کلبه درویشان ۴-سلمان رحمانی

به نام خدا 

سلام 

هر چند تابستان است و دوستان نیستند و من هم از دو روز دیگر ان شاا... ده روزی نیستم اما به نظرم خیلی ها منتظر این پست بودند. 

سلمان خوش آمدی 

استاد 

 

 

کلبه ی درویشان
به جهانی ندهم عالم درویشی را
که جهان غمکده ای در نظر درویش است

نظرات 231 + ارسال نظر
یه دوست دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:31 ب.ظ

نرم،آرام ولطیف آسمان ذره های عشقش روتقدیم زمین می کنه،وچه زیبا عاشقی می کنند این دوبرای هم،وچه شورانگیز است چنین وصلی...گلها سرمست از نوازش دانه های ریز بارانندوشادمانه لبخند میزنند...

سرشارم ازعشق وانرژی...دستمو دراز میکنم..یه قطره..دوتا..سه تا...اووووه..دستانم پرازعشق می شوند...پرازبوی خدا...

پرازنفسم...پرازهیاهو...

باران...نقطه چین من تا آسمان..تا اوج...تا خدا...وجودم پائیز زده شده اماهنوزروح وجان دارم...اگرچه تمام برگهای روزگارعاشقیم خشکیدند و به جای وجودم زمین رازیبایی بخشیدند،اما من هنوزتوان برخاستن دارم...می دانم که باید زندگی را رعایت کنم وآغاز کنم سطری دیگررا...

باران گیرشده ام...جان گرفتم ومیخواهم با خزان پروازراتجربه کنم...مثل برگها...

آرامم و سرمست از بوی باران...آرامتر از همیشه...شیفته این سکوتم و گوش دادن به نجواهای عاشقانه آسمان در گوش زمین...تمام دلتنگی هایم را روی برگهای اطلسی رها خواهم کردتاباران بشویدو فرو روند در اعماق زمین...تا دیگر نباشند و احساس نشوند...

سبکتراز قطرهای بارانم...شفاف تر از لحظه ای که جان را نثار معشوق می کنند...این روزها جان می دهد برای پرواز در اوج...می پرم تا گرفتار طوفان شوم تا بسازم صبرم را قویتر ازدیروزهایم...تا کمتر از قطره ی باران نباشم...

باید از سربنویسم"زندگی زیباست"...

سلمان رحمانی دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ب.ظ

به نام خدا
سلام بر همگی

سلام مرتضی عزیز
خیلی ممنون که می آیی و نظر می دی
لطف بسیار داری
ان شا الله که توهم در تمام مراحل زندگی ات موفق باشی
مرتضی یه توصیه دوستانه:
(البته با عرض پوزش)
حالا که این دوستمون مهتاب با صداقت سخن گفته، فکر کنم که دیگر نیاز به دعوا کردن نداره، خوب همه آدمیزادیم و امکان اشتباه داریم. ولی پس از روبرو شدن با واقعیت و پی بردن به اشتباه خود دیگه نبایستی پافشاری به نظر قبلی امان کنیم که در این مورد مهتاب چنین نبود. پیش میاد دیگه. ما می خواهیم پایدار بمانیم، پس دوستانمون رو از خودمون نمی رنجونیم مگر این که ما عوض شویم یا اینکه دوستان در مقام دشمنی ظاهر شوند.
بازم بیا
دوست داشتنی هستی
در پناه یزدان پاک

سلام نیمای عزیز
خیلی سپاسگذارم
به یاری خدا که تو هم در تمام مراحل زندگی ات کامیاب و پیروز باشی
در پناه یزدان پاک
بازم به ما سر بزن

سلام یه دوست
زیبا بود
"سبکتراز قطرهای بارانم...شفاف تر از لحظه ای که جان را نثار معشوق می کنند...این روزها جان می دهد برای پرواز در اوج...می پرم تا گرفتار طوفان شوم تا بسازم صبرم را قویتر ازدیروزهایم...تا کمتر از قطره ی باران نباشم..."
سپاس از برای حضورت
بازم به ما سر بزن
علی علی

مرتضی سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ق.ظ

به نام خدا
سلام سلمان جان
دوستان آیینه ی یکدیگرند
اگه مهتاب عزیز رو یه کوچولو دعوا کردم از روی دشمنی نبود.
ما اگه با دوستانمون دعوایی هم می کنیم آخر کار می گیم و می خندیم.
البته بهتر بود اسمشو نصیحت می ذاشتم
نصیحت یه دوست یا یه برادر بزرگتر
آخه دلم می سوزه یه اشتباهی که سهوا رخ داده، دوباره تکرار بشه!

وگرنه با دشمنانمون چنان با اقتدار رفتار می کنیم که جرئت رجز خودن هم نکنند
شعرش رو دقیق یادم نیست اما مزمونش اینجوری بود که ما برای به خاک مالوندن پوزه ی دشمنان "یا علی" گفتیم و از خود مولا مدد می گیریم

یا علی
علی علی

رحیمی نژاد چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ب.ظ

سلام به آقای دکتر
من شیرینی میخوام:-)
راستی از خوش آمد گوییه گرمتون ممون
خیلی خوشحالم کرد
موفق باشید

شیرینی را از سلمان بگیرید.
چشم من برای فی المثل غدیر شیرینی می دهم. نماینده بفرستید.

سلمان رحمانی چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ

پیش مــــا ســوخته گــان, مسجد و میخانه یکیست

حــرم دیر یکـــی, سبحــــه و پیمــانـــــــه یکیست

اینهمــــه جنـــگ و جدل حاصل کوته نظری است

گـــر نظـــر پاک کنـــی, کعبه و بتخــــانه یکیست

اینهمـــه قصــه زغــوغــا یِ گـــر فتــاران است

ورنـــه از روز ازل , دام یــــکی , دانــــــه یکیست

ره هـــرکس بفســـونـــی زده آن شـــوخ, ارنــــه

گـریـه یِ نیمشب و خنده یِ مستـانـه یکیست

گـــر زمـــن پر ســـی از آن لطف کـــه من میدانم

آشنا بــردر این خــانه و بیگـــانــــــه یکیــــست

عشق آتش بـــود و خـــانه-خــــرا بــــی دارد

پیش آتش , دل شمــع و پـــر پــروانـــه یکیست

گـــر به سر حــد جنــونت ببـــــرد عشــق, عمـاد

بــی وفــائــی و وفـــاداریِ جــا نـــــانه یکیست

عماد خراسانی


عماد شاعر خوبی است.

سلمان رحمانی چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:19 ب.ظ

دانی که را سزد صفت پاکی: آنکو وجود پاک نیالاید
در تنگنای پست تن مسکین جان بلند خویش نفرساید
دزدند خود پرستی و خودکامی با این دو فرقه راه نپیماید
تا خلق ازو رسند بسایش هرگز بعمر خویش نیاساید
آنروز کسمانش برافرازد از توسن غرور بزیر آید
تا دیگران گرسنه و مسکینند بر مال و جاه خویش نیفزاید
در محضری که مفتی و حاکم شد زر بیند و خلاف نفرماید
تا بر برهنه جامه نپوشاند از بهر خویش بام نیفراید
تا کودکی یتیم همی بیند اندام طفل خویش نیاراید
مردم بدین صفات اگر یابی گر نام او فرشته نهی، شاید

سلمان سلام
باید برات کلبه جدید بسازم
چون تازه کلبه غدیر ساخته شده اجازه بده کمی بگذره.

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:59 ب.ظ

اتفاقا برخلاف گفته های مهتاب خانم آقای رحمانی بسیار به ماکمک می کنند .ماهایی که باهاشون آزمایشگاه داریم شاهد توصیه هاشون برای موفقیت در درس و زندگی هستیم.ما که دعاشون می کنیم به خاطر کمکهاشون!!!!

بله سلمان این گونه است
نکته: من در صحبتهای خانم مهتاب نیز چیز بدی ندیده بودم به نظر.

شیمیست چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:17 ب.ظ

خدایا
به من بیاموز دوست بدارم کسانی راکه دوستم ندارند
عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند
بگریم برای کسانی که هرگز غمم را نخوردند
محبت کنم به کسانی که در حقم محبتی نکردند
به من بیاموز لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند!!!!!!!!

ممنون
البته شخصا الزاما با تمام جملات موافق نیستم!
درشتی و نرمی به هم در به است
چو فاصد که جراح و مرهم نه است

یک شیمیست چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ب.ظ

یکی از دبیرستان های تهران هنگام برگزاری امتحانات سال ششم دبیرستان به عنوان موضوع انشا این مطلب داده شد که ''شجاعت یعنی چه؟'' محصلی در قبال این موضوع فقط نوشته بود : ''شجاعت یعنی این'' و برگه ی خود را سفید به ممتحن تحویل داده بود و رفته یود ! اما برگه ی آن جوان دست به دست دبیران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه سفید او نمره 20 دادند فکر میکنید اون دانش آموز چه کسی می تونست باشه؟

دکتر شریعتی

آرام پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:05 ب.ظ http://aramkiyanfar.blogfa.com/

سلام
بر سر سفره احساس اگر جایی هست
سخن ساده تبریک مرا جای دهید.
عیدتان سراسر سرور.
............................................................
آپ کردم.

مهتاب جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ق.ظ


سلام آقا مرتضی

درست حدس زدین من ترم سه ای هستم.

جنبه ام بالاست من از صحبت شما ناراحت نشدم.

یه دوست جمعه 5 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ق.ظ


قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد

ایمان به جز از حب علی پایه ندارد

گفتم بروم سایه لطفش بنشینم

گفتا که علی نور بود سایه ندارد


عید غدیر خم مبارک
(عیددیروزتون مبارک آقای رحمانی )

رحیمی نژاد شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ق.ظ

سلام به استاد گرامی
سلام به آقای رحمانی
استاد ممنون از لطفتون
من شوخی می کنم راستش شیرینی خواستن برام خاطره ی قشنگی داره یه بار سر کلاس شما برای روز دختر یه بارم سر کلاس دکتر بهزاد . راستش هر وقت میگم شیرینی می خوام به یاد این دوتا خاطره این حرفو می زنم تازه برخوردهایی هم که میشه برام جالبه خیلی هیجان انگیزه :-)
بازم ممنون.

سلام
دوست داشتید تعریف کنید. خوشحال می شیم.

سلمان رحمانی یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ق.ظ

به نام خدا
درود بر همه ی عزیزان
استاد عجله ای نیست برای کلبه ی جدید


سلام خانم رحیمی نژاد
من در خدمت هستم شیرینی شماهم محفوظه. به روی چشم
سپاس از برای حضورت
بازم به ما سر بزن
در پناه خدا

سلام بر ؟؟؟؟؟؟؟
شما لطف دارید
همانطور که استاد فرمودند در سخنان مهتاب هم نکته ی بدی نبود
من از مهتاب خانم عذر میخوام از اینکه کمی مورد تهاجم واقع شده است.
از اینکه تشریف آوردید سپاسگذارم
بازم به ما سر بزن
سبب شادمانیست
در پناه خدا

سلام شیمیست
سپاس از حضورت
بازم به ما سر بزن
یا علی

سلام یه شیمیست
خیلی ممنون که تشریف آوردید
زیبا بود
بازم به ما سر بزن
یا علی

سلام آرام
عید شما هم مبارک
سپاس از برای حضورت
بازم به ما سر بزن

سلام مهتاب
خوبه که با جنبه ای
بازم اینجا بیا
خوشحال میشم
در پناه خدا

سلام یه دوست
سپاس از برای حضورت
عید شما هم مبارک
بازم به ما سر بزن
یا علی

سلام خانم رحیمی نژاد
خیلی خوش آمدید
بازم به ما سر بزن
در پناه خدا

مهتاب یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ


زندگی با همه‌ی وسعت خویش

محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به جزا دادن و افسوردن نیست

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

زندگی جنبش جاری شدن است

از تماشاگاهه آغاز حیات تا به جایی که خدا میداند

آرام پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ق.ظ http://aramkiyanfar.blogfa.com

تنها میان جمع:

آنکه آید ز دست دل به امان
وان که آید زدست جان به ستوه
گاه سر می نهد به سینه دشت
گاه رو میکند به دامن کوه
تا زند در پناه تنهایی
دست در دامن شکیبایی
غافل از این بود که تنهایی
سر نهادن به کوه و صحرا نیست
با طبیعت نشستنش هوس است
چون نکو بنگرند تنها نیست
ای دل من، بسان شمع بسوز
باز « تنها میان جمع » بسوز

فریدون مشیری

یه دوست پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:02 ق.ظ

لهی! ....

بیاموز تا سرِّ دین بدانیم،بیفروز تا در تاریکی نمانیم.تلقین کن تا آداب شرع بدانیم..

تونواز که دیگران ندانند..تو بسازکه دیگران نتوانند..همه راازخودپرستی رهایی ده ،

همه رابخود آشنایی ده،همه را ازمکر شیطان نگاهدار، همه را ازآفت نفس آگاه دار...

شیمیست پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ب.ظ

قشنگ ترین رنگی که هرکسی می گیره رنگیه که خودش به خودش می ده
شیشه ی جلوی یاقوت بودن اسونه ولی شیشه بی یاقوت رنگی نداره
سعی کن خودت یاقوت باشی

شیمیست پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ

خوشبختی ما در سه جمله است: تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا... ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم! حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا

یه دوست پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ


سلام آقای رحمانی

خیلی وقت است که دیکه نیستید

امیدوارم حالتون خوب باشه وکسالتی نداشته باشید.

منتظر پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:22 ب.ظ

هوالحی

سلام اقای دکتر رحمانی

تبریک میگم بابت این موفقیتتون اما خیلی خیلی خیلی ببخشید که خیلی دیر تبریک گفتم.
بنظر من واقعا لیاقتش رو داشتین.

امیدوارم در تمام مراحل زندگیتون موفق باشید.

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ب.ظ

به نام خدا
درود بر همگی

سلام مهتاب
خیلی خوش آمدی
زندگی اما جاریست
بازم به ما سر بزن
در پناه خدا

سلام آرام
زیبا بود
سپاس از برای حضورت
بازم به ما سر بزن

سلام یه دوست
خیلی خوش آمدی
سپاس از برای حضور و نظر دادنت
هستم
اگر منظورت اینجاست کمتر وقت می کنم بیام ولی دانشگاه میام
بازم ممنون از اینکه هستی و از ما خبر می گیری
بازم به ما سر بزن

سلام شیمیست
خیلی خوش آمدی
سپاس از برای حضورت
بازم اینجا بیا
در پناه خدا

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ب.ظ


بیا ساقی آن ارغوانی شراب
به من ده که تا مست گردم خراب
مگر زان خرابی نوائی زنم
خراباتیان را صلائی زنم

بیا ساقی از خود رهاییم ده
ز رخشنده می روشنائیم ده
می‌ئی کاو ز محنت رهایی دهد
به آزردگان مومیایی دهد

بیا ساقی آن شربت جان فزای
به من ده که دارم غمی جان گزای
مگر چون به آن شربت آرم نشاط
غمی چند را در نوردم بساط

بیا ساقی آن می که فرخ‌پی است
به من ده که داروی مردم وی است
می‌ئی کاوست حلوای هر غم کشی
ندیده به جز آفتاب آتشی

بیا ساقی آن جام ایینه فام
به من ده که بردست به جای جام
چو زان جام کی‌خسرو آئین شوم
به آن جام روشن جهان بین شوم

سلمان رحمانی پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:22 ب.ظ


اول سر خویش را کن آویزه‌ی دار
آنگاه بکن ادعای عشق رخ یار
در محضر دوست هرکه بی جان و سر است
از باده ی وصل او شود برخوردار

سلمان رحمانی یکشنبه 14 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ

به نام پروردگار یکتا
عجب صبری خدا دارد
دلم می گیرد آنگاه که می‌بینم یا می‌شنوم سخنانی را که انسان‌های به ظاهر انسان بیان می‌کنند. آنهایی که ادعای انسان بودن دارند ولی تا به جایگاه کوچکی در جامعه می‌رسند خیلی زود گذشته‌ی خویش را فراموش می‌کنند.
خداوند مهربان
قبل از دادن هر چیزی جنبه‌ی داشتن آن را به ما عطا فرما.
خیلی جالبه که برخی برای دست یافتن به جایگاه در جامعه دست و پا می‌زنند و کسی آنها را قبول ندارد و یا اگر جایگاهی دارند به دلیل ضرورت موقعیت است و با از بین رفتن ضرورت آنها نیز از بین رفته‌اند خود را با بسیار بالاتر از خویش مقایسه می‌کنند.
یه حقیقت:
همه‌ی انسان‌ها آنگونه که به نظر می‌رسند نیستند. در واقع گویی در حال نقش بازی کردن هستند. برای جلب توجه یا جلب اعتماد ولی در موقعیت‌های مختلف ماهیت واقعی خود را نشان می دهند.
در عجبم از خلقت خدا
عجب صبری خدا دارد
خداوندا قبل از دادن هر چیزی جنبه‌ی آنرا به ما عطا فرما.
در پناه خدا

آمین

یه دوست چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:56 ب.ظ


سلام اقای رحمانی خیلی دلتون گرفته است انگار از مردمی

که چیزهایی رو مه نباید بگویند میگویند

کسی چیزی به شما گفته ؟ کامنت قبلتون بوی دلگیری

ازجماعتی رو میده.همه میدونن که شما آدم بسیار متواضع

وخوبی هستید. نمیدونم چرا برخی.....

درپناه حق

هر کس حق دارد درد دل کند
آن هم نزد یاران و دوستان خود
سلمان قویتر از آن است که می نماید
او بر دروغگویان لافزن پر مدعا که وصفشان را بارها گفته ام غلبه کرده است (به اذن و یاری خدا)
لافزنان متکبری که هر لحظه به رنگی در می آیند
و بسیار وقیح و پر مدعایند و خداوند ادبشان کرده است. ادب کردنی!

یه دوست پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:21 ب.ظ

سلام استاد عزیز

شما راست میگید آقای رحمانی در برابر مشکلاتی که براشون

پیش میاد خیلی خیلی قوی هستند.

...

سلام
شما از کجا وصل می شوید؟
آی پی شما چند است؟

سلمان رحمانی شنبه 20 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 04:22 ب.ظ

به نام خدا
سلام بر استاد عزیز
استاد شما لطف دارید
من اینهمه نیستم
خیلی دوست دارم که اینگونه باشم و همیشه از خداوند چنین چیزی را طلب می کنم و به کسی جز او تکیه نکرده ام

سلام یه دوست
خیلی ممنون که به فکر ما هستی
دنیا که چیزی جز این نیست که از آن بنالم
دنیاست دیگر. فانی.

دوست ها را خوب می شناسم و به لطف خدا برخی را که گرگانی در لباس میش هستند را نیز رانده ام. بایستی دوستی کسی ثابت بشه سپس در موردش تصمیم گرفت.

پایدار باشید

سلام سلمان

ماهور یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:36 ق.ظ http://chemistry881semnan.blogfa.com

Confidence اعتقاد:


اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند.

روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند،فقط یک پسربچه با چتر آمده بود،این یعنی اعتقاد.



2- Trust اعتماد:

اعتماد را می توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد،وقتی که شما آنرا به بالا پرتاب می کنید،او میخندد ..... چراکه یقین دارد که شما او را خواهید گرفت،این یعنی اعتماد.



3- Hope امید:

هر شب ما به رختخواب می رویم بدون اطمینان از اینکه روز بعد زنده از خواب بیدار شویم.ولی شما همیشه برای روز بعد خود برنامه دارید،این یعنی امید.

با اعتقاد،اعتماد و امید زندگی کنید.

عمیق و موثر
ممنون

سلمان رحمانی یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ب.ظ

به نام خدا
درود بر ماهور
خیلی خوش آمدید
زیبا بود
بازم به ما سر بزن
در ژناه یزدان

شازده کوچولو پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:36 ق.ظ

به نام خدا
سلام استاد خوبم
روزتون مبارک
نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد

سلام

ببخشید بابت دیرکرد
دو روز نبودم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد