانا اعتماد کرد و پایش را بر آب گذاشت و به راحتی پیش رفت . اما ناگهان هوس کرد ببیند که استاد بر کاغذی که به پشت او چسبانده چه نوشته است .
آن را برداشت و خواند : (( ایزد راما ، به این مرد کمک کن تا از رود بگذرد.))
مرد فکر کرد : همین ؟ این ایزد راما اصلا کی هست ؟
در همان لحظه ، شک در ذهنش جای گرفت ، در آب فرو رفت و غرق شد.

آشنا چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 ق.ظ

اگر خدا را باور داشته باشی 1 نقطه میزاری زیر باور و میشه یاور

امین پنج‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ب.ظ

سلام---آشنای عزیز ممنون از لطفتو و کاریکلماتورهای زیبات
ابتدا یک دوبیتی را به عنوان «دسر»، تقدیم میکنم

ز دست دیده و دل هردو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
خدایا دست کم لطفی بکن تا
بیفتد خدمتم در گشت ارشاد!
----------------------------------------
بر طبق کلام دین خدا بخشنده است
در جنت و در زمین خدا بخشنده است
هم توبه آدم شده رد، هم شیطان
حالا شما هی بگین خدا بخشنده است!
------------------------------------------------
من سگم! به شما چه مربوط است؟
(شنیده ام در مملکت های عربی آزادی است، اما اخیرا سگ ها را می گیرند ها!)
یا شما سگ، به ما چه مربوط است؟!
یا نه، سگ مظهر وفاداری است
سگ به ما و شما چه مربوط است؟!
این که سگ ها به ما شرف دارند
این به من یا تو یا... چه مربوط است؟
به تیریج قبایتان برخورد؟
به شماها چرا؟ چه مربوط است؟!
پارس کردن تمام غیرت ما است
این به قلاده ها چه مربوط است؟
این که انسان و استخوان خواریم
به ژن و دی ان آ چه مربوط است؟
احسن الخالقین چه گافی شد
این به طفلک خدا چه مربوط است!

آشنا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ

سلام رحیمه جان
انسان از ریشه عربیه" نسی" میاد؛ به معنی فراموش کار
اما گاهی اوقات هرچی هم که خدا دست میذاره رو شونه هاش چیزی یادش نمیاد
چون نمی خواد که یادش بیاد!
امیدوارم که ما از اون دسته ای باشیم که وقتی فراموش کردیم یه روزی یادمون بیاد که دیر نشده باشه.



سلام به امین
خیلی جالب و قشنگ بود
ممنون

آشنا جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:05 ب.ظ

خدایا به خاطر تمام چیزهایی که دادی ، ندادی ، دادی پس گرفتی ، ندادی بعدا دادی ، ندادی بعدا میخوای بدی ، دادی بعدا میخوای پس بگیری ، داده بودی و پس گرفته بودی ، اگه بدی پس میگیری ، پس گرفتی بعدا میخوای بدی ، اگه میخواستی بدی و فکر کردم که دادی ولی ندادی شکر

آفرین

ارمز جمعه 25 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:59 ب.ظ

به نام خدا

سلام

جملاتی از دکتر وین دایر:

*دنیا مانند پژواک اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم منو بده...“
دنیا مانند پژواکی که از کوه برمی گردد، به تو خواهد گفت:

”سهم منو بده....“ و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی.
اما اگر به دنیا

بگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“ دنیا هم بتو خواهد گفت:

چه خدمتی برایتان انجام دهم؟ ...“


*هر کس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به کسی بزند، بیشترین زیان را خود از آن خود خواهد دید، چرا که هرکس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروای خودش مسؤول است


*به هر کاری که دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید، زیرا
این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.

*درستکارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند، حتی اگر
آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند

*تنها راه تغییر عادتها، تکرار رفتارهای تازه است

*عشقم نثار کسی است که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد. به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده‌است، کمی پول بیشتری می‌دهم. بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم.در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشیدن عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم بلکه سعی می‌کنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم.

آشنا شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:32 ب.ظ

شعر از خودم

آجر این خانه
گچ روی ایوان
فرش انداخته روی ایوان
وچراغ مهتابی که به چشم تر من می آید
همه را فهمیدم
و به دل سنگینم
همه را بوییدم
بعد از آن رقصیدم و از آن جام می گفته شده نوشیدم.
و صدای چه چه گنجشکها
که مرا به وصالی که تو در آن باشی می خواند
به دلم می گوید:
صبح شد، زندگی از سر گیر
که از این باغچه کوچک این خانه
به سرای مکتب عشق رسی
خاطراتش را پرواز دهی
و به عینه بینی
اثر مکتب و آن کودک را.

آشنا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:22 ب.ظ

فال نیک
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
(امین پور)

بانوی ایرانی دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ب.ظ http://www.sobhan88.blogfa.com

سلام
دانشکده شدنه شیمی تبریک
ظاهرا یه روزایی مهمون این دانشکده در کلاس ۲۰!هستیم
اما استاد یه سوال ببخشید ا اما من از کارم در یه گیت خیلی راضی نبودم
هرچند به هر صورت که خودتون صلاح دونستید بعنوان یکی از والدین و البته نقش سابقتون ـهمون افتخاری استادی شما برامن ـ منتظر شنیدن پیشنهاداتون هست

سلام
ممنون
ان شاالله به کلاس ۲۰ آمدید حضورا می گویم
باز هم ممنون

شمسی سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ

سلام
استاد واقعا دانشکده آماده شد؟
فقط کلاس ها یا آزمایشگاه ها هم هست؟

آشنا ببخشید که اینجا سوالم رو پرسیدم خواستم در ادامه کامنت بانوی ایرانی باشه!

سلام
اشتباه نکنید!
ارتقای گروه به دانشکده تصویب شد (که در سیستمهای ما مهمتر است!)
البته ساختمان نیز فعلا کلاسهایش آماده می شود و اتاق اساتیدش.

آشنا چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ق.ظ

حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !

پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود

آی...
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!

زیبای تمام نشدنی

بانوی ایرانی جمعه 1 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:20 ب.ظ http://www.sobhan88.blogfa.com



سلام.شهادت بنیان گذار چارچوب زیبای زندگی فعلی ـجدای میزان پایبندی مابه آن ـ تسلیت

تو این روز و در اوج دلتنگی شاید پیغام یه مهمونی
همگانی خوشایند باشه
زمان: سه شنبه ۹صبح ......دوشنبه بعد نماز مغرب و عشا

مکان:دانشگاه سمنان


نامم گم شد ....آرمان چرا؟!

چشمهای منتظر مادرم....پاسحی دارید!؟

سلام

تاریخهایی که ایشون داده مربوط به مراسم بزرگداشت و دفن شهید گمنام عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) است.

[ بدون نام ] جمعه 1 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:31 ب.ظ

صدای گریه می‏آید … صدای ضجه فرشتگان

بقیع، امشب دوباره، در خاک تو خورشیدی خواهد دمید و ستاره‏ای به آسمان خواهد شتافت.

شهادت امام صادق (ع)، مرد آسمانی مدینه، چشمه جود و سخاوت کوه حلم و بردباری، تجسم اخلاص و صبر و دریای عمیق علوم لدنی بر پیروان آن حضرت تسلیت باد.

امین سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام استاد و سلامی به صاحب کلبه

شکست آینه و شمعدان ترک برداشت
خبر چه بود که نصف جهان ترک برداشت

خبر رسید به تالار کاخ هشت بهشت
غرور آینه ها ناگهان ترک برداشت

خبر شبانه به بازار قیصریه رسید
شکوه و هیبت نقش جهان ترک برداشت

خبررسید هراسان به گوش مسجد شاه
صلات ظهر صدای اذان ترک برداشت

خبر چه بود که بغض غلیظ قلیان ها
شکست و خنده ی شاه جوان ترک برداشت

خبر دروغ نبود و درست بود و درشت
چنان که آینه ی آسمان ترک برداشت :

سی و سه پل وسط خاک ها و آجرها
به یاد تشنگی اصفهان ترک برداشت ....
-----------------
از زنده یاد"نجمه زارع

"تو نیستی و این در و دیوار هیچ وقت...
غیر از تو من به هیچ‌کس انگار هیچ وقت...

اینجا دلم گرفته و هی شور می‌زند
از خود مواظبت نکن و نگذار هیچ وقت...

اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمی‌شود اخبار هیچ وقت...

حیفند روزهای جوانی، نمی‌شوند
این روزها دو مرتبه تکرار هیچ وقت...

من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بوده‌ام برات سزاوار؟! هیچ وقت...

بگذار من شکسته شوم تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچ وقت...

سلام
ممنون امین

[ بدون نام ] چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ب.ظ

اى دختر و خواهر ولایت
آیینه مادر ولایت
بر ارض و سما ملیکه در قم
آرام دل امام هفتم
معصومه به کتیبه و به عصمت
افتاده به خاک پایت عفت
گفتند و شنیده اند ز آغاز
کز قم به جنان درى شود باز
حاجت نبود مرا برآن در
قم باشدم از بهشت بهتر
قم قبله خازن بهشت است
این جا سخن از بهشت، زشت است


میلاد حضرت معصومه و روز دختر مبارک.

ممنون خانم طالبی
بر شما وبر همه مبارک ان شاالله

ارمز پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:43 ب.ظ

به نام خدا

سلام

ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها/
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا

زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم/
زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا

زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد/
زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا

چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود/
چندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا

از بد پشیمان می‌شوی الله گویان می‌شوی/
آن دم تو را او می‌کشد تا وارهاند مر تو را

از جرم ترسان می‌شوی وز چاره پرسان می‌شوی/
آن لحظه ترساننده را با خود نمی‌بینی چرا

گر چشم تو بربست او چون مهره‌ای در دست او/
گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا

گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن/
گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی

این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان/
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب‌ها

چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان/
کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا ...

غزلیات شمس

سلام

آشنا شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام به استاد عزیز
سلام به همه دوستان

سلام به بانوی ایرانی
ممنون از حضورتان

سلام به امین
زیبا بود
ممنون


سلام رحیمه جان
خوش آمدی
غزلیات شمس هم که من خیلی دوست دارم
خودت میدونی

سلام

آشنا شنبه 16 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا
نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی‌اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند
در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی‌جیب خود نمی‌کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا


(شهریار)

حسین دهقان یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:29 ب.ظ

سلام به همه
سلام استاد
حالتون خوبه؟
تو این مدت اونقدر سرم شلوغ بود که کاملا از صندوقچه بی خبر بودم. ولی هنوز هم دلتنگ میشوم...

هنوز هم دلم تنگ میشود
برای روزهای رنگی آن دوره
برای شب های چراغانیش
برای دوستانی که دیدن نگاه گرمشان برایم آرزوست
و چه راحت از دستم رفت
روزهای گرم تابستانیش

به نام خدا
سلام حسین
وقتی یکرو بودن تو را (و اکثریت دانشجویان عزیز را)
با دورویی و چند رویی برخی لافزنان دروغگوی پر مدعا مقایسه می کنم
بیشتر معتقد می شوم
که بزرگی جنم می خواهد
غیرت می خواهد
و...
نان حلال.

ممنون
صندوقچه منتظر اصحابش می ماند
تا وقتی که هست
و هستند.

آشنا دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ب.ظ

سلام به آقای دهقان
خیلی خوش آمدید



شعری از قیصر امین پور


وقتی جهان
از ریشه ی جهنم
و آدم
از عدم
و سعی
از ریشه های یأس می آید
وقتی که یک تفاوت ساده
در حرف
کفتار را
به کفتر
تبدیل می کند
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
مثل نان
دل بست
نان را
از هر طرف بخوانی
نان است !





آشنا جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ب.ظ

خوشبختی یعنی آنقدر خداوند عزیزت کند که وجودت آرام بخش دیگران باشد

استاد یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ق.ظ

مرگ یعنی...
...پنهان شدن تو چهره دیگران

ارمز سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ق.ظ

به نام خدا

سلام

جبران خلیل جبران :
مرگ بر روی زمین برای فرزند خاک پایان راه است ،
اما کسی که آسمانی است ،
مرگ برایش آغاز کامیابی است ؛
بی تردید کامیابی از آن اوست .
اگر کسی در خیال خود سپیده دمان را در آغوش بگیرد ، جاودانه می شود .
کسی که شب درازش را به خواب رود ،
به یقین در دریای خوابی ژرف محو می شود .
کسی که در بیداری اش زمین را تنگ در آغوش می گیرد ،
تا به آخر بر روی زمین خواهد خزید .
و کسی که سبکبار و آسوده با مرگ مواجه شود ، از مرگی که به دریا می ماند ، با اطمینان عبور خواهد کرد ؛ گران جانان فرو میروند .

گندم چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ب.ظ

هر لحظه حرفی در ما زاده می شود.

هر لحظه دردی سر بر می دارد

و هر لحظه

نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می کند.

این ها بر سینه می ریزند و راه فراری نمی یابند.

مگر این قفس کوچک استخوانی
گنجایشش چه اندازه است؟


- از دفترهای سبز دکتر علی شریعتی-


سلام به استاد بزرگوارم و همه ی دوستانم. نبودنم رو به حساب بی وفایی نذارید. به یادتون هستم و برای همگی آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.

سلام
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد