کلبه درویشان ۸


"باران: تب هر طرف ببارم دارم،
دهقان: تب تا به کی بکارم دارم،
درویش نگاهی به خود انداخت و گفت:
هرچه دارم از ندارم دارم!"

نظرات 176 + ارسال نظر
استاد چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:23 ق.ظ



با طلا باید نوشت!
به نقل از عصر ایران:

دوستی با این اشخاص را به هم بزنید

افکارنیوز: هشت نوع شخصیت که باید از آنها دوری کرد:

همه ما دوست داریم باور کنیم که نزدیکان مان آدم‌هایی متعادل ، شاد و دارای ذهنی سالم هستند اما بارها پیش آمده که متوجه شدیم واقعیت غیر از این است. تصور کنید یکی از بهترین روزهای زندگی تان را آغاز کرده اید و خدا را برای همه زیبایی‌ها و نعمت‌هایش شکر می‌کنید که ناگهان رویارویی با یکی از آشنایان بلافاصله شما را از عرش به زیر می‌آورد. حتی اگر انسانی خوشبین و مثبت باشید، در کنار چنین اشخاصی منفی خواهید شد. از بدترین این نوع شخصیت‌ها می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

● خودشیفته‌ها
این افراد شدیدا حس خودبزرگ بینی دارند و چنین می‌پندارند که دنیا گرد آنها می‌چرخد. این افراد مانند کنترل گرها موذی و حیله گر نیستند و تا حدی آشکار خواسته‌های خود را بیان می‌کنند. گاهی به نظر می‌رسد باید به آنها گفت: « فقط خودت مهم نیستی که!»

این افراد فقط خواسته‌های خود را در نظر می‌گیرند و نیازهای شما به باد فراموشی گرفته می‌شود. در این رابطه شما احساس یاس و سرخوردگی پیدا می‌کنید. آنها چنان انرژی شما را صرف خواسته‌ها و امیال خود می‌کنند که دیگر چیزی برای خودتان باقی نمی‌ماند.

● منفی گراها
این دسته قادر به درک خوبی‌ها و شادی‌ها نیستند. اگر به آنها بگویید که امروز روز بسیار قشنگی است حتما از اتفاق ناگوار قریب الوقوعی خبر می‌دهند؛ اگر از موفقیت امتحان میان ترم خود خبر دهید، در مقابل از سختی امتحانات نهایی به شما هشدار می‌دهند.

آنها شادی را نابود می‌کنند. دید مثبت شما به زندگی جای خود را به بدبینی و منفی بافی می‌دهد. قبل از آنکه متوجه شوید، منفی گرایی در ذهن و روح شما جایگزین شده و همه شادی‌ها پشت شیشه‌های خاکستری پنهان می‌شود

● افرادی که همیشه در مورد دیگران قضاوت می‌کنند
مواردی که شما زیبا و دلفریب می‌بینید، به نظر این افراد عجیب و غیرجذاب است. اگر شما نظر جدیدی را جالب بدانید، این افراد آن را به کل اشتباه می‌شمارند. اگر شما سلیقه دوستی را ستایش کنید، آنها آن را بد یا مایه نگرانی قلمداد می‌کنند. افراد همیشه قاضی تقریبا مانند منفی گراها هستند. اگر قسمت اعظم وقت خود را با اینگونه افراد بگذرانید، طولی نمی‌کشد که شما هم یکی از آنها خواهید شد.

● خود رای‌ها
تخصص این عده کنترل دیگران به نفع خودشان است؛ و ممکن است چنان مهارتی هم داشته باشند که شما اصلا متوجه کنترل آنها نشوید تا زمانی که دیگر دیر شده است. این افراد نقطه ضعف‌های شما را پیدا می‌کنند و از این طریق به خواسته‌های خود می‌رسند.

این افراد باورها و اعتماد به نفس شما را هدف قرار می‌دهند. این افراد راهی برای اجبار شما به انجام کاری پیدا می‌کنند که لزوما انجام نمی‌دهید و به این ترتیب شما احساس هویت، اولویت‌های شخصی و توانایی درک واقعیت مساله را ازدست می‌دهید و به ناگاه دنیا حول محور خواسته‌ها و اولویت‌های آنها قرار می‌گیرد.

● همیشه ناامیدها
اگر طرح جدید و بکری داشته باشید، همیشه ناامیدها به شما اطمینان می‌دهند که با شکست روبه رو خواهید شد؛ و زمانی که موفق می‌شوید، شما را دلتنگ و افسرده می‌کنند. اگر رویایی در سر داشته باشید، هشدار می‌دهند که دستیابی به آرزویتان غیرممکن است.

این افراد «آنچه هست» را باور دارند و نسبت به «آنچه خواهد شد» مشکوک و ناامید هستند. معاشرت با این افراد موجب می‌شود خودباوری و اعتماد به نفس خود را به راحتی از دست بدهید. در حالی که پیشرفت و تغییر فقط نتیجه نوآوری و بدعت گذاری است، رویای ناممکن‌ها و تلاش برای دستیابی به دوردست‌ها.

● آنهایی که نمی‌توانند صممیمی‌شوند
در کنار این افراد هیچگاه حس صمیمیت و راحتی نخواهید کرد؛ داستانی خنده دار تعریف می‌کنید اما آنها فقط لبخندی مودبانه تحویل می‌دهند. در پی بی توجهی آنها، شما غمگین و افسرده می‌شوید. یکی از مهیج ترین اتفاقاتی را که برایتان پیش آمده تعریف می‌کنید اما آنها فقط سرسری سر خود را تکان می‌دهند.

روابط این دسته افراد مبتنی بر معیارهای سطحی و بی معنی است. زمانی که شما واقعا به یک دوست نیاز دارید، آنها نیستند. زمانی که نیازمند انتقادی سازنده هستید، از همانی که هستید تعریف می‌کنند و اگر حمایت بخواهید، شما را محکوم به شکست می‌دانند.

● حرمت شکن‌ها
این افراد در بدترین زمان و به بدترین شکل ممکن حرفی می‌زنند یا کاری انجام می‌دهند؛ در یک کلمه حرمت نگاه نمی‌دارند. شاید این فرد کسی باشد که به او اعتماد کرده بودید اما او از این اعتماد سوءاستفاده کرده ورازتان را برملا می‌کند. شاید یکی از نزدیکان تان باشد که در کارهایی که به او ارتباط ندارد دخالت می‌کند، یا شاید همکاری باشد که رفتاری تحقیرآمیز پیشه کرده است.

● آنهایی که همیشه متوقع هستند
هیچ وقت نمی‌توان این افراد را راضی و خوشحال نگه داشت. آنها قدر شما را نمی‌دانند و خواسته‌هایشان غیرواقعی و نامعمول است؛ همیشه دنبال مقصر جلوه دادن شما هستند و هرگز مسوولیت چیزی را خود قبول نمی‌کنند.

مرتضی چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همه دوستان و سروران عزیز
استاد و سلمان و اهالی صندوقچه

سلمان جان
اول از همه ایمیلتو چک کن که در اوجب واجباته
دوم فقط یه نقش سروری مونده، اگه قبول میکنی بسم الله!!!
سوم شنبه 3دی ماه خوبه؟؟؟
ظهر به بعد باشه بهتر باشه که بچه ها هم باشن
البته اگه استاد افتخار حضور بدن ساعتشو با ایشون هماهنگ کن


خانم شمسی سلام
کسی که تو انجمن میره همینه دیگه
ما چی بگیم که 4 سال پیش دبیر انجمن بودیم و امروز واسه 90ای ها تابلوئیم!!!
البته سلمان پیشکسوت هممونه!!!
به خانم نیک روش سلام منو برسونید
انشالله اگه عمری بود این دفعه که سمنان اومدم یه جلسه ای با هم داشته باشیم بد نیست
به قول سلمان که نور چشم ماست این کارو بهتره شما انجمنی ها انجام دهید بخاطر اینکه جز سوابق انجمن ثبت میشه
بین بچه هاتون مطرحش کنید و زود خبرشو بدین
شرایطو بالا توضیح دادم

سلام

شمسی چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:30 ب.ظ

سلام آقای صفر دوست
مطمئن هستید که می خواهید همین ترم باشه؟ با وجود امتحان های میان ترم بچه ها میان ؟

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ق.ظ


در روزگاران قدیم انسانها بسیار به هم ظلم کردند و سیاهی و تباهی به نهایت خود رسید .
تا اینکه کتیبه ای از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شد !
ده فرمان :
1- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نکُشد .
2- هیچ انسانی ، به انسان دیگر تجاوز نکند .
3- هیچ انسانی ، به انسان دیگر دروغ نگوید .
4- هیچ انسانی ، به انسان دیگر تهمت نزند .
5- هیچ انسانی ، از انسان دیگر غیبت نکند .
6- هیچ انسانی ، مال انسان دیگر را نخورد .
7- هیچ انسانی ، به انسان دیگر زور نگوید .
8- هیچ انسانی ، بر انسان دیگر برتری نجوید .
9- هیچ انسانی ، در کار انسان دیگر تجسس نکند .
10- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد !
پس از آن
سالیان سختی بر شیطان و همدستانش گذشت ،
تا اینکه روزی شیطان ، چاره ای اندیشید .
او گفت :
ای دوستان ، کلمه ای یافته ام که بسیار از او بیزارم
اما
به زودی با افزودن تنها همین یک کلمه به ده فرمان ، همه چیز را به سود خودمان ، تغییر خواهم داد
و ده فرمان چنین شد :
1- هیچ انسانی ، انسان مؤمن دیگر را نکُشد .
2- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تجاوز نکند .
3- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر دروغ نگوید .
4- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تهمت نزند .
5- هیچ انسانی ، از انسان مؤمن دیگر غیبت نکند .
6- هیچ انسانی ، مال انسان مؤمن دیگر را نخورد .
7- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر زور نگوید .
8- هیچ انسانی ، بر انسان مؤمن دیگر برتری نجوید .
9- هیچ انسانی ، در کار انسان مؤمن دیگر تجسس نکند .
10- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد ! مگر اینکه بسیار مؤمن باشد !
و اینک ای دوستان
به سوی انسانها بروید و به وسوسه بپردازید
و کاری کنید که هیچ کس ، هیچ کس رامؤمن نپندارد ، جز آنان که از دنیا رفته اند !

آشنا شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:56 ب.ظ

سلام به صاحب کلبه


لیوان آب و مشکلات

استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا نگاه داشت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند 50 گرم، 100 گرم، 150 گرم.
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقاً وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقى خواهد افتاد.
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقى نمی افتد. استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقى می افتد؟ یکى از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد می گیرد. حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگرى جسارتاً گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار می گیرند و فلج می شوند. و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند. استاد گفت: خیلى خوب است. ولى آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟ شاگردان جواب دادند: نه پس چه چیز باعث درد و فشار روى عضلات می شود؟ من چه باید بکنم؟

شاگردان گیج شدند: یکى از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید. استاد گفت: دقیقاً . مشکلات زندگى هم مثل همین است. اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید، اشکالى ندارد. اگر مدت طولانی ترى به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد. اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کارى نخواهید بود.
فکر کردن به مشکلات زندگى مهم است. اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرید، هر روز صبح سرحال و قوى بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشى که برایتان پیش می آید، برآیید! دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذار. زندگى همین است!

استاد یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:27 ق.ظ

مرگ یعنی...
...نقش بازی کردن با دوستانت حتی وقتی که به رویت نمی آورند!

مرتضی یکشنبه 27 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:59 ب.ظ

به نام خدا
سلام به همه
و در راس همه استاد عزیز و سلمان یکی یه دونه خودم
حالتون چطوره؟

سلمان مرسی که زنگ زدی
راستش چند ماهی است وایمکس ایرانسل گرفتم (از روی ناچاری چون نه ADSL به خطمون میخورد نه چیز دیگه) و هر روز یه بامبولی داره. جدیدا هم که الکی غیر فعال شده منم دیگه صبرم تموم شد و بهشون زنگ زدم و چندتا دری وری بارشون کردم
اما فایده ای نداشت و باز مجبور شدم از dial up خودمون وصل بشم
والا


خانم شمسی طی تماسی که سلمان گرفت قرار بر این شد که ترم آینده برگذار بشه!!!
اگه هم قسمت نشد من بیام از بچه های ارشد و دکتری بخواین تا دانسته هاشون رو در قالب این چنین جلساتی در اختیار بچه ها بذارن

سلمان یادته اون زمان واسه اینکه این امر رو نهادینه کنیم از خودمون شروع کردیم
هنوز جمله ات و یادمه
پتروشیمی دنیاییه

یادش بخیر

یا علی

سلام

سلمان رحمانی سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:20 ق.ظ

به نام خدا

واعظی پرسید از فرزند خویش
هیچ می دانی مسلمانی به چیست

صدق و بی آزاری و خدمت به خلق
هم عبادت هم کلید معنویست

گفت زین معیار اندر شهر ما
یک مسلمان هست آنهم ارمنی است

به نام خدا
سلام

همان صدقش کمیت خیلی ها را لنگ می کند.خیلی ها را!
گاه گاهی برگهای تاریخی را که آپ نکرده ام می خوانم. سرسام می گیرم از بی صداقتی و دروغ! دروغ و ریا و رنگ عوض کردن مثل نقل و نبات.
یک جور حرف زدن در حالی که نقشه از اول جور دیگر عمل کردن است.
از جماعت ظاهرا راست و ظاهرا چپ! ظاهرا دین دار و ظاهرا بی دین!
راستی هدف که وسیله را توجیه کرد و اخلاق که نبود همین می شود.

چه شد آن همه ادعا؟ کجایند آن همه به قول خودشان زرنگان؟ کجا شدند آن به قول خودشان بازیگران که به نظرشان پایان پرده اول پایان بازی ناجوانمردانه کثیفشان بود؟ غرور پیروزی کاذب را که در حرکاتشان دیدم و ناراستی شان را که اثباتم شد بسم الله گفتم و وارد میدان روشنگری شدم.
سخت بود تک و تنها. فقط خدا بود. هیچ یک از شما در جریان نبودید بل که تحت تاثیر هم شاید کمابیش قرار گرفته بودید. وذره ذره روشنگری کردن با تیر تهمتهای ظاهرا این وری ها و ظاهرا آن وری ها! با آدمهای حقیری که نمی دانند در زیر ذره بین قرار گرفته اند و مجبوری هنوز تحمل شان کنی و خواه ناخواه اخلاقت را عوض می کنند. با آدمهایی که یک وجه مشترکشان عقده های فروخفته کودکی ها شان بوده و هر یک برای مطرح کردن خود به روشی متوسل می شدند! و هر یک خود را زرنگ و سرتر از دیگری می پنداشته اند! (عکسهایی از یک شبی که چندین سال قبل به دعوت برخی دانشجویان عزیزم به خوابگاه رفته بودم به دستم رسیده که محشر است!)
تو را به خدا سلمان تو که کاملا الان حقیقت را دانسته ای آیا کسی غیر از من را یارای مبارزه با این جریان و به خاک مالیدن چهره پلیدشان بود؟ من خدا را شاکرم که به من این توان را عطا کرده که زیر بار هیچ روزی نروم و وامدار هیچ ارباب زر و زور و تزویری تباشم. حسین یک بار گفته بود اخلاقت شبیه مرحوم حجازی است آری این اخلاقم را قبول دارم که آن گونه است و خدا را شکر.
به یاد می آورم زمان تنهایی حق و مه آلود بودن حقایق را! به یاد می آورم آن زمانی را که می دانستم دارم به سمت سیبل شدن حرکت می کنم و آگاهانه انتخابش کردم! به یاد می آورم لحظاتی را که دانه دانه حرکاتشان را پیش بینی می کردم و همان می شد. اگر خدای من صبری طولانی و استخوانی پولادین مرا نداده بود و به دوشم نکشیده بود اکنون ناراستی محیط شما را و ما را گرفته بود و پایه های سلامت محیطتان تخریب شده بود.
خدایا نو را سپاس می گوییم و تو را شاکریم و از غرور به تو پناه می بریم که اگر با ما قهر کنی تمام پیروزی ها به شکست منتهی می شود.

و تو سلمان بدان هنوز با آنها کار دارم. آنهاشان را که توبه واقعی نکرده اند. من مرده و تو زنده! سرنوشتهاشان را اگر حتی از چنگ قانون هم فرار کنند دنبال کن. دنبال کن.
این سحرها سحر آمیزند! تلنگری کافی است تا ساعتی آتشفشان وجودم فوران کند تا باز آرام شود!

در پناه حق

رحیمی نژاد سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد
سلام آقای رحمانی .خوبید؟
استاد عزیز و آقای رحمانی بزرگوار براتون آرزوی سربلندی دارم.

سلام. ممنونم

شازده کوچولو سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ق.ظ

هشت توصیه ی دوستانه‌ی یک آدم افسرده۱) مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه اگه خنگ باشی تو وقت معلمو. ۲) دنبال پول دویدن بی فایده است چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو.۳) عاشق شدن بیفایده است چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو.۴) ازدواج کردن بی فایده است چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی دیر.۵) بچه دار شدن بی فایده است چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.۶) پیک نیک رفتن بی فایده است چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.۷) رفاقت با دیگران بی فایده است چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن

سلمان رحمانی سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ق.ظ

به نام خدا

استاد سخنانتان موی بر اندامم سیخ می کند.

سلام سلمان

وقتی ۲ نصف شب کوکم می کنی و ۴ صبح می خونمش و جواب می دم بایدم این طوری بشه. بگذار در تاریخ کوچکمان ثبت شود.

سلمان رحمانی سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد و همه عزیزان
خدا قوت

سلام بر آشنای گرامی
خیلی خوش آمدید
بازم به کلبه ی درویشی ما سر بزنید که ان شا الله اگر رونق ندارد صفا داشته باشد

به یاری خدا همیشه پیروز و سربلند در پناه خدا باشید

سلام مرتضی عزیز
خواهش می کنم
من از تو ممنونم
باشد که جبران کنم
در پناه خدا سالم و سربلند باشی
بازم به کلبه خودت سر بزن
یا علی

استاد توی این زمونه کسی تا کاری براش سود مشخص، ویژه و مادی نداشته باشه کاری رو انجام نمیده. حالا این کارها و اینگونه مقابل باطل ایستادن،
باطلی که از همه ی ابزارهای کثیف جهت مغشوش کردن اذهان عمومی استفاده می کند،
انسانیت و جوانمردی را زیر پا می گذارد،
حتی به دوست خود هم خیانت می کند،
به محفل صمیمی و بی ریای دوستانه تجاوز می کند،
حرمت نان و نمک را می شکند،
از الفاظ بهره وری می کند درحالیکه ارزش آنها را نمی داند و در حد آن لفظ نیست،
ریا، دروغ، نیرنگ از ویژگی های بارز اخلاقی و رفتاری این باطل است، نه تنها سودی ندارد که ضرر هم دارد.
ضرری که خیلی ها ازش می ترسند و آنهم همان مواردی است که شما به آن اشاره کردید.
خیلی ها چیزی نمی گویند و حرفی نمی زنند تا دیگران نگویند که فلانی بد است!!!
برای خوب جلوه دادن خود حاضرند که هر خفتی را تحمل کنند.
ایستادن در مقابل این باطل تنها لطف خدا می خواهد، پابند بودن به اصول اخلاقی و اعتقادی و به بازی نگرفتن آنها، فریب رنگ و ریا را نخوردن لطف خداست. همراه بودنش است.
شاید به نظظر ناظر خارجی گزاف گویی باشد ولی دوستان عزیز باور کنید این قومی که استاد از آنها یاد می کنند، معنای واقعی این کلمات را در رفتارشان می بینید به طوری که اگر ذره ای آنها تحویل گرفته می شدند از جمله مریدان درگاه می شدند ولی همین رنگ و ریا و ظاهرکاری که در رفتار آنها بود از رابطه صمیمی جلوگیری می کرد و این موجب آزارشان شده بود.
اینکه پذیرفته نیستند.
اینکه حنایشان رنگی ندارد و هر چه بیشتر تملق می کنند، کمتر توجه می بینند.
اینگونه بود که دست به دشمنی زدند و از هر ابزاری جهت رسیدن به هدفشان استفاده کردند.

بازی را شروع کردند که به قول خودشان برد برد بود غافل از آنکه این زمینی که روی آن هستند خیلی سخت تر از زمین های دیگر است و دست کثیفشان را رو می کند.

آنقدر پر رو بودند و هستند که حتی پس از اینکه دستشان کامل رو شده باز هم دست بردار نبودند تا اینکه نیرویی از جنش خودشان وادار به سکوتشان کرد و در واقع دهانشان را بست.

به راستی که سلامتی با ارزش ترین نعمتی است که خداوند به انسان عطا می کند.
سلامتی جسم و روح که با هیچ چیزی قابل جایگزینی نیست.
خدا را شکر، واقعا شکر که این نیرو را در وجودتان قرار داده است.
باشد که شکرگذار باشیم
همه امان

خداوندا ما را به خود وامگذار
آمین

سلام سلمان

گفت گل گفتی و شکر گفتی
از همه چیز راست تر گفتی
گر همه خلق پیر دهقان بود
همه عالم بهشت رضوان بود
تا شما مردمید در وطنم
وه چه خوشبخت پادشا (ه) که منم

لطف خدا بود که خاموششان کرد. لطف خدا.

آمین

سلمان رحمانی سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:27 ب.ظ

به نام خدا

درود بر استاد و همه عزیزان

سلام خانم رحیمی نژاد
خوبم
خدا رو شکر
زنده هستیم و گذران دوران می کنیم
شما خو بید؟
سرحالید؟


سلام شازده کوچولو
خیلی خوش آمدی
بازم به ما سر بزن
یا علی

سلام

سلمان رحمانی چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ق.ظ

به نام خدا

ای شب چه به سر داری
بر گو چه خبر داری
بر عاشق بیمار
زان گشته ی بسیار

شب شد و وای از ماجرای شب
شکوه ها دارم با خدای شب
آنکه شب آفریده، سوز و تب آفریده

ببین به شام بی ستاره ام،
نکرده چاره ام
نگاه چاره سازی

نخوانده با نوای خسته ام،
نی شکسته ام
نوای دل نوازی

رحیمی نژاد چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ق.ظ

به نام خدا
سلام
خدارو شکر که خوبید آقای رحمانی
من هم خوبم به لطف خدا.ممنون

سلام

مرتضی چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:41 ق.ظ

به نام خدا
سلام به بزرگواران عزیز خودم
استاد عزیز و سلمان گلم

حال و احوالتون چطوره؟
شب نشینی راه انداختین؟؟؟؟

سلمان جان!
واقعا توی این زمونه کسی تا کاری براش سود مشخص، ویژه و مادی نداشته باشه کاری رو انجام نمیده؟؟؟
یعنی پیدا نمیشه آدمهایی که عکس این باشن؟؟؟
به هزار مشکل و گرفتاری بیوفتن و هیچ سود خاصی واسشون مد نظر نباشه تا کار کسی رو انجام بدن؟؟؟

سلام
چرا پیدا می شه

ولی نه بین اون تیپ آدمها

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد و همه عزیزان
خدا قوت
امیدوارم که در همه حال شاد و پیروز و سربلند باشید

سلام
ممنون

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ


جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد

رمزی ز راز عشقت، در صد زبان نگنجد

سلمان رحمانی جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ق.ظ

به نام خدا

سلام مرتضی
خیلی خوش آمدی

پاسخ سوالت معلومه
پیدا میشه ولی عمومیت نداره
انگشت شمار هستند اینگونه افراد
در کل جامعه اغلب افراد سود شخصی را در نظر می گیرند

استاد شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:01 ب.ظ

مرگ یعنی...
...رجز خواندن با استفاده از افعال معکوس

آشنا شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:50 ب.ظ

به بهانه تولد سهراب
قایق شاعری ات مانده به ساحل سهراب



آب را ...آه ببین کرده کسی گل سهراب



زندگی در نفس باغچه ها جاری نیست



از دچار و زغم عشق چه حاصل سهراب؟



چشمها شسته نشد بلکه غبارش افزود



گشت آن فرضیه هایت همه باطل سهراب



مرگ پایان کبوتر شده این را به فروغ



تو بگو تا ببرد پی به فواصل سهراب



شاعران رفته و کاسب صفتان ریخته اند



بر سر سفره ی شعر و ادب و دل سهراب



روح تو در جهت تازه ی اشیاء جاریست



روح ما سوخته در کسب فضائل سهراب



کاش می شد برسد شعر به پشت دریا



در همان جا که دلت ساخته منزل سهراب
(علی حکیمی)

ممنون

سلمان رحمانی شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ب.ظ


آدم‌ها زندگی می‌کنند… انسان‌ها زیبا زندگی می‌کنند!

آدم‌ها می‌شنوند… انسان‌ها گوش می‌دهند!

آدم‌ها می‌بینند… انسان‌ها عاشقانه نگاه می‌کنند!

آدم‌ها در فکر خودشان هستند… انسان‌ها به دیگران هم فکر می‌کنند!

آدم‌ها می‌خواهند شاد باشند… انسان‌ها می‌خواهند شاد کنند!

آدم‌ها،اسم اشرف مخلوقات را دارند… انسان‌ها اعمال اشرف مخلوقات را انجام می‌دهند!

آدم‌ها انتخاب کرده‌اند که آدم بمانند… انسان‌ها تغییر کردن را پذیرفته‌اند، تا انسان شدند!

آدم‌ها می‌توانند انسان شوند… انسان‌ها در ابتدا آدم بودند!
آدم‌ها… انسان‌ها…

“آدم‌ها آدم‌اند… انسان‌ها انسان!

اما…

آدم‌ها و انسان‌ها هر دو انتخاب دارند…

اینکه آدم باشند یا انسان، انتخاب با خودشان است ”.

اگر منیتهاشان اجازه بدهد.

شازده کوچولو یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ

به نام خدا سلام استاد.
سلام آقای رحمانی

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را
پاک کرد و به خانه برگشت.
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در
همان نقطه مجدداً زمین خورد!
او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر
لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.
در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را
پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما
در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا
بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان
تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به
مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ
بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم
از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.
مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می
شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او
نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.
مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا
خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد:
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما
شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را
تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید.
من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم
و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد
برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد
خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما
بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را
خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

سلام
همیشه زیباست

سلمان رحمانی یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:36 ب.ظ

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت : بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ،
بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم

جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه
افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند،
جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را
قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد،
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته
شد و به جوان گفت
که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد

جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری
در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را
به پیش نماز مسجد دوختند،
پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که
با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!

سلمان رحمانی یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد و همه عزیزان
خدا قوت
به یاری خدا همیشه شاد و سربلند و پیروز باشید

درود بر آشنای گرامی
خیلی خوش آمدی
سپاس از حضورتان
بازم به کلبه ی درویشی ما سر بزنید
در پناه خدا

سلام شازده کوچولو
خیلی خوش آمدی
خوشحال می شویم از حضورتان
به کلبه خودتان سر بزنید
پیروز و سربلند در پناه خدا


دکتر وین والتر دایر (Wayne Walter Dyer) در ۱۰ می ۱۹۴۰ در شهر دیترویت از توابع ایالت میشیگان در ایالات متحده امریکا در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد.

او یک نویسنده و سخنران است. یک عنوان از کتاب های او بنام "قلمرو اشتباهات شما" در سال ۱۹۷۶ در حدود ۳۰ میلیون نسخه فروخت و جزء یکی از بالاترین رکوردار فروش کتاب‌ها در تاریخ شد. دایر در سال ۱۹۸۷ به عنوان بهترین سخنران ایالات متحده شناخته شد.

دایر هم اکنون در مائوی، هاوایی زندگی می‌کند. در اینجا گزیده هایی از افکار، تحلیل ها و پندهای آموزنده اش را نسبت به آنچه که ما آنرا زندگی می نامیم، مرور می کنیم.


دنیا مانند پژواک اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: "سهم منو بده..."
دنیا مانند پژواکی که از کوه برمی گردد،
به تو خواهد گفت: "سهم منو بده..." و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی.
اما اگر به دنیا بگویی: "چه خدمتی برایت انجام دهم؟"
دنیا هم بتو خواهد گفت: چه ؟ خدمتی برایتان انجام دهم؟"

هر کس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به کسی بزند، بیشترین زیان را خود از آن خواهد دید،
چرا که هرکس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروای خودش مسؤول است.

به هر کاری که دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید،
زیرا این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.

درستکارترین مردم جهان بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند،
حتی اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند.

تنها راه تغییر عادتها، تکرار رفتارهای تازه است برای آغاز هر تحول در خود،
ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را در وجود خود شناسایی و ریشه کن کنید.

از مهم ترین کارهایی که به عنوان یک آدم بزرگ می توانید انجام دهید،
اینست که گهگاه به شادمانی دوران کودکی برگردید.

اگر مختارید که بین حق به جانب بودن و مهربانی یکی را انتخاب کنید،
مهربانی را انتخاب کنید.

انتخاب با توست، میتوانی بگوئی: صبح به خیر خدا جان،
یا بگوئی : خدا به خیر کنه، صبح شده.

به دل خود مراجعه کنید و نسبت به تمام کسانی که در گذشته از دست آنها ناراحت شده اید احساس محبت نمایید
هر جا ناراحت شدید اقدام به بخشش و عفو نمایید. عفو و گذشت پایه بیداری معنوی است.

عشقم نثار کسی است که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد.
به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده ‌است، کمی پول بیشتری می‌دهم.
بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم.
در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشش عشق است
و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم،
بلکه با اعمالم سعی می‌کنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم.

آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند، از این حقیقت غافلند که با صرف نیروی خود در این زمینه،
خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.

اگر شخصیت خود را با فعالیت‌های شغلی خویش می‌سنجید،
پس وقتی کار نمی‌کنید فاقد شخصیت هستید.

دروغ انفجاری مهلک است در اعتماد به نفس تو و آینده ای که برای خود خواهی ساخت.

الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی، همدردی کنم.
بیش از آنکه مرا بفهمند، دیگران را درک کنم.
پیش از آنکه دوستم بدارند، دوست بدارم.
زیرا در عطا کردن است که می ستانیم
و در بخشیدن است که بخشیده می شویم، و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.

سلام سلمان






دروغ انفجاری مهلک است در اعتماد به نفس تو و آینده ای که برای خود خواهی ساخت.

استاد دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:48 ب.ظ

به نام خدا

سلام به همه
همان گونه که بارها گفته ام هویت کامنت گذاران باید دست کم بر من مشخص باشد.

ممنون از درک همه عزیزان


سلمان رحمانی سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:46 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد و همه دوستان و عزیزان
خدا قوت

به یاری خدا همیشه سالم و سرحال باشید و هیچگاه در زندگی خدا را فراموش نکنید

چه احساسی به آدم دست میده وقتی از یکسری موارد که در گذشته اتفاق افتاده است، با خبر می شود و به عظمت پروردگارش پی می برد و خیلی مواقع شادمان از کاری که انجام داده و یا نداده می شود.

در این موارد کوچک چه احساسی می کنیم
حال در نظر بگیریم روزی را که پرده ها کنار رود و همه چیز روشن گردد و فطرت واقعی انسان ها به نمایش گذاشته شود.
وای بر کسانی که ظاهر و باطنشان یکی نباشد.

خدا آن روز که دنیا را نهاده
به هر کس هر چه لایق بوده داده

به بلبل ناله مستانه داده
به طاووس جعبه شاهانه داده

به جغد هم در خرابه لانه داده
به شیر هم قدرت مردانه داده

پس هر کسی ذاتی دارد، وجودی دارد، لیاقتی دارد، شایستگی دارد.
لذا بایستی حد خود را بدانیم و واقعیت وجودی خود را قبول کنیم. جای خود را در جامعه پیدا کنیم و به دنبال جای دیگری نباشیم.
مرد (به معنای ویژگی شخصیتی نه جنسیتی، چه بسا خیلی از بانوان از خیلی از پسران با معرفت و با وجودتر باشند) باشیم.
رو در ور بجنگیم.
کوچک نباشیم
در زندگی روح بزرگ داشته باشیم
و.
.
.
.

سلام

آمین!

سلمان رحمانی سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:50 ب.ظ


با خود پیمان ببندید

با خود پیمان ببندید آنقدر قوی شوید که هیچ چیز و هیچ چیز و هیچ چیز آرامش ذهنیتان را به هم نریزد.

با خود پیمان ببندید در هر گفتگویی کلامی از سلامتی شادی و ثروت را بر زبان جاری سازید.

باخود پیمان ببندید، همواره تواناییهای دوستانتان را به آنها یادآور شوید (حس خوب مفید بودن را برای دوستانتان بوجود آورید).

با خود پیمان ببندید، نیمه روشن هر چیزی را بنگرید، آنگاه تاریکی کنار رفته و روئیاهایتان تحقق می‌یابد.

با خود پیمان ببندید، به بهترین فکر کنید، برای بهترین کار کنید و فقط بهترین را بخواهید.

با خود پیمان ببندید، مشتاق موفقیت دیگران باشید، آنچنان که گویی آن موفقیت از آن شماست.

با خود پیمان ببندید، اشتباهات گذشته را فراموش کنید و به سوی دست‌یافته‌های بزرگتر در آینده حرکت کنید.

با خود پیمان ببندید، به تمام موجودات زنده با لبخند نگاه کنید.

با خود پیمان ببندید، آنقدر برای رشد و تعالی خود زمان صرف کنید، تا دیگر زمانی برای انتقاد کردن از دیگران نداشته باشید.

با خود پیمان ببندید، برای ناراحتی صبور، برای ترس قوی و در برابر خشم متین باشید.

با خود پیمان ببندید که بهترین باشید و به دنیا بگویید که بهترین هستید.

تا زمانی که اعمالت بهترین بودن تو را حفظ می کند تمام کائنات گویی که در دستان توست.

سلمان رحمانی سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ب.ظ


مرگ یعنی...
... اجماع بر امری باطل

سلمان رحمانی چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:06 ب.ظ


آرامش چیست؟؟؟

نگاه به گذشته و شکر خدا

نگاه به اینده و اعتماد به خدا

نگاه به اطراف و جستجوی خدا

نگاه به درون و دیدن خدا

لحظه هایت سر شار از بوی خدا

سلمان رحمانی جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:05 ق.ظ

به نام خدا

قدیمی تر ها یا بهتر بگم بزرگترها در مراوداتشون و در ورودشون به جایی هیچگاه از کلمات و جملاتی که بعد منفی دارند استفاده نمی کنند.
امروزی ترها در استفاده از کلمات سنتی گویی مشکل دارند و اسفاده از آنها را عقب ماندگی یا املی می دانند در حالی که آن کلمات بار معنایی بیشتری دارند.
چه بهتره که ما در عمل پیرو بزرگترهامان باشیم.

سلمان رحمانی جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:11 ق.ظ


و بپرهیزید

از ناجوانمردیها
ناراستی ها
نامردمی ها!!

چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب٬ با کودکانتان تاب می خورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند

مگر از زندگی چه می خواهید
که در خدایی٬ خدا یافت نمی شود؟
که به شیطان پناه می برید؟
که در عشق یافت نمی شود
که به نفرت پناه می برید؟
که در سلامت یافت نمی شود
که به خلاف پناه می برید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید؟!

از سخنان ملاصدرای شیرازی

اگر غرور بگذارد!

استاد جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:41 ق.ظ

آلبر کامو: اگه کفشت پاتو می زد و از ترس قضاوت مردم پابرهنه نشدی و درد رو به پات تحمیل کردی دیگه در مورد آزادی شعار نده

شمسی شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ق.ظ

گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
گاهی اگر در چاه مانند پدر آه!
اندوه مادر را شکایت کرده باشی
گاهی اگر زیر درختان مدینه
بعد از زیارت، استراحت کرده باشی
گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا
آیینه‌ای را غرق حیرت کرده باشی
در سال های سال دوری و صبوری
چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی
حتا اگر بی آنکه مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود، حدیثی را روایت کرده باشی
یا در میان کوچه‌های تنگ و خسته
نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی
پس بوده‌ای و هستی و می‌آیی از راه
تا حق دل‌ها را رعایت کرده باشی
پس مردمک‌های نگاه ما عقیم‌اند
تو حاضری، بی آنکه غیبت کرده باشی!

نغمه مستشار نظامی

ممنون خانم شمسی

استاد شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:15 ب.ظ

به نام خدا
سلام سلمان

یک نکته ای است مدتی کشف کردم یادم رفت به تو بگویم صلاح دیدم قلمی کنم تا در تاریخ کوچک ما بماند!

یادت هست در برهه ای به تو گفتم این کامنت با این نام مشکوک می زند مراقب باش؟

تاریخ شروع به کار او را چک کن و با تاریخ های دیگر مقایسه کن و ببین برخی چقدر می توانند سقوط کرده باشند!

مرگ یعنی...
...حتی برای دوستان خود نیز چاه کندن



و مکروا و مکرا... وا... خیرالماکرین

۱۳ شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ب.ظ

به نام خدا

سلام بر استاد عزیز و صاحب کلبه زیبای درویشان

بعضی از مطالب رو خوندم.بسیار زیبا بود.

با تشکر فراوان از شما

سلام

سلمان رحمانی شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد و همه عزیزان

خدا قوت

سلام خانم شمسی
خیلی خوش آمدی
ممنون از اینکه به کلبه خودتون سر می زنید
باعث خوشحالیه و سرافرازی ماست
بازم به ما سر بزنید
پیروز و سربلند در پناه خدا باشید
یا علی

استاد
چه جالبه!!!
استاد برای برخی متاسفم.
و خدا رو شکر می کنم که پدرم نون حلال بهم داده. برای به دست آوردن هر ذره اش زحمت خالصانه کشیده. نون حرام و شیر ناپاک نخورده ام و مثل خیلی ها کمبود ندارم که وقتی یه نفر تو صورتم می خنده و یا یکم تحویلم می گیره دیگه خودم رو گم کنم و یا بدتر از اون به دنیال این باشم که تحویلم بگیرند و یا چاپلوسی کنم و تملق بکشم تا کسی ازم خوشش بیاد.

مهم تر از همه این که همیشه خودم بودم {سلمان رحمانی} و هر جا حرف زدم با همین شخصیت و با همین نام بودم. هیچگاه به خودم اجازه ندادم که وجودم رو زیر سوال ببرم و حتی در دنیای مجازی که خیلی ها ثبات شخصیتی و جنسیتی ندارند٬ من تا به حال ثابت بودم.
برای عده ای متاسفم که ادعاهای بزرگ بزرگ دارند ولی حتی در دنیای مجازی هم مرد نیستند چه برسد به دنیای واقعی.
در عجبم که این افراد چگونه فردا روز می خواهند زندگی را اداره کنند و چطور فردی می تواند به آنها تکیه و اعتماد کند.
برایشان متاسفم
واقعا متاسفم که رشد فکری نکرده اند.

حالا شاید برخی از دوستان باور کنند که توی این دنیای خراب چه افرادی پیدا میشن. اینان از گرگ در لباس میش گذشته اند. اینان بیمار هستند.
بیمار روحی اند!!!
همان هایی هستند که روحی کوچک دارند
.
.
.
.
.
بگذریم
البته خوب است که هراز چندگاهی که صحبت از اینها شود تا ما همیشه خیالمان جمع نشود و همیشه مراقب اطافمان باشیم
و خدا رو شکر که به استاد به طور ویژه نیروی مقابله در برابر این قوم بی قید و بند را داده است.

پیروز و سر باند در پناه خدا
یا علی

سلام سلمان

نکته اصلی یا دست کم یکی از نکات اصلی را اشاره کردی: لقمه حلال.

تازه جالبه که ضلع تزویر این اتحاد شوم توجیه ظاهرا شرعی ولی اصالتا خارجی هم می کند!





یک نکنه کلی به برخی عربران:
شعرهای دوپهلوی خطرناک ننویسید! امکان نشر ندارد.
ممنون

رحیمی نژاد یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:03 ق.ظ

به نام خدا
سلام
سلام آقای رحمانی
خوب هستید؟
اگه به حرف مردم نگاه کنیم خیلی چیزا (من که دخترم مثل حجاب و چادر و حیا) املی و عقب افتادگی است . مهم اینه که پیش وجدان خودمون به درستی مسیرمون ایمان داشته باشیم.

در مورد خانواده هم واقعآ خدا رو برای داشتن پدر و مادری که حلال و حرام رو می فهمند و در مسیر بندگی خدا سعی بر حرکت دارند باید شکر گزار باشیم. پدران و مادرانی که امیدشون فقط به خدا بوده نه خلق خدا . روی پای خودشون ایستادن و تنهایی در برابر کوه مشکلات ایستادند و اما حلال خوردند و حلال خوراندنمان . از محبت و عشق پاک پدرانه و مادرانه سیرابمان کردند و هنوز هم با این که نیروی جوانی در ما و ضعف سال های پیری در آنها نمایان گشته هنوز تکیه گاه ما هستند و مایه ی آرامش ما. وقتی بابام محکم روی شانه و کتفم میزنه و میخنده و میگه فاطمه وقتی مامانم ساعت ها پای درد و دلم میشینه و گاهی آغوش گرمشو در اختیارم می ذاره . این ها بهشت واقعی منن . خدا رو هزاران هزاران بار شکر. خدا پدران و مادران خوب ما رو سلامت نگه داره. آمین.

سلام



آمین
آمینی از اعماق وجود

سلمان رحمانی یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ق.ظ


در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند . . .

درصد کمی از انسانها نود سال زندگی می کنند
مابقی یک سال را نود بار تکرار می کنند . . .

نصف اشباهاتمان ناشی از این است که وقتی باید فکر کنیم ، احساس می کنیم
و وقتی که باید احساس کنیم ، فکر می کنیم . . .

سر آخر، چیزی که به حساب می آید تعداد سالهای زندگی شما نیست
بلکه زندگی ای است که در آن سالها کرده اید . . .

وفادارترین زن ها نه موطلایی ها هستند، نه مو خرمایی ها و نه مو مشکی ها
بلکه مو خاکستری ها هستند!
چارلی چاپلین

همیشه در زندگیت جوری زندگی کن که ” ای کاش” تکیه کلام پیریت نشود . . .

دنیای بیرحمیست
چه زود پیش چشم عزیزانمان ارزان می شویم
چاره کم کردن رابطه ست که لااقل به مفت نفروشنمان . . .

چه داروی تلخی است وفاداری به خائن
صداقت با دروغگو
و مهربانی با سنگدل . . .


رابطه ای رو که مرده ، هر ۵ دقیقه ۱ بار نبضشو نگیر
دیگه مرده . . .

مشکلات امروز تو برای امروز کافی ست، مشکلات فردا را به امروز اضافه نکن . . .

اگر حق با شماست خشمگین شدن نیازی نیست
و اگر حق با شما نیست ، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید


ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها
اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم
( ریچارد نیکسون )

فریب مشابهت روز و شب‌ها را نخوریم
امروز، دیروز نیست
و فردا امروز نمی‌شود . . .

یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود
به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست . . .

اگه یه روز حس کردی تویه یه زمان عاشق دونفری دومی را انتخاب کن
چون اگه واقعا عاشق اولی بودی به عشق دومی گرفتار نمیشدی !!

زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور
و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان . . .

برای دوست داشتن وقت لازم است، اما برای نفرت گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است . . .

گاه در زندگی ، موقعیت هایی پیش میآید که انسان
باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد . . .

به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد
اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: “مگه کوری؟”

مادامی که تلخی زندگی دیگران را شیرین می کنی، بدان که زندگی می کنی . . .

هیچ انتظاری از کسی ندارم! و این نشان دهنده ی قدرت من نیست !
مسئله ، خستگی از اعتماد های شکسته است

برای زنده ماندن دوخورشید لازم است .یکی دراسمان ویکی در قلب . . .
.
.
.
در جستجوی قلبِ زیبا باش نه صورتِ زیبا
زیرا هر آنچه زیباست همیشه خوب نمیماند
امـا آنچه خوب است همیشه زیباست

عالی بود سلمان

آوا یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ

سلام استاد.من حرفمو میزنم خواه منتشر بشه خواه منتشر نشه.بعضی حرفا چون بغض گلوگیرن که به آدم احساس خفگی میدن .من ازون دسته آدمام که نمیتونم نسبت به پیرامونم بی تفاوت باشم..از کوته فکری و سطح فکر پایین لجم میگیره و واقعا متاسفم که حتی تو این سطح از زندگیمم ازین دست آدمها دور وبرم زیاد میبینم.
دوستان ناشناخته ؛با حرفاتون کاملا موافقم

سلام

سلمان رحمانی دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد و همه دوستان
خدا قوت

سلام بر آوا خانم
خیلی خوش آمدید
من خیلی متوجه نشدم!!!
میشه واضح تر بگید؟

خوب این جور آدما همیشه و همه جا بوده٬ شاید الان بیشتر شده باشه ولی خوب هست.
آدمی است و با تمام ویژگی های اخلاقی

سلام سلمان

در جواب آن کامنت کلی من راجع به عدم تایید مطالب دوپهلو است.

سلمان رحمانی دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:04 ب.ظ

اینجا در دنیای من گرگها هم افسردگی مفرط گرفته اند
دیگر گوسفندی نمی درند، به نی چوپان دل می سپارند و آواز گریه سر می دهند

آوا دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ب.ظ

سلام استاد. چشم..تذکرتونو قبول دارم و متوجه هستم
سلام آقا سلمان.خیلی متشکرم.خوشحالم که با این وب آشنا شدم.از نظرات شما و دوستان خیلی لذت میبرم و بهترین آرزوهارو برای همه دارم.
ازینکه پاورچین تو کلبه تون پاگذاشتم منو ببخشید!
پیروز باشید

سلام

سلمان رحمانی دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ب.ظ

به نام خدا
درود بر استاد و همه عزیزان
خدا قوت

سلام خانم رحیمی نژاد
خدا رو شکر
خوبم
لطف دارید که تشریف آوردید
بازم تشریف بیارید
کلبه خودتان است
پیروز و سربلند در پناه خدا
یاعلی

سلام استاد
پس آوا را می شناسید!!!

سلام بله

به خاطر دروغگویان لافزن هزار رنگ مجبور به کنترل بیشتر هستیم
بلی ایشان را می شناسم.

سلمان رحمانی دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:25 ب.ظ


شکسپیر گفت:
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ..
زندگی کوتاه است ..
پس به زندگی ات عشق بورز ..

خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..

قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن

قبل از اینکه بنویسی » فکر کن

قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش

قبل از اینکه دعا کنی » ببخش

قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن

قبل از تنفر » عشق بورز

زندگی این است … احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر

سلمان رحمانی سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ق.ظ


یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت .ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد.

وقتی که دوباره به پشت بام رفت ، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود.

برگشت، بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد.

بعد ملا نصرالدین گفت : لعنت بر من که نمی دانستم که اگر خر به جایگاه رفیع و پُست مهمی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را هلاک میکند !!

سلمان رحمانی سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:20 ق.ظ

به نام خدا
درود بر استاد و همه عزیزان
خدا قوت

سلام استاد
حله استاد


سلام آوا خانم
خیلی خوش آمدید
بازم به کلبه خودتان سر بزنید
خوشحال میشیم ما رو از نظراتتان بهره مند کنید
در پناه خدا

سلام

سلمان رحمانی چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:00 ق.ظ


زن می خوام یا نمی خوام؟
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.

حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود.

ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود!

چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.

در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.

از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید.

من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.

مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.

دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.

خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد.

البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است، هم خوشمزه تر است تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!

اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد.

زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین!

اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید.

ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم.

اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است.

اما بعدا فهمیدم که قهر بهتر از دعواست.

آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!

البته زندان آدم را مرد می کند. تازه عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است تا برود زندان که آیا مرد بشود یا نشود!

این بود انشای من ...

از لهاذ دصطوری انشایط سهیه و خوب بود. از لهاذ املی حم که می دانی این تور بی صوادحا چح ادعاحایی دارند.

سلمان رحمانی چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ق.ظ

جواب دندان شکن
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .

بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و ... محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .

زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید

شازده کوچولو چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:57 ق.ظ



سه جادوگر به سه ساعت سواچ نگاه میکنند؛ کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند!
.
.
.
.
... ... ... .
حالا ترجمه انگلیسیشو بخونید
.
.
.
..
.
Three witches watch three Swatch watches. Which witch watch which Swatch watch



قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد