کلبه دوری و دوستی-۳ (خانمها طالبی-شمسی-ماهور)

به نام خدا 

سلام 

من از این سه دوست ممنونم که با این که دیگر با من درس ندارند و وبلاگ خوبی هم دارند باز هم وقت می گذارند. 

همان طور که بارها گفته ام و یک بار دیگر هم می گویم نمی خواهم صندوقچه تحمیلی بر کسی باشد. هر وقت خسته شدید یا احساس خستگی کردید رودربایستی برای مطلب گذاشتن نداشته باشید. فقط بدانید صندوقچه منتظر اصحابش می ماند. 

ممنون

نظرات 245 + ارسال نظر
طالبی چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:54 ب.ظ

دستانی که کمک می‌کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می‌کنند. کوروش کبیــــــــــــــــر

طالبی چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:55 ب.ظ

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

قیصر امین پور

خیلی زیباست

طالبی چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:57 ب.ظ

پائیز آمد .. بدون آنکه حتی لحظه ای درنگ نماید ...
کمی دقت کنیم صدایش را از میان قدمهای کودکان در کوچه و خیابان میشنویم...
کمی دقت کنیم بویش را از قطرات نمناک باران ،استشمام خواهیم کرد...
کمی حساس باشیم یقینا رد پایش را بر روی قلبمان نیز خواهیم دید..
آری پائیز فصل هزار رنگ از راه رسید...

شمسی چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:02 ب.ظ

با محبت شاید، با خشونت هرگز...........................

با خشونت هرگز
بچه ها لال شوید بی ادب ها ساکت
سخت آشفته و غمگین بودم به خودم می گفتم
بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند
درس ومشق خودرا
باید امروزیکی رابزنم اخم کنم و
نخندم اصلا
تابترسندازمن وحسابی ببرند
****
خط کشی آوردم درهوا چرخاندم
چشم ها درپی چوب تنبیه هرطرف می غلطید
مشق هارابگذارید جلو زود معطل نکنید
اولی کامل بود خوب ،دومی بدخط بود برسرش دادزدم
سومی می لرزید خوب گیر آوردم
صید در دام افتاد وبه چنگ آمد زود
****
دفترمشق حسن گم شده بود
این طرف آنطرف نیمکتش را میگشت
تو کجایی بچه بله آقا اینجا همچنان میلرزید
" پاک تنبل شده ای بچه بد "
" به خدا دفترمن گم شده آقا همه شاهد هستند"
****
" مانوشتیم آقا "
بازکن دستت را خط کشم بالا رفت خواستم برکف دستش بزنم
اوتقلا میکرد چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد
گوشه صورت اوقرمزبود
هق هقی کرد وسپس ساکت شد همچنان میگرید
مثل شخصی آرام به خروش وناله
****
ناگهان حمدالله درکنارم خم شد
زیر یک میز کناردیوار دفتری پیدا کرد
گفت : آقا ایناهاش دفترمشق حسن
چون نگاهش کردم خوش خط وعالی بود
غرق در شرم وخجالت گشتم
جای آن چوب ستم بردلم آتش زد
سرخی گونه او به کبودی گردید
صبح فردا دیدم که حسن با پدرش ویکی مرد دگر
سوی من میایند خجل و دل نگران
منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند شکوه ای یاگله ای
یا که دعوا شاید سخت در اندیشه انان بودم
پدرش بعد سلام گفت" لطفی بکنید وحسن را بسپارید
به ما "
گفتمش چی شده آقا رحمان
گفت این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده بچه سر به هوا یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است زیر ابرو وکنارچشمش
متورم شده است
درد سختی دارد می بریمش دکتر با اجازه آقا
چشمم افتاد به چشم کودک
غرق اندوه وتاثرگشتم
من شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر
من چه کوچک بودم
اوچه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم
به سرش آوردم

عیب کار ازخود من بود ونمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام
بعد از آن هم دیگر در کلاس درسم
نه کسی بد اخلاق نه یکی تنبل بود
همه ساکت بودند تاحدود امکان درس هم میخواندند
من به یاد آوردم این کلام از مولا (ع)
که به هنگامه خشم
نه به فکر تصمیم نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من عصبانی باشم

با محبت شاید ،گرهی بگشایم با خشونت هرگز

شاعر: محمد علی غنی پور

ممنون

کاظمی چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:46 ب.ظ

بسم الله...

سلام


شاعری در قطار قم _مشهد چای می خورد و زیر لب می گفت:

شک ندارم که زندگی یعنی طعم سوهان و زعفران بانو!


ده ی کرامت مبارک


یاعلی

سلام
ممنون

شمسی پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:55 ب.ظ

قوانین آزمایشگاه از زبان یک شیمیدان
۱- وقتی آزمایشی درست از کار در می آیدحتما چیزدیگری در آن آزمایش درست عمل نکرده است.

2- وقتی نمی دانی چه کاری داری انجام می دهی حداقل آن را مرتب انجام بده.

3- برای به دست آوردن یک نمودار منحنی ، اول منحنی هارا ترسیم کن بعد نقطه هارا بگذار.

4- تجربه نسبت مستقیم با خراب کردن وسائل دارد.

5- همیشه اطلاعات مربوط به کارتان را ثبت کنید. زیرا فقط بدین ترتیب می توانید ثابت کنید کاری انجام داده اید.

6- اگر نمی توانید از حالت معمول به پاسخ دست یابید بهترین کار آن است که از جواب شروع کنید و سپس به سئوال برسید.

7- هنگام برخورد با شک و تردید در مورد مسئله ای ، به زور هم که شده آن را توجیه پذیر جلوه دهید.

8- اگر به معجزات اعتقاد ندارید ، اما می توانید بر آن ها تکیه کنید.

9- کار گروهی بسیار مهم است ، زیرا همیشه می توانید گناه را به گردن کس دیگری بیندازند.

10- هیچ آزمایشی را نمی توان صددر صد شکست دانست ،زیرا حداقل به عنوان یک مثال منفی کار برد دارد.

از وبلاگ دانشمند کوچک

شمسی پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:03 ب.ظ

چند تا لطیفه شیمیایی خیلی یخ!

روزی یک تکه یخ که در لوله آزمایش بود، عاشق شعله میشه و به او میگه :آه ای شعله زیبا هر وقت میبینمت از عشقت ذوب می شم. شعله گفت اما همه آنچه تو انجام میدی فقط یه تغییر حالته عزیزم. ها ها ها

سوال: یک سیاستمدار "رادیکال آزاد " را چه می نامد. پاسخ:یک عنصر نا مطلوب یا مهاجم وحشی

دو اتم در یک خیابان با هم قدم میزدند. اول به دومی گفت: هی فکر کنم یه الکترونم گم شده. دومی:مطمئنی. اولی: آره ببین من مثبت شدم

************************
لبخند بزنید!!!!!!!!!

جالب بود.

شمسی پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:32 ب.ظ

معلم شیمی با عصبانیت از دانش آموزی پرسید : پرویزواسه چی هروقت تو امتحان شیمی صفر میشی قبل از اینکه من ازت بپرسم چرا درس نخوندی بلافاصله میگی آقا اجازه برم آب بخورم ؟

قبل از اینکه پرویز چیزی بگوید احمد یکی از دانش آموزان بازیگوش کلاس گفت : آقا اجازه واسه اینکه صفرهم تازگیها قاطی مواد نم گیر آزمایشگاه شده !!!

شمسی پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:35 ب.ظ

دانش آموز پیش دانشگاهی از دبیر شیمی اش پرسید : آقا شما طرفدار قرمزی یا آبی ؟

معلم کمی مکث کرد و بعد گفت : من بعضی وقتا قرمزم و بعضی وقتا هم آبی ؟

دانش آموز خندید و گفت : آقا پس لابد شما شناساگر تورنسل هستید

شمسی پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ب.ظ

معلم شیمی سال سوم دبیرستان ار دانش آموزی پرسید : بهروز واسه افزایش آنتروپی و کاهش آنتروپی مثال بگو

بهروز بعد از کمی دستپاچگی گفت : آقا اجازه افزایش آنتروپی مث موقع ای که شما رو به تخته هستی و کاهش آنتروپی هم مث موقع ای که شما به طرف ما برمی گردی !!!

شمسی پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ

دانشجوی رشته شیمی از رفیقش پرسید : واسه چی استاد آزمایشگاه از دستت عصبانی شد ؟

- بلد نبودم شناساگر به محلول اضافه کنم

- خب اینکه کاری نداره چهار پنج قطره اضافه می کردی می رفت پی کارش

رفیقش بلافاصله عصبانی شد وگفت : مرد حسابی من پنجاه قطره اضافه کردم استاد عصبانی شد اگه دوسه قطره می ریختم که آزمایشگاه رو روی سرم خراب می کرد !!

شمسی پنج‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:55 ب.ظ

سلام
این چند تا مطلب آخر رو از وبلاگ شوخی های شیمیایی گرفتم. اینم آدرسش:
http://www.shimiabad.blogfa.com/88021.aspx

ممنون

استاد جمعه 15 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:00 ب.ظ

sakinha سلام
طبق خواسته خودتون کامنتی که بیانگر اسمتون بود نشان داده نشد.
منتظر مطالبتون هستیم.

ممنون

sakinha دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 ب.ظ

صبحی گره از زلف تو وا خواهد شد
راز شب تار برملا خواهد شد
تو آیه وحدتی که با آمدنت
هر قطب نما قبله نما خواهد شد



دل، این دل تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
آرامش تسبیح شما بر هم خورد
شرمنده ام ای درخت! ای گل! ای رود!

شمسی دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ب.ظ

آرزویی کن...
گوش های خدا پر از آرزوست و دست هایش پر از معجزه ...
آرزویی کن...
شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد ...

شمسی دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ب.ظ

سلام استاد
خوب هستید؟

من دلم کلاس آلی۲ می خواد!!
از همه ـ حتی معلم دبیرستانم ـ شنیدم که آلی ۲ از آلی ۳ سخت تره ولی من هر بار که از کلاس آلی ۳ میام بیرون به این نتیجه می رسم که آلی ۲ خیلی راحت بود!

به نام خدا
سلام
خدا را شکر
ممنونم لطف دارید.
بارها گفته ام و بار دیگر هم می گویم
در کلاس شما راحت بودم.این یک احساس دوطرفه است.
و چون راحت بودم مسلما ناخودآگاه کارایی بالاتر می رفته است.

کتمان نمی کنم با افراد پرمدعای لافزن دروغگو مشکل دارم
حال ببینید چقدر انسان باید دورو باشد که تک تک درسها حتی اختیاری ها را با تو بردارد و پشت سر راجع به تدریست چرت و پرت بگوید! (دید خودتان قبل از کلاس با من که خودتان گفته بودید را به خاطر بیاورید و ببینید که چه تخریب سیستماتیکی را برخی دنبال می کردند و خدا را شکر که آن چنان قدرتی به من داده که چشم فتنه شان را از حدقه در آوردم و فقط کار من بود به یاری خدای من. این رجز است رجزی واقعی)
آزاد اندیشی با شعار محقق نمی شود. عقده های فرو خفته کودکی با خود بزرگ بینی تو خالی و ایمان نداشتن به روز جزا سبب ماکیاولیسم و روشهای ماکیاولیستی می شود که من بی زارم بی زار.
بارها دیده اید به این اخلاق تاخته ام. وقت کردید سری به من بزنیدبرخی مسایل را برایتان بشکافم خصوصا اگر بحث های قبلی و خصوصا بحت مراسم جشن و صندلی داغ را دنبال می کرده اید! اگر در جای جای صندوقچه پس از برهه ای برخی تلخ لحنی ها را می بینید. اگر می بینید که در اجتماع سالم وبلاگ ما بعضی جاها مجبور به احراز هویت برخی می شوم و ...
دانستن حق شماست بر خلاف لافزنانی که لاف روشنگری می زنند و با دروغ قلب حقیقت می کنند و رجز حریف را نیز جواب نمی دهند آیا مرگ غیر از این است؟
من می گویم و عمل می کنم که دانستن حق شماست. باز هم ممنونم از لطفتان ببخشید غیاث مع الفارغ است اما شبه شقشقیه ای بود که خارج شد! علی فرمود از این طایفه تا قیامت راضی و خشنود نیستم وخدای من نیز از آنان راضی و خشنود مباد!

شمسی سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:16 ب.ظ

مریدی شیخ را پرسید: یا شیخ

دریاچه ارومیه چیست که بر سر آن چنان بلواست؟

فرمود: دیگرهیچ!! مطلبی بود در جغرافی که به کتاب تاریخ انتقال یافت!

و مریدان بسیار شیون نمودندی

فریده فریدونیان سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ب.ظ

زان پنجره شگرف چون درنگری / آن لحظه خدا نیز خداتر باشد.

interference پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ق.ظ

"تقریبا همه میتوانند در برابر فلاکت و بدبختی مقاومت کنند. اگر میخواهی فردی را امتحان کنی, به او قدرت بده."
آبراهام لینکولن

آفرین

شمسی پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:32 ب.ظ


وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست
وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره
وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته
وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری
وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده

وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی

وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی

وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده

وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه
وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی




زیباترین مکان برای حضور، بودن در افکار کسی ست

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ب.ظ

به نام خدا
سلام بر دوستان

قفل پنجره ی دلم خراب شده

با هزار زور هم باز نشد.



پشت ِ

شیشه ی بخار گرفته اش

می نشینم

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ

به نام خدا

رهگذر لب فرو بست

ایستاد

و درسکوتی که به کوچه ای تاریک می مانست

گم شد



رحیمی نژاد جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ب.ظ

به نام خدا
سلام
مولا اگر این ابرها سامان بگیرد

بر لحظه های خشکمان، باران بگیرد



آن روز در بن بست های رفته از یاد

سهم ِ یتیمان ، کوچه و میدان بگیرد



مولا اگر از کیسه های نان و خرمات

مخروبه ی ِ بیغوله ها سامان بگیرد



آنروز داغِ سفره ها ی پینه بسته

از وسعت ایثار ِ دستت ،نان بگیرد



آنروز در مفهوم ِ انسان ،واژه ی عشق

شاید کمی انگیزه ی انسان بگیرد



افسوس،دنیایی که بیمارست و تبدار

هر روز ویروس ِ شعارِ ِستان بگیرد



هر روز در دنیای بی بنیانِ انسان

درد ِ اصالت ، پوچی ِ چندان بگیرد



در نشریات و سایت ها،حق و عدالت

در جنگل ِ کام ِجهان ،دندان بگیرد



وقتی شعار ِ زندگی مکر و فریب است

کل زمین را سایه ی شیطان بگیرد



قابیلیان ، نسل ِ فراگیر ِ جهانند

در حسرتم، آه ِ خدا ، دامان بگیرد



بیراهه ها ی کوچه ها ،بن بستِ بن بست

تاریخ باید ، عاقبت طوفان بگیرد



باید تَرَک برداشت این زخم ِ دُ مَل را

باید که مَرهَم ، در تَرََک ،اِ مکان بگیرد



عید غدیرست و خیابان نُقل باران

مولا شود آیا خیابان جان بگیرد؟؟!!!



اینجا غدیرست و محمد ، یک امانت

ای کاش امروز آسمان ، قرآن بگیرد

اکرم بهرامچی

سلام

استاد یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:13 ق.ظ

مرگ یعنی...
...بترسی با واقعیت خودت روبرو بشی

شمسی یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:39 ق.ظ

هذیان نامه‌ها


پروردگارا ..
مرا آن ده که خودم بیشتر حال می کنم..!
عواقبشم با خودم..
آمین

--------------------------------------------------------------------------------

گاهی وقتا به جای خاموشی در جواب ابلهان ، باید یه مشت بخوابونی زیر چشمش!
چون آدمی که ابله باشه ، معنی اون سکوت رو هم نمیفهمه....


--------------------------------------------------------------------------------

بروسلی رو کشتن ,,تختی روکشتن,,داداشی رو کشتن,,ولی تا حالا دیدی یه معتادرو بکشن؟نتیجه اخلاقی:ورزش بیشتر از اعتیاد برای سلامتی ضرر داره !!!

--------------------------------------------------------------------------------

ایران دومین مصرف کننده مواد مخدر در جهان است
خجالت نمی کشید ؟
یه خرده همت کنید تا قهرمانی راهی نیست!

--------------------------------------------------------------------------------

آقا واسه آخر هفته با بچه ها یه برنامه مصرف مواد گذاشتیم به همراه چاقو کشی و برنامه شاد و مفرح اسید پاشی... کیا میان؟

نگران نباشید آب بازی نداریم

--------------------------------------------------------------------------------

نــــاســـا تو مریـــخ دنــبال آب می گرده ، نــاجـــا تو پـــارک دنــبـــاله تـــفنـــگ آب پـــاش !!


--------------------------------------------------------------------------------


اگه 9/9/90 ازدواج کنم نهمین سالگرد ازدواجمون میشه 9/9/99 .... انجمن خلاقان بیکار

--------------------------------------------------------------------------------

فکرشو بکن سوء سابقه داشته باشی و ازت بپرسن خلافت چی بوده؟! بگی: آب بازی !!؟


--------------------------------------------------------------------------------

دوستم یه پسر سه کیلویی زائیده، 4 میلیون و 500 هزار تومن پول بیمارستان داده
یعنی دقیقاً کیلویی یک و نیم میلیون واسش در اومده


--------------------------------------------------------------------------------

میگن یه نخ سیگار آدمُ آروم میکنه،من موندم هیچگدوم از دوستای من قد یه نخ سیگارم نیستن..

--------------------------------------------------------------------------------

ازدواج یعنی از دست دادن توجه تعداد کثیری از افراد
و بدست آوردن بی توجهی یک فرد !

--------------------------------------------------------------------------------

خدایا به خوبان عزت داده ای به بدان ثروت
نکند ما به تماشای جهان آمده ایم!!؟

--------------------------------------------------------------------------------

اگر داری زنی زشت و دغل باز / تو نیکی میکن و در دجله انداز
بکن خود را خلاص از دست آن زن / که ایزد در خیابانت دهد باز !

--------------------------------------------------------------------------------

اینایی که همه چیزو رو دسکتاپ سیو می‌کنن
همونایی هستن که از راه می‌رسن شلوارشونو پرت می‌کنن گوشه‌ی اتاق !

--------------------------------------------------------------------------------

می دونی چرا با ازدواج دین آدم کامل میشه؟
چون تا قبل ازدواج فکر میکنه دنیا بهشته …!!؟
اما بعدش به جهنم اعتقاد پیدا میکنه!!!؟؟؟؟

--------------------------------------------------------------------------------

تفسیر “یک دقیقه”، از زبان کسی که پشت در توالت منتظر ایستاده
با کسی که داخل توالت است, نشان می دهد که زمان یک تعریف واحد ندارد !

--------------------------------------------------------------------------------

همیشه یادت باشه فقط یکی هست که به خاطر تو نفس میکشه...

اونم دماغته!


--------------------------------------------------------------------------------

دعای شبهای یک کودک: خدایا میدونی با این که آب کم خوردم باز جیش کردم پس کمکم کن صبح کتک نخورم آمین...
خوب حالا که دعاتو کردی برو لالا کن

--------------------------------------------------------------------------------

می دونی چقدر دوستت دارم؟ به اندازه تارهای موی سرت ضرب در تعداد نفس هات ضرب در تموم ستاره های آسمون ضرب در صفر

--------------------------------------------------------------------------------

شاعر می گه:

.

.

.

خیلی برات مهمه؟ اگه سر درست هم همین قدر سمج بودی، الان دکتر مهندس شده بودی

--------------------------------------------------------------------------------

اگه خسته ای: به من تکیه کن اگه تنهایی: بیا پیشم اگه بی پناهی: پناهتم اگه پول می خوای : مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد

--------------------------------------------------------------------------------

o

\|/

/

عمراً اگه لنگم و پیدا کنی!

--------------------------------------------------------------------------------

اون چیه که از گل بهتره؟ از حوری قشنگ تره؟ از دنیا با ارزش تره؟ از فرشته پاک تره؟ . . .
واقعا که!!! تو هنوز منو نشناختی؟؟؟؟

--------------------------------------------------------------------------------

اگه یه روز بری و بری و بری و بری و بری و بری و بری و بری و بری و بری و به خونتون نرسی ...
اونوقت میفهمی کلاغ قصه ها چی میکشه!


--------------------------------------------------------------------------------

برو بالا
.
بالا تر
.
تو هنوز فرق بالا و پایین رو نمی دونی ؟؟ تمرین کن فردا چپ و راست رو می پرسم
--------------------------------------------------------------------------------
یه قورباغه با یه اردک ازدواج میکنه ... اگه گفتی بچشون چی میشه ؟ ... بچه دار نمیشن ... تو رو خدا براشون دعا کن و این اس ام اس رو واسه 10 نفر بفرست تا امشب یه خبر خوب بهت برسه .. لطفاً کوتاهی نکن. یه نفر نفرستاد بچش قورباغه شد!!

--------------------------------------------------------------------------------

الهی دورت بگردم!!! ولی با کدوم بنزیـن؟


--------------------------------------------------------------------------------

وقتی کسی ناراحتت می‌کنه 42 تا ماهیچه استفاده میشه تا اخم کنی، اما فقط 4 تا ماهیچه لازمه تا دستت رو دراز کنی و بزنی پس کله‌اش

--------------------------------------------------------------------------------
قابل توجه دختر خانومای عزیز:
.
.
.
میدونستید بر طبق قانون اگه 1 مرد با1 زن مجرد تصادف کنه ومنجر به نقص عضو او بشه باید با او ازدواج کنه؟؟؟؟؟؟
فقط هول نشید ...خیابون پر ماشینه
این ماشین نشد ... ماشین بعدی:)
به امید موفقیت

چون آدمی که ابله باشه ، معنی اون سکوت رو هم نمیفهمه....

شمسی یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:34 ب.ظ

مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت:"من خسته ام و دیگه دیروقته ، میرم که بخوابم " مامان بلند شد ، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد ، سپس ظرف ها را شست ، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد ، قفسه ها رامرتب کرد ، شکرپاش را پرکرد ، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد . پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت . اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند. گلدان ها را آب داد ، سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت . بعد ایستاد و خمیازه ای کشید . کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد ، کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت ، مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت . بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت ، آدرس را روی آن نوشت و تمبرچسباند ؛ مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت و هردو را درنزدیکی کیف خودقرارداد.
سپس دندان هایش رامسواک زد.
باباگفت: "فکرکردم ، گفتی داری می ری بخوابی" و مامان گفت:" درست شنیدی دارم میرم."
سپس چراغ حیاط راروشن کرد و درها را بست.
پس ازآن به تک تک بچه ها سرزد ، چراغ ها راخاموش کرد ، لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت ، جوراب های کثیف را درسبد انداخت ، با یکی از بچه ها که هنوز بیداربود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد ، ساعت را برای صبح کوک کرد ، لباس های شسته شده در ماشین لباسشویی را پهن کرد ، جاکفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد ، اضافه کرد . سپس به دعا و نیایش نشست.
درهمان موقع بابا تلویزیون راخاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد گفت: " من میرم بخوابم" و بدون توجه به هیچ چیز دیگری ، دقیقاً همین کار را انجام داد!

نتیجه گیری:
۱- مردها همیشه کارهایشان را درست و به موقع انجام می دهند و وقتی تلویزیون نگاه می کنند قبلا کارهای دیگرشان را انجام داده اند. ولی زنها بسیار بی برنامه و نامرتب هستند. در صورتیکه کلی کار نکرده دارند نشسته اند و تلویزیون نگاه می کنند.
۲- مردها بسیار راستگو هستند. ولی زنها دورغگو هستند و بجای اینکه بگویند من می روم کارهای نکرده ام را انجام بدهم الکی می گویند من میروم بخوابم.

رحیمی نژاد سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ق.ظ

به نام خدا
سلام
سلام خانم شمسی
حالتون خوبه ؟ خوش می گذره؟

چه ساده روشنی چلچراغ گم کردیم

شبی که در دل طوفان چراغ گم کردیم

به جاده های ترک خورده اکتفا کردیم

طراوت گذر از کوچه باغ گم کردیم

به انتها نرساندیم قصه و حتی

شروع راه عبور کلاغ گم کردیم

به التهاب عطشناک درد خوشنودیم

دلیل معرفت کسب داغ گم کردیم

ز بسکه قصه ماندن به گوش ما خواندند

از این شنیده ها دل ودماغ گم کردیم

به چشم بسته نشستیم کنج دیواری

هوای پنجره ی رو به باغ گم کردیم


آسیه رضایی

سلام

شمسی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ


قدر دستهایم را بیشتر دانستم و قدر چشم هایم را

و تازه فهمیدم چه شکوهی دارد ایستادن بروی دو پا

آن لحظه که به زمین خوردم.

شمسی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:48 ب.ظ


پدر ای وجودم از تو
قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفسهات
هستی من جان گرفته
پدر ای که از تو جاری
خون زندگی تو رگهام
ای که از نور دو چشمت
نور زندگی به چشمام
پدر امروز به پاهام
دیگه نای رفتنی نیست
جز دریقی رو لبهام
دیگه حرف گفتنی نیست
پدر ، پیچ و خم راهم
نمیخوام بی راهه باشه
گل سرخ آرزوهام
توی فکر غنچه باشه
پدر دست یاری تو
اگه دستامو نگیره
کوره راه رفتن من
مثل شبهام میشه تیره

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ب.ظ

کمربند / داستان کوتاه
کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .

همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .

وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... .

- به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...

پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .

- فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه !

آفرین

شمسی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ب.ظ

با توجه به قیمت تخم مرغ ، گوجه و نان اگر دوستی به شما گفت بریم خونه یه املت بزنیم بدونید شما جایگاه خیلی بالایی پیشش دارین !

شمسی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ب.ظ

از ایمیل دوستان:

نوشابه با طعم مرگ

ساعت 2 بعدازظهر، بیست کیلومتر مانده به کرج، ناگهان خوردیم به ترافیکی سنگین...
مردم از ماشین هایشان پیاده می شدند و در لاین مقابل به سمت کرج می دویدند! شگفتی ام زیاد طول نکشید و با حرکت لاک پشتی رسیدیم به اصل ماجرا:
یک تریلی عظیم الجثه با بار نوشابه خانواده، «گارد ریل» لاین ما را بریده بود و روی چند ماشین چپه شده بود.
صحنه بسیار دلخراشی بود.
آمبولانسها و جسدی که رویش را با پتویی پوشانده بودند خبر از فاجعه ای می دادند.
پلیسها که انگار تازه از شوک خارج شده بودند، به ماشینها امر به حرکت می کردند.
جرثقیلی تلاش می کرد تا تریلی را بلند کند و من که هنوز زهر حادثه را کامل نچشیده بودم، با صحنه تلخ تری مواجه شدم
.
بعضی از هموطنان محترم و با فرهنگ ما، با حرصی وصف ناشدنی و بی خیال از تصادف، در حال جمع کردن نوشابه های افتاده روی کف جاده بودند!!!
آقایی میانسال با ولع و هنرمندی خاصی، شش عدد نوشابه خانواده را با خود حمل می کرد و کوشاتر از او، راننده وانتی بود که با خونسردی مشغول پر کردن پشت وانت با نوشابه های سیاه بود!!!
انگار نه انگار که یکی از هموطنانمان در همین تصادف جان باخته!!؟
به این فکر بودم که آیا ما همان مردمی هستیم که سالها پیش، اگر جنازه ای روی زمین می دیدیم، با سکه ای مرگ را رقیق می کردیم و مرده را حرمت نگاه می داشتیم؟
آخر این نوشابه ها را چگونه می توان خورد و طعم مرگ را ناچشیده گرفت؟
آیا این نوشابه ها مزه مرگ نمی دهند؟
آیا از گلو پایین می روند؟
ما را چه می شود؟؟؟!!

شمسی پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ق.ظ

همیشه با کسی دردُ دل کنید که دو چیز داشته باشد یکی "درد" دیگری "دل"

شمسی سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ

تاحالا دقت کردین وقتی موبایلتون میوفته زمین سریع برش میدارین ببینین چیزیش شده یا نه ولی وقتی رفیقتون می خوره زمین هرهر بهش می خندین !!!!!!

شمسی سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:40 ب.ظ

تو یه روز سرد
پیجامه های گرمت رو می پوشی و میپری تو تختت،
بالش رو درست می کنی، پتو رو می کشی رو خودت، خودت رو این اونور می کنی، یکمم خودت رو می کشی، حسابی که گرم شدی
چشاتو میبندی که بخوابی.
...
یه دفعه می بینی چراغ اتاق رو یادت رفته خاموش کنی! ستمیهاااا

شمسی سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ب.ظ

نشسته بودم سر کلاس مامانم بهم اس ام اس داد :700 هزار تومن ترمی بابای بدبختت داره واسه دانشگاهت پول میدهاونوقت تو سر کلاس گوشیتو چک میکنی ببینی کی اس ام اس داده الاغ؟؟

رحیمی نژاد چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ق.ظ

به نام خدا
سلام به دوستان عزیزم
خانم شمسی خیلی فوق العاده ای:-)
وای که کامنتهات چه با مزه بودن:-)
خیلی خیلی خیلی خوشم اومد.
ممنون.ممنون

شمسی پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ق.ظ

مشکلات کوچک ؛ مثل گودال های آب کوچک هستند
می توانی از رویش بپری و خلاص
و یا در آن غلت بزنی و تمام وجودت را به گند بکشی!

شمسی پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ب.ظ


اثبات فایده نداشتن درس خواندن طبق مفاهیم ریاضی


(1) Study=don't Fail

(2) Don't study=Fail

1+2

==>

Study+don't study=Fail+don't Fail

Study(1+don't)=Fail(1+don't)

Study = Fail

So Don't Study!::D

شمسی پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 ب.ظ

همه اعداد طبیعی جالبند. به دلیل زیر
پایه استقراء: 1،اولین عدد طبیعی است پس جالبه.
2، تنها عدد اول زوج طبیعی است پس جالبه.
فرض استقراء: n عدد جالبیه
حکم استقرا: n +1 عددجالبی است.
اثبات به روش برهان خلف:فرض کنید n +1 عدد جالبی نباشد. در آن صورت اولین عدد طبیعی خواهد بود که جالب نیست.
در نتیجه n +1 به عنوان اولین عدد طبیعی ناجالب ،جالب خواهدبود.
پس مجموعه ی اعداد طبیعی جالبه.

طالبی شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ق.ظ

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست میخندم بازهم میخندم آنقدر میخندم که غم از روی رود

طالبی شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ق.ظ

سادگی را دوست دارم چون با صداقت است, هیچ دروغی درآن راه ندارد مانند کودکی است که با چشمان معصوم اش به همه نگاه میکند و با معصومیتش هزاران حرف به دنیا میزند.

طالبی شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ق.ظ

به یاد بسپار ,کوزه ای را که از آن نوشیدی نشکنی!و چشمه ای را که به پای تو جوشید گل آلود نکنی!زیر سایه سار درختی گر نشستی،درخت وخالق درخت راسپاس گویی ودر پرتو نور وگرمای آفتاب اگر قرار گرفتی ،همواره از گرمی مهر بگویی و گرمتر بمانی

طالبی شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ

زندگی با همه ی وسعت خویش....... . محفل ساکت غم خوردن نیست..
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست........... اضطراب هوس دیدن و نادیدن نیست....
زندگی خوردن و خوابیدن نیست..........
زندگی جنبش جاری شدن است....
از تماشاگه آغاز حیات.......... تا به جائی که خدا میداند

شمسی یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:49 ق.ظ

ادم باید چه جوری باشه؟؟


اگه سربزیر و متفکر و توی خودش باشه، میگن: افسردگی داره، روانیه، سیماش قاطیه!
اگه بگو و بخند و شاد و شنگول باشه، میگن: جلفه، دلقکه، هجوه!
اگه چاق و اضافه وزن داشته باشه، میگن: شکموئه، پرخوره، مال مفت تور کرده!
اگه لاغر و جمع و جور و میزون باشه، میگن: کنسه، نخوره، حمال وارثه!
اگه از حقش دفاع کنه و زیر بار زور نره، میگن: جنجالیه، با همه دعوا داره، خروس جنگیه!
اگه از حقش بگذره و گذشت کنه، میگن: بی عرضه س، حیف نون و دست و پا چلفتیه!
اگه اهل تحقیقات و کتاب باشه، میگن: اینو، واسه ما شده آقای مطالعه!
اگه با عیالات متحده ش مشکلی نداشته باشه، میگن: زن ذلیله، زن نگرفته، شوهر کرده!
اگه مرد سالار و حرف، حرف خودش باشه، میگن: انگار کلفت آورده!
اگه دست به جیبش خوب باشه و به مردم کمک کنه، میگن: پول پارو میکنه، اهل زد و بنده!
اگه اهل بریز و بپاش و ولخرجی نباشه، میگن: پولهاشو انبار میکنه، جون به عزرائیل نمیده!
اگه زبون باز و متملق و چاخان باشه، میگن: معاشرتیه، فوق العادس، دوست داشتنیه!
اگه راست و درست و بی کلک باشه، میگن: هیچی نمیشه، به درد لای جرز میخوره!

و بالاخره اگه هر روز ایمیل میزنه ، نمیگن مارو دوست داره به یادمون هست،میگن :بیکاره ، معلوم نیست کی کار میکنه !!!!!!

شمسی یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ق.ظ

داستان ازدواج شیر



شیر یه روز تصمیم گرفت با نامزدش ازدواج کنه
در وسط جشن و در گردهمایی با شکوه شیر ها به مناسبت این واقعه مهم

موش کوچکی با احتیاط زیاد راهی برای خودش پیدا کرد و روبروی داماد وایساد و با صدای رسا و لرزان!! گفت " داداش عزیز ازدواج تو رو تبریک میگم و برای داداش گنده ای مثل تو آرزوی خوشبختی دارم"

یکی از شیر های میهمان غرید که" موش فسقلی تو چطور به یه شیر
می گی داداش؟"

موش با احتیاط و به آرامی گفت " با اجازه تو داداش عزیز منم قبل از ازدواج شیر بودم!!"
نتیجه اخلاقی با شما

شمسی یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:55 ق.ظ

تفاوت ایرانیها و ژاپنیها


چندی پیش در یکی از جلسات یکی از اعضا خاطره جالبی از سفرش به ژاپن نقل کرد. این خاطره جالب شاید یکی از دلایلی باشد که نشان میدهد چرا ژاپن درحال پشت سرگذاشتن همه قدرت‌های صنعتی در دنیا است.
وی گفت:
ژاپن که بودم یه روز دوشنبه رفتم سر کار دیدم تو خیابون پر پلیس و شلوغه؛ وضع غیر عادی بود. یه کم پرس و جو کردم دیدیم یکی خودکشی کرده.
البته اینقدر تو ژاپن خودکشی زیاد بود که دیگه خیلی جای تعجب نداشت. پرسیدم: چرا طرف خودکشی کرده؟ فهمیدم طرف مهندس پیمانکار یه ساختمان بوده. قرار بود روز جمعه ساختمان رو طبق قرارداد تحویل صاحبش بده.
روز جمعه ساختمان کارش تموم نشده بود مهندس پیمانکار از صاحب ساختمان دو روز شنبه و یکشنبه مهلت میخواد که ساختمان رو ساعت هشت روز دوشنبه اول روز کاری بهش تحویل بده.
تو این ۴۸ ساعت مهندس و تیمش هر کاری می‌کنند نمی‌توانند کارهای نیمه تمام ساختمان رو تمام کنند و ساختمان رو آماده تحویل کنند.
روز دوشنبه که صاحب ساختمان برای تحویل خونه میاید با جسد حلق آویز شده مهندس پیمانکار مواجه می‌شه. حالا نکته جالب اش می دونی واسه من چی بود؟این ساختمان فقط نصب پریز برق و نظافتش مونده بود. به دوستان ژاپنی به تعجب می‌گفتم این چه آدمی بود خب چرا خودکشی کرده برای همچین موضوع کوچکی. این دیگه خودکشی نداره که.
آنها با دهان باز نگاه می‌کردند می‌گفتند خودکشی نداره؟ این آینده شغلی‌اش به پایان رسیده بود. دو بار زیر قولش زده دیگه کسی بهش کار نمیداد

چقدر شبیه ایرانیان هستند!!!!؟

شمسی یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:07 ق.ظ

پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید:تو میتوانی مرا بزنی یا من تورا؟
پسر جواب داد:من میزنم
پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید
با ناراحتی از کنار پسر رد شد بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود. ... ...
پسرم من میزنم یا تو؟
این بار پسر جواب داد شما میزنی؟
پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟؟؟
پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی

رحیمی نژاد یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ

به نام خدا
سلام
سلام به دوستان عزیزم

خانم طالبی عزیز

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست میخندم بازهم میخندم آنقدر میخندم که غم از روی رود

به یاد بسپار ,کوزه ای را که از آن نوشیدی نشکنی!و چشمه ای را که به پای تو جوشید گل آلود نکنی

قشنگ بودن.
ممنون

طیبه جانم

مشکلات کوچک ؛ مثل گودال های آب کوچک هستند
می توانی از رویش بپری و خلاص
و یا در آن غلت بزنی و تمام وجودت را به گند بکشی!

موش با احتیاط و به آرامی گفت " با اجازه تو داداش عزیز منم قبل از ازدواج شیر بودم!!" :-)

پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی

پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی

فوق العادست(پدر مادر برادر خواهر همسر فرزند هیچ چیز جای اینها رو نمی گیره)

قشنگ بودند
ممنون


شمسی یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:01 ب.ظ

سلام به همگی
هدف از گذاشتن این کامنت فقط اینه که تعداد نظرات بشه 100تا! رند باشه!
D-:

سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد