کلبه خانم رحیمی نژاد (ورژن جدید شماره ۱) (کلبه حقیقت)

به نام خدا 

سلام 

خانم رحیمی نژاد قول داده اند با وقت آزادتری که اکنون دارند مطالب بیشتری برای ما بنویسند. 

برایشان آرزوی موفقیت می کنیم. 

 

ممنون 

 

آیا صدای باران را می شنوی؟!!

گوش کن...

ببین چه ندای اشنایی ما را به سوی خود می خواند!

گوش کن...

خدای دارد می خواند...

گوش کن...

آیا صدای باران را می شنوی؟!!

نظرات 206 + ارسال نظر
شمسی چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:38 ب.ظ


همراه بسیار است، اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

دلبسته اندوه دامنگیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار
از دوست، دشمن ساختن کار کمی نیست

چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

در فکر فتح قله قافم که آنجاست
جایی که تا امروز برآن پرچمی نیست

مرتضی پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:09 ق.ظ

به نام خدا
سلام به همه

سلام خانم رحیمی ن‍ژاد
ممنون که به کلبه مون سر زدین
قهر نیستین اما خیلی سنگین شدین؟
بذار بینم، فکر کنم از رضازاده هم سنگین تر شدین

به قول استاد: این امر نهادینه شده
مهم بودنتونه که هستید
امیدوارم که همیشه در خوشی و سلامتی باشید
مارو هم حلال کنید

یا علی

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ب.ظ

به نام خدا
سلام
...
اگر چه نا امیدی مرا می خورد

و هیچ بودنی زیبا نبود

و باران فقط برای سیل شدن می بارید

و خورشید برای سوزاندن می تابید

اما

حال که تو آمدی

دریا بی تلاطم و آبی است!

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:33 ب.ظ

به نام خدا
شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت

لیک شعری نسرود!

نه که معشوقه نداشت

نه که سر گشته نبود

سال ها بود دگر کوچه ی مهتاب

خیابان شده بود...

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ب.ظ

به نام خدا
به سلامتیه شمع .....
نخی که داخل شمع بود از شمع پرسید چرا وقتی میسوزم تو آب میشی؟
شمع جواب داد:وقتی میبینی یکی که تو قلبته داره میسوزه مگه میتونی گریه نکنی!


مادر بزرگم حالش خوب نیست براش دعا کنید.
خسته تر از اونم که بتونم...
دوسش دارم .خیلی مهربونه. بچه که بودم عاشق لباس عروس بودم . مامانبزرگم برام گرفت. همکارای مامان بابام که می اومدن خونمون دخترا نوبتی می پوشیدنش :-)

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ب.ظ

به نام خدا
این خاطــرات کـــهنه دیگر به دردم نمی خـــورد…

مــفـت میفرو شــــم…

به دوره گـردی که سـر ظهر ...

در کوچـــــــــــــــه پرســــــــــه میزند

طالبی جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:31 ب.ظ

آرامش چیست؟
نگاه به گذشته و شکر خدا.
نگاه به آینده و اعتماد به خدا.
نگاه به اطراف و جستجوی خدا.
نگاه به درون و دیدن خدا .
” لحظه هایتان سرشار از بوی خدا”


سلام خانم رحیمی نژاد.کلبه نو مبارک.ببخشید دیر تبریک گفتم.انشاالله موفق باشید.

رحیمی نژاد جمعه 29 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:03 ب.ظ

به نام خدا
سلام
نیستید استاد!!!
خسته شدم اینقدر سر زدم اما ۴۸ تغییر نکرد می خوام بشه ۵۰:-):-):-)
الان باید روی در اتاقتون بنویسیم استاد اومدیم نبودید:-):-):-)
استادسنگین جریمتون می کنیما!!! مثلآ کل بچه های وبلاگ یه روز تو اتاقتون دعوت به خوردن چایی یا قهوه بشن!!! حالا اتاقتون اگه کوچیک باشه قضیه رو باید خودتون حل کنید !! جای دیگه هم نمیشه. دلمون برای دفترتون تنگ شده:-) فکر کنم نقاشی های آقا حسین هم اضافه شده باشه.:-)
فقط شوخی بود. همیشه سلامت و شاد باشید.

سلام
۴ روز اینترنت قطع بود ببخشید
بفرمایید
بله
ممنون

رحیمی نژاد یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
نگرانتون شدیم!
انشاالله حال شما و خانواده ی محترم خوب باشه و سلامت باشید.

سلام
ممنون
هستیم خدا را شکر
توپ!!!

رحیمی نژاد یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:37 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
لطف دارید.

سلام به طیبه ی عزیز
منم خوبم.
الان شاید یک سال بشه میخوام بیام اما نمی شه:-) حالا حکمتش در چیست؟!خدا می داند.
اما اگه بیام بهت خبر می دم که همو ببینیم .
آفرین خوب درس بخونی ها! وگرنه میشی من و کلی حسرت روزای رفته رو می خوری.
شعری هم که برام گذاشتی رو دوست داشتم .
ممنون.


سلام آقای بیدقی
پس هنوز دانشجو هم هستید!
موفق باشید.


سلام آقای صفر دوست
خواهش می کنم.
بله تغییر کردم.
ممنون.من هم براتون آرزوی سلامتی و خوشی دارم.


سلام خانم طالبی
ممنون از حضورتون.
خوشحال شدم.
باز هم سر بزنید.بیشتر خوشحال می شم:-)
ممنون



سلام

رحیمی نژاد دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:25 ق.ظ

به نام خدا
سلام
ایمان از دیدگاه حضرت على (ع)
در کتاب شریف نهج البلاغه که حاوى سخنان نغز و حکیمانه حضرت على علیه‏السلام مى‏باشد، مساله ایمان از جایگاه و اهمیت ویژه‏اى برخوردار است و به جهات گوناگون آن پرداخته شده است که در این نوشتار به نمونه‏هایى از آن اشاره مى‏شود:

الف) فضیلت ایمان

«همانا بهترین چیز که نزدیکى خواهان به خدا سبحان بدان توسل مى‏جویند ایمان به خدا و پیامبر ... است‏» (1)

ب) اقسام ایمان

«برخى ایمان در دلها برقرار است، و برخى دیگر میان دلها و سینه‏ها عاریت و ناپایدار» (2)

ج) پایه‏هاى ایمان

«ایمان بر چهار پایه استوار است‏بر شکیبائى، و یقین، و عدالت و جهاد. شکیبائى و صبر را چهار شاخه است: آرزومند بودن، ترسیدن، و پارسائى و چشم امید داشتن. پس آن که مشتاق و آرزومند بهشت‏بود شهوتها را از دل زدود، و آن که از دوزخ ترسید، از آنچه حرام است دورى گزید، و آن که خواهان دنیا نبود و پارسائى داشت مصیبتها بروى آسان نمود، و آن که مرگ را چشم داشت، در کارهاى نیک پاى پیش گذاشت.

و یقین بر چهار شعبه است: بر بینائى زیرکانه، و دریافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پیشینیان. پس آن که زیرکانه دید حکمت‏بروى آشکار گردید، و آن را که حکمت آشکار گردید عبرت آموخت، و آن که عبرت آموخت چنان است که پشینیان زندگى را در نوردید.

و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمى ژرف نگرنده، و دانشى پى به حقیقت‏برنده و نیکو داورى فرمودن، و در بردبارى استوار بودن. پس آن که فهمید به ژرفاى دانش رسید و آنکه به ژرفاى دانش رسید از آبشخور شریعت‏سیراب گردید و آن که بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیکنامى زندگى نمود.

و جهاد بر چهار شعبه است: به نیک وادار نمودن و از کار زشت منع فرمودن و پایدارى در پیکار با دشمنان، و دشمنى با فاسقان. پس آنکه به کار نیک واداشت، پشت مومنان را استوار داشت، و آن که از کار زشت منع فرمود بینى منافقان را به خاک سود؛ و آن که در پیکار با دشمنان پایدار بود، حقى را که برگردن دارد ادا نمود؛ و آن که با فاسقان دشمن بود و براى خدا به خشم آید، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخیز وى را خشنود نماید» (3)

و در جاى دیگر درباره حقیقت ایمان فرمودند

«ایمان، شناختن به دل، و اقرار به زبان و فرمان بردن با اندامها است‏» (4)

د) نشانه‏هاى ایمان

1 - «ایمان بنده راست نباشد، جز آنگاه که اعتماد او بدانچه در دست‏خداست‏بیش از اعتماد وى بدانچه در دست‏خود اوست‏بود.» (5)

2 - کلمه 333 کلمات قصار ص 420 نهج البلاغه:

(در صفت مؤمن فرمود:) شادمانى مؤمن در رخسار اوست و اندوه وى در دلش. سینه او هر چه فراختر است و نفس وى هر چه خوارتر. برترى جستن را خوش نمى‏دارد، و شنواندن نیکى خود را به دیگران دشمن مى‏شمارد. اندوهش دراز است، همتش فراز. خاموشى‏اش بسیارست، اوقاتش گرفتار؛ سپاسگزار است، شکیبایى پیشه است، فرو رفته در اندیشه است، نیاز خود به کس نگوید، خوى آرام دارد، راه نرمى پوید. نفس او سخت‏تر از سنگ خارا - در راه دیندارى - و او خوارتر از بنده - در فروتنى و بى‏آزارى -.

و نیز فرمود: «ایمان آن است که راستى را برگزینى که به زیان تو بود بر دروغى که تو را سود دهد، و گفتارت برکردارت نیفزاید و چون از دیگرى سخن گویى ترس از خدا در دست آید» (6)

ه) آفات ایمان

1 - همنشینى با اهل هوى و هوس

2 - دروغ گفتن

3 - حسد ورزیدن

«همنشینى پیروان هوا فراموش کردن ایمان و جاى حاضر شدن شیطان است. از دروغ دورى گزینید که از ایمان به دور است ... بر هم حسد مبرید که حسد ایمان را مى‏خورد چنانکه آتش هیزم را» (7)

و) عوامل تقویت ایمان

1 - اعمال صالح

«ایمان را بر کرده‏هاى نیک دلیل توان ساخت، و از کردار نیک ایمان را توان شناخت‏» (8)

2 - سلامت قلب

«ایمان بنده‏اى استوار نگردد تا دل او استوار نشود و دل او استوار نشود تا زبان او استوار نگردد» (9)

3 - صبر

«صبر و شکیبائى نسبت‏به ایمان مثل سر است نسبت‏به تن، همانطور که تنى سر ندارد فایده‏اى ندارد، ایمانى هم که صبر و شکیبائى در او نباشد فائده‏اى ندارد» (10)

4 - حیاء

«هیچ ایمانى مثل حیاء نیست‏» (11)

ز) نتائج ایمان

1 - شهود حق

«دیده‏ها او را آشکارا نتوان دید، اما دلها با ایمان درست‏بدو خواهد رسید» (12)

2 - توان فهم معارف عالى

«دانستن امر ما (ولایت) کارى سخت است و تحمل آن دشوار کسى آن را تحمل نکند جز انسان با ایمانى که خداوند قلب او رابراى ایمان آزموده باشد» (13)

پى‏نوشت‏ها:
(1)نهج البلاغه، خطبه 110

(2)همان خطبه 189

(3)همان، کلمات قصار، 31

(4)همان، 227

(5)همان 310

(6)همان، 458

(7)همان، خطبه، 86

(8)نهج البلاغه، خطبه، 156

(9)همان، 176

(10)همان، کلمات قصار، 82

(11)همان، 113

(12) همان، خطبه، 179

(13)همان، خطبه 189

نهج البلاغه

دکتر سید جعفر شهیدى

سلام




از دروغ دورى گزینید که از ایمان به دور است

ارمز دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ب.ظ

به نام خدا

سلام بر استاد عزیز
سلام به اهالی صندوقچه
و سلام به صاحب کلبه
خانوم رحیمی نژاد

رحیمه ارمز هستم و توی کلبه آشنا بیشتر پیدا میشم.از دوستتون بوی فیروزه خبری ندارین؟ خیلی وقته پیداش نیست!

ان شالله موفق و سربلند باشین

به نام خدا
سلام
ایشون دفاع خوبی کردند.
البته لشکرکشی کرده بودند! (خارج از شوخی با خانواده مهربونشون آشنا شدیم) بقیه اش را صاحب کلبه باید بگه.

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:38 ق.ظ

به نام خدا
سلام
رحیمه خانم عزیز ممنون از حضورتون
نه . خیلی خبر ندارم.

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:52 ق.ظ

به نام خدا
سلام
...
گفتم:«بدوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گویم گله ها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من اثر سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بله ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته
یک بار دگر پر زدن چلچله ها را

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...






رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ق.ظ

به نام خدا
پیش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکی ست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکی است
این همه جنگ و جدل حاصل کوته ‌نظریست
گر نظر پاک کنی، کعبه و بتخانه یکی ست
هر کسی قصه شوقش به زبانی گوید
چون نکو می‌نگرم، حاصل افسانه یکی ست
اینهمه قصه ز سودای گرفتارانست
ورنه از روز ازل، دام یکی، دانه یکی ست
ره هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریه نیمه شب و خنده مستانه یکی ست
گر زمن پرسی از آن لطف که من می‌دانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکی ست
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس، عاقل و فرزانه یکی ست
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش، دل شمع و پر پروانه یکی ست
گر به سرحد جنونت ببر عشق «عماد»
بی‌وفایی و وفاداری جانانه یکی ست


شاعر :عماد خراسانی

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ب.ظ

به نام خدا
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من

زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من

عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من

خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من

شما هر آینه، آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من

اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من

برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشناترید از من


شاعر : حسین منزوی

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:54 ب.ظ

به نام خدا
سلام
استاد سلام
خوبید؟
خوش می گذره؟
استاد یه چرخی تو وبلاگ زدم. کلبه های قدیمی رو نگاه کردم.
از دوستان قدیمی آقای ابراهیمیان و آقای رحمانی وآقای قدیر وآقای سعید و بارون و آسمون و ۱۳ و خانم اسماعیل پور و بوی فیروزه چه خبر؟
هستن؟نیستن؟ آقای ابراهیمیان گاهی باشعر جواب می دادن:-) آقای رحمانی اولین حضورشون (اولین کامنتشون در وبلاگ) خیلی برام خاطره شد:-) کلبه ی طنز آقای قدیر:-)
و...
وبلاگ قبل تر ها برام جذاب تر بود:-(
احساس می کنم مادر بزرگ جمع شدم. قبلآ ها بی ربط زیاد حرف می زدم . هنوز خودمو کوچیک می دیدم:-) اما الان احساس مسئولیت می کنم. احساس می کنم رفتارم باید خیلی درست باشه.
چه زود دیر شد!!!

سلام

خدا را شکر
همه هستند صحیح و سالم

صندوقچه به آزادی اصحابش احترام می گذارد.

رحیمی نژاد سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:25 ب.ظ

به نام خدا
...
روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.

جواب داد:....


اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10....

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100


اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =1000

ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به

تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت

شمسی سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:42 ب.ظ

پلیس به غضنفر: اینجا ماهی‌گیری قدغنه!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!!
پلیس : نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین

************************

معلم: 10 تاسیب داریم من 9 تاشو میخورم ، چند تا سیب میمونه؟ بچه: همون یکی روهم بردار بخور بدبخت سیب نخورده !

رحیمی نژاد چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ق.ظ

به نام خدا
سلام به استاد بزرگوار
خوبید استاد؟
خوش می گذره؟
چند دقیقه پیش با دکتر کرمی حرف زدم . استرس داشتم:-) خیالم راحت شد.
فقط یه دروغ بزرگ گفتم!!!!!!!!
گفتم ۴-۵ تا مقاله ترجمه کردم اما هنوز رو دومی هستم. البته نپرسیدن خودم گفتم تا زور بالا سرم باشه کار کنم. تا دوشنبه سه شنبه باید کارامو تموم کنم. به یاری خدا .

سلام خانم شمسی عزیز
خیلی خیلی قشنگ بودن .خندیدم:-)
سیب خیلی قشنگ بود:-)
ممنون که می آی.

سلام
خدا را شکر

شمسی چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ب.ظ

سلام
چی شد دو تا کامنت بالاتر طیبه بودم باز شد خانم شمسی؟

رحیمی نژاد پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ق.ظ

به نام خدا
سلام به طیبه جان.
دوست داشتم بگم طیبه اما گفتم شاید دوست نداشته باشی.
دیگه همیشه میگم طیبه:-)
خانم رو هم به من ببخش دوست دارم راحت حرف بزنیم.
منم اعظمم.

آشنا پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ

سلام به خانم رحیمی نژاد
کلبه نو مبارک ببخشید که دیر سر زدم برعکس شما که وقتتون آزاد شده من سرم شلوغ شده
ولی حتما در آینده به کلبه تون سر میزنم
یاحق

رحیمی نژاد جمعه 6 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ

به نام خدا
سفر زیارتی ,سیاحتی و همیشگی آخرت:
ابتدا گذر نامه ی زیر را تکمیل کنید.


نام:انسان

نام خانوادگی:آدمی زاده

لقب:اشرف مخلوقات

نام پدر: آدم

نام مادر:حوا

ساکن:کهکشان راه شیری ,منظومه شمسی,زمین

ساعت حرکت پرواز:هر وقت که خدا صلاح بداند

مقصد: آخرت(بهشت یا جهنم)

وسایل مورد نیاز:

1-دومتر پارچه سفید

2-خدمت به خلق خدا

3-عمل نیک

4-انجام واجبات وترک محرمات

5-نماز اول وقت

6-امر به معروف ونهی از منکر

7-دعای والدین و مومنین

8-اعمال صالح ,تقوا وایمان

ملاحظات:


1-خواهشمند است,جهت رفاه خود زکات را قبل از پرواز پرداخت کنید.

2-از آوردن ثروت ,مقام,ماشین حتی داخل فرودگاه جدا خودداری نمایید

3حتما قبل از حرکت به بستگان خود بگوییدتا از آوردن دست گل های سنگین,سنگ قبر گران وتجملاتی و نیز مراسم های پرخرج و اعزاداری پیش از سه روز غیره خودداری نمایند.

4-جهت یادگاری قبل از پرواز اموال خود را بین فرزندان وامور فقرا و مستضعفین قسمت نمایید.

5-از اوردن بار اضافی از قبیل حق الناس ,غیبت,تهمت,وغیره جدا خودداری کنید.

جهت کسب اطلاعات بیشتر به قرآن وسنت پیامبر(ص)مراجعه نمایید:

تماس ومشاوره به صورت شبانه روزی رایگان,مستقیم وبدون وقت قبلی است.

در صورتی که قبل از پرواز به مشکلی بر خوردید با شماره تلفن های زیر تماس فرمایید.168سوره بقره,45سوره نساء,129سوره توبه,55سوره اعراف,2و3سورهی طلاق.

امیدواریم سفره اسوده ای در پیش داشته باشید.

سرپرست کاروان:حضرت عزرائیل.




خوبه که با مرگ هم شوخی میشه نه؟!

رحیمی نژاد جمعه 6 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:21 ب.ظ

به نام خدا
سلام
آشنای عزیز ممنون از تبریکت
نه دیر نشده.ممنون
من هم سرم شلوغه سر زدنم به این خاطر است که در روز ساعت ها مجبورم پشت کامپیوتر بشینم. در این میان برای تنوع به وبلاگ هم سر می زنم. از چند روز دیگه میرم تو آزمایشگاه اگه خدا بخواد. و من هم دوباره حضورم کمرنگ میشه. البته می آم .و هستم.ولی کمتر.

رحیمی نژاد جمعه 6 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
استاد حالتون خوبه؟
استاد چرا احساس می کنم گرفته اید؟
نمی دونم!!!!!!:-(
استاد شما استاد خوب ما هستید.دوست داریم همیشه شاد و سلامت باشید.

سلام
خدا را شکر
آری ملالی افزون نیست جز غمهای همیشگی همراه.

واقعا خدا را شکر
شاید از ستون مرگ یعنی...
ناراحت شده اید؟




مرگ یعنی...
...یک جور حرف زدن و جور دیگر عمل کردن

رحیمی نژاد شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:12 ق.ظ

به نام خدا
سلام به استاد گرامی
استادنمی دونم چی بگم !
شما بزرگتر ما هستید. استاد ما هستید و مثل پدر می مونید برامون.
از طرفی هم صحبت کردن و دلداری دادن اون هم وقتی نمی دونی چی شده سخته!
بی ادبی و گستاخی منو ببخشید چون حالتون برام مهمه حرف میزنم:
استاد می گن ایمان واقعی ایمانیه که فرد به چیزی که پیش خداست بیشتر اعتماد داشته باشه تا چیزی که پیش خودشه.
دنیا ثابت و پایدار نیست. همه چی عوض میشه. وهمه چیز هم فقط یه امتحانه. البته این به معنی بی تفاوت بودن نیست. از طرفی میگن انسان مومن غمش عمیق تر است.
حرفام خیلی بی ربطه نه؟:-) نمی دونم چی بگم!
استاد ناراحت نباشید میگذره.
استاد تنها چیزی که به آدم آرامش میده و آدمو امیدوار می کنه اینه که به عیبها و نقص ها و کوتاهی های خودمون فکر کنیم.اونوقت اگه قبول کردیم که اشتباهی کردیم و در مشکل افتادیم قلبمون آروم میگیره که خدا دوستمون داره و هست و اگه هم الان ناراحتم مشکل از خودم بوده . و استاد به این باور برسیم که قرآن کتاب عمل است . اگه بهش عمل کنیم چون می دونیم خدا از ما راضی است و کارمون درسته اگه دنیا هم رو سرمون خراب بشه و یا همه از ما رو برگردونن شاد خواهیم بود.(مگه گفته نشده برای حفظ دین حتی باید کوچ کرد! یا روزی میاد که برای حفظ دین باید از کوهی به کوه دیگه فرار کرد؟!)
البته غم های دیگه ای در این موقع ایجاد میشه که این غم ها از عسل هم شیرین تر خواهد بود. غم نه برای خودمون برای انسانیت. برای آدمیت.
استاد ما آدم ها مثلآ اگه می گیم غیبت بده یکی این کارو بکنه و بخصوص اگه در مورد ما باشه در قلبمون احساس ایمان میکنیم و میگیم مگه طرف مسلمان نیست ؟! من ازش نمی گذرم باید اون دنیا جواب بده. بعد که به خودمون میرسه راحت غیبت میکنیم روش اسم های مختلفی هم میذاریم. مثل دردو دل.
بله استاد اگه حرف و عمل یکی نباشه بد خواهد بود.
اعتماد رو از بین می بره. و گاهی ضربه های بزرگی به افراد می زنه.
در کل استاد تا خدا هست زندگی باید کرد. خدا هم که همیشه هست:-) تنها نیستم خوبه مگه نه؟!:-)
ناراحت که استاد یه کم آره:-) من یه کم زیادی حساسم.
اما بیشتر سوال شده بود برام که چرا؟
انشاالله به زودی بشید همون دکتر عموزاده ی سابق که گوله ی انرژی بود:-)
ما آدم ها هیچ کدوم معصوم نیستیم و باید همیشه در هر جایگاهی که هستیم این احتمال رو بدیم که ممکنه خطا کنیم.
یادتونه کلبه برای تفسیر قرآن خواسته بودم. احساس کردم دارم ادای آدمای مومن رو در می آرم و یه جور غرور . ادامه ندادم.از خدا زیاد می گفتم دیدم جنبشو ندارم جو می گیرتم که آره من عجب آدم خوبیم.کمترش کردم.
خلاصه استاد بیخیال باشید.انشاالله درست میشه.
یا حق

سلام
؟؟!!

خدا را شکر انرژی ام کم نشده.

ممنون

شازده کوچولو(غلامی) شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ

سلام خانم رحیمی نژاد
گمانم اولین نظری است که در کلبه تان می گذارم.
شعریست از خودم
امیدوارم خوشتان بیاید.
خوشحال می شوم راهنماییم کنید

قاصدک وار به سمت تو دلم در پرواز

خبر خوش دارم

در حوالی توام

کاش عاشق باشم

دور تو می گردم

رو سیاهی مرا باور کن

من و خانت هر دو

جنس خاکیم ولی

به گمانم خانت

از زمانی که عطش

بر لب پنجره ی سیب نشست

این چنین گشته سیاه

فرق ما در این است. . .!




طالبی شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ق.ظ

باز باران,

بی ترانه,

گریه های بی بهانه

,میخورد بر سقف قلبم,

باورت شاید نباشد,

خسته است این قلب تنگم

طالبی شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ

در بیکرانه زندگی 2 چیز است که افسونم میکند :
1- آبی آسمان که میبینم و میدانم که نیست
2- خدایی که نمیبینم و میدانم هست

طالبی شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:41 ق.ظ

خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.

رحیمی نژاد شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ب.ظ

به نام خدا
سلام به استاد خوبم
استاد حسابی ضایم کردیدا:-)
می دونم بی ربط بود بیشتر شبیه دردو دل بود بیشتر فکر هایی رو که این یک سال داشتم نوشتم.


استاد یادتونه یه بار به من گفتید که روانشناسم؟!
ودر ادامه هم یه جمله گفتید که کلی ذوق کرده بودم:-)
استاد اگه کم انرژی نیستید یه حکایت خوب برامون تعریف کنید به یاد کلاساتون. یادش بخیر چقدر کلاساتونو دوست داشتم:-)
وای تمام خاطرات شیرین داره از ذهنم می گذره:-) بیشترشو قبلآ تعریف کردم:-) خانم صبوری میگفت تو عادت داری خاطره تکراری تعریف کنی . گاهی اذیتم می کنه میگه دلم برای خاطره تکراری هات تنگ شده:-)

برای چی ممنونید استاد؟!!!!!!!!!!!حرفای بی ربطم:-)
می شه حکایت بگید استاد:-) لطفآ:-)(البته بلند نه دوخط:-))
ممنون

سلام
چشم اما الان حکایتم نمی آد!

رحیمی نژاد شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:48 ب.ظ

به نام خدا
سلام به شازده کوچولو
خوشحالم اومدی. همیشه اسمتو که میدیدم خوشم می اومد:-)
شازده کوچولو ی عزیز شعرت قشنگ بود
اما راهنمایی:
من که بلد نیستم!!!!!:-)
راستش بنا بر چیزی که تو دلم بود معنی کردم خیلی به دلم نشست.
بازم بیا خوشحال میشم.
ممنون

رحیمی نژاد شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 ب.ظ

به نام خدا
سلام خانم طالبی عزیز
خیلی خوش اومدی
هر سه مطلبت فوق العاده بود . خوشم اومد.

باز باران,

بی ترانه,

گریه های بی بهانه

,میخورد بر سقف قلبم,

باورت شاید نباشد,
باورت شاید نباشد

خسته است این قلب تنگم
خسته است این قلب تنگم


۱- آبی آسمان که میبینم و میدانم که نیست
2- خدایی که نمیبینم و میدانم هست
و اینجاست که آدم امید پیدا میکنه. مگه نه خانم طالبی؟


خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.
تو این دوره زمونه کم پیدا میشه . اما به یقین می گم هستن. چون حد اقل یکی شونو می شناسم.


بازم بیا تو کلبم. خوشحال میشم.
و با علاقه و حوصله کامنتهاتو خواهم خوند.
ممنون

شمسی یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:54 ق.ظ

چند تا دوست داری؟؟؟


پیرمرد به من نگاه کرد و پرسید چند تا دوست داری؟
گفتم چرا بگم ده یا بیست تا...
جواب دادم فقط چند تایی
پیرمرد آهسته و به سختی برخاست و در حالیکه سرش راتکان می داد گفت
تو آدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری
ولی در مورد آنچه که می گویی خوب فکر کن
خیلی چیزها هست که تو نمی دونی
دوست، فقط اون کسی نیست که توبهش سلام می کنی
دوست دستی است که تو را از تاریکی و ناامیدی بیرون می کشد
درست وقتی دیگرانی که تو آنها را دوست می نامی سعی دارند تو را به درون ناامیدی و تاریکی بکشند
دوست حقیقی کسی است که نمی تونه تو رو رها کنه
صدائی است که نام تو رو زنده نگه می داره حتی زمانی که دیگران تو را به فراموشی سپرده اند
اما بیشتر از همه دوست یک قلب است. یک دیوار محکم و قوی در ژرفای قلب انسان ها
جایی که عمیق ترین عشق ها از آنجا می آید
پس به آنچه می گویم خوب فکر کن زیرا تمام حرفهایم حقیقت است
فرزندم یکبار دیگر جواب بده چند تا دوست داری؟
سپس مرا نگریست و درانتظار پاسخ من ایستاد
با مهربانی گفتم: اگر خوش شانس باشم، فقط یکی و آن تو هستی
بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تو می سپارد و وقتی که تنها هستی تو را همراهی می کند و در غمها تو را دلگرم می کند .کسی که اعتمادی راکه به دنبالش هستی به تو می بخشد .وقتی مشکلی داری آن راحل می کند و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری به توگوش می سپارد و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد، غیرقابل تصوراست

رحیمی نژاد یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ق.ظ

به نام خدا
سلام به استاد دکتر عموزاده ی گرامی
چشمتون بی بلا استاد.
ممنون

سلام

رحیمی نژاد یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:01 ب.ظ

به نام خدا
سلام
سلام به طیبه جونم
خوبی؟
خوندم قشنگ بود.دوست خوب خیلی باارزشه.
ممنون که اومدی.
بازم بیا.منتظرم

شمسی یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ب.ظ

سلام
خوبی اعظم جون؟
***********************
زن با عصبانیت پای تلفن : "این موقع شب کدوم گوری هستی؟!"



مرد : عزیزم ، اون جواهر فروشی رو یادته ؟! یادته از یه انگشتر الماس خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم،اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم...؟!



زن با صدای ملایم و خوشحالی : " آرررره عشقم..."
... .
.
.
.
مرد : من تو رستوران بغل دستیش دارم با دوستام شام میخورم!!!!

رحیمی نژاد دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:16 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
سلام طیبه جان
ممنون طیبه. خوبم.
شما خوبی؟
خوش میگذره؟
همیشه سلامت باشی عزیزم.

سلام

رحیمی نژاد سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ

به نام خدا
سلام
امروز همه چی قشنگه
خدا رو شکر .

سلام
خدا را شکر

رحیمی نژاد سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 ب.ظ

به نام خدا

شبیه شمع که با شام تار درگیر است

دلی که آینه شد با غبار درگیر است

فراق با دل عاشق رفیق دیرین است

همیشه با تن گل نیش خار درگیر است

چه بر سر دل من رفت و آرزوهایش

که بی خیال تو با روزگار درگیر است؟

بهار آمد و بر بی قراریم افزود

خزان بی کسی ام با بهار درگیر است

چه انتظار مرا می کشد در آخر راه

که عمرم این همه با انتظار درگیر است؟

زمین مزار تنم می شود، نمی دانم

دلم برای چه با این مزار درگیر است؟

خراب و خسته دلم با هزار و یک سودا

برای کسب کدام افتخار درگیر است؟

کتاب خاطره صد بهار خواهد شد

درخت ساده که با برگ و بار درگیر است

بیا که مرهم بیگانگان افاقه نکرد

مرا دلی است که با زخم یار درگیر است

مهدی دانش




رحیمی نژاد سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ب.ظ

به نام خدا
قسمت هم اگر نیست تو را داشته باشم

بگذار که دستی به دعا داشته باشم

شوق ابدی هدیه عشق است به عاشق

یاد از تو گرفتم که وفا داشته باشم

پیغمبری ای عشق! من ایمان به تو دارم

هر روز بتی تازه چرا داشته باشم؟

یک ثانیه لرزید دلم تا همه عمر

هر ثانیه کاری به خدا داشته باشم

دیوان صبوری غزل وصل ندارد

عاشق شده ام تا که حیا داشته باشم

مست توام ای تیر خلاص از غم عالم!

از عقل چرا بیم خطا داشته باشم؟

دردی است نگاه تو که مرگ است دوایش

مگذار نیازی به دوا داشته باشم

با تو همه آینه ها شکل بهارند

کافی است برایم که تو را داشته باشم






تقصیر من نیستا
انگار کل اینترنت ویروس شعرای عاشقونه گرفته!!!!!
هر کلمه ای می ذارم شعر عاشقونه می آد شعر های دیگه هم کم و گاهی بدون هیچ زیبایی ای است

رحیمی نژاد سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:53 ب.ظ

به نام خدا
سلام استاد
استاد یه سری به کلبه ی خانم رحیمی نژاد و بوی فیروزه ی ۲ زدم.
بیشتر کامنت هایی رو که با شما صحبت کردم و شما جواب دادید رو خوندم.
یادش بخیر.
اسم بعضی از دوستان مثل خانم جهان و زخمی عزیز رو هم که دیدم به یادشون افتادم.زخمی رو دیدم. اما جهان رو نه.

استاد دنیا چرا این شکلیه؟!!
یه روز یه غریبه آشنا میشه. یه روز یه آشنا غریبه. استاد دلم از دنیا میگیره . کاش از امروز آشنا های من همیشه آشنا بمونن و غریبه ها هم خوباشون آشنا بشن. به گذشته کار ندارم .آشنایی که غریبه شد همون بهتر که نباشه. اما با تمام وجود از خدا میخوام کسانی رو که دوست دارم از من نگیره.
کسانی که همیشه کنارم بودن و هستن مثل خانوادم.مثل چندتا از دوستانم. و مثل شما استاد.دوست دارم همیشه استادم باشید.از شما چیز های زیادی یاد گرفتم.

سلام
ممنون

رحیمی نژاد چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:21 ق.ظ

به نام خدا
سلام
حالا از سکوتی می نوشم

که از آن توست

و هیچ یک از ما نمی تواند

آن سکوت را بشکند

یا ...

بگریزد از آن

رحیمی نژاد چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:22 ق.ظ

به نام خدا
آن سال ها رفتند

اما هنوز این جا

این کوچه های درد

زخمی به پیشانی خود دارند

از دشنه نامرد

رحیمی نژاد چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:23 ق.ظ

به نام خدا
کدامین چشمه سمی شد

که آب از آب می ترسد

و حتی ذهن ماهیگیر...

از قلاب می ترسد

گرفته دامن شب را ...

سکوتی آن چنان مبهم

مژه از چشم و چشم از پلک و پلک

از خواب می ترسد

بهبه!

رحیمی نژاد چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:25 ق.ظ

به نام خدا
بیهوده است

جلو نمی رویم

دور خود می چرخیم

این را عقربه های ساعت هم

تایید می کنند

رحیمی نژاد چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:26 ق.ظ

به نام خدا
دل به دریا هم اگر بزنی

شاید همین فردا

جنازه ات را باز پس فرستد

به ساحلی

که ایستاده است

رحیمی نژاد چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ق.ظ

به نام خدا
می روم خسته و افسرده و زار

سوی منزلگه ویرانه خویش

بخدا می برم از شهر شما

دل شوریده و دیوانه خویش



می برم، تا که در آن نقطه دور

شستشویش دهم از رنگ گناه

شستشویش دهم از لکه عشق

زینهمه خواهش بیجا و تباه



می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو، ای جلوه امید محال

می برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال
...

رحیمی نژاد چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ق.ظ

به نام خدا
خداحافظ

خداحافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد