اون کلبه رو می خوام کاریکلماتور یا همون مینیمال باشد--- اسمش را با اجازتون دوست دارم این باشه :؛لطفاْ گوسفند نباشیم؛---در راستای این کلبه وبلاگی هم درست خواهم کرد که این مینیمالها رو با عکسهایی همراه کنم -- باز هم ممنون----
چشم امین عزیز. فقط ما را فراموش نکن!!!
من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که قبل از هر فریاد بلندی لازم است
سلام استاد
ویژگی های اسیدی و بازی و...سیب زمینی رو می خواستم
سلام
معما است؟!
سلام بر استاد و دوستان عزیز
خانم قاسمی از لطفتون ممنونم --- مرتضی جان ایول داری
وقی خانم ؛بانوی ایرانی؛ میگه ویژگی های اسیدی و بازی یاد کنفرانس استاد میفتم در مورد نسبیت اسیدیته از دیدگاه شیمی آلی که خدایی تا آخرش نفهمیدم چی اسید چی باز و چقدر اسید و چقدر بازه اما به دلیل ارائه زیباشون خوب کف زدم.
دود --فقط نامهای مختلفی دارد و گر نه سیگار تو خانه های خرمشهر هر دو به آسمان رفتند و هر دو المان آوارگیند
سلام
اگه واقعا هیچی نفهمیدی ارائه فایده ای نداشته.
اما اگه فهمیدی که هیچی نمی دونی خیلی فهمیدی!
گربه پر توقع دوست داره موش به خودش سس گوجه فرنگی بزنه...
امین عزیز سلام
چرا آی پی عوض کردی؟ مگر نمی دانی به خاطر لافزنان ریاکار که حتی عنوان جعل می کنند دقت بیشتری بر روی نظرات می کنم؟ می خواهی اذیتم کنی؟
صفر را نبند---به بیرون زنگ نمی زنم از تو چه پنهان از درون زنگ زدم.....
زیبا بود
خواب دیده ام مرده ام
آآآآی انسانهایی که فردا مرا سر دست میگیرید
امروز دستم را بگیرید...
سلام استاد ببخشید vpn روشن بود---- دیگه تکرار نمیشه
<در کاسه کنار تخت / دندان مصنوعی پدر خنده می کند / غیر از پدر تمام اهل خانه می گریند - / دکتر/ ! یعنی پدر...؟- / ! با اجازه بزرگترها ... بعله>!!
سلام امین
زیبا بود و پر احساس
حدا همه پدران را نگاه دارد الهی آمین
مرا به ذهنت نه/به دلت بسپار؛/من از گم شدن در جاهای شلوغ میترسم.
---------------
تو احتمالاْ از من دور می شوی اما کوچک،هرگز!
بگذار بگویند چیزی از پرسپکتیو نمیدانم.
من پریشانم خانه را گم کرده ام ---- من پری که نه گریانم شانه را گم کرده ام
مگر باران با تو چه نسبتی دارد که با شکست بغض تو گونه های من تر شد.
استاد وقتی زیاد کامنت میذارم می خوام بگم حالم خوب نیست خدایا کمک
می رسی ناگهان شبیه برف تا بگویمت سَ…رفته ای بغض می کنند در گلوی من سه حرف / لام تا کام حرفی نزدم
سلام امین
حول حالنا ...
دخترک واکسی کنار پیاده رو داشت مرد می شد ----یاد نگرفته بود پا در کفش بزرگترها کند اما دستانش
من تعجب می کنم-چطور روز روشن-دو ئیدروژن-با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند-وآب ازآب تکان نمی خورد!
-----------------
پزشکان اصطلاحاتی دارند/که ما نمی فهمیم/ما دردهای داریم-که آنها نمی فهمند/نفهمی بد دردی است/خوش به حال دامپزشکان!
سلام استاد وقت بخیر --- متکلم وحده بودنم مرا تلخ می کند
دوست ندارم با سکوت سرگرم گفتگوی یکطرفه شوم ممنون میشوم کمکم کنید
خدا را شکر در خانه ما، کسی بیکار نیست
یکی فرم پر میکند، یکی احکام میخواند
یکی به سرعت پیر میشود
و آن یکی مدام نق میزند:
مردهشور ریختت را ببرد
چرا از خرمشهر، سالم برگشتی؟
سلام امین
استفاده می کنیم. فراوان
من مطلبم نمی آید!!!
من تعجب می کنم/به گزارش خبرگزاری پارس/میراث فرهنگی به وزارت نیرو پیوست/بانک پاسارگاد- شعبه تخت جمشید/وام ازدواج می دهد/استخر,نام سابق دشت مرغان است/به همت کارشناسان داخلی/مقبره کوروش به جکوزی مجهز می شود
شعار هفته: آب آبادانی ست – نیست !
بیا کشک بسابیم ما که ما نه اشتهای شوکران سقراط داریم
نه طاقت میخ و صلیب مسیح راه را اشتباه آمده ایم بهتر است بجای کشف حقیقت برگردیم و کشکمان را بسابیم!
به قول گل آقا: بسابیم!
پسرم دلم به شیشه شکستنت خوش است عزیز // من نمی توانم ببینم شیشه تو را شکسته است/
به نام خدا
سلام امین جووووووووووووون
چطوری جیگر؟
چند وقت پیش فلشی که با هم رفتیم خریدیم به ملکوت اعلی پیوست
یادش بخیر یادته رفتیم حوالی خیابون یاسر با هم خریدیمش و بعدش منو بردی دمه خونه ی مجتبی بمانادی و چندتا چیز میز واسم ریخت
چون عجله داشتم همینجوری انداختم توی جیب شلوارم و روی موتور که بودم دست کردم توی جیبش یه چیزی بردارم که افتاد وسط خیابون و یه ماشین از روش رد شد و به N تیکه تبدیل شد
راستی کلاغه یه خبرایی آورده
این ور هم یه خبرایی هست
کلا خبر تو خبره
خدارو شکر
بابا می نی مال!!!
•کسی که حق دیگران را بخورد با هیچ رژیمی لاغر نمی شود .
•بازی دزد و پلیس قدیمی شده ، حالا نوبت بازی دزد و دزدتر است .
•مدیران نالایق ، هنگام تعدیل نیرو ، کارمند لایق را اخراج می کنند .
•تعدیل نیرو ، بهانه ایست برای اخراج مدیران آینده.
تلخ است
سلام استاد ----- سلام مرتضی جان به کلاغه سلام برسون --- جنس خبرهای من مثل خبرهای تو غلیظ نیست عزیز درست مثل پاندول ساعت مرددم و پاهایم بر سر دو راهی ها اختلاف عقیده دارند اما الخیر فی ما وقع --- خدا رو شکر
خانم طالبی زیبا بود به خصوص بازی دزد و دزدترش ---
از وقتی دستم رو می شورم بی پولی بهم رو کرده
سمفونی صدای پای آمدنت با صدای قلب من یانی را حیرت زده کرده است....
سلام
هم زیستی مسالمت آمیز یعنی ماست مالی عقاید
---------------
خدا هم صبوری می کند با من ---- تقدیر من دیر تقش در می آید --- آنقدر دیر که می ترسم این صبوری ها طرفه خاکی بر سرم کند
ای دوست نمی دانم
نمی دانم سبزی چه کسی را پاک می کنی اما من کشک خودم رو می سابم
اگر ذهن خالی، مثل شکم خالی سر و صدا می کرد، انسان ها همیشه به دنبال دانش بودند...
یا چنان نمای که هستی ، یا چنان باش که می نمایی .
کوتاهترین داستان ترسناک جهان
آخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند!!؟
گاه یک لبخند ، یک جمله کوتاه ، یک خط و یا یک نگاه می تواند بهترین هدیه باشد .
"دالی"
به یاد زمان جنگ
می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم
زیبا بود.
استاد و دوستان سلام
آشنا و خانم شمسی ممنونم - لطف کردید ---
برای اینکه آینده ام را خراب کنید حالم را نگیرید...
برای آب خنک خوردن احتیاج به زندان رفتن نیست -- در یخچال رو باز کن
سلام
همیشه برای خودکشی زود است کمی صبر کنید شاهد اوضاع بدتر هم خواهید بود.
مدادی که کلفت بنویسه سرشو می تراشن
گر قلوه سنگ های ته جوی نبود ، ترنّم زیبای آب را چگونه می شنیدیم و اگر سختیها ی زندگی نبود ، چگونه خوبیهای آنرا حس می کردیم
آموخته ام که ...
وقتی به هیچ طریقی نمی توانم به شخصی کمک کنم ، می توانم برای او دعا کنم.
سلام استاد و دوستان
آشنا واقعا قشنگ بود --- خانم مزدارانی ممنون -- مرتضی جان دست درد نکنه
دوستم ساخت و ساز کرد ساخت و باخت
من ساخت و پاخت کردم ساخت و ساز یعنی این
-----
گوش کن ---- ورم بعضی شکمها فریاد می زندد تورم همیشه بدنیست
سلام امین
سلام
-کفش نوزاد تقریبا نو برای فروش-
این کوتاه ترین داستان جهان بود اثر ارنست همینگوی....
همین
قشنگ بود.
خواب دیدم آنها گقتند صدای گاو تقلید کنیم ما گاو نبودیم ولی مااا کردیم
دارم به این فکر می کنم زمانی که نگاه کثیف تر می شود
شلوار لی کثیف خوشرنگ تر می شود
و پول عزیز و فرهنگ تر می شود
آن زمان شلوار تو از دل تو تنگ تر می شود.
چی شد!
چه چشمکی میزند رگهایمان به این دکتر که هوای طبیعت خودش دواست باور کن
بی تو مهتاب شبی باز از آن
شاعر از کوچه مهتاب گذشت/لیک شعری نسرود/نه که معشوقه نداشت/نه که سرگشته نبود/سالها بود دگر کوچه مهتاب خیابان شده بود.
و چطور عوض کنیم حال ملتی را
که گدایی را قناعت و بی عرضگی را صبر می نامند
و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خدا می نامند.
و چه داستان مسخره ایست شنیدن این داستان که گرگ و گوسفند در جنگل بر سر شام با هم همفکری می کنند و این یعنی دموکراسی ---- دارم به این نتیجه می رسم در جوامع امروزی کاپیتالیسم بر دموکراسی ارجح است.
خدا آن حس زیبایی است که در تاریکی صحرا،یکی همچون نسیم دشت میگوید:
"کنارت هستم ای تنها" و دل آرام می گیرد.
سکانس اول : مشغول ” بادبادک بازی “بودم که صدای دختر بچه ای توجه ام را جلبید … ” دست فروشی ” بود که ماموران شهرداری فقط به جرم دست فروشی به دنبال اش می دویدند … دلم سوخت …
سکانس دوم : مشغول وب گردی بودم … ” فردا ” را دیدم … همان پارک ، اما با دخترکانی مبتذل و محرک! این بار مامور شهرداری ندیدم که دنبال شان بدود … و باز هم دلم سوخت …
شنیدیم در پارک آب و آتش -- جشن شهرداری برگزار شد تا انسانیت به لجن کشیده شود شواهدش در تمام صفحات اینترنت و فیس بوک موجوده
البته ظاهرا خودجوش(!) بوده و شهرداری برگزار نکرده.
من --- حرفهای بودار --- کی زده ام --- زد چه صیغه ایست؟
حرفهای معصومم دهان به دهان که می چرخند بو دار می شوند ---- شاید چون خیلی ها مواک نمی زنند
هنوز در فکر اینم کدام خوشبخت تریم؟....
......قالی قبل از تولد خود را به دار آویخته بود
نوک قلمم از پاچه خواری چرب است ---- تمیزش نکنم دیگر نمی نویسد
خربزه گران است /فکر نان باش /خربزه آب است .... نه /فکر آب باش/نان گران است .... نه/فکر ... تو چرا فکر می کنی ؟
اگر آدم ها می دانستند که چقدر محدود در کنار هم زندگی می کنند، همدیگر را نامحدود دوست می داشتند.
هر چقدر هم هویج می خورم باز هم چشم دیدن آدم بی معرفت رو ندارم.
آفرین امین آفرین
آنها که لاف معرفت هم می زنند...
خدایا می دونم دوستم داری ولی نظر خانواده ام شرطه