کلبه مرتضی

کلبه مرتضی  

کلبه مرتضی  

کلبه مرتضی   

  

نظرات 167 + ارسال نظر
مرتضی دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ

به نام خدا
سلام
حسین بیدقی
اول فکر کردم حسی دهقانی ولی با خوندن کامنت هات تو کلبه های دیگر شناختمت
ممنون از اینکه وقت گذاشتی
مطابل کلبه ها جالب هستن
باید وقت گذاشت و خوندشون
این روزها هم خیلی سرم شلوغه


سلام خانم رحیمی نژاد
مگه میشه پایه ثابت کل کل هام رو فراموش کنم؟
واسه همتون ۲ رکعتی نماز خوندم
با حسین دهقان یه قرارهایی گذاشتیم. اگه عملی بشه مطالب از این هم جدی تر می شه
البته شاید تو این بند با ۱۳ شریک شدم
شاید هم فقط بحث راه انداختم

مرتضی دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ

اولین بانوی اسلام

پیامبر اکرم(ص) به خدیجه (س)، اولین و برترین همسرش، عشق‏ می ‏ورزید و علاقه نشان می‏ داد؛ هرگاه در طول زندگی‏ اش نام خدیجه‏ به میان می ‏آمد، از او به بزرگی یاد می‏ فرمود و برایش استغفار می ‏کرد. ابن عباس می‏گوید: روزی رسول خدا (ص) چهار خط روی زمین ‏کشید و فرمود: آیا می ‏دانید این ها چیست؟ عرض کردیم: خدا و فرستاده‏اش داناترند. پیامبر(ص) فرمود: برترین زنان بهشت، چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)
حضرت در روایتی دیگر فرمودند:خداوند چهار زن را از میان زنان برگزید: مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه.
عایشه می‏ گوید: به هیچ کس به اندازه خدیجه حسرت نبردم؛ چون‏ پیامبر (ص) بسیار او را یاد می ‏کرد.
پیامبر اکرم (ص) به حضرت خدیجه بسیار مهر می ‏ورزید؛ چون می ‏دیدجبرئیل سلام الله علیه و خدا او را دوست دارند.

در ادامه بعضی از فضیلت های حضرت خدیجه را می گذارم

مرتضی دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:59 ب.ظ

راز محبت
تاریخ راز محبت رسول خدا (ص) به خدیجه را چنین بازگفته است:اخلاق پسندیده.
حضرت خدیجه (س) حتی در عصر جاهلیت از اخلاق نیک بهره می ‏برد.حضرت ابوطالب(ع) هنگام ازدواج پیامبر با خدیجه (س) که ۱۵ سال‏ قبل از بعثت پیامبر(ص) بود. وی را چنین ستود: «ان خدیجه امراه کامله میمونه فاضله تخشی العار و تحذرالشنار» همانا خدیجه، بانویی کامل، پرمیمنت و مبارک و زیبنده‏است. بانویی که ساحتش از هر ننگ و بدنامی دور بوده، با شخصیت وآبرومند است.
پیامبر (ص) هنگام ازدواج با خدیجه به عموهایش فرمود: «ای‏ عموها! بروید او را برایم خواستگاری کنید... آنچه من در باره‏ خدیجه می‏ دانم، شما نمی ‏دانید.» نبی گرامی اسلام، با این جمله ‏حضرت خدیجه را در اوج عظمت قرار داد. حضرت خدیجه با وجود زیبایی ظاهر و برخورداری از تمام صفات عالی زنانه، هرگز در جامعه فاسد آن روزگار خود را نباخت و به چنان درجه ‏ای از کمال و پاکی دست‏یافت که به وی لقب (طاهره) دادند.
در کتابهای تاریخ و سیره چنین می ‏خوانیم: «حضرت خدیجه باشرافت ‏ترین و ثروتمندترین و زیباترین زنان قریش بود و در جاهلیت ‏به «طاهره‏» و «سیده قریش‏» معروف بود و هر قبیله‏ ای‏ اصرار داشت‏ به وی تقرب جوید.»

مرتضی دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:01 ب.ظ

افتخار مادری فرزندان رسول خدا (ص)
حضرت خدیجه (س) افتخار مادری فرزندان خاتم پیغمبران (ص) را دارد. پیامبر (ص) تنها از «ماریه‏» و خدیجه دارای فرزند شد. «ابراهیم‏»، فرزند ماریه، در کمتر از دو سالگی درگذشت. بنابراین تمام فرزندان رسول خدا (ص) از حضرت خدیجه (س) است.
امام صادق (ع) فرمود: روزی پیامبر خدا (ص) داخل خانه شد. ناگاه ‏دریافت عایشه بر فاطمه (س) فریاد می ‏زند و می‏ گوید: و الله ای‏ دختر خدیجه! تو را هرگز نمی‏ بینم مگر اینکه مادرت بر ما برتری‏ داده می‏ شود، در حالی که او هیچ برتری بر ما نداشت و مثل ما بود. پیامبر(ص) سخن های وی را شنید. وقتی حضرت فاطمه (س) پدربزرگوارش را دید، گریست، پیامبر (ص) فرمود: دخترم! چرا گریه ‏می‏ کنی؟! فاطمه گفت: مادرم را یاد کردم، تحقیرش کردند. پیامبر(ص) غمگین شد و فرمود: حمیرا! ساکت ‏باش. خداوند متعال‏ زنی را مبارک قرار داده است که از همه دوست داشتنی ‏تر باشد وفرزند بیشتری بیاورد. تمام فرزندان من از خدیجه است؛ عبد الله، قاسم، فاطمه، رقیه، ام کلثوم و زینب همه از خدیجه متولد شدند.اما خداوند تو را نازا قرار داد و من هیچ فرزندی از تو ندارم.

مرتضی دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:03 ب.ظ

دوست داشتن صفات پیامبر (ص)
حضرت خدیجه، بعد از وفات دو شوهرش (عقیق بن خالد مخزومی و ابن ‏هاله بن منذر اسدی) خواستگاران زیادی داشت. طبری می‏ گوید: تمام ‏قریش خواستگار خدیجه بودند. سران و ثروتمندان عرب به‏ خواستگاری ‏اش شتافتند اما جواب رد شنیدند.
به تصریح بیشتر تاریخ ‏نویسان، بانوی قریش خود به طور مستقیم ‏تقاضای ازدواج با محمد (ص) را با وی در میان گذاشت و به امین ‏قریش گفت: «ای پسر عمو! من به خاطر خویشاوندی، شرافت تو در میان مردم،امانت، خوشی خلقی و راستگویی ‏ات، به تو تمایل پیدا کردم.»
گروهی از زنان جاهل و مغرض قریش او را سرزنش کردند و گفتند: «خدیجه با آن همه شوکت ‏با یتیم ابو طالب محمد (ص) که تهی دست وفقیر است، ازدواج کرده، آیا این ننگ نیست؟»
خبر این سرزنش ‏ها و یاوه ‏سرایی ‏ها به خدیجه رسید، آن بانوی خردمند دستور داد غذای مطبوعی آماده کنند و آن زنان را به صرف نهار فرا خوانند. وقتی میهمانان غذا خوردند، به آنها گفت: «ای گروه زنان! شنیدم شوهران شما (و شما) در مورد ازدواج من‏ با محمد(ص) خرده گرفته ‏اید. من از شما می‏ پرسم آیا در میان شما شخصی نظیر محمد(ص) وجود دارد؟ آیا در سراسر مکه و اطراف آن، شخصیتی با جمال و کمال همانند محمد (ص) از جهت فضایل و اخلاق‏ نیک می‏ یابید؟! من به خاطر این کمالات عالی او با او ازدواج ‏کردم...بنابراین، سزاوار نیست ‏بیهوده سخن بگویید.»

مرتضی دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:04 ب.ظ

دوست داشتن دوستان پیامبر(ص)
حضرت خدیجه در پرتو هوش و ایمانش به دقت‏ به پیامبر گرامی ‏اسلام (ص) می ‏نگریست; هرکس را که پیامبر دوست داشت او نیز دوست‏ می‏ داشت، مهر می ‏ورزید و از دشمنانش دوری می ‏جست.
وقتی دریافت پیامبر (ص) به علی که کودکی خردسال بود، بسیارعلاقه ‏نشان می ‏دهد و او را در دامان خود می‏ پرورد، به علی(ع) مهر ورزید و در مراقبت از وی کوشید. او کنیزهایش را به یاری ‏علی(ع) می ‏فرستاد.
خدمتکارانش را وا می ‏داشت علی(ع) را بر دوش خویش نشانند و خودنیز او را نوازش می ‏کرد. محبت او به علی(ع) چنان بود که مردم ‏می ‏گفتند: «علی(ع) نور چشم محمد و خدیجه است.» او برای آشکار ساختن محبت ‏خویش به علی (ع) و خاندانش، هدایای بسیار به خانه ‏ابوطالب می ‏فرستاد....»

مرتضی دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:05 ب.ظ

اولین زن مؤمن
اولین زنی که به پیامبر(ص) ایمان آورد، حضرت خدیجه است. امیر المؤمنین(ع) فرمود: «من اولین کسی هستم که به پیامبر ایمان آوردم و تا سه سال کسی جز من و خدیجه دختر خویلد که ‏خداوند او را رحمت کند. آن حضرت را تصدیق نکرد و با او نمازنخواند.» روزی یکی ‏از همسران پیامبر (ص) گفت: چرا گریه می ‏کنی؟! آیا برای پیرزنی گندمگون از فرزندان اسد، گریه می‏ کنی؟! پیامبر فرمود: «صدقتنی اذ کذبتم امنت‏بی اذ کفرتم و ولدت لی اذ عقمتم.» هنگامی که شما مرا تکذیب می ‏کردید، او تصدیقم کرد و هنگامی که ‏کافر بودید، به من گروید و برایم فرزندانی آورد، در حالی که‏ شما نازایید.

مرتضی دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:05 ب.ظ

ایثار و مقاومت
حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر (ص) ثروتمندترین زن‏ جزیره العرب بود. حدود هشتاد هزار شتر داشت و کاروان های ‏تجاری ‏اش شب و روز در طائف، یمن، شام، مصر و دیگر مناطق درحرکت ‏بودند. او غلامان و کنیزان و اموال بسیار داشت که همه را بدون هیچ اکراه و منتی در اختیار پیامبر (ع) قرار داد. به پسر عموی خود و رقه‏بن نوفل گفت: برو به مردم اعلام کن که خدیجه تمام اموالش را به حضرت محمد (ص) هدیه کرده است. خداوند متعال نیز هرگز در مقابل این همه ایثار و مقاومت در راه حبیبش رسول خدا (ص)، خدیجه(س) را از یاد نبرد،او را در دنیا به مادری حضرت زهرا (س) مفتخر ساخت و در آخرت‏ جایگاهی ویژه به وی بخشید. امام صادق(ع) می‏ فرماید: «وقتی حضرت خدیجه از دنیا رفت، فاطمه(س) گرد رسول خدا(ص) می ‏گشت و می‏ گفت: پدر! مادرم کجاست؟ جبرئیل نازل شد و گفت: پروردگارت تو را مامور ساخته تا سلامش‏ را به فاطمه(س) ابلاغ کنی و به او بگویی که حضرت خدیجه(س) در خانه ‏ای بلورین که با طلا زینت ‏شده و ستونهایی از یاقوت قرمز دارد. ساکن است. و آسیه و مریم بنت عمران با اویند. حضرت ‏فاطمه(س) گفت: خداوند خود سلام است; سلام از او و به سوی ‏اوست.» ۲یاور پیامبر(ص)۲ پیامبر خاتم(ص) بعد از آشکار ساختن‏ اسلام، از طرف مشرکین و کفار آزار بسیار می‏ دید تا جایی که ‏فرمود: «ما اوذی نبی بمثل ما اوذیت‏» هیچ پیامبری به اندازه من‏ آزرده نشد. ابن اسحاق می‏ گوید: «خدیجه برای اسلام وزیری راستین ‏بود و پیامبرخدا(ص) به وسیله او آرامش می‏ یافت و تسلای خاطر پیدا می ‏کرد.
در سال پنجم یا ششم بعثت، پیامبر گرامی اسلام در موسم حج از کوه ‏صفا بالا رفت و با صدای بلند فرمود: «یا ایها الناس انی رسول الله رب العالمین.» «ای مردم! من‏فرستاده خداوند پروردگار جهانیان هستم.» مردم به سوی او نگریستند. سپس رسول خدا بر کوه مروه رفت، دست‏ برگوش نهاد و سه‏ بار با صدای بلند فرمود: ای مردم! من فرستاده خدا هستم. در این هنگام، بت‏ پرستان با چهره خشم ‏آلود به او چشم دوختند وابوجهل و مشرکان سنگبارانش کردند.
در این هنگام، مردی به حضرت علی(ع) گفت: «محمد(ص) کشته شد.» حضرت علی(ع) سراسیمه به سوی خانه خدیجه (س) دوید و در را کوفت.خدیجه(س) فرمود: کیست؟ علی(ع): من هستم. خدیجه: محمد(ص) کجاست؟ علی(ع): خبر ندارم، ولی مشرکان سنگبارانش کردند. نمی ‏دانم زنده‏ است‏ یا نه. مقداری آب و غذا بده و بیا به جستجویش بپردازیم که‏ اکنون تشنه و گرسنه است. خدیجه(س) با برداشتن غذا و آب ازخانه بیرون آمد و همراه علی(ع) به طرف کوه حرکت کرد. او درکوه می ‏گفت: «چه کسی از پیامبر برگزیده برایم خبر می‏ آورد؟ چه کسی از بهار پسندیده ‏ام آگاهم می ‏سازد؟ چه کسی از آن که در راه خدا رانده ‏شده، برایم سخن می‏ گوید؟ چه کسی مرا از ابوالقاسم با خبر می ‏کند؟» خداوند پیامبر(ص) را نجات داد و جبرئیل در کنارش‏ حضور یافته، به حضرت خدیجه(س) نگاه کرد و به رسول خدا(ص) عرض‏ کرد: «آیا به خدیجه(س) نمی ‏نگری که فرشتگان آسمان از گریه ‏اش ‏گریستند. او را به سوی خود بخوان، سلام مرا به او برسان و به ‏وی بگو: خداوند به تو سلام می ‏رساند؛ و او را به خانه ‏ای دربهشت، که از قطعه‏ای بلورین ساخته شده و به سه طلا آراسته شده‏ است و در آن هیچ‏گونه رنج و نگرانی نیست، مژده بده.»
آنگاه پیامبر(ص) خدیجه(س) را دید و فرا خواند. وقتی خدیجه به ‏رسول خدا(ص) نزدیک شد و چهره خونین او را دید، با آهی جان کاه ‏گفت: «پدر و مادرم به فدایت، بگذار قطرات خون چهره‏ ات بر زمین ‏بریزد.» پیامبر(ص) فرمود: «می ‏ترسم پروردگار بر اهل ‏زمین ‏خشم گیرد.»
سر انجام شب فرا رسید و پیامبر(ص) در تاریکی شب همراه علی(ع) و خدیجه(س) به خانه باز گشت.
حضرت آدم فرمود: «من در روز قیامت ‏سید و سرور هستم ولی شخصی ‏از فرزندان من به نام محمد(ص) که یکی از پیامبران است.
از جهاتی بر من برتری دارد. از جمله، او همسری به نام «خدیجه‏»خواهد داشت که یاور اوست؛ ولی همسر من «حوا» چنین نیست.»

مرتضی دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:45 ب.ظ

فطرس و امام حسین (ع)

هنگامی که امام حسین(ع) به دنیا آمد، خداوند جبرئیل را مأمور کرد تا با هزار فرشته برای تبریک به رسول خدا(ص) به زمین فرود آیند. جبرئیل طبق مأموریت الهی بر زمین هبوط کرد و به جزیره‌ای رسید که فرشته‌ای به نام «فطرس» در آن به سر می‌برد. او از حاملان عرش بود که بر اثر کندی در انجام دادن فرمان الهى، پر و بالش شکسته و در آنجا سقوط کرده بود و هفتصد سال به عبادت خداوند مشغول بود.





وقتی آن فرشته، جبرئیل را دید، پرسید: «به کجا می‌روى؟» جبرئیل پاسخ داد: «خداوند به حضرت محمد(ص) نعمتی داده است و من برای عرض تبریک نزد او می‌روم.» فطرس گفت: «مرا نیز با خود ببر، شاید محمد(ص) در حق من دعا کند».
جبرئیل آن فرشته را همراه خود برد: پیام تبریک خداوند را به مناسبت مولود جدید، به پیامبر رساند و داستان فطرس را برای آن حضرت نقل کرد. پیامبر به او فرمود: «بدن خود را به این مولود بمال و به جای خود باز گرد.» فطرس این کار را کرد و به برکت امام حسین(ع) دوباره پر و بال گرفت. هنگام بازگشت، به رسول خدا(ص) گفت: «بدان که امت تو در آینده این مولود را می‌کشند. من به پاداش حقی که این فرزند بر من پیدا کرد، هر زائری که او را زیارت کند، زیارتش را به وی می‌رسانم و هر کس که بر او سلامی کند، سلامش را به او ابلاغ خواهم کرد و هر کس بر او درود فرستد، آن درود را به او می‌رسانم.» سپس به آسمان صعود کرد.

حسین دهقان سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ

سلام مرتضی جان
قرارمون سر جاشه
ایشا الله خودم یه آتیش تو کلبه ت راه میندازم که اون سرش ناپیدا!!!!!!
یه چندتا پیشنهاد واسه بحث ها دارم که در اولین فرصت بازگو میکنم....
یا حق

به به حسین عزیز
سلام

هر وقت خواستی شروع کنی بگوکلبه جدیدشو بسازم.
ممنون
استاد

۱۳ سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ب.ظ

به نام خدا

سلام

خوب من هم برگشتم.میخواستم خیلی از شما به خاطر مطالب خوبتون در مورد ام المومنین حضرت خدیجه کبری تشکر کنم

انشا الله بیشتر وقت خواهم داشت و خیلی دوست دارم در بحث ها شرکت کنم.خوبه که موضوعات مورد بحث روشن بشه و اونها رو به ترتیب اهمیت اولویت بندی کنیم وسپس بحث ها رو اغاز کنیم

یا حق

مرتضی چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام حسین عزیز
یاد آهنگی از کلاه قرمزی افتادم
سلام الاغ عزیز حالت چطوره؟
ها ها ها ها
موافق کلبه ی مشترک هستی؟
من نظرم اینه که وقتی از سمنان برگشتیم راهش بندازیم
وقت کافی هم داریم تو راه حسابی با هم مشورت کنیم

سلام ۱۳ عزیز
اون شعر شامل حال شما نمیشه
تشکر لازم نیست. چندی پیش کسی یاوه هایی درباره ی حضرت خدیجه گفت که با این مطالب جوابش رو دادم و حیفم اومد تو کلبه ام نذارم
البته جاش تو کلبه ی شما بود
اما درباره ی بحث ها دوباره که حاجی حاجی مکه نمیشی؟
شوخی کردم
امروز کلا سرخوشم

۱۳ پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:03 ب.ظ

به نام خدا

ممنون اقای صفر دوست.بنظرم حضرت خیجه کبری حق بسیار بزرگی بر گردن ماها دارن واقعا که انسان بسیار بزرگی بوده اند.

به امید خدا امیدوارم که بتونم با ثبات بیشتری در بحث ها شرکت کنم
یا حق

حسین دهقان شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 ب.ظ

سلام به همه
سلام استاد
احتمال 99.99 درصد دفاع سلمان خدمت میرسیم
شنیدم سمینار بابلسر شرکت میکنید.دوست داشتم برم ولی حیف که نشد.
راستی آقای خدابخشی به درخواست بچه ها کلاس کنکور آلی رو در دانشگاه سمنان تشکیل دادند.انشاالله مثل پارسال نشه و بچه ها استقبال کنند و قدر بدونند.

به نام خدا
سلام
ممنون
آره نمی خواستم برم سلمان می ره
ولی چون به اصرار یک سخنرانی برام گذاشتن احتمالا ۵ شنبه را به امید خدا می رم.
بچه ها قدر میدونن اما کاش استقبال کنن.
ممنون ازت.

حسین دهقان شنبه 3 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ب.ظ

مرتضی جونم
باز بهت رو دادما.
مادب باش.محیط عمومی ست.اینجا که فقط من و خودت نیستیم فدات شم.
نظرم اینه که کلبه ای با یک موضوع تشکیل بدیم که شخص خاصی صاحب اون نباشه.
توی نظر اول هم یک سری قوانین عمومی وضع میکنیم تا بعدا به مشکل برنخوریم.
مثلا هر کسی سعی کنه نظرش رو خودش بنویسه و از جایی copy-past نکنه.و اگر از جایی مطلبی بیاره حتما بگه که از جای دیگه اورده و با اون کاملا موافقه.
فعلا یه نظرخواهی کنیم در مورد موضوع اولین بحثمون.
چندتا موضوع دارم .اولیش:بحثی که جدیدا داغ داغ شده و برخی دوستان توی این وبلاگ مطرح کردند و میکنند و من فکر میکنم نظر من حقیر رو هم بدونند خالی از لطف نیست.اون موضوع اینه:"اسلام و عرب و فارس(ببخشید پارس!) و زرتشت و کورش و تمدن گم شده و..." یا به طور خلاصه:"بازگشت به اصل خویش چطور و چگونه؟"
از همه دو ستان میخوام که حتما نظرشون رو بدهند.
یا حق

سلام
از نظر من خوبه
تصویب کردین بگین کلبه اش زا بزنم

مرتضی شنبه 10 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ب.ظ

سلام استاد
پوستم کنده شد تا این صفحه بالا اومد. یه چرتی هم این بین زدم.
ماشالله مخابرات ایران تو خدمات رسانی لنگه نداره
افغانستان سرعت اینترنتش چند برابر ایرانه
بگذریم
فکر کنم وقتش رسیده ورژن جدیدش رو بسازید
اسمش رو بذارید
کلبه ی مرتضی - ورژن ۲
تشکر

راستی انقدر اون شب دور و برتون شلوغ بود که نشد خوابم رو تعریف کنم. اینجا میگم.سانسور شدنش با خودتون.
خواب دیدم خونتون بودم. از دست روزگار خسته شده بودین.من شده بودم بابا و شما شده بودین پسر.کنارم نشستین و سرتونو رو شونه ام گذاشتین و های های گریه کردین.منم هی به شوخی می گفتم استاد له شدم والا له شدم
تا اینکه خندیدین و از خواب پریدم
تعبیرش چیه رو نمی دونم
البته شما قوی تر از این چیزا هستید ولی یه جایی آدم کم میاره و نیاز داره سیم اش رو با خداش وصل بکنه. گریه و منقلب شدن درون هم نشونه ی وصل شدن هست.
من که بارها این حال بهم دست داده و اشک ریختم

حرف زیاد زدم
یا علی

سلام مرتضی

والله چه عرض کنم؟!
اما احساس خستگی نمی کنم.

در هر حال ممنون

اشنا یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 ب.ظ


خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد