به نام خدا سلام به همه خوبید انشالله؟؟؟ امیدوارم همیشه سالم و شاد و شنگول باشید
خانم شمسی ایول، واقعا که حرف دلمو زدین، البته واقعیت رو گفتین که:
من هروقت حس درس خوندن بهم دست میده،5 دقیقه دراز می کشم برطرف میشه
از اول ابتدایی تا آخرین روز دبیرستان ، همه معلمها و ناظم ها: " کلاس شما بدترین کلاسیه که تا حالا داشتم
چون قشنگ بودن خواستم دوباره خونده بشه
خانم رحیمی نژاد هیچ آداب و ترتیبی مجوی هرچه میخواهد دل تنگت بگو
البته چی بگمتون تعجبی بود نه سوالی
یا علی
سلام اتفاقا این جمله را من و خانمم هم خیلی خوشمان آمد.
رحیمی نژاد
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 ساعت 07:51 ق.ظ
به نام خدا سلام
طیبه جان خوبی؟ اولین کامنتت خیلی قشنگ بود و دومی هم. حکایت عجیبیست ... رفتار ما را خداونــــــــــد می بینـــــــد و می پوشــــــــــاند مردم نـــــــــمی بینند و فریــــــــــاد می زنند ! ممنون از کامنت های خیلی قشنگی که توی وبلاگ و کلبه می ذاری.
۱۳ گرامی این روزا به مرگ فکر می کنم! ممنون از مطالبتون. ؛آیت الله بروجردی و انیشتین؛خیلی برام جالب بود خیلی. راستش یه فکری توی سرم هست تردید داشتم اما الان مطمئن شدم می خوام چه کار کنم.بازم ممنون.
آقای صفردوست شما خوب هستید؟ خبر این که فردا آخرین امتحان ارشد رو می دم بعد یه سمینار و یه پایان نامه میمونه. شما کاری رو که شروع کرده بودید تمام کردید ؟
چه جالب استاد :-) خیلی قشنگه که با همسرتون گاهی وبلاگو میخونید. سلام مارو به همسر گرامیتون برسونید و خیلی از ایشون تشکر کنید. میدونیم در وقتی که برای ما می ذارید ایشون هم سهیم هستند.
انشاالله همه ی جوونا خوش بخت بشن و در کنارشون همسران شایسته داشته باشن.آمین
سلام
ممنون آره اوهم همه شما را می شناسه هرچند الآن وقتش کمتره
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد.
دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنند! مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند! زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی دست من میچکد! زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟ مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند...
گفته اند روزی یکی از مریدان بر شیخ وارد شدندی و وی را مشغول گشت و گذار اینترنت با Internet Explorer دیدندی، مرید گفت یا شیخ این چه سر است که از Firefox یا Chrome استفاده نمی کنندی؟ لااقل از Opera یا Safari استفاده کنندی. شیخ که این پرسش مرید را شنفتندی با لپ تاپ خود بر فرق سر او کوبیدندی و پس از شنیدن صدای به او گفت: بـــــــُز! مگر نمی دانی که ریاضت کشیدن از عادات مردان خدا بودندی؟؟
این ویدیو در مورد بحث یک پسر مسلمان و یک دختر آمریکایی، در دانشگاه است.
رحیمی نژاد
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 ساعت 10:17 ب.ظ
به نام خدا سلام استاد سلام شازده کوچولوی عزیزم خوبی؟ شازده کوچولو گاهی باید نعمت هارو دید. درسته؟ به تازگیه همون پسر جوون. به داشته ها عادت کنی نداشته ها همش جلوی چشمات قرار می گیرن. اما وقتی هرروز از دیدن آسمون مثل همین پسر جوون ذوق کنی همیشه این قدر چیزای خوب پیدا میکنی که ازشون لذت ببری که به نداشته ها فرصت فکر کردن نداری. البته با توکل باید برای پیشرفت و کمال تلاش کرد اما با کمال آرامش بدون حرص و جوش خوردن. ممنون که سر میزنی مطلب می ذاری.ممنون
سلام به طیبه جان حال احوال؟خوبی؟ قشنگ بودندی:-):-) ساکت شدن دختر آمریکایی رو هم نگاه کردم. یاد دکتر مصدق افتادم . ممنون که سر میزنی و مطلب میذاری.ممنون
استاد سلام مجدد:-) استاد شما خوب هستید؟ خوش می گذره؟ هنوز دانشجوهایی مثل من بعد امتحان می آن بگن من می افتم شما هم بگید نه. کسی می افته که هیچی بلد نباشه؟:-) استاد نمره ی امتحان اولمو گرفتم ۱۹.۵ شدم. دومی رو خوب ندادم:-( من تازه می خوام کار پایان نامه ام رو شروع کنم تا الان آزمایشگاه نرفتم! یه بار کلی مقاله در آوردم و ۳ تا هم کامل ترجمه کردم بعد استاد موضوع رو عوض کرد(کار خیلی سختی بود . مطالب سنگین بودن). یه موضوع دیگه داد مقاله های اونو هم در آوردم. امروز رفتم به استاد نشون دادم.خوششون اومد گفتن خیلی خوبه. استاد پیرول می خوام پیدا نمی شه:-( نیم لیترش با بررسی های به عمل آمده یک میلیون می شود!!!!!:-) استاد به دوستشون زنگ زدن تا شاید بتونن برام جورش کنن. خدا کنه کارم جور در بیاد. حس خوبی دارم که می خوام یه کاری بکنم. از درس و کتاب خسته شدم. اما کمی استرس هم دارم. (یه کم از یه کم بیشتر:-)) دلم میخواد همه چیزو بلد باشم. راستش دلم نمی خواد پیش استاد کم بیارم:-):-)(در حد یه دانشجوی خوب می خوام باشم) چقدر حرف زدم:-) ببخشید.
ممنوووووووووووووووون:-)
سلام
سلام خدا را شکر فکر نمی کردم پیرول این فدر گرون باشه
اگر ماده ای خواستید که ما داشته باشیم در خدمتیم
ممنون
رحیمی نژاد
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 ساعت 10:26 ب.ظ
به نام خدا
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای که بر من و تو در اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوز عروس هزاردامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل بنال بلبل بی دل که جای فریادست
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
به نام خدای مهربان با سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان عزیزم حال و احوالتون چطوره؟ خوبید انشالله؟ با درس و مشق و امتحانا چه می کنید؟؟؟
خانم رحیمی نژاد به به٬ مبارک باشه البته فکر کنم منظورتون آخرین امتحان دوره ی ارشدتون بود و گرنه حالا حالا ماها باید امتحان بدیم دکترا در راه است انشالله
راستی ممنون از دعاتون واسه همسرم اولین امتحانش هم با استاده یادش بخیر استاد٬ آلی ۳ چه نمره ماکس شیرینی ازتون گرفتم بابتش کلی از سلمان دارابی کتک خوردم داخل پرانتز (کل امتحانای اون ترمم رو با حال مریضی دادم که ۳تاشو بالای ۱۸ شدم و یکیشو با ۹ افتادم-کلا ۴تا امتحان داشتم) فکرکنم تا حدودی دلیل کتک خوردنم رو متوجه شدین٬ درسته؟؟؟
دیگه وقته خوابمه٬ امروز تراکتوری کار کردم شب بخیر یا علی
شب به خیر!
رحیمی نژاد
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 ساعت 07:23 ق.ظ
به نام خدا سلام استاد خیلی خوشحال شدم :-)ممنون استاد.
سلام آقای صفردوست خوبید؟ نه . با این که بابام خیلی دوست داره ولی راضیش کردم دیگه فعلا دنبال درس نرم.فعلآنمی تونم:-(
خواهش میکنم.پس هنوز شروع نشده. انشاالله که تمام امتحان هارو خوب بدن. آقای صفر دوست کاش اون یکی رو هم قبول می شدید:-) منم تجزیه دستگاهی افتادم .خداییش درس شب امتحان نبود:-) ترم بعد ۱۷ شدم همون روز طیف هم داشتم اونم۱۷ شدم. ترم ها ی آخر انگار نمره ها بهتر می شن.
سلام خواهش می کنم.
رحیمی نژاد
پنجشنبه 15 دیماه سال 1390 ساعت 12:51 ب.ظ
به نام خدا سلام پیرول پیدا نشد:-( نمی دونم چی میشه! اگه موضوم دوباره عوض بشه دیوونه میشم! خسته شدم.می خوام تمام شه .تمام.به پسر عمه ام گفتم کرج بپرسه.خدا کنه ۵۰ -۱۰۰ سی سی پیدا کنه.کارم راه می افته.البته به گفته ی استاد .
سلام به بهترین استاد دنیا ممنون از تمام توجهات و حمایت هاتون.آدم به خودش افتخار میکنه چنین افرادی رو در اطراف و کنار خودش داره .و کسانی رو به عنوان استاد و یا دوست خطاب می کنه که شایسته ی این القاب هستند.
استاد با اجازه ی شما به کار کلبه داریم خاتمه می دم. دلم برای خیلی از چیزای وبلاگ تنگ خواهد شد. این سری آخر خیلی وبلاگ برام دلنشین بود بخاطر خانم طالبی و شمسی و شازده کوچولو. سه عزیزی که بدون این که منو خیلی بشناسن در حقم لطف و مهربانی کردند.
برای همه ی عزیزان آرزوی سلامتی و سربلندی دارم. حرف آخر هم طلب بخشش است.اگه جایی خوب حرف نزدم خوب ننوشتم اگه جایی دلی شکستم ببخشید.
به نام خدا سلام استاد سلام خانم رحیمی نژاد باز هم مثل همیشه دیر رسیدم. آخ دلم گرفت.کجا آخه؟ چرا اینقدر زود؟ باز هم برمی گردی؟ من منتظرما ! به شازده کوچولم سر بزنیا.
ای کاش وجودم در یک کاسه آب خلاصه میشد که آ ن را بدرقه ی راهت میکردم.
گرچه خانم رحیمی نژاد خداحافظی کردن ولی ما همچنان در این کلبه کامنت می گذاریم! ************************************* از این که نمیده... اینو بلدم ... صبح پا میشم میخونم اینو ... . . . . زمزمه های درونی در حال درس خوندن و رد کردن صفحات.....
****************************************** دو روز قبل امتحان : امروز رو استراحت مى کنم.از فردا بکوب شروع مى کنم به خر زدن ! یک روز قبل امتحان : ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﮐﻮﻭﻭ. . .ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ..چیزى نیس درسش آسوونه... شب امتحان : . واااى چقدر زیااااااده ..نمیرسم همش رو بخوووونم ... باید صبح پاشم بخووونم صبح امتحان: . واااااااااى..چر اااا من بیدااااااار نشدم..هیچى نخووووندم..هیچى بارم نیس ....خدایا خودت بخیریش کن این یکى رو قول میدم وااااسه بعدى خفن بخوووونم... بعد امتحان : . این یکى رو هم که ترررررر زدیم...حالا بریم امروز رو استراحت بکنیم یه ذره روووحیه ام عوض شه
کبوتر اولی : بق بق بقووو کبوتر دومی : بق بق بقووو؟؟؟؟ کبوتر اولی : پ ن پ قوقولی قوقو ****************************** روش های رفتن به خارج ! ۱_ با ماشین ۲_ با اتوبوس ۴_ با هواپیما ۵_ با قاچاق ۶- با فتوشاپ ! **************************** انکار نکنید همتون حداقل یه بار تو بچگی در یخچال رو آرم میبستین از لای درش به زور نیگا میکردین ببینین کی چراغش خاموش میشه! ********************************* مغز انسان پر کارترین جای بدنه اون همه ۲۴ ساعت روز و همه ۳۶۵ روز سال و کار میکنه کار اون از لحظه تولد آغاز میشه و فقط وقتی متوقف میشه که ما وارد سالن امتحانات میشیم!!!
شما یادتون نمیاد، تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم شما یادتون نمیاد، شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران ! شما یادتون نمیاد، قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم.. شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز. شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد. شما یادتون نمیاد، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه. شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.
شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی ! شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. شما یادتون نمیاد، سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه. شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.
شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن ! شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!! شما یادتون نمیاد، شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت. شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .
شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. شما یادتون نمیاد، دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟ شما یادتون نمیاد، ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه ! شما یادتون نمیاد، که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو ! شما یادتون نمیاد، پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم ! شما یادتون نمیاد، آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی ! شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن ! شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !
شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه ! شما یادتون نمیاد، انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه ! شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!! شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم ! شما یادتون نمیاد، گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !
شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد ! شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم. شما یادتون نمیاد، آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن! شما یادتون نمیاد، اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش.
شما یادتون نمیاد، …تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم! شما یادتون نمیاد، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره. شما یادتون نمیاد، انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام… شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر. شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم! شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..! شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد. شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی… شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمیزد. چه شیطونی هایی می کردیم یادش به خیر یاد کودکی…….و همه بچه های اون موقع…. یاد اون روزا بخیر
سلام سلام استاد حالتون خوبه؟ منم در عجبم و در عجب های دیگر ...
پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز دوست همبازی نشو بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم یا پدر اسطوره دنیای ما قهرمان باور زیبای ما قصه های هر شب مادربزرگ ماجرای بزبز قندی و گرگ غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت هر کسی رنگ خودش بی شیله بود ثروت هر بچه قدری تیله بود ای شریک نان و گردو و پنیر ! همکلاسی ! باز دستم را بگیر مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟ حال ما را از کسی پرسیده ای ؟ مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟ حسرت پرواز داری در قفس؟ می کشی مشکل در این دنیا نفس؟ سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟ رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟ رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟ آسمان باورت مهتابی است ؟ هرکجایی شعر باران را بخوان ساده باش و باز هم کودک بمان باز باران با ترانه ، گریه کن ! کودکی تو ، کودکانه گریه کن! ای رفیق روز های گرم و سرد سادگی هایم به سویم باز گرد!
سلام محسن عزیز سادگی در قلب ساده وجود دارد. کسانی که خود به راحتی زبان به تملق افراد می گشایند و با کمال وقاحت دیگران را متملق می نامند هرگز لذت رضایت را درک نخواهند کرد. لذت یکرنگی و سادگی و ... که بماند.
خبرگزاری شبستان: روزهای پایانی ماه صفر که ما عزای آل الله است به دلیل همزمانی با ایام رحلت رسول اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) قلوب مسلمین به ویژه شیعیان را در پایان دو ماه عزاداری برای سالار شهیدان غمبارتر از پیش می کند. اما همین ایام سراسر حزن و اندوه فرصتی است مناسب برای آنکه عظمت پیامبری مهرآفرین نه تنها از منظر مسلمانانی که به او و رسالتش ایمان آورده اند، بلکه از دریچه نگاه اندیشمندانی غیرمسلمان به بحث گذاشته شود.
لئون تولستوی: نویسنده و فیلسوف اخلاق گرای معروف روسیه که آموزه هایش سرمشق رهبران بزرگ سیاسی در جهان بوده است، در کتاب” اسلام و عرب” دکتر گوستاو لوبون صفحات 154 و 159، نظریه صائبی در مورد پیامبر اسلام (ص) دارد. وی که سرمشق افرادی همچون گاندی بوده، چنین می گوید: «شخص شخیص پیامبر اسلام سزاوار همه گونه احترام و اکرام می باشد. شریعت پیغمبر اسلام به علت توافق آن با عقل و حکمت در آینده عالمگیر خواهد شد.
گاندی: ماهاتما گاندی رهبر فقید هند در کتاب «هند جدید» در مورد شخصیت محمد(ص) میگوید: «جالب است بدانید که بهترین کسی که امروزه بدون هیچ چون و چرایی، در قلب میلیونها انسان جا گرفته، «محمد» است. از اینجا من متقاعد شدهام که این شمشیر نبود که در آن روزها مردم زیادی را تسلیم اسلام کرد. «محمد» سخت ساده زیست بود. مثل دیگر پیامبران متقی بود. به شدت امانتدار بود. از خودگذشتگی شدید نسبت به دوستان و پیروان، جسارت، بیباکی و توکل مطلق به خدا در رسالت شخصی، از ویژگیهای محمد(ص) بود. قبل از این ویژگیها او به هیچ وجه از شمشیر برای برداشتن سدهای جلوی راه خود استفاده نمیکرد».
لامارتین: «اگر بزرگی هدف، کم بودن ابزار و رسیدن به نتایج شگفتانگیز، سه محور سنجش هوش بشری باشد، چه کسی ادعای مقایسه بزرگ مردان تاریخ کنونی را با «محمد» دارد؟ نامآورترین مردمان فقط ارتش، قوانین و فرمانرواییها را ایجاد کردهاند. اگر نگوییم آنچه بنیاد نهادهاند، چیزی نیست، باید گفت: چیزی بیشتر از قدرت مادی که غالباً در چشم به هم زدنی فرو میپاشد، ایجاد نکردهاند. این مرد نه فقط ارتش ها، قوانین، فرمانروایی، مردمان و سلسلهها، بلکه میلیونها نفر؛ یعنی یک سوم از ساکنان این جهان و حتی بیشتر از آن را حرکت داد. او پرستشگاهها، خدایان، ادیان، عقاید، اندیشهها و نفوس را متحوّل کرد. صبر او در پیروزی، بلند همتی او که تماماً در جهت یک عقیده بود، نه نوعی تلاش برای فرمانروایی، نمازهای بینهایت او، زمزمههای سرّی او با خدا، مرگ او و پیروزی او بعد از مرگ، نشانه ایمانی راسخ است. محمد یک معلم مذهبی، یک مصلح اجتماعی، یک رهبر اخلاقی معنوی، تجسم بزرگ اجرایی کردن امور، دوستی با وفا، همنشینی زیبا، شوهری علاقهمند و پدری با محبت بود. همه را با هم داشت. مرد دیگری در تاریخ نیست که در هر کدام از این جنبههای مختلف زندگی، بر او برتری یابد یا با او برابری کند. فقط آن شخصیت نوعدوست بود که چنین کمالات باورنکردنی را در خود جمع کرده بود».
ویل دورانت: مورخ و نویسنده آمریکایی (1885-1981) که میلیونها نفر در جهان، آثار او را مطالعه می کنند، در رابطه با شخصیت بزرگ پیامبر بزرگوار اسلام چنین اظهارنظر می کند: اگر به میزان اثر این مرد بزرگ در مردم بسنجیم، باید بگوئیم که حضرت محمد (ص) از بزرگترین بزرگان تاریخ انسانی است. وی درصدد بود سطح معلومات و اخلاق قومی را که از فرط گرمای هوا و خشکی صحرا بتاریکی توحش افتاده بودند، اوج دهد در این زمینه توفیقی یافت که از توفیقات تمام مصلحان جهان بیشتر بود کمتر کسی را جز او می توان یافت که همه آرزوهای خود را در راه دین انجام داده باشد، زیرا به دین اعتقاد داشت. محمد (ص) از قبایل بت پرست و پراکنده در صحرا امتی واحد به وجود آورد. برتر و بالاتر از دین یهود و دین مسیح و دین قدیم عربستان آئینی ساده و دینی روشن و نیرومند با معنویاتی که اساس آن شجاعت و مناعت قومی بود پدید آورد، که در طی یک نسل در یکصد معرکه نظامی پیروز شد و در مدت یک قرن یک امپراتوری عظیم و پهناور بوجود آورد و در روزگار ما نیروی مهمی است که بر یک نیمه جهان نفوذ دارد.
کارل مارکس: بر ماست که آن مرد عرب را رسول آسمان بر زمین بدانیم جملات کارل مارکس دانشمند آلمانی در مورد پیامبر اسلام قابل تأمل است. وی از مردان سیاست، فلسفه اجتماعی و نویسنده بیانیه کمونیستی است. در کتاب خود به نام «زندگی» میگوید: به درستی که آن مرد عرب اشتباهات مسیحیت و یهودیت را درک کرد و با همتی که عاری از خطر نبود در میان اقوام بتپرست قیام نمود و آنان را به توحید دعوت فرمود و جاودانی روح را در نهاد آنها کاشت. سزاوار نیست که تنها در شمار مردان بزرگ تاریخ به شمار آید، بلکه بر ماست تا به پیامبری او اعتراف نموده و او را رسول آسمان بر زمین بدانیم.
جواهر لعل نهرو: محمد(ص) عزت و مناعت را برای امت خویش مهیا ساخت. جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند در کتاب خود «نگرشی بر تاریخ جهان» چنین میگوید: محمد(ص) برای نشر رسالت خود شتاب نداشت بلکه مدتی در سکوت زندگی کرد. مایه شگفتی و اعتماد هموطنان خود واقع شد تا آنجا که او را امین لقب دادند او به خود و پیامبری خود باور داشت و با این اعتماد و ایمان، وسایل اقتدار، عزت و مناعت را برای امت خویش مهیا ساخت و آنها را از مردمانی ساکن صحرا به سرورانی مبدل کرد که نصف جهان شناختهشده زمان خود را فتح کردند.
گوته: محمد(ص)، چشمهای جوشان گوته بزرگترین شاعر آلمان است. او در مقدمه خود بر کتاب «محمدیات» نوشته دیسون آلمانی که نویسنده شهیر عمر ابوالنصر آن را از زبان فرانسه به عربی برگرداند، تحت عنوان سرود محمد (ص) یا فیض اسلام میگوید: «به چشمه کوه که پریشان، مملو و صاف است نگاه بینداز، مانند شعاع درخشندهای (گوهری) در بالای ابرها، ملائکه خیر آن را در گهوارهاش در روزی که میان شکافهای سنگها لانه گرفتهاند، رضاع کردهاند. به درستی که آن سخاوتمندانه و پاک از ابر جریان مییابد، آنگاه شاد و خوشحال شدیدتر میشود. در گردنههای صعبالعبور حرکت میکند، انواع بیشماری از سنگهای سر راه خود را از جا میکند. در سر راه خود خواهران چشمههای پر آب را که خود مانند یک مرشد امینی آنها را همراه میبرد و اما در گشادگی، ریاحین در پای آن فیضان میکنند و چمنزارها از نفسهای آن زنده میشوند و وادی سایهدار آن را بر نمیگردانند و نه ریاحین که طوقی بر ساقهای آنند و سعی در جدا کردن و سرگردان ساختن آن را به لحاظ فتنهانگیزی میکنند...؛ تا آنجا که میگوید: و این آستینهای طبیعت بخشنده است که بدان یاری میبخشند آنگاه در مسیر حرکت خود از کنار شهرها اسامی آنها را جایزه میدهد و در مقدم آن شهرهایی به وجود میآیند متوقف نمیشوند و همواره بانگ برمیآورد و به پیش میرود، هیچ توقفدهندهای آن را متوقف نمیسازد و در پشت خود پراکندگیها و کاخها را نتیجه فراوانی گیاه و سبزه و تولید باقی میگذارد و آن خود محمدبن عبدالله(ص) است.»
هارون در کمال قدرت وسطوت و در عین کبر و نخوت با جمعى به حج آمده بود. در طواف بیت ملخى را لگد مال کرد در حالى که حکمش را نمىدانست.
شنید فضیل عیاض در مسجدالحرام است. جهت یافتن حکم مسأله مأمون را نزد وى فرستاد تا او را به حضورش بیاورد. مأمون نزد فضیل آمد و پس از سلام گفت: خلیفه سلام دارد و مىگوید چند لحظه نزد ما بیا، فضیل جواب مأمون را نداد، مأمون بازگشت و گفت: مرا نزد کسى فرستادى که تو را به حساب نمىآورد!
هارون با غصب و خشم حرکت کرد، در حالى که اطرافیانش به وحشت افتادند. چون به فضیل رسید گفت: اى فضیل! واجب است نزد ما آیى و حقّ ما را بشناسى، آخر ما حاکم شماییم! من در حال احرام و طواف ملخى را لگد کردهام، حکمش چیست؟ فضیل بلندبلند گریه کرد و گفت: چه چوپانى هستى که از گوسپند مسأله مىپرسى! بر چوپان واجب است محلّ گوسپندان را امن کند، غذاى نیکو فراهم آورد، آب شیرین بدهد، تو که از یک مسأله دین عاجزى، چه چوپانى هستى واین گله را کجا مىبرى؟!
استاد حلقه آویزش کنیم؟!!! شوخی کردم استاد متنبه شده است؟ اگر آره برای من کافی است و فکر می کنم برای شما هم کافی باشد. اگر نشده است فکر می کنم که نیاز به گوشمالی داشته باشد. نه؟!!!:-))))
سلام سلمان چه خوبه که همه جا را چک می کنی.
نه! ولی ببین چه خوبه که مدارک حفظ شوند. نهایتا ... حضوری بهت می گم.
به نام خدا
سلام به همه
خوبید انشالله؟؟؟
امیدوارم همیشه سالم و شاد و شنگول باشید
خانم شمسی
ایول، واقعا که حرف دلمو زدین، البته واقعیت رو گفتین که:
من هروقت حس درس خوندن بهم دست میده،5 دقیقه دراز می کشم برطرف میشه
از اول ابتدایی تا آخرین روز دبیرستان ، همه معلمها و ناظم ها:
" کلاس شما بدترین کلاسیه که تا حالا داشتم
چون قشنگ بودن خواستم دوباره خونده بشه
خانم رحیمی نژاد
هیچ آداب و ترتیبی مجوی
هرچه میخواهد دل تنگت بگو
البته چی بگمتون تعجبی بود نه سوالی
یا علی
سلام
اتفاقا این جمله را من و خانمم هم خیلی خوشمان آمد.
به نام خدا
سلام
طیبه جان خوبی؟
اولین کامنتت خیلی قشنگ بود و دومی هم.
حکایت عجیبیست ...
رفتار ما را
خداونــــــــــد می بینـــــــد و می پوشــــــــــاند
مردم نـــــــــمی بینند و فریــــــــــاد می زنند !
ممنون از کامنت های خیلی قشنگی که توی وبلاگ و کلبه می ذاری.
۱۳ گرامی این روزا به مرگ فکر می کنم!
ممنون از مطالبتون.
؛آیت الله بروجردی و انیشتین؛خیلی برام جالب بود خیلی.
راستش یه فکری توی سرم هست تردید داشتم اما الان مطمئن شدم می خوام چه کار کنم.بازم ممنون.
آقای صفردوست شما خوب هستید؟
خبر این که فردا آخرین امتحان ارشد رو می دم بعد یه سمینار و یه پایان نامه میمونه.
شما کاری رو که شروع کرده بودید تمام کردید ؟
چه جالب استاد :-) خیلی قشنگه که با همسرتون گاهی وبلاگو میخونید. سلام مارو به همسر گرامیتون برسونید و خیلی از ایشون تشکر کنید. میدونیم در وقتی که برای ما می ذارید ایشون هم سهیم هستند.
انشاالله همه ی جوونا خوش بخت بشن و در کنارشون همسران شایسته داشته باشن.آمین
سلام
ممنون
آره اوهم همه شما را می شناسه
هرچند الآن وقتش کمتره
آمین
به نام خدا
سلام استاد عزیز
خواهش می کنم.از افتخارت این کمترین است که شاگرد شما بودم
سلام ۱۳ عزیز
شما لطف داری
سلام و خدا قوت به استاد گرامی و دوست عزیزم.
برای همتون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم .
همین.
در پناه حق
سلام تی ان تی عزیز
___████__████_███
__███____████__███
__███_███___██__██
__███__███████___███
___███_████████_████
███_██_███████__████
_███_____████__████
__██████_____█████
___███████__█████
______████ _██
______________██
_______________█
_████_________█
__█████_______█
___████________█
____█████______█
_________█______█
_____███_█_█__█
____█████__█_█
___██████___█_____█████
____████____█___███_█████
_____██____█__██____██████
______█___█_██_______████
_________███__________██
_________██____________█
_________█
________█
به نام خدا
سلام به استاد
سلام به تی ان تی مهربونم. خوبی؟ ممنون که سر میزنی خیلی خیلی خیلی خوشحال می شم اسمتو می بینم.
سلام
به نام خدا
سلام
شازده کوچولو از گل نازت ممنون.
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد.
دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنند! مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند!
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی دست من میچکد!
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟
مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند...
گفته اند روزی یکی از مریدان بر شیخ وارد شدندی و وی را مشغول گشت و گذار اینترنت با Internet Explorer دیدندی، مرید گفت یا شیخ این چه سر است که از Firefox یا Chrome استفاده نمی کنندی؟
لااقل از Opera یا Safari استفاده کنندی. شیخ که این پرسش مرید را شنفتندی با لپ تاپ خود بر فرق سر او کوبیدندی و پس از شنیدن صدای به او گفت: بـــــــُز! مگر نمی دانی که ریاضت کشیدن از عادات مردان خدا بودندی؟؟
قشنگ بودندی
ساکت شدن دختر آمریکایی توسط پسر مسلمان:
http://www.aparat.com/v/3faa8eb91e804ab6e3d74a5385614a6d94104
این ویدیو در مورد بحث یک پسر مسلمان و یک دختر آمریکایی، در دانشگاه است.
به نام خدا
سلام استاد
سلام شازده کوچولوی عزیزم
خوبی؟
شازده کوچولو گاهی باید نعمت هارو دید. درسته؟ به تازگیه همون پسر جوون. به داشته ها عادت کنی نداشته ها همش جلوی چشمات قرار می گیرن. اما وقتی هرروز از دیدن آسمون مثل همین پسر جوون ذوق کنی همیشه این قدر چیزای خوب پیدا میکنی که ازشون لذت ببری که به نداشته ها فرصت فکر کردن نداری. البته با توکل باید برای پیشرفت و کمال تلاش کرد اما با کمال آرامش بدون حرص و جوش خوردن.
ممنون که سر میزنی مطلب می ذاری.ممنون
سلام به طیبه جان
حال احوال؟خوبی؟
قشنگ بودندی:-):-)
ساکت شدن دختر آمریکایی رو هم نگاه کردم.
یاد دکتر مصدق افتادم .
ممنون که سر میزنی و مطلب میذاری.ممنون
استاد سلام مجدد:-)
استاد شما خوب هستید؟
خوش می گذره؟
هنوز دانشجوهایی مثل من بعد امتحان می آن بگن من می افتم شما هم بگید نه. کسی می افته که هیچی بلد نباشه؟:-)
استاد نمره ی امتحان اولمو گرفتم ۱۹.۵ شدم. دومی رو خوب ندادم:-(
من تازه می خوام کار پایان نامه ام رو شروع کنم تا الان آزمایشگاه نرفتم! یه بار کلی مقاله در آوردم و ۳ تا هم کامل ترجمه کردم بعد استاد موضوع رو عوض کرد(کار خیلی سختی بود . مطالب سنگین بودن). یه موضوع دیگه داد مقاله های اونو هم در آوردم. امروز رفتم به استاد نشون دادم.خوششون اومد گفتن خیلی خوبه.
استاد پیرول می خوام پیدا نمی شه:-(
نیم لیترش با بررسی های به عمل آمده یک میلیون می شود!!!!!:-)
استاد به دوستشون زنگ زدن تا شاید بتونن برام جورش کنن. خدا کنه کارم جور در بیاد.
حس خوبی دارم که می خوام یه کاری بکنم. از درس و کتاب خسته شدم. اما کمی استرس هم دارم. (یه کم از یه کم بیشتر:-)) دلم میخواد همه چیزو بلد باشم. راستش دلم نمی خواد پیش استاد کم بیارم:-):-)(در حد یه دانشجوی خوب می خوام باشم)
چقدر حرف زدم:-) ببخشید.
ممنوووووووووووووووون:-)
سلام
سلام خدا را شکر
فکر نمی کردم پیرول این فدر گرون باشه
اگر ماده ای خواستید که ما داشته باشیم در خدمتیم
ممنون
به نام خدا
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
به نام خدای مهربان
با سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان عزیزم
حال و احوالتون چطوره؟
خوبید انشالله؟
با درس و مشق و امتحانا چه می کنید؟؟؟
خانم رحیمی نژاد
به به٬ مبارک باشه
البته فکر کنم منظورتون آخرین امتحان دوره ی ارشدتون بود و گرنه حالا حالا ماها باید امتحان بدیم
دکترا در راه است
انشالله
راستی ممنون از دعاتون واسه همسرم
اولین امتحانش هم با استاده
یادش بخیر استاد٬ آلی ۳ چه نمره ماکس شیرینی ازتون گرفتم
بابتش کلی از سلمان دارابی کتک خوردم
داخل پرانتز (کل امتحانای اون ترمم رو با حال مریضی دادم که ۳تاشو بالای ۱۸ شدم و یکیشو با ۹ افتادم-کلا ۴تا امتحان داشتم)
فکرکنم تا حدودی دلیل کتک خوردنم رو متوجه شدین٬ درسته؟؟؟
دیگه وقته خوابمه٬ امروز تراکتوری کار کردم
شب بخیر
یا علی
شب به خیر!
به نام خدا
سلام استاد
خیلی خوشحال شدم :-)ممنون استاد.
سلام آقای صفردوست
خوبید؟
نه . با این که بابام خیلی دوست داره ولی راضیش کردم دیگه فعلا دنبال درس نرم.فعلآنمی تونم:-(
خواهش میکنم.پس هنوز شروع نشده. انشاالله که تمام امتحان هارو خوب بدن.
آقای صفر دوست کاش اون یکی رو هم قبول می شدید:-)
منم تجزیه دستگاهی افتادم .خداییش درس شب امتحان نبود:-)
ترم بعد ۱۷ شدم همون روز طیف هم داشتم اونم۱۷ شدم.
ترم ها ی آخر انگار نمره ها بهتر می شن.
سلام خواهش می کنم.
به نام خدا
سلام
پیرول پیدا نشد:-(
نمی دونم چی میشه! اگه موضوم دوباره عوض بشه دیوونه میشم! خسته شدم.می خوام تمام شه .تمام.به پسر عمه ام گفتم کرج بپرسه.خدا کنه ۵۰ -۱۰۰ سی سی پیدا کنه.کارم راه می افته.البته به گفته ی استاد .
سلام
لطفا کسی اگه خبری از پیرول داره اطلاع بده.
ممنون
حالت چشم دانشجو
هنگام درس دادن استاد سر کلاس :
(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)
وقتی استاد خبر امتحان رو میده :
(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)
... ...
موقع امتحان:
(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)
وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:
(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)
وقتی که نمره ها رو میزنن :
(͡๏̯͡๏)(͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)
به نام خدا
سلام به همه ی بزرگواران
سلام به بهترین استاد دنیا
ممنون از تمام توجهات و حمایت هاتون.آدم به خودش افتخار میکنه چنین افرادی رو در اطراف و کنار خودش داره .و کسانی رو به عنوان استاد و یا دوست خطاب می کنه که شایسته ی این القاب هستند.
استاد با اجازه ی شما به کار کلبه داریم خاتمه می دم.
دلم برای خیلی از چیزای وبلاگ تنگ خواهد شد.
این سری آخر خیلی وبلاگ برام دلنشین بود بخاطر خانم طالبی و شمسی و شازده کوچولو. سه عزیزی که بدون این که منو خیلی بشناسن در حقم لطف و مهربانی کردند.
برای همه ی عزیزان آرزوی سلامتی و سربلندی دارم.
حرف آخر هم طلب بخشش است.اگه جایی خوب حرف نزدم خوب ننوشتم اگه جایی دلی شکستم ببخشید.
خداحافظ
خستگی تون در رفت باز بیایید
صندوقچه منتظر اصحابش می ماند.
سلام استاد
سلام به همگی
مخصوصا خانم رحیمی نژاد
تبریک میگم انشالله موفق باشید
در پناه حق
سلام
به نام خدا
سلام استاد
سلام خانم رحیمی نژاد
باز هم مثل همیشه دیر رسیدم.
آخ دلم گرفت.کجا آخه؟
چرا اینقدر زود؟ باز هم برمی گردی؟ من منتظرما ! به شازده کوچولم سر بزنیا.
ای کاش وجودم در یک کاسه آب خلاصه میشد که آ ن را بدرقه ی راهت میکردم.
خدانگهدارت . موفق باشی . به امید دیدار.
سلام
به نام خدای بزرگ
سلام به همه اهالی صندوقچه
سلام به استاد عزیزم
و سلام به خداحافظی های مکرر کلبه ی حقیقت
انشالله یه روزی واسه همیشه با این خداحافظی ها، خداحافظی میکنیم و شاهد حضور پر رنگ و مداومشون باشیم
راستی اونایی که بهشون دسترسی داشتم (یعنی به دانشگاه دسترسی داشتن) پیرول تو دست و بالشون نبود
حتی استادم هم نداشت
یا علی
سلام
گرچه خانم رحیمی نژاد خداحافظی کردن ولی ما همچنان در این کلبه کامنت می گذاریم!
*************************************
از این که نمیده...
اینو بلدم ...
صبح پا میشم میخونم اینو ... . . . .
زمزمه های درونی در حال درس خوندن و رد کردن صفحات.....
******************************************
دو روز قبل امتحان : امروز رو استراحت مى کنم.از فردا بکوب شروع مى کنم به خر زدن !
یک روز قبل امتحان : ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﮐﻮﻭﻭ. . .ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ..چیزى نیس درسش آسوونه...
شب امتحان : . واااى چقدر زیااااااده ..نمیرسم همش رو بخوووونم ... باید صبح پاشم بخووونم
صبح امتحان: . واااااااااى..چر اااا من بیدااااااار نشدم..هیچى نخووووندم..هیچى بارم نیس ....خدایا خودت بخیریش کن این یکى رو قول میدم وااااسه بعدى خفن بخوووونم...
بعد امتحان : . این یکى رو هم که ترررررر زدیم...حالا بریم امروز رو استراحت بکنیم یه ذره روووحیه ام عوض شه
ممنون
کبوتر اولی : بق بق بقووو
کبوتر دومی : بق بق بقووو؟؟؟؟
کبوتر اولی : پ ن پ قوقولی قوقو
******************************
روش های رفتن به خارج ! ۱_ با ماشین ۲_ با اتوبوس ۴_ با هواپیما ۵_ با قاچاق ۶- با فتوشاپ !
****************************
انکار نکنید
همتون حداقل یه بار تو بچگی در یخچال رو آرم میبستین
از لای درش به زور نیگا میکردین ببینین کی چراغش خاموش میشه!
*********************************
مغز انسان پر کارترین جای بدنه اون همه ۲۴ ساعت روز و همه ۳۶۵ روز سال و کار میکنه کار اون از لحظه تولد آغاز میشه و فقط وقتی متوقف میشه که ما وارد سالن امتحانات میشیم!!!
ممنون
به نام خدا
سلام به نیروی کمکی صاحب کلبه
خانم شمسی
مطالب جالب آوردین
درست مصادف با شب امتحان بچه ها و گذشته ی خودم
مخصوصا آخریه
خدا قوت
انشالله مسبب بازگشت مجدد خانم رحیمی نژاد بشین
یا علی
هنگام درس دادن استاد سر کلاس :
(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)
وقتی استاد خبر امتحان رو میده :
(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)
... ...
موقع امتحان:
(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)
وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:
(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)
وقتی که نمره ها رو میزنن :
(͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)
شما یادتون نمیاد، تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن… آب بخوریم
شما یادتون نمیاد، شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت ۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !
شما یادتون نمیاد، قبل از شروع برنامه یه مجری میومد اولش شعر می خوند بعد هم برنامه ها رو پشت سر هم اعلام می کرد…آخرشم می گفت شما رو به دیدن برنامه ی فلان دعوت می کنم..
شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.
شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ
شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد.
شما یادتون نمیاد، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه.
شما یادتون نمیاد، کاغذ باطله و نون خشکه میدادیم به نمکی ، نمک بهمون میداد بعدش هم نمک ید دار اومد که پیشرفت کرده بود نمک ید دار میداد، تابستونها هم دمپایی پاره میگرفت جوجه های رنگی میداد.
شما یادتون نمیاد، خانواده آقای هاشمی رو که میخواستن از نیشابور برن کازرون، تو کتاب تعلیمات اجتماعی ! شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم.
شما یادتون نمیاد، سریال آیینه ، دو قسمتی بود اول زن و شوهر ها بد بودند و خیلی دعوا میکردند بعد قسمت دوم : زندگی شیرین می شود بود و همه قربون صدقه هم می رفتند. یه قسمتی بود که زن و شوهر ازدواج کرده بودند همه براشون ساعت دیواری اورده بودند. بعد قسمت زندگی شیرین میشود جواد خدایاری و مهین شهابی برای زوج جوان چایی و قند و شکر بردند همه از حسن سلیقه این دو نفر انگشت به دهان موندند و ما باید نتیجه میگرفتیم که چایی بهترین هدیه عروسی می تونه باشه.
شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم.
شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن !
شما یادتون نمیاد، اون قایق ها رو که توش نفت میریختیم و با یه تیکه پنبه براش فتیله درست میکردیم و بعد روشنش میکردیم و میگذاشتیمش تو حوض. بعدش هم پت پت صدا میکرد و حرکت میکرد و ما هم کلی خر کیف میشدیم..!!!
شما یادتون نمیاد، شیشه های همه خونه ها چسب ضربدری داشت.
شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون .
شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود.
شما یادتون نمیاد، دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟
شما یادتون نمیاد، ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه !
شما یادتون نمیاد، که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو !
شما یادتون نمیاد، پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد !
شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم !
شما یادتون نمیاد، آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی !
شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن !
شما یادتون نمیاد، یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم !
شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه !
شما یادتون نمیاد، انگشتر فیروزه، خدا کنه بسوزه !
شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم رو در مینوشتن: آمدیم نبودید!!
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم !
شما یادتون نمیاد، گل گل گل اومد کدوم گل؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه. کدوم کدوم شاپرک؟؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده، میره و برمیگرده.. شاپرک خسته میشه… بالهاشو زود میبنده… روی گلها میشینه… شعر میخونه، میخنده !
شما یادتون نمیاد، اون مسلسل های پلاستیکی سیاه رو که وقتی ماشه اش رو میکشیدی ترررررررررررررترررررررررر ررر صدا میداد !
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم می خواستیم بریم حموم باید یک ساعت قبل بخاری تو حموم روشن میکردیم.
شما یادتون نمیاد، آسیاب بشین میشینم، آسیاب پاشو پامیشم، آسیاب بچرخ میچرخم، آسیاب پاشو،پا نمیشم؛ جوون ننه جون، پا نمیشم؛… جوونه قفل چمدون،پامیشم..آسیاب تند ترش کن، تندتر تندترش کن!
شما یادتون نمیاد، اونجا که الان برج میلاد ساختن، جمعه ها موتورهای کراس میومدن تمرین و نمایش. عشقمون این بود که بریم اونا رو ببینیم. راستی چی شدن اینا
شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش.
شما یادتون نمیاد، …تا پلیس میدیدم صدای ضبط ماشین رو کم میکردیم!
شما یادتون نمیاد، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره.
شما یادتون نمیاد، انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم: بر پاااا….بر جاااا…. کی غایبه؟ مرجاااان…دروغ نگو من اینجااام…
شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر.
شما یادتون نمیاد، توی سریال در پناه تو وقتی بابای مریم سیلی آبداری زد به رامین چقدر خوشحال شدیم!
شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..!
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم معلم بهداشت یه ساعتایی می اومد با مدادامون لای موهامونو نگاه می کرد.
شما یادتون نمیاد، این آواز مُد شده بود پسرا تو کوچه میخوندن: آآآآآی نسیم سحری صبر کن، مارا با خود ببر از کوچه ها،آآآی…
شما یادتون نمیاد، مراد برقی عاشق محبوبه بود، وقتی سریال مراد برقی شروع میشد پرنده تو خیابونها پر نمیزد.
چه شیطونی هایی می کردیم یادش به خیر یاد کودکی…….و همه بچه های اون موقع…. یاد اون روزا بخیر
یادش بخیر................ ):
ممنون
وقتی شیطان شیطانکها را دم تیغ می فرستد صدای خنده خدا را می شنوم.
من در عجبم چرا برخی از این شهر به قول خودشان خراب شده دل نمی کنند؟!
سلام
سلام استاد
حالتون خوبه؟
منم در عجبم و در عجب های دیگر ...
پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن
پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز دوست همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ ماجرای بزبز قندی و گرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت
هر کسی رنگ خودش بی شیله بود ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر ! همکلاسی ! باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
حال ما را از کسی پرسیده ای ؟ مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
حسرت پرواز داری در قفس؟ می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟ رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟ آسمان باورت مهتابی است ؟
هرکجایی شعر باران را بخوان ساده باش و باز هم کودک بمان
باز باران با ترانه ، گریه کن ! کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
ای رفیق روز های گرم و سرد سادگی هایم به سویم باز گرد!
سلام محسن عزیز
سادگی در قلب ساده وجود دارد. کسانی که خود به راحتی زبان به تملق افراد می گشایند و با کمال وقاحت دیگران را متملق می نامند هرگز لذت رضایت را درک نخواهند کرد.
لذت یکرنگی و سادگی و ... که بماند.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
بفرمایید امضا!!!
http://dararezoyeshahadat.blogfa.com/
پ.ن.
1-اهمیت موضوع رو دوستان واقفند
2-در اطلاع رسانی سهیم باشیم
3-ببخشید بی اجازه از فضای کلبه شما استفاده کردم برای اطلاع رسانی.
یاحق
سلام خانم زارعی
به نام خدا
سلام بر تمامی عزیزان
این ایام رو خدمت شما تسلیت عرض می کنم
چند تا سوال داشتم وممنون میشم اگر کمکم کنید
۱:رتبه قبولی برای ارشد در رشته های آلی و تجزیه برای دانشگاه سمنان چند است؟؟
۲: میشه درصد های دروس رو هم برای قبولی در این رشته ها بگین؟
البته میدونم پاسخ گویی به صورت کاملا دقیق امکان پذیر نیست(در هر دو سوال) ولی لطفا حدودا بگین
با تشکر
به نام خدا
رسول خدا (ص) در قاب نگاه اندیشمندان جهان
خبرگزاری شبستان: روزهای پایانی ماه صفر که ما عزای آل الله است به دلیل همزمانی با ایام رحلت رسول اکرم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) قلوب مسلمین به ویژه شیعیان را در پایان دو ماه عزاداری برای سالار شهیدان غمبارتر از پیش می کند. اما همین ایام سراسر حزن و اندوه فرصتی است مناسب برای آنکه عظمت پیامبری مهرآفرین نه تنها از منظر مسلمانانی که به او و رسالتش ایمان آورده اند، بلکه از دریچه نگاه اندیشمندانی غیرمسلمان به بحث گذاشته شود.
لئون تولستوی:
نویسنده و فیلسوف اخلاق گرای معروف روسیه که آموزه هایش سرمشق رهبران بزرگ سیاسی در جهان بوده است، در کتاب” اسلام و عرب” دکتر گوستاو لوبون صفحات 154 و 159، نظریه صائبی در مورد پیامبر اسلام (ص) دارد.
وی که سرمشق افرادی همچون گاندی بوده، چنین می گوید: «شخص شخیص پیامبر اسلام سزاوار همه گونه احترام و اکرام می باشد. شریعت پیغمبر اسلام به علت توافق آن با عقل و حکمت در آینده عالمگیر خواهد شد.
گاندی:
ماهاتما گاندی رهبر فقید هند در کتاب «هند جدید» در مورد شخصیت محمد(ص) میگوید:
«جالب است بدانید که بهترین کسی که امروزه بدون هیچ چون و چرایی، در قلب میلیونها انسان جا گرفته، «محمد» است. از اینجا من متقاعد شدهام که این شمشیر نبود که در آن روزها مردم زیادی را تسلیم اسلام کرد. «محمد» سخت ساده زیست بود. مثل دیگر پیامبران متقی بود. به شدت امانتدار بود. از خودگذشتگی شدید نسبت به دوستان و پیروان، جسارت، بیباکی و توکل مطلق به خدا در رسالت شخصی، از ویژگیهای محمد(ص) بود. قبل از این ویژگیها او به هیچ وجه از شمشیر برای برداشتن سدهای جلوی راه خود استفاده نمیکرد».
لامارتین:
«اگر بزرگی هدف، کم بودن ابزار و رسیدن به نتایج شگفتانگیز، سه محور سنجش هوش بشری باشد، چه کسی ادعای مقایسه بزرگ مردان تاریخ کنونی را با «محمد» دارد؟ نامآورترین مردمان فقط ارتش، قوانین و فرمانرواییها را ایجاد کردهاند. اگر نگوییم آنچه بنیاد نهادهاند، چیزی نیست، باید گفت: چیزی بیشتر از قدرت مادی که غالباً در چشم به هم زدنی فرو میپاشد، ایجاد نکردهاند.
این مرد نه فقط ارتش ها، قوانین، فرمانروایی، مردمان و سلسلهها، بلکه میلیونها نفر؛ یعنی یک سوم از ساکنان این جهان و حتی بیشتر از آن را حرکت داد. او پرستشگاهها، خدایان، ادیان، عقاید، اندیشهها و نفوس را متحوّل کرد. صبر او در پیروزی، بلند همتی او که تماماً در جهت یک عقیده بود، نه نوعی تلاش برای فرمانروایی، نمازهای بینهایت او، زمزمههای سرّی او با خدا، مرگ او و پیروزی او بعد از مرگ، نشانه ایمانی راسخ است. محمد یک معلم مذهبی، یک مصلح اجتماعی، یک رهبر اخلاقی معنوی، تجسم بزرگ اجرایی کردن امور، دوستی با وفا، همنشینی زیبا، شوهری علاقهمند و پدری با محبت بود. همه را با هم داشت. مرد دیگری در تاریخ نیست که در هر کدام از این جنبههای مختلف زندگی، بر او برتری یابد یا با او برابری کند. فقط آن شخصیت نوعدوست بود که چنین کمالات باورنکردنی را در خود جمع کرده بود».
ویل دورانت:
مورخ و نویسنده آمریکایی (1885-1981) که میلیونها نفر در جهان، آثار او را مطالعه می کنند، در رابطه با شخصیت بزرگ پیامبر بزرگوار اسلام چنین اظهارنظر می کند: اگر به میزان اثر این مرد بزرگ در مردم بسنجیم، باید بگوئیم که حضرت محمد (ص) از بزرگترین بزرگان تاریخ انسانی است. وی درصدد بود سطح معلومات و اخلاق قومی را که از فرط گرمای هوا و خشکی صحرا بتاریکی توحش افتاده بودند، اوج دهد در این زمینه توفیقی یافت که از توفیقات تمام مصلحان جهان بیشتر بود کمتر کسی را جز او می توان یافت که همه آرزوهای خود را در راه دین انجام داده باشد، زیرا به دین اعتقاد داشت. محمد (ص) از قبایل بت پرست و پراکنده در صحرا امتی واحد به وجود آورد. برتر و بالاتر از دین یهود و دین مسیح و دین قدیم عربستان آئینی ساده و دینی روشن و نیرومند با معنویاتی که اساس آن شجاعت و مناعت قومی بود پدید آورد، که در طی یک نسل در یکصد معرکه نظامی پیروز شد و در مدت یک قرن یک امپراتوری عظیم و پهناور بوجود آورد و در روزگار ما نیروی مهمی است که بر یک نیمه جهان نفوذ دارد.
کارل مارکس:
بر ماست که آن مرد عرب را رسول آسمان بر زمین بدانیم
جملات کارل مارکس دانشمند آلمانی در مورد پیامبر اسلام قابل تأمل است. وی از مردان سیاست، فلسفه اجتماعی و نویسنده بیانیه کمونیستی است. در کتاب خود به نام «زندگی» میگوید: به درستی که آن مرد عرب اشتباهات مسیحیت و یهودیت را درک کرد و با همتی که عاری از خطر نبود در میان اقوام بتپرست قیام نمود و آنان را به توحید دعوت فرمود و جاودانی روح را در نهاد آنها کاشت. سزاوار نیست که تنها در شمار مردان بزرگ تاریخ به شمار آید، بلکه بر ماست تا به پیامبری او اعتراف نموده و او را رسول آسمان بر زمین بدانیم.
جواهر لعل نهرو:
محمد(ص) عزت و مناعت را برای امت خویش مهیا ساخت.
جواهر لعل نهرو نخست وزیر هند در کتاب خود «نگرشی بر تاریخ جهان» چنین میگوید: محمد(ص) برای نشر رسالت خود شتاب نداشت بلکه مدتی در سکوت زندگی کرد. مایه شگفتی و اعتماد هموطنان خود واقع شد تا آنجا که او را امین لقب دادند او به خود و پیامبری خود باور داشت و با این اعتماد و ایمان، وسایل اقتدار، عزت و مناعت را برای امت خویش مهیا ساخت و آنها را از مردمانی ساکن صحرا به سرورانی مبدل کرد که نصف جهان شناختهشده زمان خود را فتح کردند.
گوته:
محمد(ص)، چشمهای جوشان
گوته بزرگترین شاعر آلمان است. او در مقدمه خود بر کتاب «محمدیات» نوشته دیسون آلمانی که نویسنده شهیر عمر ابوالنصر آن را از زبان فرانسه به عربی برگرداند، تحت عنوان سرود محمد (ص) یا فیض اسلام میگوید:
«به چشمه کوه که پریشان، مملو و صاف است نگاه بینداز، مانند شعاع درخشندهای (گوهری) در بالای ابرها، ملائکه خیر آن را در گهوارهاش در روزی که میان شکافهای سنگها لانه گرفتهاند، رضاع کردهاند. به درستی که آن سخاوتمندانه و پاک از ابر جریان مییابد، آنگاه شاد و خوشحال شدیدتر میشود.
در گردنههای صعبالعبور حرکت میکند، انواع بیشماری از سنگهای سر راه خود را از جا میکند. در سر راه خود خواهران چشمههای پر آب را که خود مانند یک مرشد امینی آنها را همراه میبرد و اما در گشادگی، ریاحین در پای آن فیضان میکنند و چمنزارها از نفسهای آن زنده میشوند و وادی سایهدار آن را بر نمیگردانند و نه ریاحین که طوقی بر ساقهای آنند و سعی در جدا کردن و سرگردان ساختن آن را به لحاظ فتنهانگیزی میکنند...؛ تا آنجا که میگوید: و این آستینهای طبیعت بخشنده است که بدان یاری میبخشند آنگاه در مسیر حرکت خود از کنار شهرها اسامی آنها را جایزه میدهد و در مقدم آن شهرهایی به وجود میآیند متوقف نمیشوند و همواره بانگ برمیآورد و به پیش میرود، هیچ توقفدهندهای آن را متوقف نمیسازد و در پشت خود پراکندگیها و کاخها را نتیجه فراوانی گیاه و سبزه و تولید باقی میگذارد و آن خود محمدبن عبدالله(ص) است.»
سلام استاد عزیزم و سلام دوستان
هوا گرفته بود،باران می بارید...
کودکی آهسته زمزمه کرد:
« خدایا گریه نکن، همه چی درست می شه! »
سلام امین با وفا
امین با صفا
همه چی درست می شه
ان شاالله
به نام خدا
سلام استاد
سلام به اهالی صندوقچه
نهال ِ عمر ِ تو ای دوست همیشه رعنا باد
بهار حــُسن ِ تو بی آفت از خزان ها باد
هماره شمع وجود ِ تو روشنایی بخش
همیشه روشنیت گرم و محفل آراباد
تولدتون مبارک استاد.
سلام
ممنون
سلام استاد
سلام به همه
استاد دوست دارم!
مخلثم
سلام جوون رعنا
ما حم مخلسیم!
به نام خدا
خوشبختی ما در سه جمله است
تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا
ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم
حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا
دکتر شریعتی
به نام خدا
داستانى عجیب از فضیل و هارون
هارون در کمال قدرت وسطوت و در عین کبر و نخوت با جمعى به حج آمده بود. در طواف بیت ملخى را لگد مال کرد در حالى که حکمش را نمىدانست.
شنید فضیل عیاض در مسجدالحرام است. جهت یافتن حکم مسأله مأمون را نزد وى فرستاد تا او را به حضورش بیاورد. مأمون نزد فضیل آمد و پس از سلام گفت: خلیفه سلام دارد و مىگوید چند لحظه نزد ما بیا، فضیل جواب مأمون را نداد، مأمون بازگشت و گفت: مرا نزد کسى فرستادى که تو را به حساب نمىآورد!
هارون با غصب و خشم حرکت کرد، در حالى که اطرافیانش به وحشت افتادند. چون به فضیل رسید گفت: اى فضیل! واجب است نزد ما آیى و حقّ ما را بشناسى، آخر ما حاکم شماییم! من در حال احرام و طواف ملخى را لگد کردهام، حکمش چیست؟ فضیل بلندبلند گریه کرد و گفت: چه چوپانى هستى که از گوسپند مسأله مىپرسى! بر چوپان واجب است محلّ گوسپندان را امن کند، غذاى نیکو فراهم آورد، آب شیرین بدهد، تو که از یک مسأله دین عاجزى، چه چوپانى هستى واین گله را کجا مىبرى؟!
پایگاه عرفان
زیبا بود.
سلمان سلام
الآن سوابق را ورق می زدم:
مچ بنده پیدا شد!!
فکر می کنی چه کارش کنم؟!
غضنفر تو ژاپن راننده ی تاکسی میشه... هرکی براش دست بلند میکنه میگه شوخی نکن دیگه... تورو الان رسوندم..!
به نام خدا
سلام استاد
به به به
بسیار خوب
استاد حلقه آویزش کنیم؟!!!
شوخی کردم
استاد متنبه شده است؟
اگر آره برای من کافی است و فکر می کنم برای شما هم کافی باشد.
اگر نشده است فکر می کنم که نیاز به گوشمالی داشته باشد. نه؟!!!:-))))
سلام سلمان
چه خوبه که همه جا را چک می کنی.
نه! ولی ببین چه خوبه که مدارک حفظ شوند.
نهایتا ...
حضوری بهت می گم.
استاد سلام.خوب هستید؟ به ماهم سر بزنید خوشحال میشیم.
سلام
خدا را شکر
چشم.
سلام برسانید.
به نام خدا
سلام به همگی
استاد و سلمان عزیز هم باز حرفای سیکوریتشون گل کرد
خواستم اعلام موجودیت کنم
همین
یا علی!!!
سلام
حاضر.
نه تورا هم در جریان می گذارم. ان شاالله
سلام
سلام استاد ما هم کنجکاو شدیم!؟!
سلام مرتضی
کم پیدایی؟
سلام محسن
مرتضی در صندوقچه ۲۰۱۲ است!
لینکش در سمت راست همبن جا هست.
کنجکاوی زیاد خوب نیست (!) اما تو وقتی دیدمت بگو مطالب را برایت کمی بشکافم تا برخی مسایل را بیشتر ببینی!
ممنون
به نام خدا
سلام و صد سلام
خانم رحیمی نژاد کیف حالک؟
انشالله استاد
انشالله
فکر کنم منظور محسن خارج از محیط وبلاگ باشه
همین که زنده هستیم جای شکرش باقیه
محسن عزیز
از الان پولاتو جمع کن
صندوقچه 2012 منتظرت هستم
حتما بیا
یا علی
سلام
حیا دارند
این پیام و پایینی مربوط به مانیفست بود اشتباهی این جا ثبت شد! حتما حکمتی دارد!
بر مبنای تصوراتشان حکم صادر نمی کنند هر چند تصوراتشان قریب به واقعیت باشد
به نام خدا
سلام
آقای صفردوست ممنون.
شما و خانواده ی محترم خوب هستید؟
سلام
استاد این اولین کامنت دوران ... را میذارم در حالیکه همیشه انشالله قدردادن همه راهنمایی ها و عنایاتتون هستم
به خانواده محترم سلام برسونید
انتخابات خوبی در پیش باشه ایشالا براهمه
به نام خدا
سلام
به به!
این لطف شماست. ممنون لطفا در ستون سمت راست روی صندوقچه ۲۰۱۲ کلیک کنید.
ممنون
سلام استاد
کلیک کردم چه طور ؟
سلام
خوب میرسید به صندوقچه ۲۰۱۲
صندوقچه جدید!
ممنون
سلام ۱۳ عزیز
نمی دانم چرا پیغامت تایید نشد!
حذف شد!!!
ده توصیه از یک انسان افسرده:
) مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه، اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.
۲) دنبال پول دویدن بی فایده است، چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو.
۳) عاشق شدن بی فایده است، چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو.
۴) ازدواج کردن بی فایده است، چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی دیر.
۵) بچه دار شدن بی فایده است، چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.
۶) پیک نیک رفتن بی فایده است، چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.
۷) رفاقت با دیگران بی فایده است، چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.
۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است، چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن.
۹) انقلاب کردن بی فایده است، چون یا شکست میخوری و دشمن اعدامت میکنه یا پیروز میشی و دوست اعدامت میکنه.
۱۰) ایمیل فرستادن بی فایده است، چون یا خوب مینویسی که مطلبتو به اسم خودشون میفرستن و حرص میخوری یا بد مینویسی که مطلبتو نمیخونن و حرص میخوری
به به سرکار مستطاب بوی فیروزه!
رسیدن به خیر!
دوستانتان را دریابید!