کلبه دوری و دوستی-۳ (خانمها طالبی-شمسی-ماهور)

به نام خدا 

سلام 

من از این سه دوست ممنونم که با این که دیگر با من درس ندارند و وبلاگ خوبی هم دارند باز هم وقت می گذارند. 

همان طور که بارها گفته ام و یک بار دیگر هم می گویم نمی خواهم صندوقچه تحمیلی بر کسی باشد. هر وقت خسته شدید یا احساس خستگی کردید رودربایستی برای مطلب گذاشتن نداشته باشید. فقط بدانید صندوقچه منتظر اصحابش می ماند. 

ممنون

نظرات 245 + ارسال نظر
طالبی شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:52 ق.ظ

هر گاه خداوند تورا به لبه پرتگاهی برد به او اعتماد کن زیرا: یا تو را از پشت میگیرد یا پرواز کردن را به تو خواهد آموخت

طالبی شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:55 ق.ظ

قاصدک! هان چه خبر آوردی؟
از کجا وز که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری نه ز دیار و دیاری-باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک!
در دل من همه کورند و کرند.

دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو دروغ
که فریبی تو فریب.

قاصدک!هان ولی...آخر...ای وای!
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام آی!کجا رفتی؟آی...!
راستی آیا جائی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جائی؟
در اجاقی-طمع شعله نمی بندم-خردک شرری هست هنوز؟

قاصدک!
همه ابرهای عالم شب و روز در دلم می گریند.

" اخوان ثالث"

طالبی شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:57 ق.ظ

اعمال شب اول ماه محرم
1ـ نماز: این شب چند نماز دارد که یکی از آنها به شرح ذیل است:

دو رکعت، که در هر رکعت بعد از حمد یازده مرتبه سوره‌ توحید خوانده شود.

در فضیلت این نماز چنین آمده است:

«خواندن این نماز و روزه داشتن روزش موجب امنیّت است و کسی که این عمل را انجام دهد، گویا تمام سال بر کار نیک مداومت داشته است
2ـ احیای این شب.
3ـ نیایش و دعا.

طالبی شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:00 ق.ظ

روز اول محرم
اول محرم هر سال اولین روز سال قمری است. از امام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده است: «آن کس که این روز را روزه بدارد، خداوند دعایش را اجابت می‌کند، همانگونه که دعای زکریا(علیه السلام) را اجابت کرد.»(8)

دو رکعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعای زیر قرائت گردد:

«اللّهم انت الاله القدیم و هذه سنةٌ جدیدةٌ فاسئلک فیها العصمة من الشیطان و القوَّة علی هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(9)؛ بارالها! تو خدای قدیم و جاودانی و این سال، سال نو است، از تو می‌خواهم که مرا در این سال از شیطان حفظ کنی و بر نفس اماره (راهنمایی کننده) به بدی پیروز سازی.

روز سوم محرم
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است:

«هر کس در این روز روزه بگیرد، خداوند دعایش را اجابت کند.
در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد کربلا شد.


روز هفتم محرم
روزه گرفتن مستحب است

اعمال شب عاشورا
1ـ چند نماز برای این شب در روایات آمده است که یکی از آنها چنین است:

چهار رکعت نماز که در هر رکعت بعد از سوره‌ حمد، 50 بار سوره‌ توحید خوانده می‌شود. پس از پایان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اکبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العلیّ العظیم» خوانده شود.
2ـ احیای این شب کنار قبر امام حسین(علیه السلام).
3ـ دعا و نیایش.


روز عاشورا
1ـ عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا، در این مورد از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است:

هر کس کار و کوشش را در این روز، رها کند، خداوند خواسته‌هایش را برآورد و هر کس این روز را با حزن و اندوه سپری کند، خداوند قیامت را روز خوشحالی او قرار دهد.

2ـ زیارت امام حسین(علیه السلام).

3ـ روزه گرفتن در این روز کراهت دارد؛ ولی بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشامیدن خودداری شود.

4ـ آب دادن به زائران امام حسین(علیه السلام).

5ـ خواندن سوره توحید هزار مرتبه.

6ـ خواندن زیارت عاشورا.

7ـ گفتن هزار بار ذکر «اللّهم العن قتلة الحسین(علیه السلام)



روز بیست و یکم محرم
1ـ روزه‌ این روز مطلوب است.


منبع : http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=81865

طالبی شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:01 ق.ظ

انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است.

همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد ... !

عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.

طالبی شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ق.ظ

ابوسعید را گفتند : کسى را مى ‏شناسیم که مقام او آن چنان است که بر روى آب راه مى ‏رود.
شیخ گفت : کار دشوارى نیست ؛ پرندگانى نیز باشند که بر روى آب پا مى ‏نهند و راه مى ‏روند.
گفتند : فلان کس در هوا مى ‏پرد. گفت : مگسى نیز در هوا بپرد.
گفتند : فلان کس در یک لحظه ، از شهرى به شهرى مى‏ رود.
گفت : شیطان نیز در یک دم ، از شرق عالم به مغرب آن مى ‏رود.
این چنین چیزها ، چندان مهم و قیمتى نیست.
مرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد کند و با آنان در آمیزد و یک لحظه از خداى غافل نباشد.

طالبی شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ق.ظ

برهنه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی…. نترس گردوی کوچک ! آنچه سیاه می شود روی تو نیست ، دست آنهاست

ممنون خانم طالبی

شمسی شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ب.ظ

کلامی از شیخ بهائی:
آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا :
اگر بسیار کار کند، می‌گویند احمق است !
اگر کم کار کند، می‌گویند تنبل است!
اگر بخشش کند، می‌گویند افراط می‌کند!
اگر جمعگرا باشد، می‌گویند بخیل است!
اگر ساکت و خاموش باشد می‌گویند لال است!!!
اگر زبان‌آوری کند، می‌گویند ورّاج و پرگوست ..!
اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گویند ریاکاراست!!!
و اگر نکند میگویند کافراست و بی‌دین .....!!!
لذا نباید بر حمد و ثنای مردم اعتنا کرد و جز ازخداوند نباید ازکسی ترسید. پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید ؛
مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود

لافزنان ریاکاری که خدا را فراموش می کنند بیشتر این گونه اند
همانها که کور خود هستند و بینای دیگران
خود را عقل کل می دانند و لاف اهلی کردن دل می زنند
منم منم می زنند و در هزار توی نامهای مستعار و اعداد و ریا پنهان می شوند
نخریب بنیانهای اجتماعی به دست آنهاست
و وای اگر همه اینها را با توجیه دین انجام دهند!

ان ربک لبالمرصاد

شمسی شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ب.ظ

سیاه پوشیده بود ، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند !
من را انتخاب کرد ...
دستی به تنه ام کشید تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکم تر ...
به خود میبالیدم ، دیگر نمی خواستم درخت باشم ، آینده ی خوبی در انتظارم بود !
سوزش تبر هایش بیشتر می شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد ، او تنومند تر بود ...
... مرا رها کرد با زخم هایم ، او را برد ... و من که نه دیگر درخت بودم ، نه تخته سیاه مدرسه ای ، نه عصای پیر مردی ...
خشک شدم ..
---
بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت می مونه ..
ای تبر به دست ، تا مطمئن نشدی تبر نزن !
ای انسان ، تا مطمئن نشدی ، احساس نریز .. زخمی می شود ... در آرزوی تخته سیاه شدن ، خشک می شود !!!

رحیمی نژاد یکشنبه 6 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ق.ظ

به نام خدا
سلام به استاد بزرگوار
سلام به طیبه ی عزیز
سلام به خانم طالبی گرامی

طیبه جان هیچ کس هیچ کسی رو تحمل نمی کنه حتی اگه دیوانه وار دوسش داشته باشه. حتمآ و بدون شک ویژگی های باارزشی در شما هست که دوستانت کنارت موندن.
و اما زود جوش آوردن هم سعی کن درستش کنی در رابطه با دوستان خیلی مشکل ساز نمی شه یعنی مسائل بین دوستان خیلی نیست که بخواد مشکل های اساسی ایجاد کنه نهایتش اینه که دوستتو از دست میدی و این اتفاق توی زندگی همه ی ما افتاده هر دوره از زندگی با کسی دوست شدیم که بعدش از یاد هم نرفته باشه ولی عملآ حضور نداره. اما طیبه جان اگه زود عصبانی بشی در آینده به مشکل بر می خوری. خانم ها باید خیلی صبور باشن . البته منظورم بیشتر در محیط خانوادگیه .این موضوع به تجربه کردن نمی ارزه از تجربه ها استفاده کن . انشاالله خوشبخت بشی مادر:-)
ببخش. رو حساب این که دوستیم حرف می زنم وگرنه جسارت نمی کردم.
ممنون. انشاالله. خدا دوستی شما رو هم پایدار نگه داره.

اما امروز فهمیدم اتفاق هم که بیفتد،
باز من زندگی خواهم کرد چون تو می خواهی!
خدایــــــــــا !!


دانستم دلخوشی هایم کم نیست، زندگی باید کرد

کاش هرگز نمیدانسم...
ولی من از دونستن خوشحالم
دیگه اون دختر لوس و نازنازی که به یه لبخند شاد میشد و به یه اخم دنیا رو سرش خراب میشد نیستم .خوبه محکم تر شدم.

اشتباه من این بود ...
هر جا رنجیدم ، لبخند زدم ....
فکر کردند درد ندارد ، سنگین تر زدند ضربه ها را....!!!
واقعآ:-):-):-)

دختران را بی حجابی ننگ بود
رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود


چه دنیای عجیبی است...
هرگاه حرف دلم را زدم
دلت را زدم!!!!
خودخواه نباشیم

خارج قسمت؟!!!!!

خانم طالبی عریز اسم کوچیکتو می تونم بدونم؟ ببخش دیگه من با اسم کوچیک راحت ترم:-)
معلومه که هردوی شما ویژگی های برجسته ای دارید و در یک کلمه برای انسانیت ارزش قائلید . خوبه خیلی خوبه. آدم هایی رو دیدم که دنیا براشون یعنی پول و مقام و برای این دوتا از همه چی می گذرن.
من از دوستان دوران ابتداییم دونفر و راهنمایی یک نفر و دبیرستان یک نفر و دانشگاه دو همکلاسی و یکی هم که همیشه میگم اون دوران مامانم بوده:-) برام مونده.خدا سلامت نگهشون داره.
:-) نه خانم طالبی :-)کجا شخصیتم جذابه!! اما ممنون که در موردم خوب فکر می کنید.
باید بیام سمنان کار دارم اما فعلآ نمی تونم . مشکلات زیاده . حداقل درسم تمام بشه که نگرانی این یکی رو نداشته باشم . بیام چند روز بمونم استادامو ببینم به یاد قدیم یه چرخی تو سمنان بزنم دوستای جدیدمو ببینم:-)

باز به سوی تو سفر کرده دل
زیبا بود

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد
خیلی جالب بود
برای کارهای خوب هیچ مانعی وجود ندارد.

هر گاه خداوند تورا به لبه پرتگاهی برد به او اعتماد کن زیرا: یا تو را از پشت میگیرد یا پرواز کردن را به تو خواهد آموخت
خیلی قشنگ بود خیلی
اشکم در اومد!
واقعآ همین جوریه. واقعآ همین جوریه
خداروشکر

قاصدک!
همه ابرهای عالم شب و روز در دلم می گریند.
امید خیلی نعمت بزرگیه

خانم طالبی دیشب یک اتفاق تلخ افتاد نشد ذکری بگم دعایی کنم فقط زود رفتم و خوابیدم اما صبح یه خواب شیرین دیدم ؛-)

عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
خیلی مهمه خیلی

مرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد کند و با آنان در آمیزد و یک لحظه از خداى غافل نباشد.

برهنه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی…. نترس گردوی کوچک ! آنچه سیاه می شود روی تو نیست ، دست آنهاست
واقعنا . هرکه بد کند با خود کند
یا: مرغ هرچی خاکو چنگ بزنه جز این که رو سر خودش بریزه چیزه دیگه ای نیست

پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید

ای تبر به دست ، تا مطمئن نشدی تبر نزن !
ای انسان ، تا مطمئن نشدی ، احساس نریز .. زخمی می شود ... در آرزوی تخته سیاه شدن ، خشک می شود !!!


سلام

رحیمی نژاد دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ق.ظ

به نام خدا
سلام
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند

همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند

دیو هستند ولی مثل پری می پوشند

گرگهایی که لباس پدری می پوشند

آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند

عشق ها را همه با دور کمر می سنجند

خوب طبیعی ست که یک روزه به پایان برسد

عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ

سلام استاد.
سلام خانم رحیمی نژاد.اختیار دارین.اسم من(مقدسه)هست.البته میتونین محدثه صدام کنین.آخه بعضی دوستام میگن اسمت سخته.بهم میگن محدثه.
ببخشید گفتین که یه اتفاق تلخ افتاده.خدای نکرده واسه ی مادر بزرگتون که اتفاقی نیفتاده؟امیدوارم هر چی هست به لطف خدا حل بشه.
راستی ایرادی نداره بهتون بگم اعظم خانم.

سلام

[ بدون نام ] چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:33 ق.ظ

کجایی سعدی؟
گذشت آن زمانها...
حالا دیگر بنی آدم ابزار یکدیگرند....

ممنون خانم طالبی


آفرین
بسیار زیبا

طالبی چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ

زندگی
آینه ای شفاف است
تو اگر زشت و یا زیبایی
تو اگر شاد اگر غمگینی
هر چه هستی تو در آینه همان می بینی
شادیت را در یاب
چون گل عشق بتاب
تا در آینه ی هستی، گل هستی باشی...

سلام استاد.مطلب قبلی رو هم من نوشته بودم.یادم رفت اسممو بذارم.

سلام
ممنون

طالبی چهارشنبه 9 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ

خاک اینجا سرد است

و غباری غمناک

دلم اینجالرزید

نفسم کم اورد

خاک خون می خواهد

کاروانی ایستاد

و دو چشم نگران زینب

که خدایا چه شده است ...

ممنون خانم طالبی

شمسی پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:13 ب.ظ


اگر تنهاترین تنها شوم ؛ باز خدا هست ؛ او جانشین همه ی نداشتن هاست.
نفرین و آفرین ها بی ثمر است.
اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند و از آسمان ؛ هول و کینه بر سرم بارد تو مهربان جاودان آسیب ناژذیر من هستی.
ای پناهگاه ابدی! تو می توانی جانشین همه ی بی پناهی ها شوی.

دکتر علی شریعتی

شمسی پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:18 ب.ظ

زندگی
هیچ نمی گوید
نشانت می دهد.

شمسی پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ

به هراس هایت تکیه کن.
جرئت شان بخش تا هرچه
بدترین خواهند؛ آن کنند.
آنگاه از میانشان ببر
که اگر نبری
افزون شوند و
قارچ گونه در برت گیرند و
مسیر زندگی ات را سد کنند
هر ضربه ای که
از آن می هراسی
هیچ نیست
مگر باد هوا
که همچون
جهنمی دهشتناک
نمایانده شده است.

شمسی پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:25 ب.ظ

باور کورکورانه چیست ؛ مگر
پذیرش قوانین
بدون تفکر
و بر آوردن
انتظارات دیگران ؟
اگر بهوش نباشی ؛
چه بسیار و بسیار
چنین خواهی کرد.

آفرین

شمسی پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:34 ب.ظ

ایمنی را بر نیکبختی برتر می داری
و آن را به چنگ می آوری ؛
اما به چه بهایی ؟

ریچارد باخ

رحیمی نژاد جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ق.ظ

به نام خدا
سلام
کامنت هاتونو نخوندم هنوز . آخه حالم خوش نیست زیاد.
میخونم حتمآ.
مقدسه جان اسمت قشنگه بیشتر از محدثه دوست دارمش.
بله. حتمآ. خوشحال میشم. خانم رو فقط حذف کن همون اعظم کافیه.راستی بابام و یکی از دوستانم هم بهم میگن فاطمه:-)

سلام
بلا به دور

طالبی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:38 ب.ظ

جمله های زیبای شیمی

فلوئور، در دوستی سنگ تمام می گذارد. اگر با عنصری دست رفاقت بدهد، هیچ چیز نمی تواند او را از رفیقش جدا کند. او با همه‌ی علاقه‌ی که به حفظ الکترون‌هایش دارد، هنگامی که کمبود بور را نسبت به الکترود می بیند، او را در الکترون‌های خود سهیم می‌کند (BF3).

● هر چه اتم‌ها بزرگ‌تر می شوند (شعاع اتمی که بیشتر می شود)، از دارایی‌های خود (یعنی الکترون‌ها) راحت‌تر می گذرند. برخلاف انسان‌ها که هر چه مسن‌تر می شوند به آن چه دارند، وابستگی بیش‌تر پیدا می کنند و بخشش کم‌تری از خود نشان می دهند.

هر چه اندازه‌ی مولکول در هیدروکربن‌ها بیش‌تر می شود بهتر و قوی‌تر یکدیگر را جذب می کنند و به هم نزدیک‌تر می شوند. اما چرا برخی از انسان‌ها هر چه بزرگ‌تر می شوند، بیش‌تر از هم فاصله می گیرند؟

● چه صبری دارد این آب! دیر جوش می آورد و زیر فشار دیرتر از کوره در می رود.

هنگامی که مواد وارد جمع می شوند (مخلوط تشکیل می دهند)، اصالت خود را حفظ می کنند. برخلاف برخی از آدم‌ها که با ورود به هر محیط تازه، به رنگ جمع درمی آیند.

● گرمای تشکیل ترکیب‌ها منفی است. یعنی عنصرها «با هم بودن» را بیش‌تر دوست دارند. پس چرا برخی از ما بر طبل جدایی می کوبیم؟

● عشق را باید از سدیم آموخت که وقتی به آب می رسد از شوق رسیدن به دوست، ذوب می شود و همه‌ی هستی را فدای یار می کند، چنان که دیگر اثری از او بر جای نمی ماند. تنها یک قطره فنول فتالیین کافی است تا خونی را که نثار کرده است، نشان دهد.

طالبی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 ب.ظ

هنگامی که کسی آگاهانه تو را نمی فهمد
خودت را برای توجیه
خسته نکن !!!

آفرین

طالبی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 ب.ظ

جا مانده است
چیزی جایی
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و
نه دندانهای سفید

طالبی شنبه 12 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ

خدایا با تو می گویم نمازم را

مرا از بندها ، تن ها ، مرارت ها رهایم کن

مرا از نامردمی ها ، سود جستن ها ، بی تو بودن ها رهایم کن

مرا از عشق ها ، تردیدها ، ترس از جدایی ها رهایم کن

برم آغوش بگشا و دل را در بغل گیر و رهایم کن

من از انسان گریزانم و میدانم که انسانم

مرا از من جدا ، در خود رهایم کن

دل تنگ مرا تنها تو می خوانی

نیاز سرکش نفس و دوای دردهایم را تو میدانی

تو در من خانه داری ، کعبه ی اندیشه ام از تو

مرا ای بهترین آتش بزن اما در آغوشت رهایم کن ...

استاد (برگی از تاریخ) یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ق.ظ

نمونه ای سانسووووور شده از ادبیات لافزنان دروغگو که پنهان شدن در پشت نامهای دیگران و دروغ خصلت مشترک آنها بود و هست (به همراه جواب من در همان تاریخ):

یکشنبه 19 اردیبهشت ماه سال 1389 ساعت 00:20 AM
حقیقت تلخه
جنبه کمه
دنیا کوچیکه
ولی
.....
ولی همیشه آخرش حق برندست
متاسفام ....
چون هنوز خبر ندارم بعدش روچه کار میکنی
........

.....

کلام اخر
.....
ولی نمیدونن هیچکسی ......


پاسخ:
به نام خدا
شجاع باش پسر
خودت باش
لازم نیست جعل عنوان کنی
لازم نیست ناسزا بگی
یا توهین کنی
شجاع باش
آخر ماهیتت را به خودت نشان دادم
آخر شخصیتت را از پیله تزویر در آوردم
هنر من اینه
گفته بودم تو رو از خودت بهتر می شناسم
آخه ناسلامتی خیلی چیزای دیگه یادت دادم
شاگرد خوبی نبودی پسر
می بینی از من می ترسی
تویی که همه ازت می ترسند
از من می ترسی

و من به وظیفه خودم عمل می کنم
ان شاا... حتما عمل می کنم.

خدایا!
تو شاهد باش که به وظیفه حود عمل کردم
و هیچکس نمی توانست این کار را کند!

خدایا ممنون که هستی. باش!

استاد یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:50 ق.ظ

دروغها که زیاد شد
گافها زیاد می شوند
و نیاز به توجیه افزونتر.
و من این دست و پا زدنهای نا راستان را دوست دارم که:

ولن تجد لسنته الله تیدیلا
ولن تجد لسنته الله تحویلا

صدق الله العلی العظیم

رحیمی نژاد یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
سلام طیبه و مقدسه
خوبید؟
راستی مادر بزرگم خوبه. برای داداشم یه اتفاقی افتاده بود که خدارو شکر فعلآ حل شده.

حالا دیگر بنی آدم ابزار یکدیگرند....
حالا دیگر بنی آدم ابزار یکدیگرند....
حالا دیگر بنی آدم ابزار یکدیگرند....

باز خدا هست

و بر آوردن
انتظارات دیگران ؟
اگر بهوش نباشی ؛
چه بسیار و بسیار
چنین خواهی کرد.
چه بد آدم از خودش چیزی نداشته باشه

فلوئور، در دوستی سنگ تمام می گذارد. اگر با عنصری دست رفاقت بدهد، هیچ چیز نمی تواند او را از رفیقش جدا کند. او با همه‌ی علاقه‌ی که به حفظ الکترون‌هایش دارد، هنگامی که کمبود بور را نسبت به الکترود می بیند، او را در الکترون‌های خود سهیم می‌کند (BF3).

عشق را باید از سدیم آموخت که وقتی به آب می رسد از شوق رسیدن به دوست، ذوب می شود و همه‌ی هستی را فدای یار می کند، چنان که دیگر اثری از او بر جای نمی ماند. تنها یک قطره فنول فتالیین کافی است تا خونی را که نثار کرده است، نشان دهد.

هنگامی که کسی آگاهانه تو را نمی فهمد
خودت را برای توجیه
خسته نکن !!!
واقعآ:-) تجربه کردم!

خدایا با تو می گویم نمازم را
مرا از بندها ، تن ها ، مرارت ها رهایم کن
مرا از نامردمی ها ، سود جستن ها ، بی تو بودن ها رهایم کن
مرا از عشق ها ، تردیدها ، ترس از جدایی ها رهایم کن
برم آغوش بگشا و دل را در بغل گیر و رهایم کن
من از انسان گریزانم و میدانم که انسانم
مرا از من جدا ، در خود رهایم کن
دل تنگ مرا تنها تو می خوانی
نیاز سرکش نفس و دوای دردهایم را تو میدانی
تو در من خانه داری ، کعبه ی اندیشه ام از تو
مرا ای بهترین آتش بزن اما در آغوشت رهایم کن
خیلی خوشم اومد حفظ می کنم تا تو تنهاییهام بخونم
ممنونم.

سلام مجدد خدمت استاد
استادممنون . به خاطر زیاد نگاه کردن به صفحه ی کامپیوتر (آخه سمینار داشتم) چشمام کمی اذیت شد . ولی الان بهترن.

خدا انشاالله همه ما رو به راه راست هدایت کنه.

حقیقت تلخه
ولی همیشه آخرش حق برندست
چون هنوز خبر ندارم بعدش روچه کار میکنی


لازم نیست جعل عنوان کنی
لازم نیست ناسزا بگی
می بینی از من می ترسی
تویی که همه ازت می ترسند
از من می ترسی

خدایا ممنون که هستی. باش!

اگه این شخص خودش رو طرف حق میدونه پس چرا اسم خودشو مخفی میکنه؟! مگه از حق گفتن کار بدیه؟!
اگه دستش پره و میدونه استاد خطایی داره چرا همون خطارو بیان نمی کنه و به گفته ی استاد ناسزا میگه؟!!
کسی ناسزا میگه که از راه منطق چیزی جز شکست بدست نمی آره!
کسی میترسه که خدارو در کنارش نداشته باشه و بدونه که راه رو داره اشتباه میره . چرا ترسیدن و پنهان شدن؟!!

خدایا ممنون که هستی. باش!
باش!
باش!
استاد آدم معتقدی است! یعنی خدا و قدرت خدارو باور داره. اگه میگن خدایا باش پس راه رو در حد توان خودشون درست رفتن. و ترسی از روز حساب ندارن. این نشانه ی به حق بودن استاد است.
این حس رو تجربه کردم اگه آدم کمی تردید داشته باشه این قدر محکم نمیگه خدایا باش.
پناه بر خدا
انشاالله همیشه راه رو درست بریم و دلمون به خدا نه خلق خدا گرم باشه.
آمین.






سلام

سلام مجدد

ممنون از حسن ظنتون
الزاما این طوری نیست ولی من به خدای خودم امید دارم
و طمع
آره طمع دارم
می خوام که باز هم در سختی ها منو به دوش بکشه
و هیچ وقت هیچ وقت منو با عقلم تنها نذاره!

ان شاالله

شمسی یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ب.ظ


چنین شخصی کجا سراغ دارید؟


علم بهتر است یا ثروت؟ جمعیت زیادی دور حضرت علی(ع) حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:- یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟- علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد.در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:- اباالحسن! سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت:بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:- علم بهتر است یا ثروت؟- علی فرمود: علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی. نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌جا که ایستاده بود نشست.- در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، - و امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:- یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟- حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده می‌شود.- نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد.- حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.- با ورود ششمین نفر سرها به عقب برگشت، مردم با تعجب او را نگاه ‌کردند. یکی از میان جمعیت گفت: حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت! کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد:- یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد؛ چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد.در همین هنگام هفتمین نفر که کمی پیش از تمام شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید:- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟- امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد. مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آن‌گاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: بیهوده نبود که پیامبر فرمود: من شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد، بهتر است تا بیش از این مضحکة مردم نشده‌ایم، به دیگران بگوییم، نیایند! مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: از کجا معلوم! شاید این چندتای باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود می‌رسیم! مردی که آن طرف‌تر نشسته بود، گفت: اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم! مرد با همان آرامش قلبی گفت: دوستان چه شده است، به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های پیامبر را به مردم ثابت کنیم.- در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید،- که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.سکوت، مجلس را فراگرفته بود، کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که…- نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: یا علی!علم بهتر است یا ثروت؟ امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل می‌کند، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان می‌شود.نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود، انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند، که در این هنگام مرد پرسید:- یا اباالحسن! علم بهتر است یا ثروت؟ نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند:علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند. فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که آنان مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.

سلام

نه خدا توانمش گفت نه بشر توانمش خواند
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

شمسی یکشنبه 13 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ب.ظ

سلام استاد
ممنون از پیام ها تون . خوب توجه می کنم.

سلام اعظم جان .
امیدوارم خیلی زود حالت خوب بشه.

سلام
ممنون

استاد (سه برگی از تاریخ) دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ق.ظ

سلام یه همه
به نمونه ای از اخلاق لافزنان متکبر بوقلمون صفت توجه بفرمایید:

از یک پیام تایید نشده در شنبه 15 خرداد 1389 ساعت 01:44

سلام
قابل توجه خانم ...:
دعا کردن برای سلامتی یک بیمار .قلبی پاک وصد البته صادق می خواهد که فکر می کنم در اینجا پیدا نمیشود حداقل برداشت من اینه .البته کسانی که دل رو اهلی کردند از این قاعده مستثناهستند مثل ..... البته من امن یجیب خوندم ودعا کردم امیدوارم خداوند شفای عاجل عنایت فرمایند انشا الله .
راستی اون شعری که برای تشکرازاستادنوشتید(به اتفاق دوستانتان) روازته قلب گفتید؟چون من قبلا از بعضی از دوستانتون چیزهای دیگه ای شنیده بودم!!!خداییش راستشو بگید.

نکات:
- مخاطب از دوستان و در حقیقت قطعه ای از به اصطلاح پازل خودشان است که این گونه هم پشت سرش نمامی می کنند و هم به طور ضمنی تهدید!
-دارنده این اخلاق با کمال وقاحت جانماز هم آب می کشد!
-چون اوایل درگیری مستقیمشان با من بوده کمی لحنشان نسبت به من ملایم است!
-به خودخواهی نهفته در کلام دقت شود. دوستان ادعای اهلی کردن دل را داشته اند. بله در ابتدا شما هم تصور می کنید من باب مزاح می فرمایند اما آینده نشان داد نه خیر(!!!) واقعا خود را زرنگ و شجاع و مسلمان و همه چیز تمام می پندارند!
+++یه قطعه ای دیگر از یک کامنت دیگر تایید نشده شان توجه بفرمایید: شنبه 15 خرداد 1389 ساعت 03:47
(راستی استاد یه چیز بگم خوشحال بشید...
توی نماز شبم کلی شمارودعا کردم به جای اسم هر چهل نفر اسم شما رو گفتم...
البته برا خودم هم دعا کردم اما خب :
زاهدی نوبنیاد

راه و رسم عرفا پیشه گرفت

لنگ مرغی برداشت

و به آوای حزین آه کشید

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک...)
-نکته: قسمت آخر اشاره دارد به جشن فارغ التحصیلی یکی از ورودی ها در شهمیرزاد!!!

واما برگ سوم برای شناخت بهتر
از کامنت تایید نشده در شنبه 15 خرداد 1389 ساعت 20:14

(به نام خدایی که از رگ گردن هم به ما نزدیک تر است...
استاد گران قدر
سلام علیکم
این مطلب روفقط برای خودتان می نویسم واصلا مهم نیست که تایید بشود یانه.
نمیدانم که چرا فکر میکنید که من عصبانی هستم شاید چون شما خودتان عصبانی هستید این فکر را می کنید.اما بدانید که این بازی هنوز هم برد بردبرای ماست ونیز کسانی که پرچم صلحشان بالاست ازما نیستند بلکه افرادی متملق هستند که به خاطر چند واحد درسی وجدانشان رازیرپانهادند.مشکل اکثر جوامع بشری نیز همین بوده وخواهد بود .
بله من خودم را عقل کل میدانم چون حقیقت همین است چون من دل را اهلی کردم چون من طرفدار حق وعدالت هستم چون من هیچ سیاستی را در نظر نمی گیرم مگر رضای خدا را.
...شایان ذکر است که من در حین نوشتن این کامنت کاملا خوشحالم چون حق همیشه پیروز است.امیدوارم خداوند همه مارا هدایت نماید.راستی استادشما به غیر از ... دوست دیگری هم دارید؟؟؟به هر حال ماهنوز هم شما را دوست داریم.
راستی آقا ... ............ هیچی بماند تا بعد.....
یاحق....)
نکات مهم:-این بازی هنوز هم برد بردبرای ماست
این بازی هنوز هم برد بردبرای ماست (!!!)
-بله من خودم را عقل کل میدانم چون حقیقت همین است چون من دل را اهلی کردم چون من طرفدار حق وعدالت هستم چون من هیچ سیاستی را در نظر نمی گیرم مگر رضای خدا را. (بشمارید چندمن در یک جمله! آن هم با چه ادعاهایی!!)

استاد (برگی از تاریخ) دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:42 ق.ظ

سلام
این برگ را هم در ادامه آن سه برگ بخوانید و تفکر کنید.
امید که هوشیار باشیم.
از کامنت تایید نشده در شنبه 15 خرداد 1389 ساعت 20:29
...(در مورد کامنت خانمها نیز این رو بگم که جلوی خود من یکی از همین خانمها حرفهایی به زبان آورد .حالا اینجا یه چیز دیگه میگن.)

استاد (برگ آخر تاریخ امروز!) دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:47 ق.ظ

سلام
این هم نمونه ای از کامنتهایشان برای یرخی دانشجویان عزیزم که با کمک قراین و عقل و صد البته توکل به هوش باشند:

یکشنبه 16 خرداد 1389 ساعت 00:42
آخر این هفته جشن ازدواج ما به پاست
با حضور گرم خود درآن صفا جاری کنید
ازدواج و عقد یک امر مهم و جدی است
لطفا از آوردن اطفال، خودداری کنید!

بر شکم صابون زده، آماده سازیدش قشنگ
معده را از هر غذا و میوه ای عاری کنید
تا مفصل توی آن جشن عزیز و با شکوه
با غذا و میوه آن جشن افطاری کنید
البته خیلی نباید هول و پرخور بود ها!
پیش فامیل مقابل آبروداری کنید!
میوه، شیرینی، شب پاتختی ام هم لازم است
پس برای صرفه جویی اندکی یاری کنید!
گر کسی با میوه دارد می نماید خودکشی
دل به حال ما و او سوزانده، اخطاری کنید!

موقع کادو خریدن، چرب باشد کادوتان
پس حذر از تابلو و ساعات دیواری کنید!
هرچه باشد نسبت قومی تان نزدیک تر
هدیه را هم چرب تر، از روی ناچاری کنید!
در امور زندگی، دینار اگر باشد حساب
کادو نوعی بخشش است، آن را سه خرواری کنید!

گرم باید کرد مجلس را، ازاین رو گاه گاه
چون بخاری بهر تنظیم دما، کاری کنید
ساکت و صامت نباشید و به همراه موزیک
دست و پا را استفاده، آن هم ابزاری کنید!
لامبادا و تانگو و بابا کرم یا هرچه هست
از هنرهاتان تماما پرده برداری کنید!
البته هرچیز دارد مرزی و اندازه ای
پس نباید رقص های نابه هنجاری کنید!
حرکت موزون اگر در کرد از خود، دیگری
با شاباش و دست و سوت ازاو طرفداری کنید!
کی دلش می خواهد آخر در بیاید سی دی اش؟
با موبایل خود مبادا فیلمبرداری کنید!

در نهایت، مجلس ما را مزین با حضور
بی ادا و منت و هرگونه اطواری کنید!!!!

دانشجویان عزیزم توجه داشته باشند برخی از این کدها عمومی تر وبرخی اختصاصی ترند (مثل همین کد).
ان شاالله باز هم برگی از تاریخ خواهیم داشت.

ممنون
استاد

شمسی دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ق.ظ

سلام استاد
عزاداری ها قبول و التماس دعا
مشکل این برگ آخر تاریخ امروز رو متوجه نمی شم!

سلام
از شما ان شاالله قبول باشه به قول ظریفی ما که لباسمون سیاه نیست دلمون سیاهه!

این یک کد به برخی است! (تا متوجه شوند که تا هزارتوی تاریکخانه برخی روشن شده است!) شاید یک روزی شما هم مثلا این ابیات را ... آن وقت یک دفعه قطعه ای دیگر از پازل برایتان آشکار بشود!

ممنون

استاد چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ب.ظ

سلام به همه
عزاداریهاتون قبول ان شاالله

وقتی کسی امتحانش را داد وبا تمام ارفاقات افتاد دیگه افتاده!!!

شمسی چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:04 ب.ظ

عباس جان
میدانی اشتراک من و تو چیست ؟
تو کمر امام زمانت را شکستی ، من هم شکستم ...
تو با وفایت و رفتنت ، من با گناهم ...

از عهد های صبحگاهان که به ظهر نرسیده میشکنم ...
خسته ام ...
امامم از من خسته تر ...

درس وفا میدهی مرا؟

شمسی چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:06 ب.ظ

محرم که آمد هر شب بر داغ یکی از عزیزانت گریستیم ...

شبی به یاد اربا اربا علی اکبر ...
شبی به یاد بی زره قاسم ...
شبی به یاد شش ماهه ...
شبی به یاد ســـقا ...
.
.
.
و یک روز به یاد ابا عبدالله(ع) ...


دل ما تاب این همه داغ را یکجا نداشت ...
زینب جان ... چطور از یک صبح تا به ظهر این همه داغ را یکجا تحمل کردی...

صبر کن شام در راه است ...


امــــــــان از دل زینـــــــب

صبر کن شام در راه است ...

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:26 ب.ظ

به نام خدا
سلام
امام علی (ع)_ فاطمه در نماز از بیم خدا نفسش به شمارش می افتد.

سلام
ممنون

شمسی شنبه 19 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:30 ب.ظ

می دیدیم که پشت کامیون ها نوشته :‏

منمشتعلعشقعلیمچهکنم

مسابقه می گذاشتیم برای خواندنش و فسفر می سوزاندیم.

ذوق می کردیم که کشف کردیم و توانستیم بخوانیم،

ولی نه می فهمیدیم "من"یعنی کی ،نه "مشتعل"یعنی چی،نه"چه کنم"یعنی چی،

فقط "علی"اش برای مان آشنا بود.

حالا چه زود بلدیم بخوانیمش،چه خوب می فهمیم "من" را ، "مشتعل"بودن را
،"چه کنم"را ،

فقط "علی"را نمی دانیم یعنی کی...‏

..............

آفرین

شمسی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:43 ق.ظ

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
بیایید قدردان باشیم

خیلی قشنگ!
از کیست؟

شمسی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 ق.ظ

زمانه‌ی عجیبی است!
برخی مردمان، امام گذشته را عاشقند، نه امام حاضر را!
میدانی چرا؟
امام گذشته را، هر گونه بخواهند تفسیر می‌کنند ...
اما امام حاضر را ...
باید فرمان ببرند ...

و کوفیان، عاشورا را این‌گونه رقم زدند ...

یکی دو روز نبودید عمیقتر برگشتید!
آفرین

شمسی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:19 ق.ظ

با کلی شوق و ذوق رفتم خونه، می گم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها من بالاترین نمره رو گرفتم.میگه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن..


به مامانم می‌گم می‌خوام یه خونه جدا بگیرم و مستقل بشم؛ می‌گه برو... برو مستقل شو... برو ایدز بگیر.......!!!


پدر به دختر: دخترم این موقع شب تو بالکن چیکار میکنی؟دختر: دارم ماهو میبینم بابایی!پدر: پس بی زحمت به ماهت بگو خبر مرگش اون ماشینشو خاموش کنه، صداش نمیذاره بخوابیم!!!



مردی داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت: اگر یک قدم دیگه جلو بروی کشته می شوی. مرد ایستاد و در همان لحظه آجری از بالا افتاد جلوی پایش. مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرش را نگاه کرد اما کسی را ندید. به راهش ادامه داد. ... به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشود باز همان صدا گفت : بایست مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعتی عجیب از کنارش رد شد. بازهم نجات پیدا کرده بود. مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم . مرد فکری کرد و گفت : - اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم کدام گوری بودی ؟؟؟



رضا شاه به زور میخواست چادر رو از سر زن ها برداره
هیشکی زیر بار نمیرفت
حالا میخوان به زور چادر سر زن ها بکنن بازم کسی زیر بار نمیره !
یعنی لجباز تر از زنها تو کهکشان پیدا نمیشه ها!



میگن هر نخ سیگار 3 دقیقه از عمر آدم کم می کنه!
همچنین ثابت شده اگه از چیزی لذت ببری 5 دقیقه به عمر آدم اضافه میشه!
نتیجه : سیگارتون رو با لذت بکشید تا 2 دقیقه به ازای هر نخ سیگار به عمرتون اضافه بشه........!!!!!!


اینروزا دختر و پسرها از عشق و دوستی هیچ نفعی نمیبرند
اونایی که منفعت میبرند:
رستورانها
کافی شاپها
ایرانسل و همراه اول !!


فقط یه ایرانی میتونه گوشی آیفون 4s بخره ١.٥ میلیون بعد سیم کارت ایرانسل اونم اعتباری توش بندازه. !!



تا حالا دقت کردین وقتی دعواتون با یکی تموم میشه تازه جواب های بهتری به ذهنتون میرسه؟!



زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت تا جوجه‌هاشو سیر کنه, گوشت بدن خودشو می‌کند و می‌داد به جوجه‌هاش می‌خوردند.
زمستان تمام شد و کلاغ مرد!
اما بچه‌هاش نجات پیدا کردند و گفتند:
آخی، خوب شد مرد, راحت شدیم از این غذای تکراری!
این است واقعیت تلخ روزگار ما ...



پیرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمیتونسته بشنوه
بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب میشه
دو سه هفته میگذره و میره پیش دکترش که بگه گوشش حالا میشنوه
دکتر خیلی خوشحال میشه و میگه
خانواده شما هم باید ظاهرا خیلی خوشحال باشن که شنواییتونو بدست آوردید
پیرمرد میگه نه من هنوز بهشون چیزی نگفتم هر شب میشینم و به حرف هاشون گوش میکنم
فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که
توی این مدت تا حالا چند بار وصیت نامه ام رو عوض کردم


اگه زنها دنیا رو می‌گردوندن هیچ جنگی وجود نداشت !
فقط چندتا کشور لوس بودن که باهم قهر بودن و از هم غیبت میکردن و با هم حرف نمیزدن..

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﻭﻟﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﺸﻪ ﻭﯾﺰ ﻭﯾﺰ ﮐﻨﻪ،ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﮐﺎﺭﺷﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﺮﻓﺖ،
ﺑﻌﺪ ﻣﺜﻼً ﺳﻮﺳﮏ ﻭﯾﺰ ﻭﯾﺰ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﺠﺎﺱ ﺑﮑﺸﯿﻤﺶ؟
ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻫﺎﺍ

همیشه به من میگن
مثل بچه ی آدم رفتار کن!
من نمیدونم مثل هابیل باشم یا قابیل؟؟؟؟؟؟


یه زمان دوست دختر داشتیم وقتی میرفت بیرون نگران بودیم کسی دنبالش نیفته .اما الان وقتی تو خونس نگرانیم که کسی تو فیس بوک مخش نزنه.

یارو با کامیون اومده تو محوطه بیمارستان بوق میزنه، حراست با بلندگو داد میزنه آقا اینجا بوق نزن! یارو دوتا بوق دیگه میزنه یعنی باشه!! بعد نیم ساعت برمیگرده میخواد بره بیرون، دوتا بوق واسه حراستیه میزنه!! حراستیه با بلندگو میگه نوکرم!!


تو کوچه ترقه زدند، پیرزنه دم در وایساده بود هفت جد یارو رو نفرین کرد؛ دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی! پیرزنه گفت قربون قد و بالات مادر مواظب باش!

پیشرفتتون هم ماشاالله همه جانبه بوده

شمسی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:54 ب.ظ

سلام استاد
شما لطف دارید
ولی باید اعتراف کنم(!!) این عمیق بودن و پیشرفت از من نیست!! به برکت پیشرفت دوستان پلاسی(گوگل پلاس ) هست!

اون متن تشبیه مادر و پدر هم از ایمیل دوستان بود!!!!نمی دونم از کیه!!

سلام
در هر حال خوبه

شمسی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:22 ب.ظ

یکی از علماء فرزندش را چند بار برای خواندن نماز صدا کرد.
فززند برنخاست و سر انجام به پدر گفت:
من مشغول تفکرم! و یک ساعت تفکر مساوی است با هفتاد سال عبادت!
پدر پاسخ داد:
آری! اما آن تفکری که انسان را به عبادت بکشاند؛
نه آن تفکری که آدمی را به خواب برد!

شمسی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ

آخ باران!آخ باران!...

باز باران با ترانه

می خورد بر بام خانه

یادم آمد کربلا را

دشت پرشور و بلا را

گردش یک ظهر غمگین

گرم و خونین

لرزش طفلان نالان

زیر تیغ و نیزه ها را

با صدای گریه های کودکانه

واندرین صحرای سوزان

می دود طفلی سه ساله

پر زناله

دل شکسته

پای خسته

باز باران قطره! قطره!

می چکد از چوب محمل

آخ باران

کی بباری بر تن عطشان یاران؟!

تر کنند از آن گلو را

آخ باران!آخ باران!...

شمسی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:38 ب.ظ

متن کوتاه ترین وصیتنامه 8 سال دفاع مقدس :

«نــــگــــذارید حــــرف امـــــام روی زمیــــــن بمـــــاند.
همـــین.
والسلام.»

استاد دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ق.ظ

سلام


با طلا باید نوشت!
به نقل از عصر ایران:

دوستی با این اشخاص را به هم بزنید

افکارنیوز: هشت نوع شخصیت که باید از آنها دوری کرد:

همه ما دوست داریم باور کنیم که نزدیکان مان آدم‌هایی متعادل ، شاد و دارای ذهنی سالم هستند اما بارها پیش آمده که متوجه شدیم واقعیت غیر از این است. تصور کنید یکی از بهترین روزهای زندگی تان را آغاز کرده اید و خدا را برای همه زیبایی‌ها و نعمت‌هایش شکر می‌کنید که ناگهان رویارویی با یکی از آشنایان بلافاصله شما را از عرش به زیر می‌آورد. حتی اگر انسانی خوشبین و مثبت باشید، در کنار چنین اشخاصی منفی خواهید شد. از بدترین این نوع شخصیت‌ها می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

● خودشیفته‌ها
این افراد شدیدا حس خودبزرگ بینی دارند و چنین می‌پندارند که دنیا گرد آنها می‌چرخد. این افراد مانند کنترل گرها موذی و حیله گر نیستند و تا حدی آشکار خواسته‌های خود را بیان می‌کنند. گاهی به نظر می‌رسد باید به آنها گفت: « فقط خودت مهم نیستی که!»

این افراد فقط خواسته‌های خود را در نظر می‌گیرند و نیازهای شما به باد فراموشی گرفته می‌شود. در این رابطه شما احساس یاس و سرخوردگی پیدا می‌کنید. آنها چنان انرژی شما را صرف خواسته‌ها و امیال خود می‌کنند که دیگر چیزی برای خودتان باقی نمی‌ماند.

● منفی گراها
این دسته قادر به درک خوبی‌ها و شادی‌ها نیستند. اگر به آنها بگویید که امروز روز بسیار قشنگی است حتما از اتفاق ناگوار قریب الوقوعی خبر می‌دهند؛ اگر از موفقیت امتحان میان ترم خود خبر دهید، در مقابل از سختی امتحانات نهایی به شما هشدار می‌دهند.

آنها شادی را نابود می‌کنند. دید مثبت شما به زندگی جای خود را به بدبینی و منفی بافی می‌دهد. قبل از آنکه متوجه شوید، منفی گرایی در ذهن و روح شما جایگزین شده و همه شادی‌ها پشت شیشه‌های خاکستری پنهان می‌شود

● افرادی که همیشه در مورد دیگران قضاوت می‌کنند
مواردی که شما زیبا و دلفریب می‌بینید، به نظر این افراد عجیب و غیرجذاب است. اگر شما نظر جدیدی را جالب بدانید، این افراد آن را به کل اشتباه می‌شمارند. اگر شما سلیقه دوستی را ستایش کنید، آنها آن را بد یا مایه نگرانی قلمداد می‌کنند. افراد همیشه قاضی تقریبا مانند منفی گراها هستند. اگر قسمت اعظم وقت خود را با اینگونه افراد بگذرانید، طولی نمی‌کشد که شما هم یکی از آنها خواهید شد.

● خود رای‌ها
تخصص این عده کنترل دیگران به نفع خودشان است؛ و ممکن است چنان مهارتی هم داشته باشند که شما اصلا متوجه کنترل آنها نشوید تا زمانی که دیگر دیر شده است. این افراد نقطه ضعف‌های شما را پیدا می‌کنند و از این طریق به خواسته‌های خود می‌رسند.

این افراد باورها و اعتماد به نفس شما را هدف قرار می‌دهند. این افراد راهی برای اجبار شما به انجام کاری پیدا می‌کنند که لزوما انجام نمی‌دهید و به این ترتیب شما احساس هویت، اولویت‌های شخصی و توانایی درک واقعیت مساله را ازدست می‌دهید و به ناگاه دنیا حول محور خواسته‌ها و اولویت‌های آنها قرار می‌گیرد.

● همیشه ناامیدها
اگر طرح جدید و بکری داشته باشید، همیشه ناامیدها به شما اطمینان می‌دهند که با شکست روبه رو خواهید شد؛ و زمانی که موفق می‌شوید، شما را دلتنگ و افسرده می‌کنند. اگر رویایی در سر داشته باشید، هشدار می‌دهند که دستیابی به آرزویتان غیرممکن است.

این افراد «آنچه هست» را باور دارند و نسبت به «آنچه خواهد شد» مشکوک و ناامید هستند. معاشرت با این افراد موجب می‌شود خودباوری و اعتماد به نفس خود را به راحتی از دست بدهید. در حالی که پیشرفت و تغییر فقط نتیجه نوآوری و بدعت گذاری است، رویای ناممکن‌ها و تلاش برای دستیابی به دوردست‌ها.

● آنهایی که نمی‌توانند صممیمی‌شوند
در کنار این افراد هیچگاه حس صمیمیت و راحتی نخواهید کرد؛ داستانی خنده دار تعریف می‌کنید اما آنها فقط لبخندی مودبانه تحویل می‌دهند. در پی بی توجهی آنها، شما غمگین و افسرده می‌شوید. یکی از مهیج ترین اتفاقاتی را که برایتان پیش آمده تعریف می‌کنید اما آنها فقط سرسری سر خود را تکان می‌دهند.

روابط این دسته افراد مبتنی بر معیارهای سطحی و بی معنی است. زمانی که شما واقعا به یک دوست نیاز دارید، آنها نیستند. زمانی که نیازمند انتقادی سازنده هستید، از همانی که هستید تعریف می‌کنند و اگر حمایت بخواهید، شما را محکوم به شکست می‌دانند.

● حرمت شکن‌ها
این افراد در بدترین زمان و به بدترین شکل ممکن حرفی می‌زنند یا کاری انجام می‌دهند؛ در یک کلمه حرمت نگاه نمی‌دارند. شاید این فرد کسی باشد که به او اعتماد کرده بودید اما او از این اعتماد سوءاستفاده کرده ورازتان را برملا می‌کند. شاید یکی از نزدیکان تان باشد که در کارهایی که به او ارتباط ندارد دخالت می‌کند، یا شاید همکاری باشد که رفتاری تحقیرآمیز پیشه کرده است.

● آنهایی که همیشه متوقع هستند
هیچ وقت نمی‌توان این افراد را راضی و خوشحال نگه داشت. آنها قدر شما را نمی‌دانند و خواسته‌هایشان غیرواقعی و نامعمول است؛ همیشه دنبال مقصر جلوه دادن شما هستند و هرگز مسوولیت چیزی را خود قبول نمی‌کنند.

شمسی دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 ب.ظ

مثل اینکه دوستان گوگل پلاسی همه خوابن! اونا نباشن من هم هیچی ندارم اینجا بذارم!! پس میرم واسه امتحان فردا درس بخونم !

به به!

شمسی سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:02 ب.ظ

سلام استاد.
به به یعنی چی ؟!!!!!!! درس خوندن من تعجب داره؟ شب امتحان که درس می خونم دیگه!!! D-:

سلام

نه تعجب نداره چون دانشجوی درسخونی هستید.
آره تعجب داره چون هم سرتون برای کارهای اجرایی درد می کنه هم درسخونید.
(این را هم بگم که جزو اونهایی هستید که من بسیجی واقعی می شناسمشون! یعنی سلامتید که کیمیاست. نه مثل بسیاری که دوست دارن ژست همه اینها را بگیرن ولی هیچ کدومش نیستن!)

شمسی چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:13 ق.ظ

سلام استاد
ممنون.اما...!!
این ترم با شما درس نداشتم نمی دونید چی کار کردم!!!
اصلا درس نخوندم!فقط شب امتحان! قول می دم ترم بعد جبران شه! فقط خدا کنه این ترم به خیر بگذره!!!!

سلام
!!!
ان شاالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد