کلبه مرتضی

کلبه مرتضی  

کلبه مرتضی  

کلبه مرتضی   

  

نظرات 167 + ارسال نظر
مرتضی سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 ب.ظ

4 ساله که بودم فکر می کردم پدرم هر کاری رو می تونه انجام بده .

5 ساله که بودم فکر می کردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه .

6 ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.

8 ساله که شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه.

10 ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت.

12 ساله که شدم گفتم ! خب طبیعیه ، پدر هیچی در این مورد نمی دونه .... دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادش بیاد.

14 ساله که بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله .

16 ساله که شدم دیدم خیلی نصیحت می کنه گفتم باز اون گوش مفتی گیر اُورده .

18 ساله که شدم . وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنم همین طور بیخودی به آدم گیر می ده عجب روزگاریه .

21 ساله که بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأیوس کننده ای از رده خارجه

25 ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم ، زیرا پدر چیزهای کمی درباره این موضوع می دونه زیاد با این قضیه سروکار داشته .

30 ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از پدر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیه هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داره .

40 ساله که شدم مونده بودم پدر چطوری از پس این همه کار بر میاد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربه داره .

50 ساله که شدم ...
حاضر بودم همه چیز رو بدم که پدر برگرده تا من بتونم باهاش دربارة همه چیز حرف بزنم !
اما افسوس که قدرشو ندونستم ...
خیلی چیزها می شد ازش یاد گرفت !

مرتضی سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:52 ب.ظ

شعبان شد و پیک عشق از راه آمد
عطر نفس بقیه الله آمد
با جلوه سجاد و ابوالفضل و حسین
یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد

آغاز ماه مبارک شعبان و اعیاد شعبانیه را به همه مؤمنان و مسلمانان شادباش می گوییم

در ادامه پیامک هایی مناسب با این ایام بزرگ می گذارم

مرتضی سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:03 ب.ظ

ولادت سرداران کربلا مبارک باد

ماه میلاد سه پرچم دار عشق

دلبر و دلداده و دلدار عشق

ماه میلاد سه ماه عالمین

سید سجاد و عباس و حسین(ع)

.

سه نور آمد به عالم پر ز احساس

معطر هر سه از عطر گل یاس

سه نور تابناک آسمانی

حسین بن علی ، سجاد و عباس



ولادت امام حسین (ع) مبارک باد

میلاد گل رسول و زهرا و علی است

زیرا که جهان خجسته زین نور جلی است

ما را دگر از روز جزا بیمی نیست

چون بر دل ما عشق حسین ابن علی است

.

بوی گلهای بهشتی ز فضا می آید

عطر فردوس هم آغوش صبا می آید

نوگل مصطفوی ، زینت باغ علوی

مظهر پنج تن آل عبـــــــــــــا می آید

.

ای دلنواز قاری قرآن خوش آمدی

در بیت وحی با لب خندان خوش آمدی

ای العطش، ترانه ی قبل از ولادتت

مادر فدات با لب عطشان خوش آمدی



ولادت حضرت عباس (ع) مبارک باد

دامن علقمه را عطر گل یاس یکی است

قمر بنی هاشمیان در همه ناس یکی است

سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب

نام زیبای اباصالح و عباس یکی است


.

مـیـلاد مسعـود اباالفضل جوان است

هـنگام شـادی و سرور شیـعـیـان اسـت

از دامـن ام البنین ماهی عیان است

کز روی وی شرمنده مـاه آسـمـانست

.

شب به کاخ مرتضى ماهى پدیدار آمده

ماهى که پیش نور وى خورشید و مه تار آمده

ماهى که بر حسن صدها خریدار آمده

اى طالب دیدار مه هنگام دیدار آمده

فلاکیانش سر به سر حیران رخسار آمده

اکو نور بخش عالم و، هم نور الاءنوار آمده

.

چه عباس آنکه در حشمت امیر راستین آمد

چه عباس آنکه از همّت پناه مسلمین آمد

چه عباس آنکه از اصل و نسب از دوره هاشم

چو جان مرتضى و حُسن خیرالمرسلین آمد

.

نیستم لایق مدح و ثنایت یا اباالفضل

از ازل مدح تو را گفته خدایت یا اباالفضل

مصطفی را جان نثاری، مرتضی را یادگاری

جان من،جان جهان بادا فدایت یا اباالفضل



ولادت امام سجاد (ع) مبارک باد

سلام اى چارمین نور الهى

کلیم وادى طور الهى

تو آن شاهى که در بزم مناجات

خدا مى‏ کرد با نامت مباهات

تو را سجاده داران مى‏شناسند

تو را سجده گزاران مى‏شناسند

.

جشن میلاد امام چارمین آمد پدید

روز وجد مؤمنات و مؤمنین آمد پدید

درّة التّاج فضیلت جوهر علم لدن

حضرت سجّاد زین العابدین آمد پدید

.

چو خورشید جمالش مشرق از برج کمال آمد

خدا را شد جلوه گر بر خلق اشراق جمال آمد

شد از برج عبودیت عیان شمس ربوبیّت

تجلّى جمال آن جا تجلّى جلال آمد

مرتضی سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:12 ب.ظ

سلام به همه

یه سر زدم به وب سایت فرهنگستان لغت دهخدا و معانی اسامی خونواده امرو درآوردم.
آدرس سایت:
http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-c59112dc196247d9818e3d3c8721936b-fa.html

واسه من که خیل جالب بود. پیشنهاد می دم شما هم برید و هر اسم و کلمه ای رو که معنی اش و دراوردین به ما خبر بدین

..... ..... ..... ..... ..... .....

معنای اسم پدرم؛ فریدون:
نام عقل فلک هشتم باشد که فلک البروج است ( برهان )
در زبان پهلوی "فرتن" یکی از بزرگان داستانی مشترک اقوام هند و ایرانی است.

معنای اسم مادرم؛ اقدس:
پاکتر. پاکیزه تر و مقدس تر.

معنای اسم خودم؛ مرتضی:
پسندیده . گزیده . مختار .
کسی که برمی گزیند و اختیار میکند و پسند می کند .
لقب علی ابن ابی طالب است علیه السلام .

معنای اسم خواهرم؛ مریم:
هر زن پارسا که حدیث مردان را دوست دارد.
نام گلی است که برگ و کونه و پیاز آن چون نرگس است و برگهای آن از نرگس باریکتر و سخت تر است و ...
نام مادر عیسی مسیح علیه السلام .
نام سوره ٔ نوزدهم از قرآن کریم ،که مکیه است . نود و هشت آیت دارد و پس از سوره ٔ کهف و پیش از طه قرار دارد .
برحسب روایات نام دختر قیصر روم است که پدرش او را به تزویج خسرو پرویز در آورد .

معنای اسم دامادمون؛ احسان:
خوبی . نیکی . صنیع . نیکوکاری . انعام . افضال . نیکی کردن . نیکوئی کردن .

معنای اسم عروس خانواده چون هنوز به خواستگاری نرفتم جاش خلی می مونه تا بعدها واردش کنم
دع کنید که هرچه زودتر جاش پر بشه!!!

یا علی

چه غلطهای تایپی ای!!

بوی فیروزه چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ب.ظ

سلام داش مرتضی
عروسیه داداش خانم رحیمی نژادو نمی دونم اما عروسیه داداش من قدمت رو چشم!
همه منو نمیشناسن بعضیا!
راستی فوضول فک کنم ما با هم یه کلاس داشتیم.....هه هه ..
خاطره رو نمی گم چون لو می ده۱ بوی فیروزه یک نشانه از یه شهر معروفه!

به نام خدا

مرتضی سلام
آیا من تا بحال از تو پرسیده ام فی المثل م کیست؟
چرا این قدر کنجکاوی می کنی؟

امین جمعه 25 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ق.ظ

سلام استاد سلام مرتضی جان

دوباره شنبه شد، شروع هفت روز ترس و دلهره، شروع هفت روز اضطراب

شروع درسهای منجمد که« V نماد سرعت است وa نمادی از شتاب»

شروع راه خانه تا به مقصد همیشگی و شب که شد درست عکس این مسیر

شروع صبح، ظهر، شب، بخر، بخور، بپاش، بعد هم برو بغلت توی رختخواب

شروع روزمرّگی گربه های خانگی و سطل آشغال های روز قبل

شروع کار پارکها و عده ای حشیشی و چهار پنج بچه و یکی دو تاب

شروع عشق های لحظه ای و طرز زندگی فقط برای یک غریزه و...همین.

لباس ها و کفش ها هرچه مد شده، قیافه های تازه و مدل جدید و باب

شروع« من فقط یکی دو روز با توام، وبعد می روم سراغ سوژه ای جدید

تو هم برو مزاحم نشو، سوال هم نکن، که من به هیچ یک نمی دهم جواب»

شروع جمله های پوچ و بی دلیل، جمله هایی از سر زبان، نه از صمیم قلب

«و زندگی برای من بدون تو جهنم است و پر شده است از شکنجه و عذاب»

شروع جمله های باد، هر طرف که می وزیده هفته ای«رفیقتم»، و هفته ای

«نه من نمی شناسمت...چرا سراغ دیگری نمی روی و...روی من نکن حساب»

شروع« دست من نبود، خود به خود خراب شد» و یا که« شانس هم به ما نیامده»

شروع اشتباه ها و چند دسته گل که می شود به یک بهانه دادشان به آب

شروع روز نامه های ضد هم:« فلان وزیر اینچنان و آنچنان، جناحمان،

جناحشان» و تیترهایشان آنچنانی برای جلب این جناب و آن جناب

شروع فقر عده ای کثیر و ثروت کلان عده ای قلیل، بی دلیل

یکی برای شام می خورد کباب و آن یکی از آی و درد، سینه اش شده کباب

و شنبه و نماز و مسجد و همین شناسنامه هایمان که مدرک اند مومنیم

وشنبه و عبادت و قبول بندگی، ولی به عشق حوری و بهانه و ثواب



وشنبه...شنبه...شنبه...شنبه های مثل هم، آ ن هم شبیه این و این درست مثل آن

شروع هفت روز نحس، شروع هفت روز ترس و دلهره، شروع هفت روز اضطراب

امین شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:53 ب.ظ

کله شق ها را در این جا می پزیم
پاچه ور مالیده ها را می گزیم
بر دو صد سوراخ و سمب روزگار
مثل باد پنچری ها می وزیم
-------------------------------------------
آدم عاقل که حتمن صرفه‏جویی می‏کند

«ما» بگوید در «تو» و «من» صرفه‏جویی می‏کند

صرفه جویی مطلقن مصرف نکردن نیست، لیک

مرد بی پول عزب «زن» صرفه‏جویی می‏کند

زن ندارد پول هم نه، آب و برقش قطعِ قطع

این جوان در خواب دیدن صرفه‏جویی می‏کند

گوشی اش را پاک کرد از عکس و مکس و چیز و میز

در خیالش نیز گاهن (!)صرفه‏جویی می‏کند

سیل آسا می کند مصرف «پیامک» ابتدا

- تا بگیرد بعله، بعدن صرفه‏جویی می‏کند

چیدن هر میوه ای البته وقتی دارد و

یک هلو هم در رسیدن صرفه‏جویی می‏کند

مرد وقتی سیب خود را چید افتاد از بهشت

بعد از آن در سیب چیدن صرفه‏جویی می‏کند

چون که ناز و عشوه بیش از حد شده در سطح شهر

ناز خر هم در خریدن صرفه‏جویی می‏کند

می کند کوتاه اگر او دامن و شلوار را

در نخ و خیاط و سوزن صرفه‏جویی می‏کند

کُشت خود را همسری زیرا که دید این روزها

قلب شوهردر تپیدن صرفه‏جویی می‏کند

همسرش تا مُرد او خواهر زنش را عقد کرد

در دو مادر زن چشیدن صرفه‏جویی می‏کند

بس که در چین بچه ها با یکدگر قاطی شدند

آدمی در بچه ئیدن (!)صرفه‏جویی می‏کند

کش نمی آید اگر خیلی پنیر پیتزا

شک ندارم در کشیدن صرفه‏جویی می‏کند

پسته در داخل اگر کمتر بخندد عیب نیست

خارج از کشور شنیدن (!)صرفه‏جویی می‏کند

با همه حجب و حیایش صادارتی می شود

او که در دلبر گُزیدن صرفه‏جویی می‏کند

وام را با سود بالا می دهد یک بانک‏خوب

-در سپرده، همّه دیدن (!) صرفه‏جویی می‏کند

خانه می سازد هلو مانند جنس نرم‏تن

وقت تیر آهن خریدن صرفه‏جویی می‏کند

فوتبال ما مربی یا هزینه کم نداشت

تیم ملی در دویدن صرفه‏جویی می‏کند

آسمان هم قطره قطره آب دستش می چکد

چون خدا در آفریدن صرفه‏جویی می‏کند

نور می بارد به قبر مردگان صرفه جو

مرده در این نور قطعن صرفه‏جویی می‏کند

مرده را با سطل باید شست نه آب شیلنگ

مرده بعد از مردنیدن (!)صرفه‏جویی می‏کند

مردگان را ذره ذره نوش جانش می کند

خاک هم در آخوریدن (!)صرفه‏جویی می‏کند

آسمان تحریم اگر کرده زمین را غم مخور

گاو و خر هم در چریدن صرفه‏جویی می‏کند

آسمان بار کجش می افتد و طیاره هم

در پریدن در رسیدن صرفه‏جویی می‏کند

استاد یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 ق.ظ

از ایمیل وارده از طرف آقای دکتر شهیدی:


این روز را بخاطر بسپارید !


Two moons on 27th August 2010

دو کره ماه در تاریخ 5 شهریور 1389


27th Aug the Whole World is waiting for.............
روز 5 شهریور تمام دنیا در انتظار .......
Planet Mars will be the brightest in the night sky starting August. It will look as large as the full moon to the naked eye. This will cultivate on Aug. 27 when Mars comes within 34.65M miles off earth. Be sure to watch the sky on Aug. 27 12:30 am. It will look like the earth has 2 moons.

کره مریخ به بالاترین درجه درخشش دراسمان شب در 5 شهریور خواهد رسید

اون به اندازه کره ماه تمام بزرگ با چشم غیر مسلح به نظر خواهد رسید

این وقتی است که در روز 5 شهریور کره مریخ به فاصله 34.6 مایلی خود به زمین میرسد.

حتما در راس ساعت 12:30 بعد از ظهر ( نیمه شب) آسمان را تماشا کنید .

به نظر خواهد رسید که آسمان دو ماه دارد !!!



The next time Mars may come this close is in 2287.

این امر 1200 سال دیگر دوباره اتفاق خواهد افتاد

Share this with your friends as NO ONE ALIVE TODAY will ever see it again.

این لحظه را با دوستان خود شریک شوید زیرا هیچکس زنده ای دوباره این اتفاق را نخواهد دید.

مرتضی یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ب.ظ

سلام بوی فیروزه که برگرفته از نام یه شهر معروف هستی
کیف حالک؟
آخ جون یه عروسی افتادیم !!!
انشالله عروسی خودتون ...
چرا همش آدم رو دق می دی؟ چرا همش حس فضولی ام رو تحریک می کنی؟
کدوم کلاس؟ حداقل اسم درسش رو بگو !!!
خاطره رو هم بگو قول می دم که لو نره٬ ها ها ها ها ها

سلام استاد
آره درباره ی شخصی که اتفاقا با میم شروع می شه پرسیدین و نگفتم که کیه!
دلیل کنجکاوی ام هم تا اطلاع ثانوی نامشخصه ...
خیلی از فضولی ها و کنجکاوی ها بی دلیل هستن و صرفا برای دونستنه
اما بیشتر مشتاقم بدونم بوی فیروزه کیه گرچه می دونم هرگز توی وبلاگ خودشو لو نمی ده

نه فقط چون گفتی ازدواج کزده حس کزدم می خواهی بگی و نصفه نیمه پزسیدم و چون گوش نگزفتی فورا از موضوع گذشتم و ادامه ندادم.

بوی فیروزه یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:02 ب.ظ

من خودمم نه خاطره . منظره ام نه پنجره
من یه هوای تازه ام . نه انعکاس پنجره
میخوام سکوت کوچه رو . ترانه بارون بکنم
دلارو به ضیافت ترانه مهمون بکنم
میخوام بگم که این صدا هر چی که هست مال منه
شیشه رخوت شبو سنگ ستاره میشکنه
خونه من همینوراست . پیش شما پیاده ها
هر جا که چشم عاشقی مونده به خط جاده ها
هر جا که چشم عاشقی مونده به خط جاده ها
همنفس این وطنم . همدل دلبستگیاش
همدم دلواپسی و همقدم خستگیاش
بغض ترانه سنگیه . من ولی جنس شیشیه ام
دل رو به غربت نزدم . تیشه نخورده ریشه ام
بغض ترانه سنگیه . من ولی جنس شیشیه ام
دل رو به غربت نزدم . تیشه نخورده ریشه ام
من خودمم نه خاطره . منظره ام نه پنجره
من یه هوای تازه ام . نه انعکاس پنجره
میخوام سکوت کوچه رو . ترانه بارون بکنم
دلارو به ضیافت ترانه مهمون بکنم
میخوام بگم که این صدا هر چی که هست مال منه
شیشه رخوت شبو سنگ ستاره میشکنه
خونه من همینوراست . پیش شما پیاده ها
هر جا که چشم عاشقی مونده به خط جاده ها
هر جا که چشم عاشقی مونده به خط جاده ها
همنفس این وطنم . همدل دلبستگیاش
همدم دلواپسی و همقدم خستگیاش
بغض ترانه سنگیه . من ولی جنس شیشیه ام
دل رو به غربت نزدم . تیشه نخورده ریشه ام
بغض ترانه سنگیه . من ولی جنس شیشیه ام
دل رو به غربت نزدم . تیشه نخورده ریشه ام
تنها دلیل بودنم . خوندن این ترانه هاست
زخم هزار تا خاطره تو دل عاشقانه هاست
تنها دلیل بودنم . خوندن این ترانه هاست
زخم هزار تا خاطره تو دل عاشقانه هاست

مرتضی دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:14 ب.ظ

استاد همین قدر بگم که ازم مشورت گرفت بیاد پیشتون و خودش رو معرفی کنه و از اونجایی که اون روز تلویزیون فیلم شعله (هندی) رو گذاشته بود٬ سکه انداختم و شیر اومد یعنی میاد پیشتون!!!

درضمن چون قول داده بودم هویتش رو نگم نگفتم
چه کنم یه کم بیش از حد به قول هایی که می دم پایبندم

بگذرم چه خبر از همسر و فرزندان برومندتون؟
گفته بودم که خواب پارسا رو دیده بودم؟

خوب میبینید استاد حس کنجکاوی تو همه ی آدم ها هست

حالا یه سوال ( که بیشتر جنبه ی شوخی داره )
این بوی فیروزه معروف ما کی هست؟
تو رو خدا یکی پیدا بشه جواب سوالم رو بده
مردم از فضولی !!!!!!

من حقوقی را که برای خودم قائلم برای بقیه هم قائلم.

بوی فیروزه این مرتضی از فضولی خدای نکرده می میره اگه اجازه دارم بهش با ایمیل بگم.

بوی فیروزه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ

سلام استاد
خوب هستید؟
اجازه ی ما هم دست شماست البته با در نظر گرفتن خطر احتمالی!

ممنون
متوجه نمی شم
ولی پس نمی گم
اما شما خودتان با نشانی هایی که می دهید خود را می شناسانید!

بوی فیروزه سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ب.ظ

استاد خطر احتمالی شوخیه(اینکه داش مرتضی از فوضولی بمیره !) شما آزاد وصاحب اختیارید.

ممنونم البته صاحب اختیار داستانی دارد!

مرتضی سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ب.ظ

‌إإ وا بوی فیروزه
کدوم خطر احتمالی
می دونی موضوع پایان نامه ام بررسی ریسک و خطرات احتمالی یه فرآیند تولید هست؟
نترس با چندتا نرم افزار و یه سری استاندارد٬ احتمال ریسک و وقوع خطر لو رفتن اسمت رو آنالیز کردم و نتیجه این شد که به اندازه ی انفجار یه بطری آب نوشیدنی احتمال وجود داره دونستن اسمت خطری ایجاد کنه!!!

بوی فیروزه چهارشنبه 30 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:47 ب.ظ

آها مهنس!!!!!!!!!!
حالا بطری کیه؟؟؟؟؟؟؟؟

۱۳ پنج‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ

به نام خدا
سلام بنده حقیر برگشتم و در خدمت شما اقای صفردوست عزیز هستم

مرتضی شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 ب.ظ

هیچوقت شخصیت خودت رو برای کسی تشریح نکن
چون کسی که تو رو دوست داشته باشه بهش نیازی نداره
و کسی که ازت بدش بیاد باور نمی کنه

وقتی دائم میگی گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمیشی

وقتی دائم میگی وقت ندارم، بعد هیچوقت زمان پیدا نمی کنی

وقتی دائم میگی فردا انجامش میدی، اونوقت فردای تو هیچ وقت نمیاد

وقتی صبحا از خواب بیدار میشیم، دوتا انتخاب داریم
برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم، یا بیدار شیم و رویاهامون رو دنبال کنیم
انتخاب با شماست

ما کسایی که به فکرمون هستن رو به گریه می اندازیم
ما گریه می کنیم برای کسایی که به فکرمون نیستن
و ما به فکر کسایی هستیم که هیچ وقت برامون گریه نمی کنن
این حقیقت زندگیه. عجیبه ولی حقیقت داره
اگه این رو بفهمی، هیچوقت برای تغییر دیر نیست

وقتی تو خوشی و شادی هستی٬ عهد و پیمان نبند
وقتی ناراحتی٬ جواب نده
وقتی عصبانی هستی٬ تصمیم نگیر
دوباره فکر کن، عاقلانه رفتار کن

زندگی، برگ بودن در مسیر باد نیست٬ امتحان ریشه هاست !
ریشه هم هرگز اسیر باد نیست !
زندگی چون پیچک است، انتهایش میرسد پیش خدا

مرتضی شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 ب.ظ

در تصویر حکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید، هیچکس عصبانی نیست

هیچکس سوار بر اسب نیست،هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید

هیچ وقت برده داری در ایران مرسوم نبوده

در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد

این آداب ما ایرانیان است:
خوشرویی نجابت،قدرت،احترام،مهربانی

[ بدون نام ] یکشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:58 ب.ظ

خدای من ! خدای مهربان من !
من نیازمند مهر و محبت و عنایت توام ...!

خدای من !

بر من و امیدی که به مهربانی ات بسته ام رحم کن مهربانا ...!

لحظه لحظه زندگی ام را تو بساز و بهترین ها را به من هدیه کن ...!

دوستت دارم خدای مهر و عشق ...!

زندگی ام را از مهر و رحمت و عشق ات سرشار کن ...!

باشد که آرامش و خوشبختی را در هر لحظه ی زندگیمان با مهر و عشق تو ای بیکران بچشیم ...

مرتضی شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:48 ب.ظ

خدای من .... !
سخت محتاج توام ! ....
در اوج تمنا و نیازم ...
به تو می گویم ...
مرا سخت در پناه خود گیر !
آنچه را به من عطا کن ...
که با وجودش و با بودنش ...
آرامش عمیق روانی و شادابی روح را احساس کنم .
خدای مهربانم ...
خواهش می کنم بدان غیر از تو کسی برای من نیست که حافظ معصومیت من باشد .
خدای نازنینم ! ...
بهترین ها را به من هدیه کن با لطف همیشگی ات .
چشم براه رحمت همیشگی توام . این بار یقین دارم که تو ! ... می گذاری که همه چیز برای من بهترین باشد و خوب خوب خوب پیش برود .
من به کمک تو ایمانی بس ژرف درام .
به تو مثل همیشه توکل کردم . خودت ای خدای مهربانم ... همراه و نگهدار همیشگی من باش .
برای هر آنچه که به من عطا کردی شکر و سپاس مرا بپذیر مهربانا .

مرتضی شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:49 ب.ظ

خدای مهربانم ... !
تنها تمنای من از دریای مهرت ...
تنها خواهش من از وسعت بخشندگی ات ...
تنها نیاز من از بیکرانگی قدرتت ...
این ست که بهترین ها را در لحظه لحظه زندگی ام به من هدیه کنی و بگذار تا طعم آرامش و عشق را برای همیشه بچشم .
خدای مهربانم ... !
برای هر آنچه که به من عطا کردی شکر و سپاس بی نهایت مرا بپذیر !

مرتضی شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:14 ب.ظ

سلام استاد
رسیدن به خیر و زیارت قبول
امیدوارم که اونجا یادی از ما هم کرده باشید

سلام بوی فیروزه
بطری کسی نیست بطری شی ای است که توش واسه حمل و نقل ماده می ریزن که یکی از مواد می تونه آب باشه و تو دنیای ما بی خطرترین ماده همین آب هست
راستی دیگه تمایلی به دونستن نام ات ندارم
از فضولی هم نمردم٬ گرچه فضولی نامی بود که شما روش گذاشتین در حالی که اصرار و کنجکاوی من دلیلی داشت که تا ابد مخفی خواهد ماند
هرچی بود گذشت

سلام ۱۳
همیشه وقت اومدی که من باید می رفتم
قسمت نیست با هم گپ بزنیم
عیبی نداره
...
خیلی ناراحتم

سلام به همه
مدتی نخواهم بود
گفتم که نگید چرا صفردوست بی خبر غیبش زده
گفتم بدونید بی دلیل هم نبوده
گرفتاری روزگار و مشغله ی کاری دلیلی واسه نیومدنم نیست که بهم ثابت شده حتی شب مراسم عقد خواهرم که یه عالمه کار به گردنم بوده اومدم به صندوقچه و نظری دادم و رفتم
فعلا ناراحتم

یا علی

به نام خدا
سلام
مرتضی آزاد است که باشد
و آزاد است که نباشد.
مثل من مثل تو مثل سلمان مثل همه

در هر حال به آزادی اش و حق انتخابش احترام می گذاریم
همان گونه که به آزادی و حق انتخاب خود و همه احترام می گذاریم.

اما امیدوارم که باشد یا به زودی بیاید.

ممنون
استاد

محسن شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ب.ظ

باز هم سوال همیشگی :" علم بهتر است یا ثروت؟ "


چارلی چاپلین نظر جالبی در مورد ثروت دارد. او می گوید:

با پول می توان

خانه خرید ولی آشیانه نه

رختخواب خرید ولی خواب نه

ساعت خرید ولی زمان نه

کتاب خرید ولی دانش نه

مقام خرید ولی احترام نه

دارو خرید ولی سلامتی نه

خون خرید ولی زندگی نه

و بالاخره می توان قلب خرید ولی عشق را نه

...
.

بوی فیروزه یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:29 ب.ظ

سلام
داش مرتضی نبینم ناراحتیو گله بسیار داری!
فقط داشتم سر به سرت می داشتم وگرنه دونستن اسمم با توجه به اینکه آدم خوبی هستی موردی نداشت خودت گفتی من جنبه ی شوخی دارم ولی ببخشید رنجیده خاطرت کردم داش مرتضی کو چیک همه رفقا هستیم.

بوی فیروزه یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:32 ب.ظ

میریزم از گلوی خیابان به پای هیچ

از شب گریز مردم نادان به پای هیچ

در خواب این کویر مجازی هزار سال

چرخیده ایم در پی طوفان به پای هیچ

- من- ایستاده روی درختی پر از کلاغ

گیج است این- قناری کر- از صدای هیچ

باید به انتظار کدام اتفاق بود؟

خالیست جای حادثه ، خالیست جای هیچ

،،،،،تکرار می شود من بدبخت در زمان

من ، دیگر از مسیر همیشه نرو ، بپیچ

سلمان رحمانی یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ب.ظ

سلام مرتضی
امیدوارم که حالت خوب باشه
خدایا به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم کمی با کفش های او راه بروم
(دکتر شریعتی)
حالا که می گی رفتی ولی میدونم که این کامنت رو می خونی
منم میتونم حدس بزنم که رفتنت به چه دلیلی بوده البته شاید. اونم چون با هم دوستیم اینو می گم ولی بدون که هر کار و هر حرفی دلیلی داشته و داره. اگر از طرف انسان هایی انجام شده باشه که اونا رو می شناسی و بهشون اطمینان داری حتمن حکمتی داشته و اگر از طرف تازه دوست شده ها بوده پس خیلی انتظار ازشون نداشته باش چون همدیگه رو خوب نمی شناسید. یادمان باشد که از هر کس به اندازه ی خودش ازش انتظار داشته باشیم و انتظار معقول. البته بدون پیش داوری عرض می کنم و در این قسمت مخاطبم تو نیستی ولی چون می گی ناراحتی عرض کردم.
دکتر شریعتی جمله ی زیبایی در این زمینه داره که میگه:
از انسانها غمی به دل نگیر زیرا خود نیز غمگین اند، با آنکه تنهایند ولی از خود می گریزند، زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند. پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند.

در هر حال خود می دونی و مختاری
من اصراری به موندنت نمی کنم همانطور که در رفتنت. ولی ماندن و دوام آوردن در این جامعه سخت است.
شاید یکی دربیاد بگه حالا جو نگیرتت خودت تازه اومدی ها!!!
علی علی

محسن یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:09 ب.ظ

آخی کی ناراحتت کرده مرتضی.تو مگه ناراحت هم میشی؟

۱۳ دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ق.ظ

به نام خدا
سلام
خیلی ناراحت شدم
چقدر حیف شد که اقای صفر دوست در حال رفتن از پیش اهالی صندوقچه هستند. البته ایشان هم مثل بقیه ازادند و مختار.
از خدا میخواهم که هر چه زودتر ایشان با همان قدرت و صلابت قدیمی برگردن

ان شاا...

مرتضی دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:13 ب.ظ

سلام به همه
گفتم مدتی نخواهم بود
خداحافظی که نکردم
تازه بی خبر هم نرفتم

بوی فیروزه عزیز هنوز هم می گویم من جنبه ی شوخی دارم
دونستن اسمت کل کلی بیش نبود و درست مثل خودت قصدم سر به سر گذاشتن بود
حالا چرا این وسط سوءتعبیرهایی شد رو نمی دونم
اینو مطمئن باش که از تو ناراحت نیستم
راستی چه خبر از عروسی داداشت٬ پنج شنبه عروسی داداش یکی از اهالی صندوقچه بود٬ یاد شما و خانم رحیمی نژاد افتادم
راستی چه خبر از دوستتون؟

سلمان جان قهر نکردم که نخوام بیام
تا دوستای گلی چون تو دارم غمی ندارم
اما ناراحتی ام با گذشت زمان و البته رفتار دوستان بر طرف میشه
خداییش جو گیر شدی

محسن تو که هم ناراحت شدنم رو بارها دیدی و هم اشک ریختن هام رو!
این چه سوالیه که می پرسی؟
مگه من آدم نیستم و حق ندارم از دست دوستام (که یکی از دلایل ناراحتیم خود تو هم هستی) ناراحت بشم؟
حق ندارم ناراحت بشم از .... (مابقیش رو قورت دادم)

۱۳ عزیز از پیش اهالی صندوقچه نمی رم اما مثل سابق نخواهم بود
...

به نام خدا
سلمان که رفت بی صدا رفت
بی صدا هم آمد و خوش آمد.

این هم از خصلتهای مرتضی است.

همه آزادند به آزادی همه و ازجمله خود احترام می گذاریم.

سلمان رحمانی دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:49 ب.ظ

سلام مرتضی
خوشحالم که به کامنت من و بقیه بچه ها پاسخ دادی
حداقل مثل من دیوونه نبودی
موید باشی
علی علی

بوی فیروزه دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ

سلام داش مرتضی
واقعا خوبی؟ جدیتت دیدنی بود دمت گرم.
عروسی جمعه بود جای شما خالی! شریک گلم هم سلامت و شاده و خدمت همه علی الخصوص استاد سلام می رسونه!
راستی فک کنم شمن هم اهل سوتی هستی یه سر بیه کلبمون!

سلام
ممنون

مرتضی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ

به نام خدا
سلام

سلمان عزیز تو دیوونه نیستی
عادت ندارم حرفی رو بی جواب بذارم (گرچه قسمتی از کامنتم استادانه سانسوووور شد) [لبخند]

چند ماهی که نبودی فرصتی شد تا جون دوباره ای بگیری اما من تا یه ذره جون می گیرم میام و جونم رو تموم می کنم
گفتم چند روزی نیستم اما شماها جو دادین مخصوصا استاد!!!
خوشبختانه اهل قهر کردن نیستم. اینجوری بگم که نفرت دارم از قهر و قهر بازی

انشالله هروقت خواست خدا بود و دیگه هیچ آزادی و اختیاری نبود٬ خواهم رفت یعنی می برنم اما فعلا تا نفسی هست٬ هستم

راستی سلمان از مرگ می ترسی و ازش فرار می کنی یا اینکه چشم انتظارش نشستی؟
البته جواب تو رو می دونم٬ مثل خودم منتظر عزرائیلی اما می خوام جواب استاد و بقیه اهالی صندوقچه رو بدونم

به نام خدا
سلام
مرتضی آزاد است که باشد یا نباشد یا به مزخصی برود. مثل سلمان مثل من مثل هر کس دیگر
سیاست کلی وبلاگ هم با من است
برخی نظرات را نباید تایید کرد من هم انسانم گاهی از دستم در میرود یا شاکی خصوصی پیدا می شود که می بینم حق دارد و اصلاح می شود.
اما جواب سوالت
بله من در همین وبلاگ به نظرم در جواب یکی از دانشجویان عزیزم گفته ام که از مرگ می ترسم الان هممی گویمکه می تزسم چون از اعمال خودم می ترسم چون می دانم اگر ما را با عدالتش باز خواست کند...
تمام امیدم به رحمتش است و به شفاعتی تبصره ای تک ماده ای چیزی.

مرتضی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:13 ب.ظ

بوی فیروزه خانم سلام
یه سوال واسه اطلاعات عمومی خودم می پرسم
گفتی بوی فیروزه نام یه شهر معروفه٬ این شهر کجاست؟
اگه تو ایرانه و جای قشنگ و خوش آب وهواییه آدرس بده تا خونواده ام رو ببرم.

کلا خوبم اما اگه شماها بذارین
مجدد تمام کامنت هامون رو چک کردم و چیزی جز شوخی و خنده توش پیدا نکردم اما بعضی ها همین شوخی رو چماق کردن کوبیدن تو سرم !!!
جدی شدم تا بدونید دونستن یا ندونستن نام تو خللی تو زندگی ام ایجاد نمی کنه. هیچ دردی رو ازم دوا نمی کنه.
جدی شدم تا بدونید ذاتا فضول نیستم و این اسمی بود که خودت روم گذاشتی.

خدا خیر بده دکتر جهانگیری رو که حرف خوبی یادم داد
به من چه! به تو چه!
حکایتش رو حتما شنیدی؟
همیشه هر وقت از خودم می پرسیدم بوی فیروزه یا ۱۳ یا منتظر یا ... کی می تونه باشه سریع درجواب به خودم می گفتم:
به تو چه، حالا فرض دونستی می خوای چیکار کنی؟ آپولو هوا کنی؟

ولی بوی فیروزه عزیز وقتی تو فاز شوخی قرار می گیرم پا به پای طرفم پیش می رم و به من چه! به تو چه! رو کلا فراموش می کنم تا مبدا به طرفم ضدحال بزنم

زیاد حرف زدم
تبریک منو به برادرتون برسونید
انشالله خوشبخت بشن و به پای هم پیر بشن و یه روزی هم خبر عروسی شما رو بخونیم

یا علی

محسن چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ب.ظ

سلام به همه
سلام مرتضی
میدونم.خوشی و ناخوشی زیاد داشتیم.خواستم شوخی کنم تا جواب بدی؟
حالا چرا از من ناراحتی؟

بوی فیروزه چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ب.ظ

سلام داش مرتضی آقا

قشنگ و خوش آب وهواست و برای من از همه ی دنیا دیدنی تر.
تنها دو جای دنیا فیروزه زیاد یافت می شه یک کشور آفریقایی(اگر اشتباه نکرده باشم) و نیشابور
مشخصه ی نیشابور اینه که صبح ها تو کوچه ها بوی فیروزه می پیچه~

عذر می خوام من چرا نذاشتم شما خوب باشید؟
می دونم دونستنش اصلا اهمیتی نداره چون همون طور که گفتم من واقعیمو خوب نمی شناسی!
ولی به خاطر بعضی دلایل نمی تونستم اسممو صراحتا اینجا بنویسم.

حالا جواب جدی دادم تا بدونی جدیت گرفتم.
عنوان فوضولی رو هم اول به خودم دادم بعد به شما چون فوضولی چیز بدی نیست نشانه ی آیکیو ی بالاست!!!!

ممنون از تبریک
از وقتی رفته خیلی دلم گرفته به شدت جای خالیشو احساس می کنم. شومام مثه داداش خودم ایشالا دومادی شما!!!!

امین چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:23 ب.ظ

تا صورت پیوند جهان بود علی بود

تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود

شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود

سلطان سخا و کرم و جود، على بود

مسجود ملایک که شد آدم، ز على شد

آدم چو یکى قبله و مسجود، على بود

آن کاشف (معنی) قرآن ‏که‏ خدا در همه قرآن

کردش صفت عصمت و بستود، على بود

جبرئیل که آمد زبر خالق یکتا

در پیش محمد شد و مقصود علی بود

آن قلعه گشایى که در از قلعه خیبر

برکند به یک حمله و بگشود، على بود

عیسی به وجود آمد و فی الحال سخن گفت

آن نطق و فصاحت که در او بود ، علی بود

چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم

از روى یقین در همه موجود، على بود

این کفر نباشد، سخن کفر نه این است

تا هست على باشد و، تا بود، على بود

سر دو جهان جمله زپیدا و ز پنهان

شمس الحق تبریز که بنمود علی بود

مرتضی یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ب.ظ

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند:

خطاها و لغزش هاى مسلمانان را جست و جو نکنید زیرا کسى که چنین عمل زشتى را انجام دهد خدا هم لغزش ها و خطاهایش را جست و جو مى کند و رسوایش مى سازد.
(میزان الحکمه ج2 ص43)

مرتضی یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:00 ب.ظ

سلام بوی فیروزه
جالبه که فضول بودن رو نشونه ی آی کیوی بالا می دونی ولی بعضی ها نشونه ی ضعف می دونن، حتی تحقیر هم می کنن و چماقش می کنن و محکم می کوبن تو سرت !!!
لازم بود جدی بشم تا اون بعضی ها فرق شوخی و جدی رو درک کنند.
گرچه باز همون آشه و همون کاسه
تو عالمه شوخی می شه مرد، زنده شد، کنجکاوی کرد اما نمی شه زندگی کرد، روزمرگی رو سپری کرد مثالش هم دونستن اسم توست که چه بدونم و چه ندونم دارم زندگی ام رو می کنن
همیشه 50درصد شوخی، جدی نیست گاهی هم میشه 100درصد شوخی کرد!!!

راستی از وقتی که خواهر من هم رفته دلتنگی هام بیشتر شده اما وقتی که میاد یکی دیگه هم با خودش میاره که دوبل جبران همش می شه
اما بینوا مادرم که نزدیک بود افسرده بشه که به خواست خدای بزرگ دعاهای دوستان بالاخص استاد فعلا برطرف شده

نگفتی از مرگ می ترسی یا نه؟

یا علی

و زبون را که هر طرف بچرخونی می چرخه
و توجیه را

سلمان رحمانی یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:07 ب.ظ

سلام مرتضی
ببخشید که دیر جوابت رو دادم
حقیقتش چند روزی سرعت خیلی پایین بود تا میومدم ۲تا کلبه باز کنم اعصابم خرد می شد.
حالا در مورد مرگ:
اینکه بترسم از اینکه بمیرم و این دنیا رو از دست بدهم نه اصلاْ حتی از تاریکی هم به هیچ وجه نمی ترسم و شبا تا اتاق کاملاْ تاریک نباشه خوابم نمی بره ولی وقتی به فکر حساب و کتاب میافتم و اینکه کوچکترین اعمال رفتار و گفتارمون مورد بررسی قرار میگیره تنم می لرزه و مو به بدنم سیخ میشه مثل همین الان که دارم می نویسم برات. اینکه حتی بایستی پاسخ اعضای بدنمون رو بدیم. یا اینکه حتی قدر خودمون رو ندونستیم حالا گناهان بماند. نافرمانی ها و سرکشی ها. تند صحبت کردن ها و هزار و هزار نکته ی دیگه

خوشحالم که بازم اومدی.
سپاس از حضور و نظر دادنت.
با امید رحمتش
در پناه حق
یا علی

منتظر دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:13 ب.ظ

هوالحی

فرمود:بمیرید!پیش از انکه بمیرید.
و از تمام ما
انان که زنده بودند شنیدند
و انانکه شنیدند مردند
و انانکه مردند زنده شدند
دیدید؟!
تنها انان که زنده بودند زنده شدند

منتظر اینها از خودت است
زیباست

بوی فیروزه دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ب.ظ

سلام داش مرتضی
خدارو شکر مواظبه مامانت باش و شما بیشتر همدردش باش.

نمی دونم اگه بگم نمی ترسم راسته یا دروغ خواهرم میگه تا وقتی مجردی حس ترک دنیا و سیری ازون برای آدم راحته و حتی دوست داشتنی!
اما هرچه قد وابسته تر می شی همسر بچه و ....
سخت تر و ترست بیشتر...
من یکبار دچار یه حالتی شدم شبیه این که می گن موقع مرگ همه ی اعمالت از بچگی تا همون لحظه تو ذهن می گذره!!
چنددقیقه بعد از این که دراز کشیده بودم بین خواب وبیداری
خیلی وحشتناک بود! چون احساس کردم مثل یک کامپیوتر که تمام اطلاعاتش مرور شه داشت مغزم منفجر می شد قدرت هیچ کاریو نداشتم حتی اتفاقاتی که خیلی بچه بودما!!!!وبدن مثل یک جسم مرده دست من نبود.
نه یک اتفاق به تنهایی بلکه هزاران اتفاق به صورت تصادفی و بدون نظم!
دیگه کاملا هشیار بودم اما حتی نمی تونستم فریاد بزنم کمک بخواهم نمی دونم چه جوری شد که بنا بر چیزی که بهم یاد دادن به سختی تونستم بگم بسم ا.. و انگار از یه جا پرت شدم رو زمین.

هر چه کمتر شود فروغ حیات
رنج را جانگدازتر بینی
سوی مغرب چو رو کند خورشید
سایه ها را درازتر بینی

مرتضی دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ

سلام
گرچه این شعر متعلق به کس دیگه ای است اما واسه دقائقی این شعر زیبا رو تقدیم به خودم میکنم:


تو از سخاوت باران و نور می آیی
غلط اگر نکنم تو ز هور می آیی

غریب مردم این شهر و خسته ای انگار
گمان کنم که تو از راه دور می آیی

چه ساده ای، چه صمیمی، چه نازکی، چه لطیف
تو از لطافت چنگ و چگور می آیی

به جام چشم تو بینم شراب عریانی
تو با خزان و دل من چه جور می آیی

به جای جای کلامت هزار آینه است
تو از کرانه ی شعر و شعور می آیی

تو غمگنی، تو حزینی، تو مظهر اندوه
یقین تو از دل آواز شور می آیی

بگویمت چو بخواهی غم دل خود را
بشرط آنکه بدانم صبور می آیی

تو رخنه در دل من کرده ای و این نه عجب
که با محبت و رمز عبور می آیی

مرتضی دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:44 ب.ظ

کلینیک خدا


به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم

خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.

زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.

آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی
سرخرگ هایم را مسدود کرده بود و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام
خون برسانند.

به ارتوپد رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.

بر اثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم

فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات
اطرافیانم فراتر ببرم.

زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا
را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم

خدای مهربانم برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد. به شکرانه اش
تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز
کرده است استفاده کنم.

هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم
قبل از رفتم به محل کار یک قاشق آرامش بخورم
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم و
زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.


امیدوارم خدا نعمتهایش را بر شما سرازیر کند:

رنگین کمانی به ازای هر طوفان
لبخندی به ازای هر اشک
دوستی فداکار به ازای هر مشکل
نغمه ای شیرین به ازای هر آه
و اجابتی نزدیک برای هر دعا

بوی فیروزه دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ب.ظ

سلام داش مرتضی
چه قد اینجا هوا خوبه
حس می کنم دارم توی کوچه های کاه گلی بارون خورده قدم می زنم.

رحیمی نژاد یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام آقا مرتضی
حالتون چطوره؟ از امروز قرار شد بازم زحمتی باشم برا وبلاگ
خیلی دلم برا کل کل کردن با شما تنگ شده بود! :-)
شما این مدت حال منو خیلی پرسیدید از شما ممنونم خیلی با معرفتید فکر نمی کردم این جوری باشید .
ممنونم از شما

[ بدون نام ] یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:24 ب.ظ

سلام
با اینکه یه مدته که از موضوع گذشته ولی فکر میکنم فضولی با کنجکاوی فرق داره.احتمالا منظور مرتضی و بوی فیروزه این بود که کنجکاوی نشونه ی هوش بالاست.

رحیمی نژاد دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:09 ب.ظ

سلام آقا مرتضی
نبینم ناراحت باشید !
خدا رو شکر که برگشتید وگرنه شکه بزرگی بودا اگه می اومدم می دیدم شما نیستید!:-)
شاد باشید

رحیمی نژاد دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:29 ب.ظ

سلام استاد
سلام آقا مرتضی
بله چرا مجنون ها مرتضی نباشند!
من که از تغییر نامتون خوشحال شدم
چه کشکی چه پشمی: ولی جدآ ما هم گاهی از این کارا می کنیم ؟! و این بد قولییه کاش که این حکایت ها رومون اثر بذاره
در یک شرکت بزرگ ژاپنی:خیلی خندیدم خیلی جالب بود اول فکر کردم از احساس مسئولیت این افراد می خواد تعریف کنه (بعدش ضایع شدم ) دست شما درد نکنه آقا مرتضی! خوب آدمو می زارید سر کارا:-)
بادکنک ها: خیلی قشنگ بود،پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد"
چرا حتمآ میشه ! مجنون نمونه شد شما هم رو دست مجنون اگه بلند بشید میشید نمونه ! و خیلی ها به جای مجنون شدن مرتضی می شن:-)
از زبان متنفرم!
انشا: برا شوخی خندیدم ولی برای بحث جدی متفکر شدم جوابی برای سوال هاتون ندارم چرا یه جواب هایی هست ولی بیشتر احساس خودمه تا جواب منطقی به این خاطر حرفی نمی زنم!
تاجر میمون: چه جالب
آقا امین: خودتون این شعر هارو می گید ! خوش به حالتون آفرین قشنگ بودند البته استثنا هایی هم داشتا!
حسن نامی: قشنگ بود
داروغه ی بغداد: دقیقآ مثل داستانی که منو باهاش گذاشتی سر کار:-)(شرکت ژاپنی)
خانواده: خیلی خیلی خیلی خیلی قشنگ بود .ممنون آقا مرتضی
بهترین الگو: زیبا بود به خصوص گریه ی آخرش :-)
یک لبخند: آقا مرتضی جز گفتنه زیبا بود قشنگ بود و... چیز دیگه ای نمی تونم بگم گاهی یه لبخند می تونه زندگی خودمونو زیبا کنه و گاهی زندگی دیگرانو این لطفو نه از خودمون و نه از دیگران دریغ نکنیم
کلامی از شیخ بهایی: شاد باشید ؛
مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود.
مفید بود استاد
رحیمی نژاد : تبریک منم که عالیه:-)
آقا مرتضی: خوش به حال مامانتون که پسر خوبی چون شما داره.
از دست عزیزان چه بگویم: دوسش داشتم اقا مرتضی ممنون
سلام خانم رحیمی نژاد: سلام ، کل کل می کنیییم فقط برا خنده یه وقت اشکمو در نیارید!
هزینه ی بلیط: یاد بگیریم
4 ساله بودم: آقا مرتضی شما اشک آدمو در می آورید! یه زمانی داشتم این اخلاق های بدو پیدا می کردم ولی خدارو شکر این قدر زود محبت و دوستییه خانواده به دلم برگشت که خانواده متوجه ی این اخلاق هام نشدند ومن شرمنده نشدم پیششون و خدا آبروی بندگانش را حفظ می کند. من خانوادمو خیلی دوست دارم انشاالله که همیشه سلامت باشند و البته خانواده های شما دوستان و بزرگواران.
معانی اسم ها: انشاالله خوش بخت بشید:-)
هیچوقت شخصیت خودت رو: خیلی خوب بود

و خدا مهربان است

سلام
کاپی-پیست!

سلام
مثل یک دانشجوی خوب که استادش بهش جریمه غیبت داده(!!!) همه را از سر نوشتید!
آدم تشجیع می شه دوباره همه رو بخونه.
این قدر سحت نگیرید ولی ممنونم
بدون تعارف می گم اگه همه مثل شما بودن دنیا گلستان بود.
جدی می گم.
موفق باشید.
استاد

رحیمی نژاد دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:35 ب.ظ

سلام
راستی آقا مرتضی یه چیزی بگم شاد شی!!!
یه سری به کلبه ی مجنونه اولی زدم بعضی هاش خیلی قشنگ بود چند بار خوندم بعضی هاش عصبانیم کرد بعضی هاشم یک بار خوندم خوب بودند
ولی کلبه ی (آقا)مرتضی رو بیشتر دوست دارم
موفق باشید.

مرتضی سه‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ق.ظ

سلام خانم رحیمی نژاد
چه عجب چشمون به جمال اسمتون روشن و منور شد
قبلش با اجازتون می خوام جواب ناشناس عزیز رو بدم

سلام ناشناس عزیز
به قول استاد زبون را که هر طرف بچرخونی می چرخه
و به قول دوست عزیزی خدا انسان رو خلق کرد و انسان توجیه رو
واسه همین هرچی بگم با یکی از این دو جمله مواجه می شم پس چاره ای نیست جز سکوت!!
اما باید بگم که واسه خودم تاسف میخورم که این شوخی ها باعث شد بعضی ها برچسب هایی رو به آدم بچسبونن و زنگ بزنن و حرفهایی چون قهر - ناراحتی - بچگی - بی جنبگی - خامی و ... رو بزنن
تو این مدت بارها از خودم پرسیدم اگه من و بوی فیروزه جنس مخالف نبودیم باز هم این حرف ها زده می شد؟
نمی دونم چرا بعضی ها اول جنسیت رو می بینن بعد انسانیت رو و کافیه که یکم شوخی و خنده چاشنی کارت کنی اون وقته که واویلا می شه و عرش و فرش یکی میشه و ... !!!

خانم رحیمی نژاد
سلام مجدد
حالتون خوبه؟ چه خبر از عروسی برادرتون؟
اون کسی که باعث زحمته منم نه شما٬ شما که رحمتین
شما با بودنتون رحمت میارین و من با نبودنم !!!
راستی منم دلم برا کل کل کردن با شما تنگ شده٬ انسان با شخصیتی هستین اما کاش سطح فرهنگمون کمی بالا می رفت تا اینگونه شوخی ها رو چماق نکنیم

راستی این هم در جواب کسانی که زنگ می زنن و می گن چرا اینو گفتی یا چرا اونو گفتی:
به تو چه
دلم می خواد
مگه من تو کارای تو سرک می کشم؟
آخه تو که از هیچی خبر نداری چرا انقدر راحت قضاوت می کنی؟
اینجوری گفتم تا دفعه دیگه به جای دلسوزی با لحن تحقیرآمیز حرف نزنی

ببخشید خانم رحیمی نژاد باز زدم یه کانال دیگه
ناراحت نیستم البته بستگی داره ناراحتی رو چجوری تعریف کنی
خدارو شکر فعلا نفسی هست و هستم اما بودنم هم جای شک داره

درضمن آفتاب از کدوم طرف درومده به کلبه ی مجنون سر زدین؟
شما که سرسخت ترین مخالف وجود این کلبه بودین
خودم هر از گاهی می رم و مطالبش رو می خونم
بعضی هاشون رو اگه هزار بار هم بخونی باز هم تازگی داره
منظورم مطالب تمام کلبه هاست
من کلبه ی بارون و آسمون رو خیلی بیشتر دوست دارم

الان تو کلبه ی ...رحمانی بودم
به اندازه ی کافی مغزم منفک شد
جوابتون نظر عریض و طویلتون رو رو بعدا می دم
الان هنگ کردم

یا علی

سلام مرتضای عزیز

از این جمله هات خیلی خوشم آمدکه

راستی این هم در جواب کسانی که زنگ می زنن و می گن چرا اینو گفتی یا چرا اونو گفتی:
به تو چه
دلم می خواد
مگه من تو کارای تو سرک می کشم؟
آخه تو که از هیچی خبر نداری چرا انقدر راحت قضاوت می کنی؟
اینجوری گفتم تا دفعه دیگه به جای دلسوزی با لحن تحقیرآمیز حرف نزنی

مرتضی گفته بودم که در فضای مجازی باید تحملت زیادتر باشد اما لب کلام در این جمله های زیبا نهفته است هر چند شاید کسی بگوید بی ادبانه است اما از نظر من چون نام کسی برده نشده بی ادبانه نیست.

بله به آزادی همه احترام می گذاریم البته در چارچوب قوانین حرکت می کنیم. کسی که دوست ندارد با ما چای نخورد ما هم با کسی که دوست نداریم چای نمی خوریم. تکرار می کنم البته در چارچوب قانون حرکت می کنیم.

و یک توضیح از من این که من در کامنتی گفتم استاد سلمان منظور رساندن نکته ای به آن جریانی بود که با یاری خدا لت و پار شدند و به لانه خزیدند باز برخی خیال بازی داشتند که صلاح دانستم کدی بدهم تا بدانند. بیش از این نمی توانم توضیح بدهم.

ممنون
استاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد