کلبه کاریکلماتور امین

اون کلبه رو می خوام کاریکلماتور یا همون مینیمال باشد--- اسمش را با اجازتون دوست دارم این باشه :؛لطفاْ گوسفند نباشیم؛---در راستای این کلبه وبلاگی هم درست خواهم کرد که این مینیمالها رو با عکسهایی همراه کنم -- باز هم ممنون----

 

  

 

چشم امین عزیز. فقط ما را فراموش نکن!!!

نظرات 209 + ارسال نظر
رحیمی نژاد یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:34 ب.ظ

به نام خدا
سلام
دوست داشتم اولین کسی باشم که نظرم در صفحه ی ۵ نمایش داده می شه:-)
خوب حالا نظری ندارم چه کنم؟؟!!:-)
دوتا سمینار کلاسی دادم برای دومی خیلی سختی کشیدم دو هفته ی تمام سرش وقت گذاشتم همش زبان اصلی بود.
ولی فکر کنم استاد خیلی خوشش اومد:-) یه عالمه عکس گذاشته بودم:-) شنبه یک شنبه هم باید سمینار یک واحده رو به استاد نشون بدم. اما اصلآ دیگه دلم نمی خواد پشت کامپیوتر بشینم بازم یه عالمه ترجمه دارم!:-(
من همیشه از درس می نالم:-) داداشم میگه : اعظم منم ارشد گرفتم اصلآ شما فهمیدید من کی درس خوندم کی امتحان دادم کی دفاع کردم؟!
خداییش راست میگه :-)
مامانم میگه اعظم تو امتحان داری ما همه تنمون می لرزه تا تو امتحانات تموم بشه اما مهدی اذیت نمی کنه:-)
بابام خیلی جالبه:-)گاهی میاد کنارم میشینه و کار کردن منو نگاه میکنه و گاهی نکاتی رو بهم میگه که از خطر نجاتم میده:-)
چقدر خانوادمو دوست دارم. امروز تنها بودم مهدی هم تنها بود زن داداشم هم رفته بود سر کار. یه شربت درست کردم رفتم بالا پیشش. خورد و گفت خیلی چسبید اعظم:-) خودشیرینی دیگه:-)آبجی ها هم که کشته مرده ی این جور کارا هستن:-)
داداش بزرگ داشتن خیلی عالیه. مهدی همش بهم میگه اعظم رشته ات خطرناکه مواظب خودت باش. طفلک تا از آزمایشگاه میگم سریع شروع میکنه به سفارش کردن!
خوب برم به زن داداشم بگم حاضر شه منو مامانو زن داداشم بریم برا نماز.
یا حق.

سلام
ممنون
ان شاالله جمعتون همیشه گرم باشه و گرمتر هم بشه.

استاد یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:45 ب.ظ

به نام خدا
امین عزیز سلام
چون خودت خواستی فعلا برات کلبه نمی سازم ولی قول بده بعد از استراحت باز بیایی.
از خانم رحیمی نژاد هم ممنونم که واقعا حواسش به همه جا هست.

رحیمی نژاد چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ

به نام خدا
سلام
ممنون استاد.انشاالله
خواهش میکنم استاد اما فهمیدم کلبه ی قبلی دوری و دوستی هم ۲۰۲ تا نظر داره.نشد اولی باشم:-)
انشاالله آقای ابراهیمیان هم باشند ما دلمون برای دوستان صندوقچه ای تنگ می شود. همین که هر چند وقتی یه بار تشریف می آرن هم خوبه حداقل از حالشون با خبر می شیم. انشاالله با کلبه ی جدید بیشتر ببینیمشان.
راستی استاد کلبه ی منم داره میشه ۲۰۰ تا فکر کنم کوتاهیه کلبه های قبلی رو جبران کرد:-)
استاد امتحانام شروع شده لطفآ کلبه ای برام نسازید.تا بعد از امتحان ها. ببخشید. ممنونم استاد.

سلام
ان شاالله
شما نباشید هم هستید.
چشم.

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:33 ب.ظ

به نام خدا
سلام
از نفرین مظلوم بپرهیز زیرا وی به دعا حق خویش را از خدا
می خواهد و خدا حق را از حق دار دریغ نمی دارد .
کنز العمال ، ج 3 ، ص 507، ح (7650)

سلام
آفرین
خدا یه داد ما برسد از ظلمهایی که به طور عام می کنیم و به طور خاص ظلمهایی که به افرادی می کنیم که غیر از خدا پناهی ندارند!

امین یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:19 ب.ظ

سلام استاد --- چه جمله زیبایی "شما نباشید هم هستید" دلنشین بود
سلام خانم رحیمی ن‍‍ژاد
عرض ارادت خدمت استاد بهتر از گلم
و اما بعد فقر دهان کفش را هم باز میکند من چرا ساکتم نمی دانم...
خوب شاید بهتر باشه بقیه کامنتهام را مهمان کلبه دوستان باشم
با اجازه ....

سلام امین عزیز
هر جور راحتی
نباشی هم هستی.

امین یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ب.ظ

راستی یاد آقاسی افتاد خدایش بیامرزد یه سوال :اون آقایی که کفش پاره به پا داشت و شبها رد می شد از کوچه ما کوله به دوش کو؟

رفت و از دست ما راحت شد.

امین سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ

سلام استاد
استاد ببخشید یه خواهش می خوام یه شرکت ثبت کنم جهت تهیه و تامین مواد شیمیایی و وسایل آزمایشگاهی البته به اسم آبجیم باید ۵ تا اسم ترکیبی بدم به ثبت اسناد هر کدوم از اسمها ۳ کلمه باید داشته باشن مثلاْ (سمن طب آزما) که یکی از کلماتش سمنان یا قومس یا سمن باشه اومدم از شما مشورت بگیرم --خوب کی از شما بهتر استاد شیمیست ادیب .... لطف می کنید منو راهنمایی کنید--پیشاپیش ممنونم
-----------------
راستی خبر دار شدم
یازدهمین نمایشگاه بین المللی رنگ، رزین، پوششهای صنعتی و کامپوزیت
زمان: 10 – 7 دی ماه 1390
مکان: محل دائمی نمایشگاه های بین المللی تهران

دوستانم که سال قبل شرکت کرده بودن خیلی تعریف می کردن گفتم خبر بدم

سلام امین عزیز
آفرین
چشم فکر می کنم همین جا می نویسم.

موفق باشی

امین چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:36 ب.ظ

سلام استاد
از لطفیتون ممنونم --- ایشا... جبران کنیم.

خدا می خندد / به عقب که نگاه می کنم خدا را می بینم / پرگارش اختلال حواس پیدا کرده / مغز سر آدمها را بیضی می کشد و بعد /اصلاْ چه فرقی می کند دایره یا بیضی / آدمها زیادند و سر این آدمی زیادی/این را خدا می گفت / و آدم بعد از مدتها پاچه خواری در حالیکه با دستمالی نوک قلمی را تمیز می کرد که از پاچه خواری چرب شده بود و دیگر نمی نوشت /تخم کفتر می خورد و به حرف می افتد / که آی خدا -- آی زندگی شیرینی تو دلم را زد / حق با توست /و بشر دیگر ساکت است /در سکوتی سرد به فکر سر پل خر بگیریست که کدام خوشبخت ترند:آری // قالی قبل از تولد خود را به دار آویخته بود // وخدا می خندد

سلام امین عزیز
هنوز که کاری نکرده ام.

آشنا شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:50 ب.ظ

اشک ریای زاهدان ریخت به خانه ی خدا

قحبه به مسجد افکند طفل حرام زاده را

عالی است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد