رمضان مبارک-کلبه دوری و دوستی-۲ (خانمها طالبی-شمسی-ماهور)

به نام خدا 

سلام 

من ممنونم از این سه دوست که با توجه به این که خود وبلاگی زیبا دارند اما کماکان در این جا نیز فعالند.

نظرات 202 + ارسال نظر
امین سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ http://miniboo3.blogfa.com/

سلام بر دوری سلام بر دوستی

RE: چند غزل از زنده یاد"نجمه زارع"قلبت که می‌زند سرِ من درد می‌کند
این روزها سراسرِ من درد می‌کند

قلبت که... نیمه‌ی چپ من تیر می‌کشد
تب کرده، نیم دیگر من درد می‌کند

تحریک می‌کند عصبِ چشم‌هام را
چشمی که در برابر من درد می‌کند

شاید تو وصله‌ی تن من نیستی، چقدر
جای تو روی پیکر من درد می‌کند

هی سعی می‌کنم که ترا کیمیا کنم
هی دست‌های مسگر من درد می‌کند
...
دیر است پس چرا متولّد نمی‌شوی؟
شعر تو روی دفتر من درد می‌کند

------------
یک سرنوشت سه حرفی، خالیست در کنج جدول
فکر مرا کرده مشغول این راز از روز اول

آنجا زنی گریه می‌کرد با کودکان گرسنه
در دود خاکستر اینجا مردی‌ست در پای منقل

سر درد داریم و گیجیم، این را نباید بگوییم
این چیزها مشکلی نیست، بعداً خودش می‌شود حل

این گرگ‌های گرسنه عادی ست ولگرد باشند
ما انتظاری نداریم از وضع قانون جنگل

باید فداکار باشیم دارد قطاری می‌آید
پیراهنم را بسوزان باید بسازیم مشعل

این شعر را بعد خواندن یک جای خلوت بسوزان
یک گوشه شومینه‌ی گرم در یک اتاق مجلل

من می‌روم تا پس از این آماده‌ی مرگ باشم
ها! راستی «مرگ» دیگر حل شد معمای جدول
------------
موفق باشید

ممنون امین دانا

interference چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ب.ظ

برگ زمانی می افتد که فکر می کند طلا شده است!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد